نقدی بر ایده «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» دکتر سیدجواد طباطبایی در تحلیل وقایع اخیر ایران
مصایب نگاه تجددمآبانه و اروپاسالارانه
عبدالکریمی: طباطبایی به دلیل تن دادن به منطق شرق شناسانه و اروپا محور نمی تواند تاریخ ما را به درستی مفهوم سازی کند
منتشر شده در روزنامه ایران، شماره هشت هزار و صد و بیست و نه، ۲۶ بهمن ۱۴۰۱
ضمن احترام به شخصیت علمی و تلاشهای نظری دکتر سید جواد طباطبایی، میکوشم در خصوص اظهارات ایشان پیرامون وقایع و ناآرامیهای اخیر و طرح ایده «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» نکاتی را طرحکنم:
به نظر میرسد که مواجهه دکتر طباطبایی با سنت تاریخی ما بیش از آنکه مواجههای فلسفی باشد، مواجههای ایدئولوژیک است. ایشان در واقع تجدد و عقل مدرن را مطلق میکنند و از چشمانداز خرد یونانی، تجدد و مدرنیته به جامعه و تاریخ ما مینگرند و هر آنچه که ما را به تجدد نزدیککند از عوامل رشد و بالندگی تاریخ ما و هرآنچه که ما را از تجدد دور کند، عامل انحطاط ما میدانند. در واقع دکتر طباطبایی، به منطق شرقشناسان تن دادهاند، و نگاهشان اروپامحور است و به همین دلیل، علیرغم احترامی که برای تلاشهای سترگ ایشان قائلم، لیکن باید اظهار کنم که ایشان نمیتوانند تاریخ ما را به درستی مفهومسازی کرده و به درستی به سرشت خرد ایرانی نزدیک شوند. در این راستا، ایشان تمام مؤلفههایی که قوامبخش هویت و خرد ایرانی است، اعم از تفسیر معنوی از جهان، عرفان و خرد دینی ایرانی، را عامل انحطاط تلقی میکنند. دکتر طباطبایی اصلاً نتوانستهاند به این حقیقت نزدیکشوند که ایران یکی از کانونهای معنوی جهان است. درواقع، اگر این خرد معنوی را از ایران حذفکنیم، چیزی از ایرانیت باقی نمیماند. به دلیلِ همین نادیدهگرفتن خرد و هویت خاص و معنوی ایرانی است که ایشان سرمایههای بزرگ فرهنگی و اجتماعیایی چون شریعتی یا فردید یا فهم اندیشمندانی چون هانری کربن از ایران به منزلۀ یک سنت عظیم تاریخی و نوعی انتولوژی را، به تبع پوپولیسم حاکم بر جامعه، مورد سختترین و تلخترین حملات قرار میدهند. به نظر من، بیتردید، کربن، شریعتی و فردید، علیرغم انتقادات بسیاری که احیاناً میتوان به آنها داشت، ایران را به عنوان یکی از بزرگترین کانونهای معنوی جهان درککرده، به خرد و امر ایرانی نزدیکترند.
متأسفانه نگاه تجددمآبانه، شرقشناسانه، و منطق اروپاسالارانۀ دکتر طباطبایی عزیز خود را در تحلیل مسائل اخیر نیز نشان داد. من میتوانم با آقای دکتر طباطبایی همسو و همدل باشم که جامعه جدیدی در ایران در حال شکلگیری است و ایران جدیدی متولد شدهاست. اما به گمانم ما با دومین شکاف تمدنی خودمان مواجه شدهایم بدین معنا که اگر با رویارویی با مدرنیته در صدر تاریخ مشروطه و قبل از آن وجدان اجتماعیـتاریخی ما شکاف برداشت و برج و باروهای قلعه ایمان سنتی برسر سوبژه مدرن نوظهور ایرانی ویران شد، امروز با ظهور جهان پسامدرن، ما با دومین شکاف تمدنیمان مواجه هستیم و همگام با نسلهای جدید دومین شکاف و گسست تاریخی و تمدنیمان از میراث، سنت، زیستجهان سنتی و هویت ملی و تاریخیمان تجربهمیشود. البته ما امروز فقط شاهد نوعی شکاف و گسست تاریخی نیستیم، بلکه نوعی خشم، کینه، نفرت و طغیان نسبت به هویت اجتماعیـتاریخی و میراث و مآثر ما ظهور یافته است. با انقلاب سال 1357، که قرار بود نوعی بازگشت به خویش صورت گیرد، متأسفانه به دلیل بسیاری عوامل داخلی همچون حاکمیت فرهنگ جهل و ظاهرپرستی مذهبی، انحصارگرایی دینی و تفسیر ایدئولوژیک از دین در قرائتهای رسمی از امر دینی، تجسم مادی بخشیدن به ارزشهای بزرگ باطنی و معنوی و عدم درک حقیقت خرد ایرانی و همسوییهای این عوامل بومی با عوامل جهانیای چون ظهور جهان پسامدرن، بسط سوبژکتیویسم متافیزیکی و دومین انقلاب صنعتی، یعنی تحولات در فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و شکلگیری شبکههای جهانی شاهد بروز نوعی خودزنی و خشم و نفرت نسبت به هر آن چیزی هستیم که متعلق به خودمان است، خشم و نفرتی که به لحاظ اجتماعی و روانشناختی کاملاً قابل فهم است لیکن به لحاظ متافیزیکی و تاریخی بههیچوجه قابل تأیید نیست.
در همینجا، باید متذکر شوم که هیچ یک از جریانات فکری و اجتماعی ما، اعم از حوزههای علمیه، گفتمان انقلاب، حاکمیت سیاسی و نیز دانشگاهها، روشنفکران و اپوزیسیون ما از جمله خود دکتر طباطبایی و اندیشههای ایشان به هیچ وجه آمادگی مواجهه با بحرانهای ایران جدید را نداشته و نداریم. متأسفانه، اپوزیسیون ما و اکثر قریب به اتفاق روشنفکران از جمله آقای دکتر سیدجواد طباطباییِ بزرگ نیز، که همواره کوشیدهاند بر خلاف روشنفکران، مواجههای فلسفی با مسائل داشته، از رویکردهای سطحی و ایدئولوژیک فاصله گیرند، اسیر مواجههای احساسی و ایدئولوژیک با جامعه ایران شده، به تمامی به فراواقعیت (hyper-reality) در معنای بودریاری کلمه تن داده، تسلیم برساختهای رسانهای دستگاه امپراطوریهای دروغ وابسته به نظام سلطۀ جهانی شدند.
دکتر طباطبایی عزیز، دراین چند دهه فعالیتهای علمی و نظریشان، همچون بسیاری از روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون ما، هیچگاه چشمانشان به واقعیت نیهیلیسم دوران جدید گشودهنشد و بالطبع در حوادث اخیر نیز نتوانستند بسط نهیلیسم را در سطح جهانی و ملی ببینند.
آیا من خواهان دفاع و توجیه وضعیت موجود کشور هستم؟ بههیچوجه! بههیچوجه! بههیچوجه!
به اعتقاد من، ما اسیر دو گونه نیهیلیسم هستیم: نیهیلیسم تئولوژیک که زمینهساز بسط و طغیان نیهیلیسم مدرن شدهاست و شریعتی چه زیبا دریافت که همواره «استحمار کهنه زمینهساز رشد و گسترش استحمار نو شدهاست». لذا جامعه امروز ما اسیر یک دوقطبی و درگیر نزاع میان دو گونه نیهیلیسم سنتی و مدرن است و هیچیک از این دو قطب نمیتواند رهگشای بنبستهای کنونی جامعه ما و پاسخگوی بحرانهایی باشد که ایرانِجدید با آنها مواجهخواهدبود.
دکتر سیدجواد طباطبایی تحت تأثیر فضاهای رسانهای، شرایط ایران را شرایط انقلابی دیدند، غافل از اینکه اولاً، پدیدار انقلاب، پدیداری قرن هجدهمی، نوزدهمی و تا سه ربع اول قرن بیستمی بود و در روزگار ما و در قرن بیستویکم، پدیدار انقلاب از قاموس فرهنگ بشری پاک شدهاست. انقلاب پدیدهای متعلق به دوران مدرنیته متقدم است و ما امروز در دوران مدرنیته متأخر (جهان پساصنعتی و پسامدرن) بسر میبریم و متأسفانه اکثر روشنفکران، اپوزیسیون و کنشگران سیاسی و اجتماعی ما، هنوز در فضای دوران مدرنیتۀ متقدم نفس میکشند، بیخبر از آنکه احکام و قواعد بازی تغییراتی اساسی یافته است. در روزگار ما، به خصوص با قدرت فوقالعاده یافتن ارتشهای جهان به واسطۀ تکنولوژیهای جدید و نیز به دلیل بسط فردگرایی و اتمیزه شدن انسانها و فروپاشی نظامهای ارزشی و ایدئولوژیک، پدیدار انقلاب اساساً و علی الاصول امکانپذیر نیست.
حتی اگر با این مقدمه نیز موافق نباشیم و پدیدار انقلاب را امکانپذیر بدانیم شرایط کنونی ایران، شرایط انقلابی نیست و آنچه که در فضای مجازی و شبکههایی همچون ایران اینترنشنال، بی بی سی، من و تو و امثالهم به نمایش گذاشتهشد و متأسفانه، دکتر طباطبایی بزرگ نیز اسیر این فضا شدند، صرفاً برساختی رسانهای بود. نمیخواهم بگویم که اعتراضات ریشههای داخلی نداشت یا ما مسائل و بحرانهای داخلی و لذا اعتراضات و مطالبات داخلی نداریم یا نمیخواهم اعتراضات را همچون حاکمیت سیاسی به منزلۀ اغتشاشات جلوه دهم، اما اینکه شرایط کنونی کشور را شرایطی انقلاب بدانیم، اشتباه بزرگی است.
نکتۀ انتقادی دیگرم، به استادم، دکتر طباطبایی گرانمایه، در مقام اندیشمندی که همواره به امر ملی و اندیشه ایرانشهری اندیشیده و میاندیشند، این است: آیا ایشان هرگز به بحران و مصیبتهای حاصل از خلأ قدرت اندیشیدهاند؟ آیا ایشان برای حاکمیت سیاسی کنونی آلترناتیوی قابل اعتماد و واقعی می-شناسند که کشور را از بحران خلأ قدرت به سلامت برهاند؟ آیا ایشان نیز همچون برخی از عوام به مجاهدین خلق امید بستهاند یا خواهان دادن وکالت به شاهزاده رضاپهلوی هستند؟! آیا در حال حاضر جز گفتمان انقلاب و نیروهای وابسته به آن قدرت دیگری در کشور وجود دارد که بتواند از امر ملی دفاعکند؟ هر چند این سخن به معنای تائید تمام مواضع گفتمان انقلاب در همه عرصهها به خصوص در عرصه داخلی نیست. من بارها فریاد زدهام که گفتمان انقلاب در سطح بینالمللی یک شاهکار خلقکرد اما در سطح داخلی به دلیل عدم درک سوبژه مدرن و مواجهۀ درست با آن فاجعه آفرید.
در همینجا، به همۀ دوستداران و حامیان گفتمان انقلاب صراحتاً و بیپیرایه میگویم ما با خطرات بسیار زیادی مواجه هستیم و امنیت ملی ما در خطر است و چنانچه آنان نخواهند به انتقادات دردمندانه و مشفقانۀ نیروهای ملی گوش فرا دهند، بیتردید ما با یک فاجعه بزرگ ملی، یعنی شکست در برابر غرب و تن دادن به همه نتایج و پیامدهای ظالمانۀ آن مواجه خواهیمبود. اما از این سو نیز، درخواست من از همه نیروهای اپوزیسیون، روشنفکران و حتی بزرگمردی چون دکتر طباطبایی این است که به پیچیدگی شرایط تاریخی توجه داشتهباشند و مسائل کشور را تقلیلگرایانه ساده نکنند و تصور نکنند که اگر کشور ما به سوی قدرتهای بزرگ جهانی دست دوستی درازکند آنها نیز به گرمی دستان ما را خواهند فشرد و آزادی و توسعه و رفاه را برای ملت ما به ارمغان خواهند آورد. آقای دکتر طباطبایی بیش از بسیاری از دیگر روشنفکران، با تاریخ سه قرن اخیر ایران آشنا هستند و به خوبی میدانند که قدرتهای بزرگ جهانی با مردم ما چه کردهاند و چگونه همواره سرنوشت مردم و منافع ملی ما را قربانی مطامع نامشروع خود کرده، با همین امپراطوری رسانههایشان همواره و همچون تجربیات گذشته، در جهت منافع خودشان و به هزینۀ قربانی کردن منافع ملی ما، به حرکت اجتماعی و تاریخی مردم ما جهت بخشیدهاند؛ و مردم ما نیز چه سهل و ساده همواره به دلیل سیطره فضای احساسی و عاطفی، چه در گذشته و چه در زمان حال، اسیر فضاسازیهای رسانهای شدهاند. لذا،از ایشان و همۀ روشنفکران اصیل ایران انتظار دارم که در زمین سلطهگران جهانی و نابودکنندگان زندگی نسلهای متعدد مردممان بازینکنند.
جوانان معترض ما بیش از اینکه وجه ایجابی داشتهباشند، وجه سلبی دارند، این وجه سلبیت و نفی وضع موجود، که از ویژگیهای جهانی روزگار ما است، نشان دهندۀ وجود دردها، رنجها و بحرانهای بزرگی است که در جامعه وجوددارد، لذا، به اعتبار اعتراض به این دردها و نابسامانیها من در کنار جوانان و با آنها همدل هستم و من هم همچون آنان نسبت به جامعه خودم فریاد اعتراض دارم اما در خصوص اینکه «راه ایجابی چیست؟» فکر میکنم که باید قدری صبورانهتر، منطقیتر و رهگشاتر عملکنیم. ما با یک معادلۀ چند مجهوله مواجهیم و گلهمندی من از روشنفکران و جوانان و از جمله از نازنینانی همچون دکتر طباطبایی این است که درک کنند که هیچگونه آلترناتیو ساختاریای برای وضعیت موجود وجود ندارد و انقلاب سیاسی برای این جامعه سم است. ما نیازمند انقلابی ساختاری هستیم اما تحقق این انقلاب ساختاری به هیچ وجه از رهگذر انقلاب سیاسی محقق نمیشود. امروز «تغییر» به «خواستی ملی» تبدیل شده است و برداشتن گام دوم انقلاب در مسیر تحقق این خواست ملی امکانپذیر است و چنانچه گفتمان انقلاب بخواهد در برابر این خواست مقاومت کند، تمام ارزشهای بزرگی را که تاکنون خلق کرده است، از دست خواهد داد و زمینههای بیشتر درغلتیدن بخشی از جامعه به سوی زمین بازی غرب را فراهم خواهد آورد. بیتردید نیروهای ملیایی چون دکتر سیدجواد طباطبایی، در قیاس با قدرتهای بیرحم و جنایتکار جهانی و منطقهای، نسبت به کشور، انقلاب و منافع ملی ما بسیار دلسوزتر و همسوتر هستند. آرزومندم با تشکیل جبهۀ واحدی از همۀ نیروهای صادق و اصیل گفتمان انقلاب و نیروهای ملی بتوانیم از این کشور عزیز و منافع ملی آن در این برهۀ خطرناک دفاع کرده، از تگناهای تاریخی آن به سلامت و با هزینههایی کمتر عبور کنیم.
بسیار عالی و دقیق بود.
طباطبایی سرچشمه خشم و نفرت است و لحن ملایم و دوستانه و حتا شاگردانه آقای عبدالکریمی برای او نه قابل فهم است و نه قابل اعتناء .
حکومت چاره ای جز انقلاب سیاسی نگذاشته.
بی توجهی به وعده های 57
بی توجهی به قانون اساسی
بی توجهی جغرافیای سیاسی کشور و نابودکردن منافع ملی به خاطر علایق شخصی در جنگ با روسیه.
بی توجه به حقوق اولیه افراد و نسبت دادن اون به قانون
تو کشور بی قانونی مثل ایران برای مسائل شخصی قانون وضع میشه
طرف نمیتونه آقازاده خودشو جمع کنه ولی میخاد 80 میلیون نفر رو بفرسته بهشت
حکومت در صدد است اوضاع را آرام کند . دمیدن در کوره خشم و نفرت خواست و برنامه حکومت نیست . دارند به حکومت تحمیل می کنند به خیال این که اگر خشم اوج گیرد ، حکومت فرومی ریزد . نتیجه این خیالات تاکنون فقط افت اقتصادی ، کاهش هوشیاری سیاسی ، واگرایی اجتماعی …. و تضعیف کشور بوده است . در این روند با توجه به ترکیب میدان داران در اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی غالب ، حکومت شانس بیشتری برای بقاء دارد اما در مجموع ایران افت می کند . مسئولیت این وضع فقط بر دوش حکومت نیست . هر یک از طرفین می کوشند مسئولیت را از خود سلب و تماماً طرف دیگر را مسئول معرفی کنند . مسئولیت گریزی ویژگی مشترک بازیگران سیاسی در ایران است .
mobile head
وقتی که ذهن از دنیای اطراف خود بریده شود و در چاروچوب افکار special interest جمعی با منافع خاص محدود شود همه بدیها را در مخالفین آن گروه می بیند. جالب این که منافع انحصاری آن گروه با منافع خودش هم یکی نیستند. اما باز توان بیرون زدن از القایات فکری مخالفان یک دسته خاص را ندارد.
آنهایی که قشر طرفدار انقلابرا در ذهنت demonizeکرده اند شاید خیلی بدتر از آن باشند که به شما نمایانده اند. آیا منتقدین را می شناسی؟ من به شما بگویم که بسیار بدترند و biasedتر.
خدا به داد ایران و ایرانی برسد متاسفانه روزبروز حاکمیت فضا را برای مردم و جامعه جوان تنگ میکند وانها را به رادیکالیسم سوق می دهد
حکومت در صدد است اوضاع را آرام کند . دمیدن در کوره خشم و نفرت خواست و برنامه حکومت نیست . دارند به حکومت تحمیل می کنند به خیال این که اگر خشم اوج گیرد ، حکومت فرومی ریزد . نتیجه این خیالات تاکنون فقط افت اقتصادی ، کاهش هوشیاری سیاسی ، واگرایی اجتماعی …. و تضعیف کشور بوده است . در این روند با توجه به ترکیب میدان داران در اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی غالب ، حکومت شانس بیشتری برای بقاء دارد اما در مجموع ایران افت می کند . مسئولیت این وضع فقط بر دوش حکومت نیست . هر یک از طرفین می کوشند مسئولیت را از خود سلب و تماماً طرف دیگر را مسئول معرفی کنند . مسئولیت گریزی ویژگی مشترک بازیگران سیاسی در ایران است .
اگر رسانه ها و بی بی سی دلسوز و ایران دوست نبود اگر ملکه انگلیس را نداشتیم کی این واقعیاتی که شما با انصاف و میهن دوستی و بدون تکیه بر دول بیگانه بیان می کنید به گوش ما می رسید؟ خدا بیامرزد ملکم خان و آخوند زاده که می گفتند باید از موی سر تا نوک پا ایرانی بود!!واقعا شجاعت روشنفکران در جبهه های نبرد جنگی و صداقت هنر پیشه هایی مانند آن زنان مدروز دنیا قابل تحسین است. اگر هم در ویلاهای لس آنجلسی زندگی می کنند برای دفاع از فقرا ست. جان خودشون رو دارن به خطر می اندازن!!!
کاملا مشخص است که اصلا ایشان نفهمیده که استاد بر روی خرد ایرانی به عنوان میراث معنوی دست گذاشته است. ایشان استاد را محکوم به اروپامحوری می کند، شگفتا! بعد خودشان از هر ۵ کلمه، ۶ تایش همان کلماتی است که اروپاییان به خورد بی سوادهای وطنی داده اند!! کسی که همچنان شریعتی و کربن که اسیر وهم هایی درمان ناپذیر بودن را بی اندازه بستاید، قطعا خودش هم بیماری روشنفکرمآبی ای دارد که ازخرد ایرانی ۴۴ سال به دور است. باکلمات بازی نکنید، این کار غرب زده هایی است که خرد ایرانی شان مضمحل شده ونتیجه اشرا داریم استنشاق می کنیم….
چرا؟
درباره عدم وجود گفتمان جایگزین با دکتر عبدالکریمی موافقم و علت آن را هم سرکوب نخبگان فکری و یکدست کردن تفکر در فضای نخبگانی کشور بالاخص دانشگاه ها و همچنین تدوین برنامه های آموزشی بر مبنای تفکر حاکم و عدم توجه به تنوع فکری و طیف های مختلف فکری می دانم،یک نمونه را شما در جامعه شناس خوب و استاد سابق دانشگاه تهران دکتر سعید مدنی میبینید و نمونه ها بسیار است که سبب کوتوله شدن دانشگاه و نظام آموزشی تحمیلی و ناکارامد شده و می شود(شاید آغاز این تحمیل تفکر را در انقلاب فرهنگی بتوان جست).
اما در خصوص اصلاح ساختاری بدون انقلاب سیاسی پرسشی هست،چگونه؟مطالبه ی اقتصادی که از اعتراضات فرهنگیان شروع شد و دخالت خارجی هم نبود اعتراض به وضعیت اسفناک اقتصادی این قشر بود،به کررات به خشونت کشیده شد و بسیاری دستگیر و زندانی شدند،اگر مطالبات اقتصادی سبب چنین برخوردی می شود قطعا مطالبه ی سیاسی و اصلاح ساختار قدرت برخورد هایی بسیار تند تر از جانب نظام حاکم در پی خواهد داشت،جناب دکتر توجه کنند که ما با ساختار سیاسی متشکل از احزاب مواجه نیستیم که اصلاح ساختاری به سادگی در چهارچوب حزبی که به قدرت می رسد شکل بگیرد ما با نظام مطلق تک حزبی و با چهارچوب ثابت و غیر قابل تغییری مواجهیم،برای نمونه حذف شورای نگهبان به منظور اقدامی برای نیل به سوی دموکراسی واقعی،به طور قطع امکان پذیر نیست چون اصلی اساسی در ساختار حزب سیاسی که به عنوان حاکمیت مطلق است،در نظر گرفته می شود.
تشکیل حزب های مستقل از حاکمیت به منظور رقابت عادلانه در فضای سیاسی ممکن نیست چون حزب حاکم در خطر افول قدرت قرار می گیرد و بسیار موارد دیگر که ایشان بهتر می داند،اصلاحات یا اصطلاحا انقلاب نرم در نظام های سیاسی مطلقه تنها به اراده سیاسی نظام حاکم بستگی دارد وگرنه ملت ناگزیر به مواجهه سخت با ساختار قدرت خواهند شد.
در سطح بینالمللی یک شاهکار خلقکرد اما در سطح داخلی به دلیل عدم درک سوبژه مدرن و مواجهۀ درست با آن فاجعه آفرید.
پس از خواندن این عبارت تنها یک چیز می توان گفت:
” گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است؛
اما چه سود حاصل خون های پر پر است!
آخر سیاست داخلی زه وار دررفته چه گونه می تواند در سیاست خارجی شاهکار کند.
discourse مخالفین مردم دیندار و روحانی در ایران ، discourse استعاره، شعر، تشبیه، تمثیل است. همان که رسانه های حاکم بر اذهان Masses j توده ها آن قدر با زرق و برق و منطق مغالطه آمیز و چهره های زیبا و sound effect و تکنیک های رسانه ای تکرار کرده تا باورشان شده.
تا به حدی که جوان ایرانی چشم دارد اما دیده خود را باور ندارد اما تفسیر special interestافرادی با منافع متفاوت را به دیده خود حاکم می کند.
گوش دارد اما معتنی شنید بلافصل خود را دور نمی اندازد و به مغالطات و تحلیل های معوج و به ظاهر پیچیده اما oversimplified و fallacious یک فرد در هزاران مایل دور از وطن و خانواده خود باور میکند. اما به گوش خود اعتماد ندارد.
با این می گویند metamorphosis .
بیژن عبدالکریمی جوری داد معنویت می زند و فریاد کانون معنویت بر می آورد که هر کس نداند می پندارد ایران زادگاه آل ابراهیم و آل عمران است و میراث دار آنها.نه عرفان هندی مآب ایرانی و نه مذهبی که بدان تحمیل شد و نه فلسفه ای که با خرد یونانی درآمیخت جای افتخار ندارد.
اگر غرب خود را پرچمدار تمدن نوین و به اصطلاح مدرنیته میداند،چون مدرنیته دستاورد طغیان و عصیان انسان غربی علیه سنت پوسیده ایست که دیگر به وصله کردن هم نمی آمد و از هم گسسته بود.
دارایی شرق همچون غرب همان سنت کهنه ایست که دل کندن از آن برای شرقی سخت و توان فرساست و -شاید این ریشه در احساسات لطیف شرقی دارد-،به ناچار دست به وصله پینه اش میزند،این پینه دوزی به وسیله دستاورد های غرب و بعضا در تقابل با مدرنیته غربی رخ میدهد و سالهاست که به مدد ابزار های تفکر مغرب زمین شرق پوستین چهل تکه سنت را به تنش می آویزد و عرض اندام می کند.
خوانش های التقاطی سنت شرقی مشکلشان این است که زایشی ندارند و عقیم هستند.مدرنیته هر لحظه آبستن اندیشه ایست و چون چشمه میزاید اما سنت شرقی کجاست؟بر بالین جسدش بی جانش نشسته و با روز های خوش گذشته اش چون اقبال و کربن و شریعتی و … تنفس مصنوعی میدهد به این امید که مرده را زنده کند.
بی خیال!،این گزاره های آمیخته به احساسات و به رنگ ادبیات، تاریخ مصرفشان وقتی سر رفت که به قول خود عبدالکریمی پشت هم از مدرنیته و پست مدرنیسم سیلی(اگر نگوییم لگد) خوردیم و نوابغی چون اقبال و شریعتی هم نیست تا زخم هایمان را مرهم نهد،به جای اینکه به خودمان بیاییم و عمق فاجعه را درک کنیم،میکروفون گرفته ایم که بگوییم “پدر های پدر ها چه نسیمی چه شبی داشته اند”.
اتفاقا، عبدالکریمی نگاه ایدئولوژیک دارد نه طباطبایی. شریعتی یکی از شخصیتهای سخیف و پرت و پلاگویی تاریخ ایران معاصر است که درکی از تاریخ ایران ندارد.
متهم کردن برخی مواضع از سوی افراد ناآشنا با فلسفه با توجه به ناآگاهی نسبت به حضور latent پوزیتیویسم و یا شکست قطعی این stance در حدود 1950 شاید از سوی recreational reader قابل انتظار باشد. پوزیتیویسم اکنون یک term of abuse توهین محسوب می شود.
ایدئولوژیک خواندن مواضع رقبا pejorative است. این توهین به مواضع دیگر به سبب ناتوانی موضع مدعی آن است. پیش فرض ای افراد این است که خود از واقعیت علمی سخن می گویند و هر نگاهی غیر پوزیتیویستی ای خلاف و یا ناسازگار با امر واقع است. این به سبب جهل نسبت به naiive realism و شکست پوزیتیویسم و ادعای مطابق واقع بودن ا» است و نگاهی متعلق به حدود 120 سال پیش و منسوخ.
مطالب نابغه ای به اسم عبدالکریمی جالب توجه است .ایشان با چند تا واژه قلمبه سلمبه عاریتی دزدیده شده مانند فرزندان گفتمان انقلاب و..که خودش هم نمی داند دست به کاهدان زده تازگی هافضل فروشی می کند و نسخه روشنفکران دینی و سکولار را همه پیچیده است وبه دلیل کم اطلاعی از مباحث جامه شناختی جنبش اصیل زن زندگی آزادی را به دلیل نداشتن گفتمان جایگزین فاقد اصالت می داند …کودکی ناکرده دشنام درست کتابخانه هفت ملت بشست