کاوه بهبهانی: تفکر نقادانه عنوان درسگفتارهایی است که تابستان امسال، در کانون فکر آرکه در خدمت دوستانی از رشتهای گوناگون تقریر شده است. از سایت صدانت برای نشر این درسگفتارها سپاسگزارم. همچنین از کامیار بهبهانی برای پالودن فایلها از پرسش و پاسخهای نامفهوم یا مکرر و نیز گفتوگوهای نامفهوم هنگام اجرا سپاسگزاری میکنم.
.
.
.
جلسه نخست
صوت سخنرانی | صوت پرسش و پاسخ | اسلایدها
20 تیر 98، کانون فکر آرکه
دادهکاویهای معیوب
.
جلسه دوم
صوت سخنرانی | صوت پرسش و پاسخ | اسلایدها
28 تیر 98، کانون فکر آرکه
حافظه و ادراکِ برساخته
.
جلسه سوم
صوت سخنرانی | صوت پرسش و پاسخ | اسلایدها
10 مرداد 98، کانون فکر آرکه
میانبُرهای ذهنی و سوگیریهای شناختی
.
جلسه چهارم
17 مرداد 98، کانون فکر آرکه
استدلال و مغالطه
.
جلسه پنجم
7 شهریور 98، کانون فکر آرکه
علم و شبه علم
.
جلسه ششم
۳۱ شهریور 98، کانون فکر آرکه
استقراء منطقی – استقراء ریاضی
.
جلسه هفتم
4 مهر 98، کانون فکر آرکه
فضیلت شکاکیت
.
.
درسگفتارهای تفکر نقادانه از کاوه بهبهانی
تیرماه تا مهرماه 1398 / کانون فکر آرکه
.
.
با تشکر از جناب دکتر بهبهانی
درسگفتارها خیلی خوب و منسجم بود.
فقط یک پرسش در ذهن من ایجاد شد.
اگریک متفکر انتقادی تقریباً در همه چیز شک کند.در واقع می توان گفت از یک شک دکارتی به طور دقیق استفاده می کند برای اینکه بتواند براساس یک شک واقع گرایانه به یک نتیجه مطلوب برسد.
یک متفکر انتقادی (ساختارشکن ) است.
اما به نظر من ساختارشکنی او منجر به “تمرکز زدایی” و” تکثر گرایی” می شود.
چرا؟
چون برای او( حقیقت )”ساختنی” است ونه “کشف” کردنی.
شخصی که به عنوان یک منتقد رادیکال به نقد می پردازد(در هر حوزه ایی) معمولا می خواهد که حقیقت را بر اساس واقعیت بیرونی خودش بسازد و این را به همه عموم مردم نشان دهد و در نهایت راهکاری را هم ارائه دهد.
تفکر نقادانه در سطح کلی جامعه به جای تاکید بر (عقل نظری و عملی) , بیشتر تاکید می کند بر” تمرکز زدایی” و تکثرگرایی..
با این روش متفکر به ساختار شکنی می پردازد و عموم جامعه را دعوت می کند به ساختار شکنی.
اما به نظرم مسأله اینجاست که شهروندانی که با این روش تعلیم و تربیت می شوند شهروندانی ساختار شکن هستند, که جهان را فاقد حقیقت ثابت می دانند و دنبال ساختن حقیقتی برای خودشان هستند.
همانطور که شما در مورد نیچه فرمودید: نیچه یک متفکر رادیکال بود.او متفکری بود که مفاهیمی مانند حقیقت , اخلاق, معرفت را به چالش کشید و اتفاقا چالشهای خوبی را هم بیان می کرد ولی خود نیچه هم به نوعی در دام تکثرگرایی افتاد.
حقیقتِ مطلق در نزد نیچه افسانه ایی بیش نیست.
در تفکر انتقادی رادیکال معمولاً انسان به عنوان عاملِ شناسا و صاحب اراده و اختیار نیست , چرا که انسان به عنوان سوژه آگاه و صاحب اراده است .
به نظرم در اینجا تفاوتی بین عامل شناسا و سوژه آگاه وجود دارد.
در عامل شناسا , متفکر هم بر اساس شهودهای درونی خودش عمل می کند و هم بر اساس واقعیت بیرونی,, ولی در حالت سوژه آگاه بیشتر مبتنی بر واقعیت بیرونی و تجربی است.
پرسش اصلی من این است.
ما چگونه می توانیم که تشخیص دهیم خودِ متفکر منتقد ما را دچار تکثرگرایی نکند؟
هنگامی که در یک جامعه تمرکز زدایی باشد , به مرور آن جامعه حالت وحدت و یکپارچگی را از دست می دهند.
به قول حافظ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
در واقع حافظ هم به نوعی یک متفکر منتقد رادیکال در زمان خودش بود, البته برخی حافظ پژوهان معتقد هستند که خودِ حافظ هم در دام تکثر گرایی افتاده است, برخی هم معتقد هستند خیر حافظ تکثر گرا نبود..
متاسفانه ایشون خیلی داد میزنه و هیجانی میشه اصلا مناسب تدریس فلسفه نیست و پراکنده گویی باعث میشه درسگفتار مفید واقع نشه. درسگفتارهای بسیار بهتری از اساتید هست که اونها رو توصیه میکنم. البته برای کسانی که اهل هیجان و شلوغی هستن خوبه ایشون 🙂
شما با توصیه خودتان مغالطه شخصی می کنید.
اینکه ایشون فن بیان عالی ای دارن رو شما اسمش رو میذارید هیجانی شدن؟
خیلی ممنون عالی بود . فقط جلسه آخر نیاز به فیلم بود ، کاش این موضوع رو تو توضیحات میگفتید