
نقد قانون جذب در کتابهای خودیاری و توسعه فردی
محمدرضا واعظ شهرستانی
مقدمه
قانون جذب (Law of Attraction) مفهومی محبوب در ادبیات خودیاری است که ادعا میکند افکار مثبت یا منفی میتوانند تجربیات مشابهی را به زندگی فرد جذب کنند. اصل این قانون بر این باور است که «همجنس، همجنس را جذب میکند»؛ یعنی ما با تمرکز بر افکار دلخواه، میتوانیم همان نتایج را از جهان جذب کنیم. این مفهوم از طریق کتابها و فیلمهایی مانند «راز» (The Secret)، در سال ۲۰۰۶ به شهرت رسید و در سالهای اخیر با تِرندهای جدید مانند «سندروم دختر خوششانس»[1] در فضای مجازی دوباره معرفی شده است. با وجود محبوبیت مداوم، قانون جذب در حوزههای روانشناسی، فلسفه، علم و فرهنگ، با نقدهای شدیدی روبرو شده است.
در این جستار، برخی از انتقادات دربارۀ ادعاهای قانون جذب با توسل به شواهد علمی، فلسفی و روانشناختی مورد بررسی قرار داده شده است. در این بررسی، سعی بر آن بوده که از زبان ساده جهت درک متن توسط مخاطبان عمومی استفاده شود.
ریشه تاریخی و تکامل در فرهنگ خودیاری
مفهوم قانون جذب، مفهوم جدیدی نیست؛ این ایده از جنبش «اندیشه نو» (New Thought) در اواخر قرن نوزدهم پدیدار شد. نویسندگانی مانند هلنا بلاواتسکی و بعدها پرنتیس مالفورد، رالف تِراین و ویلیام واکر اتکینسون این باور را مطرح کردند که افکار میتوانند واقعیت بیرونی را شکل دهند. این دیدگاه که ذهن میتواند «ماده» را تحتتأثیر قرار دهد، در آثاری همچون «بیندیش و ثروتمند شو»[2] (۱۹۳۷) و «قدرت تفکر مثبت»[3] (۱۹۵۲) ادامه یافت.
در سال ۲۰۰۶، راندا برن با انتشار کتاب و فیلم «راز» ایده قانون جذب را دوباره به جریان اصلی بازگرداند. او ادعا کرد که قانون جذب «رازی جاودانه» است که فیلسوفان و دانشمندانی همچون افلاطون، نیوتن و آینشتین نیز از آن آگاه بودهاند (هرچند هیچ سند معتبری برای این ادعا وجود ندارد). در این روایت، افکار انسان همچون آهنربا عمل میکنند و جهان با «فرکانس» ذهنی او همتراز میشود.
بازتعریف معاصر: قانون جذب پس از دو دهه، همچنان در حال بازتعریف است. آموزگاران مدرنی مانند استر هیکس[4] با آموزههایی تحت عنوان «آبراهام»[5]، ایدههایی مشابه را با نام «علم آفرینش آگاهانه» مطرح میکنند. در شبکههای اجتماعی، نسل جدیدی از کاربران با هشتگهایی مانند #manifesting و #luckygirlsyndrome مفهوم تجلی را تبلیغ میکنند. (گاهی با رویکردی طنزآمیز و با شعارهایی نظیر «باید تا حدی خیالپرداز باشی که انگار واقعیت را نادیده میگیری»). اگرچه در ظاهر، زبان تغییر کرده است، اما پیام اصلی همچنان همان است: «فقط کافی است باور داشته باشی». با این حال، روانشناسان، فیلسوفان، دانشمندان و منتقدان اجتماعی در برابر این ادعاها، هشدارهای جدی مطرح کردهاند.
نقدهای روانشناختی قانون جذب
از دیدگاه روانشناسی، قانون جذب با چندین مشکل بنیادین روبهروست. بسیاری از روانشناسان آن را نوعی «تفکر جادویی» یا «شبهعلم» میدانند که میتواند باعث ایجاد اختلال در شناخت و احساسات طبیعی انسان شود.
۱. انتظارات غیرواقعگرایانه و ناامیدی: باورمندان به قانون جذب تشویق میشوند تا بدون تردید به تحقق خواستههایشان ایمان داشته باشند. اما واقعیت زندگی، سرشار از عدم قطعیت است و این ذهنیت ممکن است باعث شود که فرد در مواجهه با ناکامیها دچار ناامیدی عمیق یا افسردگی شود. روانشناس آلمانی گابریله اوتینگن[6] هشدار داده است که تمرکز بیش از حد بر تخیلات مثبت میتواند منجر به کاهش تلاش، سرخوردگی، و حتی احساس شکست و انزوا شود.
۲. مثبتاندیشی سمی: قانون جذب اغلب افراد را تحت فشار قرار میدهد تا همواره «مثبت فکر کنند» و از احساسات منفی دوری کنند. این فرهنگ، که به آن «مثبتاندیشی سمی» نیز گفته میشود، باعث میشود افراد اگر ترس، خشم یا اندوه را تجربه کنند، احساس گناه کنند؛ در حالی که این احساسات بخشی طبیعی از زندگی هستند و سرکوب آنها به سلامت روانی آسیب میزند.
۳. سرزنش قربانی: یکی از خطرناکترین پیامهای ضمنی قانون جذب این است که هر اتفاقی که برای فرد رخ میدهد، نتیجه افکار اوست. بنابراین، بیماری، فقر یا حتی حوادث ناگوار به «تفکر منفی» فرد نسبت داده میشود. این نگرش میتواند منجر به سرزنش خود، احساس گناه ناسالم و دور شدن از واقعبینی شود.
۴. سوگیری شناختی تأئید: قانون جذب تمایل دارد تا افراد را به «تعبیر تأییدی» سوق دهد؛ یعنی آنها فقط شواهدی را که باورشان را تقویت میکند، ببینند و موارد مخالف را نادیده بگیرند. برای مثال، اگر فردی بعد از فکر کردن به یک دوست، تماسی از او دریافت کند، آن را نشانهای از «تجلی» میداند، در حالی که این صرفاً یک تصادف آماری است.
لازم به ذکر است که روانشناسی مثبتاندیشی را نمیتوان با قانون جذب یکی دانست. در حالی که باور به تواناییها، اعتماد به نفس، و امیدواری میتوانند انگیزهبخش باشند، قانون جذب با نادیده گرفتن واقعیت و تأکید مطلق بر ذهن، مرز میان تفکر سالم و تفکر غیرواقعگرایانه را از بین میبرد.
نقدهای فلسفی و اخلاقی قانون جذب
قانون جذب از منظر فلسفه نیز با چالشهای بنیادینی روبهرو است. این نقدها نهتنها شامل مباحث معرفتشناسی و واقعگرایی، بلکه شامل پیامدهای اخلاقی و اجتماعی این نگرش نیز میشود.
۱. خطای جهانِ عادل: یکی از مبانی پنهان قانون جذب، باور به جهانی منصفانه است؛ جهانی که در آن افراد همیشه آنچه را که «شایستهاش» هستند، دریافت میکنند. در فلسفه، این دیدگاه به عنوان «خطای جهان عادل» شناخته میشود و سالهاست که به چالش کشیده شده است. در دنیای واقعی، انسانها اغلب قربانی شرایطی میشوند که خود بر آنها کنترلی ندارند، و قانون جذب با نادیده گرفتن این واقعیت، میتواند به بیعدالتی دامن بزند.
۲. اشتباه معرفتشناختی: قانون جذب مرز بین نیت ذهنی و واقعیت عینی را محو میکند. از دیدگاه فلسفی، افکار فردی نمیتوانند بهتنهایی و بدون دخالت در عمل و تعامل با واقعیت، جهان بیرونی را تغییر دهند. این نگرش، بهنوعی «سُولِپسیسم»[7] (Solipsism) را تداعی میکند که از منظر فلسفه کلاسیک، ناپایدار و ضعیف تلقی میشود.
۳. بار اخلاقی سنگین و خطرناک: قانون جذب به شکل ضمنی اعلام میکند که هر آنچه برای فردی رخ میدهد، حاصل باورهای ذهنی اوست. این دیدگاه در مقام عمل، نه تنها قربانیان بلایای طبیعی، فقر، بیماری یا حتی خشونت را مسئول وضع خود میداند، بلکه بهشکلی خطرناک، حس همدلی و مسئولیت اجتماعی را تضعیف میکند. چنین تفسیری میتواند به بیتفاوتی اخلاقی منجر شود.
۴. نادیدهگرفتن اراده و نقش دیگران: فلسفه اخلاق و آزادی بر تعامل میان اراده فردی، ساختارهای اجتماعی و کنش متقابل تأکید دارد. اما قانون جذب وانمود میکند که فقط افکار و خواستههای فرد تعیینکنندهاند. این نگرش، نقش دیگران، ساختارهای اجتماعی، تصادف و بخت را نادیده میگیرد و تصویری غیرواقعی از مسئولیت فردی ارائه میدهد.
در مجموع، قانون جذب از منظر فلسفی، بیش از آنکه ابزاری برای شناخت جهان باشد، نوعی روایت خوشبینانه، سادهانگارانه و فردگرایانه است که میتواند مسئولیتهای اخلاقی را کمرنگ کرده و بر ادراک ما از واقعیت تأثیر اشتباهی بگذارد.
نقدهای علمی و تجربی قانون جذب
قانون جذب ادعا میکند که افکار انسان میتوانند از طریق «فرکانس» یا «انرژی ذهنی» بر دنیای خارج اثر بگذارند. اما این ادعاها از منظر علمی کاملاً بیپایه هستند.
۱. نبود شواهد تجربی: تاکنون هیچ پژوهش علمی معتبری وجود نداشته است که نشان دهد افکار صرفاً از طریق فرکانس یا ارتعاش میتوانند رویدادهای بیرونی را «جذب» کنند. فیزیک، هیچگونه سازوکار شناختهشدهای برای «انرژی ذهنی» یا «فرکانس افکار» که بتوانند ماده یا رویدادها را تغییر دهند، تأیید نمیکند.
۲. سوءاستفاده از زبان علمی: طرفداران قانون جذب گاهی از اصطلاحاتی مانند «مکانیک کوانتومی»، «میدان انرژی» و «فرکانس ارتعاشی» استفاده میکنند تا ایده خود را علمی جلوه دهند. اما این استفادهها معمولاً اشتباه و تحریفشدهاند. دانشمندان این نوع تعبیرها را «شبه علم»[8] (pseudoscience) مینامند.
۳. تفاوت میان تفکر مثبت و قانون جذب: روانشناسان سالهاست که اثرات تفکر مثبت، تصویرسازی ذهنی و اعتمادبهنفس را بررسی کردهاند. نتایج نشان میدهد که این عوامل ممکن است باعث افزایش انگیزه و پشتکار شوند، اما تنها در صورتی که با برنامهریزی واقعبینانه و اقدام عملی همراه باشند. قانون جذب این بخش اساسی — یعنی عمل و تلاش — را نادیده میگیرد.
۴. اثرات منفی خیالپردازی بدون عمل: تحقیقات گابریله اوتینگن نشان دادهاند که خیالپردازی بیش از حد درباره موفقیت، بدون در نظر گرفتن موانع و طراحی نقشه عمل، میتواند باعث کاهش تلاش واقعی فرد شود.[9] فرد در دنیای ذهنی خود پاداش را تجربه میکند و انگیزهاش برای حرکت در جهان واقعی کاهش مییابد.
۵. باور به تجلی و خطرات آن: پژوهشی در سال ۲۰۲۳ نشان داد که بیش از یکسوم افراد به مفهوم تجلی[10] (manifestation) باور دارند.[11] با اینکه آنها اعتمادبهنفس و حس موفقیت بالایی داشتند، اما همچنین بیشتر درگیر تصمیمات مالی پرریسک و مواردی مانند ورشکستگی بودند. این یافته نشان میدهد که باور غیرواقعبینانه به موفقیت میتواند باعث نادیدهگرفتن خطرات شود.
۶. جایگزینی با روانشناسی رفتاری: در حالی که قانون جذب ادعا میکند که افکار بهتنهایی قدرت آفرینش دارند، روانشناسی علمی بر تعامل میان فکر، هیجان، رفتار و محیط تأکید میکند. هیچ شواهدی وجود ندارد که ذهن بتواند بدون میانجی رفتار و محیط، بهطور مستقیم واقعیت را تغییر دهد.
در مجموع، قانون جذب بر پایه شواهد علمی معتبر استوار نیست. باور به آن بیشتر بهدلیل روایتهای شخصی، نمونهگیری انتخابی و سوءتفاهمهای علمی گسترش یافته است تا نتایج قابلتکرار و اثباتپذیر پژوهشهای تجربی.
نقدهای فرهنگی و اجتماعی قانون جذب
در کنار نقدهای روانشناختی، فلسفی و علمی، قانون جذب از منظر فرهنگی و اجتماعی نیز مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. این نقدها بر نقش این ایده در ترویج فردگرایی، مصرفگرایی و بیتفاوتی نسبت به ساختارهای ناعادلانه اجتماعی متمرکز هستند.
۱. هماهنگی با ایدئولوژی نئولیبرال[12]: قانون جذب با تاکید بر مسئولیت کامل فرد در سرنوشت خود، به شکلی کامل با گفتمان نئولیبرال سازگار است. این گفتمان، مسئولیت اجتماعی، سیاستگذاریهای کلان و نابرابریهای ساختاری را نادیده میگیرد و تمام موفقیت یا شکست را به ذهنیت فرد نسبت میدهد. این امر میتواند موجب سرزنش قربانیان فقر یا بیماری شود و بیعدالتیهای اجتماعی را پنهان کند.
۲. مصرفگرایی و صنعت خودیاری: قانون جذب به بخشی از صنعت میلیارد دلاری خودیاری تبدیل شده است. کتابها، دورهها، سمینارها و محصولات متنوعی که وعده «موفقیت با ذهنیت» را میدهند، بیشتر سود را به جیب فروشندگان میریزند تا مخاطبان. روزنامههای آلمانی مانند Süddeutsche Zeitung هشدار دادهاند که این جریان بیشتر به نفع نویسندگان است تا خوانندگان.[13]
۳. فرهنگ «حال خوب» به جای «کنش نیک»: قانون جذب افراد را تشویق میکند که روی احساسات خوب خود تمرکز کنند و از اخبار و مشکلات منفی فاصله بگیرند. این رویکرد ممکن است باعث بیتفاوتی نسبت به مسائل اجتماعی و اخلاقی شود و روحیهی مشارکت و همدلی را تضعیف کند.
۴. فشار برای وانمود به موفقیت: در فرهنگ قانون جذب، افراد احساس میکنند باید همیشه ظاهر موفق و خوشحال داشته باشند، حتی اگر در درون با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. این فشار میتواند باعث اضطراب، انزوا و احساس شکست در کسانی شود که نتوانستهاند «موفقیت» را تجلی کنند.
نتیجهگیری
قانون جذب به دلیل وعدههای ساده و جذاب، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. با این حال، این باور نهتنها شواهد علمی ندارد، بلکه ممکن است به سلامت روان، روابط انسانی، فهم ما از اخلاق، و عدالت اجتماعی آسیب وارد کند. در حالی که تفکر مثبت، امید، و تعیین هدف ابزارهای مهمی برای رشد شخصی هستند، آنچه موفقیت را رقم میزند، نه افکار جادویی، بلکه تلاش هدفمند، واقعگرایی، و همبستگی اجتماعی است. در جهان پیچیده امروز، نمیتوان با سادهسازی افراطی و نادیده گرفتن واقعیتها، زندگی را معنادار ساخت. امیدواری باید با درک محدودیتها، برنامهریزی واقعی، و مشارکت جمعی همراه شود تا ثمربخش باشد.
.
.
منابع:
· Psychology Today – “The Truth About the Law of Attraction”, psychologytoday.com
Süddeutsche Zeitung – “Denken Sie sich froh!” (critical article on The Secret), sueddeutsche.de
Tagesschau (ARD) – “Gefährliches Wunschdenken – Hype um Manifestation”, tagesschau.de
Healthline – “Manifesting with the Law of Attraction: Healthy or Harmful?”, healthline.com
Newtown Review of Books – Review of Barbara Ehrenreich’s Smile or Die, newtownreviewofbooks.com.au
The Guardian – “Positive thinking can’t cure cancer” (Carl Cederström), theguardian.com
Personality and Social Psychology Bulletin (2025) – Dixon et al., “The Psychology of Belief in Manifestation”, pubmed.ncbi.nlm.nih.gov
Vox – “Lucky Girl Syndrome… rebranding of The Secret”, vox.com
Wikipedia (de) – “Gesetz der Anziehung”, de.wikipedia.org
[1] سندروم دختر خوششانس (Lucky Girl Syndrome) یکی از نسخههای مدرن و بازتعریفشدهی قانون جذب است که از طریق شبکههای اجتماعی، بهویژه TikTok، محبوبیت زیادی یافته است. این پدیده عمدتاً توسط زنان جوانی ترویج میشود که ادعا میکنند با تکرار جملههایی مانند «همه چیز همیشه به نفع من پیش میرود» یا «من خوششانسترین دختر دنیا هستم»، اتفاقات خوب را رقم میزنند.
[2] کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید اثر ناپلئون هیل است. ناپلئون هیل در این کتاب که در زمرهی کتابهای خودیاری و توسعهی فردی قرار میگیرد به بیان نکاتی برای کسب ثروت و در ابعاد بزرگتر دستیابی به موفقیت پرداخته است. به گفتهی ناپلئون هیل، وی این کتاب را با تاثیر گرفتن از رازهای موفقیت اندرو کارنگی که یکی از ثروتمندترین افراد جهان در قرن بیستم بوده، نوشته است. این کتاب با ترجمهی مهین خالصی توسط انتشارات نسل نواندیش در ایران منتشر شده است.
[3] کتاب قدرت تفکر مثبت اثر نورمن وینسنت پیل است که در باب قدرت تفکر در تاثیرگذاری بر واقعیت است. چگونگی ایجاد اعتماد به نفس و رسیدن به اهداف از نحوهی برخورد با مشکلات زندگی مدرن است. وی معتقد است شاد بودن و شاد زیستن دلیل اصلی انسان برای زندگی است و در پس سالهای سخت و ناهموار همیشه مسیر روشن خواهد شد.
[4] استر هیکس (Esther Hicks) یکی از چهرههای بسیار تأثیرگذار در ترویج نسخه معاصر قانون جذب است. او به همراه همسرش جری هیکس، از دهه ۱۹۸۰ به شهرت رسیدند و آموزههایی را ارائه کردند که آنها را به یک «هستی آگاه غیرمادی» به نام آبراهام (Abraham) نسبت میدادند.
[5] در آموزههای استر هیکس، «آبراهام» مجموعهای از آگاهیهای غیرمادی یا انرژیهای معنوی است که از طریق نوعی ارتباط کانالیزهشده (channeling) با او سخن میگویند. هیکس مدعی است که این موجودات معنوی از طریق او سخن میگویند تا «قوانین جهان» از جمله قانون جذب را برای انسانها توضیح دهند.
[6] گابریله اوتینگن (Gabriele Oettingen) روانشناس برجسته آلمانی و استاد روانشناسی در دانشگاه نیویورک (NYU) و دانشگاه هامبورگ است. او بهطور خاص در زمینهی روانشناسی انگیزش و خودتنظیمی تحقیق میکند و یکی از مهمترین منتقدان روانشناختی «تفکر مثبت افراطی» و باورهایی چون قانون جذب بهشمار میرود.
[7] سُولِپسیسم (Solipsism) یک دیدگاه فلسفی افراطی است که ادعا میکند تنها چیزی که فرد میتواند با اطمینان از وجودش آگاه باشد، ذهن یا آگاهی خودش است. بر اساس این دیدگاه، وجود جهان بیرونی، دیگران، و حتی بدن خود فرد، قابل اثبات نیست، چرا که همهچیز ممکن است صرفاً ساخته و تجربه ذهن فرد باشد.
[8] شبهعلم یا سودوساینس (Pseudoscience)به مجموعهای از باورها، روشها، یا نظریههایی گفته میشود که ادعای علمی بودن دارند، اما از معیارهای اساسی علم تجربی پیروی نمیکنند.
[9] Wikipedia (de) – “Gesetz der Anziehung” (including references to Quarks podcast and G. Oettingen), de.wikipedia.org
[10] تجلی در ادبیات قانون جذب، یعنی «ایجاد یا تحقق یک تجربه یا وضعیت خاص در زندگی، از طریق تمرکز مداوم ذهنی و احساسی بر آن.
[11] Dixon LJ, Hornsey MJ, Hartley N. “The Secret” to Success? The Psychology of Belief in Manifestation. Pers Soc Psychol Bull. 2025 Jan; 51(1): 49-65.
[12] نئولیبرالیسم یک ایدئولوژی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که از دهه ۱۹۷۰ بهویژه در کشورهای غربی رواج یافت و تأثیر عمیقی بر سیاستگذاری، آموزش، روانشناسی، و فرهنگ عامه گذاشت. این دیدگاه در اصل بر پایه اصول بازار آزاد بنا شده، اما بهمرور به نظامی از ارزشها و نگرشهای فردگرایانه، رقابتمحور، و مسئولیتگریز از اجتماع تبدیل شده است.
[13] Süddeutsche Zeitung – “Denken Sie sich froh!” (critical article on The Secret)
به نظر میرسه این متن ترجمه است و نوشته نویسندهای که اسمش اون بالا اومده نیست.
چون بعضی جملات ساختار انگلیسی دارن.