به نظرم میرسد سنتهای دینی و مذهبی، بسترهای مناسبتری برای ریشهدواندن درخت معنویت هستند. تجربهی تاریخی نشان میدهد که خاک ادیان و مذاهب، حاصلخیزی بیشتری برای بالیدن تجربههای عرفانی و پویههای معنوی داشتهاند.
ظاهراً ادیان و مذاهب، تکیهگاههای خوبی برای انسانها در جهت کمالخواهی و معنایابی بودهاند و شاخصترین فرزانگان معنوی و عارفان دیدهور از درون سنتهای دینی بالیدهاند.
رستگاری در گرو غوّاصی و یافتن مرواریدهای معنا و فضیلت از دل سنت دینی خودمان است. نیازی نه به دست کشیدن از سنتهای دینی است و نه ترک یکی و اختیار دیگری. تغییر دین و مذهب، نه تنها ضرورتی ندارد که از نظر بسیاری، صدمهزننده است.
سیمون وی، بانوی الهیدان و عارف مسیحی میگفت:
«شخصاً هرگز حتی یک سکهی ششپنی برای فعالیتهای تبلیغی نمیدهم. به گمان من، تغییر دین برای یک انسان همانقدر خطرناک است که تغییر زبان برای یک نویسنده. ممکن است موفقیتی در آن باشد؛ اما میتواند نتایج مصیبتباری نیز داشته باشد.»(1)
مهاتما گاندی نیز گفته است:
«من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن میگویند و تبلیغ میکنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود درآورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود.»(2)
گاندی میگوید:
«فرض کنید که یک مسیحی نزد من بیاید و بگوید تحت نفوذ مطالعهی «بهگوت» قرار گرفته است و میخواهد هندو بشود. من به او خواهم گفت: «نه، آنچه بهگوت به تو عطا میکند انجیل هم به تو میبخشد. منتها کوشش نکردهای که آن را از انجیل دریابی. بهتر است در این راه بکوشی و یک مسیحی خوب و واقعی باشی»(3)
کافی است فرد دیندار، دلبستهی حقیقت و اخلاق و زیبایی باشد، تا از خمیرمایهی سنت دینی خود، گمشدهی مطلوبش را بیافریند و با همان الیافی که در اختیار دارد، نادرترین و ارزندهترین پارچه را ببافد.
گاندی میگوید: «اگر کسی به حقیقت و قلب مذهب خود برسد به حقیقت و قلب مذاهب دیگر نیز رسیده است.»(4)
سیمون وی میگوید:
«هر زمان که انسانی با قلب پاک، اوزیروس، دیونوسوس، کریشنا، بودا و غیره را خوانده است، پسر خدا دعای او را با فرستادن روحالقدس اجابت کرده است و روحالقدس در جان او تصرف کرده است. نه از این راه که او را به دست کشیدن از سنت دینیاش برانگیزد؛ بلکه از این طریق که در قلب همان سنت دینی به او نوری و در بهترین موارد نوری تام و تمام، ارزانی دارد»(5)
«همهی متدینان پاکدل، مسیحیان بیناماند. بنابراین، تبلیغ دینی و مذهبی برای تغییر دین و مذهب دیگران بیهوده است.»(6)
به نظر میرسد هر دین و آیینی، واجد حدّی از خردمندی و پارسایی هست که بتوان همواره در محدودهی آن دست به پیرایش و بازسازی زد. دلواپسان عقلانیت و اخلاق، میتوانند با استفاده از ظرفیتهای هر دین و مذهب، سعی در سازگار کردن تعالیم دینی خود با یافتههای تازه، شهودات مورد وفاق اخلاقی و نیز الزامات عقلانیت داشته باشند. سیر تحولات ادیان و مذاهب نشان میدهد، چنین ظرفیتی وجود داشته و دینداران توانستهاند فهم دینی خود را، به شیوهی معقولی با اقتضائات تحول اجتماعی، همراه سازند.
گر چه ممکن است سعی در بهروزآوری خلاقانهی تفکر دینی و توانمندسازی سنتهای کهن به منظور بقا در اقالیم جدید، با دشواریها و موانع نظری و عملی فراوانی روبهرو باشد و چه بسا فرد دیندار تصور کند هزینههای زیادی را جهت جمع دینداری با تعقل و اخلاق میپردازد، اما به نظر میرسد بهتر از بیریشگی و از دست دادن یک چهارچوب امتحانپسداده به منظور تعالی معنوی و زندگی مطلوبتر است.
در تاریخ همهی ادیان و مذاهب، شاهد فرزانگان نسبتاً پرشماری هستیم که هم از خردمندان زمان خویش بودهاند و هم در فضیلت و اخلاق، زبانزد و الهامبخش؛ و این خود میتواند نشانی باشد بر پویایی و قابلیتهای سرشار سنتهای دینی و مذهبی.
جریانها و تشکلهای دینی و مذهبی، بهتر است به جای رد و نقد دیگر مذاهب و ادیان که حاصلی جز تشدید بدبینی و بازتولید خشونت و نفرت ندارد، کمک کنند تا هم کیشانشان مرواریدهای بیشتری از دل آیین خود، صید کنند.
واقعیت این است که وفاداران به یک آیین خاص غالباً نمیتوانند به شیوهی همدلانه و خوشبینانهای در باب عقاید و آیین دیگری داور کنند. غالباً هر دینداری در رابطه با نظام دینی خود به شیوهی خوشبینانهای دست به تفسیر و بازخوانی میزند و در پی ارایهی تفسیری هر چه خردپسندتر از آن است؛ اما در رابطه با دین و مذهب دیگر، به طرز ناهمدلانه و با نگاه از بیرون و نیز بدون تلاشی در جهت حل ناسازگاریها و یا خردستیزنُماییهای آن دین و مذهب، موضع میگیرد.
سیمون وی میگوید:
«علت عدم فهم این نکته، که انواع ادیان معتبر و اصیل بازتابهای مختلف یک حقیقت و، احتمالاً، دارای ارزش برابرند، این است که هر یک از ما فقط یکی از این سنتها را تجربه میکنیم و سنتهای دیگر را از بیرون میبینیم، و حال آنکه یک دین را فقط از درون میتوان شناخت.»(7)
از منظر عارفان، نوع دین و مذهب فرد نیست که شاخص فرزانگی و رستگاری اوست، بلکه نحوهی دینداری و ژرفای دینورزی فرد است که تعیین کننده است. آدمیان از نظر نوع دین و مذهبی که دارند و غالباً برآمده از شرایط محیطی و غیراختیاری است، بر یکدیگر فضلی ندارند. آنچه مایهی رفعت مقام و مناعت روح است، غواصی بهتر و بیشتر و تحصیل مرواریدهای قیمتیتر از دل ادیان و مذاهب است. آنچه ملاک است، ژرفکاویهای خلاقانهی فرد دیندار است. به میزانی که فرد دیندار با عبور از پوستهی ظواهر و عقاید، به هستهی پارسایی و پاکنفسی نزدیک شود، دیندار بهتری است. مایستراکهارت مسیحی در کمال و معرفت و فضیلتی که در سنت مسیحی به دست آورده است، چه کم از مولانا جلالالدینی دارد که بر سفرهی قرآن و سنت اسلامی، بالیده است؟
عارفان به ما میگویند هر کسی نهاد پاک، حقجو و معنویتخواهی داشته باشد، در هر سنت دینی و مذهبی که باشد، میتواند به تعالی و رستگاری دست یابد. تغییر دادن دین و یا مذهب به هوای حقیقت و معنویتی برتر، نشان از آن دارد که فرد نتوانسته است به شکل فعال و خلاقانهای در سنت دینی خود، حفّاری و ژرفکاوی کند. ضمن اینکه بعید به نظر میرسد آنکه گمشدهی معنوی خود را در سنت دینی گذشتهی خود نیافته، بتواند در سنت دینی جدید بیابد. از اینرو، ظاهراً آنانکه بیشتر به ابعاد کلامی و اعتقادی دین توجه دارند تا ابعاد عرفانی و معنوی آن، حاضر میشوند دین و مذهبشان را ترک کرده یا تغییر دهند.
حکایت زیر را ابن جوزی البته از باب نقد و رد ذکر میکند:
«جهودی نزد ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت: میخواهم به دست تو مسلمان شوم. ابوسعید از جهود پرسید: حتماً میخواهی مسلمان شوی؟ گفت: آری. ابوسعید گفت: از مال و جان خود بیزاری میجویی؟ این است اسلام در نظر من. جهود گفت: آری. ابوسعید گفت: حال که چنین است نزد فلان شیخ ببریدش که بدو لا لای منافقان در آموزد(یعنی لا اله الا الله).»(8)
همچنین در باب مولانا نقل است:
«روزی معماری رومی در خانهی خداوندگار(مولانا) بخاری میساخت. یاران به طریقِ مطایبه با وی گفتند که چرا مسلمان نمیشوی که بهترین دینها، دین اسلام است؟ گفت: قریبِ پنجاه سال است که در دین عیسیام، از او میترسم و شرمسار میشوم که ترک دین او کنم. از ناگاه حضرت مولانا از در درآمده فرمود که سِرِّ ایمان ترس است. هر کو از حق ترساست، اگر چه ترساست، با دین است نه بیدین.»(9)
عینالقضات همدانی نیز میگوید:
«اگر مذهبی مرد را به خدا میرساند آن مذهب اسلام است و اگر هیچ آگاهی ندهد طالب را، به نزد خدای تعالی آن مذهب از کفر بتر است. اسلام نزد روندگان آن است که مرد را به خدا رساند، و کفر آن باشد که طالب را منعی یا تقصیری در آید که از مطلوب باز ماند… ای عزیز! هر چه مرد را به خدا رساند اسلام است، و هر چه مرد را از راه خدا باز دارد، کفرست.»(10)
«ای دوست! اگر آنچه نصاری در عیسی دیدند، تو نیز بینی ترسا شوی و اگر آنچه جهودان در موسی دیدند تو نیز بینی جهود میشوی،… هفتاد و دو مذهب جمله منازل راه خدا آمد. مگر این کلمه نشنیدهای که شیخ ابوسعید ابوالخیر روزی پیش ِگبری آمد از مغان و گفت: در دین شما امروز هیچ چیزی هست که در دین ما امروز هیچ خبر نیست؟»(11)
«دریغا هفتاد و دو مَذهب که اصحاب با یکدیگر خصومت میکنند و هر یکی خود را ضدّی میداند، و یکدیگر را میکشند، اگر همه جمع آمدندی، و این کلمات را از این بیچاره بشنیدندی ایشان را مُصوَّر شدی که همه بر یک دین و یک ملّتاند. تشبیه و غلط، خلق را از حقیقت دور کرده است.»(12)
برای کسی که کودکی و نوجوانی را در یک دین و مذهب خاص، گذرانده، امکان تعالی و رشد معنوی، در همان سنت دینی و مذهبی، فراهمتر است. ارتباط معناداری که یک شیعه با دعای کمیل و ندبه و یا آیینهای سوگواری برقرار میکند، برای یک سنّیمذهب، ناشدنی و یا دشوار است. همچنانکه حس و حال نمازهای تراویح، در ذائقهی یک دیندار سنّی، بیشتر روح معنوی میدمد و یک فرد مسیحی هم در مراسم عشای ربّانی خود، آسانتر میتواند حالی معنوی پیدا کند.
فرد با منطق درونی و زبان و لحن همان سنت دینی، خوگر شده و انس گرفته است و سنت مألوف دینیاش خاک مناسبتر و حاصلخیزتری برای رشد و رویش او دارد.
اصل کار، هنر غوّاصی دانستن است. اینکه هر کسی در سنت دینی خودش گودبرداری کند. به شوق یافتن گوهرهای پُربها، به اعماق برود. از پوستهها و ظواهر به جانب پرمغز مقاصد و بواطن دین، پُل بزند. هنر آن است که ریشههای درختمان از موانع پیشرو عبور کند و به ژرفناهای روشن معنوی برسد. به نظر میرسد در سنت خود بمانیم و در پرتو منطق و زبان سنت دینی خود، دست به اصلاحگری و بازآرایی بزنیم، بهتر است تا اینکه ریشههایمان معلق در هوا باشند.
این طرز تلقی را در نگاه عینالقضات همدانی، عارف مسلمانی که در 33 سالگی به جرم دگراندیشی به شهادت رسید و نیز عارفهی مسیحی، خانم سیمون وی که در 34 سالگی و بر اثر بیماری و ضعف جسمی ناشی از کمغذایی وفات یافت و نیز مهاتما گاندی، رهبر سیاسی و معنوی هندیها، به خوبی میشود مشاهده کرد.
دیدگاهی که این نوشته سعی در ترسیم شمایل اجمالی آن داشت، نیازمند آن است که به دلایل پیشینی و پسینی استواری مستند گردد؛ بنابراین بیشتر بازگویی یک رهیافت است تا ارائهی یک ایدهی منسجم و قابل اثبات.
.
.
ارجاعات:
1- رویارونشینان: سهگفتار در باب آرا و اندیشههای سیمون وی، ترجمهی مجتبی اعتمادینیا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1395
2 و3 و4- همهی مردم برابرند، مهاتما گاندی، گردآورنده: شری کریشناکیرپالانی، ترجمه محمود تفضلی، نشر امیر کبیر، چاپ سیزدهم، 1394
5- رویارونشینان: سهگفتار در باب آرا و اندیشههای سیمون وی
6و7- نامه به یک کشیش، سیمون وی، ترجمه فروزان راسخی، نشر نگاه معاصر، چاپ اول، 1382
8- در تلبیس ابلیس بر صوفیان، علامه ابوالفرج ابن جوزی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1368
9- مناقبالعارفین، شمسالدین افلاکی، به تصحیح تحسین یازیجی، تهران، دنیای کتاب، 1375
10و11و12- تمهیدات، عینالقضات همدانی، تصحیح: عفیف عسیران، تهران: منوچهری، 1370
.
.
کدام دین بهتر است؟
نویسنده: صدیق قطبی
.
.
صدیق عزیز اگر این نگاه غیر عقلانی را داشته باشیم که شما رواجش می دهید
آیا ابراهیم بیمار و نفهم بود، که زد آنهمه بت را شکست، خب بت پرستان هم در چهارچوب دین خود، اگر خوب و اخلاقی زندگی میکردند، و در دیانت بت پرستی خود غور میکردند، و به مروارید های عرفان می رسیدند!
آیا مسیحیان که به سه خدا قائلند، با بودیسم که اصلا به خدا قائل نیستند، و مسلمانان که به خدای واحد احد معتقدند، و هندوئیست ها که بت و الهه هنوز می پرستند، می توانند به یک مرواریدِ واحد دست یابند؟
اگر دینی خلاف عقلانیت و اخلاق باشد، آیا می تواند انسان را به عرفان برساند!؟
شاهد عزیز منظور ادیان الهی هستن که همه ره به یکی یعنی همان خدای واحد می برند ، بت پرستی بدور از عقلانیت هست و هر آنچه به دور از عقلانیت باشد به دور از شرع و دین و به دورواز خدا پرستی است و در واقع بت پرستی ره به سوی گمراهی و شیطان دارد ، بت پرستی شیطان پرستی است و هیچ ارتباطی بین ادیان الهی مثل دین بودا و دین زرتشت و دین یهودیت و مسیحیت با بت پرستی و در واقع بی خردی و شیطان پرستی نیست ، پس ادیان مبتنی بر شیطان پرستی و بت مداری سیاهی و جهل و خرافه را برای پیروان خود به ارمغان می آورند و مطرود هستند ، ادیان الهی همه از لحاظ ارزشی یکسان هستند و در این مورد فرقی بین دین اسلام و دین یهودیت و دین زردشت و دین مسیحیت نیست و همه این ادیان خرد و دانایی و روشنایی فهم رو برای پیروانشان فراهم می کنند
به شاهد گرامی سلام عرض می کنم،
1- در کجا ثابت شده که مدعیات نویسنده ی محترم، غیر عقلانی است؟ این وصف شما فعلا تا اطلاع ثانوی، فقط یک برچسب غیر منصفانه در گفتگوست و یک نوع مغلطه. از این بگذریم.
2- اگر پرسش تان از نویسنده، برای دانستن بیشتر انجام شده، من از شما و از نویسنده ی محترم اجازه می خواهم تا دو سه منبع را برای شروع یافتن پاسخ پرسش تان به پرسش تان معرفی کنم:
1- همه ی مردم برادرند، ترجمه محمود تفضلی، امیر کبیر، بسیار ارزان و دم دست.
2- سیمون وی، ترجمه فروزان راسخی، … با همکاری آقای ملکیان
3- گاندی، گونه ای زندگی، ترجمه غلامعلی کشانی، قطره
4- همه ی سخنان دوران متاخر آقای ملکیان (یعنی ملکیان پنجم و ششم) در مورد حقیقت ادیان.
5- دریای ایمان، طرح نو، از کتابخانه ها باید گرفت یا از دوستان.
در یکی از سه مقاله ای که از نشنال جیاگرافیک مرتبط با دین ترجمه کرده ام (در سایت عدم خشونت)، پیوستی گذاشته ام که گزارشی است از دبیرستان های یکی از شهر های بریتانیا. بچه ها باید سه دین را بیاموزند. دین والدینی، و دو دین دیگر. کمونیسم هم جزو یکی از فرقه هاست. نکته: همه ی شاگردها لازم است که در مراسم دینی ی آن دو دین انتخابی ی دیگر حتما شرکت کنند.
چرا؟ برای این که تبختری که من و تو بخاطر دین والدینی مان، گریبان مان را گرفته و خیال می کنیم که فتح الفتوح کرده ایم بریزد و بشکند، تبختری که فقط حاصل لقاح اتفاقی تخمک و اسپرم بوده و نه تلاش و جستجوی پیگیر و جانانه ی ما برای کشف حقیقت و خدا از میان هزاران راه ادعایی به سوی خدا.
در طی ی این تعاملات و همدلی ها و حس کردن «دیگری» از نزدیک نزدیک نزدیک، هر شاگردی می فهمد که «آره! اینا هم راس راسی واسه ی خدا از ته دل دعا می کنند!» و آن وقت است که کم کم دست از تبختر بادآورده ی ژنتیکی ی خود می کشند و فروتن تر می شوند و از آن پس توهم نمی کند که بنده ی یا قوم و نژاد و ملت برگزیده ی خداست.
کسی اگر هند رفته باشد و به چشم زایر (یعنی جستجوگر فروتن حقیقت) ، هند را زیارت کرده باشد، دیگر جرات نمی کند این سان که من و تو از آنان یاد می کنیم یاد کند.
کسی که اهل انصاف باشد و در محله ی مجیدیه ی جنوبی ی تهران، که همسایه ی ارمنی هنوز دارد، سی سال زندگی کرده باشد، آن وقت است که می بیند حاج آقای هیءت امنای مسجد و همسایه ی ارمنی اش، هر روز عصر قبل از نماز مغرب، به سراغ یکدیگر می روند، گپی می زنند، او چایش را می خورد و همسایه هم گهگاهی عرقش را و بعد حاج آقا راهی ی مسجد می شود.
علت در کجاست؟
در نسبت فاصله با اخلاق و کاربرد آن است. هر قدر آدم ندیده تر باشیم و فروبسته تر به روی جهان و هستی، راحت تر کارد را تا دسته در قلب دشمن فرو می کنیم.
اما من و ما مطمءنیم که حاج آقای محترم ما یا دوست ارمنی شان، در وقت حساس، به هم رحم می کنند و سعی می کنند حداکثر شفقت ممکنه را در مورد «دیگری» بکار بندند.
اینجاست که درک متقابل و همدلی با «دیگری» برای ما آدم ندیده گان، کار ساز می شود.
پس بد نیست ما هم از دور، اما به دقت، شاهد عمق و سطح عبادت و راز و نیاز (غلط یا درست) «دیگر»ان باشیم، چه هندو یا زردشتی یا یهودی یا آنیمیست یا شمنیست و…
سیمون وی بزرگوار می گوید، در «راه یافتگی» مهم این نیست که از چه راهی می خواهی بروی، مهم اعتنا و توجه ات به سوی است، حتی اگر داءم توجه داشته باشی، و با این حال منکرش باشی، باز هم «راه یافته» ای.
موفقیت همگان را در این مطالعه و مشاهده و تجربه و کشف و شهود خواهانم.
با احترام، کمترین
همه دین ها خوب هستند .
سلام و خسته نباشید میگم خدمت شما صاحب مقاله. انتظار داشتم که حداقل تو این سایت بتونم به جواب اصلی خودم در مورد”کدام دین بهتر است؟” برسم. و انتظارم این بود که جواب به هر حال اسلام رو داشته باشه. پس برای اینکه بتونیم یک بی خدا رو به دین اسلام دعوت کنیم چطوری بهش بگیم اسلام رو انتخاب کن که افضل دین است؟ کجا و کدوم منبع؟ منبع به غیر از قران؟
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام
یک سوال :اگر حرف شما درسته پس خدا چرا بعد مصحف وابراهیم،تورات و موسی و بعد انجیل و عیسی و بعد قرآن و رسول اکرم رو فرستاد و فرمود همانا دین نزد خدا اسلام است؟البته که نفس ادیان الهی یک چیز است اما دین همه چیزهای ریز و درشت انسان را دربر میگیرد و این دین کامل ترین دین است و باکمال احترام خداوند درقرآن پیامبر رو در اون فضای وحشتناک جاهلیت مامور ابلاغ دین و برگرداندن مردم چه بت پرست و چه مسیحی یا یهودی و….به اسلام کرده پس این غلطه که هرکی هر دینی داشته باشه همون رو نگه داره و از این حرفا البته کاملا قبول دارم که اینکار نباید به زور انجام بشود اما یکی از ماموریت های حضرت مهدی در ظهور حاکم کردن اسلام بر روی کره زمین است.درضمن ذکر دو نکته ضروری است ؛اولا نقد سایر ادیان و بحث درباره درستی فلان دین و مذهب لزوما نفرت و….نمی آفریند کما اینکه شیعه و سنی باهم سر درستی بحث میکنند ولی درکنارهم زندگی میکنند و ثانیا تذکر نویسنده محترم برای صید گوهر از دل دین بسیار خوب بود.والسلام علی من اتبع الهدی
درسته