محسن آزموده | روشنفكری دینی یا نواندیشی دینی یا دیناندیشی متجدد، با همه اختلافاتی كه میتوان میان این سه عنوان قائل شد، یكی از مهمترین و اثرگذارترین جریانهای فكری در ایران معاصر است. این جریان فكری درست یا غلط و خوب یا بد، به ویژه در سالهای پس از انقلاب بسیار اثرگذار بوده و مباحث گوناگون و واكنشهای متفاوتی را در محافل فكری برانگیخته است. داود فیرحی، استاد شناخته شده علوم سیاسی دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی در گفتار پیشرو ضمن اشاره به پیشینه و دستاوردهای روشنفكری دینی، به مخاطرات و غفلتهای این جریان از منظر اندیشه فقهی میپردازد. روزنامه اعتماد و به تبع صفحه اندیشه، به مصداق آیه شریفه «به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میكنند؛ اینانند كه خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان» (سوره زمر، آیه 18، ترجمه فولادوند) با رعایت انصاف به بازتاب دیدگاهها و اندیشههای متفاوت میپردازد و ضمن دفاع از آزادی بیان این فرصت را برای همه منتقدان فراهم میكند كه به طرح دیدگاهها و نظرات استدلالی و با منطق و دلیل خود بپردازند.
صورتبندی كلی بحث چنین است؛ یعنی نخست به تعریف، ضرورت، دستاوردهای روشنفكری دینی میپردازم و سپس به پیشفرضها و مخاطرات مباحثی كه روشنفكری دینی مطرح كرده خواهم پرداخت و در پایان بحث را اشاره به بحران امروز و روشنفكری دینی به پایان خواهم برد.
پیشینه روشنفكری دینی
چهار جریان فكری سازنده مربع تاریخ فكر معاصر ما هستند كه عبارتند از:
1- جریان داخل دولت، 2- جریان روشنفكری به معنای خاص، 3- جریان مذهبی و نیروهای مذهبی و 4- روشنفكری دینی. در بحث كنونی به جریان چهارم یعنی روشنفكری دینی خواهم پرداخت. روشنفكری دینی به عنوان یك جریان فكری به تدریج از درون فعل و انفعالات جهان اسلام در دو قرن گذشته شكل گرفته و در ایران بهویژه از دوره ناصری به یكی از تعیینكنندهترین نیروهای پیشران اصلاح دین، سیاست و اجتماع بدل شده است. ریشه این جریان را میتوان به قبل از سید جمالالدین بازگرداند و در درون دولت به شخصیتهایی چون میرزا فرخخان، قائممقام فراهانی، امیركبیر، مستشارالدوله و… اشاره كرد. امروز این جریان مشهور به راه سوم است كه مفاهیم و هندسه خاصی را تولید كرده است. به طور خلاصه این جریان یكی از تاثیرگذارترین جریانهای فكری 150 سال اخیر است. مهمترین و اصلیترین مفاهیمی كه روشنفكری دینی تولید كرده است را میتوان در موارد ذیل خلاصه كرد:
1- تفكیك میان سنت و دین: در ادبیات تاریخ فكر اروپایی همیشه تلاش میشد كه دین را مساوی سنت قرار دهند. در ادبیات روشنفكری دینی ما شاهد این تفكیك بسیار مهم میان سنت و دین هستیم.
2- تفكیك میان تجدد و غرب یا میان نوگرایی و غربگرایی یا میان مدرنیسم و غربگرایی كه روشنفكری دینی هم آغازگر و هم توسعهدهنده آن بود.
3- تلاش بسیار مهم برای پیوند دین و تجدد.
من در بحث كنونی باتوجه به تخصص و علاقهمندی خودم یعنی اندیشه سیاسی، خواهم كوشید این وجه سوم را بیشتر در حوزه حكمرانی جدید مورد بحث قرار دهم. این سه وجه یا تلاش دستاوردهای مهمی را ایجاد كردهاند.
دستاوردهای روشنفكری دینی
1- نقد به وضع موجود دینداری: روشنفكری دینی تلاش كرد كه دینداری را كه تا حد زیادی در خود فرو رفته و دچار انزوا و «گتو»شدگی شده بود را به تحرك وادارد. یعنی نقد به نهاد دین و به ویژه نهاد روحانیت از دستاوردهای خوب روشنفكری دینی است.
2- نقد پیشفرضهای علوم دینی و علوم حوزوی: روشنفكری دینی احكام و گزارههای دینی را مورد انتقاد قرار داد و محكهای دقیقی زد.
3- طرح دوگانه ملازمه استبداد دینی و استبداد سیاسی: یعنی روشنفكری دینی برای اولین بار مواجه شد كه اگر در جامعه شاهد استبداد سیاسی باشیم، پیوندی با چیزی در درون حوزههای دینی دارد. در نتیجه روشنفكری دینی توجه جامعه را به ضرورت اصلاح دین به عنوان مقدمه اصلاح سیاست، معطوف ساخت.
4- نقد دو سویه بنیادگرایی دینی و سكولاریسم رادیكال.
5- تلاش برای یافتن معیار كارآمدی و ارزیابی احكام و گزارههای دینی: روشنفكری دینی براساس این معیار كارآمدی، برای اولین بار دوگانه مشروعیت و مقبولیت اجتماعی یا كارآمدی را مورد نقد قرار داد و ایده بسیار مهمی را مطرح كرد و نشان داد كه بالاخره درخت را باید از میوهاش شناخت و در نتیجه نظریههای مذهبی را وارد رقابت در حوزه كارآمدی كرد.
6- قداستزدایی از ادبیات دینی و نهادهای دینی و طرح نوعی پاسخ طلبی از نهادهای دینی: روشنفكری نشان داد كه نهادهای دینی باید به دردهای اجتماعی و انتظارات سیاسی پاسخ دهند و مسوولیتپذیر باشند.
7- نقد دین از دیدگاه حقوق و اخلاق: این نكته به نظر من پاشنهآشیل روشنفكری دینی است.
مخاطرات و غفلتهای روشنفكری دینی
روشنفكری دینی در نقد پیشفرضهای گزارههای دینی موفق بود اما پیشفرضهای خودش را كمتر مورد توجه و نقد قرار داده است. این امر سبب شده كه امروز با برخی از بحرانها مواجه شویم كه شاید راهحلش در تذكرات و نقدهای حاضر باشد. بنابراین در بخش دوم بحث حاضر میكوشم به پیشفرضها و مخاطرات تاملبرانگیز روشنفكری دینی بپردازم. در ادبیات فقهی گفته میشود كه كسی كه از امری سودی میبرد، باید زیانش را نیز قبول كند. این استقبال و قرب و عظمت روشنفكری دینی داشت و هنوز هم دارد، به تلاشها و راهگشاییهای آن بازمیگردد. اما این راهگشاییها گاهی انسدادهایی را نیز فراهم كرده است كه در ادامه به آنها خواهم پرداخت.
چند غفلت اساسی روشنفكری دینی
از زوایه بحثهای فقهی
روشنفكری دینی به درستی در میانه دو دنیای سنت و تجدد یا مذهب و سكولاریسم قرار دارد، یعنی هم میتواند چوب دو سر طلا باشد و هم عكس آن. روشنفكری آنقدر غرق جدال با سكولارها و ماتریالیستها از یكسو و نیروهای حوزوی و سنتی شد كه از بازسازی سامانه گفتمانی خودش غفلت كرده است.
1- خطای تعمیم: با نظر به تاریخ زندگی مسلمانی درمییابیم كه ما میراثدار تقسیمبندی علوم از یونان هستیم. یونانیان علوم را به نظری و عملی یا فرونسیس و تخنه تقسیم میكردند و میگفتند فلسفه یا حكمت عملی زندگی عملی مردم را اداره میكند. مسلمانان فقه را جایگزین علوم عملی یونانیان كرده بودند. در نتیجه دانش فقه از ابتدای ظهور اسلام بهطور سنتی رونق گرفت و مسوولیت اداره جامعه و حكمرانی در همه حوزهها بهخصوص در حوزه سیاسی را به عهده گرفت. طبیعی است كه دانش فقه خبط و خطاهای زیادی داشت. یكی از آنها چالشهایی بود كه در مواجهه با حكمرانی جدید پیدا كرد كه از درون آن یكسری گزارههای رادیكال ضدحقوق و ضدتجدد درآمد. روشنفكری دینی باتوجه به این خطاها و حواشی دستگاه فقه از احكام فقیهان به نفی اساس فقه كشیده شد. این در حالی است كه از درون فلسفه هم خبط و خطاهای زیادی مثل جامعه بسته، فاشیسم، نازیسم، كمونیسم و كاپیتالیسم درآمده، اما هیچكس خطاهای فلاسفه را به پای خود فلسفه نگذاشته است. در حالی كه روشنفكری دینی ما این تعمیم را صورت داد.
2- خطای تفكیك: روشنفكری دینی برای اولینبار قضاوت خاصی راجع به فقه كرد و گفت فقه منحصر به تكالیف است و فقه را در مقابل حقوق قرار داد. به عبارت دیگر گفت فقه حقوق را میخورد یا خورده است. در حالی كه با نظر به ساختار دانش فقه و تجربه تاریخی آن، درمییابیم كه چنین نیست. در دستهبندی درونی فقه، آن را به عبادات و معاملات به معنی الاعم تقسیم میكنیم یا به عبادات، معاملات و سیاسات تقسیم میكنیم. اما واقعیت این است كه تمام احكام بخش معاملات فقه، گزارهها و احكام حقوقی هستند. یعنی بخش بزرگی از دستگاه فقه كه مربوط به معاملات است، از جنس حقوق و قرارداد هستند. تجربه تاریخی ما نیز نشان داده در مشروطه فقها سعی كردند كه مباحث حقوق خصوصی فقهی را به حوزه عمومی سرایت دهند و تفسیری حقوقی و قراردادی از دولت مشروطه ارایه كنند و به این ترتیب یك برداشت مبتنی بر قرارداد یا معاملات از دولت مشروطه ارایه كنند. در ادبیات مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم نایینی و مرحوم محلاتی میبینیم كه تلاش میكنند مفاهیم حقوقی مكنون در حوزه فقه خصوصی را به حوزه حقوق عمومی سرایت دهند و مشروطه را از دیدگاه امانت و امانت مالكانه و از دیدگاه قرارداد و لوازم قرارداد مورد بحث قرار دهند. مثلا قانون اساسی، رساله تنبیهالامه، رسالههای مرحوم محلاتی و تلگرافهای مرحوم آخوند و كتابهای حقوق اساسی فروغی پدر و پسر و حقوق اساسی مرحوم مصطفیخان عدل و مجموعه مذاكرات مجلس اول از رابطه فقه و حقوق صحبت میكنند، در حالی كه روشنفكری دینی با ضدحقوق خواندن فقه و تفكیك از آن حقوق و اینكه جهان مدرن، جهان حقوق است، حكم به طرد دانش فقه كرد.
3- فقه و اخلاق: بعضی از روشنفكران دینی ما شرطی گذاشتهاند و میگویند كه حتی اگر فقه را میپذیریم، فقه باید به محك اخلاق سنجیده شود. ذات این بحث خوب است، اما دو ایراد تكنیكی بسیار اساسی دارد. فردریش نیچه فیلسوف آلمانی در كتاب فراسوی نیك و بد، میگوید دانشهای یك تمدن یا یك دوران تاریخی (epoch) چنان در بنیاد به هم پیوسته هستند كه نمیتوان آنها را از یكدیگر تفكیك كرد و شبیه خون در بدن هستند. بنابراین از هر عضو بدن انسان كه خون بگیریم، مختصات آن خون یكی است. اخلاق و حقوق تمدن اسلامی هم از جنس واحد هستند و نمیتوان آنها را از یكدیگر تفكیك كرد و اطلاقی را به اخلاق داد. روشنفكری دینی ما مفروضی دارد و میگوید اخلاق یونیورسال و جهانی و مبتنی بر برابری و آزادی است و همه میتوانند آن را بفهمند و درك كنند. اما مطالعه تاریخ اخلاق نشان میدهد كه همین یونانیان بنیانگذار اخلاق و اخلاق مدنی چقدر از بردگی طبیعی صحبت میكردند. در نتیجه چنین نیست كه اخلاق معیار مطلقی داشته باشد. گزارههای فقهی در گزارههای اخلاقی در جهان اسلام جداییپذیر نیست. جدا كردن اخلاق از مجموعه نظام دانایی یا اپیستمه یا دیسكورس مسلمانی امكان چندانی ندارد و در تمدن اسلامی نمیتوان اخلاق و حقوق را تفكیك كرد.
4- مبناگرایی رادیكال روشنفكری دینی: روشنفكری دینی خیلی از علوم عملی مثل اندیشه سیاسی غفلت كرده است. البته اخیرا دكتر سروش به بحث دین و قدرت بازگشته است كه نكات خوبی دارد. هر چند سخنرانیهای ایشان حالت مروری و گذرا دارد و خطابشان عمومی است.
اما در مجموع خود این موضوع مبارك است. اما مبناگرایی رادیكال یعنی توجه كردن به مباحث اساسی مثل وحی، توحید و مباحث مربوط به معاد و غفلت از علوم عملی مثل فقه و رابطه فقه و حقوق و رابطه فقه و سیاست و… باعث شده كه مشكلاتی پدید آید. در ادامه به برخی از این مشكلات اشاره خواهم كرد.
بحرانهای در مسیر
مشكلاتی كه پیشفرضهای روشنفكری دینی پدید آوردهاند:
1- روشنفكری دینی با نفی رادیكال دانش فقه جامعه مسلمانی را با بحران بیدانشی مواجه میكند. اهمیت این بحران آن است كه روشنفكری دینی آلترناتیوی مشخص نمیكند و فقط نفی میكند.
تنها آلترناتیوی كه معین میكند، توجه به صرف اخلاق است كه مشكلاتی دارد از جمله اولا فقدان ضمانت اجرا در صورت تصادمهای اجتماعی و سیاسی و ثانیا خود اخلاق تابعی از شرایط گفتمانی است كه نمیتوان عملا از آن استفاده قانونگذارانه كرد.
2- با نفی دانش فقه، تجربه تاریخی كه فقه كوشیده به عنوان پشتیبان لازم برای قانون موضوعه و دولت جدید یعنی دولت مبتنی بر قانون اساسی تدارك كند را از دست میدهیم. مثلا ما با مشروطه شاهد انتقال حكمرانی از یك حكمرانی شخصی- شفاهی به یك حكمرانی قانونی- نهادی (مكتوب) هستیم.
در این دوره نقش فقه بسیار برجسته است و دانش فقه به تدوین قانون اساسی كمك میكند. از این حیث معمای تایید مهم است. یعنی نظام سنت چگونه یك امر جدید را میپذیرد و تایید میكند یا طرد میكند. دستگاههای فقه تلاش بزرگی كردند كه امر جدید را مورد تایید قرار دهند. در عین حال به دلیل وجود دوگانگیها و چالشهایی، دستگاههای روشنفكری كمك نكردند كه این نوگرایی فقهی پیش برود و بیشتر بتواند رابط میان سنت و امر جدید یا متون دینی و تاریخ معاصر ما باشد.
به طور خلاصه آلترناتیو اخلاق نیازمند شارژی مثل فقه یا قانون است.
3- فقه دانشی است كه تلاش میكرد عرف را جا بیندازد و مخصوصا از عرفهای جدید تحت عنوان عرف دقیق و عرف كارشناسی امروز حمایت كند. روشنفكری دینی از این جنبه غفلت كرد كه فقه میتواند از عرف حمایت كند.
4- گفتمانهای روشنفكری دینی، نوعی بحران در حوزه اصول اعتقادی ایجاد كرد و نوعی نیهیلیسم اجتماعی را به تدریج در جامعه و جوانها تزریق میكند و از سوی دیگر شمشیر تكفیر نیروهای سنتی را تیز میكند. یعنی روشنفكری دینی با تضاد تندی كه با مبانی دیانت ایجاد میكند و از نهاد روحانیت و نهاد مذهب و دینداری تاریخی به بنیاد دین میپردازد، باعث میشود كه سلاح دفاع بسیاری از افراد و نهادها، از روشنفكری دینی گرفته شود و آنها را به سكوت میكشاند. با حذف نیروهای میانه، تضاد میان سنتگرایان یا بنیادگرایان مذهبی و روشنفكری دینی افزایش پیدا میكند و حربه تكفیر تقویت میشود.
5- بحران نفوذ: روشنفكری دینی با مبناگرایی عمیقی كه مییابد، نه تنها دامنه تاثیرش را از دست میدهد، بلكه دچار بحران نفوذ در نهادهای مذهبی میشود، یعنی آن نیروهایی از نوگرایان فقهی كه میتوانند با تكیه بر روشنفكری دینی و دستاوردهای آنها نواندیشیهایی را در این حوزه پیش ببرند، كمتوان میكند. اینها مشكلاتی است كه بهخصوص به درك بسیار خاصی از تقابل فقه و حقوق و تقابل فقه و اخلاق باز میگردد. ما رسالههای زیادی از دوره مشروطه به بعد داریم كه بدون آنكه از چارچوبهای فقهی اینقدر فاصله بگیرند، بحثی تحت عنوان «رساله فی الحق و الحكم» داشتند، یعنی رسالههایی در حق و حكم. منظور از حكم را میتوان تكلیف گرفت. این رسالهها میكوشیدند كه فقه چگونه به حقوق توجه میكند و از این زاویه از مشروطه و دولتهای جدید دفاع میكند. این نكات را روشنفكری دینی نادیده گرفت.
ضرورتها باتوجه به مساله ایران
ما به مسیر وابستهایم؛ مهندس بازرگان در كتاب مشهورش، از راه طی شده سخن میگفت و معتقد بود كه راه سرنوشت ما را تعیین میكند. او یك بار میگفت كه فكر كردن مثل كوهنوردی است، یعنی با در نوردیدن هر تپهای، چشمانداز جدیدی دیده میشود و همینطور… الخ. اكنون هم در مقطعی هستیم كه افقها و بنبستهای جدیدی
پیش روی مساله ایران میبینیم. مساله ایران با تشیع، فقه، روشنفكری دینی و انواع دیگر روشنفكری مثل روشنفكری غیرمذهبی گره خورده است. مهمترین مساله این است كه به تضادهای تنشزا در جایی كه آسیب میزند توجه كنیم. آنچه از نظر من اهمیت دارد این سه مورد است:
1- توجه مجدد به طبقهبندی علوم در جهان اسلام و بهخصوص توجه به سابقه، پتانسیل و تجربهای كه فقه در اداره جامعه داشت. فقه هم افتخارات و جنبههای مثبت دارد (تاسیس دولت صفوی، حل قضیه تنباكو، پشتیبانی از انقلاب مشروطه، رهبری انقلاب) و هم منفی. فقه باید چابك شود. باید به ظرفیتها و چالشها و پتانسیلهای فقه توجه كرد.
2- ارزیابی مجدد از رابطه فقه، حقوق و اخلاق. این تقسیمبندیها از نظر من مشكل دارد، بهخصوص تفكیك فقه از حقوق، هم به لحاظ متدولوژیك و هم به لحاظ تاریخی مشكل دارد. دكتر سروش در جلسه 12 دین و قدرت میگوید كه نایینی به حقوق توجه نمیكند. تجربه من این است كه تمام تلاش نایینی تاسیس حقوق حاكمیتی یا حقوق ملی یا حق ملت برمبنای استدلالهای فقهی است.
3- توجه به تاریخ فكر معاصر یعنی تجربه مشروطه و بعد از آن نشان داده كه بیتوجهی به پیشفرضهای تفكر هم در حوزه فقهی و هم در حوزه روشنفكری محض و هم در حوزه روشنفكری دینی برای ما سابقه خوبی نداشته است. یعنی همیشه ما چیزهایی را به امید باغ سبز نفی كردهایم، اما چون نتوانستیم مختصات باغ سبز را به خوبی نشان بدهیم، آنچه داشتیم را از دست دادیم و به آنچه نداشتیم هم نرسیدیم. یعنی به نحوی معلق در این وضعیت هستیم. بنابراین باید به فقه، اهمیت و ضرورت و تاریخ و عیب و هنرش توجه كنیم و درباره تقسیمبندیهای فقه و اخلاق یا فقه و حقوق تامل كنیم.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
.
.
با نفی دانش فقه، تجربه تاریخی كه فقه كوشیده به عنوان پشتیبان لازم برای قانون موضوعه و دولت جدید یعنی دولت مبتنی بر قانون اساسی تدارك كند را از دست میدهیم. مثلا ما با مشروطه شاهد انتقال حكمرانی از یك حكمرانی شخصی- شفاهی به یك حكمرانی قانونی- نهادی (مكتوب) هستیم. در این دوره نقش فقه بسیار برجسته است و دانش فقه به تدوین قانون اساسی كمك میكند.
روشنفكری دینی با مبناگرایی عمیقی كه مییابد، نه تنها دامنه تاثیرش را از دست میدهد، بلكه دچار بحران نفوذ در نهادهای مذهبی میشود، یعنی آن نیروهایی از نوگرایان فقهی كه میتوانند با تكیه بر روشنفكری دینی و دستاوردهای آنها نواندیشیهایی را در این حوزه پیش ببرند، كمتوان میكند. اینها مشكلاتی است كه بهخصوص به درك بسیار خاصی از تقابل فقه و حقوق و تقابل فقه و اخلاق باز میگردد.
.
.
فقه و روشنفكری و مساله ایران امروز از دیدگاه داود فیرحی
فایل PDF این متن از روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد – شماره ۴۶۶۷ – ۱۳۹۹ شنبه ۲۴ خرداد – صفحه ۱۵
.
.
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است.
نقد بسیار عالمانهای بود و نقاط ضعف و تناقضات عجیب روشنفکری دینی را به اختصار و دقیق توضبح داده ذست. ممنون از ارائه ی این نقد. روشنفکری دینی جهل تزیین شده است که شفا نمی دهد و کور می کند درک درستی از سنت و فقه ندارند و ادعای اسلام شناسی آنها هم که به خوبی نقد شده بسیار گزاف و بیراه است. فکر میکنم اگر از اول آنها را طرد نمیکردند و نقد میکردند جوانهایی که هنوز شناختشان کامل نشده بود را گمراه نمکردند.
روشنفکری دینی زمانی آش دهان سوزی بود که آن دوره هم بگذشت. بی ثباتی سیاسی این جریان که یک روز در انقلاب فرهنگی حذف میکند یک روز منتقد دیکتاتوری است یک روز بچه شان را میفرستند عربستان پابوس پادشاه تا بورس بگیرد یک روز در مدح سلیمانی میگویند و شاه را می کوبند. شیزوفرنی سیاسی این جریان باعث شده کسی بهش اعتماد نداشته باشد. همان تریبونی برای خودنمایی و گنده گویی داشته باشند خوب است الان دیگر اهمیت یا خطری ندارند.
ممنون، تمام جوانب بحث، مورد توجه قرار گرفته بود.
جوک صدانت :
” خطای تعمیم: با نظر به تاریخ زندگی مسلمانی درمییابیم که ما میراثدار تقسیمبندی علوم از یونان هستیم. یونانیان علوم را به نظری و عملی یا فرونسیس و تخنه تقسیم میکردند و میگفتند فلسفه یا حکمت عملی زندگی عملی مردم را اداره میکند. مسلمانان فقه را جایگزین علوم عملی یونانیان کرده بودند. در نتیجه دانش فقه از ابتدای ظهور اسلام بهطور سنتی رونق گرفت و مسوولیت اداره جامعه و حکمرانی در همه حوزهها بهخصوص در حوزه سیاسی را به عهده گرفت. طبیعی است که دانش فقه خبط و خطاهای زیادی داشت. یکی از آنها چالشهایی بود که در مواجهه با حکمرانی جدید پیدا کرد که از درون آن یکسری گزارههای رادیکال ضدحقوق و ضدتجدد درآمد. ”
چون فقه تابع اوتاریتی psudo- philosophy نبود خطاهای زیادی داشت!!
آیا جزمی به این قدرت در جمعی که خود را اهل فکر می داند قابل مطالعه است؟ جزم تجدد و Gospel truth حقوق.