انسانها یا به خدا اعتقاد دارند یا ندارند. گروه دوم، تکلیف خود را با زندگی و جهان روشن کردهاند. آنان به پشتوانههایی از جنس ماوراءالطبیعه نمیاندیشند؛ همۀ خواستهها و آرزوهای خود را در همین دنیا میجویند؛ جز به کلیدهای زمینی دخیل نمیبندند؛ جای خالی خدا را به تواناییهای جسمی و ذهنی خود دادهاند و چون زندگی را در دنیا یگانه و کوتاه و بیتکرار میدانند، برای بهرهبرداری از آن، کوشش بیشتری میکنند. برای آنان هر گونه تلاش در مسیری که نتیجهای در این دنیا ندارد، بیهودگی محض است. از همین رو بهجد میکوشند که سرمایهها و نیروهای مادی خویش را صرف آرمانهای غیر زمینی نکنند و بهاصطلاح آب در هاون نکوبند. ناباورمندان، برای درمان بیماریهای روحی خویش نیز دست نیاز به سوی علم دراز میکنند و در هنگامههای دشوار زندگی، نسخۀ حافظ را بیشتر میپسندند که گفت:
هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
گروه اول، یعنی خداباوران، اگرچه راههای علمی و زمینی را نفی نمیکنند، گوشۀ چشمی نیز به آسمان دارند. گاهی به راههای زمینی میاندیشند و گاهی به میانبُرهایی که نشانی از خدا در آنها میبینند. خداباوران، برای درمان بیماریهای روحی خویش، هم به مسجد و امامزاده و زیارت میروند و هم به مطب روانشناسان. هنگام سختی و در تنگناهای زندگی، بر سجادۀ دعا مینشینند؛ خدا را میخوانند؛ اشک میریزند؛ نذر و نیاز میکنند، و سپس به امید استجابت دعاهایشان، آرام میگیرند.
در این میان، بدترین وضعیت را کسانی دارند که نه از خدا بریدهاند که تنها به راههای زمینی بیندیشند و نه به خدایی عقیده دارند که در آسمان نشسته است تا نیازهای انسان را برآورد. نه اهل امامزاده و زیارت و توسلاند و نه جایگزینی برای آنها یافتهاند. نه از شراب کام میگیرند و نه از تسبیح و سجاده، آرام. اگر تیر دعا از کمان اضطرار رها کنند، امید ندارند که از هزاران تیر، یکی بر هدف نشیند.
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
معنویت در گفتمانهای روشنفکری دینی در ایران، دورانی سخت و پیچیده را میگذراند. درست است که معنویت پایدار و بدون حاشیههایی از جنس خرافات و زیانهای اجتماعی، تنها در سایۀ عقلانیت ممکن است؛ اما معنویت عقلانی، بدون تجربههای تاریخی و زمینههای اجتماعی، بسیار دشوار است. وضعیتی که اکنون ما به آن دچاریم، نامی جز سرگردانی و ناپایداری ندارد. خردگرایان دینخو، نه دل در گرو سنت و شیوههای سنتی دارند و نه شیوههای جدید را آموختهاند. به خدای آسماننشین و دخالتگر در امور انسانی و اجتماعی، اعتقاد ندارند؛ اما با خدای فلسفه و عقلانیشده نیز حال نمیکنند. چشم اسفندیار روشنفکری دینی همین است. اگر روشنفکری دینی نتواند جایگزینی برای معنویت سنتی بیابد، در دایرۀ نظریات علمی و گفتوگوهای نظری باقی میماند و تأثیری دامنهدار بر جامعۀ دینی نخواهد گذاشت. راهی دراز در پیش است.
.
.
روشنفکری و معنویت
رضا بابایی | 12 شهریور 95
.
.
بسمه تعالی
آنچه در نوشته بالا به تصویر کشیده شده نه محتوای دین است ونه آموزش دین، بلکه تنها تصورات ذهنی یک نفر ، بدون هیچگونه استناد از منابع معتبر دینی است.
مردم دراین دنیا آزاد هستند که ادعا های متفاوت واز جمله ادعای دینداری بنمایند ورفتار متفاوت نیز داشته باشند.اینها ارتباطی به دین ندارد.
اگر میخواهید بدانید که دین در مورد مطالب بالا چه آموزشی دارد کافی است به یکی از آموزش های معصومین علیهم السلام توجه نمایید:
در دنیا چنان تلاش کن که گویی همیشه در آن زندگی میکنی ، و به اندازه ای به فکر آخرت باش که گویی در همین لحظه از دنیا میروی.
آری دینداران حقیقی در دنیا دوست داشتنی و درآخرت سعادتمند هستند.
انکار کننده خدا یک زندگی پوچ وبی هدف را سپری میکند که در آن هر ساعت یک قدم به پرتگاه خود نزدیکتر می شود.
چه کسی گفته منکرین خدا زندگی پوچ و بیهوده ای دارند؟یعنی کسانی مثل برتراند راسل که 99 سال بدون اعتقاد به خدا زندگی کرد زندگی بیهوده ای داشت؟
امروز ما در غرب حتی الهیات بی خدا داریم.
اتفاقا ترس از مرگ در میان دینداران بسیار بیشتر است،چون اثبات متافیزیک دینی امکانپذیر نیست.
پاسخ به فرشید : چه بهره ای از زندگی برای راسل باقی مانده است؟ پوچی و بیهودگی یعنی همین ! این کمترین زیان کنار گذاشتن عقل و فرار از حقیقت است.ا لبته بافندگی غیراز عقلانیت است.
آیا مقصود شما از الاهیات بدون خدا ، بت پرستی و گاو پرستی است؟
بحث در باره ترس نبود، پوچی و بیهودگی را چاره کنید.
همانطور که از روی آثار خود ، روح را ثابت می کنیم ، حقایق و واقعیت های متا فیزیکی نیز از روی آثار آنها ثابت می شوند.