در مورد اینکه قدیمها چگونه بود و دنیای مدرن و معاصر با بشریت چه کرده است دروغهای بزرگ و بسیاری گفته شده است. کثرت گستردهای از نخبگان حتی، به جد و به بداهت باور دارند که در قدیم مردمان آسودهخاطر، مهربان، خیرپیشه، غیرمادی، اهل اخلاق بودند، و با آمدن جهان نو نه فقط مادیگرایی جانشین معنویت و بیبندوباری جایگزین اخلاق شد، بلکه انبوهی از امراض جسمی و روحی و فلاکت و فروپاشی هم عارض انسان نو شد و انبساط خاطر و امید و اعتماد را در دنبالههای ابهام تاریخ دفن کرد.
سخن من این است که پیشینیان نه فقط از حیث معیشت، بهداشت، سلامت و امنیت اغلب دچار وضعیتی بسیار بدتر از انسان معاصر بودند، بلکه از منظر فرهنگ و اخلاقیات و انسانیت هم بسیار پایینتر بودند. در اینجا در پی شرح و استدلال برای این موضوع نیستم. علاقهمندان میتوانند صفت آن را در دیگر نوشتههایم از جمله فصل نخست کتاب “فلسفههای روانگردان” با عنوان “در غم غربت قدیم” بیابند و بخوانند. آنچه در اینجا میخواهم مطرح کنم، از قضا یکی از معضلات و مشکلات دنیای مدرن است، که در انبوه سخنفرساییهای لشکر مدرنستیزان ردی از آن ندیدهام.
چند سالی پیش مقالهای نوشتم با نام “از خوشگذرانی تا وقتکشی” و در آن این دعوا را عنوان و بر آن استدلال کردم که پس از نیازهای ردیف نخست از قبیل رفع گرسنگی و تشنگی، آن هم در معنای حداقلی آن، مهمترین نیاز انسان سرگرمی و مشغله و مشغولیت است. به این معنا که ما نه فقط برخی کارها را صرفاً برای سرگرم شدن انجام میدهیم بلکه بسیاری از کارهای مهم و مولد را هم، از جمله شغل، بیشتر برای ماهیت سرگرمکنندگی آن جویاییم، هرچند بسا که خود از آن خبر نداریم و مثلاً درآمد را دلیل اصلی آن برمیشماریم. این را بهتر از هرکسی زندانیان انفرادی میفهمند و نیز کسانی که این مجازات را بسیار کارآمد تجربه کردهاند.
اینک میخواهم بگویم این صفت حوصله سررفتن و حس بطالت و اندیشیدن به پرسشهای بیپاسخ ناظر به معنای هستی و سرنوشت و اشتباهات و پشیمانیها و بدبیاریها و شرم از گذشته و ترس از آینده و دلهرۀ اینکه چه بر سرمان خواهد آمد و نهایتاً میل به فراموشی و اقدام به فرار از اینها به شلوغنای مشغولیت وصفی است که برای انسان رشدیافتۀ معاصر بیشتر از پیشینیان است. نه فقط در تعریف انسان میشود گفت حیوانی که حوصلهاش سر میرود بلکه در مورد انسانهای معاصر هم میشود گفت انسانهایی که بیش حوصلهشان سر میرود.
یک سبب پیشپاافتاده آن میتواند این باشد که وفور و سرعت رشد ابزارهای تولیدِ لذت و تفریح باعث شده است که تمایل به چنین چیزهایی در جامعه شدت بگیرد؛ تا حدی شبیه اینکه رفتن به دنبال بعضی لذایذ تمایل به آن را کاهش نمیدهد، افراشتهتر میکند. در اینجا با پدیدهای از سنخ عادت مواجهیم؛ عادتی بد که با رها کردن فرد به دست امیال باعث وابستگی به آنها و تقاضای فزاینده برای استفاده از آنها میشود. استفادۀ روزافزون انسانها از موبایل هوشمند مصداق روشنی از این است. وقتی از خواب بیدار میشویم و نخستین کارمان دستبردن خوابآلود به سمت گوشی است، یا هنگامی که در کنار خانواده، یا هنگام کار، یا در میهمانی حواسمان به گوشی است، ممکن است به خود و دیگران چنین القا کنیم که مترصد اخبار و نگران اوضاع هستیم، اما بعید است این پرسش برایمان پیش نیاید که قدیمیها که این ابزار را نداشتند این همه وقتی که ما صرف این میکنیم را چه میکردند؟ و از اینجا شاید به ماهیت غیر واجب و عادتی و سرگرمکننده بودن آن، حتی وقتی با آن نه بازی و ویدئوگردی، که اخبار گوش میکنیم و یادداشت میخوانیم، پی ببریم.
این هست، لیکن استدلال اصلی من بر دلیل رشد و عمق این احساس و میل فزاینده به تشفی آن چیز دیگری است.
از باب احتیاط علمی باید اشاره کنم که ما از درون حیوانات مطلع نیستیم و با اطمینان نمیتوانیم از احساس آنها حرف بزنیم، در عین حال به نظر میرسد پذیرفتن این به عنوان بدیهی دشوار نیست که احتمال اینکه حیوانانی مثل لاکپشت، مار، کروکودیل حوصلهشان سر برود و از تنهایی، بیکاری یا یکنواختی کسل شوند کمتر است تا حیواناتی چون گاو، اسب و شتر، و اینها کمتر از سگ و میمون و طوطی. بخشی از این ممکن است صرفاً برخاسته از یک خصیصه بیولوژیک باشد (همچون اینکه شیرها برخلاف ببرها گروهی زندگی میکنند، و مورچهها برخلاف مگسها کار گروهی انجاممیدهند)، اما مجموعه و معدل این خصیصه از تکامل انواع دور نیست. به عبارتی هر چه حیوانی، با معیارهای طبقات زیستشناختی، تکاملیافتهتر باشد احتمال بیشتری دارد که چیزی چون حوصله سررفتن برایش جدیتر باشد. به نظر میرسد موجودی بیشتر حوصلهاش سر میرود و طالب دلمشغولی و فرار از تنهایی و بیکاری و یکنواختی است که قدرت درک بیشتری از گذشته و فهم وقایع آن و آینده و نگران بودن نسبت به حوادثی که آبستن است و نیز قدرت اقدام برای کاستن فشار آنها دارد. هنگام تنهایی و بیکاری و یکنواختی دقیقاً چه روی میدهد که ما از آن گریزانیم؟ کسر لذت را نمیتوان علت شمرد چون بسا که اسباب خورد و نوش و بانگ نای و طرف رود هم باشد و باز چارهساز نباشد. هنگام بیکاری در دیدن فیلم، شنیدن پادکست، مرور صفحات مجازی، گفتگوی تلفنی، حتی آشپزی و نظایر اینها چه چیزی هست که به درجاتی مشکلگشاست؟ به گمان من مهمترینِ آن قطع رشتۀ افکار است؛ افکاری که هر چه فرد فرهیختهتر باشد مشتمل است بر پرسشهای بیشتر و پاسخهای کمتر؛ هر چه فرد عاقلتر باشد خائفتر. و بر این مبنا تلاش برای گریز از این سلسلۀ فکر و فکر بیشتر.
حال اگر علت اصلی این باشد و نه فقط غریزهای که بنا به ماهیت خاص بیولوژیک بعضی انواع دارند و بعضی نه، و اطواری که بعضی افراد دارند و بعضی نه، در این صورت در مورد آدمیان هم بایستی قائل به تفصیل شد؛ به این معنا که همۀ آدمیان، و بهویژه همۀ نسلها به یک اندازه حوصلهشان سر نمیرود. فارغ از مقادیری از این پدیده که به احوال ژنتیک و تربیت و عادت فردی برمیگردد و ممکن است کسی با کسی متفاوت باشد، یک عامل دیگر هم هست: به تناسبی که بشریت در تاریخ خود رشد علمی و فکری و احساسی کرده است، هجمۀ فکرها به او بیشتر با غم و تشویش و ناامیدی همراه است به سطوح بالاتری از رنج حوصله سررفتن و میل به گریز از آن دست یافته است. (شاید بتوان این را به بحث خودکشی هم ربط داد. شواهد متقاعدکنندهای وجود ندارد که خودکشی در میان حیوانات وجود داشته باشد، و شواهد قطعی وجود دارد که در جوامع پیشرفته بسیار بیش از جوامع بدوی خودکشی رایج است.)
بر این مبنا به این پرسش که گذشتگان که ابزارهایی چون موبایل هوشمند یا ماهواره و تلویزیون نداشتند چگونه روزگار میگذراندند، میتوان اینگونه پاسخ داد که آنها به سبب محدودیت رشد قوای ذهنی به طور معدل قاعدتاً درک محدودتری از رنج کسالت و بیکاری و شاید حتی تنهایی داشتهاند و در نتیجه احساس نیاز کمتری به وسایلی برای رفع آن. ممکن است این سخن رایج که انسان معاصر به پوچی رسیده است توضیحش سقوط او نباشد بلکه برعکس چون هوش تیزتر و درک بیشتری دارد دیرتر فریب برخی باورها را میخورد و به فهم بعضی ابهامها و بیمعناییها نایل شده دشوارتر میتواند خود را متقاعد کند. و به همین دلیل فکر کردن برای او بیش مایۀ عذاب است و میکوشد با کار و مشغولیت از رنج آن بگریزد. پس نه به رغم رشد آگاهی و برخورداری انسان مدرن بلکه به سبب آن، بشر به شکلی روزافزون میکوشد بیشتر و بیشتر خود را در کار و سرگرمی و غفلت غرقه کند تا کمتر به نارضایتیها بیندیشد؛ ناخرسندیهایی که چه بسا بیش فرهنگی، فلسفی، عاطفی و انسانی است تا صرفاً مالی و مادی.
.
.
احساس بطالت و کسالت
نویسنده: مرتضی مردیها
فروردین 1399
.
.
تا این که آگاهی و هوش را چگونه تعریف کنیم… اگرردمباحث خودشناسی را در آثار مولوی و کریشنامورتی و سایر عرفا پی بگیریم لب سخن ایشان این است که هر چه آگاهی خالصتر باشد به عبارتی هر چه حضور و مراقبه بر حالات و عواطف و افکار دقیق تر باشد حوصله رفتگی مجال کمتر دارد در حالت مراقبه و حضور هر رخدادی تر و تازه و بکر است، به قول قایلش :
هر دم از باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد..
به نظر علاج حوصله و بی حوصله گی و علاج زندگی را باید در زندگی با تمام لوازم و مولفه هایش دید، در مراقبه بر همه چیز بی حضور تفکر زاید (به تعبیر محمد جعفر مصفا)..اتفاقن در این زمینه آن حرفی هم که از علی گفته شده معنا می یابد که:کار جوهر مرد(و بل که آدمی)است… کار مراقبه می شود نه فرار از فکر… گذشته به قدر و به وقت نیاز به آن مراجعه می کنیم…
حوصله داری بابا به بی حوصله چسبیدی، از حوصله درآ، به حوصله درآ،حوصله را بی حوصله کن،بی حوصله را حوصله کن، صله کن هرچه حوصله را، بی حوصله را صله کن… کن کن کن فیکون کن همه را…
نوشتار جالبی بود.
ولی با قسمتی از سخنان جناب استاد مردیهای عزیز موافق نیستم.
انسانِ امروزی علیرغم همه ادعاهایش به موجودی (ترسو و تنبل) تبدیل شده است.
او موجودی( فایده گرا و مصرف گراست).
انسان در گذشته علیرغم کمبودهایی که در زمینه (آموزش و پرورش,در عرصه بهداشت و سلامت و فرهنگ) داشت,,
اما او موجودی (شجاع تر و فعال تر) بود.
او برای به دست آوردن خواسته های معقول و منطقی خود,با شجاعت تلاشِ فراوان می کرد,,
اما در زمانه اکنونِ ما, انسان نیاز به این همه تلاش ندارد بلکه همه چیز حاضر و آماده در اختیار اوست.
انسانِ گذشته دائماً دنبال اختراع و اکتشاف بود و به نوعی (خلاق تر) ,,
به همین دليل دچارِ حس بطالت و کسالت نمی شد.
گذشتگان ابزارهایی چون موبایل هوشمند, ماهواره وتلویزیون نداشتند اما اطلاعات آنها چنانچه در زمینه ایی “کم” بود, آن اطلاعات (کم عمق) نبود.
انسان امروزی بوسیله تکنولوژی ,اطلاعاتِ فراوان با عمقِ بسیار کم دارد,,
او در استخری با عمقِ کم ,شنا می کند و لذت شنا کردن را در عمقی به وسعت یک اقیانوس به فراموشی سپرده است؟
انسان معاصر به پوچی رسیده است , نه به خاطر اینکه چون تیزهوش تر و درک بیشتری دارد!
به نظرم چون انسانِ سطحی تر و کم عمق تر است.
انسان در زمانه ما با تلنگری به خودکشی می اندیشد چرا که او متاسفانه به انسانی ( ترسو و تنبل , فایده گرا و مصرف گرا ) تبدیل شده است..
subliminal advertisement تبلیغات ناخودآگاه
به این خط ابتدایی مرتضی مردیها توجه بفرمایید:
سخن من این است که پیشینیان نه فقط از حیث معیشت، بهداشت، سلامت و امنیت اغلب دچار وضعیتی بسیار بدتر از انسان معاصر بودند، بلکه از منظر فرهنگ و اخلاقیات و انسانیت هم بسیار پایینتر بودند. در اینجا در پی شرح و استدلال برای این موضوع نیستم. ”
اکنون که مانند تمامی مصیبتهای دنیای مدرن مردم و حتی روشنفکر متعصب لیبرال با جهان طبیعت و واقعیات حیات مواجه میشودapologetic fodder تلاش برای پرت کردن حواس جوان و دانشگاهی غرق شده در نظریات شکست خورده تنها یک راه دارد : تلاش برای پرت کردن حواس از اصل مطلب.
به 3 بخش از این نوشته توجه بفرمایید!
1. ” پیشینیان نه فقط از حیث معیشت، بهداشت، سلامت و امنیت اغلب دچار وضعیتی بسیار بدتر از انسان معاصر بودند، بلکه از منظر فرهنگ و اخلاقیات و انسانیت هم بسیار پایینتر بودند. ”
2. ” در اینجا در پی شرح و استدلال برای این موضوع نیستم. ” (اشاره با جمله 1.)
3.” به این پرسش که گذشتگان که ابزارهایی چون موبایل هوشمند یا ماهواره و تلویزیون نداشتند چگونه روزگار میگذراندند، میتوان اینگونه پاسخ داد که آنها به سبب محدودیت رشد قوای ذهنی به طور معدل قاعدتاً درک محدودتری از رنج کسالت و بیکاری و شاید حتی تنهایی داشتهاند و در نتیجه احساس نیاز کمتری به وسایلی برای رفع آن. ممکن است این سخن رایج که انسان معاصر به پوچی رسیده است توضیحش سقوط او نباشد بلکه برعکس چون هوش تیزتر و درک بیشتری دارد. ”
وقتی در چند خط فراموش می کنیم اول حرفمون چی بود!
گیج کردن دانشجو و مخاطبی که با detail و بهره گیری از زبان اوتوریته عقلانی یا استدلالی و سپس بیان نتیجه ای وارونه!
سلام
لطفا با نامی مناسب و لحنی مناسبتر کامنت بگذارید.
سلام
ممنون از این یادداشت خوب. چند سوال برایم پیش آمده است. آیا شواهدی در دست هست که مطمین شویم ذهن انسان قدیم بسیط تر از انسان امروز بوده؟ مثلا اندازه مغز انسان یا شواهدی از این دست. چون وقتی به تاریخ نگاه میکنیم واقعا ابداعات و ابتکارات خلاقانه ای در آن می بینیم که انسان امروز را هم متحیر میکنه. این برای مثال در زمینه فلسفه باستان هم مصداق دارد.
سوال دیگرم این است که این افکار چیست که ما انسانهای مدرن سعی میکنیم با مشغول کردن خودمان از آنها فرار کنیم؟ به نظر شما نمی توانیم بگوییم که اینها پرسشهای وجودشناختی هستند که برای انسان پیشین مطرح نبودند یا برای آن پرسشها پاسخهای روشنی داشتند؟
ممنونم از شما و این یادداشت تامل برانگیز. برای من حاوی نکات ارزنده ای بود.
خیلی جالب بود. تا به حال از این زاویه نگاه نکرده بودم.