مقاله مهرداد عربستانی با عنوان «تأملات پسا کرونایی»

مقاله مهرداد عربستانی با عنوان «تأملات پسا کرونایی»

تأملات پسا کرونایی

مهرداد عربستانی[1]

دهان گشودن مغاک و القای امکان “شروع نو”

همه گیری کووید 19 اولین همه گیری تاریخ نیست، احتمالاً آخرین هم نخواهد بود و جهان از این همه گیری نیز نجات می یابد. مغاکی که این همه گیری گشوده است، همچون همه گیری های دیگر، همه را در خود فرو نمی برد، و به هر حال زندگی پس از آن هم باقی می ماند، لذا تا زنده هستیم می توانیم، و شاید لازم است، که به کمّ وکیف زندگی پس از آن هم بیاندیشیم. گسترش کرونا همچون بدبیاری های معمول یا اتفاقات نامطلوبی نبود که در انتهای زنجیره علّی متعارف زندگی قرار می گیرند. تجربه این همه گیری مشخصاً و عمیقاً نظم معمول را به هم ریخته، کارهای عادی که اصولاً به طور خود به خود انجام می شده اند، مثل استفاده از وسایط نقلیه عمومی، غذا خوردن، خرید از بقالی یا سوپرمارکت، حتی باز کردن در خانه، به کارهایی تبدیل شده اند که به فکر و بازنگری و تأمل نیاز دارند. نظام بوروکراتیک، خدمات بانکی، کسب و کار، تحصیل و تدریس و حتی تقنین و سیاست ورزی و همه کمابیش تعلیق شده اند. خلاصه اینکه همه گیری کرونا تقریباً ناگهان از فراموشخانه جمعی سر برآورد و دهان گشود و توقف و تعلیق را تحمیل کرد و ما را مجبور کرد برای هر گامی در امور روزمره  مان دوباره فکر کنیم. این تجربه را شاید بتوان به “شوک فرهنگی” زندگی در یک فرهنگ کاملاً متفاوت تشبیه کرد، جایی که چنان شیوه های مفروض حتی پیش پا افتاده ترین امور روزمره متفاوت است که برای “عادی بودن” باید در هر قدم فکر کنی و تصمیم بگیری.

در حقیقت این واقعه گسستی در  نظم معمول است، فوران امر مغفول یعنی آنچه می توانستیم بدانیم ولی نادیده گرفتیم، و لذا غیر قابل پیش بینی و بدون مختصات شناخته شده، ناگهان مانند یک سیاهچاله در برابر ما ظاهر شده است. یک موجود طبیعی مادون، بدون غرائز جنسی و کمابیش مکانیکی، که نمی توان حتی برایش چیزی شبیه به آگاهی را تصور کرد، سهل است، اطلاق حیات به شیوه بودنش هم همراه با تردید است، در حال زدن تخریب تمام حیات انسانی ما و دستاوردهای “عالی” ای است که خود را  به آنها مفتخر می دانیم. می توان این همه گیری را دقیقاً مصداقی از “رویداد” به زبان آل بدیو[1] دانست، یعنی رخدادی که ظاهر امر “هنجار و معمول” را می گسلد و فضایی را می گشاید که از خلال آن می توان واقعیت را از جایگاه “سپهر واقع”[2]، یعنی از جایگاه  امر  مستثنی شده از آگاهی و زبان، مورد بازنگری قرار داد. سپهری که در عین ایجاد دهشت و سرگشتگی و به همراه آن هُرم بی معنایی، تکثر امکانات بودن و زیستن را هم تذکر می دهد و پایه های محتمل و نامطمئن بودن ما را رو به روی مان قرار می دهد. از این حیث، رویداد هرچه باشد، چه بلای طبیعی، چه فاجعه انسانی و چه عشق (آنگونه که بدیو می گوید)، همیشه همراه با بالقوگی و امکانات در معنای عام آن است، یعنی امکان به هم ریختن بخش یا همه این حیات محتمل و ایجاد نظمی جایگزین است. این نظم جایگزین نه الزاماً فراگیر و رادیکال است و نه الزاماً مطلوب یا نامطلوب، فقط یک امکان است. یعنی ممکن است تنها تغییر یک نگرش باشد، یا تغییری در برخی نهادها، در سطح محلی یا در سطحی کلان تر، و یا همچون آنچه در داستان طوفان نوح آمده، فراگیر، جهانی  و به همراه شروعی از نقطه صفر.

سؤال این است که امروز که ما در میان تجربه “رویداد” هستیم، زمانی که هنوز نمی‌دانیم که این رویداد چقدر و با چه عمق و وسعتی ما را تحت تأثیر قرار می دهد، می توانیم تغییرات احتمالی آینده را پیش بینی کنیم؟ آیا می توانیم از این بالقوگی و امکان بازچینش برخی امور برای نیل به آنچه می خواهیم استفاده کنیم. به نظر می رسد پس از طی مراحل انکار وجود رویداد، و سپس خشم فرافکنی شده با بن مایه نژاد پرستانه (مقصر دانستن چینی ها و عادات غذایی شان) یا ضد دولت (دولت بی کفایت)، به هر حال برخی سعی کرده اند که در این خصوص تأمل کنند و پاسخی برای این سؤال دست و پا کنند. کسانی که دست به این کار می زنند طبعاً رویکردهای متفاوتی ممکن است داشته باشند، رویکردهایی که آنچه مورد علاقه استراتژیست های کسب و کار است تا منتقدان فرهنگی و انسان شناسان، و پیش بینی کنندگان رفتار بازار تا فلاسفه و مورخین و بسیاری دیگر را شامل  می شود.

ویروس با ما چه خواهد کرد؟

متیاس هورکس[3]آلمانی که به عنوان یک آینده نگر[4] شناخته می شود، در پاسخ اینکه بحران کرونا چه زمان پایان می گیرد؟ می گوید “هیچگاه” و ادامه می دهد که “لحظاتی تاریخی وجود دارند که باعث می شوند آینده مسیر متفاوتی را اتخاذ کند. ما به اینها مکان شقاق یا بحران عمقی می گوییم.”[2]  به هر حال ظاهراً دنیا در جلوی چشم ما در حال ذوب شدن است و شکنندگی حیات بر ما تجلی کرده است. مشاهده تعلیق زندگی معمول و خلوت شدن خیابان ها حسی از آخر زمان، عدم قطعیت یا تزلزل امر “معمول”، و احتمال یک شروع جدید را القاء می کند. هورکس از روشی  برای این کارش استفاده می کند که آن را از آینده به گذشته نگریستن می نامد که گویا در تحلیل رویه شرکت ها از آن استفاده کرده است. او پیش بینی هایی می کند مثلً اینکه فرضاً در پائیز 2020،  پس از پشت سر گذاشتن بحران کرونا، چطور استفاده از تکنولوژی های دیجیتالی ارتباطی رایج تر و راحت تر و عملی تر نسبت به جلسات معمول به نظر خواهند رسید. تماس های تلفنی بدون تصویر طولانی تر می شوند و ارتباط معنای جدیدی می گیرد. کسانی که با بی قراری به دنبال کار و کسب بودند، اکنون  بیشتر توقف می کنند و به پیاده روی های طولانی می روند و ارزش تأمل و تأنّی دوباره برجسته می شود. همچنین سؤالات وجودی مثل اینکه “انسان چیست؟ ” و “ما برای یکدیگر چه معنایی داریم؟” برجسته  می شوند. ما می فهمیم که چقدر اقتصاد می تواند آب برود و کوچک شود، بدون اینکه الزاماً فرو بریزد، به عبارتی عملاً می فهمیم اقتصاد به هر حال تغییر اساسی می کند ولی الزاماً، آنگونه که برخی در حین افت و خیزهای اقتصادی پیش بینی می کردند، فرو نمی ریزد. او به همین قیاس پیش بینی می کند که فرآیند جهانی شدن، با بسته شدن مرزها و قرنطینه و محدود شدن شدید ارتباطات از بین نمی رود، بلکه این روند بازچینی می شود تا جهان ما را به شیوه های دیگر به همدیگر مرتبط نگهدارد. و در نهایت با نگاهی کمابیش خوشبینانه ویروس کرونا را پیام آوری از آینده می بیند که آمده تا به ما بگوید که دنیا خیلی متراکم و گرم شد است، و باید مسیر آن را تغییر داد.

البته این تصور فرسوده شدن و بیماری و “گرم” شدن زمین در برخی جوامع کوچک مقیاس و به اصطلاح “بومی” مانند اقوامی در جنوب شرق آسیا و نیز آمریکای جنوبی، و شاید جاهای دیگر، و نیز جنبش های عصرجدید و پاگانیزم هم مشاهده می شود که لزوم کاهش تحرکات و مداخلات انسانی، نگهبانی ازمادر طبیعت و در صورت امکان جابجایی گروه های انسانی را به عنوان علاج پیشنهاد می کنند. شاید همین بصیرت کلی باشد که با اپیدمی کرونا جان گرفته و واضح تر می شود. باید به یاد داشته باشیم که در همین گذشته نزدیک نیز واقعه های نیروگاه اتمی فوکوشیما (2011) و چرنوبیل (1986) نیز، غیر از تبعات دیگر، کمابیش آگاهی نسبت به خطرات ناشی از دستکاری های بی مبالات  انسانی در امور طبیعی را به همراه داشته اند. اگر چه انسان فراموشکار است.

لی ادلکورت[5] طراح هلندی و پیشگوی رویه ها نیز در مصاحبه ای به از پیامدهای تجربه جهانی کرونا سخن گفته است. [3] به نظر قرنطینه جسمانی در خلال همه گیری می تواند به قرنطینه مصرف هم منجر شود که حاصل آن کشف مجدد تجربه زیبایی و لذت با لباس های ساده تر، و یافتن زمانی برای خواندن کتاب های فراموش شده و انجام با دقت کارهایی که زندگی را زیباتر می کنند. همین طور خواهیم آموخت که چطور تعلیق اقتصادی در عین حال به نتایج نافع محیط زیستی منجر می شود، و نشانه آن این  است که می بینیم که علی رغم هر چیز دیگر، امروزه مردم در برخی از شهرهای بزرگ چین می توانند دوباره “نفس” بکشند. رویدادهای فرهنگی و هنری و مد و غیره متوقف شده اند و سازمان دهندگان اگر بخواهند برنامه ریزی کنند می بایست به راه های بدیع و جدیدی برای تعامل بیاندیشند. ادلکورت با ابراز تأسف از جان هایی که از دست می روند و خانواده هایی که داغدار می شوند، ابراز امیدواری می کند که مرگ ایشان بیهوده نباشد و جهان راهی [جدید] برای رستاخیز کرامت انسانی و ادامه بقا بیابد.  نتایج این بحران، به نظر وی، ما را مجبور می کند می کند که شتاب مان را کاهش دهیم، هواپیما سوار نشویم، از منزل کار کنیم، تنها با دوستان نزدیک و خانواده خود را سرگرم کنیم، خودکفاتر باشیم و بیشتر ذهن آگاه باشیم.

سوای نظراتی از این دست، که ظاهراً تلاش دارند که از نقاطی روشن در این حمله ظلمات برای این اپیدمی را متذکر شوند و با ذکر این منافع، تلخی را کاهش دهند، عده ای دیگر با ملاحظات و مقدمات نظری متفاوتی برآورد خود را از آینده پساکرونا مطرح کرده اند. از جمله اسلاوُی ژیژک، فیلسوف و منتقد فرهنگی که در عین حالی که همیشه تعهدش نسبت به آرمان های چپ گرایانه ابراز کرده است، به خاطر خوانش هگلی-لکانی اش از میراث مارکس که متمایز از سنت مکتب فرانکفورت است، می توان کمابیش او را در زمره پسا مارکسیست ها قرار داد. ژیژک در سرمقاله ای که برای وبسایت آر تی نیوزنوشته است[4]،  سخن اش را با این عبارت قاطع شروع می کند که “اکنون که ترس کرونا گسترده شده است، ما ناچاریم که انتخاب نهایی را صورت دهیم- یا بیرحمانه ترین منطق بقای اصلح را اجراء کنیم یا نوعی کمونیزم بازسازی شده با هماهنگی و همکاری جهانی.” اگرچه او بسیاری اوقات در سخنرانی هایش عبارات مارکسیزم یا کمونیزم را به صورت طعنه آمیز یا تحریک کننده به کار می برد، ولی در اینجا به آنچه اشاره می کند برداشت جدید و معنای خاصی از کمونیزم است. به نظر ژیژک اپیدمی کورونا نه تنها نشانه های محدودیت اقتصاد جهانی را برجسته می کند، بلکه حتی محدودیت مرگبارتر ملی گرایی عوام پسند را هم نشان می دهد. “دیگر اول آمریکا (یا هر کس دیگر)! تمام است، چون آمریکا را هم تنها با همکاری و هماهنگی جهانی می توان نجات داد.” و بلافاصله اضافه می کند که به دنبال یک همبستگی جهانی آرمان شهری نیست، بلکه منظورش این است که چگونه در این شرایط همبستگی جهانی تنها راه “خودخواهانه” برای بقاست. به نظر ژیژک در  برابر نگاه بدبینانه حیات گرا که اپیدمی را باعث از بین رفتن سالخوردگان، بیماران و ضعفا می داند و آن را در نهایت به نفع سلامت جهانی می داند (همان قانون جنگل)، راه دیگر ابداع مجدد یک رویکرد وسیع کمونیستی است که این نگاه حیات گرا را پشت سر بگذارد. ژیژک در اینجا امّا به خطری اشاره می کند که آن را “بربریزم با چهره انسانی” می نامد، و آن زمانی است که بقای اصلح و نگاه حیات گرا خود را در غالب توصیه های “متخصصین” و همچون امری “علمی” جلوه گر کند. زمانی که با استناد به متخصصین و دانشمندان حق حیات از گروه های آسیب پذیر (سالمندان و بیماران مزمن) سلب شود.

یووال نوح هراری امّا دغدغه های دیگری را در آینده پسا کرونا در نظر دارد. هراری مورخی است که تحلیل تاریخ وقایع را به جنبه تاریخی را به جنبه “آجتماعی” یا “سیاسی” انسان فرو نمی کاهد. او به طور جدی به ماهیت بدنمند وجود انسانی در تکوین تاریخ جامعه بشری توجه دارد. به همین ترتیب و به طور مقتضی به نقش قاطع پدید آمدن زبان پیشرفته در انسان و نتیجتاً انقلاب شناختی و نتایج آن می پرازد. همین طور اموری که ناشی از این انقلاب شناختی هستند ولی برنامه ریزی شده نبوده اند و گاه همچون انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی و تکنولوژی خود را بر شیوه بودن انسان ها تحمیل کردده اند. به این  ترتیب به جای محدود کردن ابزارهای تحلیل تاریخ به “امور اجتماعی” و “سیاسی” او ملزومات بدنمندی  انسان و نیز “اتفاق” و عوارض جانبی پدیده ها را هم وارد معادله تحلیلی اش می کند. به عبارت دیگر، با نشان دادن اتفاقات و تصادف هایی که مسیر تاریخ و افق دید ما را شکل داده اند، ماهیت محتمل الوقوع دنیای انسانی و طیف امکانات رو به رو را به تصویر کشیده است. وی به طور خاص در کتاب آینده پژوهانه اش، انسان خدای گون: تاریخ مختصر فردا[6]، بر اساس مبانی تحلیلی ای که در کتاب معروف ترش انسان خردمند: تاریخ مختصر انسان[7] آمده است، امکانات محتمل پیش روی بشر در آینده را ترسیم کرده است. باید توجه داشت که تخصص اصلی هراری تاریخ جنگ ها و به خصوص جنگ های قرون وسطی است که تبعاً او را به تتبع در ماهیت تعارضات جوامع بشری و امکان همکاری بین گروه های انسانی سوق داده است. رویکرد هراری بیش از آنکه الزامی به امیدبخشی داشته باشد یا معطوف به آرمان شهر خاصی باشد، بیشتر نوعی انذار و دعوت به آمادگی برای آینده است.  با چنین پیشینه ای هراری با وارد کردن فاکتور همه گیری کرونا، همچون اتفاقی پیش بینی نشده، دغدغه اصلی اش برای آینده پس از کرونا را در دو مصاحبه، یکی با شبکه بی بی سی (5 مارچ 2020)[5] و یکی با شبکه سی ان ان [6] و طی مقاله نسبتاً مفصلی در فایننشال تایمز[7] مطرح کرده است.  این دغدغه اصلی حول محور بحران “اعتماد” در دو سطح می چرخد. یکی اعتماد در سطح ملی و بین مردم و دولت ها، و دیگری که حتی تبعات فراگیرتری دارد، اعتماد در سطح بین المللی و بین کشورهاست. وی معتقد است که امروزه در سطح ملی، دولت هایی که از اعتماد مردم شان سوء استفاده کرده اند، برای مبارزه با کرونا نمی توانند روی اعتماد مردم برای حساب کنند و لذا کفایت شان کاهش می یابد. به عبارتی امروز زمانی است که این دولت ها  باید بهای این بی اعتمادی پدید آمده را بپردازند. دولت ها همچنین برای کنترل اپیدمی به ابزار نظارت و پایش بیشتر دست می یازند، از کنترل رفت و آمد گرفته تا ثبت و ضبط اطلاعات. مثالی که هراری می زند تمهید دولت اسرائیل برای پایش بیماران کرونایی با شیوه های دیجیتال است و که بالقوه می تواند به ابزاری برای “هک” و کنترل انسان ها از طریق کنترل علائم حیاتی و فعالیت های دیگر با شیوه های دیجیتال و ثبت و ردگیری اطلاعات تبدیل شود. لذا او خطر تمامیت خواهی در سطح ملی را یکی از تهدیدات دوران پسا کرونا می داند. در واقع اینجا چالشی بین سلامت و حریم خصوصی وآزادی فردی در جریان است، و با یک دوگانه سفسطه آمیز بین حریم خصوصی و سلامت،  حریم خصوصی را فدای سلامت می کنند و در نهایت به توسعه ابزار کنترل افراد در دوران پسا کرونا ادامه می دهند. این درحالی است که او معتقد نیست که به طور غیر قابل اجتنابی اپیدمی کرونا منجر به تمامیت خواهی در سطح ملی خواهد شد و همچنان این امکان گشوده است که همین دوران بتواند به زمینه ای برای اعتماد سازی ملّی بدل شود.

قابل ذکر است که جورجیو آگامبن[8] نیز با نگاهی در همین راستا، ولی با قطعیت و شدت بیشتر، اهمیت صرف بقای حیات را که در سیاست های قرنطینه و محدودسازی دولتی برای مقابله با شیوع کرونا صورت گرفته تقبیح کرده و اپیدمی را ابداعی می  داند که توسط دولت صورت گرفته تا محدودیت هایی را که قبلاً تصورش را هم نمی کرده اعمال کند و احتمالاً بعد از دوران کرونا هم ادامه دهد. در واقع او معتقد است که خطر کرونا از خطر سرماخوردگی های معمول چندان بیشتر نیست و تولید ترس از اپیدمی تنها در راستان محروم سازی و محدودیت سازی دولتی است.[8] البته دست کم گرفتن اثرات بیماری و حیات انسانی  در نظرات آگامبن چنان واکنش های منفی ای به دنبال داشته است که او طی نوشته ای کوتاه تلاش کرد که نظرش را توضیح دهد، اگرچه این توضیحات اثری از تغییر دیدگاه دیده نمی شود و وی همچنان خطر اصلی را نه در بیرون (ویروس)، بلکه در درون (تمایل به کنترل) می داند.[9]

اما  در سطح بین المللی موضوع به شیوه ای دیگر مطرح می شود. همه گیری ها قابل جلوگیری نیستند و مرزهایی سیاسی و عقیدتی نمی شناسند. حتی در دوران قرون وسطی که امکانات حرکت جغرافیایی بسیار محدود بوده است، همه گیری ها حتی بیش از یک قاره را گرفتار کرده اند. توجه داشته باشید که همه گیری طاعون در قرن 14 میلادی آسیا و تمام اروپا را در  نوردید و ملیون ها قربانی گرفت. لذا مقابله با این همه گیری بیش از هر زمان دیگر اهمیت و نیاز به همکاری های بین المللی را آشکار می کند. همکاری ای که مبنای آن اعتماد و نگاه به جوامع و کشورهای مختلف به منزله یک اجتماع واحد بشری است. دیوار کشیدن دور مرزهای ملی یا هر مرز گروهی دیگری، اگر چه در صورت همکاری بین المللی می تواند تمهیدی برای جلوگیری از پخش ویروس باشد، اگر به معنای جدا کردن خرج خود از دیگران باشد، که خود تابعی از عدم اعتماد بین المللی است، نتیجه ای معکوس خواهد داشت. چرا که همان طور که گفته شد در مقابله با ویروس مرزهای سیاسی و عقیدتی کشورها کارآیی ندارند. در واقع ویروس چنین مرزهایی را به رسمیت نمی شناسد. به نظر هراری مرز واقعی که باید کشیده شده و تحکیم شود، مرز میان سپهر ویروس ها با سپهر انسانی و حیوانی است. تهدید ویروس تهدیدی جهانی است و مقابله با آن تنها با شکل گیری یک هویت جهانی ممکن خواهد بود. لذا اومعتقد است که سیاست های ملی گرای افراطی که درتقابل با دیگر کشورها، بستن مرزها و منافع یک کشور و گروه “من” در مقابل کشور و گروه “دیگر” شکل می گیرند، خطری برای گسترش  ویروس هستند و می تواند به تلاشی بیشتر جامعه انسانی منجر شود. او اشاره می کند که امروزه به خصوص کشوری مثل آمریکا که رسماً “اول من” را به عنوان سیاست رسمی اش اعلام می کند نمی تواند همان گونه که در بحران های اقتصادی سال 2008 و نیز بحران ابولا در 2014 رهبری جهان در عبور از بحران را بر عهده گرفت، اعتماد جهانی را برای رهبری دنیا در مقابل کرونا جلب کند، اگرچه اصولاً آمریکا ظاهراً چنین تمایلی هم ندارد. این بحران اعتماد بین المللی می تواند به بحران مدیریت منجر شود که در  بد ترین حالت ویرانی جامعه انسانی، هم به لحاظ سلامت و بهداشتی و هم اقتصادی را به دنبال خواهد داشت.

پیش بینی یا تحذیر؟

پیش بینی هایی که قید شد همه کمابیش با مفروض گرفتن این امر هستند که همه گیری کرونا با تضعیف یا تخریب برخی نهادها و ایجاد بحران معنا در گفتمان های موجود، امکان تغییراتی در آینده را ایجاد می کند. برخی از این گمانه زنی ها و آینده بینی ها، که نمونه هایی از آنها قید شد، شاید به دنبال امیدی برای شکل گیری دنیایی “بهتر” هستند یا حداقل خود را بیشترمعطوف به منافع یا جنبه های مطلوبی کرده اند که ممکن است دنیای پساکرونا برای ما مهیا کند. از محیط زیست بهتر، تا مصرف کمتر و اقتصاد جمع و جورتر گرفته تا امکان تأمل بیشتر و زندگی اصیل تر و بیشتر مبتنی بر ارتباط با خود و طبیعت. همین طور امکان شکل گیری نوعی از کمونیزم در معنای عام، یعنی اولویت خیر اجتماع انسانی در مقابل منافع فردی و ملی، و اولویت همکاری های جهانی، یعنی آنچه که ژیژک در مقابل قانون جنگل و مفهوم “بقای اصلح” قرار می دهد، و امید دارد که انتخاب جهانی انتخاب شقّ اول  باشد. می توان گفت که در ریشه همه این آینده گویی ها شاید نوعی دغدغه “اینده سازی” هم وجود داشته باشد. به عبارتی شاید در این تحلیل ها غیر از شواهد، آرزو اندیشی و امید به تحقق امری مطلوب هم در کار باشد. در این میان برخی همچون هراری بیشتر متوجه تحذیر از خطر تمامیت گرایی در سطح ملی، و ملی گرایی در سطح بین المللی هستند. چنانچه کنترل و بازبینی شهروندان در همه گیری می تواند در دوران پساکرونا  نیز ادامه یافته و توسعه یابد. از دیگرسو نیز، بستن و تحکیم مرزها می تواند به تمایلات ملی گرایانه ای دامن بزند که به جای نگاه به منافع جامعه جهانی، منافع گروه یا کشوری خاص را به ضرر کشورها دنبال کنند که نتیجه آن برقراری قانون جنگل در روابط بین الملل خواهد بود، جایی که نه دوستی و ائتلاف بلکه منافع است که حرف اول را می زند. ژیژک همچنین از زاویه دیگر در اظهارات اخیرش مشخصاً از خطر توجیه نوعی “بربریت” با “نظرات کارشناسی” هشدار می دهد.

این نگاه کلبی مسلکانه به امکانات تغییر در آینده را می­توان با دو ملاحظه پیش تر برد. اول اینکه پیش بینی یک امر خود بر وقوع آن تأثیر میگذارد. همان طور که هراری در انسان خردمند اشاره ای گذرا به این موضوع دارد، وقتی پیش بینی صورت می گیرد کلیت نظام گفتمانی به آن پاسخ می دهد و بر وقوع آن تأثیر می گذارد. به همین دلیل در نظامات انسانی پیش بینی فاقد قطعیت و مشروط است. ارتباط انسانی با نگاهی متأثر از مکتب کنش متقابل نمادی، در حقیقت طی ارتباط انسان با دیگران و از خلال یک فرآیند جاری تفسیر و معنادهی و واکنش به آن شکل می گیرد. در واقع دنیای “اجتماعی” انسان ها امری ثابت نیست و دائم در حال شکل گیری است و لذا یک ورودی جدید، خواه نا خواه بر تفاسیر و عمل و عکس العمل ها تأثیر گذااشته  و نتیجتاً بر آنچه محقق می شود اثر می گذارد. این است که به ندرت پیش بینی ها با دقت رخ خواهند داد. در عین حال این موضوع نه انسان را از پیش بینی منصرف می کند و نه اینکه پیش بینی ها را یکسره بی مورد می کند. حد اقل کاری که یک پیش بینی میتواند بکند، تحذیر از خطراتی است که در آینده وجود دارد، لذا شاید بتوان گفت تحذیر یکی از مفید ترین پیش بینی هاست، و عدم تحقق اش خود به طور تناقض نمایی نشان از مفید بودن آن است. در مورد همه گیری کرونا، پیش بینی های بدبینانه و تحذیری، خود میتواند سهمی در عدم تحقق آنها داشته باشد. خطر گسترش تمامیت خواهی و کنترل روی اعضای جامعه بی تردید نقشی در تضعیف پایه های تحقق این موضوع خواهد داشت. به همین قیاس آیا طرح خطر “بربریزم با چهره انسانی” یا ملی گرایی به هزینه هویت انسانی و جهانی، نمی تواند امکان تحقق آن را کاهش دهد؟

ملاحظه دوم این است که فرض تحقق برخی تغییرات رادیکال در دوران پسا کرونا را باید حقیقت دیگری در رفتارهای انسانی، یعنی اوجود اینرسی[9] یا لَختی و تمایل ایستایی و مقاومت در برابر تغییر در جامعه تعدیل کرد. لَختی ای که ناشی از منافع واگذارشده[10] به گروه ها، اقشار و افراد در وضعیت موجود است که باعث می شود کنشگران اجتماعی معمولاً خلاف منافعی که در وضعیت موجود دارند رفتار نکنند و در صورت تعلیق یا تزلزل وضعیت در جهت اعاده آن عمل کنند. منافعی از جنس ثروت، قدرت و منزلت اجتماعی (پرستیژ) معمولاً اموری نیستند که به راحتی واگذار شوند. این اینرسی به طور پراکنده توسط تمامی کسانی که در  نظم موجود علایقی دارند اعمال می شود و مانع گسست کامل می شود. هر چه این منافع بزرگتر باشند، منتفعین شان هم احتمالاً قدرتمندتر هستند و در نتیجه احتمالاً اینرسی بالاتر می رود. کافیست که “من” در یک بوروکراسی ناکارآمد درآمد و منافعی کسب کنم و در نتیجه و بالتبع در مقابل تغییرات این بوروکراسی در خلاف جهت منافعم مقاومت خواهم کرد. آیا امروزه حتی اقشار کمتر بهره مند در نظام مالی و سیستم پولی موجود، که مادر سرمایه داری است، منافعی ندارند؟ و همین امر اینرسی در برابر تغییر را بالا نمی برد؟ این همان امری است که هربرت مارکوزه در 1964 در کتابش به نام انسان یک بعدی[10] سعی دارد نشان دهد. امروزه حتی روشنفکری انتقادی [دانشگاهی] هم کمابیش سخت ریشه در نظام پولی رایج دارد. قدرت مداران جهان نیز بعید است که زودتر از روشنفکران “باهوش” به فکر تقویت و تثبیت کنترل  خود بر رعایای شان و کشورهای دیگر نیافتند. لذا از این جهت من با نظر بدبینانه هراری توافق بیشتری احساس می کنم. همین طور، چقدر می توان انتظار داشت که پوپولیزم ملی گرا، گروه گرا و گاردگرفته ای  که اتفاقاَ با اقبال زیادی هم در خاورمیانه و هم در اروپا وآمریکا و هم در جنوب آسیا- و به طور ویژه هندوستان- مواجه شده است، پس از اپیدمی کرونا ناپدید شود یا تضعیف شود؟ آیا چنان که برخی پیش بینی های خوشبینانه مطرح می کنند جهان پساکرونا جهان هماهنگ تر، باز تر و انسانی تری خواهد بود؟ ظاهراً امکانات در هر دو جهت وجود دارند.

افزایش یا کاهش این امکانات رابطه مستقیم و وثیقی با عمق اثری دارد که یک “رویداد” مثل اپیدمی کرونا بر جوامع انسانی و نیز روابط بین المللی دارد دارد. رویدادهایی مثل قطحی بزرگ ایرلند (1845-1849) علاوه بر افزایش مرگ و میر به کاهش زاد و ولد به افزایش مهاجرت نیز منجر شد؛ به طوری که جمعیت امروز ایرلند که حدود 6 ملیون نفر است همچنان دو ملیون نفر کمتر از جمعیت این کشوردر سال 1841 است.[11] مضاف بر اینکه از پیامدهای قحطی جدا شدن ایرلند جنوبی از شمالی و تبدیل شدن ایرلند جنوبی به کشوری به نسبه ضعیف تر شد. از طرف دیگر بمباران اتمی ژاپن در جنگ جهانی دوم و شکست این کشور، و همچنین شکست آلمان و رسیدنش به سال صفر[11] در نهایت به تغییرات کلی و رستاخیز ققنوس وار این دو کشور منجر  شد. ولی آیا می توان انتظار چنین تغییرات ژرفی  را در جهان پس از کرونا داشت؟ آیا پیامدها برای همه مناطق دنیا به یک شکل است؟

اینجا شاید رجوع به مدل معروف الیزابت کولبر-راس[12] در مورد مراحل سوگ مفید باشد.[12] در این مدل کولبر-راس نشان می دهد که چطور در مواجهه با مرگ (داشتن بیماری مرگبار یا مواجهه با مرگ یک عزیز) مراحلی شامل انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی، و در نهایت قبول یا پذیرش.[13]در رویدادی مثل همه گیری ها که مواجهه با مرگ در مرکز آن قرار داد، می توان به وضوح به تناسب جدّی شدن و قطعیت مرگ انواع واکنش ها در سطوح ملی و بین المللی  مشاهده کرد. همان طور که می بینیم، ابتدا وجود ویروس و امکان آلوده شدن جدی گرفته نمی شود و اصولاً همچنان ویروس و بیماری امری برای “دیگران” قلمداد می شود  یا توهم اغراق شده عده ای محسوب می شود. در مرحله بعد که ویروس وارد شد و شروع به کشتار کرد می توان واکنش های خشمگین را مشاهده کرد: چرا من و چرا ما؟ چرا ما باید زندگی معمول خود را از دست دهیم؟ و اینجا است که خشم محمل هایی برای فرافکنی می یابد. آمریکا (ترامپ) ویروس را ویروس چینی می نامد، و سفیر چین در فرانسه آمریکا را به عنوان عامل تولید ویروس و حمله بیولوژیکی مطرح می کند. برخی “تحلیل گران” کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ویروس را توطئه بیولوژیک ایران می دانند برای آلوده کردن و نابود کردن کشورشان. عده ای دیگر به دنبال نیروهای شرّ و پنهانی می گردند که در صدد کنترل دنیا برای منافع اقتصادی و سیاسی هستند، یا اینکه به دنبال پاکسازی گونه انسان از افراد ضعیف، ناتوان، سالمند و در نهایت پالایش جمعیت زمین هستند. این خشم به خوبی می تواند بر محمل نژاد پرستی  هم سوار شود ومثلاً “فرهنگ کثیف و عجیب غذایی” چینی ها را نشانه بگیرد یا حتی تئوری های توطئه یهودیان را فعال کند.  بی کفایتی و بی تدبیری و سیاست زدگی های ملی و جهانی زیر ذره بین می روند و موضوع خشم و غضب می شوند. امّا با ادامه همه گیری و بزرگتر شدن و درگیری بخش زیادتری از جامعه، چانه زنی ها شروع می شوند. چانه زنی برای اینکه ببینیم چطور می توان از شدت آسیب کاست یا نکات مثبتی در آن دید و به آن دلخوش کرد. البته کسانی وارد این چانه زنی می شوند که با ترومای کمتری مواجه هستند یا اصولاً فقط تروما را نظاره می کنند. مقایسه کرونا ویروس با انفولانزای ساده و اینکه حتی کشندگی آن کمتر از آنفولانزای ساده است شاید یکی از این چانه زنی ها و تلاش برای دیدن نقاطی روشن باشد. انزوای ناشی از کرونا و خودنگری و بازاندیشی شخصی که با خود به همراه می آورد هم می تواند توفیقی اجباری باشد. البته این روزها به لحاظ کم شدن ترددهای شهری، هوای بهتری هم داریم، آیا این یک نقطه روشن نیست؟ امکان تأمل در خود و تجدید ارتباطات انسانی به مدد قرنطینه و همدلی ناشی از داشتن دردی مشترک، و البته امید به آینده ای که این وضعیت می تواند به ارمغان بیاورد، موضوع پیش بینی های امیدبخش از دوران پسا کرونا است. امّا برای کسانی که در مرکز ورطه هستند و قربانی بی معنای این ویروس فاقد شعور و نیت شده اند، و نیز در زمانی که فراگیری بیماری از تصویر بیماری در رسانه ها و روایات افواهی به تجربه ای مستقیم تبدیل  می شود، اینجا دیگر ممکن است افسردگی و غم غلبه کند و تلاش های خشم آلود یا امیدوارانه بی معنا می شوند. به عبارتی، نیروی حیات دیگر چیز دندان گیری برای سرمایه گذاری نمی یابد و نتیجه امید و هدف هم بی معنا می شوند، و حتی امید دادن ممکن است به امری فریب آمیز و غیر اخلاقی تبدیل شود. اگر از این مرحله جان سالم به در برده  شود و افسردگی در سیاهی مرگ خاموش نشود، ممکن است که مرحله پذیرش شروع شود. مرحله ای با ثبوت عاطفی بیشتر، بدون امید های واهی، و فقط آماده شدن برای آنچه اتفاق می افتد.

مدل کولبر-راس با انتقاداتی مبنی بر فقدان مبنای تجربی و شواهد علمی مواجه بوده است. اگرچه همچنان به علت تأیید قدرتمندی که از طریق درون نگری[14] می گیرد، همچنان به عنوان مدلی تبیینی مورد استفاده قرار می گیرد. مراحل این مدل هم ممکن است الزاماً به همین ترتیب رخ ندهند و رفت و برگشت داشته باشند. می توان همچنین این مراحل را همچون افق های شناختی و هیجانی  متفاوتی در نظر گرفت که سوژه متناسب با نوع رابطه و شدت ارتباطش با “رویداد” در آنها قرار می گیرد و واکنش نشان می دهد؛ و لذا این مدل می تواند به عنوان چهارچوب ارجاع برای فهم  رفتارها و پیش بینی های سوژه ها مورد استفاده قرار گیرد.

به این ترتیب می توان دید که چطور واکنش به اپیدمی به  عمق و افق مواجهه سوژه با “رویداد” بستگی دارد. اینها بسته به این است که این ورطه چقدر دنیای ما را در خود ببلعد و انسان ها را به چه سطحی از مواجهه با رویداد برساند. یا به عبارتی دقیق تر، به تناسب نسبت ما با ورطه، آنچه “می خواهیم”، آرزو و تمنّا، و دغدغه مان نیز تغییر خواهد کرد. وسعت پوشش ورطه و مدت زمان تعلیق اگر طولانی و عمیق شود بیشتر امکان دارد که به تحلیل رفتن نهادهای جاافتاده و بازنگری های رادیکال منجر شود. شدت و عمق “عشق” به یک نفر یا بین دو نفر- اگر عشق را همچون بدیو یک رویداد قلمداد کنیم- طبعاً بر گستره کمتری از  افراد اثر می گذارد تا “رویداد” فوکوشیما یا جنگ جهانی دوم. زمان ومدت درگیری نیز عامل مهم دیگری می  تواند تلقی شود. مواجهه با وقایع این چنینی که متضمنن مواجهه با ترومای مرگ و فقدان هستند، در واقع شامل مواجهه های متکثّری است که ناشی از تکثر نسبت سوژه ها با واقعه هستند. شاید بتوان نظر آگامبن را نیز در همین زمینه بهتر فهمید. نظر آگامبن، فیلسوف ایتالیایی، که قبلاً قید شد در 26 فوریه  2020 مطرح شده است. تعداد کل مبتلایان به ویروس کرونا در ایتالیا در آن زمان 445 نفر بوده که 12 نفر ایشان فوت کرده بودند. به عبارتی این اعداد نمی توانستند برایی بسیاری نشانگر یک فاجعه باشند یا یک فاجعه را القآء کنند. سرجیو بنوِنوتو[15] فیلسوف دیگر ایتالیایی نیز که با نظر آگامن همدلی می کند  و با استناد به همین آمارها و مقایسه آن با مرگ و میر ناشی از آنفولانزا، تبعات اقتصادی اپیدمی به خصوص برای فقرا را مهم تر می شمارد، چه اینکه، و البته به درستی، “فقر نیز می کشد”.[13] کما اینکه این زبان حال توده هایی از مردم هندوستان است که به نیروهای انتظامی که متصدی برقراری قرنطینه هستند حمله می کنند، چرا که تکلیف شان با انتخاب بین احتمال ابتلاء به بیماری و گرسنگی کشیدن، و شاید مرگ از گرسنگی خود و خانواده شان، معلوم است. به عبارتی تجربه فقرای هندوستانی در افقی رخ می دهد که حتی خطر ابتلاء و مرگ احتمالی را به حاشیه می برد.

در نهایت، شاید بتوانیم با لحاظ کردن برخی رویه های جهانشمول انسانی، مثل لَختی و مقاومت در برابرتغییر، اراده به قدرت و حفظ آن، و نفس اثر پیش بینی در نظام نمادین انسانی، دوباره نگاهی به  پیش بینی های پساکرونایی بیاندازیم.  پیش بینی دقیق و “قطعی” از آنچه اتفاق خواهد افتاد از درون افق مه آلود و بی مختصات رویداد، در نهایت نوعی نرد بازی فکری است. حقیقت تنها پس از رفع مه الودگی رخ خواهد نمود. به علاوه، ویروس همچنان جدید است و ابعاد مختلف بیماری زایی، ایمنی شناسی و درمان آن هنوز مشخص نیست، شاید اکتشافاتی که در آزمایشگاه ها و نیز در تجارب باالینی در مواجهه با این ویروس در حال وقوع هستند، امکانات جدیدی در جهات دیگر بگشاید و مسیر آینده را تحت تأثیر قرار دهد. ولی پیش بینی تهدیدات، یا تحذیر، و آگاهی از احتمال مخاطرات آینده، حداقل ما را برای از سرگیری زندگی پس از رویداد و پیش گیریی از پیش آمدهای نامطلوب آن آماده تر می کند. هیچ پیش بینی در جهان انسانی غیر قابل اجتناب نیست، ولی هر پیش بینی معقولی که متضمن تحذیر باشد، می تواند از شدت رنج های قابل اجتناب بکاهد.

.


.

منابع

1_ Badiou, A., Being and Event. 2005 [1988]: Continuum.

2_ Rahn-Huber, U. Covid 19, a new beginning. 20 March, 2020; Available from: https://www.affordablemallorca.com/insights/covid-19-a-new-beginning.

3_ Fairs, M. Coronavirus offers “a blank page for a new beginning” says Li Edelkoort. 2020 [cited 2020 March 9, 2020]; Available from: https://www.dezeen.com/2020/03/09/li-edelkoort-coronavirus-reset/.

4_ Slavoj, Z. Slavoj Zizek: Biggest threat Covid-19 epidemic poses is not our regression to survivalist violence, but BARBARISM with human face. 2020; Available from: https://www.rt.com/op-ed/483528-coronavirus-world-capitalism-barbarism/.

5_BBC-Newslight. Coronavirus: Countries need to ‘help each other’ as death rate increases. 2020; Available from: https://www.youtube.com/watch?v=yNxAmRAYagQ&t=81s.

6_CNN. Yuval Harari: This is the worst epidemic in ‘at least 100 years’. 2020 26 March, 2020]; Available from: https://www.cnn.com/videos/tv/2020/03/15/yuval-noah-harari-amanpour-cnn-coronavirus.cnn.

7_Harari, Y.-N. Yuval Noah Harari: the world after coronavirus. March 20, 2020 [cited 2020 26.03.2020]; Available from: https://www.ft.com/content/19d90308-6858-11ea-a3c9-1fe6fedcca75.

8_Agamben, G. The Invention of an Epidemic. European Journal of Psychoanalysis, 2020. 2020.

9_Agamben, G. Clarification. 2020 [cited 17.03.2020; Available from: https://itself.blog/2020/03/17/giorgio-agamben-clarifications/.

10_Marcuse, H., One-dimensional man: Studies in the ideology of advanced industrial society. 2013: Routledge.

11_Ó Grada, C., The population of Ireland 1700-1900 : a survey. Annales de démographie historique, 1979: p. 281-299.

12_Kübler-Ross, E., S. Wessler, and L.V. Avioli, On death and dying. Jama, 1972. 221(2): p. 174-179.

13_Benvenuto, S. Welcome to Seclusion. European Journal of English Studies, 2020.

.


.

[1] انسان شناس، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

[2] The Real

[3] Mathias Horx

[4] Futurist

[5] Li Edelkoort

[6] Homo Deus: A brief history of tomorrow

[7] Sapiens: A brief history of humankind

[8] Giorgio Agamben

[9] Inertia

[10] Vested interests

[11] عنوان فیلم روبرتو روسیلنی در سال 1948: آلمان سال صفر، که فروریزش اجتماعی، بی معنایی و فروریزش ارزش ها درآلمان بلافاصله بعد ازجنگ جهانی دوم را به نمایش می گذارد.

[12] Elisabeth Kübler-Ross

[13] Denial, anger, bargaining, depression and acceptance.

[14] Introspection

[15] Benvenuto, S.

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *