اخلاق دشمنی ، ابوالقاسم فنایی

اخلاق دشمنی ، ابوالقاسم فنایی

دشمن داشتن و دشمنی ورزیدن با دشمنان یکی از واقعیات تلخ و ناخوشایند زندگی انسانی است. از قدیسان که بگذریم، انتظار اینکه آدمیان به یک چشم به دوست و دشمن خود بنگرند و با هر دو به یک شیوه رفتار کنند، و از مقابله به مثل بپرهیزند، انتظار واقع‌بینانه‌ای نیست، یعنی چنین رفتاری از وسع متوسطان بیرون است و لذا مشمول امر و نهی‌ها و بایدها و نبایدهای اخلاقیِ ناظر به رفتار متوسطان نمی‌شود. یعنی اخلاق متوسطان از ما نمی‌خواهد که با دوست و دشمن خود به یکسان رفتار کنیم، و دوستی و دشمنی دیگران هیچ نقش و تأثیری در نحوه‌ی رفتار و واکنش ما نسبت به آنان نداشته باشد.

با این همه، اخلاق متوسطان از ما می‌خواهد که در رفتار خود با دشمنان، ارزشها و بایدها و نبایدهای اخلاقی خاصی را مراعات کنیم. یعنی اگرچه می‌توان با دوستان و دشمنان رفتاری متفاوت داشت، اما حداقلی از ارزشهای اخلاقی هست که مراعاتشان در هر صورت و تحت هر شرایطی لازم و ضروری است، خواه در رابطه با دوست و خواه در رابطه با دشمن. به بیان دیگر، دوستی و دشمنی تنها در اخلاقِ حداکثری تفاوت دارند، اما مقتضای اخلاقِ حداقلی نسبت به این دو مقام و موقعیت یکسان است.

شاید بتوان ادعا کرد که اصل نخستین و بنیادینِ اخلاق دشمنی ، اصل عدالت و انصاف و وجوب عدالت ورزیدن با دشمنان و به عدالت رفتار کردن با آنان است و سایر اصول این اخلاق به نوعی به همین اصل بر می‌گردند و از  آن استنتاج می‌شوند. به بیان دیگر، ظلم کردن بد است، حتی به دشمن. یعنی در رابطه با تعیین اینکه رفتار خاصی عادلانه یا ظالمانه است، دوستی و دشمنی از پارامترهای اخلاقاً مربوط نیست و نباید در قضاوت و داوری اخلاقی ما تأثیر بگذارد و حکم اخلاقی عمل را عوض کند. این اصل اخلاقی مورد پذیرش دین نیز هست. فی المثل در قرآن آمده که «ولایجرمنکم شنئان قوم علی أن لاتعدلوا»، (مائده: 8) یعنی «دشمنی با قومی سبب نشود که شما از جاده‌ی انصاف و عدالت‌ورزی خارج شوید».

درست است که پاره‌ای از ارزشهای اخلاقی تابع مقام‌اند و ادب مقام دوستی با ادب مقام دشمنی فرق می‌کند، اما این فرق در رابطه با ارزشهای اخلاق حداکثری است، نه در رابطه با ارزشهای اخلاق حداقلی یا اخلاق عدالت‌محور. از منظر این اخلاق که بنگریم، بین این دو مقام فرقی نیست و ما در هر حال باید عدالت را مراعات کنیم. البته خود اخلاق حداکثری نیز مراتب گوناگونی دارد و در بعضی از مراتب آن عفو کردن دشمن بر انتقام گرفتن از او رجحان دارد. چنانکه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید: بخشیدن دشمن شکر نعمت تسلط یافتن بر اوست.

بد نیست این نکته را با استفاده از تعبیرات رایج در اخلاق سنتی خودمان هم توضیح بدهیم. در اخلاق سنتی ما خشم و شهوت و غلبه‌ی این دو بر عقل منشاء رفتارهای نابهنجار اخلاقی قلمداد می‌شود و غایت اخلاقِ حداقلی این است که آدمی در اثر تمرین و مراقبه و مجاهدت با نفس بتواند خشم و شهوت خود را کنترل کند، یعنی این دو را تحت ضبط و مهار عقل خود در آورد و تنها در چارچوب حکم عقل که همان حکم اخلاق است از این دو تبعیت کند. برقراری عدالت در وجود خود تنها از طریق کنترل عواطف و احساسات و سپردن زمام آنها به دست عقل حاصل می‌شود. البته اخلاق از ما نمی‌خواهد که عواطف و احساسات خود را سرکوب کنیم. آنچه که اخلاق از ما می‌خواهد این است که (1) در مقام ابراز عواطف و احساسات (خشم و غضب) خود و (2) در مقام تصمیم‌گیری و (3) در مقام رفتار (= پیروی از عواطف و احساسات) ارزشهای اخلاقی را «نقض» نکنیم.

به بیان دیگر، پیروی از شهوت و غضب در خارج از این چارچوب، با هویت انسانی آدمی ناسازگار است و از غلبه‌ی هویت حیوانی بر هویت انسانی سرچشمه می‌گیرد. و انسان اخلاقی کسی است که هویت حیوانی خود را تربیت و دیو درون خود را رام و اهلی کرده و بر سبعیت و درنده‌خویی خود لجام زده است. بنابراین، ارضاء خشم و شهوت در خارج از مرزهای اخلاقی نشانگر غفلت و بیماری روحی و غلبۀ هویت حیوانی بر هویت انسانی در ماست. و ما، اگر به دشمن خود ظلم کنیم، دست‌کم در لحظۀ عمل، از مقام انسانیت به مقام حیوانیت تنزل کرده‌ و انسانیت خویش را ارزان فروخته‌ایم. و کسی که به دشمن خود ظلم می‌کند، در همان حال به خود نیز ظلم می‌کند و به خاطر این کار از خدا و کمال و معنویت دور می‌شود، یعنی از این طریق فقط به دشمن خود ضرر نمی‌زند، بلکه به خود نیز ضرر می‌رساند.

سؤالی که در اینجا باید در باب آن تأمل کنیم این است که چگونه می‌توان تشخیص داد که گفتار یا کرداری خاص در رابطه با شخصی خاص (در اینجا، دشمن) ظالمانه است. تشخیص چنین چیزی مشکل است، زیرا وقتی خشم و شهوت در وجود ما غلیان می‌کند، طوفانی و تندبادی که در روح ما برمی‌خیزد، چشم ما را تیره و تار می‌کند و عقل ما را از کار می‌اندازد و بصیرت اخلاقی ما را کور می‌کند. مکانیزم تأثیر خشم و شهوت در تصمیم‌گیری و عمل ما به صورت نوعی «خودفریبی» (self-deception) است. یعنی عواطف و احساسات در ابتدا موجب می‌شوند که ما کاری را که واقعاً بد و نادرست است خوب و درست بپنداریم و این پندار غلط مبنای تصمیم و عمل ما واقع می‌شود.

بنابراین، ما به روش یا معیاری نیازمندیم که به کمک آن بتوانیم تأثیر خشم و شهوت را در قضاوتها و تصمیم‌گیریهای خود کم کنیم و تا حد امکان از خودفریبی جلوگیری کنیم. یعنی ابتدا باید عقل را از اسارت خشم و شهوت آزاد کرد تا بتوان به قضاوت و داوری و تشخیص آن اعتماد کرد. و این کار انصافاً سخت است، و شجاعت و حریت بسیار می‌خواهد زیرا مصداق روشن جنگیدن با خود است و به همین دلیل است که پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «اشجع الناس من غلب هواه»، (مجموعه ورام / 2 / 26) یعنی «شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند».

به هرحال، فیلسوفان و معلمان اخلاق روشهای گوناگونی کشف و ابداع کرده‌اند که از طریق آنها می‌توان از خطا در تشخیص و داوری اخلاقی و تأثیر خشم و شهوت در حکم و تصمیم‌گیری اخلاقی جلوگیری کرد یا دست‌کم این خطاها را کم کرد. و من به اختصار به پاره‌ای از آنها در اینجا اشاره می‌کنم.

یکی از آن روشها این است که ببینیم آیا اگر جای ما با دشمن‌مان عوض شود، این امر قضاوت ما را عوض خواهد کرد یا نه. یعنی اگر ما به جای آن فرد بودیم و او به جای ما، دوست داشتیم که با ما چنین رفتار شود؟ اگر در این فرض حکم ما عوض شود، این نشان می‌دهد که آن حکم اخلاقی نبوده، یا قضاوت اخلاقی ما درست نبوده است. به تعبیر کانت، شرط صوری یک حکم اخلاقیِ درست یا اساساً شرط اخلاقی بودنِ یک حکم این است که آن حکم «تعمیم‌پذیر» باشد.

این معیار تعبیر دیگری است از سخن امام علی (ع)، که در چند جای نهج البلاغه تکرار شده است. در نامه‌ای که آن امام همام به امام حسن (ع) نوشته‌اند آمده است: «پسرکم! خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار، پس آنچه برای خود دوست می‌داری برای جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار. و ستم مکن چنانکه دوست نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن چنانکه دوست می‌داری به تو نیکی کنند. و آنچه از جز خود زشت می‌داری برای خود زشت بدان، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود می‌پسندی در حق آنان؛ و مگوی ـ [بدیگران آنچه خوش نداری شنیدن آن] ـ، و مگو آنچه را ندانی، هرچند اندک بود آنچه می‌دانی، و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند» (نهج البلاغه، نامه‌ی 31؛ با استفاده از ترجمه‌ی آقای دکتر شهیدی، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380)).

روش دیگر این است که ما سعی کنیم خود را در «وضعیت نخستین» (original position) قرار دهیم و از منظری بی‌طرف یعنی از نگاه شخص ثالث و ناظری آرمانی به قضیه بنگریم و آنگاه میان خود و دشمن خود داوری کنیم. این کار اگرچه سخت است، اما به هرحال شرط اعتبار و درستی داوری اخلاقی است.

به هرحال بعضی از مقتضیات اصل عدالت در مورد دشمنان را می‌توان به صورت زیر تلخیص کرد:

(1)  در برخورد با دشمن نباید او را بدتر و سیاه‌تر از آنچه که هست نشان داد. این کار علاوه بر اینکه ظلم به اوست، تحریف حقیقت و مصداق دروغگویی و فریب دادن دیگران نیز هست.

(2)  خشونت‌ ورزیدن و ترویج خشونت کردن و تخم کینه و دشمنی پراکندن و راههای صلح و آشتی را بستن، اخلاقاً بد است حتی در رابطه با دشمنان. و خشونت فقط در خشونت «بدنی» و «رفتاری» خلاصه نمی‌شود و خشونتهای «زبانی» و «قلمی» هم از نظر اخلاقی بد و ناروا هستند. و کسانی که با خشونت‌ورزی مخالف هستند، باید به این نکته توجه کنند که خشونت زبانی و قلمی نیز نوعی خشونت است. هرچند نقد مستدل و منصفانه‌ی آراء و عقاید و رفتار دیگران مصداق خشونت‌ورزی نیست، خواه آن آراء و عقاید دینی باشد یا غیر دینی.

(3)  از نظر اخلاقی، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند حتی در رابطه با دشمنان. یعنی برای غلبه بر دشمن و شکست دادن او نمی‌توان از ابزارها و وسایلی استفاده کرد که اخلاقاً نامشروع‌اند. چنین کاری مخصوصاً اگر از سوی کسانی انجام شود که با مارکسیزم و کمونیزم مخالفند، مایه‌ی شکفتی است، زیرا «هدف وسیله را توجیه می‌کند» یکی از آموزه‌های مارکسیستی محسوب می‌شود. غلبه بر دشمن با استفاده از هر وسیله‌ای مجاز نیست و کسی که با استفاده از ابزارهای اخلاقاً ناروا می‌کوشد بر دشمنان بیرونی خود غلبه کند، پیشاپیش مغلوب دشمن درونی خود شده است. یعنی نقض ارزشهای اخلاقی در رفتار با دشمنان بیرونی، درواقع به معنای خدمت کردن به دشمن درونی و تقویت اوست. و ما نباید برای خشنودی دشمن درونی خود به دشمنان بیرونی خود ظلم کنیم.

(4)  و سرانجام، ترویج فرهنگ خشونت و برخورد ظالمانه با دشمنان در جامعه ما را از دمکراسی و جامعه‌ی مدنی دور خواهد کرد. به یاد داشته باشیم که تنها راه رسیدن به دمکراسی تمرین دمکراسی است و تمرین دمکراسی یعنی مراعات ضوابط اخلاقی در برخورد با مخالفان و دشمنان دمکراسی. به قول مرحوم بازرگان، «آزادی نه دادنی است و نه گرفتنی، بلکه یادگرفتنی است».

به یاد داشته باشیم که دوستی و دشمنی ممکن است به صورت رذایل معرفت‌شناسانه عمل کنند و مانع شناخت حقیقت یا اعتراف به آن یا موجب تحریف حقیقت شوند. توجه داشته باشیم که برای کوبیدن دشمن خود چیزهای بزرگ و با ارزش را خراب نکنیم. اگر ما با استفاده از راهها و روشهای غیر اخلاقی دشمن خود را شکست دهیم و رسوا کنیم، بازنده‌ی اصلی خود ما خواهیم بود، نه آن دشمن، چنانکه حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «الغالب بالشّر مغلوب» (نهج البلاغه: کلمه‌ی قصار 372)، یعنی «کسی که از راه شر به پیروزی دست یابد در حقیقت مغلوب است».

.


.

اخلاق دشمنی ، ابوالقاسم فنایی ، ۲۳ مهر ۱۳۹۴

منبع : شبکه خبری ملت

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *