چالش‌های نشر علوم انسانی در مصاحبه خبرگزاری کتاب ایران با هدایت علوی‌تبار

چالش‌های نشر علوم انسانی در مصاحبه خبرگزاری کتاب ایران با هدایت علوی‌تبار

چالش‌های نشر علوم انسانی در مصاحبه خبرگزاری کتاب ایران با هدایت علوی‌تبار

ویتگنشتاین اگر در ایران استاد بود به دلیل رکود علمی اخراج می‌شد!

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): یکی از مسایل مبتلا به صنعت نشر علاوه بر مشکلات اقتصادی به وجود آمده برای اهل قلم و نشر، آن است که حتی ارایه محتوا به ویژه در عرصه‌های علمی حساسی مانند علوم انسانی، دستخوش دگرگونی‌های نه چندان خوشایند طی سال‌‌های اخیر شده است. نمی‌توان بر تلاش‌های بی وقفه پژوهشگران و اندیشمندان دغدغه‌مند چشم فرو بست، اما گاهی در برخی حوزه‌ها به اندازه‌ای با تکرار رو به رو می‌شویم که تو گویی محتوا همان است و صرفا چند نفر اضافاتی را لحاظ کرده و کتابی ترجمه کرده و روانه کتاب‌فروشی‌ها کرده‌اند. این که واقعا چرا با چنین پدیده‌ای مواجهیم جای بحث فراوان دارد. بر آن شدیم اکنون که دفتر سال 1398 بسته شده است با «هدایت علوی‌تبار» استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در مورد مسایل یاد شده به گفت‌وگو بنشینیم. وی پژوهش‌های متعددی داشته و از اندیشمندانی است که برای ترجمه و تالیف، جایگاه ویژه‌ای قایل بوده و این دو را جدا از هم نمی‌داند بلکه هر دو این مولفه‌ها را بازوی تقویت و بال پرواز دیگری در عرصه علم قلمداد می‌کند. مشروح گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

.


.

1_ سال پرچالشی را در حوزۀ نشر آثار علوم انسانی از سر گذراندیم و صنعت نشر کشور زیر بار تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی به سختی قامتش راست باقی ماند، به عنوان استاد دانشگاه و پژوهشگر آیا فکر می‌کنید باز هم در گیر و دار ترجمۀ آثار بودیم؟

به طور کلی در کشور ما در زمینۀ علوم انسانی از ترجمه بیش از تألیف استقبال می‌شود. از یک سو، اگر قرار باشد نویسنده، کتاب تألیفی سطح بالایی بنویسد باید بیش از ترجمۀ یک کتاب وقت بگذارد. بنابراین کسی که هم می‌تواند بنویسد و هم ترجمه کند معمولاً ترجمه را ترجیح می‌دهد. ناشر نیز مایل نیست وقت و سرمایه خود را صرف کاری کند که محصول آن دیر به دست می‌آید. از سوی دیگر، خوانندگان، به دلایل گوناگون که باید در جای خود به آن پرداخت، به کتاب‌های ترجمه شده اقبال بیش‌تری نشان می‌دهند و این امر ناشران را، که فروش کتاب برایشان اهمیت اساسی دارد، به سوی ترجمه می‌کشاند. البته اولویت تألیف بر ترجمه یا برعکس بستگی به حوزۀ مورد بحث دارد. در زمینۀ اسلام‌شناسی یا ایران‌شناسی گرچه نباید از ترجمۀ آثار اسلام‌شناسان و ایران‌شناسان غربی غافل بود اما روشن است که در این حوزه اولویت با تألیف است. اما در زمینۀ غرب‌شناسی اگر می‌خواهیم متفکر یا مکتب غربی را که ناشناخته است معرفی کنیم ترجمه بر تألیف اولویت دارد. البته اگر متفکر یا مکتب مذکور با ترجمه‌های متعدد شناخته شده باشد زمینه برای تألیف فراهم است و می‌توان دست به تالیف و حتی نقد زد.

یکی از مشکلات در زمینۀ ترجمه این است که برخی گمان می‌کنند ترجمۀ یک اثر به معنای پذیرش همۀ مطالب مندرج در آن است و به همین دلیل ترجمه را راهی برای ورود فرهنگ غربی به کشور و در واقع آن را نوعی غربزدگی می‌دانند. غلبۀ این نگرش در نظام آموزش عالی باعث شده است که سیاست‌گذاران در این عرصه با نظر منفی به ترجمه بنگرند و ارتقاء سطح علمی کشور را منوط به افزایش مقاله‌ها و کتاب‌های تألیفی بدانند. از این رو در آیین‌نامۀ ترفیع و ارتقاء اساتید اهمیت چندانی به ترجمه داده نشده است و از سوی دیگر مجله‌های علمی-پژوهشی از چاپ مقاله‌های ترجمه شده منع شده‌اند. متأسفانه مسئولان به ضرورت ترجمه پی نبرده‌اند و از این نکته غافلند که ارزش و تأثیر ترجمۀ یک اثر اصیل بر پیشرفت علمی کشور کم‌تر از تألیف نیست و از سوی دیگر شاید نمی‌دانند که بیش‌تر تألیف‌های اساتید در واقع ترجمه است.

نکتۀ اخیر ما را به مشکل دوم می‌رساند. برخی از نویسندگان به جای اینکه اثری را ترجمه کنند همان اثر را تالیف می‌کنند! به عبارت دیگر کتابی را که یکی از متفکران غربی نوشته است می‌خوانند و جاهایی را که فهمیده‌اند کنار هم قرار می‌دهند و آن را به نام خود و به عنوان اثری تألیفی منتشر می‌کنند، در حالی که این کار نوعی سرقت علمی است. برخی دیگر که انصاف بیش‌تری دارند چند اثر را کنار هم قرار می‌دهند و از هر کدام مطالبی را گزینش کرده معجونی درست می‌کنند و به نام تألیف به چاپ می‌رسانند، تألیفی که رنگ و بوی ترجمه دارد و گاهی از عبارت فارسی می‌توان فهمید که عبارت انگلیسی چه بوده و چرا اشتباه ترجمه شده است! همان‌طور که پیش‌تر گفتم اشکالی ندارد که در زمینۀ علوم انسانی غربی دست به نگارش بزنیم اما این کار زمانی مقبول است که پیش‌تر از طریق ترجمه با حوزۀ مورد بحث به خوبی آشنا شده باشیم و بتوانیم آن را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم. متأسفانه برخی کسر شأن خود می‌دانند که به عنوان مترجم مطرح شوند. این افراد برای اینکه به عنوان نویسنده مطرح شوند به شیوه‌هایی که توضیح داده شد دست به اقتباس آثار می‌زنند و خود را متفکر وانمود می‌کنند.

2_ بسیاری از اساتید خطاب به دانشجویان عنوان می‌کنند که بنویسید، حتی تا پیش از آن در دوران دانش‌آموزی تأکید معلمان بر همین نوشتن بود، اما گاهی نوشتن برای برخی سوءتفاهم می‌شود و تصور می‌کنند با اخذ مدرک دانشگاهی اعم از کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا باید هرچه به ذهن‌شان می‌رسد بنویسند و تبدیل به کتاب کنند. این یک مسالۀ جدی و رو به افزایش در حوزۀ علوم انسانی است. علت چنین مساله‌ای از نگاه شما چیست؟

مشکل از یک سو زود چاپ کردن و از سوی دیگر زیاد چاپ کردن است. در مورد مشکل اول به دکارت اشاره می‌کنم. او در آغاز تأمل اول از کتاب «تأملات» می‌گوید چون بسیاری از باورهایی که از آغاز جوانی داشت نادرست از آب درآمد به این نتیجه رسید که باید پی‌ریزی تفکرش را آنقدر به عقب بیندازد تا به سنی برسد که مطمئن شود به اوج شایستگی برای انجام این کار رسیده است. سخن دکارت باید نصب‌العین هر پژوهشگری باشد. پژوهشگر زمانی باید نتیجۀ پژوهش خود را منتشر کند که به پختگی رسیده و اطمینان حاصل کرده باشد که دیگر در آن تجدید نظر نخواهد کرد. متأسفانه نظام دانشگاهی ما دانشجویان را وادار می‌کند که هر چه زودتر دست به قلم شوند و بنویسند. دانشجو برای گرفتن نمرۀ کامل پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد و دکتری باید مقاله بنویسد، برای گرفتن نمرۀ بالا در مصاحبه دکتری باید آثار چاپ شده داشته باشد، برای اینکه جایی عضو هیئت علمی شود، اگر رابطه نداشته باشد، باید کتاب یا دست کم مقاله داشته باشد. همۀ اینها دانشجو را به سوی نوشتن می‌راند حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشد. نتیجۀ این فشار یا خرید مقاله است یا سرقت علمی یا مقالۀ مشترک یا کتاب‌سازی. جالب اینجاست که برخی از اساتید نه تنها خود سریع‌القلم هستند و به سرعت می‌نویسند و چاپ می‌کنند بلکه دانشجویان را نیز به این کار تشویق می‌کنند. بارها در جلسه‌های دفاع، حتی در مقطع کارشناسی ارشد، شاهد بوده‌ام که استاد به دانشجو توصیه کرده است که پایان‌نامه‌اش را زود چاپ کند، در حالی که پایان‌نامه با هیچ معیاری ارزش چاپ را نداشته است. این نشان می‌دهد که برخی اساتید کار علمی را به شوخی گرفته‌اند و فکر می‌کنند دانشجویی که هنوز راه درازی دارد تا به پختگی علمی برسد در حدی است که می‌تواند کتاب بنویسد.

در مورد مشکل دوم یعنی زیاد چاپ کردن به ویتگنشتاین اشاره می‌کنم. او در طول زندگی‌اش فقط یک رسالۀ کوچک و یک مقاله چاپ کرد اما اکنون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان قرن بیستم شناخته می‌شود. اگر او استاد یکی از دانشگاه‌های ما بود احتمالاً به علت رکود علمی اخراج می‌شد! از اینجا معلوم می‌شود که تاثیرگذار بودن و ماندگار شدن به کمیت آثار نیست بلکه به کیفیت آنها است. اما برخی افراد که نمی‌توانند آثار کیفی بنویسند می‌کوشند تا ضعف در کیفیت را با افزایش کمیت جبران کنند و به همین علت دست به تولید انبوه آثار زده و در واقع به «اسهال علمی» مبتلا شده‌اند. این افراد زیاد می‌نویسند اما در واقع هیچ چیز نمی‌نویسند. در پس این رفتار انگیزه‌های متعددی وجود دارد. هم ارتقاء شغلی هم شهرت‌طلبی هم نفع اقتصادی. متأسفانه نظام دانشگاهی به نحوی است که کمیت‌گرایی را تشویق می‌کند. دانشگاه نه تنها در ترفیع و ارتقاء اساتید بلکه در انتخاب استاد نمونه فقط به تعداد آثار توجه دارد. هر سال در هفته پژوهش استاد نمونه در سطح دانشکده، دانشگاه و کشور برگزیده می‌شود. مسئولان برای این گزینش چرتکه برمی‌دارند و آثار اساتید را جمع می‌زنند و استاد نمونه را مشخص می‌کنند. این موضوع باعث شده است تا میان اساتید مسابقه رزومه‌نویسی راه بیفتد. هر استاد در رقابت با اساتید دیگر می‌کوشد تا سطری بر رزومه خود بیفزاید، گویی سواد افراد به طول رزومه‌شان است و هر که رزومه‌اش طولانی‌تر سوادش بیش‌تر. کار به جایی رسیده است که گاهی مطالب عجیبی در رزومه‌ها دیده می‌شود، برای مثال کمک به برگزاری یک همایش یا عضویت در کمیتۀ مصاحبه کنندۀ دکتری! برخی اساتید نیز چون آثار چاپ شدۀ چندانی ندارند به آثار چاپ نشده متوسل می‌شوند و آنها را در رزومه‌شان می‌آورند و جلویش می‌نویسند «زیر چاپ» یا «در دست انتشار» یا حتی «در دست تهیه». جالب اینجاست که گاهی چند سال و بلکه چند دهه گذشته و هنوز آثار مذکور زیر چاپ یا در دست انتشار یا در دست تهیه هستند!

3_شما به یک سیکل معیوب در حوزۀ علوم انسانی در ساختار آموزشی اشاره کردید که به کتاب‌سازی و مقاله‌سازی دامن می‌زند. این ساختار در عرصۀ نشر با چه آسیب‌هایی رو‌به‌رو است؟

آسیب‌های متعددی وجود دارد که به چند مورد اشاره می‌کنم:

     مشکلات صنعت نشر در کشور ما از مشکلات کلان جامعه جدا نیست. در کشوری که بسیاری از افراد زیر خط فقر زندگی می‌کنند و محتاج نان شب خود هستند و برای امرار معاش باید شغل دوم داشته باشند و پس از بازنشستگی نیز به شغل دیگری مشغول شوند، نمی‌توان انتظار داشت که تعداد افراد کتاب‌خوان زیاد باشد. خواندن کتاب وقت فراغت می‌خواهد و وقت فراغت زمانی وجود خواهد داشت که غم نان وجود نداشته باشد. از این رو شاهد هستیم که شمارگان کتاب پایین است و هر روز از تعداد کتاب‌فروشی‌ها در سطح شهرها کاسته می‌شود و این مغازه‌ها جای خود را به ساندویچ‌فروشی و بقالی و غیره می‌دهند. بعضی از ناشران برای اینکه سر پا بمانند از راه‌های غیرحرفه‌ای به این وضعیت واکنش نشان داده‌اند. برخی برای کاستن از هزینۀ نشر، کتاب را به ویراستار نمی‌سپارند و بر محتوای آثاری که چاپ می‌کنند نظارت کافی ندارند. برخی دیگر کتاب را با هزینۀ نویسنده یا مترجم چاپ می‌کنند و چون سرمایه‌شان در خطر نیست به محتوای کتاب اهمیتی نمی‌دهند و تلاشی هم برای معرفی و فروش آن نمی‌کنند. برخی نیز برای اینکه به نویسنده یا مترجم حق‌التألیف یا حق‌الترجمۀ بالا ندهند به نویسندگان و مترجمان تازه‌کار روی می‌آورند.

در حال حاضر تعداد زیادی ناشر در کشور فعالیت می‌کنند و ماه اردیبهشت که به نمایشگاه کتاب می‌رویم با انبوه ناشران مواجه می‌شویم. زیاد بودن شمار ناشران از جهتی خوب است اما مشکلی که ایجاد می‌شود این است که چون به تعداد لازم نویسنده و مترجم خوب نداریم ناشران به ناچار به کسانی مراجعه می‌کنند که صلاحیت کافی را برای نویسندگی یا ترجمه ندارند. باید توجه داشت که ناشر زمانی می‌تواند رسالت فرهنگی خود را به خوبی به انجام برساند که مشکل اقتصادی نداشته باشد. متأسفانه مشکلات اقتصادی برخی ناشران و سودجویی یا بی‍مسئولیتی برخی دیگر میدان را برای فعالیت افراد بی‌سواد فراهم کرده است تا کتاب‌های بی‌ارزش خود را به چاپ برسانند. اگر نقد در جامعۀ علمی رواج داشت امکان جدا کردن آثار خوب و بد فراهم بود اما در وضعیت کنونی که محافظه کاری مانع از گسترش نقد شده است خوانندگان نمی‌توانند در میان انبوه کتاب‌ها دست به انتخاب بزنند و دچار سردرگمی شده‌اند.

شمارگان پایین کتاب نه تنها ناشران بلکه نویسندگان و مترجمان را هم دچار مشکل کرده و باعث شده است تا کسی نتواند از راه قلم نان بخورد. به همین دلیل ما در کشور نویسنده یا مترجم حرفه‌ای نداریم و اگر هم داشته باشیم به سختی گذران زندگی می‌کنند، به ویژه اینکه گاهی حق آنان داده نمی‌شود و ناشر کتابی را که مثلا 1000 نسخه چاپ کرده است 500 نسخه اعلام می‌کند و بخشی از سهم نویسنده یا مترجم را برای خود برمی‌دارد. از سوی دیگر، نویسنده یا مترجمی که از چاپ کتاب به دنبال کسب درآمد است وقتی با شمارگان پایین کتاب مواجه می‌شود، می‌کوشد تا بر تعداد کتاب‌هایش بیفزاید و از این راه شمارگان پایین را جبران کند اما این موضوع باعث بالا رفتن سرعت و پایین آمدن کیفیت کار او خواهد شد. گاهی نیز دیده می‌شود که استاد دانشگاه کتابش را منبع درس خود قرار می‌دهد و از این طریق دانشجویان را مجبور به خرید آن می‌کند تا کتاب به سرعت به چاپ بعدی برسد.

در کنار شمارگان پایین کتاب عامل دیگری که مزید بر علت شده و به ناشر، نویسنده و مترجم آسیب زده و کل صنعت نشر را در کشور به مخاطره انداخته انتشار فایل‌های پی دی اف کتاب در اینترنت است. در حال حاضر فایل بسیاری از کتاب‌های فارسی را می‌توان از سایت‌های گوناگون یا از کانال‌های تلگرامی به صورت رایگان دریافت کرد. از سوی دیگر، با پدیدۀ قاچاق کتاب هم مواجه هستیم و برخی کتاب‌ها به صورت غیرقانونی تکثیر و در بازار فروخته می‌شوند و فروشندگان با این ادعا که نسخه‌ای که می‌فروشند بدون سانسور است برای خود مشتری پیدا می‌کنند. در اینجا نهادهای قانونی و نظارتی باید وارد صحنه شوند و برای کمک به صنعت نشر با متخلفان برخورد کنند. علاوه بر اینها باید به سخت‌گیری­های وزارت ارشاد در دادن مجوز نشر هم اشاره کرد. گاهی نویسنده یا مترجم وقت گذاشته و کتابی را نوشته یا ترجمه کرده و ناشر هم سرمایه‌گذاری کرده است ولی مجوز نشر صادر نمی‌شود و وقت و سرمایه صرف شده به هدر می‌رود.

     زمانی تنها راه برای مطالعۀ کتاب در دست گرفتن نسخۀ چاپ شده و کاغذی آن بود اما پیشرفت شگرفی که در زمینۀ فضای مجازی و نشر الکترونیک صورت گرفته صنعت نشر را به طور کامل متحول کرده است، به طوری که در آینده شاید دیگر شاهد چاپ کتاب نباشیم. در حال حاضر بسیاری از روزنامه‌ها و مجله‌ها در کشورهای پیشرفته فقط نسخۀ الکترونیکی دارند و هر کس مایل باشد می‌تواند این نسخه را به راحتی از طریق سایت روزنامه یا مجله خریداری و مطالعه کند. ناشران نیز کتاب‌های خود را به دو صورت کاغذی و الکترونیکی منتشر می‌کنند و هر کس با توجه به تمایل خود می‌تواند یکی از آنها را از ناشر بخرد. از یک سو زندگی آپارتمانی در جهان امروز و کمبود جا برای داشتن کتابخانۀ بزرگ در منزل و از سوی دیگر امکانات نسخۀ الکترونیکی مانند امکان جستجو در کتاب باعث شده است تا خوانندگان دیگر رغبتی به داشتن نسخۀ کاغذی نداشته باشند و فایل کتاب را ترجیح دهند. اکنون هر پژوهشگری روی کامپیوتر، لپ تاپ، تبلت یا حتی موبایلش کتابخانۀ مجازی دارد که تعداد کتاب‌هایش قابل مقایسه با کتاب‌های کاغذی در کتابخانۀ آپارتمانش نیست. متأسفانه فروش نسخۀ الکترونیکی کتاب هنوز در میان ناشران ایرانی متداول نشده است و از این جهت ناشران ایرانی از ناشران خارجی عقب هستند. برخی از خوانندگان ایرانی فقط به علت اینکه جای کافی برای گذاشتن کتاب کاغذی ندارند از خرید آن صرف نظر می‌کنند. یکی از تحولاتی که باید در صنعت نشر در کشور صورت گیرد همین موضوع است که باعث خواهد شد فروش کتاب افزایش یابد و این صنعت تا اندازه‌ای رونق بگیرد.

     متأسفانه وزارت ارشاد در برخورد با ناشران به کمیت بیش از کیفیت اهمیت می‌دهد و امتیازات، اغلب به ناشرانی تعلق می‌گیرد که کتاب‌های بیش‌تری منتشر می‌کنند. برای مثال تخصیص غرفه در نمایشگاه کتاب بر اساس تعداد کتاب‌های منتشر شدۀ ناشر است. از سوی دیگر، ناشر برای اینکه مجوز خود را حفظ کند مجبور است در سال تعداد مشخصی کتاب چاپ کند. در چنین وضعیتی ناشران اگر کتاب خوب برای چاپ نداشته باشند مجبورند کتاب‌های بی‌کیفیت چاپ کنند و حتی دست به کتاب‌سازی بزنند تا آمار خود را بالا ببرند. یکی از راه‌ها برای رسیدن به چنین هدفی این است که کتاب ترجمه شده را با تغییرات اندکی دوباره چاپ می‌کنند و یا یک کتاب قطور را به صورت چند کتاب کوچک منتشر می‌کنند و آنها را جزء آمار انتشارات خود به حساب می‌آورند. وزارت ارشاد باید میان ناشران کیفی و ناشران کمی تمایز قائل شود و امتیازات و تسهیلات را بیش‌تر در اختیار گروه اول قرار دهد و برای ناشرانی که صرفاً آمارسازی می‌کنند مجازات‌هایی را در نظر بگیرد.

آسیب دیگری که صنعت نشر با آن مواجه است موضوع ویراستاری است. این شغل از آن مشاغلی است که در ایران جایگاه و حد و حدود آن به خوبی روشن نیست. ویرایش امتیاز بزرگی برای هر اثر محسوب می‌شود زیرا نویسنده یا مترجم ممکن است دچار بی‌دقتی شده باشد و ویراستار با تشخیص آن به بهتر شدن اثر کمک می‌کند. شیوۀ درست این است که متن ویرایش شده در اختیار صاحب اثر قرار گیرد و فقط تغییرات مورد تأیید او در متن اعمال شود. اما مشکل زمانی پیش می‌آید که ویراستار می‌خواهد نظر خود را بر نویسنده یا مترجم تحمیل کند، بدون توجه به اینکه مسئولیت نهایی بر عهدۀ صاحب اثر است. بارها دیده شده است که ویراستار به علت آشنا نبودن با موضوع، تغییراتی در متن داده و باعث بروز اشتباهاتی شده است. برای مثال چندی پیش در مصاحبه‌ای از «اریش فروم» روانکاو آلمانی نام بردم. پس از چاپ مجله دیدم «اریش» به «اریک» تغییر کرده است بدون اینکه از من اجازه گرفته شده باشد! ناشران و مجله‌های معتبر غربی بدون گرفتن تأیید نویسنده به هیچ وجه کتاب یا مقاله یا مصاحبۀ او را چاپ نمی‌کنند زیرا اگر چاپ کنند و اشکالی در آن راه یافته باشد ممکن است نویسنده به دادگاه مراجعه و طلب غرامت کند. این شیوه باید در ایران هم جا بیفتد. اما در عمل می‌بینیم که مجله‌های ما در صفحۀ اول عبارت «مجله در ویرایش مطلب آزاد است» را می‌آورند و گاهی از کلمۀ «ویرایش» معنای عام آن را اراده می‌کنند، یعنی هم ویرایش صوری و هم محتوایی، و سپس با خیال راحت هر تغییری که مایلند در متن می‌دهند.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که هدف از انتشار کتاب یا مجله چیست؟ قاعدتاً هدف این است که مطلبی دقیق و درست منتشر و باعث پیشرفت علمی کشور شود. این کار مسلماً نیازمند صرف وقت و هزینه است. اما به نظر می‌رسد که برخی از ناشران و مجله‌های ما دل‌شان صرفاً به این خوش است که چیزی منتشر ‌کنند و به حیات خود ادامه ‌دهند و کیفیت انتشار چندان برای‌شان مهم نیست. البته ما در کشور ناشران خوب و ویراستاران دقیق داریم اما بسیاری از ناشران و مجله‌ها یا اصلا از ویراستار استفاده نمی‌کنند و یا ویراستاران خبره را به کار نمی‌گیرند. به جرأت می‌توانم بگویم به ندرت یک کتاب یا حتی مقالۀ فارسی خوانده‌ام که غلط املایی یا ویرایشی نداشته باشد و در مقابل، به ندرت کتاب یا مقاله‌ای انگلیسی خوانده‌ام که دارای چنین اغلاطی باشد.

آنچه به این مشکل دامن زده بی‌تفاوتی برخی از نویسندگان یا مترجمان نسبت به کیفیت انتشار آثارشان است. چندی پیش به یکی از همکاران گفتم در مقاله‌ای که نوشته‌ای هم غلط محتوایی وجود دارد و هم ویرایشی. گفت «مهم این است که مقاله چاپ شده است!» هدف این افراد از چاپ مقاله ارتقای علمی کشور نیست بلکه گرفتن امتیاز و ارتقای شغلی است و با توجه به اینکه امتیازدهی به مقالات بر اساس کمیت آثار صورت می‌گیرد نه کیفیت آن برای این افراد محتوای مقاله زیاد مهم نیست. جالب اینجاست که افرادی که ایراد نمی‌گیرند و به هر ویرایش و تغییری تن می‌دهند بیش‌تر مورد پسند ناشران و مجله‌ها هستند و در مقابل، کسانی که نسبت به کیفیت و محتوای اثرشان حساس هستند و هر تغییری را برنمی‌تابند از این جهت به خود ضربه می‌زنند زیرا برخی از ناشران و مجله‌ها وقتی دقت و وسواس و پیگیری صاحب اثر را می‌بینند دیگر مایل نیستند با او کار کنند و او را فرد مزاحم و انعطاف‌ناپذیری می‌دانند که باید به نحوی دست به سرش کرد. در حالی که در وضعیت آرمانی موضوع باید برعکس باشد و از نویسندگان و مترجمانی که به اثرشان از لحاظ صوری و محتوایی اهمیت می‌دهند استقبال شود.

برخی از ناشران و مجله‌ها توجه ندارند که اشکال‌های املایی و ویرایشی بیش‌تر به ناشر یا مجله مربوط است تا نویسنده. وقتی خواننده کتاب یا مقاله یا مصاحبه‌ای را می‌خواند و در آن این قبیل اشکال‌ها را می‌بیند بیش‌تر ناشر یا مجله را مسئول می‌داند. هر قدر متن منتشر شده اشکال‌های صوری کمتری داشته باشد اعتبار ناشر یا مجله افزون‌تر خواهد بود. بنابراین توقع می‌رود که آنها بیش از صاحب اثر نسبت به این اشکال‌ها حساس باشند و اگر نویسنده یا مترجمی نسبت به انتشار بدون غلط اثرش مصر و پیگیر بود باید از او تشکر کنند نه اینکه ناراحت شوند و بکوشند به نحوی او را از سر خود باز کنند.

برخی از ناشران و مجله‌ها مایلند اثر را طبق سلیقۀ خود یا ویراستارشان چاپ کنند اما در عین حال می‌خواهند تأیید صاحب اثر را هم داشته باشند. آنان برای رسیدن به این مقصود از ترفندی استفاده می‌کنند و نسخۀ نهایی اثر را در آستانۀ چاپ برای نویسنده یا مترجم ارسال می‌کنند و بدین ترتیب فرصت اندکی برای بازبینی در اختیار او قرار می‌دهند. برای خود من بارها پیش آمده است که مجله‌ای نسخۀ نهایی مقاله‌ام را فرستاده و گفته است که حداکثر بیست و چهار ساعت وقت دارم آن را تأیید کنم! این در حالی است که در این فرصت اندک ممکن است نویسنده یا مترجم بیمار باشد یا مسافرت باشد یا به نحوی دیگر گرفتار باشد. به نظر می‌رسد که نسخۀ نهایی برای برخی از ناشران، مجله‌ها، روزنامه‌ها، خبرگزاری‌ها و به طور کلی هر جایی که چیزی منتشر می‌کند، حکم ناموس را دارد و نمی‌خواهند آن را پیش از انتشار در اختیار کسی، حتی خود صاحب اثر، قرار دهند! برخی از ویراستاران حتماً باید در متن دست ببرند تا بگویند ما هم کاری انجام داده‌ایم و گاهی نویسنده یا مترجم مجبور است برخی از تغییرات ویراستار را با اکراه بپذیرد فقط برای اینکه او را راضی کند و اثر منتشر شود. هر چه ناشر بزرگ‌تر و معتبرتر باشد امکان اینکه نظر ویراستار را بر نظر صاحب اثر ترجیح دهد بیش‌تر است و به همین دلیل برخی نویسندگان و مترجمان تمایل دارند با ناشران کوچک و گمنام کار کنند تا اثرشان مطابق میل‌شان چاپ شود و در آن دست برده نشود.

5 نظر برای “چالش‌های نشر علوم انسانی در مصاحبه خبرگزاری کتاب ایران با هدایت علوی‌تبار

  1. نگاه اهل فکر ایرانی:

    ” در کشوری که بسیاری از افراد زیر خط فقر زندگی می‌کنند و محتاج نان شب خود هستند و برای امرار معاش باید شغل دوم داشته باشند و پس از بازنشستگی نیز به شغل دیگری مشغول شوند، نمی‌توان انتظار داشت که تعداد افراد کتاب‌خوان زیاد باشد. دوم اینکه خواندن کتاب وقت فراغت می‌خواهد و وقت فراغت زمانی وجود خواهد داشت که غم نان وجود نداشته باشد. ”

    این حاصل حاکمیت و تسلط مطلق زور بر جامعه دانشگاهی است. دانشگاهی که از درون جنگ و غلبه اسلحه و فریب بیرون بیاید حاصلش این می شود که متفکر کشوری فقری را که خود حاکمان بر اندیشه وی بر کشور تحمیل کرده اند را مانع اندیشه بداند و وضع مطلوب را تعریف انگلیس و بیتانیا و تصویر تحمیلی جوامع حاکم میلیتاریستی تعریف کند که از از دو طریق به دیگران زور می گویند: 1. حمله نظامی و تحریم ظالمانه ، 2. فریبی بنام دانشگاه و آکادمیا

    در حالی که جوان و پیر در غرب التماس می کند:

    I can’t breathe! On mama I can’t breathe
    صدانت کامنت های منتقد را بلاک می کند، از militia فاشیستی ضد ایرانی و ضد بومی حمایت می کند، و با فریب دانشگاه و اندیشه سر من و تو کلاه می گذارد.

    اگر مدعی اندیشه هستید چرا سانسور می کنید؟ اگر با آزادی فکر موافقید چرا افراد فحاش را حمایت می کنید؟ اگر توهم موجه بودن باورهای تحمیلی خود را دارید چرا عدالت موضوعی را رعایت نمی کنید؟ اگر اهل آزادی هستید این همه فریاد تظلم که در خارج کشورشما بلند است را سانسور می کنید؟

  2. عالی بود، خیلی خوشم اومد، خوشحالم که این سایت خوب رو پیدا کردم، ازتون ممنونم واقعا بخاطر مطالب مفیدتون

  3. این را هم اضافه کنید که اکثر اساتید فلسفه به خودشان برچسب فیلسوف هم می زنند.باور کنید این قدر که فیلسوف در ایران وجود دارد هیچ دپارتمان فلسفه ایی در جهان فیلسوف ندارد.خودفیلسوفان بزرگ در جهان این قدر توهم فیلسوف بودن نداشتند,که برخی از اساتیدفلسفه دارند.اگر واقعاایران اینقدر فیلسوف دارد چرا جهان سوم هستیم؟پس کو تولید علم؟

  4. ناشناس عزیز
    بزرگترین دست آورد جامعه فریبکار و قلدر جهانی در شکل دادن به زبان من و تو و بکار بردن الفاظی مانند جهان سوم، دیکتاتوری، دموکراسی، و وربیاژ آکادمیک بوده است.
    کمی اندیشه کن. اگر شما قبول کنی که جهان سومی دیگر چه از توان اندیشه تو باقی می ماند؟ چگونه می توانی مانع حاکمیت اقتصادی دیگران بر خود شوی؟
    اگر فریب تحمیل نگاه stratified و سلسله مراتبی را بپذیری دیگر هویت فکری نخواهی داشت.
    هیچ گاه جرات اندیشه به صدق و کذب مواضع به ظاهر نظری اما در واقع تحمیلی و جزمی را نخواهی داشت.

    1. بزرگترین دستاورد جامعه فلسفی ایران در 50 سال اخیر چیست ؟ ترجمه اثار فلاسفه غرب در بهترین حالت . گویا جوامع فریبکار و قلدر جرات اندیشیدن بیشتری دارند..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *