انیل ست: مغز شما چگونه از واقعیت آگاهانه، توهم می‌سازد

انیل ست: مغز شما چگونه از واقعیت آگاهانه، توهم می‌سازد

در این لحظه، میلیاردها نورون در مغز شما با هم در حال فعالیت هستند تا تجربه هشیارانه تان را شکل دهند و نه فقط هر تجربه هشیارانه ای را، بلکه همینطور تجربه هشیارانه شما از جهان پیرامون و از خودتان در درون آن. این اتفاق چگونه می افتد؟ به گفته انیل ست عصب شناس،ما در همه لحظات در حال توهم زدن هستیم، زمانی که درباره توهم مان با هم اتفاق نظر داریم، آن را «واقعیت» می نامیم. با ست همراه شوید در یک سخنرانی تکان دهنده اما جذاب که شما را با تردید درباره ماهیت وجود خود باقی میگذارد.

حال، شاید شنیده باشید که ما هیچ چیز درباره اینکه چطور مغز و جسم به هشیاری رسیدند نمی دانیم. بعضی افراد حتی معتقدند که این موضوع کاملا ورای محدوده های علم است. اما در واقع، ۲۵ سال اخیر شاهد انبوهی از تحقیقات علمی در این حوزه بوده است. اگر شما به آزمایشگاه من در دانشگاه ساسکس بیایید، می توانید دانشمندانی از انواع رشته ها و حتی فلاسفه را ببینید. همه ما در کنار هم سعی داریم بفهمیم هشیاری چطور رخ داده است و وقتی از کار می افتد چه پیش می آید. و استراتژی ما بسیار ساده است. من مایلم درباره هشیاری به همان شیوه ای فکر کنم که ما یاد گرفتیم درباره زندگی فکر کنیم. در دوره ای، مردم فکر می کردند که ویژگی اصلی زنده بودن توسط فیزیک و شیمی قابل توضیح نیست — یعنی تعریف زندگی فراتر از مکانیزم ها است. اما این اعتقاد دیگر رایج نیست. زمانی که زیست شناسان شروع به توضیح ویژگی های سیستم های زنده به کمک فیزیک و شیمی کردند — چیزهایی مثل متابولیسم، تولید مثل، بقا — رمزآلود بودن چیستی زندگی به تدریج شروع به محو شدن کرد، و مردم دیگر پاسخ های جادویی به این سوال نمی دادند، مثل نیروی زندگی. درست مثل زندگی، هشیاری هم تعریف شد. به محض اینکه شروع به توضیح ویژگیهایش کنیم به واسطه اتفاقاتی که در درون مغز و بدن رخ می دهد، معمای به ظاهر غیر قابل حل مربوط به چیستی هشیاری شروع به محو شدن می کند. حداقل این برنامه ما است.

بگذارید چند مثال درباره این موضوع بزنم. شاید قبلا این خطای بصری را دیده باشید، اما اینبار میخواهم به شکل تازه ای به آن فکر کنید اگر به دو مربع A و B نگاه کنید، آنها باید برای شما به دو رنگ خاکستری متفاوت دیده شوند، همینطوره؟ اما آنها در حقیقت کاملا همرنگ هستند. و من میتوانم این را نشان دهم اگر نسخه دیگری از این تصویر را اینجا قرار دهم و این دو مربع را با مستطیلی خاکستری به هم وصل کنم میتوانید ببینید که مربع ها همرنگند هر دو یک درجه یکسان از توسی هستند. و اگر هنوز هم حرف مرا باور ندارید، من از طریق مستطیل همرنگ آنها را به هم وصل میکنم. این یک شکل واحد خاکستری رنگ است، و هیچ تفاوتی در آن نیست. این کار یک شعبده بازی نیست. هر دوی آنها یک رنگ بودند، اما وقتی آن را بر میداریم متفاوت به نظر میرسند آنچه اینجا اتفاق می افتد این است که مغز از توقعات پیشینی که عمیقا در مدارهای بخش بینایی اش تعبیه شده استفاده می‌‌کند که بواسطه آن سایه ای موجب تیره شدن ظاهر یک سطح می شود که باعث می شود ما B را روشنتر از آنچه واقعا هست می بینیم.

یک مورد آخر هست که می خواهم توجه تان را به آن جلب کنم، اینکه تجربه بدن از درون خیلی متفاوت است از تجربه جهان بیرون و اطراف ما. زمانی که به اطراف نگاه میکنم جهان پر از اشیا به نظر میرسد میزها، صندلی‌ها، دست های لاستیکی، مردم، تماشاگران بسیار، حتی بدن خودم در جهان، میتوانم اینها را مثل اشیایی از بیرون درک کنم اما تجربه من از بدنم از درون، اینها اصلا شبیه هم نیستند. من کلیه هایم را اینجا حس نمی کنم، کبدم را اینجا، طحالم … من نمی دانم طحالم کجاست، اما یک جایی هست. من درونم را به صورت اشیایی درک نمی کنم. در حقیقت، من تجربه زیادی از درونم ندارم مگر اینکه چیزی خراب شود. و فکر کنم این مهم باشد. داشتن ادراک از وضعیت درونی جسم ربطی به فهمیدن اینکه چه چیزهایی آنجاست ندارد بلکه مربوط است به کنترل و تنظیم — به نگه داشتن عوامل فیزیولوژیک در اندازه های مشخصی که با بقای ما سازگاری دارند. زمانی که مغز از پیش بینی ها جهت شناخت آنچه هست استفاده میکند، ما اشیا را علت احساسات مان تشخیص می دهیم. زمانی که مغز از پیش بینی ها برای کنترل و تنظیم آنها استفاده می کند، ما اینکه چقدر خوب یا بد این کنترل انجام می شود را تجربه می کنیم.

مشاهده این سخنرانی با زیرنویس همزمان فارسی و انگلیسی در آپارات

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *