«نیایش» خصوصا و «مناسک و شعائر» عموما، سلسلهیی از کارکردهای اجتماعی دارند که در این نوبت به آنها نمیپردازم. در اینجا، بحث خود را تنها به جنبههای فردی یا به تعبیر بهتر کارکردهای فردی نیایش و به جاآوردن و گزاردن مناسک و شعائر دینی منحصر میکنم. برای آنکه به بیان خود سامان منطقی بخشم به یک نکته ساده در روانشناسی اشاره میکنم.
شخصیت و منش هر انسانی از پنج ساحت تشکیل شده است، سه ساحت اول را «ساحتهای درونی» و دو ساحت آخر را «ساحتهای بیرونی» مینامیم. اینکه هریک از ما جنبهیی بیهمتا و جانشینناپذیر داریم به واسطه آن است که ما در این پنجساحت با یکدیگر فرق داریم.
.
ساحتهای درونی انسان
- ساحت عقاید و باورها: یقینها، ظنها، شکها، حدسها، تخمینها، برآوردها، استدلالها و… همه ساحت اول انسان را نشان میدهند.
- ساحت احساسات و عواطف و هیجانات: عشقها، نفرتها، دوستیها، دشمنیها، آرامش، تشویش، دلنگرانی و دغدغهها، امیدها، ناامیدیها، شادیها، اندوهها، خشمها، خشنودیها، ترسها وحشتها و خلاصه هرچیز که در وجود ما بامآل سروکار پیدا میکند با «لذت و الم»، یعنی رامش از سویی و درد و رنج از سوی دیگر… جنبههای احساسی، عاطفی، هیجانی انسان در ساحت دوم او را نشان میدهند.
- ساحت اراده و خواستها: اهداف، آرمانها، انگیزهها، مقاصد و مطلوبهای انسان، ساحت سوم درونی انسان را نشان میدهند.
ساحتهای بیرونی انسان
علاوه بر این سه، انسان واجد دو ساحت بیرونی نیز هست:
- ساحت گفتار
- ساحت کردار
این پنج ساحت، شخصیت و منش منحصر به فرد «تو، او و من» را میسازند. از سوی دیگر، هر انسانی در «لحظات بهنجار یا متعارف آگاهی» خود (به تعبیر روانشناسان) در حال یکی از این چهار ارتباط است: یا در حال ارتباط با «خدا»، یا در حال ارتباط با «خود»، یا در حال ارتباط با «انسانهای» دیگر، یا در حال ارتباط با «طبیعت» پیرامونی خود است.
این ارتباطات «مانعةالخُلو» هستند ولی «مانعة الجمع» نیستند. یعنی ممکن است که در یک لحظه دچار دو، سه یا چهار مورد از این ارتباطات باشیم اما اینکه لحظهیی باشد که دچار هیچ یک از این چهار ارتباط نباشیم، امکان پذیر نیست. البته اینکه ما لااقل در حال یکی از این چهار ارتباط باشیم، به شرایط «بهنجار آگاهی» انسان بستگی دارد. (حالتی که در آن یکی از این چهار ویژگی را دارا باشیم: اولا، زنده باشیم و نه مرده، ثانیا، بیدار باشیم و نه خفته، ثالثا، هوشیار باشیم و نه در حالت اغما، کما یا بیهوشی و رابعا، مست لایعقل نباشیم.)
علاوه بر این یک حال «بهنجار آگاهی»، روانشناسان گاه به 18، گاه به 19، گاه به20 و گاه به 21 حال «نابهنجار آگاهی» نیز اشاره کردهاند. مثلا وقتی که در خوابیم، در حال رویا دیدنیم، در حال هیپنوتیزم شدنیم، مبتلا به صرعیم، در حال کشف و شهودیم و… همه اینها حالات نابهنجار آگاهی آدمی هستند و در اینجا نابهنجار تنها یعنی «نامتعارف» و غیر از این، ارزشداوری منفی به همراه ندارند.
انسان در شرایط بهنجار آگاهی، با «پنج ساحت» خود در مواجهه با این «چهار» طرف میتواند 20قسم ارتباط داشته باشد. یعنی با «خدا» پنج قسم، با «خود» پنج قسم، با «انسانهای» دیگر پنج قسم و با «طبیعت» پیرامونی خود نیز پنجقسم رابطه را ترتیب دهد. در بحث ما اما، صرفنظر از سه طرف ارتباط دیگر، تنها از ارتباط با «خدا» سخن میرود.
چرا که در اینجا سخن از نیایش و مناسک و شعائر است که در آن ما با «خدا» رابطه برقرار میکنیم؛ گاه رابطهیی عقیدتی، گاه رابطهیی احساسی، عاطفی، هیجانی، گاه رابطهیی از مقوله خواست، گاه رابطه گفتاری و گاه رابطهیی کرداری.
از سوی دیگر، روانشناسان امروز، گاه از سه ساحت درونی آدمی به «ذهن» و از دو ساحت بیرونی به «رفتار» تعبیر میکنند. از این رو دیده میشود که در کتابهای درسی، «روانشناسی» را به عنوان «علم مطالعه و تحقیق در باب «ذهن» و «رفتار» تعریف میکنند که ذهن و رفتار در اینجا به آن سه ساحت درونی و دو ساحت بیرونی اشاره دارد.
من نیز در اینجا برای رعایت اختصار در بیان از این تعابیر استفاده میکنم و میگویم: پس ما در مناسک و شعائر و در حالت نیایش با خدا، گاه ارتباط ذهنی (عقیدتی یا احساسی- عاطفی- هیجانی، یا ارادی) داریم و گاه ارتباط رفتاری (گفتاری یا کرداری)
کارکردهای نُهگانهی نیایش
با این توضیحات، اکنون برای بررسی کارکردهای نیایش باید گفت که مخاطب نیایش آدمی را به هرنامی (چه خدا، چه هستی، چه جان جهان) بخوانیم در ناحیه «ذهنی» چهار کارکرد و در ناحیه «رفتاری» پنج کارکرد دارد.
چنانکه این سنجه، بنا به رای پژوهشگران روانشناسیدین درست باشد در این بررسی میتوانیم دریابیم که نیایشهای ما تا چه حد معنادار یا بیمعناست. هر چه این نُه کارکرد کمتر در نیایش من حضور داشته باشند، نیایش من بیمعناتر، بیوجهتر، عبثتر و بهگزافتر است و هرچه این نه کارکرد حضور قویتر، شدیدتر و عمیقتری داشته باشد نیایش من یا اساسا مناسک و شعائری که به جا آورده میشود معنادارتر خواهد بود.
کارکردهای «رفتاری» نیایش
ابتدا به بخش کارکردهای رفتاری میپردازم:
1.اعتراف
نخستین کاری که آدمی در نیایش انجام میدهد «اعتراف» است. البته نه فقط به معنایی که امروزه در زبان فارسی در رابطه با خطا یا گناه به کار میرود. بلکه به معنایی وسیعتر یعنی: بازشناسی و بازگویی وضع و حال خود.
یک قسم از این بازشناسی، البته بازشناسی گناهان و خطاهای آدمی و بازگویی آن است. قسم دوم، اعتراف به نقاط قوت و ضعف آدمی است. قسم سوم اعتراف به محدودیتهای خود چه در جانب دانایی و علم و چه در جانب توانایی و قدرت است. قسم چهارم، اعتراف است به حوادث و سوانح نامطلوبی که بر آدمی رخ داده است و او را دستخوش تشویش، اضطراب، اندوه یا ناامیدی کرده و رضایت باطن وی را بازگرفته است یا زندگی آدمی را پوچ و بیمعنا ساخته است.
2.حمد و ثنا
پس از «اعتراف»، کار دومی که آدمی در نیایش انجام میدهد «حمد و ثنای» جان جهان، امر متعالی، امر غایی، حقایقالحقایق، خدا یا هر تعبیر دیگر است. این حمد و ثنا ممکن است به سه وجه صورت پذیرد.
الف) به این وجه که آن موجود در حق «همه» انسانها انعام کرده است،
ب) به این وجه که آن موجود در حق «من» به عنوان یک شخص خاص انعام و تفضلهایی داشته است و
ج) به این وجه که حمد و ثنا نه به خاطر انعامی است که خدا به نوع بشر داشته و نه به خاطر انعام و تفضلی است که به شخص من داشته بلکه به خاطر زیبایی خود اوست، به خاطر جمال، جلال یا عظمتی است که آدمی در خود او میبیند. در واقع، این سه مکشوفه آدمی در باب مخاطب نیایش او، انگیزه حمد و ثنا و ستودن میشود. چنان که در بیان علیبن ابیطالب میبینیم: «وَجَدتُک اَهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُک»، یعنی چون تو را ستودنی یافتهام، تو را عبادت میکنم.
3.شکر
کار سومی که آدمی در حال نیایش انجام میدهد، «شکر» است. شکر در واقع، نوعی Appreciation یا «قدردانی» از هستی است ولو به زبان ادیان ابراهیمی از آن به شکر تعبیر کنیم. Appreciation یعنی میدانم قدر خوبیهایی که «هستی» به من داده است. هم قدر آن را میدانم و هم حق آن را میگزارم.
در واقع سپاسگزاری و شکر، ترکیبی از دو چیز است: یکی قدردانی و دوم حقگزاری. آنگاه که آدمی نعمتی را که هستی به او داده است، کشف میکند و میخواهد حقشناس و قدردان آن نعمت باشد چنانکه در روانشناسی دین و معنویت گفته شده است اگر آدمی به سه کار مبادرت کند «قدردان» است: اول، اینکه از داشتن آن نعمت شادی کند. (هم شادی درونی یا «حش و حشاشت» و هم شادی بیرونی یا «بش و بشاشت»، اینکه عارفان به تعبیر ابن سینا «حشٌ بشٌ» خوانده میشوند به این جهت است که به راستی قدردان هستی، جان جهان یا خدا هستند)، دوم، اینکه آدمی بهترین و بهینه استفاده از این نعمت را داشته باشد و سوم، اینکه نسبت به کسانی که از این نعمت محرومند شفقت هرچه بیشتر بورزد. چراکه مثلا اگر قدر نعمت بینایی را بدانیم، در برابر یک فرد نابینا، به جای مباهات و تفاخر به تنعم خود، نسبت به محرومبودن وی شفقت میورزیم. یک علت شفقت نورزیدن آدمیان به یکدیگر، به این سبب است که نسبت به نعمتی که خود از آن برخوردارند و دیگران محروم، قدردان نیستند.
4 .دعا یا بیان تقاضا
کار چهارمی که آدمی در هنگام نیایش انجام میدهد، آن است که فرد برای شخص خود از جان جهان تقاضا میکند؛ آنچه «دعا» خوانده میشود و آن زمانی است که فرد به کاستیهای خود، عیب و نقصها و گناهان و خطاهای خود پی برده و از جان جهان و هستی، برآورده شدن و جبران این نقصها، خطاها و گناهان را طلب میکند. میبینیم که سه بخش نخست نیایش را که نوعی نجواکردن، عرضحال و توصیف است باید به «مناجات» تعبیر کرد و تنها بیان تقاضا را «دعا» نامید.
5.شفاعت
کار پنجمی که آدمی در نیایش انجام میدهد «شفاعت» است برای دیگری. در اینجا، فرد، خود تقاضایی ندارد و تنها میخواهد خود را میانجی با خدا قرار دهد و از او برای دیگران چیزی طلب کند. فرق شفاعت و دعا در همین نکته است.
چنانکه گفته شد، ما با گفتار و کردارمان به هنگام نیایش یا انجام مناسک و شعائر، این پنج کارکرد رفتاری را برآورده میسازیم.
کارکردهای «ذهنی» نیایش
اما ما در «ذهن» و درون خود نیز در هنگام نیایش به چهار کار مبادرت میکنیم. این چهار کارکرد معمولا در نحلههای غیردینی و مذهبی نیز متعارف است؛ یعنی نحلههایی که به عرفان غیردینی یا غیرمذهبی تعلق دارند.
امروزه حتی در رواندرمانگریهای سکیولار و غیردینی هم به این چهار کار توصیه میشود که عبارتند از: reflection، concentration، meditation و contemplation
در واقع نیایش هنگامی مطلوب است که با این چهار کار همراه شود و به درجهیی که چنین نباشد عمل یاوهیی خواهد بود.
1.تأمل
Reflection (تامل) – به معنی بازپسنگری به کل زندگی گذشته است. نگاهی به عقب، تا به آنجا که حافظه آدمی یاری میکند، در حالی که توام با نوعی ارزشداوری بوده و نوعی عزم جزمکردن را واجد باشد. مثلا آنکه خود را در گذشته دچار مشغلههای عدیده ببینیم و عزم بر کاهش آن مشغلهها کنیم. به تعبیر منقول از حضرت سجاد، امام چهارم شیعیان: «اللهُم أجعل هُمومنا هما واحدا» خدایا مشغلههای عدیده ما را یک مشغله کن. به تعبیر کییرکگور «ما را یکدله کن»، ما چند دلهییم یا لااقل دل به دو نیمیم.
بسته به اینکه فرد در جریان reflection، نسبت به آنچه در گذشته انجام داده است و آثار و نتایجی که در برداشته است چه ارزش داوری مثبت یا منفیای حاصل کند، عزمها و تصمیمات جدید در وی پدید میآید. ارزشداوری مثبت، ما را به تکرار آن عمل مثبت و ارزشداوری منفی ما را به عدمتکرار آن سوق میدهد. به اینسان میتوان به تعبیر دقیق سعدی در دیباچه گلستان،reflection را «تأمل» در ایام ماضی دانست؛ تأملی توأم با ارزشداوری.
2.تمرکز
Concentration (تمرکز) – در این مرحله، آدمی از تامل به این نتیجه رسیده است که در زندگی با مسالهیی برای حل و مشکلی برای رفع مواجه است. تمرکز، معطوف شدن با تمام وجود به قصد حل یک مساله (نظری) یا رفع یک مشکل (عملی) است، تا زندگی سامانهیی بیابد یا سامانه از دسترفته خود را بازیابد. در کتابهای اخلاقی و فقهی نیز چنانکه دیدهایم به اندیشیدن در اینگونه امور پس از عبادت دعوت شده است.
3.مراقبه
Meditation (مراقبه) – در مرحله مراقبه، تمام توجه آدمی به این جهت معطوف میشود که «خود حقیقی» خود را از میان «خود»های ناحقیقی و موهوم بازشناسد. چه بسا آدمی از ابتدا تا انتهای عمر خود، حتی یکبار نیز با «خودحقیقی» خود ملاقات نکند و پیوسته با خودهای ناحقیقی و موهوم خود به سر کرده باشد.
این بازشناسی، هم در روانشناسی امروزین (خصوصا در روانشناسی روانشناسان پراگماتیست امریکایی) و هم در سنتهای فرزانگان و عرفای ادیان و مذاهب، اهمیت بسیار دارد. در مراقبه، ما هر آنچه «خودحقیقی» خود میدانیم را «محو» میکنیم، لیکن همچنان میبینیم که: ما هستیم. زیرا اگر آن «خودحقیقی» ما بود، با محو شدنش، باید «ما» نیز محو میشدیم.
در مسیر مراقبه است که «خودحقیقی» را از «خود»های ناحقیقی بازشناسی میکنیم یا نزدیکتر به مقصود، «خودحقیقی» را از «داراییهای» خودحقیقی بازمیشناسیم. (اینکه فیالمثل دریابیم بدن، ذهن، نفس و هویت اجتماعی فرد، «من» او نیست بلکه صرفا از داراییهای اوست.)
به عبارت دیگر، meditation یا «مراقبه»، جستوجو در خود است برای رسیدن به «خود»، فارغ از آنکه به کدامین شکل صورت گیرد (مدیتیشنهای بوداییانه یا غیربوداییانه)
- نظر و مشاهده
Contemplation(نظر و مشاهده) – به این معنا که آدمی به هستی، بدون علایق خود بنگرد. بسیار دشوار است که گزارش معصومانه حواس ظاهری آدمی، فارغ از علقههای درونی وی ادراک شود. فارغ از اینکه در مواجهه با هرچیز بپرسد «به چه درد من میخورد؟». این نوع مواجهه را دیدگاه interested، یا دیدگاه همراه با علقه میخوانند. Contemplation در مقابل، «هنر بیطرفانه دیدن جهان» است. یعنی جهان را فارغ از ربط و نسبتی که با من برقرار میکند به تماشا بنشینیم و اینکه چه سود و زیانی به من میرساند یا نه، چه فایده و ضرورتی برای وجود من دارد، با رقبا یا رفقای من چه میکند، مرا جلو میبرد یا عقب، تقویت میکند یا تضعیف را، یکسره به کناری بگذاریم. به تعبیر دیگر، به جهان، فارغدلانه نگاه کنیم همچنانکه چنین نگاهی به هستی را به خدا نسبت دادهاند که چون سود و زیانی ندارد، قادر به نگاهی فارغ از سود و زیان است. در contemplationآهستهآهسته به این سو میرویم که به جای آنکه ببینیم یک فرد میتواند «چه کاری» برای ما انجام دهد؟ به «خود» آن فرد بپردازیم و به جای آنکه به «کارکرد» یک شیء توجه کنیم، ببینیم که خود آن شیء چیست.
اگر بتوان چنین بود، آنگاه به نظر فرزانگان و بنیانگذاران ادیان و مذاهب، مساله «شر» لااقل از جهان من محو میشود. چراکه دیدن شر در عالم ناشی از دیدگاه interested آدمی است و اگر او به دیدگاه uninterested یا «بدونعلقه» دست یابد، از آن میرهد.
به این ترتیب، ما در مواجهه با نیایش یا مناسک و شعائر چنان که دیدیم پنج کارکرد رفتاری و چهار کارکرد ذهنی را سراغ میکنیم. با دقت در این 9 کارکرد میتوان در آثاری همچون سفرنامه حج مرحوم شریعتی یا کتاب حاضر از جناب طهماسبی نیز جابهجا به این موارد برخورد؛ ولو در بدو امر، ذهن خواننده سطحینگر قادر به تشخیص آن نباشد.
.
.
فایل pdf کارکردهای مناسک و شعائر دینی
دانلود از سرور اول | دانلود از سرور دوم
.
.
صوت کارکردهای مناسک و شعائر دینی
دانلود از سرور اول | دانلود از سرور دوم
.
.
کارکردهای مناسک و شعائر دینی
مصطفی ملکیان – مهر 93 – سخنرانی در نشست رونمایی از کتاب «حج»
منابع: کانال مصطفی ملکیان در تلگرام
روزنامه اعتماد، شماره 2870 به تاريخ 21/10/92، صفحه 11 (انديشه)
.
.
مواجهه بچگانه با مفاهیمی چون پلورالیزم(نظریه اتاق)
مقدمه
مواجهه ساده انگارانه و راحت طلبانه برخی مدعیان داخلی با مفاهیم جدید علوم انسانی که سالهاست در آکادمی های دنیا مورد تحقیق قرار گرفته است، یکی از معضلات جامعه ایرانی است که دلالیل گوناگونی دارد (خصوصاً دلایل سیاسی). یکی از این مفاهیم، واژه “پلورالیزم” است؛ که به کثرت گرایی معرفتی مشهور است و البته دارای لایه ها و معانی مختلفی است.
اصل بحث
جان هیک یکی از مبدعان و مطرح کنندگان اصلی این نظریه است. نگارنده در اینجا نه قصد دارد، پلورالیزم را توضیح و تبیین کند و نه بی جهت آن را قابل دفاع بداند؛ بلکه هر نظریه ای باید با جدیت و موشکافی، توسط اهل تحقیق و افراد مستقل از سیاست، مورد بررسی قرار گیرد. اما درد نگارنده چیز دیگری است.
خلاصه ای بسیط از عقیده پلورالیزم
پلورالیسم دینی یعنی اینکه حقیقت مطلق و نجات و رستگاری را منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آئین ندانیم بلکه معتقد شویم که حقیقت مطلق، مشترک میان همه ادیان است و ادیان مذاهب، شریعتها و آیینهای مختلف، جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه همه ادیان و مذاهب، به نجات دست مییابند.
در دنیای غرب، در برابر پلورالیسم دینی، دو مکتب فکری دیگر، با عنوان انحصارگرایی و شمول گرایی نیز مطرح است. انحصار گرایی بر آن است که راه نجات و رستگاری در مسیحیت است. نه از آن روی که حقیقت ناب تنها در آئین مسیحیت یافت میشود بلکه از آن روی که تجلی الهی، منحصراً در مسیح واقع شده است. از دیدگاه شمول گرایی نیز فقط یک راه رستگاری وجود دارد و این راه خاص، صرفاً در یک دین و مذهب خاص، قابل شناخت است و در عین حال، همه میتوانند در این راه قدم بگذارند هر چند که به شرایط خاصی که در آن دین مطرح شده است گردن ننهند (هر کس میتواند رستگار شود هر چند از اصول اعتقادی دین حق چیزی نشنیده باشد).
جرح نگارنده
برخی آنچنان ساده انگارانه (و بچگانه) با پلورالیزم مواجه می شوند که انسان متأسّف می شود. مثلاً می گویند:
1- مگر می شود حقیقت دو تا باشد؟!
2- مگر می شود دو نظریه متضادّ، هر دو درست باشند؟!
3- مگر امکان دارد، دو ضربدر دو، به خاطر معرفت شناسی عده ای، 5 شود؟!
4- خدا در قرآن سخن از صراط مستقیم کرده، پس پلورالیزم یعنی چه؟!
و …
به این افراد باید گفت که شما قضیه را خیلی ساده می بینید و تا زمانی که چنین مفاهیم عمیقی را با سطحی انگاری از سر خود باز کنید، نه تنها توفیقی بدست نخواهید آورد بلکه موجبات انزوای خود را فراهم خواهید آورد. به نظر شما، جناب جان هیک آنقدر نادان بود که نفهمد دو قضیه از هر جهت متضاد (یعنی به احتساب حمل های فلسفی مانند قوه و فعل و حمل های شایع صُناعی و اوّلی)، نمی توانند هر دو درست باشند؟ یعنی اینقدر نمی فهمید؟!
تبیینی از پلورالیزم
مقدمه
عقیده به پلورالیزم، روا دانشتن ولنگاری معرفتی و بی در و پیکر بودن معرفت شناسی نیست؛ بلکه برعکس احترام به تفکر و معرفت بشری و بستن راه تکفیرها و تحدیدهاست. اینکه عده ای، به محض باز شدن باب گفتگو در باب پلورالیزم یا سکولاریزم و …، با الفاظ احساسی و غیر علمی، سعی در انحراف ماجرا دارند، کاملاً ناصحیح است. نظریه پلورالیزم(به فرض غلط بودن)، حتی قبل از جان هیک، به نوعی در بین عرفای سراسر جهان سابقه داشته است و پس از مظرح شدن نیز آنقدر ساختارمند و قوی ارائه شد که اذهان متفکران جهان را به کاوِش علمی واداشت و جای خود را باز کرد.
پلورالیزم، حتی در برخی لایه ها(مانند پلورالیزم نجات) توسط برخی متدیّنان اسلامی(حتی از نوع سنت گرا) مورد پذیرش قرار گرفته است و حتی مستند قرآنی هم برای آن اقامه شده است:
از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صابئین، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند. (بقره:62, ترجمه جناب خرمشاهی)
اصل بحث
اما آنچه که نگارنده در پی آن است، فراتر از پلورالیزم نجات است؛ یعنی قصد نگارنده تبیینی هرچند ساده، از پلورالیزم در معرفت شناسی و حقّ یابی است (قبلاً برخی مثالی را از فیل در تاریکی بیان کرده اند +).
تصور کنید در گوشه اتاقی هستید که یک نفر روبری شما، در آنسوی اتاق نشسته است. از او بخواهید تا از زاویه دید خود، اتاق را توصیف کند. توصیف او به احتمال بالا، کاملاً صحیح به نظر می رسد چرا که هم چشمان او سالم است و هم امری نیست که در آن اختلافی وجود داشته باشد چون کاملاً امری ظاهری است. حال توصیف خودتان را برای او بیان کنید. توصیف ما نیز به احتمال زیاد درست است. اما سوال اینجاست که توصیف شما با توصیفِ نفر روبرویی یکی است؟! آیا امکان دارد دو نفر در زوایای مختلف، توصیف یکسانی از “حقیقت اتاق” ارائه بدهند؟! آیا اشکال هندسی اتاق و پدیده هایی که در اتاق می گذرد، از دید شما و او یکی است؟! مسلّماً خیر! (فرض نگارنده بر آن است که تنها مورد اختلاف شما و نفر روبرویی، زاویه دید است نه تاثیر پیش فرض های قبلی، آداب و رسوم، و …).
حال جای سوال است که این دو نگاه و دو تصویری که در ذهن شما و ذهن فرد مقابل از اتاق، شکل گرفته است، کدامیک حق است و کدامیک باطل؟! قطعاً با توجه به آنچه تاکنون آمد، هیچکدام باطل محض نیست؛ اما حقیقت محض هم نیست. به عبارت دیگر، می توان هر دو دیدگاه را با توجه به شرایط هرکدام از افراد، به نوعی حقّ تلقی کرد؛ یعنی هر دو توضیف، در عین اختلاف، درست اند و گویای حقیقتی از اتاق.
تبیین فلسفی این موضوع آن است که حقّ، هیچگاه عریان در جهان ذهن و معرفت شناسی ما، وارد نمی شود؛ بلکه لایه هایی از آن، و متناسب با شرایط مختلف بر ما عرضه می شود که نه می توان آن را باطل محض انگاشت و نه به دلیل پوشیدن لباس هایی از جنس های مختلف، حقّ محض. اینکه عده ای اصرار دارند که در هستی تنها یک حقّ وجود دارد، و یک صراط مستقیم هست (که نگارنده مدافع آن است)، دلیل کافی بر ردّ نظریه پلورالیزم نیست؛ چرا که توجه ندارند که حقّ تاکنون به دست چه کسی فتح شده است و در کجا، خود را نازل کرده است؟ حق همواره در لایه ها، زاویه ها، فرهنگ ها، منش ها، و انواع و اقسام مدل ها، خود را عرضه کرده است و نمی توان در جهان بُرون، انتظار داشت تا حقّی که کثرت پذیرفته است، واحد باشد!
نقد و جرح شما به این مطلب منتشر خواهد شد… .