اخلاق بی‌کاربرد؛ نگاهی به برگردان فارسیِ کتاب کاربردهای فلسفۀ اخلاق، آر. اِم. هِر.

اخلاق بی‌کاربرد؛ نگاهی به برگردان فارسیِ کتاب کاربردهای فلسفۀ اخلاق، آر. اِم. هِر.

اخلاق بی‌کاربرد

نگاهی به برگردان فارسیِ کتاب کاربردهای فلسفۀ اخلاق، آر. اِم. هِر.

کاوه بهبهانی

 

(روزنامۀ اعتماد، شماره 4908 – چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰)

 

فیلسوف بریتانیایی، ریچارد مِروین هِر (۱۹۱۹ـ۲۰۰۲)، از مهم‌ترین فیلسوفان اخلاق معاصر است که دیدگاهش در فرااخلاق، موسوم به «توصیه‌انگاری» (precriptivism)، هنوزاهنوز محل بحث بسیار است. کتاب Applications of Moral Philosophy مجموعه‌ای از نه مقالۀ هِر است که در دهۀ 1950 و 1960 به رشتۀ تحریر درآمده‌اند و در این کتاب گردآوری شده‌اند و انتشارات مک‌میلان در سال 1972 کتاب را منتشر کرده است. این کتاب با عنوان کاربردهای فلسفۀ اخلاق به فارسی ترجمه شده است.[1] نوشتۀ پیش رو نگاهی خواهد انداخت به گوشه‌ای از غلط‌ها، بدخوانی‌ها و کژفهمی‌های ترجمۀ فارسی کتاب و نهایتاً بناست با تکیه بر شواهد متنی نشان دهد این ترجمه در برگردان این اثر به‌هیچ‌وجه کامیاب نبوده است.

با توجه به نظری‌بودن مباحث در فلسفۀ اخلاق (به‌ویژه در حوزۀ اخلاق هنجاری و فرااخلاق) کتابی که از کاربردهای فلسفۀ اخلاق بگوید، قاعدتاً باید برای مخاطبان کتاب جالبی باشد. به همین دلیل است که ترجمۀ فارسی این کتاب در مدتی کوتاه به چاپ دوم رسیده است. اما بی‌اخلاقی در برگردان کتابی در باب کاربردهای فلسفۀ اخلاق آیینه‌ای است پیشارویِ وضع امروز پژوهش و ترجمه در سرزمین ما. انبوه ترجمه‌هایی که مترجمان آن‌ها چنان‌که بایستۀ وجدانِ کارِ صعب ترجمه است دست به ترجمه نمی‌زنند و موضوعات و مطالب درج‌شده در کتاب را خوب نمی‌گوارند و با زبان، خواه زبان مقصد، خواه زبان مبدأ، آشنایی درخور ندارند و حتی از مفاهیم بنیادین دانشی که در آن دست به ترجمه می‌زنند، بی‌خبرند. طرفه اینکه برگردان کتاب کاربردهای فلسفۀ اخلاق خبر از بی‌کاربردی اخلاق، در وضع کنونی ما، در سپهر پژوهش و ترجمه می‌دهد. البته این روزها حجم ترجمه‌هایی از این دست از فرط زیاده‌بودن آدمی را به‌غایت نگران می‌کند. بگذارید با هم نگاهی بیندازیم به بخشی از ترجمۀ کتاب موردبحث.

مقالۀ نخست هِر (به‌تعبیر مترجم هِیر) در کتاب موردبحث، با عنوان «آیا می‌توان مرا برای پیروی از فرامین ملامت کرد؟» (با برگردان مترجم موردبحث: «آیا من می‌توانم به‌دلیل اطاعت از دستورات، مورد سرزنش واقع شوم؟»، که آدمی آرزو می‌کند کاش ویراستاری دست‌کم این‌همه «من»‌های اضافی را از متن می‌زدود)، از این بحث می‌کند که آیا فرمان‌بردن از مافوق همواره امری اخلاقی است یا نه؟ هِر در این مقالۀ کوتاه که آدمی را می‌برد به بحث ژرف‌اندیشانۀ هانا آرنت در کتاب مشهور آیشمن در اورشلیم، و بدفهمی‌های آیشمن از اخلاق کانت،[2] با تدقیق سویه‌های زبانی-منطقی بحث، به این نتیجه می‌رسد که وقتی پای کاری در میان باشد که اخلاقاً ناپسند است، هم آمر و هم مأمور اخلاقاً مسئول‌اند و خلاصه اینکه مأمور اخلاقاً معذور نیست.

بگذارید نگاهی بیندازیم به ترجمۀ این فصل. در همان اوایل کتاب چنین می‌خوانیم:

“None of the things I shall say will be original; indeed, it is part of the point of these talks that they are not original: I am merely translating into a new, and I think clearer, idiom things which have been said by great philosophers of the past, and thereby showing that the new idiom is a vehicle for philosophy as it has always been understood.” (p. 2)

مترجم این سطور را این‌طور ترجمه کرده است:

«هیچ‌یک از چیزهایی که من می‌گویم بدیع نیستند. درواقع، یکی از نکات مهم مربوط به بحث حاضر این است که آن‌ها بدیع نیستند. من تنها اصطلاحات بیان‌شده توسط فلاسفه قدیمی را به‌صورت واضح‌تر معنا می‌کنم، و همچنین نشان می‌دهم که اصطلاحات جدید به‌دلیل قابلیت درک همیشگی خود، یک ابزار مهم برای فلسفه هستند» (ص. 12).

چنان‌که پیداست مترجم در برگردان این بند عبارت “it has always been understood” را نفهمیده است. درواقع ضمیر it برخلاف آنچه مترجم گمان برده است «اصطلاحات جدید» نیست.

ترجمۀ پیشنهادی:

«هیچ‌یک از چیزهایی که خواهم گفت بدیع نیست؛ درواقع، یک نکته در بحث حاضر همین است که آنچه می‌گویم بدیع نیست: صرفاً اصطلاحاتی را که فلاسفۀ بزرگ گذشته گفته‌اند به زبانی تازه و به گمانم روشن‌تر ترجمه می‌کنم، و از این رهگذر نشان می‌دهم این اصطلاحات تازه ابزار فلسفه‌اند، همان‌طور که این امر همواره شایع بوده است.»

در جای دیگر از فصل اول کتاب این‌طور می‌خوانیم:

“Can I without further consideration conclude that I ought to do it? Kant argued (rightly) that I cannot – not without further consideration. For it does not follow automatically, as it were, from the fact that God wills me to do something, that I ought to do it.” (p. 2)

مترجم سطور بالا را چنین ترجمه کرده است:

«حال آیا من می‌توانم با درنظرگرفتن استدلال فوق، به این نتیجه برسم که مجبور به انجام آن کار و مأموریت هستم؟ کانت، به‌درستی استدلال می‌کند که من نمی‌توانم؛ چراکه از این حقیقت پیروی نمی‌کند که خداوند از من می‌خواهد کاری را انجام دهم و من مجبور به انجام آن هستم» (ص. 13).

بستر این بند از این قرار است که نویسنده می‌خواهد سخن کانت را شرح کند، کانت معتقد است داوری اخلاقی بر عهدۀ خود شخص است و هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای کسی حکم اخلاقی صادر کند. حتی اگر معتقد باشیم خداوند فرمان داده است که فلان کار را باید کرد، باز بدون تفکر اخلاقی و سنجیدن آن کار نمی‌توان کورکورانه از فرمان خداوند پیروی کرد. این همان دیدگاهی است که در ادبیات کانتی به خودآیینی اخلاقی شهره است. اما مترجم متن، عباراتی مشوش و مغشوش را در فارسی بازتولید کرده که معنای محصلی از آن‌ها مراد نمی‌شود. چه‌چیز «از این حقیقت پیروی نمی‌کند که خداوند از من می‌خواهد کاری را انجام دهم»؟ معلوم نیست. چرا «من مجبور به انجام آن هستم»؟ باز معلوم نیست. «استدلال فوق» کدام استدلال است و چرا در متن اصلی نیست؟

ترجمۀ پیشنهادی این بند:

«آیا بدون بررسی بیشتر می‌توانم به این نتیجه برسم که باید چنین کنم؟ کانت (به‌درستی) استدلال می‌کرد که بدون بررسی بیشتر نمی‌توانم چنین کنم. چراکه از این واقعیت که خداوند می‌خواهد من فلان کار را انجام دهم، به‌خودی‌خود، نتیجه نمی‌شود که باید آن کار را انجام دهم.»

باز در جای دیگری از کتاب این‌طور می‌خوانیم:

“We might rather be inclined to approve of disobeying an evil God, as Shelley portrays Prometheus doing, however appalling the consequences.” (p. 3)

برگردان مترجم از سطر فوق:

«ما ممکن است از خدای شیطانی پیروی نکنیم، و همان‌طور که شلی کارهای پرومتئوس را به تصویر می‌کشد، دارای عواقب وحشتناک باشد» (ص. 14).

همان‌طور که پیداست مترجم به نحو زبان انگلیسی و فارسی چندان که باید آشنا نیست و عبارت‌های پریشان و بی‌معنا خلق می‌کند که حاصل بدفهمی زبان مبدأ و ناآشنایی با موضوع بحث است. چه‌چیز «دارای عواقب وحشتناک باشد»؟ کار پرومتئوس یا تصویر شِلی از کارهای او یا کار ما در پیروی‌نکردن از «خدای شیطانی»؟

ترجمۀ پیشنهادی:

«شاید در عوض مایل باشیم بر این صحه بگذاریم که از خداوندی شرور پیروی نکنیم، آن‌طور که شِلی پرومتئوس را به تصویر می‌کشد که چنین می‌کند [که از خدای شرور پیروی نمی‌کند]، فارغ از اینکه پیامدهای این کار چقدر وحشتناک باشد.»

در ادامه می‌خوانیم:

“…and at the same time that a reason should be given,for what seems altogether inconceivable, how this new relation can be a deduction from others, which are entirely different from it.” (p. 4)

برگردان مترجم از سطر فوق:

«زمانی که یک دلیل یا استدلال باید برای مورد غیرقابل تصور ارائه گردد، نشان می‌دهند که چگونه این رابطه جدید می‌تواند یک قیاس از موارد دیگر کاملاً متفاوت با آن باشد» (ص. 15).

به‌راستی این سطر چه معنایی دارد؟ این بحث بخشی از بندی از فیلسوف مهم اخلاق در عصر روشنگری دیوید هیوم است که دارد از استنتاج «باستنی‌ها» از «استنی‌ها» می‌گوید و آن را «تصورناپذیر» می‌داند. مترجم باز جملاتی نادرست و بی‌ربط به متن را آورده است. البته ترجمۀ این بخش ایراد دیگری هم دارد که برمی‌گردد به ترجمۀ اصطلاح deduction به «قیاس» که جلوتر به آن خواهم پرداخت.

ترجمۀ پیشنهادی:

«در همان حال باید برای آنچه درمجموع تصورناپذیر به نظر می‌رسد، دلیلی ارائه شود که چطور این رابطۀ تازه، استنتاج از روابط دیگری است که یکسره با آن فرق دارد.»

مترجم حتی در برگردان سطور ساده دقت کافی را ندارد و به مخاطب احترام نمی‌گذارد. به ترجمۀ او از این سطر بنگرید:

“This programme has an obvious and immediate appeal.” (p. 5)

ترجمۀ مترجم:

«این برنامه، بلافاصله و به‌وضوح مورد تجدیدنظر قرار گرفت» (ص. 16).

شاید مترجم واژۀ appeal را که اسم است با واژۀ appraise که فعل است اشتباه گرفته باشد. در این سطر بحثی از «تجدیدنظر» نیامده است.

ترجمۀ پیشنهادی:

«این برنامه جاذبه‌ای آشکار و آنی دارد.»

نمونۀ دیگری از بدفهمی در برگردان جملات ساده و ابتدایی:

“Can we be sure that he is the genuine article?” (p. 5)

ترجمۀ مترجم:

«آیا می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که آن حکم خالص است؟» (ص. 17).

چنان‌که پیداست ضمیر جمله (he) خبر از این می‌دهد که اشارۀ جمله به یک شخص است. به چه‌کسی؟ کسی که در سطور قبل از او بحث شده است: کسی که بنا به ادعا شاه-فیلسوفِ موردنظر افلاطون است. پس جمله دربارۀ «آن حکم» نیست. حکمی در کار نبوده است که «خالص» باشد یا «ناخالصی» داشته باشد و اصلاً «حکم خالص» چگونه حکمی است؟ حرف این است که آیا کسی که ادعای شاه-فیلسوف‌بودن دارد، ادعای او واقعی است یا نه. اما عبارت genuine article نیز به‌معنای «حکم خالص» نیست، بلکه به‌معنای «کسی یا چیزی است که آن را مصداق درخوری برای مقوله‌اش می‌پندارند.»

ترجمۀ پیشنهادی:

«آیا می‌توانیم مطمئن باشیم که او نمونۀ شایستۀ یک شاه-فیلسوف است؟»

باز در ادامۀ متن هِر با انتقاد به نظریۀ «شاه-فیلسوفِ» افلاطون آن را نظریه‌ای دوری می‌داند و می‌نویسد:

“For this would be to argue in a circle.” (p. 5)

مترجم این سطر را چنین برگردانده است:

«بحث و استدلال این موضوع باید در یک چرخه، انجام شود» (ص. 17).

مترجم اما این نکته را درنیافته که مؤلف توصیه به این نمی‌کند که کسی «در یک چرخه» باید «بحث و استدلال» کند. و اصلاً معلوم نیست بحث و استدلال در یک چرخه چگونه کاری است که باید چنین کرد؟ تا بوده فیلسوفان مردم را از استدلال‌های دوری پرهیز می‌داده‌اند و شواهدی نیز به سود این نداریم که هِر هنگام نوشتن این اثر دچار اختلال مشاعیر شده باشد. جملۀ او یک جملۀ توصیفی (و نه توصیه‌ای) است و در مقام نقد نظریۀ افلاطون نوشته شده است.

ترجمۀ پیشنهادی، خیلی ساده و راحت از این قرار است:

«چراکه این استدلال گرفتار دور است.»

شواهد بسیاری نشان می‌دهند که نویسنده آشنایی لازم با زبان انگلیسی را برای برگردان این کتاب ندارد، تا بخواهید سطوری را جا می‌اندازد (در همان پاراگراف اول از مقالۀ نخست سطوری را به‌دلخواه نادیده گرفته است) و هر جا به واژه‌ای برمی‌خورد که اندکی کاوش می‌طلبد آن را از قلم می‌اندازد و جمله را ابتر می‌کند، از میان نمونه‌های بسیار، حذف واژۀ as such (ص. 6 متن اصلی و ص. 17متن ترجمه) است و حذف واژۀ ex hypothesi (ص. 5 متن اصلی و ص. 17 متن ترجمه). این فقدان حساسیت به واژه‌های تخصصی آدمی را بدگمان می‌کند که نکند مترجم آشنایی کافی برای ترجمۀ متن فلسفۀ اخلاق در اندازۀ این کتاب را نداشته باشد و از همین فصل اول می‌توان شواهدی به سود این ناآشنایی یافت. معادل‌هایی که مترجم برگزیده است گاه خبر از این می‌دهد که مترجم کتاب یا کتاب‌های دیگری را درزمینۀ موردبحث نخوانده است. به چند نمونه در این فصل اشاره می‌کنم:

– معادل «بدیهی» در برابر trivial. (ص. 1 متن اصلی و ص. 11 ترجمه) چنان‌که می‌دانیم این واژه در این بستر به‌معنای «پیش‌پاافتاده» و «کم‌اهمیت» است و بحث «بداهت» در فلسفه بحث دیگری است.

– مترجم در برابر واژۀ formal در بحث‌های ناظر به منطق از معادل «رسمی» استفاده می‌کند و عبارات بی‌معنا خلق می‌کند. حال‌ آنکه واضح است که این واژه به‌معنای «صوری» است و منطق صوری و صوری‌بودن منطق برای مبتدیان این فن نیز آشناست. (ر. ک: ص. 2 متن اصلی و ص. 12 و 13 متن ترجمه) و در کنار این ناآشنایی با منطق برگردان premiss (مقدمه) به «توضیح» را نیز باید افزود که بارها در متن آمده است. (ازجمله ر.ک: ص. 3 متن اصلی و ص. 13 متن ترجمه). همچنین مترجم واژۀ deduction را به «قیاس» برگردانده و این البته خطاست (ازجمله ر.ک: ص. 4 متن اصلی و ص. 15 متن ترجمه)، ولی این مشکل وقتی برجسته‌تر می‌شود که مترجم واژۀ analogy را نیز به «قیاس» ترجمه می‌کند. البته عده‌ای قیاس را برای یکی از این دو اصطلاح به کار برده‌اند (که آن‌هم نادرست است) ولی نه برای هر دو. این حساسیت واژگانی اندک و معادل‌گزینی بی‌دقت برای ترجمۀ یک متن فلسفی کافی نیست. بهترین معادل برای deduction «استنتاج» و برای analogy «تمثیل» است و «قیاس» را باید برای syllogism نگه داشت.

– از همه عجیب‌تر ترجمۀ philosopher-king در دیدگاه افلاطون به «حکیم-فیلسوف» است. اگر یک بار این خطا رخ داده بود، آدمی به این فکر می‌افتاد که لغزش است و خطای سهوی. ولی بارها، هر بار که این عبارت در متن آمده، معادل آن «حکیم-فیلسوف» ثبت شده است (ازجمله ر.ک: ص. 16 و ص. 17 ترجمۀ فارسی). آدمی ظن بد می‌برد که نکند مترجم اصلاً با افلاطون و فلسفۀ سیاسی او و مفهوم بلندآوازۀ «شاه-فیلسوف» آشنا نباشد و نیز نداند که «حکیم» در ادبیات فلسفی به چه معناست.

البته خطاها و سهل‌انگاری‌ها در برگردان فصل اول بسی بیش از این‌هاست؛ اما سری به فصل دوم بزنیم تا ببینیم کورسویی از امید به مترجم پیدا خواهیم کرد. از نابختیاری این‌طور نیست. باز در برگردان این فصل، خطاها و سهل‌انگاری‌های بسیار هست که صرفاً به برخی از آن‌ها نگاهی خواهم انداخت. پیش از آن اشاره کنم که در این فصل، با عنوان «عقل دولت»[3] (با برگردان مترجم موردبحث «استدلال‌های دولت» که گاه در متن به «استدلال‌های دولتی» نیز ترجمه شده است)، مؤلف از این می‌پرسد که آیا سپهر اخلاق از سپهر سیاست یکسره جداست؟ آیا نمی‌شود در باب کنش‌های سیاسی حکم اخلاقی داد؟ بحثی دیرپا که شاید بشود آن را پاسخی دانست به مدافع سرسخت realpolitik / سیاست واقعی یا سیاست قدرت در رنسانس یعنی ماکیاولی که به شهریار اندرز می‌داد سپهر سیاست، جولانگاه اخلاق نیست و مصلحتِ ملک بر فضیلت و اخلاق ارجح است. هِر اما می‌خواهد نشان دهد اخلاق‌زدایی از سیاست نه مطلوب است و نه ممکن و البته تصمیم‌گیری‌های اخلاقی در سیاست پیچیدگی‌های بسیار دارد که سیاست‌مدار کارکشته باید با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کند.

برویم سراغ متن! هِر در جایی از این فصل (ص. 10 متن اصلی) از این می‌گوید که وقتی کسی در زندگی خصوصی‌اش برپایۀ اصول اخلاقی تصمیم می‌گیرد، اغلب، پیامدهای تصمیم‌گیری او به خودش مربوط است؛ البته به‌شرط اینکه تصمیم او تأثیری بر وابستگانش (مثلاً پدر یا فرزند یا همسرش) نداشته باشد. در ادامه از خواننده می‌خواهد این مورد را با تصمیم‌گیری‌های سیاسی مقایسه کند و این‌طور می‌نویسد:

“But the contrast with political decisions still has some force” (p. 10)

حرف او این است که علی‌رغم اینکه تصمیم‌گیری اخلاقی در زندگی خصوصی می‌تواند بر وابستگان فرد تأثیر بگذارد، باز مقایسۀ آن با تصمیم‌گیری‌های سیاسی قدری روشنگر است. مترجم این سطر را این‌طور ترجمه کرده است:

«حالت متضاد برای تصمیمات سیاسی هنوز قدرتمند است» (ص. 23).

آدمی می‌ماند که «حالت متضاد» با چه؟ انتخاب اولین معادلی که قاموس یا برگرداننده‌های ماشینی در اختیار ما می‌گذارند همیشه درست نیست.

ترجمۀ پیشنهادی:

«اما مقایسۀ [تصمیم‌گیری‌های اخلاقی در زندگی خصوصی] با تصمیم‌گیری‌های سیاسی هنوز قدری مؤثر است. »

همین روندِ برگزیدن معادل‌های دمِ‌دستی موجب می‌شود مترجم گاه در برگردان عبارت‌های ساده خطا کند. مثلاً:

“if some condition is attached to any moral principle” (p. 12)

ترجمۀ مترجم:

«اگر شروطی از اصول اخلاقی وجود داشته باشد»

معنای some که مؤلف بر آن تأکید کرده در اینجا «برخی» نیست. از مفردبودن اسم condition این را می‌توان دریافت. Some در اینجا نه تخصیصگر کمیت‌نما، بلکه حرف تعریف است. و تازه «شروطی از اصول اخلاقی» دیگر یعنی چه؟ نمی‌دانم چرا مترجم بسیاری از واژه‌های متن را نالازم می‌داند.

ترجمۀ پیشنهادی:

«اگر یک شرط به اصل اخلاقی اضافه شود»

یا مثلاً مترجم معنای عبارت “to be the case” را نمی‌داند و در پی یافتن معنای آن برنمی‌آید و چند بار آن را نادرست ترجمه می‌کند؛ یعنی به تعداد دفعاتی که این عبارت در متن آمده است. ازجمله ص. 12 متن اصلی؛ ص. 26 متن ترجمه و نیز ص. 15 متن اصلی؛ ص. 29 متن ترجمه. در مورد اول این عبارت را به «چنین شرایطی وجود دارد» برگردانده است و در مورد دوم خیلی عجیب‌تر به «برای این کار!»

غلط‌ها و سردرگمی‌ها و البته ازقلم‌انداختن‌ها در این کتاب از آنچه می‌توان برشمرد، بسیار بیشتر است و برشمردن یک‌یک آن‌ها تفصیل بسیار می‌طلبد. حتی دست‌چین‌کردن از میان این انبوهۀ خطا دشوار است. به این نمونه بنگرید:

مؤلف در جایی دارد از مشروط‌کردن اصول اخلاقی می‌گوید و اینکه چطور اصول اخلاقی کلی نیز به‌نوعی مشروط‌اند. او می‌گوید حتی اگر یک اصل اخلاقی را با چند گزارۀ شرطی مشروط کنیم، باز این اصل می‌تواند کاملاً کلی و عام باشد، چراکه آن اصل برای همۀ کسانی که در آن شرایط بگنجند روا خواهد بود. او در ادامه این‌طور می‌گوید:

“for if principles are allowed to have as complicated conditions attached to them as you please, without ceasing to be ‘absolutely general’,…” (p. 18)

مترجم سطر بالا را این‌طور برگردانده است:

«اگر قیود پیچیده اصول اخلاقی به‌اندازه‌ای باشد که شما می‌خواهید و به‌صورت بی‌وقفه “کاملاً کلی” در نظر گرفته شوند…» (ص. 33).

اما «به‌صورت بی‌وقفه» کاملاً کلی «در نظر گرفته»‌شدن یعنی چه؟ مترجم عبارت ” without ceasing to be ‘absolutely general'” را بد فهمیده است؛ یعنی احتمالاً در قاموس به صفت ceaseless (به‌معنای بی‌وقفه) برخورده و همان را آورده است. مراد مؤلف این است که این اصول اخلاقی با افزودن شرایط از کلی‌بودن نمی‌افتند.

ترجمۀ پیشنهادی:

«زیرا اگر مجال دهیم، شرایطی که به اصول پیوست می‌شوند، هرقدر که دوست دارید پیچیده باشند، بی‌آنکه از “کاملاً کلی”‌بودن بیفتند …»

در ادامه باز به این سطر بنگرید:

“But what we feel inclined to say about it applies with even greater force to the more complex decisions of political life.” (p. 19)

مترجم سطر بالا را این‌طور برگردانده است:

«اما آنچه ما را ترغیب می‌کند دروغ بگوییم با نیروی بیشتری در تصمیم‌گیری‌های پیچیدۀ زندگی سیاسی صدق می‌کند» (ص. 34).

چنان‌که پیداست «دروغ بگوییم» در متن اصلی وجود ندارد. البته مؤلف در سطر قبل مثال دروغ‌گفتن در سیاست را می‌زند و همین مترجم را به این گمان انداخته است که “to say about it” به‌معنای «دروغ بگوییم» است. او اولاً مرجع ضمیر را یکسره نادرست فهمیده و حتی اگر مرجع ضمیر درست بود که نیست، باز ترجمه نادرست بود. چون باید مثلاً این‌طور ترجمه می‌کرد که «دربارۀ دروغ‌گفتن بگوید.» ولی ماجرا از این قرار است که مؤلف در سطر قبل از این می‌گوید که دروغ کم‌و‌بیش در همۀ موارد کار ناپسندی است، ولی در فلان شرایط خاص سیاسی شاید کار درستی باشد. ضمیر موردبحث به همین بحث مؤلف برمی‌گردد.

ترجمۀ پیشنهادی:

«اما هرچه مایل باشیم در باب این بحث بگوییم، در باب تصمیم‌گیری‌های پیچیدۀ زندگی سیاسی، با شدت بیشتری صدق می‌کند.»

در ادامه مؤلف می‌گوید شاید گاه لازم شود سیاست‌مدار دروغ بگوید یا خلف‌وعده کند، ولی این موارد بسیار نادرند و در این باب می‌نویسد:

“that these cases are very rare indeed, and certainly far rarer than opportunist politicians deceive themselves into thinking.” (p. 20)

مترجم این سطر را چنین برگردانده است:

«البته، این موارد بسیار نادر هستند، و قطعاً بسیار نادرتر از سیاست‌مداران فرصت‌طلبی است که فریب تأمل را خورده‌اند» (ص. 35).

یعنی این موارد از خود سیاست‌مداران فرصت‌طلب نادرترند؟! عجبا! اما «فریب تأمل را» خوردن دیگر چه صیغه‌ای است؟ یعنی سیاست‌مدار نباید تأمل کند؟ یا تأمل سیاست‌مدار را فریب می‌دهد؟ مترجم عبارت “deceive sb into thinking” را نفهمیده که به‌معنای این است که کسی را بفریبند تا چیزی را باور کند.

ترجمۀ پیشنهادی:

«مواردی از این دست عملاً بسیار نادرند، و بی‌تردید بسیار نادرتر از آنچه سیاست‌مداران فرصت‌طلبی که خود را می‌فریبند، می‌پندارند.»

در جایی هِر از این می‌گوید که سیاست‌مدار مجرب و کارکشته، تجربه‌های موقعیت‌های سیاسی پیچیده‌ای را دارد که در آن موقعیت‌ها تصمیم‌های دشوار گرفته است و همین تجارب موجب می‌شود اصولی در اختیار داشته باشد که این اصول در مواقع دشوار به یاری او بیایند. اما دربارۀ آن اصول چنین می‌گوید که این اصول «پیچیده و استعجالی‌اند» و شاید نتوان به‌کمک زبان آن‌ها را بیان کرد. او می‌نویسد:

“These principles will certainly be complicated and tentative ones – for one ought never to stop learning; and they will probably be impossible to do justice to by any formulation in language.” (p. 21).

ترجمۀ مترجم:

«این اصول، قطعاً، برای افرادی که هرگز یادگیری را متوقف نمی‌کنند، پیچیده و تجربی است و احتمالاً قضاوت آن‌ها به هر شکل زبانی غیرممکن خواهد بود» (ص. 37).

مترجم در برگردان این سطر مرتکب چند خطا شده است: یکی اینکه معادل tentative «تجربی» نیست، آن‌هم در متن دقیق فلسفی. این واژه در اینجا به‌معنای قاعده‌ای است که در صورت لزوم فسخ خواهد شد، یعنی نوعی سرِنخ یا به تعبیر فنی، هیوریستیک. دیگر اینکه واژۀ for در این سطور به‌معنای دم‌دستی «برایِ» نیست و نیز در متن بحثی دربارۀ «قضاوت» نیامده است. همچنین مترجم با عبارت to do justice to sth (حق مطلب را دربارۀ چیزی ادا کردن) آشنا نیست.

ترجمۀ پیشنهادی:

«این اصول بی‌تردید پیچیده و موقتی خواهند بود – چراکه آدمی هرگز نباید دست از آموختن بردارد، و احتمالاً ممکن نیست بتوان طوری این اصول را در قالب زبان صورت‌بندی کرد که حق مطلب ادا شود.»

هِر در این کتاب مکرر به دیدگاه‌های اخلاقی امانوئل کانت ارجاع می‌دهد. اما شواهد قوی وجود دارد که مترجم به‌هیچ‌وجه با فلسفۀ کانت آشنا نیست. شاید باورکردنش دشوار باشد، ولی مترجم a priori را به «پیشاپیش»، a posterio را به «استدلال استنتاجی»!!!، (هر دو در ص. 20 متن اصلی و ص. 35 از متن ترجمه) و hypothetical imperative را به «ضرورت فرضی»، به‌جای «امر مشروط» (ص. 28 متن اصلی و ص. 46 متن ترجمه) برگردانده است؛ این نشان می‌دهد که مترجم نه با مفهوم «ضرورت» در فلسفه آشناست، نه با مفهوم «امر مشروط» و نه با مفهوم «امر مطلق». این معادل‌گزینی‌ها کافی است تا نشان دهد مترجم صلاحیت برگردان متون فلسفی را ندارد. چرا؟ به این دلیل که «پیشینی/ ماتقدم» و «پسینی/ ماتأخر» و «امر مشروط» از مفاهیم ابتدایی فلسفه و به‌طور خاص فلسفۀ کانت هستند. کسی که a posterio را «استدلال استنتاجی» ترجمه می‌کند (یعنی دقیقاً برعکس آنچه باید، چون اعتبار استدلال‌های استنتاجی امری غیرپسینی یا پیشینی است) و حتی توضیحی که مؤلف برای آن به‌صورت معترضه می‌آورد (“because of the way things are”) نیز او را متوجه خطا نمی‌کند، با مفاهیم فلسفی آشنا نیست. بدیهی است که آدمی پیش از ترجمۀ متون تخصصی فلسفه باید علاوه بر دانش زبان مبدأ و مقصد با ژارگون‌های فلسفه آشنا باشد.

گرچه بسی بیش از این می‌توان گفت، به گمانم همین مقدار برای نشان‌دادن بی‌فایده‌بودن این ترجمه کافی باشد. البته دو نکته را باید در نظر داشت: یکی اینکه در این نوشته صرفاً خطاهای دو فصل از کتاب را آوردم (یعنی حدوداً یک‌هفتم متن) و به تحقیق، هرچه جلوتر بروید خطاها و اهمال‌های درشت‌تری خواهید یافت، و دوم اینکه در همین دو فصل نیز به همۀ خطاها اشاره نکردم. کژفهمی‌ها و حذف‌کردن‌ها و بدخوانی‌های دیگری نیز در همین دو فصل وجود دارد. بجاست (و البته اقتضای اخلاق است) که مترجم پیش از ترجمۀ اثر، حسابی با متن و البته با ادبیات بحث کلنجار برود و متن را بگوارد و وقتی به جمله‌های نامفهوم می‌رسد به دستکارش با بدگمانی بنگرد و کندوکاو بیشتری کند و از فرآوردۀ کارش زود راضی نشود. به‌ویژه اگر کتابی که قرار است ترجمه کند، در باب کاربردهای فلسفۀ اخلاق باشد.

.


.

[1]. مشخصات ترجمۀ فارسی از این قرار است:

آر. ام. هیر، کاربردهای فلسفۀ اخلاق، ترجمۀ کوروش الماسی، چاپ دوم، تهران: ماهریس، 1397. همۀ ارجاعات ترجمه به همین کتاب است و ارجاعات متن اصلی به نسخۀ انتشارات مک‌میلان (1972) است.

[2]. این کتاب به‌تازگی به فارسی ترجمه شده است:

هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم، گزارشی در باب ابتذال شر، ترجمۀ زهرا شمس، چاپ دوم، تهران: برج، 1399.

[3]. Reason of state

.


.

2 نظر برای “اخلاق بی‌کاربرد؛ نگاهی به برگردان فارسیِ کتاب کاربردهای فلسفۀ اخلاق، آر. اِم. هِر.

  1. دست و پا زدن فلسفه غرب در رسوایی بنام فلسفه اخلاق!
    فلسفه تحلیلی نمی داند چطور بی معنایی و بی تعریفی طبیعت انگاری naturalism ستون فقرات خود را ماله کشی کند، چگونه ریاضی و منطق را توجیه کند، چگونه 2600 سال شکست را در برابر سنن فکری دیگر با توجه به raison de tera مبنای شکل گیری irationality ای به نام فلسفه غرب را با detail و prolific publication و authority غلو شده institution دانشگاه و تخصصی کردن مسائل و به فراموشی سپردن خاستگاه مسئله و تعهد به ارائه تبیین رشنال و موفق را توجیه کند. نمی داند چگونه به دانشجو و متخصص فلسفه غرب بگوید که ضعف فلسفه غرب در ارائه تبیین بدیل و پاسخ نباید منجر به رویگردانی از فلسفه غرب و ارزش های غیر موجه و شکست خورده اش بشود. این مشکلات دلیل برای عقل ، تجربه، شهود، و منطق است برای پذیرش شکست این سنت جزمی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *