این پنج نکته را حاصل مطالعات خودم نمیدانم بلکه حاصل تجربه زیسته خودم میدانم. یعنی در واقع شکست هایی که خودم داشتم به من یاد داده که باید این نکات را فراموش نمیکردم و اگر فراموش نمیکردم آن شکست ها پیش نمیآمد.
۱) اولین نکته این است که جوانان باید توجه کنند که وقتشان با وقت بزرگترها تفاوت کیفی دارد. به زبان سادهتر، به لحاظ ریاضی فاصله بین ۲۰ سالگی تا ۲۱ سالگی، یک سال است و فاصله بین ۵۰ سالگی تا ۵۱ سالگی هم یک سال است. ولی اگر کسی به سن من برسد هر یک هفته از فاصله بین ۲۰ تا ۲۱ سالگی ارزش یک سال در فاصله بین مثلا ۵۰ تا ۵۱ سالگی را دارد. ارزش وقت به کمیت وقت نیست بلکه به کیفیت وقت است و چون ما در نوجوانی و جوانی هم قوای جسمانی و هم قوای ذهنی و هم قوای روانی مان در اوج هستند، بنابراین وقت ما تفاوت کیفی ای پیدا میکند با وقتی که میان سال شدیم یا رو به پیری رفتیم. وقتی کسی در سن من باشد و قدرت یادگیری و قدرت یادسپاری و سرعت انتقال خودش را و قدرت استدلال گری و توانایی جسمانی و همه توانایی دیگر خود را ارزیابی کند، میفهمد که این تفاوت کیفی نمیتواند محل انکار قرار گیرد و هر چه که در حقش بگوییم مبالغه نکردهایم. بنابراین اول نکتهام این است که این تفاوت کیفی باید یک جوان را به این نکته برساند که الان در دورهای از زندگیش است که باید بیشترین استفاده را از وقت خودش ببرد. هر گونه استفاده نکردن، بعدها پشیمانیهایی به تمام معنا سوزاننده در پی خواهد داشت.
۲) نکته دوم اینکه جوانان باید از تجارب گذشتگان خیلی استفاده کنند. این گذشتگان از پدر و مادر خود شخص شروع میشوند و تا به همه سنت های فرهنگی بشری هم میرسد. اینکه فکر کنیم جهان با به دنیا آمدن ما آغاز شده و پیشینیان ما هیچ سخنی برای گفتن نداشتهاند، این کمال خامی و نادانی است. ما فرقمان با سایر حیوانات این است که از صفر شروع نمیکنیم و وقتی به دنیا میآییم در مدت زمان اندکی بخش عظیمی از تجاربی که در طی صد ها هزار سال، بشر ذره ذره به دست آورده را ما در طی چند سال یک جا دریافت کنیم. این دریافت کردن نباید در حد خواندن و نوشتن و حساب و هندسه منحصر بماند بلکه ما باید از همه تجارب گذشتگان خود استفاده کنیم. بی اعتنایی به تجارب گذشتگان، فقط زیانش عاید ما میشود. این البته به این معنا نیست که ما باید مقلد گذشتگان باشیم؛ هرگونه تقلید و تعبد و القا پذیری و تلقین پذیری و تبعیت از افکار عمومی و همرنگی با جماعت و همه و همه این ها مردود است. اما در عین حال هیچکدام از این ها (این مردودیت ها) نباید ما را از اینکه از دستاورد های گذشتگان استفاده کنیم، بازدارند. در واقع مرادم داشتن یک رویکرد نقادانه به دستاورد گذشتگان است. این رویکرد نقادانه دو چیز را نفی میکند: یکی پشتکرد به گذشتگان و یکی رویکرد تسلیم وار به گذشتگان. ما باید رویکردی نقادانه داشته باشیم. این گذشتگان، همه نوع بشر را شامل میشود و نه فقط گذشتگان جامعه خود من. و از این لحاظ یک نوع گشودگی نسبت به نیاز فرهنگی بشر هم هست. و این فقط و فقط برای منِ گشوده ذهن سود آور خواهد بود و هیچ زیانی نمیکنم از اینکه تجارب گذشتگان را بدانم.
۳) هر جوانی (و اساسا هر انسانی) باید در یک رشته علمی یا فنی یا هنری متخصص شود تا بتواند به اقتضای تخصصی که در این رشته علمی یا فنی یا هنری دارد، متصدی آن شود و بتواند به خوبی از آن شغل حرفهای که به عهده گرفته بر بیاید. اما جدای از این، همهمان باید در سه چیز دیگر لااقل به صورت یک آماتور قوی، دانش داشته باشیم. یعنی همه باید در سه حوزه دیگر نیز چیزهایی بدانند. این سه حوزه عبارتند از: ادبیات (همه ژانر های ادبیات را شامل میشود اما بیشترین تاکید من روی رمان و شعر است) و بخش هایی از فلسفه (ولو به صورت آماتوری باید بخش هایی از آن را بدانیم مثل بخش هایی از معرفت شناسی و مابعدالطبیعه و فلسفه زبان و فلسفه ذهن و فلسفه عمل و فلسفه اخلاق و فلسفه دین را بداند) و اما سومین آن هم روانشناسی است. این سه، دیگر اختصاص به من و شما ندارد و ما باید یک حد نصابی از این سه را بدانیم. این سه دانش باید در همه مدارس و دانشگاه ها و آموزشگاه ها باید آموزش داده شوند.
۴) انسان برای خودابراز گری نیاز به یک شاخه هنری دارد. هر کدام از ما باید در یک شاخه هنری آماتور باشیم. نه برای اینکه مثلا یک نوازنده قوی شوم یا یک نقاش استاد شوم. بلکه در همین مقدار که بتوانم خودابرازگری کنیم و درد دل ها و رنج ها و آرزو ها و شکست ها و توهمات را به گونه ای بیان کنم.
۵) نکته پنجمی که میخواهم بگویم و البته ممکن است مورد سوءفهم هم قرار بگیرد، این است که زندگی برای این نیست که تحصیلات دانشگاهی داشته باشیم. ما نیامدهایم که فقط مدرک دکترا و پسا دکترا بگیریم. ما آمدهایم که یک زندگی خوب و خوش و ارزشمند داشته باشیم. اگر این زندگی خوب و خوش و ارزشمند به تحصیلات نیاز داشت تنها به همان مقدار به تحصیلات بپردازید. و من البته هراس دارم که مورد سوءفهم قرار گیرد چرا که غالب جوانان ما چندان میلی به تحصیلات ندارند و ممکن است که مورد سوءاستفاده قرار گیرد. من به این اشخاص نمیگویم؛ بلکه من به اشخاصی میگویم که تصور میکنند تمام زندگیشان این است که لیسانس را تبدیل به فوق لیسانس کنند و سپس فوق لیسانس را به دکتری و بعد از آن هم به پسا دکتری. این خطای محض است. ما آمدهایم که یک زندگی خوب و خوش و معنادار کنیم و هر چه که این زندکی خوب و خوش و معنادار اقتضا کرد، آن را باید داشته باشیم. از جمله اگر تحصیلات دانشگاهی اقتضا کرد به همان مقدار داشته باشیم. اما اینکه همه زندگی را در قیف تحصیلات بریزیم و این گشادگی زندگی را تبدیل به یک تنگنا بکنیم خطا است.
برای همه جوانان بهترین روزها را آرزو دارم… والسلام…
.
.
مشاهده در یوتوب
مشاهده در آپارات
.
.
منبع: موسسه سروش مولانا
.
.
ممنون
از دیو و دد ملولم و ملکیانم آرزوست
با سلام نکات ارزنده ای راآقای ملکیان در این نوشته مورد اشاره قرار داده بودند . باید توجه داشت که این نکات که یقینا ایشان نیز بدان واقفند مربوط به جنبه هایی از زندگیست و شامل تمامی آنچه که یک جوان باید بداند و مورد توجه قرار دهد تا در ابعاد مختلف زندگی موفق باشد نمیگردد.که البته استاد هم چنین حصری را در نکات مذکور قائل نشده اند . با سپاس از زحمات شما