دشمنان آزادی دانشگاهی
آنتونی كنی
ترجمه: رضا یعقوبی
روزنامه شرق، ۲۰ شهریورماه ۱۴۰۰
آزادی دانشگاهی از ارکان نظم اجتماعی دوران مدرن است که طبق آن فرد دانشگاهی اجازه و مصونیت بهچالشکشیدن همه دیدگاههای پذیرفتهشده و رایج را دارد و میتواند دیدگاههایی مناقشهبرانگیز در حوزه کار خود عرضه کند. بر این اساس، نهادهای قدرت نهتنها حق اعمال فشار بهمنظور اثرگذاری بر محتوای سخن فرد دانشگاهی را ندارند، بلکه باید فضا را برای تبادل افکار و نظرات در محیطهای علمی فراهم آورند تا مناقشههای علمی در محیطهای طبیعی خود، و نه با دخالت عناصر اثرگذار بیرونی، حلوفصل شوند. آنچه در ادامه میآید مقالهای است درباره آزادی دانشگاهی از کتابی با عنوان «برج عاج» نوشته آنتونی کنی، فیلسوف برجسته اهل انگلستان. کنی در این کتاب قصد دارد نشان دهد که فلاسفه در برج عاج ننشستهاند و میتوانند درباره مسائل عینی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و… مداخله و به حل آنها کمک کنند. کتاب در سه بخش تنظیم شده است: بخش اول، «فلسفه و حقوق»، حاوی فصلهایی درباره قوانین کیفری انگلستان است. بخش دوم، «فلسفه و جنگ»، حاوی فصلهایی درباره بازدارندگی هستهای و جنگ عادلانه است. بخش آخر کتاب نیز درباره «دشمنان آزادی دانشگاهی» است. ترجمه این کتاب به قلم رضا یعقوبی به پایان رسیده است و بهزودی از سوی نشرِ مواجهه منتشر خواهد شد.
از اینكه در این مكان درباره دشمنان آزادی دانشگاهی سخن میگویم هم مفتخرم و هم خجلتزدهام.[1] دانشگاههای اندكی در جهان هستند كه تا بدین حد خود را وقف تعریف آزادی دانشگاهی كرده باشند و به این حد برای دفاع از آن نیرو صرف كرده باشند. دشمنان آزادی دانشگاهی كه میخواهم دربارهشان سخن بگویم به دو دسته تقسیم میشوند: بیرونی و درونی. میخواهم درباره دشمنان بیرونی و دشمنان درونی سخن بگویم. بزرگترین تهدیدهای بیرونی آزادی دانشگاهی از جانب ایدئولوژیها و حكومتها میآیند؛ و بیش از همه از جانب دولتهایی كه در خدمت ایدئولوژیها هستند. اجازه دهید توضیح دهم كه منظورم از ایدئولوژی چیست. ایدئولوژی، نظامی از اندیشههاست كه هم آنقدر سادهاند كه بدون آموزش خاصی میشود فهمیدشان، و هم آنقدر بلندپروازانهاند كه ویژگیهای اساسی رفتار و تاریخ بشر را تبیین میكنند. مشخصه ایدئولوژی این است كه برای رفتار اخلاقی و سیاسی پیامدهایی دارد. ماركسیسم، فرویدگرایی، مسیحیت و انواع مختلف نژادپرستی از مصادیق این تعریف از ایدئولوژیاند. همانطور كه در فهرست خواهید دید، ایدئولوژیها لزوما بدخواه نیستند؛ اما تمام آنها در اینكه علمی نیستند با هم مشتركاند. به عبارتی، ایدئولوژیها اصلا به روی تأیید تجربی یا ابطالپذیری باز نیستند و با میزانی از موافقت روبهرو میشوند كه فراتر از شواهد موجود برای تأیید آنهاست. ایدئولوژیها به دلیل سادگی دستگاه تبیینیشان و سرسپردگی قدرتمندی كه مطالبه میكنند، در قطب مخالفِ روشهای تخصصی و دقیق و تعهد یك دانشمند، یك محقق، یك فیلسوف، به آزمون و تجدیدنظر در جستوجوی حقیقت قرار میگیرند. اولین مواجهه خود من با نزاع بین ایدئولوژی و آزادی دانشگاهی با ایدئولوژی بیخطر مسیحیت در شكل كاتولیك رومی آن بود. به عنوان یك دانشجوی علوم دینی در رم، عادت كرده بودم كه تعداد زیادی از كتابهای كتابخانه را با قفل و مهر قرمز ببینم: آنها كتابهایی بودند كه در فهرست متون ممنوعه قرار داشتند و بدون اجازه مخصوص نهاد مقدس نمیشد آنها را خواند. شرط اخذ هر مدركی در دانشگاه گریگوری كه آنجا درس میخواندم این بود كه شخص قسم بخورد، قسم ضدمدرنیستی كه شخص را مكلف میكرد بسیاری از نظریههای مدرن را رد كند؛ این فراتر از عضویت در هر فرقه مسیحی یا شورای كلیسایی بود. در مقاطع پایینتر با تردید فزایندهای قسم خوردم؛ ولی وقتی آزمونهای دكتریام در الهیات را كامل كرده و مدركها را گرفته بودم به این نتیجه رسیدم كه دیگر نمیتوانم این كار را بكنم و در نتیجه هرگز اجازه نیافتم كه آن مقطع را به پایان ببرم.
البته مقامات كاتولیك كارهایشان را كاملا موجه میدانستند، حتی اگر شك نبود كه ممنوعكردن كتابها و تحمیل سوگندهای آزمون، نقض آزادی دانشگاهی است. انتقال آموزه خالص كاتولیك بدون آلودهشدن به بدعت، اهمیت قیاسناپذیر بیشتری از ارزش آزادی دانشگاهی داشت. بنابراین حتی ایدئولوژی بیخطری مثل این، دشمن بالقوه آزادی دانشگاهی است.
در سالهای اخیر دوستانی را دیدهام كه در كشورهای متعددی در اروپای شرقی از محدودیتهای آزادی دانشگاهی در مقیاس بزرگتری رنج بردهاند. مسیحیت درمقایسهبا ایدئولوژی تحمیلی در آنجا، بیخطر است و برخلاف مسیحیت توسط نیروهای پلیس و حكومت تحمیل میشود. در این كشورها دانشگاهیان با بیان دیدگاههایی برخلاف خط فكری حزب، سمتهایشان را از دست میدهند: همه شما آن را بسیار تجربه كردهاید و مدیر شما در سخنرانی افتتاحیه به نحو تأثیرگذاری از وظیفه پاسخگویی دانشگاه و پاسخگویی قوی در زمانی كه ایدئولوژی سعی میكند مانع پژوهش شود، سخن گفت. حتی ما در بریتانیا هم از تهدید آزادی دانشگاهی توسط حكومت در امان نیستیم. در ماههای اخیر برای اولینبار اداره آموزش و علم (DES) ما تلاش كرد برای تغییر محتوای یك دوره دانشگاهی مداخله كند. در بریتانیا مؤسسهای به نام دانشگاه آزاد[2] وجود دارد. معنای آن «دانشگاهی كه برای همه بدون توجه به نژاد آزاد باشد» نیست: تمام دانشگاههای بریتانیا به این معنا آزادند. دانشگاه آزاد بریتانیا دانشگاهی است كه ثبتنام در آن بدون احراز صلاحیتهای سختگیرانه آزاد است و با مكاتبه و برنامههای رادیویی و تلویزیونی و جزوههای چاپی تدریس میكند. این تنها دانشگاهی است كه مستقیم توسط دولت تأسیس شده است؛ سایر دانشگاهها بودجة عمومی را از طریق گروهی از دانشگاهیان شبهمستقل به نام كمیته كمكهزینههای دانشگاهی[3] دریافت میكنند. برنامه درسی مطالعات اجتماعی در دانشگاه آزاد حاوی یك دوره پایه درباره زمینه اجتماعی فعالیت اقتصادی است؛ گاهی شكایت میشد كه مطالب نوشتهشده برای این دوره سوگیری ماركسیستی دارد. اداره آموزش و علم (DES) به تعدادی از اقتصاددانان دولتی مأموریت بررسی داد كه دریافتند این شكایت موجه بوده است؛ بررسی آنها به اداره معاونت دانشگاه آزاد با این درخواست ارسال شد كه به این شكایت رسیدگی كند. بسیاری از دانشگاهیان از جمله خود من این عمل را تهدیدی برای تمام بنیادیترین آزادی در میان آزادیهای دانشگاهی دانستیم: یعنی این آزادی كه محتوای دورهها باید طبق معیارهای دانشگاهی توسط دانشگاهیان تعیین شود.
استدلالهایی را كه اداره آموزش و علم میتواند در توجیه این كار بیاورد درك میكنم. این اداره مسئول مصرف پولی است كه از مالیاتدهندگان گرفته میشود؛ این اداره باید ببیند كه آن پول بهخوبی صرف مقاصدی شده كه رأی آوردهاند و اگر پول عمومی خرج انتشار دورههای نامتوازن شده، پس بد خرج شده است. اداره آموزش و علم ادعا میكند كه نگران صلاحیت دانشگاهی آن دوره است، نه محتوای سیاسی آن، و در هر صورت خود دوره را قضاوت نمیكند، بلكه صرفا ادعاهای دریافتی را قبل از تحویل به مقامات دانشگاه اثبات میكند تا آنها طبق رویههای قانونی خودشان به آنها رسیدگی كنند. من ماركسیست نیستم و دلم نمیخواهد ببینم تلقینهای ماركسیستی در دانشگاهها اجرا میشوند، چه با هزینه عمومی چه خصوصی. اما به نظر من برای دولتی است كه مدیر پرداخت هم هست، سابقه خطرناكی است كه به یك دوره دانشگاهی رسما اعتراض كند، چون برجستگی بیش از حدی به ایدئولوژیِ مخالف حزب حاكم میدهد. دانشگاه آزاد به راحتی میتواند دخالت دولت را بدون مجازات نادیده بگیرد؛ شاید به دلایل دیگری دوره بازپرسیشده در حال تجدیدنظر باشد. اما این رویه برای ماركسیست و غیرماركسیست به یك اندازه هشداردهنده است. اگر در دوران وزارت وزیر آموزش حزب كارگرِ چپ، اداره آموزش و علم از من بازجویی كند كه آیا درسهای دانشكده من به اندازه كافی حاوی عناصر اساسی ماركسیستی هست یا نه، خشمگین خواهم شد. هرچند این سیر را نگرانكننده میدانم، متوجهم كه مسائل ما درباره آزادی تدریسِ چیزی كه میخواهیم، در مقابل دشواریهایی كه شما باید با آنها دستوپنجه نرم كنید، ناچیزند. آزادی ما در تحقیق و یادگیری با ممنوعیت كتابها به مانع نمیخورد، لازم نیست استادان ما در پرداختن به موضوعهای خاصی مردد شوند یا از ابراز نظر صریح خودداری كنند از ترس اینكه مبادا در كلاس آنها پلیس خبرچینی نشسته باشد. شما در این دانشگاه تعریف سنتی و پرطنینی از آزادی دانشگاهی دارید كه عبارت است از حق تصمیمگیری درباره اینكه «چه كسی میتواند درس بدهد، چه چیزی تدریس شود، چگونه تدریس شود، و چه كسی به دانشجویی پذیرفته شود». هرچند تعریف پرجلوهای است و به نحو چشمگیری وسیع به نظر میرسد، حاوی مواردی است كه به خودمختاری دانشگاه مربوطاند نه آزادی دانشگاهی. به نحو دیگری بسیار محدود به نظر میرسد، چون نامی از تحقیق و پژوهش نمیبرد كه قطعا از كاركردهای دانشگاه است كه به اندازه تدریس اساسی است.
تا اینجا فقط از تهدیدهای آزادی تدریس سخن گفتم. حالا درباره تهدیدهای آزادی اینكه چه كسی تدریس كند و به چه كسی درس دهد، سخن خواهم گفت؛ اما اجازه دهید ابتدا توجه بیشتری صرف تعریف آزادی دانشگاهی و ماهیت آن كنم.
آزادی دانشگاهی باید از یك طرف از آزادی بیان متمایز شود و از طرف دیگر از امتیاز دانشگاهی. آزادی دانشگاهی با آزادی بیان همپوشانی دارد اما با آن یكی نیست. آزادی بیان حقی است كه همه شهروندان و نه فقط دانشگاهیان در یك جامعه آزاد از آن برخوردارند. از طرف دیگر آزادی دانشگاهی با امتیاز دانشگاهی یكی نیست. دانشگاهیان در بسیاری از دانشگاهها حق دارند -حقی كه تمام تخصصها از آن بهرهمند نیستند- مرخصی مطالعاتی بگیرند. من مرخصی مطالعاتی را ارزشمند، قابل دفاع و امتیاز دانشگاهی میدانم و علیه تلاشها برای گرفتن این حق اعتراض میكنم؛ اما نمیتوانم ادعا كنم كه فسخ مرخصی مطالعاتی نقض آزادی دانشگاهی است. مسائل ما درباره پذیرش در دانشگاه به دو چیز مربوط میشود: دانشجویان خارجی و دانشجویانی كه از مدارس مختلف نظام آموزشی بریتانیا میآیند. دولت اول خانم تاچر دانشگاهها را مجبور كرد كه «هزینه كامل» دانشجویان خارجی را بالاتر از حداقل میزانی كه به حكم وزیر تعیین شده بود، از آنها دریافت كنند. با توجه به نرخ ارز رایج آن زمان، آكسفورد به یكی از گرانترین دانشگاههای جهان تبدیل شد. ما میترسیدیم دانشجوهای خارجی به جای دیگری بروند و وجاهت بینالمللی ما آسیب ببیند. بیشتر دانشگاهها و دانشكدهها اعتراض كردند و در نتیجه این اعتراضها و نمایندگیهای دیپلماتیك سایر كشورها وضعیت تا حدی بهبود یافته است. آیا تحمیل هزینههای كامل، نقض آزادی دانشگاهی بود؟ این به وضوح یكی از رخنههای استقلال دانشگاه بود: دانشگاهها دیگر آزاد نبودند كه هزینههای خود را مثل سابق تعیین كنند (هرچند این آزادی طی سالها تحلیل رفته بود). اما آیا این امر علیه آزادی دانشگاهی هم بود؟ برخی از مؤسسهها برمبنای مسائل مالی علیه این تصمیم اعتراض كردند: هزینههای بالا مانع همه دانشجویان خارجی میشود و درآمد كلی دانشگاه را كاهش میدهد. اگر تنها اعتراض همین میبود، تأثیری بر آزادی دانشگاهی نداشت. اما دیگران برمبنای دانشگاهی اصیل اعتراض كردند: ما پس از سالها تجربه احساس میكردیم شانهبهشانهبودن در دانشكده با افراد ملیتها و نژادهای مختلف خودش بخش ارزشمندی از تحصیلی بود كه ارائه میكردیم. بنابراین اینجا، تجاوزی كه اساسا به استقلال دانشگاه وارد شده بود، آزادی دانشگاهی را هم خدشهدار كرد. درباره پذیرش دانشجویان در بریتانیا مسئله ما در آكسفورد این بود كه مطمئن شویم جذب از بخش آموزش دولتی و خصوصی هر دو منصفانه است. هرچند مدارس مستقل و غیرانتفاعی درصد بسیار كمی از جمعیت را تعلیم میدهند، گاهی نیمی از نامزدهای موفق ورودی آكسفورد را تشكیل میدهند. طبیعی است كه بسیاری میپرسند آیا این منصفانه است و ما اخیرا رویههای پذیرشمان را اصلاح كردیم، بهویژه با توجه به زمانبندی آزمون ورودی، به روشهایی كه معتقدیم رقابت ورودی را به نحو محسوستری منصفانه میكنند؛ اما از پذیرفتن این پیشنهاد سر باز زدیم كه سهمیة ورودی برای مدارس مختلف را تعیین كنیم (كه در این زمان توسط حزب مخالف و نه دولت پیشنهاد شد). برخی از اعضای ما این اقدام را میپسندند: اما به نظر من استفادة نامناسبی از معیارهای غیردانشگاهی در تصمیمگیری دانشگاه برای پذیرش خواهد بود. آزادی دانشگاهی، آزادیای است كه به دانشگاهیان داده میشود تا بتوانند به خوبی وظایف دانشگاهی دانشگاه را به اجرا درآورند، حقیقت ناشناخته را از طریق تحقیق و پژوهش دنبال كنند و دانش كسبشده را با انتشار و تدریس منتقل كنند. بنابراین آزادی دانشگاهی، آزادی از محدودیت در اجرای این فعالیتهای دانشگاهی است. از مهمترین تصمیمهایی كه دانشگاه به هدف جستوجو و سنت حقیقت میگیرد، انتخاب اشخاصی است كه به سمتهای دانشگاهی منصوب میشوند و این تصمیم باید بر مبانی دانشگاهی استوار باشد. محدودكردن این انتخاب بر مبانی دیگر، نقض آزادی دانشگاهی است. در بسیاری از بخشهای جهان، بهویژه جاهایی كه مثل بریتانیا بیكاری در آنها بالاست، این جنبه از آزادی دانشگاهی در معرض تهدید قرار دارد. در بریتانیا هر خارجیای كه بخواهد كار كند باید مجوز كار بگیرد؛ و هر كارفرمایی كه بخواهد مجوز كار بگیرد باید ثابت كند نه تنها كارگری كه میگیرد بهترین صلاحیت را برای آن شغل دارد، بلكه باید ثابت كند او تنها كسی است كه این صلاحیت را دارد.
دانشكده خود من اخیرا این محدودیتها را كه این سیستم بر ما تحمیل میكند تجربه كرد، یعنی زمانی كه بورسیه پژوهشی ارشد تاریخ را اعلان كرده بودیم. در رقابت آزاد میان نامزدهایی كه در حوزههای مختلف كار میكردند، نامزد برتر، متخصص در جنگ محاصرهایِ قرون وسطا بود. وقتی او را انتخاب كردیم و برای مجوز كار درخواست دادیم، مجوز را رد میكردند مگر اینكه بتوانیم گواهی دهیم كه او تنها نامزد مناسب بوده است. ما تمایلی به این كار نداشتیم: اگر او این سمت را به دست نمیآورد، بهترین متقاضی بعدی را انتخاب میكردیم. تمایلی هم نداشتیم كه آن سمت را خالی بگذاریم و برای یك متخصص منجنیق در قرون وسطا اعلان پذیرش كنیم؛ سمتی كه بدون شك تنها نامزدش او بود. ما میخواستیم این حق را كه بسیار برایمان ارزشمند است، برای خود محفوظ بدانیم كه اشخاصی را منصوب كنیم كه از نظر دانشگاهی بهترین صلاحیت را بدون توجه به ملیتشان، برای سمتها دارند. بعد از ماهها مذاكره سرانجام رویهای به میان آورده شد كه به نظر، هر دو طرف را راضی میكرد. امروزه وقتی برای مجوز كار یك دانشگاهیِ خارجی درخواست میدهیم گواهی میدهیم كه «شخص منتخب آنقدر در رقابت از سایر نامزدها جلوتر بود كه عملا تنها شخص صاحب صلاحیت برای سمت اعلامشده است». آزادی قادربودن به انتخاب كسانی كه میخواهید به آنها درس بدهید، بحثبرانگیزترین آزادیای است كه در تعریف شما از آزادی دانشگاهی آمده است. ادعا میكنم كه این امر بهدرستی در تعریف گنجانده شده، ولی فقط تا جایی كه این آزادی انتخاب در خدمت كاركرد دانشگاهیِ دانشگاه باشد. چیزی كه اساسی است، پذیرش در دانشگاه براساس معیارهای دانشگاهی است، نه براساس مبناهای بیربطی مثل منشأ نژادی. برای ما در بریتانیا ممنوع است كه پذیرشمان را بر نژاد مبتنی كنیم؛ و من این را تعدی به آزادی دانشگاهی نمیدانم.
ادعا نمیكنم كه ضروری است كسانی كه در آزمون رقابتی بیشترین موفقیت را داشتهاند باید در پذیرش، بر كسانی كه كمتر موفق بودهاند، ارجح باشند. اینكه چنین چیزی_حتی طبق سختگیرانهترین مبناهای دانشگاهی_بهترین راه برای انتخاب نامزدها باشد، بسته به كل بستر آموزشیای است كه دانشگاه در آن عمل میكند. كاملا معقول است نامزدی را انتخاب كنیم كه در یك آزمون ضعیف بوده به شرطی كه صرفنظر از هر محرومیتی كه در هنگام آمادگی رنج میبرده، باور داشته باشیم كه از تحصیلات دانشگاهی همانقدر بهره میبرد كه كسی كه بهخاطر برخورداری از مدرسه بهتر تعلیم بهتری برای آزمون دیده است. انتخاب به این نحو، براساس وعده به جای اجرا كاملا با تحمیل سهمیه ورودی از منابع مختلف فرق دارد؛ چنین چیزی از نظر دانشگاهی كاملا موجه است، حتی اگر طبعا خطرهای سوءقضاوت در آن بیشتر از خطرهایی باشد كه در مبتنیكردن پذیرش بر آزمون رقابتیِ نهچندان شایسته هست. از طرفی هم تحمیل سهمیهها چه براساس نژاد، چه جنسیت، چه دین یا سابقه، به نظر من نقض آزادی دانشگاهی است. چنین چیزی اغلب با انگیزههای والا از روی میل به كمك به گروههای محروم تحمیل میشود. اما هیچ دانشجویی در دانشگاه نباید معتقد باشد «من اینجا هستم فقط به خاطر اینكه سیاهپوستم یا زن هستم یا چون از مدرسه دولتی آمدهام».
تهدید آزادی دانشگاه با تحمیل سهمیه در درون دانشگاه، همانقدر واقعیت دارد كه تحمیل آن از بیرون دانشگاه: چون در داخل خود دانشگاه همانقدر دشمن آزادی دانشگاهی وجود دارد كه در بیرون از آن. دشمنان داخلی دانشگاه به دو گروه تقسیم میشوند: دشمنان درون دانشكده، دشمنان داخل دانشجویان.
اعضای دانشكده با سوءاستفاده از آزادی دانشگاهی بیشترین تهدید رایج را به بار میآورند. اگر كسی از جایگاه دانشگاهی خود برای تحمیل یك ایدئولوژی به دانشجو استفاده كند، اگر كسی براساس معیارهای نامناسب نمره دهد، اگر كسی به دانشجویی تعرض جنسی كند، به آزادی دانشگاهی آسیب زده است. مخصوصا برای آزادی دانشگاهی فاجعه است كه دانشگاهیان سعی كنند كه هر مسئلهای درباره برتریهای دانشگاهی را تبدیل به مسئلهای درباره آزادی دانشگاهی كنند. این سوءاستفاده زمانی شكل میگیرد كه با ابزارهایی از برتریهای دانشگاهی دفاع شود كه با علت وجودی آن در تضادند؛ مثل زمانی كه از پایه دستمزد نسبی دانشگاهیان با تجمع در پردیس دانشگاه دفاع میشود كه با كنش اهالی صنعت برابر است. وقتی دانشگاهیان برای ترفیع منافع خود از اعمال و غفلتهایی استفاده میكنند كه نتیجه بلافصل آنها آسیبرساندن به دانشجویان خودشان است، حرفه ممتاز خود را بیآبرو میكنند. درست است كه اعتصابها به اشخاص ثالث آسیب میرسانند، مثل اعتصاب كارگران بندر كه موجب ناخوشی مسافران میشود، اما چیزی كه در اعتصابها توهینآمیز است این است كه موجب آسیب به كسانی شوند كه از نظر حرفهای با هم رابطه بدهبِستان دارند. دانشگاهیان نه تنها با قاچاق آن مزایای نه چندان نجیبانه میتوانند با آن نام به آزادی دانشگاهی خیانت كنند؛ میتوانند با بهادادن بیشازحد حتی به آزادی دانشگاهی اصیل، به اشتباه بیفتند. آزادی دانشگاهی یك ارزش اصیل و گرانقیمت است؛ اما در سلسلهمراتب ارزشهای انسانی رتبه بسیار بالایی ندارد. حق آزادی دانشگاهی به اندازه حق دستمزد كافی برای زندگی یا حق جدانشدن اجباری از خانواده مهم نیست. جامعهای كه ارزش زیادی به آزادی دانشگاهی داده باشد و ارزش كمی برای حقهای دیگر قائل شده باشد، از منظری بسیار كلی، بدتر از جامعهای است كه آزادی دانشگاهی را انكار كرده اما به حقوق بنیادیتر انسانها احترام میگذارد. دومین دسته از دشمنان آزادی دانشگاهی كه دشمنان داخلیاند، دشمنانی هستند كه از جمع دانشجویان دانشگاهاند. در دهههای اخیر در بسیاری از كشورها برخی از بدترین حملهها به آزادی دانشگاهی از جانب دانشجویانی بوده كه ذینفعان اولیه دانشگاهاند. قطعكردن سخنرانیها و سمینارها، آزار مدرسان غیرمشهور و مدیران، استفاده از زور و تهدید برای تعیین تصمیمهای دانشگاهی، تمام اینها نقض آزادی دانشگاهیاند كه هم در خودِ رویههای دانشگاهی تداخل ایجاد میكنند و هم نه تنها آزادی دانشگاهی به بار نمیآورند بلكه آبروی كل جامعه دانشگاهی را میبرند. آنها به مقامات عمومیِ بدخواه بهانه میدهند كه در زندگی دانشگاهی دخالت كنند و به دشمنی با ارزشهای دانشگاهی در میان عموم افراد بیفرهنگ دامن میزنند.
منظور من از این سخنان، انكار یا آرزوی ضایعشدن حق اعتراض دانشجویان نیست و با نشاندادن مخالفت آنها با سیاستهای دولتها یا تصمیمهای غیردانشگاهیِ جماعتهای دانشگاهی این كار را نمیكنم. اگر دانشجویان، یك سالن پذیرایی را در اعتراض به قیمتهای بوفه تحریم كنند، یا یك لابی پرسروصدا برای كمیته ایجاد كنند تا اجاره اتاقها را مناسب كند، اگرچه شاید برای مدیران دانشگاه آزاردهنده باشد، نمیتوان گفت آزادی دانشگاهی را كاهش میدهد. ولی وقتی برای انتصابات دانشگاهی یا محتوای درسی یا نتایج امتحانها فشار مستقیم وارد میشود، قضیه فرق میكند. واضحترین نقض آزادی دانشگاهی توسط دانشجویان زمانی رخ میدهد كه برای جلوگیری از تدریس یك استاد یا جلوگیری از حضور یك دانشجو در یك دوره، كنش فیزیكی صورت میگیرد. افسوس كه این هر دو نوع نقض، هنوز در كشور خود من دیده میشوند. پس به نظر من یكی از اولین الزامات آزادی دانشگاهی این است كه هر مدرسی كه بجا منصوب شود و هر دانشجویی كه بجا ثبتنام شود، باید آزاد باشد كه دورههای خود را بگیرد یا طی كند.
ظاهرا جایی كه موضوع ارائه دورههای دانشگاهی است و دانشجویان حاضر در دوره، در دانشگاه خودشاناند و آن دوره توسط دانشكده خود دانشگاه اجرا میشود، جای بحثی نیست. زمانی موضوع دشوار میشود كه درسگفتارها و سخنرانیهای داخل دانشگاه توسط میهمانهای بیرون دانشگاه ارائه میشود.
تا جایی كه به میهمانهای دانشگاهی -كارمندان یا دانشجویان دانشگاههای دیگر- مربوط میشود كه توسط اعضای دانشگاه دعوت شدهاند، به نظر من قانون باید همانی باشد كه بر دورههای سازمانیافته در خود آن دانشگاه حاكماند. حق امتیاز مشترك جامعه دانشپژوهان باید به این معنا باشد كه هر عضو یك دانشگاه كه به نحو مناسبی توسط اعضای دانشگاه دیگر دعوت شود، باید همانقدر حق داشته باشد صدایش شنیده شود كه دانشكده و دانشجویان دانشگاه میزبان حق دارند و به علاوه باید در صورت لزوم، این حق توسط مقامات دانشگاه الزامی شود. وقتی به بررسی موضوع میهمانهای غیردانشگاهی میرسیم، به حوزه دشواری وارد میشویم. آیا تمام اعضای دانشگاه میتوانند حق داشته باشند هر كسی را كه او میخواهد دعوت كنند تا دورهاش را با او طی كند؟ و آیا باید این حق توسط مقامات دانشگاه به هر قیمتی اجرا شود؟ خاطرنشان كردم كه سنا و شورای دانشگاه كیپتاون اخیرا حمایت خود از آزادی بیان و تجمع در محوطه دانشگاه را اعلام كرده و حق دانشگاهیان برای دعوت از هر شخص برای سهیمشدن در هر برنامه دانشگاهی را تأیید كرده است. باید به برخی سوءتفاهمها درباره وسعت آشكار این اعلامیه اعتراف كنم. متوجهم كه این اعلامیه همراه بود با بازتأییدِ حق مخالفت با چنین دعوتهایی یا دیدگاههایی كه بیان میشوند، به شرطی كه بیان چنین مخالفتهایی بههیچوجه آزادی بیان یا سخن را محدود نكند. اما اگر معنایش این است كه این بخشی اساسی از آزادی دانشگاهی است كه هر دانشگاهیای بتواند هر كسی را رسما در پردیس دعوت به سخنرانی كند، احترما با شما مخالفم. بعضی از دعوتهایی كه توسط دانشگاهیان صورت میگیرد میتواند منجر به سوءاستفاده از آزادی دانشگاهی شود: بدین ترتیب میتوان از كسانی دعوت كرد كه دیدگاههایی چندان شرور یا رژیمهایی چندان منفور را معرفی كنند كه منجر به چنین سوءاستفادهای شود. به نظر من اگر كل جامعه دانشگاهی -از طریق حاكمان مناسب آن- بر دعوت اشخاص غیردانشگاهی نظارت كند، نقض آزادی دانشگاهی در كار نخواهد بود. مثلا دعوت از یك سیاستمدار حرفهای غیردانشگاهی از چیزهایی است كه قبل از صدور، نیاز به تأیید توسط یك مجمع دارد. پس من با این گزاره موافقم كه دانشگاهیان و نه هر دانشگاهیای، باید برای دعوت از كسانی كه میخواهند، آزاد باشند. اگر دعوت از كسی نیاز به تأمین امنیت توسط پلیس داشته باشد، یا برای اجرای آن نیاز به اقدام انتظامی هست، پس در صورت دعوت به دانشگاه، باید به مقامات دانشگاه اطلاع داد؛ اگر آن شخص، غیردانشگاهی باشد، باید رضایت مقامات دانشگاه را جلب كرد. متوجهم كه با بیان این رأی به موضوعی وارد میشوم كه اخیرا در اینجا دغدغه بوده است، اما قانونی كه بیان كردم، بر مبنای تجربه نسبتا مشابهی در آكسفورد، قاعدهبندی شده است. این قاعده را برای یك مورد فرضی به كار میبرم: اگر یكی از همكارانم یك فرد دانشگاهی را از دانشگاه آفریقای جنوبی دعوت كند تا درباره عملكرد قوانین نژادی گزارش دهد، این را استفاده مشروع از آزادی دانشگاهی خواهم دانست و حمایت دانشكده را برای آن سخنران جلب خواهم كرد، حتی اگر دانشجویان نقض آزادی دانشگاهی را اثبات كنند. اما اگر سفیر آفریقای جنوبی را دعوت میكرد آن را سوءاستفاده از آزادی دانشگاهی تلقی میكردم. از آنجا كه این دعوت از یك میهمان غیردانشگاهی به عمل میآمد، آن را نیازمند تأیید جامعه مدیران دانشگاه میدانستم و در میان مدیران به دو دلیل برای منع آن تلاش میكردم؛ اول اینكه این هر خدمتی كه این دعوت میتواند به اهداف آكادمیك كند، با ابزارهای دیگر هم در دسترساند؛ دوم اینكه یك سفیر یك شخص دانشگاهی نیست بلكه نماینده یك دولت است؛ به نحوی كه تریبوندادن به چنین كسی ابزار حمایت از سیاستهای آن دولت است. گفتم كه اگر یك شخص دانشگاهی از آفریقای جنوبی به دانشكده من دعوت میشد، آن را حقی دانشگاهی و قابل دفاع میدانستم و در واقع مسرور و مفتخر میشدیم كه سالها از فضلای ممتاز آفریقای جنوبی استقبال كنیم، مخصوصا از دانشگاه كیپتاون كه اتاقهای مشترك و سمینارهای ما را مزین و زنده به حضور خود كنند. از این سخن نتیجه میگیرید كه من علاقهای به تحریم دانشگاهی آفریقای جنوبی ندارم. خواهید دانست كه در میان همكاران دانشگاهی من در بریتانیا كسانی هستند كه فكر خواهند كرد من نباید به این كشور میآمدم و در واقع، سیاست عمومی انجمن مدرسان دانشگاه، تحریم دانشگاههای آفریقای جنوبی است.
بنابراین باید قبل از پایان كمی هم درباره تحریمهای دانشگاهی و غیردانشگاهی سخن بگویم. به گمانم شش نوع تحریم عمده علیه آفریقای جنوبی توسط دیگر كشورها اِعمال یا ترویج شده است: تحریم مصرفكنندگان صادرات آفریقای جنوبی، تحریم ارتباطهای ورزشی، تحریم ارتباطهای نمایشی و سرگرمی، تكفیرهای كلیسایی، امتناع از سرمایهگذاری در آفریقای جنوبی و قطع رابطه دانشگاهی. برای هر یك از این تحریمها استدلالهای متفاوتی وجود دارد اما همه آنها بر این مبنا توجیه میشوند كه فقط اینطور میشود تصمیمگیرندگان این كشور را متوجه كرد كه انزوای آفریقای جنوبی در جامعه جهانی میتواند طوری حكومت را تحت فشار بگذارد كه دست از قوانین ناعادلانه بردارد و سیاستهای نژادی را كنار بگذارد.
همانطور كه در سخنرانیام توضیح دادم، ما هم در دفاع از آزادی دانشگاهی مشكلاتی داریم؛ اما آنها در مقابل تهدیدهایی كه شما باید به مصافشان بروید، هیچاند. تهدیدهایی كه دولتها برای آزادی دانشگاهی ما ایجاد میكنند در مقایسه با آنچه برای شما به بار میآورند، بیخطرند و وقتی ما علیه دستاندازی دولت حرف بزنیم لازم نیست بترسیم كه اعتراض ما در پروندهای درج شود یا گذرنامههایمان باطل شود.
هر میهمانی كه به دانشگاه شما میآید باید به شما برای جنگی كه در سالهای اخیر برای دسترسی آزاد تمام نژادها به دانشگاه آغاز كردهاید، تبریك بگوید و منتظر روز پیروزی كامل شما باشد.
.
.
پینوشتها:
[1] این سخنرانی در دانشگاه كیپتاون در 24 جولای 1984 ایراد شده است (این دانشگاه در آفریقای جنوبی قرار دارد و سخنرانی مربوط به اوج دوران آپارتاید در آن كشور است- مترجم).
[2] Open university
[3] University Grants Committee
.
.
آقای یعقوبی از امیدهای آیندهی فلسفه در ایرانه