دو نقد فربه بر نظریه “محمّد راوی رویاهای رسولانه”، حسین پورفرج
.
محمّدِ سروش
دو نقد فربه بر نظریه “محمّد راوی رویاهای رسولانه“
حسین پورفرج
نظریه دکتر عبدالکریم سروش[1]من باب رویایی بودنِ قرآن نظریۀ بحثبرانگیزیست. حقیقتاً این نظریه را میباید انقلابی در خصوص فهمِ چگونگی پیداش، توسعه و تثبیت متن دانست. نظریه رویاء لب لباب حرفش همین است که دکتر سروش نیز در آخرین مقالهاش بدان اشاره کرده است:
«کلامی ـ سمعی» بودن قرآن، تا پیش از این، موضوع تأمّل و تحقیق بود، اکنون «رؤیایی ـ بصری» بودنش چشمک و خنبک می زد و به تفرّج و تدبّر دعوت می نمود. در هر دو فرضیه، محمّد(ص) فاعل بود نه منفعل؛ و گاه در جای اوّل شخص و گاه در جای دوم شخص و سوم شخص می نشست. اما در فرضیه جدید گویی در مواردی، او شاهد مناظری (نه مستمع مطالبی) است که در افقی برتر از افق حسّ (خیال، رؤیا، ملکوت)، صورت می بندد و او آنها را رؤیت و روایت می کند. پاره هایی از قرآن چنان تصویری است که «سمعی ـ بصری» بودن تجربه و حیانی محمّد(ص) بهترین تعبیر آن است.[2]
نقدِ نقادان
ابتدا خوش است که نقدی بر نقد پارهای از مخالفان این نظریه را بازگو کنم و سپس به تحلیل دو ضعف اساسی خود این نظریه بپردازم:
- اولین ایراد بر بدنه کلی نقدهای وارده خلط مبحث اصل وحی با پدیدارشناسی وحی است. دکتر سروش بارها تاکید کرده است که هیچگاه منکر وحی نیست بلکه در جستجوی مکانیسم وحیاست. گویی منتقدین گرامی فراموش کردهاند که بحث بر سر بود و نبود وحی نیست، بلکه بر سر چگونهبودگیِ دریافت و ارائه آن است:
باری، سخن نه در قبول نبوّت است و نه در حقیقت وحی، که مومنان داوری خود را در باب آنها کردهاند و بدانها اعتقاد ورزیدهاند؛ بل سخن در پدیدار وحی و زبان رؤیایی و فضای رمزآلود و مهآلود آن است که میراث ماندگار پیامبر است و گشودن قفلش را به کوشش ما وانهادهاند.[3]
- دوستان منتقد عموماً موضع خود را در قبال متافیزیک اعتقادی دکتر سروش مبرهن ننمودهاند. این کم توجهی نقص بزرگیست. منتقدین میباید نسبت به متافزیک وصالی این نواندیش دینی نظرگاه معلل خود را بیان کنند. عموم منقدین به دلیل عدم آشنایی و (یا با کمی تخفیف) به علّت ناتوانانگاری این متافیزیک در مقابل متافیزیک فراقی از پرداختن به این نحوۀ خداشناسی شانه خالی کردهاند و بدون کمترین عنایت به این نوع متافیزیک از آن سر پریدهاند. دکتر سروش میگوید متافیزیک وصالی خدا و پیامبر(ص) را به هم نزدیک میبیند و اصلاً در هم میبیند و بر خلاف متافیزیک فراقی خدا را از مخلوقات خود جدا نمیانگارد. این متافیزیک پیامبر(ص) را از خدا پر میپندارد و خدا را ساکن در ذهن و ضمیر و حتّی در تمام اعضاء و جوارح محمد(ص) به حساب میآورد:
یعنی محمّد(ص) از خدا پر می شود و خدا به قامت و قواره محمّد(ص) درمی آید و لذا سخن محمّد در خور علم محمّد است، نه در خور علم خدا. چون نوری بی رنگ که از حبابی رنگین بتابد و رنگ حباب را بگیرد. محدودیت زاینده نقصان است و هیچ محدودی نمی تواند کامل باشد. نقصان مؤثر در اثر و نقصان مؤلف در تألیف جاری می شود، و لذا قرآن که تألیف انسانی بدیع و رفیع، امّا ناقص و محدود است، به هیچ روی و از هیچ نظر نمی تواند کامل باشد. محمّد خود واقف و معترف بود که: ما عَرَفناکَ حَقّ مَعرِفَتِک (خدایا تو را چنانکه باید نشناخته ایم) و اگر شناختش از خدا، که قرب عاشقانه با وی داشت، چنین است، از دیگر چیزها چه می توانست بود؟
پس ورود نقصان های علمی و فلسفی در قرآن جای هیچ شگفتی ندارد. ( ربّ زدنی علماً). و خدا هنوز حرف ها دارد که نگفته است؛ و نمی توان گفت با آمدن قرآن و آخرین پیامبر، وحی و الهام پایان پذیرفت و حرف تازه ای برای خدا نمانده است؛ بلی مانده است و لذا بسط تجربه نبوی ممکن است.[4]
حالکه کار به اینجا رسید بگذارید من مختصراً موضع خود را نسبت به متافیزیک وصالی اذعان کنم: به گمان من متافیزیک وصالیِ دکتر سروش در لفافه از مسائل فراوانی رنج میبرد. شاید یکی از مهمترین این مسائل مسئله «تخفیف خدا» باشد.[5] در این متافیزیک خداست و خدا؛ وحدت محض است. موجودات مجازیاند، نه حقیقی. همه چیز خداست؛ و خدا تنهای تنهاست. هم خدا پیامبر است و هم ابوسفیان. هم حیوان و هم گیاه. اگر دزد میدزدد، خداست که میدزدد؛ و اگر زمین میلرزد، خداست که میلرزد. من برآنم که متافیزیک وصالی “شأن خدا“را حفظ نمیکند و او را از جایگاه اصلیاش دور میاندازد.
همچنین من برآنم که این متافیزیک عیوب دیگری نیز دارد. فهرستوار، متافیزیکِ سروشی خالقیت خدا، جهان رستاخیز، فعل و انفعالات طبیعت و بسیاری از مسائل دیگر را زیر سوال میبرد و اصلاً در بدنۀ خود برای آنها جایی پیدا نمیکند؛ درست همانند آن تعمیرکار خردهپایی که مثلاً رادیوی خرابی را باز میکند و در هنگام بستن چند پیج و مهره اضافه میآورد؛ و…[6]
- پارهای از منتقدین محترم فراموش کردهاند که نظر دکتر سروش این بار در مورد رویایی-بصری بودنِ قرآن است، نه سمعی-کلامی بودنِ آن. نتیجه این گونه اختلاط رویکرد متوجه بودن نقدِ این دوستان به نظریه قرآن کلام محمّد(ص)است، نه نظریه «محمّد؛ راوی رویاهای رسولانه». من برآنم که در نتیجه این اشتباه اصلاً بسیاری از نقدهای منتقدین ناروا و نابجاست و میباید از آن صرفنظر نمود. هرچند نگارنده خود بر آن است که جهش دکتر سروش از نظریه کلام محمّد(ص) به نظریه رویا کاملاً شتابزده و نابهنگام است و نظریه نخست البته نظریۀ محکمتریست. این حرف یعنی نظریه کلام محمّد(ص) بهتر میتواند مورد داورهایِ عقلانی-تاریخی قرار گیرد و بهتر میتوان عیار صدق و کذب آن را سنجید.
- نقد دیگر بر عموم منتقدین مسلمانگاری قرائت سنتی پیرامون قرآن است. به عبارت دیگر بسیاری از منتقدین دستگاه وحیانی نزول قرآن را خود در ردایِ وحی منزل دیدهاند و از این رو نگاه سنتی به مکانیزم وحی را همیشگی و ابدی دانستهاند. حال، محصول اینگونه نگاه نیز مشخص است: مخالف با هرگونه درک تازه، انکار و واکنش نسبت به هر گونه فهم جدید و…
- ناقدان محترم متأسفانه در مقابل ادلههای دکتر سروش در بسیاری از موارد بیربط گویی نمودهاند. مثلاً در مقابل در پرانتزگذاری پیشفرضهای عرفی از همان پیشفرضها ادله آوردهاند و یا در مقابل «رویکرد پدیدارشناسانه» رویکردهای نامتناسبی را برگزیدهاند. دکتر سروش از مکانیزم وحی سخن میگوید و ایشان از محصولِ این مکانیزم. به اعتقاد من اگر ما نظریۀ رویا را نظریه مکانیزمی میدانیم، میباید مکانیزمی بحث کنیم، و اگر آن را مثلاً نظریۀ x محور، x محور.
- نقد دیگر متوجه شبه نقادان نظریه معروف به نظریه رویاست. متأسفانه پارهای از ناقدان محترم فراموش کردهاند که پردازنده نظریه رویا یکی از مفاخر علمی- معرفتی جامعه ایران است و همانا او حق عظیمی بر گردن دینداران این آب و خاک دارد. پارهای از دوستان از این طریق به نوعی به انتقامگیری از این بلبل بیدل شیدا پرداختهاند و از هر دستآویزی به سیاهنمایی رعنایی او اقدام ورزیدهاند. علیایحال، نگارنده بر آن است که این شبه نقادان به هیچ وجه اخلاق پژوهش و ادب نقد را رعایت نکردهاند و به علّت فقر معرفتی لب به فحاشی و هتاکی گشودهاند. چه، به قول مولوی:
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد[7]
نقد نظریه رویا:
نظریه رویا برخلاف نظریه کلام محمّد(ص) چندان گام رو به جلوای به حساب نمیآید. نظریه کلام محمّد(ص) نظریهای نقدپذیر و ادعای آن قابل ارزیابیست؛ امّا نظریه رویا چنین نیست و نمیتوان در خصوص آن به داوریهای عقلی-منطقی دست یازد. به عبارت دیگر، نظریِۀ رویا همچون ماهیِ لیزیست که هرگز در دست نقادان جا نمیگیرد و همواره از چنگ آنان در حال سُر خوردن است. این نظریه گویی در برابر همۀ سوالات و همۀ مچگیریها دارای پاسخی یکسان و البته تک لکمهایست و اصلاً همان پاسخ تمام نقدهای مطروح را بایکود مینماید.آن پاسخ چیست؟! مسلم است رویاهایِ پیامبر(ص).
بنابراین، نقد نظریه رویای رسولانه حقیقتاً مشکل است. چنانچه اکبر گنجی آورده دکتر سروش با همترازسازی مفهوم رویا با دیگر مفاهیم هوشمندانه در هرگونه نقد و نقادی را بسته است. این کار به نوعی نظریه مذکور را ضدِّ نقد کرده است:
“نا دقیق بیان کردن مفاهیم و مدعیات جزیی از “رویاهای رسولانه” است. مفهوم خواب اساس فرضیه سروش است. وقتی منتقدان به نقد فرضیه خواب میپردازند، سروش با به میدان آوردن مفاهیمی چون رویا، کشف، شهود، خیال، و…راه نقد را میبندد. فرضیه خواب را وقتی میتوان نقد کرد که خواب باقی بماند، اما وقتی به شهود، رویا، کشف عرفانی، علم خیال فیلسوفان، و…بسط پیدا کرد، آن چنان مبهم میشود که راه نقد بسته شده و فرضیه را از نقد مصون میسازد.”[8]
نقد اوّل: مکانیزم وحی عام یا خاص؟!
امّا با این حال این نظریه از دریچههای دیگری کاملاً میتواند نقد شود. یکی از این دریچهها دریچه تاریخینگریست. نظریه دکتر سروش برخلاف نگاه او همه چیز را درمینوردد. پیامبراسلام(ص) تنها پیامبر خداوند نبوده و نیست. پیش از او نیز پیامبران فروانی آمدهاند و رفتهاند. از نوح نبی بگیرید تا عیسی مسیح علیهالسلام. حال این سوال مطرح است: مکانیزم وحی در خصوص دیگر پیامبران چگونه بوده است؟! آیا آنها نیز رویا میدیدند؟! آیا آنها نیز دچار تجارب رویایی/بصری میشدند؟! به گمان نگارنده اگر نظریه رویا در مورد پیامبرخاتم(ص) وارد باشد؛ این نظریه در خصوص دیگر پیامبران نیز وارد است. یعنی هم نوح نبی رویا میدیده و هم عیسی مسیح(ع) دچار تجارت رویایی/بصری میشده.[9] بنابراین، نظریه رویا زمانی مقبول است که ما مکانیزم رویایی وحی را در مورد دیگر پیامبران نیز صادق بدانیم و فرایند وحی ایشان را نیز بصری/دیداری درنظر بگیریم. صاحب نظریه رویا میباید تکلیف خود را با پیشینه تاریخی مسئله وحی مشخص سازد و لذا بگاه فرضیهآفرینی در مورد تجارب دیگر پیامبران نیز تکلیف خود را روشن کند. نگارنده معتقد است که مکانیزم وحی در مورد همۀ انبیاء علیالقاعده میباید مشابه و همانند باشد و از یک سیاق یکسان و همجهت تغذیه نماید. حقیقتاً نظریۀ رویا در خصوص چگونگی مکانیزم وحی انبیاءالوهی منهای پیامبراسلام(ص) سکوت اختیار کرده است و دقیقاً در این نظریه مشخص نیست آیا پدیدارشناسی وحی تنها برای پیامبراسلام(ص) حالت بصری/دیداری داشته است؟! و یا این مکانیزم برای دیگر پیامبران الوهی نیز در کار بوده است؟!
هرگونه نظریه در باب پدیدارشناسی وحی میباید معرف تمام جامعه پیامبران باشد و اینگونه از تحلیل موردی برکنار بیفتد. به نظر من نقد اساسی بر نظریه دکتر سروش همین موردینگری مکانیزم وحی در خصوص پیامبرخاتم(ص) و عدم عنایت به سابقه تاریخی این اتفاق تاریخساز است. اگر واقعاً وفق نظر دکتر سروش وحی حالت رویایی/بصری داشته است، پس این نظریه نمیباید تنها در خصوص پیامبرخاتم(ص) مطرح شود و دیگر پیامبران را فراموش کند. این مکانیزم میباید در مورد تمام پیامبران تائید و ردیابی گردد و من باب همۀ آنها علیالاصول قابل اطلاق باشد.
بنابراین، وفق آنچه رفت میتوانیم چنین نتیجهگیری کنیم:
محمّد راوی رویاهای رسولانه است،(مکانیزم وحی رویاست)؛
مکانیزم وحی(وفق شواهد) مشابه و همانند است،
نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (+ دیگر پیامبران) راوی رویاهای رسولانهاند.
در این صورت بعید میدانم که نظریه مذکور بتواند در مورد تجارب وحیانی دیگر پیامبران تبیینگر باشد و مسائل دروندینی دیگر آیینها را نیز فیصله دهد. به نظر من مهمترین نقد بر نظریه رویا همین خاصنگری در خصوص مکانیزم و یا پدیدارشناسی وحی است. دکتر سروش گویی فراموش کرده است که در مورد مکانیزم وحی حل معضل پیشینه تاریخی این مسئله از پرداختن به اصل قضیه مهمترین است؛ و اصلاً این سابقه مسئله ثقیلیست که حتماً میباید بدان پرداخته شود.
نقد دوّم: تعبیرخوابهای هزار چهار صدساله
بگذارید گامی دیگر برداریم. این گام نه پیشینی بلکه پسینیست. نظریه دکتر سروش دقیقاً میان نظارت رویاها و روایت رویاها دچار خلط مبحث شده است. در این نظریه گفته میشد که پیامبر مدخلیت تام دارد و اصلاً خود او نویسنده قرآن به حساب میآید:
«توصیف آنچه به ماوراءطبیعت مرتبط است، از ذات و صفات الهی گرفته تا عالم مورچگان (عالم ذرّ و روز الست)، تا داستان خلقت و قصّه آدم، تا رفت و آمد ملائکه و شیطان و جنّ و شهاب های سماوی، تا حوادث پس از مرگ، تا قیامت و مشاهده مناظر غریب و نامعهود آن، تا وصف جهنم و بهشت و حشر اموات و به صف شدن انبیاء و اولیاء و بازکردن کارنامه اعمال بندگان، و نصب ترازوی عدل و صعود پنجاه هزار ساله ملائک به سوی عرش الهی، و قرار گرفتن تخت خداوند بر شانه های هشت فرشته، و نشستن خدا بر تخت و نشستن تخت او بر آب، و دمیدن در شیپور و حشر وحوش، و آتش گرفتن دریاها و کسوف خورشید و ستارگان، و تلوتلو خوردن مستانه مردم در محشر و سقط جنین زنان باردار، و بریان شدن پوست گنهکاران و روییدن دوباره آن، و مبادله جام های شراب در میان بهشتیان، و باغ های پر از انار و موز و انگور، و خدمتگزاری پسرکان لطیف و … چنان تصویری و بصری و سینمایی اند که گویا در عالم رؤیا بر پرده خیال می تابند. حتی اگر حقیقت آنها را بی صورت بدانیم، مدخلیّت قوّه خیال محمّد(ص) را در صورت بخشیدن به آن بی صورت ها نمیتوانیم انکار کنیم…»
و:
«باید به تأکید بیاورم که همه آنچه بر پیامبر رفت، و همه آنچه بر جان او نشست، برآمده از قوّت نفس و تیزی چشم باطن و تخیّل خلاق و تجربه کشّاف و توانایی عقلی بی نظیر او بود که همه از مواهب خاصّه ربّانی بودند و به او رخصت می دادند تا در خور ظرفیت بشری خویش، افق های دوردست را ببیند و اخگرهایی از عالم غیب به عالم شهادت آورد و آتش در خرمن تعادل تاریخ زند. محوریت و مدخلیّت پیامبر در پدیده وحی اجتناب ناپذیر و انکار ناپذیر است و همه دین حول محور شخصیّت و تجربه او می گردد و او حول محور خدا. اگر محمّد(ص) تجربه های دیگری داشت، اسلام محمّدی هم رنگ و عطر دیگری می گرفت. همه ادیان، به تصریح قرآن، اسلام اند: اسلام موسوی داریم و اسلام عیسوی، و دین مسلمانان اسلام محمّدی است، سلام الله علیهم اجمعین.»[10]
حال مشکل اساسی کاملاً آشکار میشود. اگر گفتارهای فوق دکتر سروش را بپذیریم، دیگر این کلام او بلاموضوع خواهد بود:
«در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمیتوان کرد، بلکه باید از شیوۀ خوابگزاری بهره جست»؛[11]
و:
«به گواهی تاریخ، او وقتی به حالت ناهشیاری و بیخویشتنی و استغراق میرفت (که من آن را رؤیا نامیده ام، برای پرهیز از متافیزیک سنگین و دشواری که در دل واژههایی چون مکاشفه و خیال متصّل و خیال منفصل و ملکوت اعلی و اسفل نشسته است، و برای اینکه مجهول را با مجهول تبیین نکنم، بلکه وحی مجهول را با رؤیای معلوم معنا کنم)، چیزهایی می دید و می شنید که پس از بازآمدن، برای یاران بازگو می کرد. یاران آنها را می نوشتند و یا به حافظه می سپردند و بیست سال پس از وفاتش، آنها را در دفتری گرد آوردند و نام مصحف بر آن نهادند. لذا زبان محصف محمّد(ص)، زبان عالم ناهشیاری است (اگرچه ظاهراً به زبان بیداری است و این همان حلقه مفقوده و نکته مغفوله در کار مفسّران مصحف است)، و قهراً محتاج خوابگزاری است.»[12]
چرا این گفتارهای دکترسروش بلاموضوع است؟! پاسخ روشن است. اگر واقعاً پیامبر رویاهای خود را بر اساس عقل برتر و ذهن خلاق عرضه میداشته، و اگر او دقیقاً امور بیصورت را صورتبندی مینموده، دیگر چه نیازی به خوابگزاریست؟! پیامبر خود قرآن را خوابگزاری کرده است. طبق نظریه رویا پیامبر در تألیف قرآن مدخلیت تام دارد و اوست که رویاهای خود را به زبان انیسان بیان مینماید. وفق این نظارت و روایت، خوابها خوابزدایی میشوند و برای تمام مخاطبان به ارائه درمیآیند. دیگر “آنچه گفته میشود” مساوی با “آنچه دیده میشود” نیست و میان این دو اتفاق حقیقتاً تفاوتهایی نیز برقرار است. دکتر سروش نمیتواند این مدخلیت پیامبر را به جز خوابگزاری کار دیگری معنا کند و بر روی آن نام دیگری بگذارد. به نظر من وفق مفاد نظریه رویا «آنچه پیامبر دید» خوابهای اوست و «آنچه پیامبر گفت» خوابگزاریهای او.
بنابراین، من برآنم که نظریه رویا وفق مفاد مندرج دیگر نیازمند خوابگزاری نیست و این کار به دست خود پیامبر پیشتر صورت گرفته است؛ چگونه میتوان قرآن را مبهم و شفافزدایینشده رها کرد و درعوض آن را مبین و روشنگر دانست. حقیقتی که از چشم صاحب نظریه رویا آشکاراً دور مانده، و همین امر او را با معضلات پسینی درانداخته است. علیایحال، نظریه رویا __اگر پذیرفته شود__ هرگز نیازمند خوابگزاری نیست و خوابگزار قرآن خودِ شخص پیامبر اسلام است. این نظریه پیامبر را محور و لذا نقطه کانونی میداند امّا نقش او را در خوابگزاری فراموش میکند. دکتر سروش نظارت رویاها و روایت رویاها را با یکدیگر مخلوط میسازد و تأویل آنچه هست را حواله به اغیار مینماید.
نتیجتاً به عقیدۀ این قلم نظریه رویا بعضاً از انسجام درونی رنج میبرد و طبق مفاد خود خود را نیز متضرر میسازد. این نظریه پیامبرخاتم را همهکاره در نظر میگیرد امّا او را از کار اصلیاش __یعنی خوابگزاری__ برکنار میگذارد. این نظریه بدون این تشخیص حقیقاً دچار بحرانهای تأویلی و گرفتار معضلات آنارشیستیک میشود و هیچ معیار استانداردی را درخصوص تعبیر و دریافت قرآن عرضه نمیدارد؛ چه، چگونه میتوان رویاهای رسولانۀ پیامبر را __آنهم از آن جهت که رویاهایی منحصر به فرد و تجاربی غیرقابل تجربهاند؛__ خوابگزاریی اقناعکننده نمود و آن را به فهم بیناذهانی نزدیک کرد. چگونه میتوان این رویاهای سُرنده و مرموز را به عنوان منبعی برای هدایت و راهبری مومنان درنظر گرفت و آن را در این جهان قرآن به معنای واقعی کلمه دانست. معالوصف، به اعتقاد نگارنده این غفلت قرآن را تبدیل به کتاب “رازهای فاشناشدنی” مینماید و آن را نه تبیین بلکه مسئله میسازد. من از این غفلت متعجبم: اگر نظریه رویا نقش محوری و بازیگر تنهای قرآن را پیامبر اسلام میداند و او را اول و آخر همۀ فعالیتهای قرآننگارانه میشناسند، پس چطور است که این نظریه خوابگزاری این کتاب را به گردن دیگران __یعنی به گردن خوابگزارانی بغیر از پیامبر اسلام__ میاندازد و خود پیامبر را به عنوان خوابگزار معرفی نمینماید. اگر پیامبر مدخلیت تام دارد؛ پس چرا خود او خوابگزار نیست؟! و چرا او تأویلگر و زارگشا نمیباشد؟! این نظریه قرآن را به دلیل عدم تشخیص نقش پیامبر در زودیابی و تسهیل __آنچه دیده شده و جامه گفتار به تن کرده است(البته به ظن نظریه)؛__ به واقع تبدیل به کتابی غیرقابل فهم و چنانچه گفتم تبدیل به “کتاب راز” مینماید و حقیقتاً از این طریق دست به پیشهتراشیهای ناموجه مییازند. و هکذا و هکذا.
سخن آخر
در اینجا نقد نظریه رویا را به پایان میبرم. البته این نقادی همچنان میتوانست ادامه داشته باشد. من در این مجال از بیان بسیاری از نقدهای دیگر خودداری نمودهام. علت این خودداری روشن است؛ نقدهایی که در اینجا نیآوردهام به خوبی در مقالات دیگر ناقدان مطرح شده است.[13] من از میان نقدهای وارده دو نقد “نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهای رسولانه» از منظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی” نوشته بیژن عبدالکریمی و نقد “تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد” نوشته اکبر گنجی را (در عموم موارد) بسیار میپسندم و برآنم که پاسخ به این نقدها از جانب دکتر سروش میتواند ابهامات فراوانی را مرتفع سازد. به هر حال نظریه رویا به اندازه زیادی در میان مسلمانان و البته مسلمانان بیشتر معرفتاندیش جا باز کرده است و لذا این اتفاق به همان اندازه که میتواند موجبات تعالی قرآن باشد، میتواند عامل تضعیف این آورده ویژه نیز بشمار آید.
در پایان من کلام خود را با بیان ابیاتی از اقبال لاهوری به پایان میبرم و مسئله مذکور را تبیینشده میپندارم.(در پرانتز ذکر این نکته ضروریست: دکتر سروش درجای جای نوشتههای خود از مولوی عارف ایرانی یاد میکند. به گمان من در اینجا طرح این مسئله فریضه است: دکترسروش در چند نوبت گفته است که تجربه پیامبری همانند تجربه شاعریست. به نظر من این گفته اگر در مورد نظریه کلام محمّد صادق باشد؛ در مورد نظریه رویاهای رسولانه قطعاً صادق نیست. مکانیزم سرایش یک شعر همچون سرودههای مولوی هرگز رویایی/بصری نبوده و نیست. شاعران هرگز تجربه دیداری به این سبک و سیاق نداشتهاند و اصلاً اینقدر بزرگنمایی در مورد ایشان خلاف واقع است.) بخوانید:
نقش قرآن تا درین عالم نشست
نقشهای کاهن و پایا شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون بجان در رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این
زنده و پاینده و گویاست این [14]
حسین پورفرج
17/4/1395
.
.
[1] – دکتر عبدالکریم سروش بر نگارنده حقی عظیم دارد. از ایشان همواره آموختهام و همواره میآموزم و هرگز این شاگردی را به هزاران استادی نمیفروشم.
[2] – مراجعه فرمائید به: زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست/سایت زیتون
[3] – مراجعه فرمائید به: محمّد(ص): راوی رؤیاهای رسولانه(۲)/ وب سایت نویسنده.
[4] – مراجعه فرمائید به: زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست/سایت زیتون .
[5] -مارتین بوبر(Martin Buber) : فیلسوف و نویسنده یهودی اتریشیست. او از تجدید حیات ملیگرای معنوی یهودی دفاع میکرد و آثار بسیاری درباره یهودیت و ناسیونالیسم یهودی نوشت… . همچنین بوبر کتاب خواندنیای دارد تحت عنوان «کسوف خدا». عنوان «تخفیف خدا» تا حدودی برگرفته از آن کتاب است. مارتین بوبر در آن کتاب از دو نوع رابطه در باب خدا سخن میگوید: رابطۀ «من-تویی» و رابطه «من-اویی(آنی)». این الهیدان و فیلسوف شهیر یهودی کاملاً مدافع نوع اول رابطه و البته کسوف این رابطه در عرصه زندگانیست. بخوانید در:
کسوف خدا، به ترجمه، عباس کاشف و ابوتراب سهراب، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران، ۱۳۹۲.
[6] – پیشتر بگویم که این موضع من نسبت به متافیزیک وصالی هرگز به معنای تأیید متافیزیک فراقی نیست. در آینده انشالله جستاری کامل در خصوص این دو نوع متافیزیک ارائه خواهم داد.
[7] -مثنوی معنوی/ دفتر اوّل/ بخش 4
[8] -مراجعه فرمائید به مقاله: تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد/اشکال سوم- نتایج غیر قابل قبول معرفتی.
[9] – در پرانتز به این آیه قرآن توجه فرمایید: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ و…(نساء/163)/ما به تو وحي فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بني اسرائيل) و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم و …
[10] – مراجعه فرمائید به: زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست/سایت زیتون .
[11] – مراجعه فرمائید به: محمّد(ص): راوی رؤیاهای رسولانه(1)/ وب سایت نویسنده.
[12] – مراجعه فرمائید به: زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست/سایت زیتون
[13] – از جملۀ آن نقدهایی که واقعاً آنها را وارد میدانم اما به دلیل پرداختن دیگر ناقدان از ذکر آنها امنتاع ورزیدهام، اینهایند:
– نخست این که نظریۀ رویا خود نیز به نتایج غریبی منجر می شود، در حالی که بروز این گونه نتایج، مشکلی برای نظریه تفسیر لحاظ شده است. به طور مثال، اگر خدا در قرآن بینا و شنوا نامیده شده، بر حسب نظریه رویا، باید فرض کرد که پیامبر، خدا را در عالم رویا با دو چشم و دو گوش میدیده است زیرا زبان رویا زبان خیال و تصویرپردازی است.(به قلم: خسرو باقری نوع پرست/ مقاله: تاملی بر نظریه رویای رسولانه دکتر عبدالکریم سروش)
-مدعای بصری بودن کل قرآن حیرت آور است. در قرآن گزارههای کلیه وجود دارد. گزارههای اخلاقی وجود دارد، گزارهها خلاف واقع وجود دارد، گزارههای شرطیه وجود دارد، گزارههای سالبه وجود دارد. چگونه میتوان این گونه گزارهها مثلا گزارههای کلیه یا خلاف واقع را با تصویر بیان کرد؟ آیا مفاهیم اخلاقی، و غیرمادی را میتوان با تصویر بیان کرد؟ چگونه مفهوم خدا را میتوان بیان کرد؟ مثلا فرض کنید که در قرآن آمده باشد که خدا به هرکس که بخواهد پاداش خواهد داد. این گزاره چگونه با تصویر قابل بیان است؟(به قلم: اکبر گنجی/ مقاله: تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد)
-صاحب نظریه از سخنان شیخ اشراق و دیگران در باب رؤیا، رؤیاهای ابراهیم و یوسف، معراج پیامبر، انواع خوابها و اینکه خواب یک جزء از ۴۶ جزء نبوّت است، برای اثبات رؤیای رسولانه شاهد آوردهاند، همه این شواهد در واقعیت داشتن رؤیا درست است، ولی دلیل رؤیا بودن قرآن نمیشود، کما آنکه تورات و انجیل هم رؤیا نبود. پیامبر مکرم اسلام البته رؤیاهای صادقه هم میدید، و قرآن نیز در دو مورد سربسته به آن اشاره کرده (اسراء ۶۰ و فتح ۲۷)، اما حساب قرآن را از این رؤیاها جدا کرده است.(به قلم: عبدالعلی بازرگان/مقاله: نقدی دوباره بر «رؤیاهای رسولانه»)
-بنابراین، اگر چه انگیزهها و دلنگرانیهای صاحب نظریه رؤیاهای رسولانه آنجا که میفرمایند «زبان قرآن، انسانی و بشری است، و قرآن مستقیماً و بیواسطه، تألیف و تجربه و جوشش و رویش جان محمّد (ص) و زبان و بیان اوست» یا «گفتهایم که آن دستاوردهای کلان [قرآن] به زبان عربی و عرفی و بشری… از منبع ضمیر پیامبر برخاستهاند،… یعنی خدا سخن نگفت و کتاب ننوشت، بل انسانی تاریخی به جای او سخن گفت و کتاب نوشت و سخنش همان سخن او بود»، به خوبی و کاملاً در مقابله با بنیادگرایی نظامهای تئولوژیک سنتی آشکار است و بخشی از حقیقت را آشکار می-سازد، لیکن، در همان حال، ما را با خطر ناسوتیسازی و سکولاریزه کردن متون مقدس مواجه می-کند.(به قلم: بیژن عبدالکریمی/مقاله: نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهای رسولانه» از منظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی)
-تأکید من اینجا بر این است که در واقع برخلاف ادعا و تمنای آقای دکتر سروش نظریه ایشان تنها می تواند وضعیت بخشی از آیات قرآن را تبیین کند و آن هم از نقطه نظر بحث زبان قرآن. اما در مورد آیات احکام و شریعت و یا وقایع تاریخی معاصر با زمان پیامبر که پژواکش در قرآن دیده می شود بحث ایشان عاجز از توضیح است. با شیوه ای که فیلسوفان و متکلمان و عالمان پیشگفته مسلمان درباره بحث از ماهیت وحی گفته اند بهتر می توان این تمایزها را در قرآن توضیح داد. این اتفاقاً مطلبی است که در برخی احادیث بدانها اشاراتی شده است؛ کما اینکه خواهیم گفت.(به قلم: حسن انصاری/ مقاله: نقد نظریه دکتر سروش درباره وحی (۱): مقدمات بحث)
و…
[14] – جاویدنامه/ پیام افغانی به ملت روسیه
.
.
دو نقد فربه بر نظریه “محمّد راوی رویاهای رسولانه”
حسین پورفرج
95/4/17
.
.