نوشتار زهیر باقری نوع‌پرست با عنوان «اخلاق زنانه یا اخلاق فمنیستی؟»

نوشتار زهیر باقری نوع‌پرست با عنوان «اخلاق زنانه یا اخلاق فمنیستی؟»

بسیاری از ما تعبیرهای «اخلاق زنانه» یا «اخلاق مردانه» را به کار می‌بریم. ولی چگونه ممکن است جنسیت در تعیین خوب و بد تعیین کننده باشد؟ برخی از ما پذیرفته‌ایم که رویکرد زنان و مردان به اخلاق تفاوتی ذاتی دارد، از این رو عجیب نیست که با مواجه شدن با اختلاف‌نظرهای اخلاقی، به جای تاکید بر عقلانیت مشترک و تلاش برای حل اختلاف بر مبنای آن، صرفا درگیری و مجادله رخ می‌دهد. چنین مجادله ای پیش فرض‌هایی دارد. پذیرفتن «صفرویک‌گرایی جنسیتی» و تاکید بر ارزش‌های از پیش تعیین شده برای هر یک از جنسیت‌ها پیش‌فرض‌هایی هستند که باعث می‌شوند به این نتیجه برسیم که «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» قیاس‌ناپذیر هستند؛ طبعا وقتی دو سیستم ارزشی قیاس‌ناپذیر با یکدیگر مواجه می‌شوند، از آنجایی که زمینه مشترکی بین آنها برای حل اختلاف نظرها وجود ندارد، تنها راه‌حل درگیری و جنگ، قدرت است. در این حالت، در مواجه با اختلاف‌نظرهای اخلاقی، هر کس قدرت بیشتری داشته باشد، سعی خواهد کرد ارزش‌های خود را بر دیگری تحمیل کند.

افرادی که این پیش‌فرض‌های مردسالارنه را می‌پذیرند، تبدیل به بازیگری در جنگ قدرتی که مردسالاری پیش‌فرض‌های آن را تعریف کرده، می‌شوند. در این حالت برخی تلاش خواهند کرد «اخلاق مردانه» پیروز این میدان و گروهی دیگر تلاش خواهند کرد «اخلاق زنانه» پیروز باشد. درگیر شدن در این بازی؛ یعنی، پذیرفتن تعریف سیستم مردسالاری از جنسیت و ارزش‌هایی که در مورد هر یک از جنسیت‌ها تعریف شده‌اند. اخلاق یک امر هنجاری است، و جنسیت، ملیت، و نژاد افراد نمی‌تواند به شکل معنادار یا گسترده‌ای مشخص کند که هر شخصی چه باید بکند و چه نباید بکند. دسته‌بندی‌هایی مانند سفیدپوست‌ و سیاه‌پوست‌، یا ایرانی و کلمبیایی‌، یا زن و مرد برای امری هنجاری مانند اخلاق کارآیی ندارد. البته ممکن است شخصی با اشاره به جوامع بشری به ما بگوید میان ارزش‌های سیاه‌پوستان و سفیدپوستان، یا ایرانی‌ها و کلمبیایی‌ها، یا زنان و مردان تفاوت وجود دارد؛ ولی اخلاق یک امر هنجاری است نه یک امر توصیفی، با توصیف تفاوت‌های موجود و آنچه افراد انجام می‌دهند نمی‌توان به این نتیجه رسید که کاری که آن افراد انجام می‌دهند صحیح است یا نیست. بنابراین، هنگامی که مشاهده می‌کنیم «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» بین اعضای یک جامعه پذیرفته شده و رواج دارد، صرفا این باور را توصیف می‌کنیم. این بدین معنا نیست که این دوگانه اخلاقی صحیح است و افراد باید بر اساس آن عمل کنند.

نظام ارزشی مردسالاری، نگرشی طبقاتی به جنسیت‌ها دارد و پیش فرض این نگرش طبقاتی، وجود تعریف مشخصی از جنسیت است تا به واسطه آن روابط قدرتی که بقای نظام مردسالاری به آن وابسته است، تضمین شود. مردسالاری به جنسیت‌های متمایز و دوقطبی نیاز دارد؛ هر چقدر این تمایز پررنگ‌تر باشد سلسله مراتب نیز پررنگ‌تر تعریف می‌شوند. نظام مردسالاری تعریفی از زن و مرد ارائه داده است و نظام ارزشی خود را بر این مبنا تعریف کرده و بنابراین تخطی از این دوگانه‌های جنسیتی یعنی تلاش برای خارج شدن از هنجار نظام مردسالاری. البته بسیاری از ما آنچنان توسط نظام ارزشی مردسالاری رام شده‌ایم که نه تنها از آن تخطی نمی‌کنیم که خود به صورت داوطلبانه مانع از تخطی دیگران نیز می‌شویم. دوقطبی‌های جنسیتی تعریف شده در مردسالاری باعث می‌شوند هر یک از ما بخشی از خود را نبینیم و حتی تلاش کنیم برخی از خصوصیات خود را حذف یا سرکوب کنیم. از آنجایی که ما بخشی از خود را نادیده می‌گیریم یا فراموش می‌کنیم، در نتیجه ارتباط خود را با واقعیت خود از دست می‌دهیم و این چنین است که مردسالاری شرایط انسانی را شرایطی شیزوفرنیک می‌کند. حتی سرکوب‌گر نیز در نظام مردسالاری با تبعیت از دوقطبی جنسیتی مجبور است برخی از خصوصیات انسانی خود را نادیده بگیرد. آیا غیر از این است که برای سرکوبگر شدن باید عواطف و احساسات انسانی مانند همدردی و همدلی را در خود از بین برده باشیم یا به نظامی ارزشی آلوده شویم که به ما می‌گوید نادیده گرفتن این ارزش‌ها گاهی عین اخلاق است؟

سیستم مردسالاری با جنسیت‌زده کردن ارزش‌های اخلاقی از پیش تعیین می‌کند که هر یک از ما مجاز به بروز کدام یک از این ارزش‌ها هستیم. به عنوان مثال، در سیستم مردسالاری «مراقبت» ارزشی زنانه و «شجاعت» ارزشی مردانه در نظر گرفته می‌شود. برخی با استناد به تجربه‌های اخلاقی زنان، تفاوت‌های ارزشی میان زنان و مردان را می‌پذیرند و تاکید می‌کنند که باید ارزش‌های زنانه را نیز به رسمیت بشناسیم و دست از کوچک شماردن و تحقیر آن برداریم. به عنوان مثال، آنها با اشاره به تجربه اخلاقی مادر بودن «مراقبت» را ارزشی زنانه برمی‌شمارند. ولی اخلاق فمنیستی، تعریف ارزش‌ها به صورت زنانه و مردانه را بازتولید و تثبیت کننده ارزش‌های سیستم مردسالاری می‌داند. چرا که تعریف «زنانه» در «اخلاق زنانه»، و تعریف «مردانه» در «اخلاق مردانه» طبق ارزش‌های سیستم مردسالاری تعریف شده‌اند. همانطور که «زن بودن» و «مردن بودن» طبق تعریف سیستم مردسالاری انجام شده‌اند. اخلاق فمنیستی، تلاشی برای بازتعریف «زن» و «مرد» فارغ از قطب‌بندی جنسیتی موجود در سیستم مردسالاری است و با فراتر رفتن از دوقطبی «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» بر انسانی بودن ارزش‌ها فارغ از جنسیت تاکید دارد، و این بهترین روش برای مقابله با نسبی کردن ارزش‌ها در رابطه با جنسیت افراد است.[1]

اگر «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» را بپذیریم چند راه پیش رو داریم. یک راه این است که تلاش ‌کنیم نشان دهیم که زنان موجودات فرومایه‌ای هستند و سعی کنیم برتری اخلاق مردانه را نشان دهیم یا به نوعی دیگر، سعی ‌کنیم نشان دهیم که مردها موجوداتی فرومایه هستند و برتری اخلاق زنانه را نشان دهیم. در حالتی دیگر تفاوت‌های میان زنان و مردان را می‌پذیریم و تفاوت اخلاقی آنها را صرفا یک تفاوت در نظر گرفته و دلیلی بر برتری زنان بر مردان یا بالعکس در نظر نمی‌گیریم. دو رویکرد اول، چهارچوب ارزشی توسط نظام مردسالاری تعیین شده است. تصور بسیاری از مردان در جامعه ما از فمنیسم جنگ قدرت بین زن و مرد و تلاش برای برتری جویی یکی از این دو جنسیت است. با چنین تصوری خیلی هم عجیب نیست که بسیاری با فمنیسم سر جنگ دارند. ولی نباید فراموش کرد که حتی افرادی که سعی دارند برتری زنان به مردان را نشان دهد، صرفا در حال بازی کردن در زمین بازی مردسالاری است، چرا که این دعوا طبق تعریف «زن» و «مرد» در سیستم ارزشی مردسالاری صورت می‌گیرد. سیستم مردسالاری سیستمی سرکوبگر است، و مکانیسم آن ترویج خشونت و رقابت از طریق قطب‌بندی است. گروهی از افرادی که سرکوب می‌شوند نیز با خشونت به مبارزه با این سیستم می‌پردازند. اگر خشونت محکوم باشد، هر دوی این رفتارها به واسطه خشن بودنشان محکوم هستند، ولی سیستم مردسالاری به عنوان بسترساز خشونت، محکوم اصلی است. از این رو، افرادی که به دنبال نشان دادن برتری مردان بر زنان هستند به دلیل اینکه حامل ارزش‌های سیستم سرکوب و ظلم هستند با افرادی که می‌خواهند برتری زنان به مردان را نشان دهند، یعنی افرادی که در حال مبارزه با سیستم سرکوب و ظلم هستند قابل مقایسه نیستند. ندیدن بستر ظلم و محکوم کردن شخصی که در حال واکنش نشان دادن به آن بستر است نشان دهنده کوته‌بینی اخلاقی است. افرادی که به دنبال نشان دادن برتری زنان بر مردان هستند، اگر تقصیری داشته باشند، این است که روش مناسبی برای مبارزه با ستم انتخاب نکرده‌اند یا در حال مبارزه بر اساس تعریف‌های مردسالارانه هستند، در حالی که افرادی که به دنبال ترویج برتری مردها بر زنان هستند، در حال دفاع از سیستم سرکوب و تثبیت آن هستند. مورد زنان زن‌ستیز نیز مورد بسیار عجیبی است که در این راستا قابل بررسی است.

با پذیرفتن تفاوت‌های اخلاقی میان زنان و مردان، می‌توان به دنبال نشان دادن برابری در عین تفاوت «اخلاق زنانه» با «اخلاق مردانه» بود. مشکل این رویکرد این است که ارزش‌های مردسالارانه برای سرکوب زنان را به رسمیت می‌شناسد، و به نوعی تلاش برای عادی‌سازی یا وجاهت بخشیدن به این سیستم سرکوب است و از این رو برخی از منتقدان آن را مصداق «اخلاق بردگی» نیچه دانسته‌اند.[2] رویکرد فمنیستی به اخلاق ولی سعی دارد چهارچوب ارزشی جایگزینی برای سیستم مردسالاری تعریف کند، از این رو، این اخلاق «اخلاق زنانه» نیست، بلکه «اخلاقی فمنیستی» است، و هدف آن فراتر رفتن از دوگانه اخلاق مردانه یا زنانه است که در مردسالاری تعریف می‌شود.

بسیاری به اشتباه بر این باورند که ارزش‌های مردسالاری برای مردها مطلوب است. این در حالی است که سیستم مردسالاری تنها «زن بودن» را برای زنان تعیین نمی‌کند، بلکه هنجارهای مردان را نیز تعیین می‌کند و تعریفی از «مرد بودن» ارائه می‌کند که مردها ملزم به پیروی از آن هستند. نباید فراموش کرد که طبق دوقطبی‌های جنسیتی که در این سیستم تعریف شده ارزش‌هایی مانند «مراقبت» به عنوان ارزش‌هایی زنانه مطرح می‌شوند و ارزش‌هایی مانند «شجاعت» مردانه در نظر گرفته می‌شوند. شاید از همین رو هنگامی که زنی شجاعت به خرج می‌دهد، اگر آن مورد شجاعت خاص مورد تحسین باشد از او تحت عنوان «مرد» یاد می‌شود، چرا که «زن» به شکلی تعریف شده که با شجاعت سنخیتی ندارد، در حالی که هنگامی که مردی شجاعت مورد نظر را به خرج ندهد ممکن است او را «زن» خطاب کنند یا در صورت بروز احساسات به او یادآوری کنند که مرد گریه نمی‌کند. این تعریف از مرد ممکن است در بدو امر جذاب باشد، ولی مشکلات خود را دارد، چرا که مردها نیز باید در قالب‌هایی از پیش تعیین شده قرار بگیرند. در مقابل، اخلاق فمنیستی تلاش دارد از ارزش‌ها جنسیت‌زدایی کند.

نگرش فمنیستی به اخلاق به وسیله جنسیت‌زدایی از ارزش‌ها به دنبال از بین بردن مکانیسم تبعیض مردسالاری است. سیستم مردسالاری با ارائه تعریف خود از جنسیت و اختصاص ارزش‌هایی به هر یک از این دو جنسیت، مکانیسمی ارزشی فراهم می‌کند که در آن افراد جامعه این مکانیسم را تقویت و تثبیت کنند. سرکوب توسط نظام مردسالاری همیشه با زور فیزیکی همراه نیست. سرکوب نرم از طریق بازتولید ارزش‌های مد نظر مردسالاری شکل می‌گیرد، ارزش‌هایی که اگر افراد جامعه اهل بررسی انتقادی دنیای خود نباشند صرفا حامل آنها خواهند بود و به تثبیت این نظام کمک می‌کنند. یکی از مهم‌ترین گونه‌های سرکوب‌گری نرم در سیستم مردسالاری، سرکوب خصوصیات روانشناختی و خلقیات افراد است. مراقبت و شجاعت هر دو ارزش‌هایی انسانی هستند، ولی در سیستم مردسالاری با تفکیک این گونه ارزش‌ها و اختصاص هر یک به یکی از جنسیت‌ها (جنسیت‌هایی که در این سیستم به شکل دوقطبی تعریف شده‌اند) هر کسی که به این سیستم ارزشی آلوده باشد، بخشی از خود را سرکوب خواهد کرد؛ چرا که اگر مردی مهر و مراقبت نشان دهد، مورد پذیرش نیست و اگر زنی از خود شجاعت نشان دهد مورد پذیرش نیست. بنابراین، در سیستم مردسالاری مردها نیز مانند زنان باید برخی از ارزش‌های انسانی را در خود سرکوب کنند. اگر هم هر فردی خودش این ارزش‌ها را سرکوب نکند دیگر اعضای جامعه که حامل ارزش‌های جنسیت‌زده سیستم هستند با روش‌های متفاوت تلاش خواهند کرد بروز ارزش‌های انسانی را در زنان و مردان سرکوب کنند.

علاوه بر اینکه اخلاق فمنیستی به ما این امکان را می‌دهد تا از تقسیم‌بندی ارزش‌های انسانی به دو بخش مقبول و غیرمقبول خودداری کنیم، در حل اختلاف‌نظرهای اخلاقی نیز به ما کمک می‌کند. هنگامی که دو نفر با یکدیگر اختلاف‌نظر اخلاقی پیدا می‌کنند اگر ارزش‌هایی که آنها دارند ارزش‌های انسانی و مشترک باشد، خود به خود بستری مشترک بین آنها وجود دارد که می‌توانند فارغ از جنسیت اختلاف‌نظر خود را حل کنند. بنابراین، در این نگرش به هر شخصی باید توجه شود، و سخنان هر شخصی مهم برشمرده شوند. این نگرش اخلاقی صرفا بعد فردی ندارد و به دنبال از بین بردن سلطه و سلسله مراتبی است که به واسطه سیستم مردسالاری تعریف شده است. در گذشته مرتبط کردن «زنانه» با امری نامطلوب به صورت علنی رایج‌تر بود، از این رو به صورت خودکار ارزش‌هایی که زنانه در نظر گرفته می‌شدند نیز نامطلوب در نظر گرفته می‌شدند. در حال حاضر، آرایش کردن ارزش‌های مورد نیاز برای تبعیض نیز رایج شده است.

بر همین اساس، مراقبت در سیستم مردسالاری به دو شکل قابل بررسی است. در شکل اول، «مراقبت» به عنوان خصوصیتی طبیعی در زنان در نظر گرفته می‌شود، و با غریزه مادری تداعی می شود. از آنجایی که غریزه مادری طبیعی محسوب می شود، این تعریف از مراقبت فاقد ارزش اخلاقی در نظر گرفته می شود. در نتیجه از خودگذشتگی زنان و مادران در این نوع نگاه بی‌ارزش تلقی می‌شود[3]. در شکل دوم نیز مراقبت، خصوصیت طبیعی زنان در نظر گرفته می‌شود و از این رو، مراقبت زنانه برشمرده می‌شود ولی برای آن ارزش اخلاقی قائل می‌شوند. بنابراین، در مورد دوم ایثارگری و از خودگذشتگی به عنوان خصوصیات مثبت زن و مادر به کار برده می‌شوند و این بار به جای تحقیر این خصوصیات آنها را «تکریم» می کنند و به اصطلاح جایگاه والایی برای مادر یا زن در نظر گرفته می شود. ولی اینها آرایش اخلاقی برای توجیه سیستم ارزشی مردسالاری است، چرا که این ارزش‌ها همچنان در چهارچوب طبقاتی جنسیتی مردسالاری تعریف می‌شوند. مراقبتی که مادرها نسبت به بچه‌ها دارند، بدون شک تا سنین خاصی برای تضمین بقای کودک ضروری است، هدف زیر سوال بردن این مسئله بدیهی نیست. ولی چرا باید این شکل از مراقبت تنها در رابطه مادر با فرزند تعریف شود، نه در رابطه پدر و مادر با فرزند خود؟ علاوه بر این، مراقبت در حالتی که بین مادر و فرزند وجود دارد، ارزشی بین انسان‌های نابرابر (والدین و فرزند) است چرا که یکی (بچه) برای زنده ماندن نیاز به این شکل از مراقبت دارد. الگوبرداری از مراقبت بین مادر و فرزند برای تعریف ارزش‌ در رابطه‌ای بین انسان‌های بزرگسال نا به جا است و می‌تواند به نادیده انگاشته شدن یکی از طرفین بینجامد یا خود به ابزاری برای کنترل دیگری تبدیل می‌شود.  در حالی که اگر به «مراقبت» همچون دیگر ارزش‌ها، به عنوان یکی از ارزش‌هایی که باید بین انسان‌های برابر برقرار باشد نگاه کنیم قضیه متفاوت خواهد بود. «مراقبت» و «شجاعت» ارزش‌هایی مشترک بین انسان‌ها هستند، و برخلاف ارزش‌های سیستم مردسالاری «مراقبت» یا «شجاعت»  هنجارهایی برای تثبیت وابستگی و ضعف شخصی بر شخص دیگر شمرده نمی‌شوند. دوست داشتن و دوست داشته شدن و با دیگر انسان‌ها در ارتباط بودن بخشی از انسان بودن ما است. بنابراین، به جای اینکه بخواهیم ارزش‌های انسانی را محدود به یک جنسیت کنیم باید بررسی کرد که تحت چه شرایطی و به چه شکلی می‌توان چنین خصوصیاتی را در همه تقویت کرد و چه عواملی به چه شکل در این ارزش‌ها اختلال ایجاد می‌کنند.[4] بنابراین، «مراقبت» همچون «شجاعت» و دیگر فضیلت‌ها همگی ارزش‌هایی انسانی و جهانشمول هستند و نسبی کردن این ارزش‌ها به جنسیت محصول نگرش طبقاتی به جنسیت است.

قدرت سیستم مردسالاری در طبیعی جلوه دادن تبعیض‌های ارزشی بر مبنای جنسیت است، چرا که اگر افراد بپذیرند که ارزش‌های جنسیتی و قطب بندی جنسیتی طبیعی هستند دیگر تلاش برای تغییر آن بی‌معنا خواهد بود. تبعیض‌های جنسیتی که علیه زنان و مردان وجود دارد، در واقع ارزش‌های سیستم مردسالاری هستند. برای اینکه به این موارد به عنوان «تبعیض جنسیتی» نگاه کنیم می‌بایست از سیستم ارزشی جنسیتی مردسالاری رها شده باشیم. اشاره به «تبعیض جنسیتی» یعنی فراتر رفتن از سیستم ارزشی مردسالاری، سیستمی که در آن به جای استفاده از «تبعیض» برای توصیف یک واقعیت اجتماعی از واژه‌هایی مانند «طبیعی» استفاده می‌شود و بدین شکل امری اجتماعی یا فرهنگی به عنوان امری طبیعی تلقی می‌شود.

اخلاق فمنیستی به دنبال پایان دادن به سلطه نگرش مردسالاری بر ارزش‌ها است. سیستم مردسالاری با اشاره به رفتار و شخصیت و منش زنان و مردان جامعه‌، دوگانه «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» را ترویج می‌کند. بنابراین، مکانیسم سیستم مردسالاری این است که ارزش‌های جنسیتی را بازتولید می‌کند و سپس با اشاره به افرادی که در این فرآیند آلوده شده‌اند به ما می‌گوید همانطور که می‌بینید آنچه که شما تبعیض می‌نامید، امری طبیعی است و نه فرهنگی، و از آنجایی که طبیعی است باید پذیرفته شود. ما محکوم نیستیم که این سیستم ارزشی را بپذیریم و خود به تثبیت و تقویت آن بپردازیم. اخلاق فمنیستی به ما یادآوری می‌کند که می‌توان از ارزش‌های مردسالاری رها شد، و برای شروع می‌توان به جنیست‌زدایی از ارزش‌ها پرداخت. البته اقدام به این کار به صورت انفرادی کفایت نمی‌کند، چرا که در نهایت برای جنسیت‌زدایی از ارزش‌ها، نیاز است نهادهای دولتی و مدنی خود حامل ارزش‌های جنسیتی نباشند و به بازتولید این ارزش‌ها نپردازند. قدرت این نهادها برای بازتولید ارزش‌های جنسیتی بیش از آن است که با اقدامات انفرادی بتوان آن را تغییر داد. برای ایجاد چنین تغییرهایی می‌توانیم در گام نخست با یکدیگر به صورت متحد و یکدست به بازبینی ارزش‌ها بپردازیم و از آنها جنسیت‌زدایی کنیم.

مردسالاری با تاکید بر تمایز و تفاوت جنسیت‌ها و ارزش‌های آنها، زمینه را برای درگیری در زمین بازی خود آماده می‌کند. نفرت پیدا کردن زنان و مردان از یکدیگر، تلاش برای نشان دادن برتری مردان یا زنان بر دیگری، احساس تهدید کردن از فراهم آمدن شرایط برابری، همگی بازتولید ارزش‌های مردسالاری است. نباید فراموش کرد که قربانیان مردسالاری تنها زنان نیستند – هر چند در اندازه و نوع سرکوب تفاوت وجود دارد. «مرد» و «زن» آنچنان که توسط سیستم مردسالاری تعریف شده است هیچ کدام مطلوب نیستند، باقی ماندن بر این تعریف‌ها و درگیر شدن با یکدیگر نمی‌تواند کمکی به برون رفتن از مردسالاری کند، زیرا صرفا بازی کردن در زمین مردسالاری است. برای مبارزه با مردسالاری باید نخست تعریف خود از «زن» و «مرد» را بازبینی کنیم، و از ارزش‌ها جنسیت‌زدایی کنیم. از این رو، اخلاق فمنیستی اختصاصی به زنان یا مردان ندارد و برای هر دو مفید است، چرا که در نهایت هدف آن رهایی همه انسان‌ها از سیستم سرکوب جنسیتی است. چیزی به نام ارزش‌های زنانه و مردانه نداریم، این گونه دسته بندی ارزش‌ها محصول سیستم مردسالاری است. ما تنها ارزش‌های انسانی داریم که برای احیا و پرورش آنها بین زن‌ها و مردها، در گام نخست نیاز به جنسیت‌زدایی از آنها و نقد سیستم ارزشی مردسالاری داریم: امکانی که اخلاق فمنیستی آن را فراهم می‌کند.

.


.

[1] در این نوشته منظور از اخلاق فمنیستی اخلاقی است که سعی دارد ارزش‌های اخلاقی جهانشمول و انسانی را ترویج کند، و در این راستا به نقد نسبی‌گرایی جنسیتی اخلاقی که در مردسالاری تعریف می‌شوند می‌پردازد.

[2] Paley, J. (2002). Caring as a slave morality: Nietzschean themes in nursing ethics. Journal of Advanced Nursing40(1), 25-35.

[3] برخی از پیروان «اخلاق مراقبت» که به ترویج «اخلاق زنانه» می‌پردازند، غریزه مادری را به عنوان نمونه مطلوب اخلاق مراقبت در نظر می‌گیرند، گذشته از اینکه در این رویکرد خطر یکسان تلقی شدن «زن» با «مادر» وجود دارد، چنین رویکردی خود تبعیض آمیز است، مادران نمی‌توانند فرزندان دیگران را به اندازه فرزند خود دوست بدارند یا به همان اندازه مراقب آنها باشند، در نتیجه چنین رویکرد تبعیض‌آمیزی نمی‌تواند به عنوان امری اخلاقی بین اعضای جامعه در نظر گرفته شود.

[4] Gilligan, C. (2002). The birth of pleasure.

.


.

اخلاق زنانه یا اخلاق فمنیستی؟

نویسنده: زهیر باقری نوع‌پرست

.


.

165 نظر برای “نوشتار زهیر باقری نوع‌پرست با عنوان «اخلاق زنانه یا اخلاق فمنیستی؟»

  1. سیستم فمینیسم هم یک سیستم جنسیت زده است
    مشکل این هست که نویسنده ی این متن نه چندان بی جهت و کاملا ایدئولوژیک نوعی شیفتگی ایدئولوژی دارند و فمینیسم را برابری ترجمه میکنند.فمینیسم و به خصوص نوع ایرانی آن با انتساب تمام مشکلات خود به واژه ی مردسالاری و مردان یا به عنوان مثال جنسیتی دانستن خشونت و دشمن سازی از مردان حداقل سعی در تنها بولد شدن مشکلات زنان دارد.برابری در همه جا به جز مهریه و نفقه .ورود به ورزشگاه مردان را حق خود دانسته ورود مردان به ورزشگاه زنانه ازار جنسیتی است.کار مشکل تسترون میخاهد و برابری فقط در مشاغل مدیریتی می خواهند.زن ایرانی مدرن نیست مدرن زده است.

    1. وقتی مفهومی را نفهمیم نقدهای بی تدبیری به آن می‌کنیم. فمینیسم دقیقا نقد نگاه جنسیت‌زده است و بدون اینکه به این مهم التفات داشته باشید فمینیسم را سیستمی جنسیت‌زده نامیده‌اید. فمینیسم برابری جنسیتی است. سعی کن این را خوب درک کنی.

    2. آقای محترم
      کلی گویی نکن اگر فمینیست ایرانی میشناسی تو کتاب و نوشته هاش اینو گفته بگو ولی نگو همه فمینیستها
      اگر همسایه و همکلاسیت اینها را گفتن نذار به حساب کل فمینیستها

  2. ورود فمینیسم به هر جامعه آغاز فروپاشی عشق و آغاز رقابت و جنگ زن با مرد است. کاش بیشتر بیاندیشیم و مقلد صرف نباشیم.

    1. کاملا موافقم

      زنان فمنیست ازآنجاییکه قدرت عشق ورزیدن ندارند,به مرورزمان تبدیل می شوند به” رباتهای متحرک” ,

      چهره هايشان” مردانه وخشن” ,

      گفتارشان “سرشارازعقده و کینه “نسبت به مردان,

      چرا که نه کسی عاشق آنها می شود ونه خود عاشق می شوند,

      زیرا که ” تردید در عشق ” دارند.

      در آن هنگام که اتفاقی با کسی آشنا می‌شوند– در آن هنگام که کسی خواهانِ شناختن آنهاست یا به‌راستی در آنها دلیلی برای عشق‌ورزیدن می‌یابد – می‌پرسند ؟

      ایدۀ من در باب عشق چیست، و همیشه به زانو درمی‌آیند.

      نویسنده : “جودیت باتلر”

    2. مطالعه تاریخی، روانشناختی یا جامعه‌شناختی که چنین ادعای گزافی را تایید کند کدام است؟ شما مفلد صرف فرهنگ دقیانوسی مردسالاری هستی که از پیشینیان به ارث بردی و توان نقادی آن را نداری.

      1. لطفا نظریات آلفرد آدلر “روانشناس”درمورد فمینستها مطالعه بفرمایید.این روانشناس یکی ازروانشناسانی است که درزمینه فمینستها تحقیق وپژوهش کرده است.

        درضمن سرکار خانم
        درهمین سایت صدانت من با خانمی برخورد کردم ,به نام” یک فمینست” که اتفاقا فلسفه خوانده بود, که بابکاربردن کلمات بسیارزشت وناسزا به همه اساتید محترم فلسفه توهین کرده بود.که صدانت مجبورشد که همه راحذف کند.
        سرکارخانم
        پرسش من این است:
        چرایک خانم به “نام فمنیست “به خودش این اجازه رامی دهد که هرچیزی ازدهانش بیرون می آید,بگوید.

        فکرکنم کسانی مقلد عهددقیانوس هستند که به خود اجازه می دهند به تمام مردان توهین کنند,البته به نام فمنیسم..
        معلوم نیست که در دوران کودکی چه آسیبهایی روحی “خانم مربوطه” از طرف پدر وبرادر خود دیده اند و چقدر تحقیرشده اند,که حتی نسبت به محارم مرد خود نفرت دارند.

        1. من مسلمونایی رو میشناسم که آدمای بیگناه رو ترور میکنن سوال من اینه چرا باید یک مسلمون همنوع خودشو ترور کنه؟
          حرفهای شما همه از همین جنسه بر اساس تعمیم دادن مشاهده موارد محدود که با توجه به واقعیتهای اجتماعی درباره مسلمونا میشه به شکل قویتری علیه خودتون به کارش گرفت
          اون خانم فمینیست کار اشتباهی کرده فحش داده شما هم اشتباه میکنی بر اساس رفتار اون به همه فمینیستها حمله میکنی

          1. دربین همه انسانها خوب و بد وجود دارد,دربین به ظاهر مسلمانان
            حیواناتی هستند به نام داعش.

        2. تا جایی که من دیدم اینجا کسی به همه مردها توهین نکرده و تا جایی که میدونم اینجا کسی وکیل مدافع همه مردها نیست ولی اینجا می بینییم که شما و شهرام و کلمه که همگی اسمهای یک حقیقت هستین در حال حمله به فمینیسم هستید. زهرا خانم اگر نبود فمینیسم تو الان تو پستوی خانه داشتی کار منزل میکردی و نمیدونستی هگل و اسپینوزا و ملاصدرا و ابن عربی کین و اجازه تحصیل نداشتی و … پس بهتره قدردان سیستم فکری ای باشی بهت امکاناتی که داری رو داده. اگر ما زمان آزادی های برابر بیشتری میخواهیم دلیلی ندارد تو با بهره گرفتن از آزادی های ایجاد شده تو سط فمینیسم بخواهی جلوش بایستی.

          1. خانم محترم این قدرنوشابه برای جنبش فمنیسم بازنکن.
            زنان ایرانی بارفتن به دانشگاهها لیاقت وشایستگی وهوش خودشان رابه همه نشان دادند.

      2. مبحثی که آلفردآدلر مطرح می کند,درمورد”نرینه نمایی”است.
        آدلربرخلاف فروید معتقدبود,زنان نسبت به نقش خوداعتراضی ندارند,بلکه زن مایل است که آزادی مرد را داشته باشد.هدف واقعی زن دستیابی به موقعیت اجتماعی است,که دراصطلاح روانشناسی این موضوع “نرینه نمایی”نامیده می شود.
        نرینه نمایی از موضوعات انحراف یک جامعه سالم ویک فردعصیانگربرای مذکرزیستن درجهانی است که نیمی ازآن زن هستند.
        البته “نرینه نمایی “هم درزنان وهم درمردان دیده می شود.مثلا در مردان با بزرگ کردن عضلات ماهیچه ایی می خواهند این را بیشترنشان دهند.
        بررسی ها نشان می دهد,نرینه نمایی موجب می شود که جوامع به سمت خشونت بیشتر کشیده شوند.

        1. پوپر نقدهای خیلی خوبی به آدلر کرده و نشون میده که حرفهاش چرا شبه علمین
          بعدشم از کی تا حالا قال آدلر برای شما حجیت شده؟

          1. ایکاش این قدر که نظریات پوپر برای شمااهمیت دارد,قدری به نظریات فیلسوفان ایرانی نظیر”ابوعلی سینا”هم توجه می داشتید,به جرات می توان گفت علم امروز پزشکی درجهان مدیون فیلسوفانی نظیر ابن سینا است..

          2. زهرا تو میای نظر آدلر رو مینویسی بعد با استناد به پوپر نظر آدلر نقد میشه بعد میای میگی کاش به ابن سینا توجه کنه؟ واقعا حالت خوبه؟

          3. ريچارد داوکینز یک آتیست است.
            یک خداناباور چگونه می تواند در مورد دین نظر دهد؟
            او خدا را باور ندارد چه برسد به دین!

          4. پوپرازکسانی است که خیلی ازفیلسوفان بزرگ جهان را تحقیرو استهزاء می کند.افلاطون و ارسطو وهگل را نقد می کند.پوپراستادفلسفه علم نیست.پوپرسخنان فیلسوفان بزرگ راتحریف می کند وبه آنهاناسزا می گوید.فیلسوف کسی است که یافته های تفکرخودش راتفصیل می دهد,نه اینکه دایمادیگران را نفی ورد کند.ردونفی کارسوفسطایی است.هرفلسفه یک کل است.پوپر فقط فهم خودش را فهم درست می داند.

          5. ابن سینا درزمانه خودش یک فیلسوف علم بود.فیلسوف علم کسی است که علاوه براحاطه بر علوم زمانه خودش ,دیدکل نگر نسبت به جهان وهستی داشته باشد.ابن سینا برتمام علوم آن زمان احاطه داشت.

          6. دیالکتیک درنظرپوپرفقط درعلوم انسانی خلاصه می شود,واعتباردرعلوم دیگرندارد.درصورتیکه دیالکتیک کلیدفهم طبیعت است.حتی خوداینشتین به اشتباه خودش از اینکه دیالکتیک را درطبیعت درنظرنگرفته بود,به عنوان بزرگترین حماقت خود یاد کرده بود.پوپر ضددیالکتیک است.
            اینکه همه چیزتغییرمی کندواندازه اشياءثابت نمی ماند,بنیان دیالکتیک است.یک فیلسوف علم, دیالکتیک را درهمه علوم می بیند.

        1. برادر من ساکن انگلیسم اینجا نه خانواده فروپاشیده نه جامعه نه اخلتق همه چی سر جاشه
          شهردار لندن مسلمونه زنها و مردها حقوق برابر دارن و به حرات میگم مسلمونها اینجا از سرزمین های اسلامی وضعشون بهتره

          1. چقدر وقت انگلیس زندگی می کنید؟ pow wow in yidish una bit!
            خانواده فرو نپاشیده؟ دادگاه سری بزنید و خانم های beaten up by baseball batsرو یک نگاهی بیندازید! چقدر غلو و تظاهر در جامعه متظاهر به تجدد برجسته و تعیین کننده است!

        2. در ایران آمار طلاق بیداد میکنه و نهاد خانواده داره فرومی پاشه
          یعنی میخوام بتت بگم بدون فمینیسم فروپاشیده خیلی نگران ورود فمینیسم به این جامعه و تبعاتش نباش

          1. لطفا به جای تزریق ناامیدی ,راهکارمنطقی برای برون رفت ازبحران طلاق ارائه دهید.
            چه راهکاری پیشنهاد می کنید؟

      1. فرو پاشي نه در نگاهي كه موفقيت و دلار و سكسيزم ذهنش را مسخ كرده. فروپاشي در نگاه افراد قائل به عاطفه انساني و برابري انسان ها نه رنكينگ سرمايه داري فاشيست.

    3. از خودت باید بپرسی چرا فمینیسم بوجود آمده
      اگر جوامع به زنها حقوق برابر بدن نیازی به فمینیسم نیست
      فمینیسم تا زمانی معنا داره که برابری جنسیتی نباشه
      پس فمینیسم منجر به فروپاشی جامعه نمیشه
      باعث بیداری زنان میشه
      تا حقوق خودشونه مطالبه کنن
      و همه اعضای جامعه شکوفا بشن

  3. آقای علیرضا واقعیاتی را بیا ن فرمودید . اروپا نیز مدرنیته را معیوب سرکوب گر و غیر عقلانی یافت اما سرمایه داری غربی از آن حمایت همه جانبه می کند. فمینیسم در هر کشور با مردم با عاطفه و انسجام منتهی به تنفر ،جدایی، و نابودی خانواده این میراث انسانی خواهد شد.

    1. در اروپای غربی فمینیسم نه تنها به تتفر و جدایی نینجامید که باعث شده زن و مرد هر دو از رفاه و آسایش بیشتری برخوردار باشن و فرصت شکوفایی استعدادهاشونو پیدا کنن
      اینکه شما میگی حتی نظر شخصی هم نیست مثلا نمیگی من از تبعیض جنسیتی لذت میبرم پس فمینیسم بده، در حال جعل فکت هستی میگی فمینیسم جوامع را دچار فلان و بهمان کرده ولی هیچ واقعیتی نداره این حرف

      1. درهمان اروپای غربی که سنگشان رابه سینه می زنید,نهادخانواده عملا روبه نابودی است.جامعه پرشده از فرزندان تک والدینی,کشوری مانندآلمان جایزه ومزایاقرارداده است که جوانان ازدواج رسمی کنند.

        1. من ساکن فرانکفورتم تصویر شما از آلمان برگرفته از منبر استاد رائفی پور و امثال آن بزرگوار است. به آمارهای رسمی سر بزنید. به آمارهای طلاق در جامعه ما هم سر بزنید. اگر میتونی سندی بیاور ببینم دولت چه جایزه ای تعیین کرده که مردم ازدواجشونو ثبت رسمی کنند. خیلی ممنون میشم لینکی چیزی ارائه کنی

          1. فرزنددارشدن در آلمان امتیازات مالیاتی دارد.
            آیااین فرزند نیاز به پدر ومادر ندارد؟
            آیا تک والدین بودن به نفع جامعه و فرزند است؟

          2. اعلام دولت آلمان مبني بر كاهش شديد جمعيت و مجبور شدن به پذيرش عرب و ترك.
            در اآلمان گذشته نه چندان دور اعلام شد كه اگر آمار فرزند آؤري به همين ترتيب بماند و زوج هاي آلماني ازدواج نكنند جمعيت آلمان در يك دوره زماني 60 ساله به 500000 نفر سقوط خواهد كرد

      2. آمار تک والدی، ةآمار افراد مجرد، آمار خودکشی، آمار مرگ های سالمندان تنها، ….
        فمینیسم اعلام جنگ به شوهر و تنهایی زن بوده است.
        کمی به منابع متفاوت توجه فرمایید.

        1. وقتی هیچ اطلاعی از یک مکتب فکری نداری مجبوری مدام پرخاش کنی. چه ربطی بین فمینیسم و آمار خودکشی و مرگ سالمندان هست؟ تازه آمار هم نداری همینطوری برای خودت یک چزی میگی. آمار افراد مجرد در ایرذن چقدره؟ آنار خودکشی؟ تو بقیه ی جوامع مسلمون چی؟ راستی چرا اینقدر کشورهای مسلمون عقب مونده هستن؟ این سوالو جمال اسدآبادی طرح کرد و شهامتشو داشت ولی یک عده مثل شما هنوز در هپروت انکار به سر میبرن و میخوان بگن ما خوبیم اونا بدن. بیدار شو، داره دیر میشع.

          1. شما هم كه اطلاع سنج داريد! پرخاش؟ عذر حقير را به علت اساعه ادب به افكار untouchableبپذيريد. باور بفرماييد اگر شما هم فكر كنيد سخنان بهتري از جنگ و دعواي فمينيسم مطرح خواهيد كرد. اما چه كنيم كه جهان متشكل از غرب هوشمند و عاشقان برده آن است. كسي اجازه سخن گفتن در باب نظرات اكلوسيو ندارد!

  4. دردنیای زنان فمنیسم ,فضیلت اخلاقی تعریف نمی شود.گذشت ,بخشش,لطافت زنانگی ,عشق بایدکنارگذاشته شود.
    جنگی تن به تن بین مردان و زنان به وجود می آید.گروهی از زنان فمنیسم عشق فروخورده درآنها موجب رواج همجنسگرایی دربین جمعیت خودشان می شود.
    آنان به این وسیله می خواهند از حقوق زنان دفاع کنند,درصورتیکه برخلاف جهت آب شنامیکنند و به نوعی به نهادخانواده آسیب جدی وارد می کنند.

    1. این حرفهای من درآوردی منبع هم دارن؟ واقعا چرا هیولا میسازی از فمینیسم؟ هدفت چیه؟ بدون شناخت و آگاهی حمله میکنی که چی بشه؟

      1. مرجان خانم ازهدف من پرسیدی.من ناچارم یک داستان کوچک برای شمابازخوانی کنم.
        یکی بودیکی نبود,غیرازخداهیچ کس نبود.

        یک کشوری بود به نام امپراطوری بزرگ ایران,دراین امپراطوری بزرگ زنان ومردانی می زیستند که اولاً: یکتاپرست و خداپرست بودند,دوماً: مردان وزنان دوشادوش یکدیگر درمقابل دشمنان کشورشان می جنگیدند,می اندیشیدندوعشق می ورزیدند.زنان و مردان مقابل هم نبودند,بلکه کناریکدیگربودند.
        دراین کشور حکمت ودانش وجودداشت,امثال افلاطون و ارسطو باید تشریف می آوردند ایران برای کسب علوم ودانش.ایران (جهان اول)بود.

        تااینکه به علت بی تدبیری برخی از پادشاهان زمانشان, ایران درگیرجنگ های بسیارشد.باظهوراسلام ,ازآنجاییکه پیامبراسلام روحیه صلح وآرامش داشت و مایل بودباآرامش وصلح همه کشورها رابه دین اسلام دعوت کند,پادشاه آن زمان ایران راهم بانامه صلح, دعوت به اسلام کرد.ولی پس ازمرگ پیامبراسلام وبه علت اختلافات درون اسلام ,عده ایی به ایران حمله کردند.ازآنجاییکه ایرانیان خداپرست بودند,اسلام را پذیرفتند.جنگ و خونریزی شد,ولی به هرحال درجنگ حلوا خیرات نمی کنند.
        پس از اسلام درایران فلسفه بوجودآمد,فارابی ,ابن سینا ,سهروردی,ملاصدرا و خیلی فیلسوفان دیگر..هم چنان ایران حکمت ودانش و فلسفه داشت.ولی به مرورکشورایران تبدیل شد به (جهان دوم)ولی باز هم درجهان حرفی برای گفتن داشت.

        سپس براثربی تدبیری برخی ازپادشاهان وسردمداران زمانه به مرورزمان تبدیل شدیم به (جهان سوم)
        چرا؟
        چون ایرانیان زبان برقراری صلح و گفت وگووتدبیر با جهانیان رابه فراموشی سپرده بودند.
        تمام مسئله من با جنبش شما سر کلمه “ستیز”است.همین..

        اگرمن جای شمابودم,جنبشی برقرارمی کردم.
        به نام جنبش صلح ,آرامش ,عشق وتعامل ,آزادی ,عدالت ودوستی…

        درضمن خانم محترم, من نیازی به امثال ریچاردداوکینز “خداناباور” ندارم و اصلا نظریات موهوم آن برای من هیچ
        اهمیتی ندارد.

        کشورایران این قدردانشمندوفیلسوف و حکیم دارد که من ازنظریات بزرگان ایران استفاده می برم.

  5. زن ستیزها تنها گروهی هستن که مصونیت دارند اگر در بخش کامنت همین حرفها علیه گروه دیگری گفته میشد کامنتها اجازه انتشار پیدا نمیکردن
    این افراد نهایتا چندتا فیمنیست اکتیویست ایرانی را مشاهده کرده اند و هیچگونه اطلاعی از تاریخ فمینیسم و فلسفه و معناهای متعدد آن ندارند که چنین عقده گشایی میکنند. تقلیل دادن فمینیسم به همجنسگرایی و مردنمایی و از این قبیل حرفهای کلیشه ای و نفرت پراکنانه به خوبی نشان میدهد چه کسانی عقده ای هستند. اگر فهم اینکه جنسیت نقشی در تعیین حقوق ندارد برای شما سخت است، شما انسان بی اخلاق و فاشیستی هستید. فرهنگ ما متاسفانه هنوز نتوانسته این آگاهی اخلاقی را پیدا کند ولی این چیزی از بی اخلاقی پیراوان این فرهنگ زشت و زن ستیز کم نمیکند. در آینده تاریخ شما را به قضاوت خواهد نشست و بر عقبماندگی فکری و ارزشی شما خواهد خندید چنان که امروز بر برده داری قضاوت میکند.

  6. پرسش این است که آیا فمینیسم در ایران توانسته است نظریه‌پردازی کند و نظریه‌ای بومی برای رفع مشکلات خود مطرح نماید؟

  7. زهرا، اول کاملا حرف دیگری زدی الان حرفت کامل عوض شد. میشه بفرمایید در چه زمینه ای نظریه پردازی بومی شده؟ تا جایی که من میدانم در هیچ زمینه ای، پس دلیلی نداره بیاییم به فمینیسم به این بهانه حمله کنیم وقتی مشکل فراگیره و همه وجوه را شامل میشه. یک سری از مسائل هم جهانی است و ربطی به بوم ندارد. مثلا برابری حقوق زن و مرد یک اصل جهانشمول است. مشکل این است که چرا قانون کشور ما به این اصل جهانی اخلاقی احترام نمیگذارد. به جای طرح این سوال، حمله کردن به فمینسم، بهانه افرادی است که با زن و حقوق برابر انسانی او مخالفند.

    1. سرکارخانم
      امکان دارد معنای عشق بین یک زن و مرد را از منظرشما بدانم.
      لطفاعشق را برای من در چند جمله کوتاه تعریف کنید.
      برایم جالب است بدانم که شما فمنیست ها عشق را چگونه تعریف می کنید.

  8. خانم محترم لطف می کنید بفرمایید :چه دستاورد کاربردی وعملی “جنبش فمنیسم زنان” برای حمایت حقوق کل زنان ایران چه آن زن کپَرنشین سیستان وبلوچستان وچه آن زن تحصیلکرده استاددانشگاه تاکنون داشته است؟
    جالب است که خود فمنیسم ها در داخل ايران نتوانسته اند به یک نظریه واحد و جامع برسند,

    وقتی یک جنبشی از درون خود مشکل دارد,چگونه می تواند نظریه کلی وواحد برای کل زنان ایران ارائه دهد.که قابل پذیرش برای زن ایرانی و مردایرانی باشد.

    مثال می زنم:درحوزه ادبیات وهنر
    مثلا یکی ازکارگردانان زن مشهورسینماکه چندین سال فیلمهای به اصطلاح فمنیستی می ساخته است,عملا اعلام می کند ,من فمنیسم نیستم .چون فمنیسم خطرناک است.چون درون سازمان یاجنبش آنها تعادل وجود ندارد.

    همه سخن من این است
    وقتی یک سازمان یاجنبش از درون مشکل دارد,چگونه می تواند نظریه واحدی ارائه دهد؟
    جنبش فمنیسم زنان ایران جز میتینگ وسخنرانی های تکراری وتهییج افکار عمومی عملا هیچ کاری نکرده است.

    1. دستاوردش اینه است که تو به عنوان یک زن میتونی درس بخونی در بحثهت مشارکت کنی حقوق بگیری
      این حقوق را زنان از فمینیسم دارن نه از دین و عرفان

  9. زهرا، همین حرفت را میشه در مورد همه پدیده ها زد. فمینسم را با اسلام در حرفهایت جایگزین کنیم:

    میشه بگی دستاورد کاربردی و عملی اسلام برای ایرانی ها، چه کپرنشینان حاشیه نشین و چه زنان تحصیلکرده چه بوده است؟ جالب است که خود مسلمانان در داخل ایران نتوانسته اند به یک نظریه واحد و جامع برسند.

    خب حالا از این حرفت چه نتیجه ای بگیریم؟ این مدل حرف زدن هر چیزی را زیرسوال میبرد. فمیینستهای ایرانی تلاشهای زیادی کرده اند ولی با سدهای محکمی هم مواجهند. اخیرا میخواستند کودک همسری را ممنوع کنند که جلوی آن گرفته شد.فمینیستها میخواهند تبعیض جنسیتی در ورود زنان به ورزشگاهها را بردارند که آن هم با تعلل و کارشکننی مواجه است. فمینیستها میخواهند فرصت های شغلی برابر برای زنان فراهم کنند که آن هم با کارشنکی مواجه است. سعی نکن خودت را به تجاهل بزنی و چشمهایت را ببندی و واقعیتها را نبینی و وانمود کنی که ما هم مثل شما صم و بکم هستیم.

  10. دوست عزیزی که با اسم «کلمه» کامنت میگذاری،فمینیستها نگاههای متفاوتی در مورد عشق دارند و میتوانی به آثار آنها مراجعه کنی و از نظر هر کدام مطلع شوی. از دوبووار، ایریگاری، باتلر، نوسباوم جان استوارت میل و خیلیهای دیگه میتوانی در این باره بخوانی و خودت متوجه بشوی هر کدام چه میگویند.

        1. عشق درقرآن کریم به طورمستقیم نیامده است,کلمه یحب و یحبونه(دوست داشتن)آمده است.
          عشق دربیان عرفا مطرح شد.

    1. عزیزم
      خانم پژوهشگراجتماعی
      آن “کلمه” من هستم که تبدیل شده اند به” دسته کلمه ها”
      دسته کلمه های همیشه زنده و درحال پرواز

  11. ببینید,من تمام تلاشهای شما را برای طلب حق زنان,عدالت وبرابری حقوق “صدرصد” می پذیرم واین قابل تقدیراست..

    لطفادچارسوءتفاهم نشوید.
    این عالی است که شماتمام تلاش خود رامی کنیدکه ثابت کنیدقوانین حقوقی باید براساس عدالت بین زن ومرد باشد.
    من خودم ازمنتقدان جدی جامعه مردسالارانه ایران هستم.
    اما من وشما در یک نقطه باهم اشتراک نداریم.
    اینکه می فرمایید:مسلمانان نتوانستنددرداخل ایران به یک نظرواحد برسند,به دلیل قرائت نادرست ازاسلام است وهیچ ربطی به خود اسلام ندارد.
    قوانین درکشورما کاملاً ناعادلانه و غیرمنصفانه است.این به دلیل سیاست گذاری اشتباه درکشور است.

    فرق دیگر بین من وشما جهان بینی ماست.
    فکرکنم شمافمنیست رادیکال باشید,من ابتدافکرکردم افراط گرا هستی!
    من برخلاف شما جهان را به صورت یک “وحدت کل” می بینم,,ولی شما به صورت کثرت می بینید..
    کسانی که جهان رابه صورت “وحدت کل”می بینند,بین زن ومرد “مرزبندی”نمی کنند.
    درصورتیکه شما “مرزبندی “می کنید.

  12. زهرا میشه برام بگی خود اسلام درباره عدالت و برابری حقوق زن و مرد چه نظری داره؟
    متاسفم ولی از هیچکجای حرفهای من نمیشه برداشت کرد که من فمینیست رادیکالم و من از اول دارم روی حقوق مساوی تاکید میکنم.این وحدت و کثرت هم که میگی باز هم نمیدونم این را از تخیلات خودتان گرفتید یا از کجا چون کامنتهای من هیچ ربطی به این مسائل نداشت. من مرزبندی نکردم و اتفاقا مردسالاری بین زن و مرد مرزبندی میکنه و بر این اساس نابرابرند.

    1. ببین عزیزمن

      اولا من که علم غیب ندارم,از روی کلمات شماحدس زدم که رادیکال باشی,لطفاخودت بگو:جزء کدام گروه ازفمنیستها هستی تابدانم.

      وامادرموردمن

      من پیروفلسفه افلاطون,اسپینوزا,هگل,ملاصدرا هستم.
      اسلام راازدریچه فلسفه ملاصدرامی بینم.من به خدای “وحدت وجود”باوردارم.کسانی که به خدای “وحدت وجود”باوردارند نسبت به جهان نگاهی عارفانه دارند.همه چیز را در “وحدت کل مطلق” می بینند.برای آنها زن ومرد یک نفس واحد است.

      دردنیای آنها اصلا کلمه “جنگ وستیز” وجودندارد.
      زن تجلی اسم باطن خداوند و مرد تجلی اسم ظاهر خداوند است.
      پس هیچ ستیزی بین آنها نیست.

      “هوالاول والاخر والظاهر والباطن”

      1. البته من اسلام را از خود شخص پیامبراسلام و ائمه معصومین می بینم ولاغیر.
        دراسلام دوگونه خداوند پرستش می شود.یکی “متباین هستی”ویکی “وحدت وجود”.
        ملاصدرا با استفاده از” عرفان ابن عربی” فلسفه خود را بنا نهاد.

        همواره بین اشخاصی که به خدای “متباین هستی” و خدای” وجودت وجود” باوردارند,مناظره و اختلاف نظرهایی بوده و هست.هرکدام استدلالهای خودشان رابرای “اثبات وجود خداوند” دارند.

        1. قرآن خلقت را تبیین کرده و وحدت وجودی ها به خلقت اعتقاد ندارن نمیشه هم نون را خورد هم خرما را هم بگی اسلام را از پیامبر اکرم (ص) گرفته‌ای هم بگی وحدت وجودی هستی و علاه بر این اسپینوزا و هگل را هم به ادعای خود اضاف کنی
          آش را شورنکنیم

          1. اسپينوزا و هگل و ملاصدرا فیلسوفان وحدت وجودی هستند.به همین دليل درزمانه خودشان از طرف عالمان دینی خودشان تکفیر شده اند.

          2. شماازکجا می دانیدکه وحدت وجودی هابه خلقت اعتقادندارند.لطفابابرهان واستدلال فلسفی ثابت کنید.

          3. برچه اساسی می گویید,وحدت وجودی ها به خلقت اعتقاد ندارند.لطفا با براهین فلسفی ثابت کنید.

    2. اما در مورد “وحدت وکثرت”

      اولا:کسی که دائماازکلمه” جنگ وستیز”استفاده می کند در عالم کثرت است.(کلمه زن ستیزی ,,مردستیزی)
      درعالم کثرت ,تفرقه و جنگ وستیز وجوددارد(بجنگ تا بجنگیم)

      درعالم وحدت,صلح وآرامش وگفت وگواست.

      دوماً:دردنیای “ایسم”معولا کثرت وجوددارد.
      مثال می زنم:یک تالاربزرگ فرض کن,که 30تااتاق دارد.هریک از این اتاقها یک “ایسم”است.
      مثلا:فمنیسم,کمونیسم,مدرنیسم و…
      هرانسانی دراین جهان برای خودش یک “ایسم”انتخاب می کند,پس از انتخاب مجبوراست که داخل اتاق “ایسم”خودش بشود,یعنی جهان بینی خودش رابراساس آن” ایسم” بنا می کند.
      هر”ایسم”یک قالب است که ذهن انسان چه بخواهد وچه نخواهد در قالب آن “ایسم”فرو می رود,یعنی ذهن خودش رابه نوعی در اتاق “ایسم” حبس می کند.چنانچه بخواهدآزاداندیش باشد ,باید ذهن خودش را از آن قالب برهاند,یعنی تمام دیوارهای اتاق ذهن خودش را بردارد تا تبدیل به یک تالاربزرگ شود(به این می گویند عالم وحدت)

      امانظرشخصی من درباره جنبش فمنیسم درایران
      تاآنجاییکه من اطلاع دارم اکثربانوان این جنبش رشته های (حقوق-جامعه شناسی -روانشناسی وفلسفه)خوانده اند.
      چنانچه این جنبش بخواهد موفق شود به خانمهای فیلسوف نظیر”جودیت باتلر”نیاز دارد,که بتواند نظریه فلسفی مطابق با فرهنگ ایرانی ارائه دهد.
      ماخانم فیلسوف که تفلسف (فلسفیدن)داشته باشد,عمومانداریم.
      فلسفه خوان و فلسفه دان داریم که فقط تاریخ فلسفه تکرار می کنند.
      “نظریه پرداز فلسفی ” به صورت تخصصی, در جنبش فمنیسم ایران وجود ندارد.
      به خاطرهمین است که نمی توانید نظریه واحد وجامع ارائه دهید.
      نظریه واحد وقتی ارائه می شود که همه باهم “همصدا”باشند,که درجنبش نیست.
      شما هنوز یک منشور اخلاقی درست براساس فرهنگ ایرانی برای خودتان تعریف نکرده اید,که همه موظف باشید آنرارعایت کنید.
      به نظرمن صرفاً با تحقير و توهین به مردان به هیچ کجا نمی رسید..

      1. پیامبر اسلام در چندین جنگ علیه کفار جنگیده و این جنگ تا آخرین امام یعنی مهدی موعود (عج) هم ادامه خواهد داشت. این نگاه گوگولی عرفانی که همه در صلح و خوبین منتج از نصوص نیست بلکه زائده‌ی ذهن تخدیر شده‌ی عرفاست.

          1. بایزید حلاج و شمس و مولانا معیار اسلام نیستن
            عارف مسلکهایی هستن که تظاهری به اسلام داشتن

          2. شمس و مولانا مسلمان نبودند!!
            به شیوه مسلمانان عبادت نمی کردند؟
            ساختاراسلام نداشتند!
            جنبش فمنیسم ایران چه اطلاعات گسترده ایی دارند!
            شما می خواهند ازحقوق زنان ایران دفاع کنید!

          3. توصیه می کنم حتمی این گفتگوی خواندنی راجبه شمس و مولوی زا بخوانید تا مشخص بشه از منظر فقهی و شرعی جایگاه این دو چیه

            http://mobahesat.ir/14454

            در بین علما افرادی که دیدگاه مثبت نسبت به مولوی دارند، بسیار اندک هستند. آقای جعفری خودشان فرموده بودند که من از نوشتن شرح مثنوی پشیمانم و ای کاش این وقت را برای تفسیر نهج البلاغه صرف می‌کردم. بعد از آن نوشتن شرح مثنوی توسط آقای جعفری، ایشان نقد مفصلی بر مثنوی هم زدند. مولوی آدمی بود وحدت وجودی؛ یعنی ضد فقه، ضد عقل، ضد شیعه و فردی که مثلاً ابن ملجم را تبرئه می‌کند و معتقد است که او آلت دست خداوند بوده و گناهی مرتکب نشده است و به همین خاطر هم خود علی بن ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند من شفاعت ابن ملجم را می‌کنم.

            هیچ بغضی نیست در جانم ز تو/ زانک این را من نمی‌دانم ز تو

            آلت حقی تو فاعل، دست حق/ چون زنم بر آلت حق طعن و دق

            لیک بی غم شو شفیع تو منم/ خواجه روحم نه مملوک تنم

            – گرایش‌های صوفیانه، فقه گریزانه و ضدشیعه مولوی و شمس را به اهل سنت نسبت داده‌اند؛ نظر شما در این مورد چیست؟

            در مورد مولوی و شمس تبریزی و افکار و کارهایشان، مقاله‌ای وجود دارد که در شماره‌ی ۷ مجله سمات به چاپ رسیده است. یکی از آقایان مقاله‌ای نوشت که شمس تبریزی همان امام زمان است و این‌که مولوی می‌گوید به خدمت شمس رسیدم، منظورش این بوده که به خدمت امام زمان رسیدم. ما در مقاله سمات سعی کردیم تا مقاله این شخص را نقد کنیم و همچنین بیان کنیم که شمس تبریزی، فرد منحط و بی‌سوادی بوده که در عرفیاتش هم مشکل داشته؛ چه برسد به عقایدش. مولوی نیز به تبع او این‌گونه بوده است. مولوی در مورد توحید نظرات منحطی دارند. مثلاً شمس معتقد است تمام سوره‌ی اخلاص که در مورد ذات خداست، در مورد مولوی تطابق دارد. آنان همچنین به وحدت وجود محض معتقدند و خلقت را قبول ندارند. در واقع عالم را تجلیات و امواج ذات خدا می‌دانند. در مورد نبوت نیز عقایدی دارند که گویا می‌خواهند شخصیت پیامبر را تخریب کنند و پیامبر اکرم را منحط جلوه دهند. در بحث امامت نیز به دفاع از خلفا می‌پردازند و از معاویه دفاع می‌کنند. مولوی و شمس به جبر محض ایمان دارند و معتقدند کسب جبر با ماست، فعلش را خداوند با ما خلق می‌کند و همان ادله‌ای را که فلاسفه در مورد جبر می‌آورند، ایشان دوباره بیان می‌کنند. آنان همچنین مثال‌های رکیکی را بیان می‌کنند که بیشتر هدفشان شهوترانی است؛ نه رسیدن به زهد. در همین رابطه مثال معروفی وجود دارد؛ می‌گویند که شمس تبریزی از مولوی زن خواست، مولوی زنش را آورد؛ دختر خواست، دخترش را آورد؛ پسر خواست، پسرش را آورد. هدف از آوردن این مثال به اعتقاد آنان این است که اگر کسی قطب بود، باید نیازهایش برطرف شود و مرید از این‌که بخواهد خودش را در اختیار مراد قرار دهد، نباید ابایی داشته باشد. در واقع تصوف مخالف خدا و ائمه است. آنان همچنین نبوت و امامتی که از جانب خداوند و براساس ملاک‌های عقل و متکی بر علم و عصمت باشد را قبول ندارند.

            – مولوی شعری دارد با این تعبیر که :

            هر که باشد از زنا و زانیان/ این بَرَد ظن در حق ربانیان

            گر نبودی او نتیجه مرتدان/ کی چنین گفتی برای خاندان

            گفته می‌شود که این ابیات در خصوص منکران خاندان اهل بیت(ع) گفته شده است. به این معنا که هر کس این خاندان را قبول ندارد را نسبت به زنا زاده می‌دهد. نظرتان در این مورد چیست؟

            اگر چنین شعری که به مولانا نسبت داده شده، صحت داشته باشد ـ که البته بعید میدانم ـ باید گفت که آنان در عین حال که به جبر معتقدند ولی خودشان را جبری نمی‌دانند و این را به گروهی دیگر منتسب می‌کنند. تمام توجیهات در این امور هم وجود دارد؛ مثلاً چگونه مقام عثمان را بالا می‌برد و او را مقدم بر علی بن ابی‌طالب(ع) می‌کند و مطاعن او را می‌پوشاند. مولانا و شمس نمی‌توانند خلاف کتاب‌های اهل سنت نظری بدهند. در کتاب‌های اهل سنت هم بارها بیان شده که یا علی؛ دشمنان تو منافقند و… به همین خاطر مولوی و شمس هم نمی‌توانند خلاف این نظر را ادعا کنند. لذا در عین حال که ابن ملجم را مقدم می‌دارند و توجیه می‌کنند، سخنان دیگری را هم بیان می‌کنند.

          4. من درقسمت بالای کامنتها توضیح دادم,این افراد به خدای “متباین هستی”باوردارند,اگر لینکی که درقسمت بالا(موضوع وحدت وجود) برای شما قراردادم راکاملا مطالعه بفرمایید,آنجا کاملا توضیح داده شده است.

      2. خانم محترم حوزه‌ ی علمیه با این بودجه های هنگفت نظریه پردازی که هیچ چه ایده ی جدیدی یا راهکاری طرح کرده که چندتا فمینیست که با انواع محدودیت و فشار مواجهن بتونن نظریه پردازی کنن؟ یک میخ به خودتون بزنید یک جوال دوز به دیگران

        1. نظریه پردازی نیاز به تفکرعمیق وفلسفی دارد.اگر می خواهید واقعا نظربه پردازی کنید ,نیاز به زنان باهوش وشجاع که اشراف کامل به فلسفه غرب و فیلسوفان ایرانی داشته باشند.
          به قول کانت:جرات اندیشیدن داشته باشند.
          ایرانی و برای زنان ایران بیاندیشید.

  13. به طور کلی دربرخورد با مسائل زنان، سه رویکرد اصلی وجود دارد:
    1) درخواست برابری جنسی کامل
    2)ترویج تضاد، دشمنی وجنگ بین دو جنس
    3) پذیرش برخی تفاوت ها و تمایز ها در نقش های اجتماعی وحقوق زن و مرد .

    رویکرد اصلی فمینیست ها رویکرد نخست بوده است که بیش از یک قرن کوشش نظری و عملی آنان رابه خود اختصاص داده است. گرچه از این رهگذر، امتیازات فراوانی عائد زنان شد، اما نادیده گرفتن تفاوت های طبیعی میان جنس زن و جنس مرد منجر به ناکار آمدی پاره ای از راهبرد های فمینیستی شد، ضمن انکه بخشی از اینراه برد ها ذاتا دچار تناقض بودند و این نقیصه هادر مواردی حتی افزایش مشکلات زنان را در پی داشت.
    «بدبختی های قدیم [زن] غالبا معلول این جهت بود که انسان بودن زن به فراموشی سپرده شده بود و بدبختی های جدید از آن است که عمدا یا سهوا زن بودن زن وموقع طبیعی و فطریش، رسالتش، مدارش، تقاضاهای غریزه اش، استعداد های ویژه اش به فراموشی سپرده شده است.»

    فمینیست های رادیکال که از تداوم ستم جنسی بر زنان علی رغم کوشش های صورت گرفته، سرخورده شده بودند، رویکرد دوم را برگزیدند، اما واضح است که این رویکرد
    اولا با اهداف وارزش های اصیل انسانی ناسازگار است،
    ثانیا در صورت تحقق عملی آن، نتایج منفی مادی برای کل جامعه بشری به بار خواهد آورد ,
    ثالثا تا زمانی که تفاوت های جنسی یاد شده به قوت خود باقی اند، این رویکرد نیز نمی تواند زنان را از وضعیت ستمدیدگی برهاند.

    کافی است شرایطی را تصور کنیم که درآن تمامی مردان بر ضد تمامی زنان متحد شده باشند. آیا این اوضاع و شرایط فرضی هیچ گونه چشم انداز نوید بخشی برای زنان به همراه دارد؟
    اینجاست که اندیشمندان فمینیست خود را در تنگنای سختی گرفتار یافته اند.
    اگر بخواهند مبارزه را ادامه دهند تاکجا وبه چه قیمت و اگر نخواهند زنان را مجددا به پذیرش نقش های سنتی تشویق کنند، این نیز ناممکن به نظر می رسد.

    1. منظورت این متن است که کپی پیست کردم؟
      آره عزیزم کپی پیست کردم تو هم ببینی.
      درضمن من رالطفا به داخل حوزه وصل نکن!
      من نه حوزوی هستم ونه دوره حوزه دیدم!

      شماهم کپی پیست می کنی.

      جودیت باتلر را ترجمه می کنی تحویل مردم می دهی,این هم یک نوع کپی پیست است .

      اگر واقعا هنرمندی خودت نظریه بده.
      من دو بار از تو پرسیدم نظر شخصی تو در مورد عشق چیست ؟

      این قدرشجاعت نداری عشق را از منظر خودت برایم بگویی…

    2. این حرفها متعلق به کسانی ست که هیچ فهم دقیقی از فمینیسم ندارند فمینیسم تفاوت طبیعی زن و مرد را انکار نمیکنه ولی تفاوت طبیعی دلیل بر خقوق متفاوت نمیشه همونجوری که تفاوت طبیعی در رنگ پوست بدن باعث حقوق متفاوت نمیشه

  14. مسئولین محترم صدانت ضمن تقدیر از فعالیتهای شما در مسیر اعتلای فرهنگ جامعه پیشنهادی دارم. با توجه به اینکه زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و تحت تبعیض و نابرابرین و در میان آحاد جامعه هنوز قبح این مسئله مشخص نشده توصیه میکنم مناظره هایی ترتیب دهید بین موافق و مخالف فمینیسم تا یک مقدار ریشه مخالفتها بهتر مشخص بشه. اگر چنین کاری بتوانید بکنید خدمت بزرگی به فرهنگ کرده اید.

  15. زهرا من جودیت باتلر را ترجمه نکردم این یک. دو اینکه ترجمه کپی پیست نیست. کپی پیست کردن بدون منبع دادن یک نوع دزدی است.

    به تکرار افتادی و راجع به یک سری چیزهایی حرف میزنی که اطلاعی راجع بهشان نداری. به افرادی مثل تو در اینترنت میگویند «ترول»، حتما برو راجع به معنی این کلمه بخون ببین یعنی چی و دفعه بعد که خواستی در بحثی شرکت کنی صداقت داشته باش.

    1. اگرشخصی درشبکه های اجتماعی یک ترول است که پیام آورصلح ودوستی وآرامش می باشد,به مراتب انسانی تر از کسی است تبدیل شده است به یک ربات جنگ افروز.

      1. انسانی که خودش را به نفهمیدن بزند هرگز بیدارش نمیشه کرد
        تبعیض جنسیتی جنگی غیراخلاقی است که وجود دارد و فمینیسم به دنبال از بین بردن آن است. چقدر قشنگ گفته کاربری که از تاریخ جنگهای پی در پی اسلام گفته. نگرش عرفانی شما این است که مثلا پیامبر نباید با کافران میجنگید یا امام حسین (ع) نباید در برابر یزید می‌جنگید؟ مبارزه با تبعیض و بدی وظیفه اخلاقیه. یک چیزی باسم وحدت وجود به گوشمان خورده و اصلا نفهمیدیم یعنی چه با آن به چیز دیگری که اصلا نفهمیدیم یعنی چه یعنی فمینیسم حمله کنیم مصداق بارز جهل مرکبه.

        1. آنکس که بداند و بخواهد که بداند
          خود را به بلندای سعادت برساند.
          آنکس که بداند و بداند که بداند
          اسب شرف از گنبد گردون بجهاند .
          آنکس که بداند و نداند که بداند
          با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند !
          آنکس که نداند و بداند که نداند
          لنگان خرک خویش به مقصد برساند !!
          آنکس که نداند و بخواهد که بداند
          جان و تن خود را ز جهالت برهاند !!
          آنکس که نداند و نداند که نداند
          در جهل مرکب ابدالدهر بماند !!

          دراسلام جنگ بین کافران ومسلمانان بود,برای ایجاد توحید

          کجا دراسلام جنگ بین زن ومرد آمده است؟!

          1. اگر جنگ بین اسلام و کفر برقرار بوده یعنی به جنگ به حق و باطل قایلی مگر اینکه بگی هر دو باطل بودن
            جنگ بین فمینیسم و تبعیض جنسیت هم جنگ بی حق و باطله
            ملاصدرا دیدگاههای بسیار عقب مانده ای درباره زنها داشته و ملاهادی سبزواری از او بدتر و نشون میده وحدت وجودی ها از نظر اخلاقی کم کاستی نداشتن

          2. اصولافیلسوفان جهان رابطه خوبی بازنان نداشتند,مثلاکانت ونیچه واسپینوزاوخیلی ازفیلسوفان جهان ازدواج نکردند.نیچه عاشق لوسالومه شد,دربیان عشق عاجزبود.زندگی فیلسوفانه بازندگی عارفانه متفاوت است.این رادرنظربگیرید.

          3. اولا که همه فیلسوفها مرد نبودن و دوم اینکه همه فیلسوفهای مرد از زنها متنفر نبودن و سوم اینکه تنفر فیلسوفان وحدت وجودی از زنان نشون میده که از نظر اونا هم جهان جنگ بین زن و مرد بوده!

          4. حالا چون ملاصدرا زنان را حیوان نمیدانسته یعنی نظرات پست و عقب مونده راجع به زنان نداشته؟

          5. ملاصدرا3تادخترداشته است.
            اولین دختربه نام ام کلثوم که شعروحکمت می دانسته وهمسرعبدالرزاق لاهیجی(شاگردملاصدرا)بوده است.
            دختردوم به نام زبیده وهمسرفیض کاشانی (شاگرددیگر ملاصدرا)اونیز معروف به دانش وشعربوده است.
            دخترسوم به نام معصومه نیز تسلط به ادبیات داشته است .
            همسرملاصدرا شاگرد همسر شیخ بهایی(فیلسوف )بوده است.
            آیا شخصی که درآن زمان, همسرش ودخترانش دانش وآگاهی داشتند,نسبت به زنان تفکر عقب مانده ایی داشته است؟
            آیا درآن زمان جنبش فمنیسم وجودداشته است؟
            آیاجنبش فمنیسم باعث شده بودکه همسرودختران ملاصدرا درس بخوانند؟

  16. زنانی که با فمینیسم دشمنند و در روشهای متفاوت پشت مردسالاری در میان مرا یاد برده ‌هایی میندازن که از برده داری و برتری سفیدپوستها دفاع میکردن چون خرده منافعی داشتن از این قضیه
    فیلم جنگو ساخته تارانتینو را نگاه کنید ساختار روان چنین برده هایی با دقت و ظرافت بررسی شده

      1. سطح کودکانه ی کامنتا ی مخالف فمینیسم بخوبی نشان گر این مهم است که دلیل درستی در تاییدتبعیض جنسیتی نداریمو

        1. قربان سطح عاقلانه شما,داخل جمعیت خودتان کلی اختلاف نظردارید.اول اختلافات خودتان را حل کنید,بعدبرویدسراغ کل زنان ایران

          1. شما اختلاف در جهان اسلام را حل کن بعد بیا در مورد زنان و مردام ایران نظر بده

          2. من کی درمورد زنان ومردان ایرانی نظردادم!این خانمهای فمنیسم هستندکه ادعامی کنندمی خواهندزنان رانجات دهند.

        2. کامنت شما می فرماید سطح کودکانه. خوب به جای نتیجه گیری به سطوح بالاتر موضع مورد نقدتان رجوع بفرمایید. مغالطه برجسته ترین خصلت فلسفه غرب در ایران!

    1. زنان هم که فریب فمینیسم را خورده اند من را یاد نسلی می اندازد که سنتی ها را ساده لوح و برخطا می داند و 6 ماه زندگیشان دوام نمی آورد در حالی که سنتی های بزعم ایشان نادان 60سال با خوشی و موفقیت در کنار هم زندگی کردند!

  17. درهمین گفت وگو بین خانم مسلمان وخانم فمنیسم اخلاق به خوبی نشان داده شد.
    چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
    اگراخلاق مسلمانی این است,من مسلمانم.

    1. کپی پیست کردن مطالب سایت حوزه بدون ذکر منبع، ترولینگ، دفاع از تبعیض جنسیتی دادن نسبتهای مختلف به افراد بدون اینکه حتی از آنها بپرسد موضعشان چیست از موارد اخلاق خانم مسلمان است. البته من این را به اسم اسلام نمیذارم و اون خانم هم به عرفان تعلق خاطر دارد وگرنه مسلمانان محترمی مثل فاطمه مرنیسی در این بحث ورود کرده‌اند و خواندن آثارش را حتما به همه توصیه میکنم.

      1. یادداستان بینوایان افتادم,به خاطریک قرص نان چند سال داخل زندان شد.عجب قضاوت وارزشداوری!
        همه شمابانوان فمنیسم پاک و پاکیزه هستید!یک چیزی وجودداردبه نام اخلاق گفت وگو,لطفایادبگیرید.

        1. واقعا بامزه ای :)) مدام داری تو کامنتا بد و بیراه میگی بعد از اخلاق گفتگو هم صحبت میکنی؟ بدانچه تروجی می‌کنی عمل کن و گرنه میشوی زنبور بی‌عسل به قول لقمان حکیم

          1. کجامن بدوبیراه گفتم.شمافرق نقدوتوهین وبدوبیراه رانمی دانید.نقدکردن اشکالی داره؟

        1. تلاشت برای انگلیسی یاد گرفتن قابل تقدیره
          ولی درستش این است
          Jump to conclusion
          نه
          Into
          تمرین کن که شرط زبان آموزی تمرین و تکرار است

  18. مشکل اصلی که در این مطلب به آن اشاره نشده و در کامنتها هم من خواندم دیدم اثری از آن نیست تفاوت بین احکام شرعی اسلام و قوانین و ارزشهای دنیای مدرن است. در دنیای مدرن اصالت با فرد و آزادی است ولی در دنیای کهن این ارزشها وجود نداشته اند در احکام اسلامی هم این دو ارزش مدرن وجود ندارد. زن مسلمان قرن بیست و یکم لاجرم در این تعارض قرار خواهد گرفت که بین اسلام و ارزشهای مدرن تناسبی برقرار کند. ظاهرن نویسنده مقاله قائل است که چنین تناسبی برقرار نمیشه و باید ارزشهای مدرن را در آغوش کشید این سخن احتی اگر درستم باشه ولی آیا در جامعه ما عملیه؟ من با توجه به مطالعه های میدانی و آشنایی با وضعیت جامعه به دلیل رشته تحصیلیم بعید میدونم.

    1. بانظرشماکاملا موافقم.کشورایران همیشه دچارافراط وتفریط بوده است.به نظرم دیالکتیک بین سنت ومدرنیته تاحدی این مشکل رابرطرف خواهد کرد.مثلا در کشور ژاپن این مسئله به خوبی حل شده است.ژاپن کشوری است بسیارمدرن و در عین حال تمام سنتهای فرهنگی خودشان را حفظ کرده اند.

      1. چطور شما بتونی مدعی بشی ژاپن همه سنتهای خودشو حقظ کرده؟ یک تحقیق دو دقیقه ای آنلاین درباره عادات جنسی ژاپنی هت، خانواده و روابط زن و مزد انجام بدید بعد با این قطعیت نظر بدید

        1. شما هنوز فرق فرهنگ و دین را نمی دانید!
          سنت فرهنگی از سنت دینی وآیینی جداست.به هر حال همه جهان با مدرنیسم روبه رو هستند,چاره ایی هم ندارند.مهم تعادل داشتن است.

    2. حرف شما درسته موافقم با شما و راه حل روشنفکری و روشنگری دینی است باید نشون داد دبن همخوان با ارزشهای امروزیه در غیراینصورت با واکنش و دافعه مواجه میشیم شبیه اونچه در دوران پهلوی رخ داد

      1. آیا نبایست مولفه های مدرنیته را شناخت؟ مدرنیسم داستان خشونت، فحشا، جنگ های جهانی ، نابودی خانواده، نابودی محیط زیست

      2. درست و غلطی یک باور و عقلانی بودنش براتون اهمیت نداره یعنی فقط همین ابعاد سیاسی مهمه؟

        در ضمن از آقایان حجت جانان اسفندیار و بسیاری دیگر پاثابتهای کامنتدونی صدانت سوال دارم چرا موضعی درباره فمینیسم ندارن ولی به تک تک ابعاد دیگه ی دین منتقد و منتقم هستن؟

    3. حق مالکیت فرد در فقه پس چیست؟ نهی از بد گویی و حفظ آبروی فرد پس چیست؟ حرمت جان فرد پس چیست؟ بیمه افراد کهنسال در حکومت امام علی(ع) چیست؟ هیچ گاه اخلاق و حقوق تحلیلی غرب توان اندیشه به تبیین حق در قرآ« را ندارد و نخواهد داشت. لیبرالسم را در جرج واشنگتن مطالعه کنیم اسلام را از منابع اوریجینال. نه از زبان روشنفکر یا فیلسوف متظاهر شهرت طلب!

  19. آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :

    1) آیا باور می کنند مولوی حدیث افتراق را جعل و تحریف کرده ؛ مبنی بر اینکه پیامبر اکرم (ص) تنها گروه اهل نجات در بین امت های مسلمان را امت صحابه دانسته است. که این مطلب وی از یک روایت جعلی سرچشمه می گیرد.

    وی می گوید : بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام زطوفان زمن

    ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرک دست اندر زند یا بد فتوح

    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر)

    درصورتیکه این روایت جعل و تحریف شده است و صحیح آن اینست که :

    قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم):

    سیأتی علی امّتی ما أتی علی بنی إسرائیل مثل بمثل و إنّهم تفرّقوا علی اثنتین و سبعین ملّة،و ستفرّق امّتی علی ثلاث و سبعین ملّة،تزید علیهم واحدة کلّها فی النّار غیر واحدة ،قیل:یا رسول الله، و ما تلک الواحدة ؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم أنا و أهل بیتی.

    (مناهل الابرار فی تلخیص بحار الانوار/ج6/ص228) و (معانی الاخبار/ص323)

    پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

    روزگاری بر امّت من می رسد که همانند قوم بنی اسرئیل که به 73 فرقه و ملّت تبدیل شدند امّت من هم به 73 ملّت و فرقه تبدیل می شوند که به این 73 فرقه یک فرقه هم اضافه نمی شود و همه آنها وارد جهنّم می شوند مگر یک فرقه.

    سوال شد آن فرقه نجات یافته کدام است؟فرمودند: همان گروهی که ما بر آن هستیم یعنی من و اهل بیتم.

    2) آیا باور می کنند مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده؟ »

    ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد نه از حجود

    هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین

    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324 )

    که این مطلب مخالفت صریح با فرآن کریم است که درقرآن آمده :

    « واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین » (بقره34) و ما در بحث اعتذار ابلیس یا حب شیطان به آن پرداختیم. و در آینده به مدافعین شیطان و شیطان پرستان متصوفه خواهیم پرداخت.

    3) آیا باور می کنند مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است :

    مولوی پس از برخورد با شمس تبریزی، موسیقی و سماع را، تا بدان حدّ گسترش می دهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه سماع بانوان همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان، در قونیه برپا می دارد. اینها همه از مردی مشاهده می شود که تا سن 38 سالگی ،خود مجتهدی بزرگ و یک « مفتی حنبلی » (سنی مذهب) بشمار می رفته است تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رَباب و موسیقی می شده است نمازش قضا می شده است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده است، بلکه نماز را ترک می گفته است که سماع آرام جان زندگان است!!…

    شمس سماع را « فریضه اهل حال » می خواند و چون پنج نماز و روزه ماه رمضانش برای اهل دل واجب می شمارد!

    (نشریه مذهبی نور به نقل از خط سوم/سخنان شمس/ص74 آ /75 آ )

    4) وی مجالس رقص وسماع را وسیله تقرب به پیشگاه خداوند می داند و حتی سماع را برتر از نماز می داند : (عرفان حقیقی/ص160) و (شرح زندگی مولوی-ناصر نجمی/ص17)

    افلاکی شاگرد مولوی در مناقب العارفین می نویسد :

    روزی در حضور مولانا رباب می زدند و مولانا ذوق ها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) درآمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. (مولوی) لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود : نی نی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.هر دو داعیان حقّند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبّت حق می خواند.

    (احیاءعلوم الدین/ص406— مولاناجلال الدین/ص342)

    در جایی دیگر ، در مقابل حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : « حبب الی من الدنیا النسا و الطیب و قره عینی الصلوه » ، مولوی می گوید : ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم : یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.

  20. 7) آیا باور می کنند مولوی قائل به جبر است یعنی تمام افعال ما از سوی خداوند صادر می شود. که این مخالف صریح با مبانی اسلام است.

    (مثنوی معنوی/دفتراول/ص190)

    8) آیا باور می کنند ستایش های اغراق آمیز و بی حدّ و حصر برخی مریدان، مثنوی را تا مرتبه سروش آسمانی و الهام ربانی و قرآ« پارسی بالا می برند و در برابر لغزش های اصولی آن، روش مسامحه و کوچک جلوه دادن را پیش می گیرند یا همرنگی نشان داده و تأیید می کنند؟

    بویژه اینکه خود این اغراق گویی و بزرگ نمایی، توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفا و مریدان وی دامن زده شده است؟

    تعریف عصمت آمیز مولوی درباره مثنوی (در دیباچه مثنوی) به خوبی، نشان دهنده دیدگاه او نسبت به کتاب خود است. وی مثنوی را « اصول اصول اصول الدین و فقه الاکبر و شرع الله الازهر برهان الله الاظهر » یعنی « پایه پایه پایه دین، فقه برتر خدا، شریعت درخشان تر خدا و برهان روشن تر خدا » می خواند. البته اگر همین مقدار اکتفا شده بود شاید قابل توجیه بود ولی مولوی قدم را بالاتر می نهد و مدعی می شود که مثنوی « حق محض » است و هیچ سوی باطل در آن راه ندارد و آیه « لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » و آیه « لایمسه إلاّ المطهرون » در وصف آن است.

    بدین ترتیب مولوی کتاب خود را در کنار کتابهای آسمانی می نشاند و آن را « قرآن وار » از خطا و لغزش منزه می داند…

    مولوی در حالی ادعای همسانی با قرآن و مثنوی می کند که کتاب او مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده، ستایش و تقدیس صحابه معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار آنان است.

    (نشریه مذهبی نور/سیر و سلوک4/به نقل از کتاب نقدی بر مثنوی مرحوم مصلایی و مدرسی/ص27 تا 29 و ص 15 تا 17)

    مولوی حتی در جایی به توصیف عمربن خطاب ومعصوم خواندن او می پردازد.

    (مثنوی/دفتر اول/ص104به بعد)

    مولوی حتی عمربن خطاب را امیرالمومنین دانسته

    (مثنوی معنوی/نسخه میرخوانی ص74 و همچنین نسخه وصال همان صفحه)

    9) آیا باور می کنند که مولوی حرکت امام حسین (علیه السلام) به کوفه را کورکورانه قلمداد کرده؟

    وی می گوید : کورکورانه مرو در کربلا تا نیافتی حسین اندر بلا

    (مثنوی معنوی/دفترسوم/ص232)

    10) آیا باور می کنند که مولوی، عزاداری بر سید الشهداء را رد کرده است و آن را سرزنش کرده؟

    وی عزاداری بر سیدالشهدا راسرزنش کرده واز آن به عنوان غفلت و کم معرفتی یاد میکند و این ناشی از عدم تطابق مبانی مکتبی عرفانی وی با عزاداری سید الشهدا است.

    (نشریه مذهبی نور به نقل از مثنوی مطابق با نسخه تصحیح شده/رینولد نیکلسون/ص810-811)

    این عقیده وی مخالف صریح با روایات حضرات معصومین علیهم السلام است چرا که ما روایات زیادی از اهل بیت عصمت وطهارت داریم مبنی بر امر به سوگواری بر مصائب سید الشهدا وهمچنین عزاداریها و عزاداری خود آنها بر امام حسین (ع).

    11) آیا باور می کنند « مولوی » به اندازه یک صدم ستایش و تعریفی که از شمس تبریزی کرده است درباره چهره های درخشان اهل بیت (ع) و وسائط فیض الهی چون : امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به زبان نیاورده اند؟

    12) آیا باور می کنند در میان آن همه اشعار (حدود بیست و شش هزار بیت) که از همه چیز و هر کس نام برده و از داستانهای کلیله و دمنه تا قصه های عامیانه در آن یافت می شود جایی برای معارف و احادیث اهل بیت وجود ندارد؟

    13) آیا باور می کنند « مولوی » حتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون (معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، رندانه به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟

    14) آیا باور می کنند که مولوی شریعت را نفی کرده؟

    مولوی در مقدمه دفتر 5 مثنوی می گوید :

    شریعت همچو شمع است ره می نماید و بی آنکه شمع بدست آوری راه رفته نشود چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است وجهت این است که گفته اند (که گفته ؟ معلوم نیست )

    لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع (یعنی وقتی حقایق ظاهر شد احکام (شریعت )باطل می شود )

    ادامه حرفهای مولوی :

    حاصل آنکه شریعت هم چون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیامالیدن است وحقیقت، زر شدن مس، کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما این علم را می دانیم (علماء را می گوید) و عمل کنندگان به علم کیمیا شادند که ما چنین کارهایی می کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم یا مثلا شریعت همچون علم طبی آموختن است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحبت ابدی یافتن و از ان دو فارغ شدن چون آدمی از این حیات می برد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند .

    معلوم می شود که ایشان هیچ درکی از دین ندارد.

    علت علنی مطرح نکردن این بحث ها توسط صوفی ها در طول تاریخ حمله علمای اهل تسنن و تشیع به آنها بود .

    15) آیا باور می کنند مولوی معتقد است که امامت، نوعی است برخلاف عقیده شیعه که به امامت شخصی معتقد است زیرا که امامان معصوم به فرمایش پیغمبر اکرم بنابر روایات متواتر 12 تا هستند با نامهای مشخص و معین. یکی از انحرافات صوفیان هم همین است که به مهدویت نوعی قائلند.

    مولوی می گوید: پس به هر دوری ولی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است

    پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است

    (مثنوی/ج2/ص239/چاپ نشر طلوع/شعر825)

    16) آیا باور می کنند مولوی ابن ملجم را در قضیه شهادت امام علی (علیه السلام)، آلت حق و دست خدا پنداشته؟

    وی از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید :

    هیچ بغضی نیست در جانم زتو زانک این را من نمی دانم زتو

    آلت حقی تو فاعل، دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق

    (مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص190)

    تمام حرف من این است …

    آیا اینها می توانند الگو اخلاقی و دینی شیعیان به حساب بیایند؟

    آیا عارف حقیقی، این مفاخر ادبی بوده اند یا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؟

    اصلا آیا اینها شیعه بوده اند؟

    اصلا آیا اینها با این انحرافات واضح می توانند الگوی ما باشند؟

    اصولا « مولوی » با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نا آشنا بوده و نشانه ای از استفاده از منابع شیعی، حتی کتابهایی چون صحیفه سجادیه و نهج البلاغه، در آثارش دیده نمی شود.

    برای آشنایی بیشتر با انحرافات مولوی به کتاب نقد مثنوی (آیت الله علی اکبر مصلایی) رجوع شود

  21. مولوي در ابراز خصومت و دشمني با مكتب تشيع تا آنجا پيش مي‏رود كه حتي متن احاديث نبوي در باب فضايل اهل ‏بيت عليهم ‏السلام را طبق نقل شيعه نمي‏آورد كه مبادا فضيلتي براي آل ‏اللّه‏ باشد! مثلاً در حديث مشهور و مورد اتفاق كه پيامبر صلي ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله ‏و سلم فرمودند: «مثال اهل بيت من مانند كشتي نوح است كه هركس سوار شود نجات يابد و هر كس تخلّف كند هلاك شود» كه دهها دانشمند بزرگ اهل سنت آن را نقل نموده، حكم به صحّت آن داده‏اند، و مغرضان در آن دست برده، به جاي “اهل ‏بيت”، “اصحاب” را قرار داده‏اند! مولوي نيز روش آنان را برگزيده، گويد:

    «بهر اين فرمود پيغمبر كه من
    همچو كشتيم به طوفان زمن
    ما و اصحابيم چون كشتي نوح
    هر كه دست اندر زند يابد فتوح»

    به راستي چه كساني چنين تحريف‏هايي را مي‏پسندند و نقل مي‏كنند؟ آيا مولوي اين مقدار از دانش كم‏بهره بود كه چنين مسائل ساده‏اي را نداند؟ يا مقام اصحاب را بسي بلند مرتبه و آنان را معصوم از خطا و گناه مي‏دانست كه مطابق حديثي مجعول گفت:

    «گفت پيغمبر كه اصحابي نجوم
    رهروان را شمع و شيطان را رجوم»
    «در پي خورشيد وحي آن مه دوان
    ‏و آن صحابه در پيش چون اختران‏
    ماه مي‏گويد كه اصحابي نجوم
    ‏للسري قدوه و للطاغي رجوم‏»
    «هادي راهست يار اندر قدوم
    ‏مصطفي زين گفت اصحابي نجوم‏»
    «گفت پيغمبر كه در بحر هموم
    ‏در دلالت دان تو ياران را نجوم‏»
    و يا:

    «مقتبس شو زود چون يابي نجوم
    گفت پيغمبر كه اصحابي نجوم»

    اين كجا و آن كجا؟!!

    براي اينكه اندكي در خصوصيات امام زمان شيعيان عجل اللّه‏ تعالي فرجه تأمل شود تا اينكه ديگر كسي هر گمراه و منحرفي را امام معصوم ايشان، يا مرتبط با آن ولي اعظم كردگار نداند، به چند نكته اشاره مي‏كنيم:

    اول : امام زمان شيعيان ارواحنا فداه، نه تنها در روز عاشورا، بلكه هر صبح و شام بر حادثه جان‏گداز شهادت نياي مظلومش سيد و سالار شهيدان، اشك خون مي‏بارد، ولي ملاي رومي حاضر در محضر “شمس تبريزي”، به هم‏نوايي با امويان عاشورا را به جشن و سرور و عيش و عشرت و شادي و رقص و پاي‏كوبي مي‏نشيند، نه به ماتم و اشك و اندوه! “شمس تبريزي” مي‏گويد:

    «”شمس خجندي” بر خاندان پيامبر مي‏گريست، ما بر وي مي‏گريستيم، يكي به خدا پيوست، بر وي مي‏گريد!»
    اين‏جاست كه بايد به اين پير مغرور گمراه كه گريه بر سيد مظلومان را به باد استهزاء مي‏گيرد گفت:

    پس تو بايد – العياذ بالله – بر حال عرش و كرسي و لوح و قلم و زمين و آسمان كه همه بر حسين گريستند، بلكه بايد بر حال پيامبر و امير المؤمنين صلوات للّه‏ عليهما و آلهما و… هم گريه كني كه حتي قبل از واقعه جگرگذار عاشورا بر حسين‏شان گريستند، و زمين و زمان را به سوختن و گداختن فرمان راندند، و كون و مكان را در سوگ آن جانِ جانان به اندوه و ماتم ابدي نشاندند!

    “مولوي” نيز، سوگواري شيعيان بر امام مظلوم خويش را به باد استهزا گرفته، مي‏گويد:
    «روز عاشورا همه اهل حلب
    باب انطاكيه اندر تا به شب
    گرد آيد مرد و زن جمعي عظيم
    ماتم آن خاندان دارد مقيم
    ناله و نوحه كنند اندر بكا
    شيعه عاشورا براي كربلا
    بشمرند آن ظلم‏ها و امتحان
    كز يزيد و شمر ديد آن خاندان
    نعره‏هاشان مي‏رود در ويل و وشت
    پر همي گردد همه صحرا و دشت
    خفته بودستيد تا اكنون شما
    كه كنون جامه دريديت از عزا
    پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان
    زانك بد مرگيست اين خواب گران
    روح سلطاني ز زنداني بجست
    جامه چه دْرانيم و چون خاييم دست
    چون كه ايشان خسرو دين بوده‏اند
    وقت شادي شد چو بشكستند بند»
    «كي توان با شيعه گفتن از عمر
    كي توان بربط زدن در پيش كر!»

    دوم: امام زمان شيعيان سلام اللّه‏ عليه دشمن كفر و الحاد و نفاق بوده، و منتقم “خونِ خونِ خدا” (امير المومنين عليه السلام) از كفركيشان و خوارج و نواصب است؛ ولي پير قونيه ـ مطابق با مكتب ساير جبري مسلكان اهل سنت ـ “ابن‏ملجم”، شكافنده شريان‏هاي مقدس خون خدا را، آلت حق مي‏شمارد، و بزرگ جنايت او را ـ كه روي تاريخ بشريت را سياه كرده است ـ غير قابل طعن و ملامت مي‏داند!

    شگفتا! كار دروغ‏پردازي و باطل‏سرايي او به آنجا رسيده است كه خطاب به “ابن‏ملجم” مي‏سرايد:
    «من همي گويم برو جفّ القلم
    زان قلم بس سرنگون گردد علم
    هيچ بغضي نيست در جانم ز تو
    زان که اين را من نمي‏دانم ز تو
    آلت حقي تو، فاعل دست حق
    كي زنم بر آلت حق طعن و دق
    ليك بي‏غـم تو، شفيع تو منـــم
    خـواجـه روحـم نـه ممــلـــوك تـــنم»

    همو در دفاع از مكتب اهل جبر، و مخالفان خاندان عصمت مي‌‏گويد:
    «خلق حق افعال ما را موجد است
    فعل ما آثار خلق ايزد است
    گفت آدم كه ظلمنا نفسنا
    او ز فعل حق نبد غافل چو ما
    در گنه او از ادب پنهانش كرد
    زان گنه بر خود زدن او بر بخورد
    بعد توبه گفتش اي آدم نه من
    آفريدم در تو آن جرم و محن
    نه كه تقدير و قضاي من بد آن
    چون به وقت عذر كردي آن نهان
    گفـت ترسيـدم ادب نگــذاشتــم
    گفــت مـن هــم پـاس آنـت داشتــم»

    “مولوي”، كفر و الحاد آشكار “فرعون” را مستقيما به خداوند متعال نسبت داده، و از زبان او در حال مناجات مي‏سرايد:
    «زان كه موسي را منور کردهاي
    مر مرا زان هم مکدر کردهاي
    نه كه قلب و قالبم در حكم اوست
    لحظه‏اي مغزم كند يك لحظه پوست
    سبز گردم چونكه گويد كشت باش
    زرد گردم چون كه گويد زشت باش
    لحظه‏اي ماهم كند يك دم سياه
    خود چه باشد غير اين كار اله
    پيش چوگان‏هاي حكم كن فكان
    مي‏دويم اندر مكان و لامكان
    چونكه بي‏رنگي اسير رنگ شد
    موسی اي با موسی اي در جنگ شد
    چون به بي‏رنگي رسي كان داشتي
    موسي و فرعون دارند آشتي»
    و مي‏گويد:

    «اعتراض او را رسد بر فعل خود
    زانك در قهر است و در لطف او احد
    اندر اين شهر حوادث مير اوست
    در ممالك مالك تدبير اوست
    گر نفرمودي قصاصي بر جنات
    يا نگفتي في القصاص آمد حيات
    خود كه را زهره بدي تا او ز خود
    بر اسير حكم حق تيغي زند
    زانك داند هر كه چشمش را گشود
    كان كشنده سخره تقدير بود
    هر كه را آن حكم بر سر آمدي
    بر سر فرزند هم تيغي زدي
    رو بترس و طعنه كم زن بر بدان

  22. فمنیسم افراطی به بهانه برابری، زن رو تبدیل به شبه مردی ستیزه گر تبدیل کرده، زن و مرد دو نگاه متفاوت به جهان دارن اما با این تفکر که نگاه زن و مرد به جهان یکی میشه، متاسفانه فروپاشی خانواده به بهانه آزادی فردی در ایران توسط این عده کلید خورده.

  23. یکی تو کامنتها گفته مدرنیته فحشا و جنگ جهانی فروپاشی خانواده و محیط زیسته. نکات مثبت مدرنیته رو ندیدی؟ همین اینترنت بده؟ ماشین داری باهاش میری شمال بده؟ خب آشغال نریز تو محیط زیست در ویلاسازی قاعده قانون رو رعایت کن. مشکل توئه مومن مشکل مدرنیته نی

    نگاههای تک بعدی که اسلام را به تروریسم تقلیل میده هم از همین جنسه یادمون باشه تو همون سوراخی نیفتیم که بقیه افتادن بخصوص که مار دوباره گزیده

  24. اگر به فطرت و آفرینش اللهی رجوع کنیم, میبینیم که خداوند زن را زن آفرید و مرد را مرد.
    چنانچه زن بخواهد نقش مرد را بازی کند ویا مرد بخواهد که نقش زن را بازی کند,باید فاتحه جامعه بشریت را خواند.

  25. فمینیسم ویروسی است که وقتی وارد خانواده شد عشق شیرین میان دو همسر را نابود می کند و خرابه های جنگ و دعوا از خود برجای می گذارد.
    همانند دموکراسی و لیبرالیسم که دختران را برهنه، احترام میان احاد جامعه را نابود، و لذت زندگی در شرق را تبدیل به نکبت غربی می کند.

  26. این آقایان ایوب شروین کیارش چگونه مدافع فمنیسم هستند؟شعارفمنیسم مردستیزی است.مشکل شماآقایان با اسلام است یا فمنیسم!

      1. بله سفيد سفيد است ! truism! اگر فقط همين بود و اين گونه بود درست مي فرموديد. فمينيسم در خاستگاهش سبب افزايش سود سرمايه داري، تنهايي، گرايش زنان به اندام هاي مردانه بادي بيلدينگ گونه، تنفر زنان از شوهرانشان، پرخاش، سقوط جمعيت شده است. زنان تحت تاثير ارزشهاي جديد از فرزندآوري هراس دارند. زنان برده هاي بهتري براي نظام سرملايه داري شده اند.
        چندي پيش كه به خانم دكتر تحصيل كرده اي براي مشاوره رجوع كرديم كارمان به دادگاه طلاق كشيد. در دادگاه با روحاني اي بسيار با تدبير و خانم هايي مومن سخن گفتيم كه از روي دلسوزي و نه از توهمات دانشگاهي روانشناختي فربويدي، فمينيستي سعي تمام داشتند ما را به هم نزديكتر كنند. تفاوت از زمين تا به آسمان بود. از طرف فمينيسم هر چند وقت يكبار از طلاق نام برده مي شد و مشاور تحصيل كرده دكتر و استاد دانشگاه سبب آتش گرفتن رابطه شدو دلسوزي ها و ترميم ها و بينش دادن ها و توصيه هايپر مهر از سوي آن دو فرد مومن.
        اگر مي خواهيد زنتان طلاق بگيرد و يا شوهرتان طلاقتان دهد پيش افراد تحصيلكرده دانشگاهي مسلطبه روان شناسي نوين مدرن برويد. دو ماهه كاتر زندگيتان را تمام مي كنند البته با مخارج ميليوني.
        و اگر دنبال ترميم و التيام زخم ها آن هم بدون هزينه هستيد رو به افراد مؤمن و معتقد آوريد و تفاوت را با پوست و استخوان خود حس كنيد.
        همان گونه كه نام حتي يك نحله فلسفي موفق را نمي توان ذكر كرد يك فمينيست زن كه توهمات مردانه و صداي توي گلو نيانداخته نداشته باشد را نمي توان سراغ كرد.

        1. ببخشید سرکارخانم طناز
          اولا من متاسفم که از همسرتان جدا شده اید.ولی به نظرم قضاوت وارزشداوری کلی در مورد کلیه روانشناسان امر درستی نمی باشد.ما,درکشور روانشناسان بسیارخوب ومتعهد زیاد داریم.نمی توان با چند مورد از روانشناسان به اصطلاح پولکی در مورد همه روانشناسان این گونه نظرداد!

  27. وجه اشتراک تمام مخالفان فمینیسم در این کامنتدونی لینک دادن به سایتهای مرتبط با حوزه و خط فکری آن است. عجیب هم نیست.

    1. عجیب ترین قسمت داستان خانمهای فمنیسم این است,چرا یکی از ابن بانوان فمنیسم قادر نیستند که عشق بین یک زن ومرد را از منظر خودشان تعریف کنند؟!!

        1. چشم جناب ایرانمنش

          اولا تشکر می کنم ازهمه دوستان که دراین گفت وگو با من مشارکت کردند.وبه من مطالب بسیارمفیدی آموخته اند.
          ذکرچندنکته را لازم می دانم.
          چندشبهه دراینجابوجودآمد,که مایلم آنهارا برطرف کنم.
          1-من درابتدای گفت وگو بانام کاربری “کلمه”وارد گفت وگو شدم.درابتدا من از کلمه “عقده”استفاده کردم.عقده یک اصطلاح روانکاوی است که انواع گوناگون دارد,این عقده ها دردرون همه ماانسانها وجود دارد,مثلا عقده ادیپ ,عقده سیندرلا و…
          سرکارخانم مهناز بامن واردگفت وگو شدند,ایشان بلافاصله با حالت پرخاشگری با من برخوردکردند,من ترجیح دادم بانام زهرا باایشان گفت وگو کنم.سپس من یک متن را درموردفمنیسم دراینترنت دیدم وکپی پیست کردم,فراموش کردم که لینک بدهم,هرشخصی می داند که کپی رایت مجاز نیست وجرم است.ایشان بلافاصله به من برچسب “ترول=اوباش اینترنت”ودزدو بی صداقت زدند.باخودم فکرکردم آیا یک “ترول “جایش درفضای فرهنگی وفلسفی است؟!
          ببینید دوستان
          من نه حوزوی هستم,نه نماینده ضد جنبش فمنیسم هستم,نه نماینده رائفی پورهستم ونه نماینده هیچ جناح و نهادی..
          من فقط یک شهروند ایرانی هستم.

          سپس بانام شهرام وارد گفت وگو شدم.
          چرا؟
          اولا: امروزه تقریبا اسامی دختران و پسران شبیه هم شده است.
          ثانيا: در عوالم نفس ومجردات جنس مذکرومونث مطرح نیست,واتفاقا این گفته خانمهای فمنیسم کاملا درست است,که جنسیت مطرح نیست.اصل, حقوق برابرانسانی است و کاملا باخانمهای فمنیسم موافق هستم.
          درواقع درعالم نفسانیات حقیقت یکی است.
          یکی ازبانوان فمنیسم به من برچسب “برده”زدند.
          من از این خانم محترم سوال می کنم.
          آیاچون من فمنیست نیستم “برده”هستم؟! اگرفمنیسم بودم برده نبودم؟
          من نماینده اسلام هم نیستم.
          نماینده اسلام خود شخص پیامبراسلام(ص)هستند.
          پس لطفاچنانچه من سخن اشتباهی گفتم به حساب اسلام نگذارید.
          من فقط یک خانم شهروند ایرانی هستم,که نظر شخصی خودم را در مورد فمنیسم بیان کردم.

        2. آقاي ايرانمنش سلام
          لطفا به افراد راديكال ، خودستيز، كشور ستيز، شيفته واله قمپز فلسفي دادن و اظهار فضل كردن و خود را فيلسوف متفكر غربي دان هم در باب اخلاق نوشتار مطلبي بگوييد.
          جالب است كه تنها يك قشر از شما تذكر مي گيرند!

      1. تلاش زیادی برای متوجه نشدن فمینیسم داری برای همین خودت نمیتونی بفهمی عشق از نظر فمینیستها یعنی چی. فمینیسم به برابری زن و مرد اعقتاد داره. وقتی کسی به برابری زن و مرد اعتقاد داره پس عشق را یک علاقه ی دوطرفه بین دو انسان بالغ میدونه برخلاف اون نگاههایی که زن را طفیلی و صغیر و نصف مرد در نظر میگیرن و چیزی به اسم عشق براشون معنادار و ممکن نیست.

        1. عشق از منظر من این گونه تعریف می شود.

          عشق پیوند روح عاشق و روح معشوق است که در هم تنیده می شود و سپس یکی می شود و آن یکی به خدا می پیوندد.
          درعشق کثرت نیست,آنچه هست وحدت هست و وحدت…

        2. اگرعشق یک علاقه دو طرفه بین دو انسان بالغ هست.پس چرا یک خانم فمنیست بالغ نمی تواند عشق را تعریف کند؟!
          آیاعشق فقط منوط به داشتن حقوق برابر است!
          آیا عشق قابل اندازه گیری است؟!
          چندوقت پیش دریک برنامه تلویزیونی ازچندکودک سوال می کردند,که پدر و مادرت راچقدردوست داری؟
          آن کودک می گفت:مادرم را20تادوست دارم و پدرم را 10تا!
          یعنی با عدد نشان می داد.
          آن کودک بود ونه بالغ!

  28. ملاصدرا گفته است:

    «و منها تولد الحیوانات المختلفه… بعضها للاکل… و بعضها للرکوب و الزینه… و بعضها للحمل… و بعضها للتجمل و الراحه… و بعضها للنکاح… و بعضها للملابس و البیت و الاثاث…» ترجمه: «و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل… و بعضی برای نکاح و آمیزش… و بعضی برای تهیه لباس و اثاث خانه…»

    در اینجا ملا صدرا زنان را به حیواناتی که برای سکس آفریده شده اند تشبیه کرده است.

    اسفار اربعه جلد 7 فصل 13 ص 136.

    مکتبه مصطفوی. «فی ادراجها فی سلک الحیوانات ایماء لطیف الی ان النساء لضعف عقولهن و جمودهن علی ادراک الجزئیات و رغبتهن الی زخارف الدنیا، کدن ان یلتحقن بالحیوانات الصامته حقا و صدقاً، اغلبهن سیرتهن الدواب و لکن کساهن صوره الانسان لئلایشمئز عن صحبتهن و یرغب فی نکاحن و من هنا غلب فی شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم علیهن فی کثیر من الاحکام کالطلاق و النشوز و ادخال الضرر علی الضرر»

    همانجا، حاشیه ملاهادی سبزواری. ترجمه:

    «اینکه صدرالدین شیرازی زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بسته اند. و اغلبشان سیرت چهارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده اند تا مردان از مصاحبت با آنها متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و… بر زنان چیرگی داده…»

  29. فمینیسم مکتبی غربی و خلاف نص صریح کلام الله است
    خداوند تبارک و تعالی بارها نقش و ماهیت زن را تصریح فرموده‌اتد

    نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

    زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.

    ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

    وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

    اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

  30. توهم فكه مينيسم از اين جا روشن مي شود كه فمينست هاي آ»ريكايي شبيه مردان ماچو و خشن هستند.
    فمينيسم پز فرنگي مآبي (من مدرنم من امروزيم من فهميدههستم) ايراني هاي است كه تلاش كرده اند غرب را از فيلم و كلاس هاي درس فلاسفه ايراني خارج رفته بشناسند اما به جاي توجه به اين نقطه ضعف ايراني ها تحت تاثير پزهاي تهي اين افراد و غلوهايشان قرار گرفته اند.
    فمينيسم منجر به فروژاشي عشق و خانواده در غرب شد و در ايران منجر به همان بعلاوه فساد و ديپرشن مي شود.

  31. فمكينيسم با تكيه بر ذهن مشوش غربي كينه ها و تشويش هاي دروني را به زندگي زن و از اين طريق به جامعه منتقل مي كند. فمينيسم ريشه جامعه را خودخواهي و طغيان فردگرايي زن نابود مي سازد.
    مردان داراي همسران فمينيست يا با درخواست طلاق همسرشان تمتمي زندگيشان را از ست داده اند و يا در آتش خودخواهي هاي زنانشان دارند مي سوزند.

    1. چطور ممکنه کسی همچین ادعای کلانی را بدون سند و مدرک طرح کنه و توقع داشته باشی کسی باورش کنه؟!

  32. به نظر میاد اکثرا برداشت اشتباهی از فمنیسم دارند،اشتباهی که خودم تا مدتی قبل داشتم.اینکه جامعه ای به دلیل سبک زندگی و فرهنگ حاکم بر آن چطور با یک جریان فکری جدید مواجه می شود و آن را مال خود می کند و اینکه چرا آن را تغییر می دهد و شاید هم بگوییم بومی می کند قطعا در جای دیگری قابل بررسی است ولی برای شناخت آن مکتب نباید به افراد جامعه و عکس العمل آنها رجوع کرد چون باعث گمراهی می شود . همان اتفاقی که در ایران افتاده.اگر نگاهی به تاریخچه پیدایش فمنیسم داشته باشیم میبینیم اصولا پلن اش بر اساس برابری حقوق جنسیتی بنا نهاده شده و اتفاقا در مسیر خودش در جایی که نیاز باشد مدافع حقوق مردها هم هست .در حالی که ما ایرانیها تصور می کنیم دقیقا منش اینها بر برتری زن هست و کلا یک جور مرد ستیزی را رواج میدهد و باعث فروپاشیه خانواده ها، از بین بردن عشق و جنگ بین مرد و زن می شود .این تلقی اشتباه از طرفی به دلیل تبعیض هایی که در جامعه شاهدش هستیم به وجود می آید ،عده ای به دلیل رفع این تبعیض ها و مشکلات زنان با جریانی همراه می شوند که اسم فمنیسم را یدک می کشد ولی می بینیم که با اصول و برداشتهای متفاوت و مختص جامعه ایران عملکردی متفاوتی را در پیش گرفته است .از طرف دیگر رسانه نقش پررنگی در جهت دهی به این فهم اشتباه بازی می کند .یک مثال ملموس سریالی بود اسمش و یادم رفته خانم بهاره رهنما اونجا نقش یک خانم فعال و مدافع حقوق زنان و کودکان و حیوانات و هزار جور انجمن های مختلف حمایتی را بازی می کردند ولی به هیچ وجه کارهای منزل و انجام نمی دادند، چیزی به اسم غذای گرم و خونگی وجود نداشت ، برخورد محترمانه با همسر نداشتند ، همسر و بچه ها رو عامل عقب ماندگی خودش میدونست و الی آخر … شاید فیلم طنز بود و همه ماجراها با هدف سرگرمی و فان مطرح می شد ولی واقعا باعث تزریق نوع نگاه اشتباه به عامه جامعه می شود ،بدون اینکه اسمی از جریانی ببرد ،خود این هنرپیشه در صفحه شخصیش یا فعالیتش مخصوصا در تئاتر اشاره های ضمنی به ماجرای فمنیستی خودش می کند ولی با سبک و سیاق خودش .(مثال هایی از این دست هم خیلی زیاده )
    در مقابل این گروه ،می بینیم که عامه مردم و گاهی هم قشر تحصیلکرده ومخصوصا مذهبی ها، حفظ کیان خانواده رو مطرح می کنند و فریاد وا مصیبتآ سر میدهند در حالی که خانه از پای بست ویران است.

    1. چه راهکاری پیشنهاد می فرمایید,که این خانه ویران آباد شود.
      گرچه من این قدرناامید نیستم!به نظرم از وقتی مادیات جای معنویات را درزندگی گرفت ,همه چیز شد مادیات ومعاملات.
      حتی عشق بین زن و مرد هم بوی پول و معامله گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *