استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند، حسین دباغ

استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند، حسین دباغ

به سختی می توان فقیه مسلمانی را یافت که معتقد باشد بنا بر آنچه در قرآن آمده است مجازات ارتداد قتل است. وائل حلاق، متخصص حقوق اسلامی در دانشگاه کلمبیا، به نیکویی نشان داده است که چیزی به عنوان مجازات دنیوی (مجازات مرگ) برای مرتدین در قرآن یافت نمی شود (به عنوان نمونه ببینید: مدخل ارتداد در دانشنامه قرآن). اما بسیاری از فقهای مسلمان بیرون از قرآن و با توسل و استناد به روایت مشهور «مَن بَدَلَ دینَهُ فَقتُلهُ» که از پیامبر اسلام رسیده است مجازات مرتدین را مرگ قلمداد می کنند. با این حال، برخی از فقهای شیعه مثل آیت الله خوانساری اجرای چنین حکمی را در زمان غیبت تعطیل می کنند یا فقیهی چون آیت الله منتظری، همکلام با روشنفکران دینی، با توسل به مبانی حقوق بشر از حق حیات برای مرتدین دفاع می کند. بنابراین اقوال، فقها باید از مجازات اعدام برای ارتداد دست بشویند و آن را به خداوند در دنیای دیگر بسپارند.

.

استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند

به سختی می توان فقیه مسلمانی را یافت که معتقد باشد بنا بر آنچه در قرآن آمده است مجازات ارتداد قتل است. وائل حلاق، متخصص حقوق اسلامی در دانشگاه کلمبیا، به نیکویی نشان داده است که چیزی به عنوان مجازات دنیوی (مجازات مرگ) برای مرتدین در قرآن یافت نمی شود (به عنوان نمونه ببینید: مدخل ارتداد در دانشنامه قرآن). اما بسیاری از فقهای مسلمان بیرون از قرآن و با توسل و استناد به روایت مشهور «مَن بَدَلَ دینَهُ فَقتُلهُ» که از پیامبر اسلام رسیده است مجازات مرتدین را مرگ قلمداد می کنند. با این حال، برخی از فقهای شیعه مثل آیت الله خوانساری اجرای چنین حکمی را در زمان غیبت تعطیل می کنند یا فقیهی چون آیت الله منتظری، همکلام با روشنفکران دینی، با توسل به مبانی حقوق بشر از حق حیات برای مرتدین دفاع می کند. بنابراین اقوال، فقها باید از مجازات اعدام برای ارتداد دست بشویند و آن را به خداوند در دنیای دیگر بسپارند.

من در این نوشته کوتاه اما به این دست استدلالات نخواهم پرداخت. با اینکه می توان در برابر حکم ارتداد از آن حیث که در قرآن نیامده است سکوت کرد، اتفاقا من قصد دارم در اینجا شبهه را قوی بگیرم! به این معنا که فرض کنید در قرآن صریحا و صراحتا خداوند (پیامبر) عنوان کرده است که عقوبت و مجازات ارتداد در این دنیا مرگ است. سخن من در اینجا احتجاج با خداوند (پیامبر) است. اگر فرشتگان می توانند به خداوند اعتراض کنند (سوره بقره، 30) چرا ما نتوانیم چنین کنیم؟

عموم متکلمان و فقهای مسلمان (مثل امام الحرمین جوینی، امام شاطبی و امام غزالی) برای توضیح امر ارتداد متوسل به استدلال نتیجه گرایانه «مقاصد شریعت» برای «حفظ دین» شده اند. گویی کسی که مرتد می شود به سان ویروسی می تواند باقی افراد جامعه را خراب کند و آنان را از دینشان برگرداند. به همین سبب قتل او واجب است تا جامعه در امان بماند. با این مقدمه، فرض کنید یک فرد مسلمان زاده در جامعه ای اسلامی بر اثر تحقیق یا حادثه ای در دین خود شک و قصد خروج کند. مطابق با استدلال فوق، چنین فردی را در صورت اظهار و اقرار باید از میان برد. اما چنین استدلالی به سختی با قاعده زرین اخلاق که مورد تایید ادیان ابراهیمی هم است جمع می شود. اگر هر دینداری با خود بیاندیشد که ممکن است روزگاری بر حسب اتفاق مرتد شود و «طبیعتاً» دوست نداشته باشد با او مطابق با این استدلال عمل کنند، او نیز نباید با دیگران چنین کند. گذشته از این در بطن این استدلال استعاره ای وجود دارد که می توان در آن تشکیک کرد: استعاره فرد مرتد به عنوان ویروس! چرا باید فردی که در دین خود تحقیق کرده و صادقانه به نتیجه ای رسیده است را ویروس دانست؟ چرا نتوان چنین فردی را به مثابه یک دماسنج طبی دانست که می تواند از تب و عفونت در دین خبر بدهد تا مطابق با آن دست به اصلاح زد؟

در مقابل فقها و متکلمان مسلمان، برخی از متکلمان مسیحی (و شاید یهودی) برای توضیح امر ارتداد متوسل به استدلال وظیفه گرایانه می شوند. این متکلمان ایمان دینی را استعاره ای از عهد و میثاق با خداوند می دانند و به همین سبب نقض آن را مستحق عقوبت (به عنوان مثال نگاه کنید به استدلال توماس آکویناس در کتاب جامع الهیات که ناقض پیمان با خدا را مستحق قتل می داند).[1] اگر ایمان دینی نوعی عهد و پیمان و میثاق تلقی شود، طبیعی است که پای امری اخلاقی به میان می آید و امر اخلاقی جایی معنا پیدا می کند که فعلی اختیاراً از کسی سر زده باشد. با این مقدمه، تصور کنید فردی در خانواده ای مسیحی به دنیا بیاید و از بدو ورود در این عالم مهر مسیحیت بر پیشانی او بخورد. یعنی او چه بخواهد چه نخواهد پیمان و میثاقی بدون اختیار با او بسته شده است. حال سوال اینجاست: چگونه پیمان و میثاقی که مختارانه نبوده است، نقض آن مستوجب عقوبت است؟ مگر می توان بدون خواست کسی او را درگیر عهد و پیمان کرد و در صورت نقض آن او را مجازات کرد؟ این امر نه تنها غیر عقلانی که اخلاقا نارواست و چنین خواست ناروایی از خدایی که خیر علی الاخلاق است پذیرفتنی نیست.

اما فرض کنید کسی با علم و اراده به دینی روی بیاورد و پس از مدتی تحقیق و تفحص جذب دین دیگری شود یا حتی بی دینی اتخاذ کند. آیا چنین فردی چون اختیاراً نقض پیمان کرده است مستحق عقوبت است؟ پاسخ همچنان خیر است؛ به این دلیل که کسی می تواند مستحق عقوبت باشد که به تعبیر دینی پشت به حقیقت کرده باشد (برای مثال نگاه کنید به سوره محمد، 25)، نه کسی که خالصانه در پی حقیقت بدود و حتی گاه پایش بلغزد و خطا کند. مگر خود پیامبران ناامید نمی شدند و نمی لغزیدند (سوره یوسف، 110): جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد/ ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی

جالب است که حتی در بطن بحث های مربوط به ارتداد در مسیحیت هم استعاره ای موج می زند که تشکیک برانگیز است و آن اینکه ایمان دینی نوعی عهد و پیمان است. کافیست چنین استعاره ای از میان برود، خواهید دید بسیاری از استدلال های متکلمان درباره عقوبت بدعهدی فرو می ریزد.

آخر اینکه، به نظر می آید عموم فیلسوفان و متکلمان (چه مسلمان، چه مسیحی) گمان کرده اند که ایمان دینی از جنس باور و عقیده است. ولی کافیست تصور کنید ایمان دینی از جنس پدیده ای عاطفی است؛ بی شک بسیاری از امور تغییر خواهد کرد. توضیح اینکه فقها، متکلمان و حتی فیلسوفان اغلب ایمان دینی را صرفا یک وضعیت ذهنی با شان بازنمایی و حکایت گری (representational) تلقی می کنند که از جنس عقیده و باور است، به همین سبب عدول از آن را مختارانه و آگاهانه فرض می کنند. اما تصور کنید (همانطور که در مقاله «تجربه تجربه دینی» پیش از این استدلال کرده ام) ایمان از جنس باور و عقیده نباشد، بلکه یک وضعیت ذهنی با شان روی آورنده (presentational) قلمداد شود؛ چیزی شبیه آرزو و امید. در این صورت پدیده ایمان لزوماً مختارانه سرزمین دل کسی را فتح نخواهد کرد و آگاهی کسی لزوماً در وقوع ایمان او مدخلیت تام و تمام ندارد. در این صورت، اگر ایمان دینی از جنس باور و عقیده نباشد، به سختی می توان استدلال کرد فردی مختارانه و از روی آگاهی ایمان خود را تغییر داده و از آن روی بر گردانده است پس مستحق عقوبت و مجازات است. ایمان دینی ممکن است ناآگاهانه بر آدمی هجوم بیاورد یا بی اختیار از کف برود.

[1] با اینکه در قرآن هم تعبیر پیمان گرفتن خداوند از پیامبران و کسانی که به آنان کتاب داده است کراراً آمده است (برای مثال سوره آل عمران، 81 و 187)، اما به نظر می رسد ماجرا بسیار متفاوت از مسیحیت است.

.


.

استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند

یادداشتی از دکتر حسین دباغ به درخواست صدانت از ایشان | شهریور ۹5

.


.

2 نظر برای “استعاره ارتداد و احتجاج با خداوند، حسین دباغ

  1. سبک نگارش منطقی و با دلیلت رو میپسندم دکتر
    مقاله باید مستدل باشه و بعد اگر برای تفهیم از شعر و ادبیات زیبا هم استفاده بشه زیبا تر و روان تر میشه .
    این ماجرای خدا (پیامبر) هم یکم غیر علمیه
    اگر منظور اشاره به مقاله ی اخیره که شما بدون حاشیه پیامبر بنویسید . اگر هم آن حرف غلط است که پرانتز لازم نیست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *