مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

مروری بر کتاب: هر دو در نهایت می‌میرند

سیدمهدی تروهید

«هر دو در نهایت می‌میرند» رمانی است که با پرداختن به موضوعاتی همچون مرگ، زندگی، و اهمیت لحظه‌های کوچک، می‌تواند برای هر خواننده‌ای تجربه‌ای غنی و آموزنده فراهم کند.

کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» (They Both Die at the End) نوشته آدام سیلورا (Adam Silvera)، رمانی جذاب و اثیرگذار است که هم جوانان و هم بزرگسالان را مخاطب قرار می‌دهد. این اثر که یکی از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز است، و با داستانی دل‌نشین و احساسی، خوانندگان را به درنگ درباره زندگی، مرگ، و اهمیت لحظه‌های کوچک دعوت می‌کند.

داستان کتاب در دنیایی می‌گذرد که در آن سازمانی، کارمندانی به نام قاصد مرگ دارد و آنان به افرادی که قرار است بمیرند خبر می‌دهند که تنها 24 ساعت از زندگی‌شان باقی مانده است. در این میان، دو نوجوان به نام‌های متو تورِز و روفوس اِمتریو تماسی از یک قاصد مرگ دریافت می‌کنند. هر دو به دلایل مختلف در لحظات پایانی زندگی‌شان تنهایند و به طور اتفاقی از طریق یک اپلیکیشن به نام «آخرین دوست» با هم آشنا می‌شوند. یکدیگر را پیدا کنند. آنان با هم تماس می‌گیرند و تصمیم می‌گیرند تا روز پایان عمر خود را با هم سپری کنند.

این رمان به مضامینی چون دوستی، عشق، شجاعت، و اهمیت زندگی در لحظه می‌پردازد. سیلورا با هوشمندی نشان می‌دهد که آگاهی از مرگ قریب‌الوقوع می‌تواند اولویت‌ها و دیدگاه‌های افراد را تغییر دهد. داستان متیو و روفوس -دو شخصیت با پس‌زمینه‌های بسیار متفاوت- به زیبایی بیان می‌کند که چگونه افراد می‌توانند در سخت‌ترین شرایط به یکدیگر کمک کنند و از زندگی لذت ببرند.

آدام سیلورا توانسته است شخصیت‌های واقعی و دوست‌داشتنی خلق کند که خواننده به راحتی با آن‌ها هم‌دلی می‌کند. روایت داستان از دیدگاه‌های مختلف و استفاده از زمان حال، به همراه گفت‌وگوهای صمیمی و واقع‌گرایانه، به داستان جذابیت و پویایی خاصی بخشیده است.

«هر دو در نهایت می‌میرند» کتابی است که خواننده را به تامل درباره مرگ و زندگی وامی‌دارد. پیام نویسنده کتاب این است که نباید لحظه‌های زندگی را از دست داد و باید قدر زمان و روابط را دانست. سیلورا با این داستان به خوانندگان خود یادآوری می‌کند که ارزش هر لحظه باید پاس داشته شود. آگاهی از مرگ قریب‌الوقوع، متیو و روفوس را به این نتیجه می‌رساند که باید از هر لحظه‌ای که دارند بهترین بهره را ببرند. این مفهوم که زندگی کوتاه و غیرقابل پیش‌بینی است، خواننده را به تفکر درباره اهمیت قدر دانستن زمان حال و بهره‌برداری از هر لحظه دعوت می‌کند. زندگی در لحظه و بهره‌بردن از فرصت‌ها، حتی زمانی که آینده نامشخص است، به یکی از محورهای اصلی داستان تبدیل می‌شود.

کتاب به خوانندگان نشان می‌دهد که ارتباطات انسانی چقدر مهم و ارزشمندند. متیو و روفوس -با وجود تفاوت‌های زیادی که دارند- در روز آخر زندگی‌شان به یکدیگر نزدیک می‌شوند، گفت‌وگو می‌کنند، و دوستی‌ عمیقی میان آن‌ها شکل می‌گیرد. این دوستی به آن‌ها کمک می‌کند تا ترس‌ها و نگرانی‌هایشان را کنار بگذارند و از زندگی لذت ببرند. دوستی و ارتباطات انسانی می‌توانند در سخت‌ترین لحظات نیز تسلی‌بخشی باشند.

کتاب همچنین به موضوع شجاعت در مواجهه با مرگ می‌پردازد. متیو و روفوس با آگاهی از این‌که تنها 24 ساعت از زندگی‌شان باقی مانده، تصمیم می‌گیرند به جای تسلیم شدن به ترس و ناامیدی، به بهترین نحو ممکن از این زمان استفاده کنند. این شجاعت به آن‌ها کمک می‌کند تا با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند و از لحظات باقی‌مانده خود لذت ببرند. حتی در مواجهه با مرگ، می‌توان شجاع و مثبت‌اندیش بود و از زندگی بهره برد.

یکی از پیام‌های عمیق کتاب، پذیرش مرگ به عنوان بخشی از زندگی است. متیو و روفوس با آگاهی از مرگ در شُرف‌ِ وقوع خود، به تامل درباره زندگی و معنای آن می‌پردازند. این پذیرش به آن‌ها کمک می‌کند تا نگرشی مثبت‌تر نسبت به زندگی پیدا کنند و از هر لحظه‌ای که دارند، قدردانی کنند. مرگ بخشی طبیعی از زندگی است و پذیرش آن می‌تواند به زندگی غنا و معنا ببخشد.

آگاهی به مرگی که کمتر از یک روز از انسان فاصله دارد باعث می‌شود تا متیو و روفوس اولویت‌ها و دیدگاه‌های‌شان نسبت به زندگی را تغییر دهند. آن‌ها درمی‌یابند که چه چیزهایی واقعا در زندگی مهم‌اند و به دنبال آن‌ها می‌روند. این تغییر دیدگاه به آن‌ها کمک می‌کند تا زندگی را با نگاهی تازه و ارزشمندتر ببینند. گاهی لازم است تا با نگاهی دوباره به زندگی و اولویت‌هایمان، به چیزهای مهم‌تر توجه کنیم و از آن‌ها لذت ببریم.

«هر دو در نهایت می‌میرند» خوانندگان را به تامل درباره زندگی و مرگ وادار می‌کند. پیام‌های این کتاب درباره اهمیت زندگی در لحظه، ارزش دوستی، شجاعت در مواجهه با مرگ، پذیرش مرگ، و تغییر اولویت‌ها و دیدگاه‌ها، می‌توانند برای هر خواننده‌ای تجربه‌ای عمیق و آموزنده فراهم کنند. این کتاب یادآوری می‌کند که زندگی کوتاه و غیرقابل پیش‌بینی است. باید قدر هر لحظه را دانست و از آن بهترین استفاده را کرد.

33 نظر برای “مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

  1. بی توجهی به مسئله مطرح درگیری آمریکا و اسرئیل با غزه و نسل کشی که اکنون موضوع مطرح دانشگاه‌ها و جامعه آمریکاست به چه علت است؟

  2. یعنی جامعه شبه روشنفکر و communityدانشگاهی پاره پاره کردن، زیر مشت لگد گرفتن و خفه کردن دانشجوی معترض آمریکایی و اعتراضات به دموکراسی اسرائیل را نمی شنود؟
    یا این که تا سوپر مدل های شبکه سرمایه داری و یا استاد دانشگاه بی سواد فریبکار دختر باز داشنگاه های ایران با ژست ضد ملا کشورتان با ناز و لطافت دخترانه آدم کشی را تقبیح نکند hormunal sentimentalism جامعه فرهیخته اهمیت نمی دهد؟

  3. نسل کشی واقعی را حماس در ۷ اکتبر انجام داد که طی ۸ ساعت نزدیک هزار و دویست را که حول و حوش دو سوم آنها یعنی نرزدیک هشتصد نفر غیر نظامی و در بین آنها زن و کودک و نوجوان بود قتل عام و بعضا سلاخی کرد و دوستان شما بعد از آن در خیابان ها آمدند شیرینی پخش کردند !
    نکته ی جالب اینجاست که از سوی این طیف این اقدام و عملیات انتحاری فلسطینیان در کشتن غیرنظامیان اسرائیلی می شود عملیات شهادت طلبانه و نه تنها در مقابل آن سکوت می کنند که بعضا دفاع هم می کنند اما کشته شدن چهل هزار نفر در غزه طی ده ماه می شود مصداق نسل کشی
    حال اگر اسرائیل می خواست مثل حماس عمل کند طی ده ماه باید حدود هفتصد هزار فلسطینی را در غزه قتل عام می کرد !
    البته کسی نمی تواند منکر جنایات اسرائیل شود اما تراکم جمعیتی بالای این منطقه و استفاده حماس از مردم آنجا به عنوان سپر انسانی تعداد تلفات غیرنظامی را بالا برده و گریزناپذیر و اجتناب ناپذیر می کند ؛ هرچند که این به معنای تبرئه ی اسرائیل نبوده و ارتش آن تا کنون چندین بار مناطق امن اعلام شده توسط سازمان ملل و یا حتی امدادگران بین المللی و خارجی را هدف قرار داده است .
    اما جنایات ارتکابی توسط اسرائیل مصداق نسل کشی نیست چرا که نسل کشی یا Genocide تعریف خاص خود را دارد و در باب غزه صدق نمی کند .اما اسرائیل را می توان متهم به ارتکاب جنایات جنگی و در مواردی جنایت علیه بشریت در این جنگ کرد .در این باب هم در سایت حقوقی دادورزی در مطلبی با عنوان ” آیا اسرائیل مرتکب جنایت علیه بشریت شده ” در گفت و گو با دکتر برزگر متخصص حقوق بین الملل آمده ایشان یعنی آقای برزگر نسل کشی یا نسل زدایی را رد می کند اما می گوید اقدامات اسرائیل بر بسیاری از بندهای ماده ۷ اساسنامه دیوان کیفری بین المللی که مصادیق جنایت علیه بشریت را بیان کرده منطبق است . خوانندگان علاقه مند می توانند با سرچ در اینترنت اصل این گفت و گو را در این سایت حقوقی سرچ کنند .
    طی دو ماه گذشته هم تعداد تلفات در غزه پایین آمده و حملات اسرائیل هدف مند تر شده و اگر در روزهایی تعداد کشته شدگان به نزدیک سیصد نفر هم می رسید اکنون به حول و حوش پنجاه نفر رسیده که تعداد قابل توجهی از آنها هم قطعا جنگجویان حماس هستند چرا که این گروه هیچ وقت آمار کشته شدگان خود را جدا منتشر نمی کند تا مظلوم نمایی بیشتر با تعداد بالاتر قربانیان غیرنظامی کند . این نشان می دهد اسرائیل دست به عصاتر در این جنگ حرکت می کند که آن هم قطعا به دلیل فشارهای افکار بین المللی که در جنبش های دانشجویی در آمریکا دیدیم و دول متحد غربی و اقداماتی مثل شکایت دولت آفریقای جنوبی به سازمان ملل و متهم کردن اسرائیل به نسل کشی بوده است که سبب تغییر تا حد زیاد رویکرد ارتش اسرائیل به نسبت دو ماه قبل شده است . اخیرا هم که اسرائیل با درخواست سازمان ملل برای آتش بس سه روزه برای واکسیناسیون کودکان غزه موافقت کرد.
    خب من سعی کردم بدون غرض ورزی و جانب داری یک طرفه برخلاف بسیاری دیگر که این گونه در این باب موضع می گیرند ؛ واقعیت جنگ غزه و این که نسل کشی واقعی توسط چه کسی روی داد را شرح داده و نشان دهم .

    1. بدون شرح
      دموکراسی و فاشیسم دو روی یک سکه هستند. طرفداری فاشیست-دموکرات‌ها از قصابی و چرخ‌گوشت فاشیسم-لیبرالیسم

      طرفداری از carpet bombing

      آینده جامعه حقوق بشری (ببخشید یادم به داروینیسم نبود حقوق جانور با error correction و رعایت political correctness دقت سیاسی و پرهیز از واژگان خرافی!) که حتا اسرائيل را ظاهرا محکوم می کند اما بدون ضمانت اجرایی! روش فریب ساده لوحان عاشق فیلم‌های برد پیت.
      آینده لیبرال-دموکراسی دنیا در دست هیتلرها، موسیالینی‌ها، بایدن‌ها و ایمانوئل مکرون‌های قصاب

      1. بر مبنای منطق شما باید گفت اسلام با تروریسم و عملیات انتحاری دو روی یک سکه هستند . چون بنیادگرایان مسلمان که پیرو اسلام بوده مثل داعش و بوکوحرام نه فقط از جنایات وحشتناک و کشتن مخالفان در راه دین دفاع می کنند که در عمل این کار را انجام می دهند و ترور و جنایت کرده اند .
        با این منطق باید گفت آینده ی اسلام در دست این تندروها و بنیادگرایان مذهبی و سلفی مسلمان است .
        بدون شرح بیشتر !

    2. سال ها kafooster شنیدن و propaganda را در ذهن consumer throw away society القاء کردن نتیجه اش افکار گشتاپو و اس اس آلمان نازی و گوبلز و هیملر
      سبب می شود که ایرانی طرفدار فاشیسم با ضرب و تقسیم و اختراع یک معیار درجه دوم حمام خونی که لیبرالیسم در کشوری اشغالی (که در گذشته توسط نظام لیبرالی دیگر به مردم فلسطین تحمیل شده) و بیمارستان و پناه گاه و نوزادان را با بمب فسفری و سنگر شکن های چندین تنی و تعقیب کودکان و خانواده ها توسط F35 را مجاز و وقصابی زن و کودک را نسل کشی واقعی نداند!!! و با هزاران توجیه و SELF-CECEPTION خودفریبی باز از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشریت دفاع کند. وقتی حیوان صفتی رئیس جمهور آمریکا در جنگ ویتنام و کشتار هشتادو پنج میلیون انسان به دست تفکر مدرنیته در جنگ جهانی دوم را می نگریم باید METAMORPHOSIS مسخ ذهن یک فاشیست لیبرال ایرانی(متنفر از کشر خود و برده مقلد هالی وود) را سعی کنیم تصور کنیم.
      ُ

    3. جان فیتزجرالد کندی با کمونیسم در آمریکای لاتین مبارزه و نیروی نظامی نیز به کار می برد و سعی در بر اندازی می کرد. می دانیم که مدعی لیبرالیسم و آژادی نه تنها برای دین و فلسفه و سنت کشورهای دیگر ارزش قائل نبوده بلکه تهدید نظامی می کرده و صد حکومت دموکرات (یعنی فاشیست و دروغگو) را topple کرده است. می دانیم که طبق نص مجله تایمز اطلاعات آمریکا به ریگان و در انگلیس سازمان های مربوطه طرح پیشنهادی برای خاتمه کودتا و نظامی گری و آغاز تکیه بر خودفروخته های داخلی و یا گرو ه ها ی مخالف طرفداران استقلال و اندیشه بومی را مطرح و از آ« به بعد پینوشه ها تبدیل به گواذردیولا ها و یلتسین ها شدند. و بی کاران و طرفداران بی اخلاقی و روابط هرزگی ادعای اندیشه هم سر دادند.

      برای یک جوان روستایی و یا lower middle class که از کودکی تحت بمباردمان تبلیغات و القائات ضد ایرانی و ضد ملی و ضد اخلاق و دین ایرانی قرار گرفته و به او تلقین شده که از خودت و خانواده خود و ایران و خدای خود متنفر باش و علم علم علم آژادی آزادی آزادی آزادی و لیبرالیسم دموکراسی و mumbo jumbo و مقابله احساسات و جنسیت و تحریکات احساسی و جنسیتی و روان-جامعه شناختی و مهندسی افکار عمومی برای او جایی برای اندیشه ، مشاهده و علم آموزی غیر فاشیست غربی نگذاشته باشد مد روز و بی اخلاقی و بی وجدانی و طرفداری از اخبار Sex adoleهای خبرخوان و ناز و کرشمه تحلیلگران و قمپزهای خنده دار اساتید دانشگاهی و نظریه های دزدی و انتحالی فارغ اتتحصیلان متظاهر را به عنان علم و فلسفه قبول می کند. به همین علت است که دروغ های رسانه های دارای مخاطب عوام و متاسفانه فرهیخته جامعه را طرفداری می کند.
      چطور می شود که یک احتمالا ایرانی از زور و قتل و خون ریزی و militarism و حمله نظامی طرفداری می کند؟
      نگاه به متن بالا
      1. 1200 نفر که اشغال گر بوده اند و شامل افراد نظامی کیبوتص بودند نسل کشی است
      اما بیش از 40.000 هزار نفر کشته و 100.000 نفر مجروح و یک نسل گرسنه و تحت شرایط بیماری نسل کشی نیست!
      2. طرفداری از اشغال گر یک کشور با اشغال در جنگ جهانی و رأی گیری بیگانگان در سازمانی برده آمریکا و شوروی و چین و فرانسه و انگلیس بدون احساس شرم legitimizeمشروعیت بخشی می شود
      3. کشتار تمامی ساکنان با بمب های چند هزار تنی موجه معرفی می شود
      4. انتخاب مردم (حالا که صهیونیست ها و یهودیان و آمریکاییان می کشند) بی ارزش است و نادیده گرفته می شود
      5. ….
      صدها مورد آشکار کننده فاشیسم این افراد و خطرناک تر بودن دموکراسی و لیبرالیسم از چنگیز خان مغول در کامنت های دیگری مطرح می شود. این است که اندیشمندان دنیا دموکراسی را روی دیگر سکه فاشیسم می دانند. زیرا کاری را که هیتلر نتوانست بکند آمریکا و روزولت با ادعای آزادی (البته در صورت انتخاب راه و منش آنها) با کشتار بیشتر و وقیحانه تر انجام دادند. لیبرالیسم و وعده رفاه فریبکارانه و pop singer ها و sports stars و بردن جوان در نعشگی بیتلز و پینک فلوید و جان وین و برد پیت راه تحمیق جوان و پیر تنبل و مصرف گرا است. به جای تقلید و تظاهر به کار دانشگاهی ترجمه ای و برهم زدن متون و مقالات و سر هم کردن مهملات طبیعت گرای متکی به تأیید بی پایه academic به شکست تجربه گرایی در توجیه معرفت شناسی خود توجه و به rationalism غیر آنگلوساکسونی و تبعات معرفت شناختی آن توجه کنیم.

      1. ادعای مغالطه آمیز و کذب و خلاف واقع دموکراسی روی دیگر فاشیسم
        ایشان طی ادعای مغالطه آمیز و تحریف و کذب مدعی اند که اندیشمندان دنیا دموکراسی را روی دیگر فاشیسم می دانند . البته منظور از اندیشمندان احتمالا همان اقلیت کوچک ضد دموکراسی خودشان است که چنین ادعای کذبی را دارند !
        اما کذب و خلاف واقع بودن این ادعا در حالی است که
        اولا : اسرائیل نه به بهانه آزادی مردم غزه و دموکراسی بلکه از بین بردن حماس در غزه که آن را تهدیدی برای موجودیت این کشور می داند به آنجا چنین حمله ی سنگینی کرده و مرتکب جنایت می شود و قصد اشغال آن را دارد . حامیان دموکرات خواه اسرائیل در غرب هم چنین ادعایی ندارند و سخنشان آن است که اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند.
        ثانیا : نظام های دموکراتیک و لیبرال دموکراسی که دموکراتیک بوده فقط محدود به غرب نیستند و غرب هم فقط سه یا چهار قدرت غربی مثل آمریکا ، فرانسه ، آلمان و بریتانیا که حامی اسرائیل بوده و حاکمیت مبتنی بر لیبرال دموکراسی دارند نیست .
        بخشی از مخالفان اسرائیل و سیاست های آن از جمله در همین جنگ غزه که اسرائیل را متهم به جنایت و نسل کشی کردند دولت های چپ گرای درون نظام های لیبرال دموکراسی برخی کشورهای آمریکای لاتین مثل شیلی ، دولت سابق آرژانتین ، برزیل و بولیوی بوده است . سه دولت بلیز ، کلمبیا و بولیوی بعد از جنگ غزه در اعتراض به جنایات اسرائیل روابط خود را با اسرائیل قطع کردند . درست است که دولت ها و سران این دولت ها به لحاظ ایدئولوژی چپ بوده اما به استثنای ونزوئلا که در انتخابات بحث برانگیز اخیر آن تقلب شد و از مدار دموکراسی چند سال است که در حال خارج شدن بوده ، بقیه ی این کشورهای دارای دولت های چپ گرا بوده که اگر چه سران آنها لیبرال به مفهوم تعلق به حزب و جریان سیاسی و ایدئولوژی لیبرال نیستند اما به هر حال از درون ساختار یک نظام لیبرال دموکراسی و دموکراتیک و مبتنی بر آن با رای مردم و از طریق دموکراتیک انتخاب شده اند .
        همین طور دولت آفریقای جنوبی که پرونده ی نسل کشی اسرائیل را به دیوان بین المللی لاهه برد نیز یک رژیم مبتنی بر دموکراسی است.
        اما از این کشورها و نظام های لیبرال دموکراسی غربی بگذریم در خود غرب هم نروژ و ایرلند و اسپانیا که به استثنای نروژ که نظامش سوسیال دموکراسی است نظام و رژیم سیاسی اسپانیا و ایرلند همان لیبرال دموکراسی است نیز به شدت منتقد اسرائیل و جنایت هایش بوده و به صراحت اعلام کرده اند که برخلاف سایر قدرت های غربی و اکثر کشورهای اروپایی و عضو اتحادیه ی اروپا کشور مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسند و حقوق فلسطینیان باید هر چه سریعتر به آنها داده شود .
        بنابراین این ادعا که دموکراسی یا لیبرال دموکراسی آن روی سکه ی فاشیسم است فقط از یک ذهن مغالطه گر و تحریف گر و یا کم سوادی بیرون می آید که این واقعیت ها را نمی بیند و یا نمی خواهد ببیند .

      2. طیف غرب ستیز که در ایران از کودکی ذهنش را با روایت های رسمی که در اکثر موارد جعلی و دروغ و تحریف شده و در خوش بینانه ترین حالت غلو شده است شست و شو داده اند و به وی القا شده است که غرب اهریمن مطلق است و ما و جامعه و فرهنگ اجدادی تو فرشته و حق مطلق است آن قدر از توان اندیشیدن و تفکیک صحیح پدیده ها عاجز است که نمی تواند بداند و بفهمد هر گردی گردو نیست !
        نمونه اش این ادعا که لیبرال دموکراسی و و دموکراسی حامی جنایت است چون چند کشور لیبرال دموکرات اروپا حامی اسرائیل و جنایت هایش بودند . در حالی که نه لیبرال دموکراسی و دموکراسی و نه حتی غرب منحصر به این چند کشور است . چنان چه اشاره شد تعدادی از کشورهای دموکراتیک آمریکای لاتین رابطه ی خود را با اسرائیل قطع کرده و رفتار اسرائیل در جنگ غزه را محکوم کردند .
        دولت دموکراتیک آفریقای جنوبی هم پرونده ی نسل کشی اسرائیل را به دیوان لاهه برد .
        دکتر بیژن عبدالکریمی در نقد رویکرد تئولوژیک ( دین زده ) به این مسئله به خوبی اشاره دارند که منطق مثل شمشیر دو لبه می ماند که با یک ضربه ای که به حریف می زنید یک ضربه هم به خود می زنید و یا می خورید .این گفته ی ایشان را که به اعتقاد من که اغراق نیست با آب طلا نوشت اینجا صدق می کند .
        نمونه اش نوشته ی ایشان است که بنا به اعتقاد ایشان اندیشمندان دنیا ( که البته طیف کوچک و محدود خودشان منظور است ) دموکراسی روی دیگر فاشیسم است چون کاری که هیتلر نتوانست بکند آمریکا با ادعای آزادی وقیحانه تر می تواند کرده و کشتار کند .
        با این منطق باید گفت این دین و اسلام است که به مراتب خطرناک تر بوده و نه روی دیگر فاشیسم که حتی بدتر از آن است چون گروههای بنیادگرای سلفی و مذهبی مثل داعش و بوکوحرام به نام اسلام و خدا و امور قدسی و در راه دین و اهداف آن آدم می کشند و می جنگد و ترور می کنند و در میان جمعیت غیرنظامی خودشان را منفجر کرده و جنایاتی مثل سر بریدن مخالفان که دنیا را نه تکان که به وحشت از آنها انداخته می کنند که نه آمریکا نه اسرائیل و نه حتی نازی ها هم چنین جنایاتی مرتکب نشدند .
        منطق شما و امثالتان به چنین جایی ختم می شود !

    4. Enola Gay نامی بود که خلبان بمب افکن بوئینگ B-52 که بمب اتمی بر سر مردم بی گناه هیروشمیا پرتاب کرد به بمب افکن خود داد. این نام مادر او بود!چه شیطان صفت پستی!
      بله هر کشوری این جور افراد را دارد. اکنون که small thanks to internet با مغز شوئي اینترنتی و دو تا هنرپیشه و خواننده زیبا نسلی از افراد این گونه افرادی مدعی و بی سواد در حال تربیت است.به خود دروغ می‌گوید. self-deception از ظاهر آنان آشکار است.more catholic than the Pope
      برخی بخاطر دو تا فیلم و چند القاء افکار توسط جامعه به اصطلاح دانشگاهی بیسواد و بی وطن ، پدر و مادر و وطن و هویت و وجدان و اگر جرأت کنیم به این افراد عجیب نام دین و هویت ببریم دین و حیثیت خود را می‌فروشند. چون فیلم‌های هالیوود و فضای شیک و امروزی چند high riser منقلبشان می‌کند.
      محکم حرف می‌زنند. از کشور خود بدشان می‌آید. آٰرزوی هالیوودی و بورس وطن فروشی آمریکا و آلمان و خلاصه هر چه بوی وطن و اصالت ندهد دارند. آیا دیده‌اید افغانی‌هایی که مدعی تهرانی بودن هستند؟ چه نگاهی هم کلاسی های شما به آنان دارند؟ ایرانیانی نیز در غرب به جای اقبال و گاندی تبدیل به ابروریزی برای کشورتان را دارند.
      هیچ‌وقت تصورش را می‌کردید که یک ایرانی journalistic fodder فریب و وربیاژ ژورنالیستی به طرفاری از آٔدم‌کشی و پاک‌سازی قومی بدهد و human shield که کثیف‌ترین عاملان war atrocity lمانند خبرنگاران و سیاست‌مداران BBC و یا استاید بی‌وطن و بی‌هویت زمانی به ویت کنگ‌ها، زمانی به جوانان هندی مبارز با فرهنگ استعمار یانگلیس و چه گواراها در مبارزه با آدم کشی آمریکا می دادند به freedom fighter و شجاع‌ترین مدافعین جان و شرف مادر و پدر و خانواده خود بدهند؟ بله وقتی که وجدان نیست به مدافع وطن انگ human shield قرار دادن هم وطن خود زده می شود به جای بزرگداشت جان‌فداهای وطن. آقای احتمالا ایرانی محمد آزادی طلب کمی با خودت خلوت کن. تکرار دروغ‌های news caster های سوپر مدل برای انگ چسباندن به مبارزین مدافع هستی و شرف یک کشور کار زیبایی نیست. با خودت فکر کن به عنوان یک انسان به خودت بازگرد. اگر موبایل و اینترنت و هالیوود و محافل غلوکردن و خودنمایی کافی شاپ‌ها برایت وجدانی باقی گذاشته.

      1. مغالطه شخص ستیزی و خلط انگیخته و انگیزه
        همان طور که مشاهده می شود نصف کامنت ایشان و سایر کامنت های دیگر و عمده مطالب ایشان مغالطه ی شخص ستیزی و نقد انگیزه به جای انگیخته و نقد سلیقه ی فکری طرف مقابل است تا بحث اصلی و علمی نقد گفتار طرف مقابل .
        در این مغالطه به جای محتوای سخن و مطلب فرد به شخص و یا انگیزه های ایدئولوژیک و خاستگاه روانی و طبقاتی و گروهی و اهداف وی حمله می شود که در اینجا و جاهای دیگر از ایشان می بینیم .
        این که عده ای از کشور و دین خودشان بدشان می آیند و غربزده و نمی دانم چه و چه هستند چه ربطی به موضوع اصلی بحث و نادرستی منطق و دلیل طرف مقابل دارد ؟
        اگر به فرض اتهامات شما مثل خائن بودن و متنفر بودن از کشور و دین به همه ی مخالفان صحیح باشد و انگ و برچسب زنی نباشد ( که برچسب زنی است و نمی توان در باب همه ی مخالفان چنین ادعا و اتهاماتی مطرح کرد ) باز به لحاظ منطق به این معنی نیست که ادعا و دلایل آنها غلط و نادرست است . باید دلایل آنها را نقد و رد رد نه خاستگاه آنها و ویژگی های آنها و رویکرد شما در عمده ی موارد در این باب مغالطه است که بر خواننده پوشیده نیست .
        نکته ی جالب اینجاست که ایشان در کامنت خود انواع و اقسام برچسب ها و نسبت ها و بعضا توهین ها را به مخالفان و کسانی که نظر مخالف خواه غلط یا صحیح دارند کرده بعد انتقاد می کند که چرا به مدافعان وطن ( یعنی حماس ) انگ سپر انسانی کردن مردم غزه می زنید ؟!
        اگر به کسانی که ایشان حامی آن هستند مثل حماس انتقادی مطرح و اعمال غیرانسانی و جنایات آنها ذکر شود می شود برچسب زنی و انگ زدن و دروغ است اما اگر طیف ایشان به روشنفکران و جوانان ایرانی و طیف مخالف خود انواع و اقسام نسبت ناروا مثل تنفر از کشور و وطن خود دهد ایرادی ندارد ! این است منطق دوگانه ی این طیف غرب ستیز مدعی وطن !

    5. نسل کشی را فلسطینیان کشته شده انجام دادند!!
      بدون شرح!
      شرم برفاشیسم. شرم بر دورویی. شرم بر دروغ و فریب با ماسک لیبرالیسم و دموکراسی!

  4. در باب عدم موضع گیری جامعه ی روشنفکری ایران علیه جنایات اسرائیل موضوع به این سادگی که فکر می کنید نیست بلکه پیچیده است .
    اگر از اقلیتی مثل روشنفکران وابسته به حاکمیت بگذریم که به خاطر باورهای ایدئولوژیک و سیاست رسمی و بعضا رانت و سهمیه و مواهبی که در ازای حکومتی بودنشان می برند لذا باید علیه اسرائیل موضع گرفته و بخش کوچکی از روشنفکران دگراندیش که به خاطر ضدیت با حاکمیت در دل همراه با اسرائیل هستند اما برخلاف اکثر روشنفکران اپوزیسیون در خارج ایران جرات و امکان موضع گیری ندارند لذا سکوت کرده اند اما اکثر روشنفکران داخل ایران توانایی و جرات موضع گیری ولو کوچک به دلیلی که توضیح خواهم دارد ندارد و لذا مجبور به سکوت هستند.

    دلیل سکوت و بی توجهی جامعه روشنفکران دگراندیش و منتقد و زاویه دار با حاکمیت این است که اکثر مردم کشورتان و یا کشورشان نه تنها با این سیاست های خارجی حاکمیت و روحانیون و ملاهای کشورتان از جمله همین قضیه فلسطین همراه نیستند که علیه آن بوده و از قضا عامل مشکلات و بدبختی ها و گرفتاری های خود هم می دانند .
    همین راهپیمایی حکومتی روز قدس امسال که من برخلاف سالهای قبل که اصلا در آن شرکت نمی کردم این بار شرکت کردم ؛ زمانی که سوار ماشین اسنپ شده تا به مرکز شهر محل زندگی ام که راهپیمایی از آن شروع می شد بروم به راننده اسنپ که یک جوان مذهبی هم بود گفتم که من امسال برخلاف سال های قبل استثنا در این راهپیمایی شرکت کردم از بس که سر مردم غزه در این جنگ بد آمده و دل آدمی به هر سنگی باشد را می سوزاند . پاسخ این جوان مذهبی می دانید چه بود ؟ تخطئه اقدام من و این که ما باید دلسوز مردم خودمان باشیم که دارند سر در زباله می کنند !
    اما در مورد دیگر که صرفا تجربه ی شخصی نیست و در فضای مجازی پخش شد فحاشی و الفاظ رکیک جوانان ایرانی پس از آوردن پرچم فلسطین به زمین ورزشگاه بود که آدمی شرم می کند علیه همان اسرائیل و یا سایر جنایتکاران بر زبان آورد و یا حتی بشنود از بس که زشت و مبتذل بود !
    حال شما در یک چنین وضعی و فضا و افکار عمومی اکثریت جامعه ایران و به خصوص نسل جوان که علیه حمایت از فلسطین به عنوان پروژه ای حکومتی است چگونه توقع دارید که روشنفکران دگراندیش و مستقل و زاویه دار با حاکمیت علیه جنایات اسرائیل و در حمایت از مظلومیت مردم فلسطین و غزه سخن گویند ؟!
    نهایتا معدودی از این روشنفکران که خیلی شجاعت داشته و به تعبیر دکتر علی شریعتی نمی خواهند حقیقت را فدای مصلحت کنند مثل دکتر بیژن عبدالکریمی که ایشان هم منتقد طیف روشنفکران و هم طیف ملایان کشورتان است جرات می کند در چنین فضایی بیاید صدا و سیما نه فقط در این باب که علیه روشنفکران کشورتان موضع گرفته و صراحتا بگوید من هرگز آنها را به خاطر سکوتشان نخواهم بخشید .
    که البته این مواضع هم مستلزم هزینه دادن سنگین نه فقط در فضای مجازی که افکار عمومی جامعه و مزدور و حکومتی و خائن خطاب شدن است ولو این شخص ( عبدالکریمی ) چند سال پیش به خاطر مواضعش که به مذاق حاکمیت و همین ملایان کشورمان خوش نمی آمده اخراج شده باشد !!!
    چند ماه پیش هم دکتر عبدالکریمی جامعه روشنفکری ایران را متهم به لمپنیسم و پوپولیسم کرد و اظهار داشت که فاصله بین توده ها با آنها کم شده بدین گونه که این توده ها هستند که با خشم و کینه در حال هدایت و رهبری شبه روشنفکران جامعه هستند نه آنها .
    حال متوجه شدید دلیل سکوت جامعه ی روشنفکری و اساتید دگراندیش و غیر وابسته به حاکمیت و زاویه دار با آن در مقابل اسرائیل و فلسطین و محکوم نکردن اسرائیل ولو این که می دانند ظالم و مظلوم کیست و برایشان مشخص است برای چیست و چرا باید به آنها در سکوتشان و اهمیت ندانشان تا حد زیادی حق داد و درک کرد ؟

    1. سلام.شما طوری میگید انگار کل ملت ایران طرفدار اسرائیل اند.نه عزیز.فاصله فضای مجازی و فضای ورزشگاه با کل جامعه زیاد هست.اتفاقا همون ملاها که میگید آن چنان حمایتی نمی‌شوند از طرف حکومت.یه سوال مصباح یزدی که اینقدر بهش حمله میشد و میشه مگر حکومتی نبود پس چرا اینقدر حمله و فحش و …آن هم از روزنامه های رسمی.اون چهارتا جوون اراذل مصباح رو اصلا نمی‌شناختند.همین روشنفکرها می‌شناختند.
      اتفاقا تو این مملکت هر کس از اسلام و ایدئولوژی دم میزنه تحت فشاره.از جانب فضای مجازی و گروه های فشار به اصطلاح روشن فکری.خاک بر سر اون روشنفکری که عرضه نداشت بگه جماعت رئیسی ۶ کلاس سواده نیست با اینکه استاد رئیسی در دکتری بود.خاک.این یه نمونه است.
      آیا عبدالکریمی بازگشت یا نه.آیا همین آیت اله مصباح یا جوادی یا مطهری را اجازه می‌دادید در دانشگاه بیایند.مطهری را که پهلوی اخراج کرد.
      همین شما چرا اینقدر از خفقان دم می‌زنید ولی دائم در حال حمله به عده ای خاص هستید.
      ودر آخر با زبان بی زبانی به ترسو بودن روشنفکر ایرانی اعتراف کردید.آن قدر ترسو که عرضه ندارد به خاطر فضای مجازی ول وچند لات ورزشگاه از مظلوم حمایت کند.اف بر این همه ترس و ادعا

    2. واقعیت pro- fascist community
      pseudo-society در وقایع پاکسازی قومی بیرون می‌افتد. community آمریکایی نیز اگر در زمان the Age of Discovery و واسکودوگاما، کلوبوس و افرا بی جهت مشهور دیگر حضور داشتید و یا تاریخ آن‌ها را نه از زبان قصابان تاریخ جهان ، لیبرالیست ها و لیبرتارین‌ها و دانشگاهیان careerist، بلکه از حلقوم بردگان و اجیرشدگان لیبرالیسم می شنیدید و یا در دهه 40 و 50 و در sweet sixties مشاهده می‌کردید،
      همین وضع این افراد بریده از intuition و reflection این افراد مسخ شده توسط فضای حاکم جامعه قدرت را داشتند.
      هزاران پیچ و تاب در logical mode برای توجیه حمام خون دیگری به دست civilized society. همان Pax Romaniaهمان pax Britanica همان Pax -Americana

    3. همه رفتار روشنفکر بی وطن که با تخریب مفاهیم دارای حرمت (شاید به اشتباه) تلاش برای دیدن شدن دارد را می شناسند. مثل اروپاییان هر قدر چیز محترم تری را زیر سوال ببرید ego خودخواهی و حس غرور بی منطق شما بیشتر سیراب می شود. برای روشنفکر مهم نیست صدق و کذب، سخن جذاب زدن غرورش را سیراب می‌کند. همان غرور فریبکار، غیر عقلانی ،مخرب جامعه، وجدان و شرف انسانی. همان که تلاش دارد عقده های خود و گناهان خود را با حمله به دین آرام کند.

  5. طرفداری از بیگانه شرم‌آور است.
    دو نوع جاسوس و بیگانه پرست در کشور شما وجود دارد. جاسوس سیاسی و عاشق واله و شیدای فیلم‌های هالیوود از نوع بیسواد و روستایی بورسیه گرفته و یا غیر آن که رایس و هیلاری کلینتون تعلیم آ‌ن‌ها را علنا و صریح برای تخریب ملت و کشور ایران اعلام کردند.
    چگونه یک جوان بی‌سواد و یا خواننده journalistic fodder تبدیل به self-hater , fellow-countryman hater می‌شود؟ با در دست گرفتن تحصیلات و آموزش کشورهای دنیا توسط جامعه قدرت و خودفروشی دانشجوی جوان culturally assimilated از لحاظ فرهنگی مسخ شده و بخصوص احترام دختران به افراد تازه از خارج برگشته با آن رفتار خاص عجیب.
    اساتیدی که برای کسب احترام و تحت تأثیر قرار دادن دختران و جامعه پیچیده‌سازی و ایده‌آل سازی درست و یا نادرست را پیشه کار خود می‌سازند از جاسوسان سیاسی به آموزش تحقیق، اندیشه‌ورزی و شناخت و ابداع بیشتر خسارت می‌زنند. زیرا جاسوسان از کار خود شرمسارند اما این متوهم خرافه‌پرست به کار خود مغرور.

  6. پرسش از جامعه اندیشمند کشور شما:
    چرا 1.قشر درس نخوانده و 2.حتا elite community و3. high brow وقتی نگاه به پدر و مادر و هم وطنان خود می کند hate speech به کار می‌برد و آنان را هیچ می انگارد و منفور، اما زمانی که به بیگانه و قصابی و کشتار دسته جمعی و خون ریزی کودکان شیرخوار بیگانه‌گان حتادفاع می کند و با هزاران تناقضات مضحک از خونریزی دفاع می کند؟ چرا قشر متعصب xenophile از پدرو مادر خود متنفر است و بردگی دیگران می‌کند؟‌

  7. اگر در زمان حمله انگلیس و آمریکا و دیگر فاشیست‌های Hitleresque (داری سیوه و سیاق هیتلری) که برخلاف هیتلر که صریح‌تر از دیگر فاشیست‌ها مانند روزولت، چرچیل و استالین itinirary مسیر و راه و نیت خود را علنا اعلام می‌کرد، اگر در انگلیس بودید تغییر وضعیت مالی تونی بلر، نخست وزیر وقت انگلیس را با چشم خود می‌دیدید. تونی بلر یا George Bushes puddle آن گونه که جوانان اهل فکر انگلیس او را می‌خواندند با نسبت دادن possessing instruments of mass killing به صدام حسین پول‌های کلانی به جیب زد و محل زندگیش در لندن بسیار ترقی کرد. (آن چه متعصبین برده هالییود و کافی شاپ روها و معدلین درس خوانده آنان در کشور شما قادر به فهمش نیستند. همیشه در پس ادعاهای پوچ قاتلین world class استدلال ها و masquerade نقاب لیبراسیون ، لائیسیته و اگلیته و کلماتی مانند دیکتاتور و دموکراسی و حقوق بشر به عنوان زمینه ساز demonization ‌سیاه نمایی و تخریب مردمی که تنها گناهشان این است که تسلیم دروغ های مدرن نشده اند و مشروعیت بخشی رسانه ای دانشگاهی به کشتار افرادی که نظر دیگری دارند وجود دارد.
    اما این association این proximity این convergence ‌همگرایی فاشیسم، Nazism ، لیبرالیسم، لیبرتاریانیسم، و تئوری پردازی ‌conceptual پیش از آ«اده سازی اذهان برای قتل و خفه کردن مردم دیده می شود.
    طرفداری از خون ریزی توسط لیبرال‌ها و بیگانه پرستان متنفر از آب و خاک خویش و روبرگرداندن از قتل یک ملت به جرم زندگی و داشتن فرهنگ و سنن متفاوت که در سیاق مدرن جرم محسوب می شود واقعا حیرت آور است گویی نه این است که تیغ خون ریز آمریکایی اسرائيلی انگلیسی آلمانی فرانسوی به روشی مشابه یعنی demonization و دیو سازی از پدر و مادر وی فردا یا فرداها زمینه سازی برای کشتار مردم خود این xenophile بردگان فیلم و رسانه به علت بیسوادی مطلق آنان خواهد بود.

  8. از یک recreational readership البته جای تقدیر است که اصولا به فلسفه argumenttion و مبنای فکری مواضع و ادعاهای hollow و ostentatious جامعه دانشگاهی و در سطح دون آن، جامعه semi-intelectual نیمه-روشنفکر نظر کند. با jوجه به تعصب و cognitive calibre جامعه دانشگاهی و در سطح پائين‌تر جامعه روشنفکری تابع انتشارات و رسانه، بایست به جوانی غرق در تعصبات و پروپاگاندای از جامعه حاکم و دیکته کننده غرب به جامعه برده assimilate شده فاقد دسترسی به سطح معنای آثار تشویق کرد و قدردانی هم کرد. زیرا که تک صداهای معترض به حقنه اتوریته از میان همین قربانیان رسانه و … ممکن است پیدا شوند. بالاخره پلنتیگا و چامسکی و اقبال و شریعتی هم پیدا می‌شوند و همه کواین و سروش و لیبرتارین‌های کاتولیک‌تر از پاپ نیستند.
    ایرانی امروزی تابع مد روز اگر می‌خواهی قصابی کودکان و بمباران با بمب ‌های سنگر شکن میان چادر نشینان فراری وجدانت را آزار ندهد، به غیر از لاکشری موبایل و سخنان کافی شاپی و خودنمایی های مد روز به سخن آنانی که که برای تو سیاه نمایی‌اشان کرده‌اند هم دلانه گوش بده.

  9. پدر صلواتی زشتی کشتن کودک بیگناه آن قدر هم پیچیده نیست که داری فلسفه بافی میکنی.مثل شما مثل گئورگیاس شکاک هست که چاله جلوی چشمش رو با فلسفه بافی نفی می‌کرد.آدم باش.اینقدر ایدئولوگ ایدئولوگ نکن.همین شماها از همه ایدئولوگ تر هستید.حتی آب خوردن رو هم به ایدئولوژی ربط میدید.

  10. جناب آزادی طلب،علت عدم کنشگری موثر مردم ایران چه طیف روشنفکری آن و چه عموم مردم این است که ملت ما بر خلاف فلان دانشجوی دانشگاه های اروپا و آمریکا که سینه چاک کرده فریاد می زند،واقعا برای فلسطین و حزب الله هزینه داده است.پول نفتش،گازش،مالیاتی که می دهد و به طور کلی بخشی از تولید ناخالص داخلیش صرف جبهه مقاومت می شود.به بهانه آنها تحریم می شود.این ملت دیگر خسته شده، وقتی در عمل دارد هزینه می دهد،چه ژستی؟چه آشی؟چه کشکی؟ ژست مال آن آمریکایی است که تولیدات نظامی اش در اختیار ظالم است پس ملتش می شود حامی مظلوم و جنبش برگزار می کند،ملت ما کمرش زیر بار هزینه های مربوط و نامربوط خم شده دیگر قامتی برای بلند کردن بنر و پوستر و … ندارد.

  11. Thatcherism و Reaganism , Reaganomics دوره hegemonic فاشیسم برندگان جنگ جهانی بود. با کشتار میلیون‌ها انسان و با rhetorics ‌آزادی زرگترین نسل کشی توسط آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه جهان تحت سیطره در آمد. در الجزائر فرانسوی‌ها تحت لوای آزادی و Development آبادانی 5/5000/000 مردم الجزایر را طی حاکمیت لیبرالیسم در این کشور و در طول انقلاب الجزایر به قتل رساندند. apogeeاوج حاکمیت جنگ طلبانی بود که فراگرفتند که از زبان آژادی برای تسلیم ملت‌ها و فردها بهره ببرند. مجله Timeو Newsweek با انتشار دلار در حال سوختن و غرق کاخ سفید در اقیانوس آٰرام از ورشکستگی سرمایه داری سخن گفتند. آنان از تغییر استراتژی غرب و پایان دادن به راهبرد کودتا در کشورها و حاکم کردن دست‌نشانده بر سر جای افراد مبارز با زورگویی غرب خبر دادند. دوران ریگانیسم گذشته بود.
    Replacement Strategy

    اکنون the second prong of Pax Americana صلح آمریکایی، نظم نوین جهانی، یا همان کشتار پس از Democratization و گیج کردن جوانان با ترکیبی از تهییج عواطف، sexual gratification و ارائه نظام آمریکایی replacement به سبب efficiency برتر با بهانه mismanagement در ایران در حال اجرا است.
    در این نظم کارا و مدرن تحمیق و demogogyعوام فریبی یک قدم مهم است. عوام فریبی که در قرن متاخر جای خود را به تکیه بر دانشگاه و نظریات قابل نقد حامی سرمایه داری داد.
    در این pseudo-scientism حامی قدرت professor را باید pro-dictator حامی زور مورد مطالعه قرار داد جایی که برای به دست آوردن جایگاه احترام از نظام قدرت حمایت می‌کند. همان طور که خود فروخته سیاسی برای حاکمیت آمریکا در کشورش به عنوان حامی داخلی تحریم یک کشور آرزوی تأثیر تحریم را دارد، یک استاد دانشگاه شریف از بی‌فایدگی انرژی هسته‌‌‌ای سخن می‌راند!

  12. Dionysus the symbol of the concept and quality of duality
    دایانیسیس به عنوان نماد دوگانگی در literature فلسفی علمی به آن ، با توجه به بهره‌گیری فلسفه از منبع یونان باستان ، Greek Mythology,گاهی اشاره می‌شود.
    مجسمه Janus با سری که به دو طرف می‌نگرد، خدای آِاز و پایان و دوگانگی که با نگاه به دو طرف symbolism نماد این مفهوم در فلسفه هم از آن یاد می‌شود.
    باعث تأسف است که فسفه یونان باستان در لاقل بخشی از بنیان فلسفه‌علم مدرن نقش داشته باشد و مدعی حکمت و عقلانیت باشد و intellectual traditions سنن فکری دیگر را بر اساس persective ای رد کند که لااقل در point of departure بر پایه افسانه‌های باستان مانند زئوس، پوزیدون و توصیف‌های هومر،هرودوت، توسیدید و زنوفون که مشحون از افسانه و داستان است باشد و عقل، مشاهده، تجربه و دانش (نه ساینس) را navigate کند.
    یمک دوگانگی در فلسفه‌علم در بر آثار مورد اشاره است.
    قدرت machinery نظامی-دانشگاهی-حقوقی غرب با نمادسازی، جعل مفاهیم(=راه‌اندازی و ایجاد) و تفسیر ارائه شده به عنوان واقعیت و حاق واقع به نتایج بزرگی در تاریخ معاصر نائل شده است.
    عجیب است که فرهنگ militarist, massacre, apartheid, genocide , aggression که روزی را بدون جنگ و خونریزی سپری نکرده (آمریکا تقریبا هیچ سالی را ر تاریخ خود بدون حمله که اکثرا پیروز بوده از سرنگذرانده) با یک startegem کار خود را پیش ببرد و حاکم بماند بدون این که مردم جهان آن را مانند کمونیسم و فاشیسم تقبیح کنند و از واقعیت آن درس عبرت گیرند.
    این startegem چیست؟
    تفسیر درجه دو. تبیین واقعیات. فلسفه و تعبیر.
    فلسفه غرب با یک transition مفهوم سازی می‌کند و تفسیر را به عنوان حاق واقع وGospel Truth به من و تو می‌فروشد.
    مفاهیمی را با ظاهری شیرین ابداع و جعل می‌کند و با تکیه بر ادعی دروغین کشتار و استبداد به راه می‌اندازد. جالب است که مثلا در سرزمینی یک ملت را با Carpet bombing صدها و هزارها به قتل عام می‌رساند و سخن از آزادی و رأی مردم سر می‌دهد!

    حال با تظاهرات دانشجویان یاغی و خسته از مهملات تفسیری دانشگاهی careerist در آمریکا دانشجو به فریب و تفسیر دانشگاهی که فاشیست را با تکیه بر حقوق بشر می‌تازد اما افراد mobile-head ویا عاشق ویزا و Scholarship یک کشور مد روز دنیا را نمی‌توان سخن گفت.
    More Catholic than the Pope
    کسانی که از کشور خود بد می‌گویند، حامی کاپیتالیسم و consumerism و فرهنگ تنبلی throw away society هستند،هر آن چه اینترنت با مهندسی فکری به این community حقنه کند.

  13. دست و پا زدن یک troll برای طرفداری از قصابی مردم بی پناه با دروغ آزادی و دموکراسی که فقط قشر متظاهر و بیسواد ضد وطن قبول دارد

    1. برچسب زنی و توهین به نویسنده و مغالطه ی مترسک پوشالی
      کجای متن آقای آزادی طلب دفاع از کشتار و قصابی مردم بی پناه بود ؟
      ایشان در متن خود ضمن اشاره به نسل کشی حماس اتفاقا اشاره داشتند که اقدامات اسرائیل مصداق جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت است پس کجا طرفداری از آن کردند ؟
      بحث آزادی و دموکراسی هم که ربطی به این مقوله ندارد .
      اما در باب این ادعا هم که فقط قشر متظاهر و بی سواد ضد وطن این مطالب را قبول دارد اگر چنین است پس چگونه است که روشنفکران جامعه ی شما همان طور که آقای آزادی طلب و دکتر عبدالکریمی اشاره کرده اند جرات موضع گیری علیه اسرائیل و جنایاتش و دفاع از مردم مظلوم غزه را ندارند ؟
      نه اینها و بی توجهی به مقوله ی فلسطین و نفع نداشتن آن برای منافع ملی را اکثریت هم وطنان شما به خصوص نسل جوان قبول دارند و برای همین است که روشنفکران جامعه ی شما جرات موضع گیری علیه اسرائیل ندارند چون با خشم و کینه و حمله ی شدید آنها مواجه و منزوی خواهند شد !

      1. آقای آزادی طلب طرفدار بردگی برای دیگران
        آقای توهین کننده به کشور مان
        آقای ناراحت از میهن دوستی
        طرفدار حقارت در برابر دیگران و تحقیر کننده کشور
        نسل کشی خواندن قربانی طرفداری اگر نیست چیست
        فکر نکنید آقا که کسی متوجه نیست این خود شما هستید چون کسی از بردگی در برابر زورگو طرفداری نمبکند

        1. باز توهین و نه فقط مغالطه ی شخص ستیزی و نقد گوینده به جای گفته که مغالطه ی اتهام زنی و انواع نسبت دادن های ناروا و کذب و خلاف واقع به مخالف و دگراندیش در بیانات منتقدان فاشیسم و لیبرالیسمی که لیبرالیسم را همان فاشیسم می دانند .
          کجای نقدهای من و مطالب من در باب جنایات اسرائیل و همین طور جنایات حماس توهین به کشور و میهن و تحقیر آن و طرفداری از حقارت بود بردگی دیگران بود ؟
          این است منطق مخالفان لیبرالیسم و کسانی که مدعی فاشیستی بودن لیبرالیسم هستند . توهین و انواع برچسب به آنان و کسانی که کوچکترین زاویه ای با روایت رسمی و رایج دارند !
          این رویکرد اگر فاشیستی نیست یا حداقل به فاشیسم نزدیک نیست پس چیست ؟
          بدون شرح بیشتر !

        2. مغالطه ی شخص ستیزی و خلط انگیخته و انگیزه و انواع برچسب ها و توهین ها به طرف مخالف به جای پاسخ و نقد دلیل و سخن طرف مقابل
          این است منطق برخی از این اشخاص مدعی مخالف غرب
          بدون شرح بیشتر !

      2. درست مثل zionists ها
        در صدرا و شتیلا شکم زنان باردار را پاره می کردند اما هیچ کس جرات سخن گفتن علیه پاکسازی قومی آنها را ندارد. آزادی طلب می‌گوید قربانیان محکومند اما مدعی است طرفداری نکرده!!! بله طرفداری نکرده سعی داره خودش و مخاطبش را گیج کنه

        1. ایشان ادعا دارند که من گفته ام قربانیان محکومند و بعد طرفداری نکرده ام اما سعی کردم خود و مخاطب را گیج کنم .
          باز هم ادعای کذب و خلاف واقع و نسبت ناروا و مغالطه
          کجا من در کامنت خود قربانیان که همان مردم بی دفاع و بی پناه غزه باشند را محکوم کرده ام ؟
          آن چه من محکوم کردم حماس و جنایات این گروه در حمله به اسرائیل است که یک نسل کشی واقعی بود و من با دلیل و منطق واقعیت هولناک این نسل کشی را که شما سعی در نادیده گرفتن آن دارید و دوستانتان بعد از این جنایات در ۷ اکتبر شیرینی پخش کردند و ابراز شادمانی کردند به همه نشان دادم .
          و برای نشان دادن همین واقعیت بود یعنی نسل کشی واقعی را حماس انجام داد تا اسرائیل هرچند که خود اسرائیل هم در این جنگ مرتکب جنایات زیادی در قالب جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت شده است که من آدرس آن را در یکی از سایت ها دادم ؛ شما و رفقایتان ( بابک و و امیر ) برآشفتید و با رگبار کامنت ها و به میان کشیدن مباحث بی مربوط و بعضا مغالطه با بحث سعی در انحراف بحث برای مخاطبان داشتید که البته بی فایده است .
          آن که در جنگ حماس و اسرائیل قربانی شدند و هستند مردم غیرنظامی و بی پناه و مظلوم غزه می باشند نه حماس و گروه وی. حماس و شبه نظامیان وی که در ۷ اکتبر مرتکب جنایت و کشتار غیرنظامیان و زن و بعضا کودک هم شد و بزرگترین نسل کشی علیه یهودیان بعد از هلوکاست را رقم زد و ثابت کرد که اتهام تروریستی بودن این گروه که مخالفان مثل آمریکا و اسرائیل به آن می زدند واقعیت دارد یا چندان بی راه هم نیست ؛ نه فقط قربانی نیست که اتفاقا مردم غزه را با سپر انسانی خود کردن قربانی کرده است و می کند . البته کسی منکر جنایات اسرائیل نمی تواند بشود اما این که حماس از مردم غزه به عنوان یک سپر انسانی استفاده می کند و از مراکز امن سازمان ملل و اردوگاههای آوارگان استفاده می کند تا اسرائیل آنها را هدف قرار ندهد و اگر هدف قرار داد بدنام تر و محکوم شود و حماس هم از این طریق مظلوم نمایی یک واقعیت است و ثابت هم در مواردی شده است .
          پس اگر منظورتان از قربانی گروه حماس است که این گروه نه فقط قربانی نیست که قربانی ساز است و نه فقط در حمله ی ۷ اکتبر مرتکب جنایت و نسل کشی شد که این را اکثر خود مخالفین اسرائیل و کسانی که قائل به جنایات و نسل کشی مردم غزه توسط اسرائیل هستند و اسرائیل را محکوم می کنند به این واقعیت اعتراف کرده اند که حماس در این حمله مرتکب جنایت شد و محکوم است که خود مردم خودش یعنی شهروندان فلسطینی در غزه را هم برای بقای خودش در جنگ با اسرائیل قربانی می کند . سازمان های بین الملل و نهادهای بین المللی هم هر دو طرف یعنی هم حماس و هم اسرائیل را محکوم کرده و اظهار داشته اند که هر دو مرتکب جنایات شده اند .
          بنابراین اگر منظورتان از قربانیان ، گروه حماس است که این گروه اصلا قربانی نیست که قربانی ساز هم است و برای بقای گروهش مردم خود را هم قربانی می کند و کرده است و اگر منظورتان مردم بی پناه و بی دفاع غیرنظامی غزه است که من هرگز در کامنت خود چنین ادعایی نکردم که مردم غزه مرتکب نسل کشی شده اند که مرا متهم به گیج کردن مخاطب می کنید .

  14. این که من تاکنون پاسخ های مغالطات و ادعاهای غلط و تحریف ها و بعضا توهین ها و تخریب های این دو سه نفر را که به نظر می رسد یک نفر باشند را ندادم نه به این دلیل باشد که هیچ پاسخ منطقی وجود نداشته است بلکه به این دلیل بود که موضوعات و مطالب مهم تر بود که باید به آن می پرداختم اما چون گویا آنها دست بردار نیستند و برای این که مخاطب بداند با چه قشر تحریف گری و مستبدی به لحاظ فکر رو به رو است که ادعای فاشیسمی بودن رویکرد مخالفان فکری خود را هم می کند اما رویکرد و منطق خودشان بدتر از فاشیسم است ناچارم به آنها بپردازم .
    نکته ی جالب در باب این همه حمله به دو کامنت من با بیش از ده کامنت به صورت رگباری و این همه مغالطه و تحریف در حالی است که این جانب خواسته روایت متفاوت و سعی بدون غرض ورزانه و سوگیری خاصی از درگیری حماس و اسرائیل بدهد که طبعا باب طرفداران حماس و مخالفان اسرائیل نیست .
    در مطلب من که متفاوت از روایت رسمی که حاکمیت و طیف غرب ستیز و مخالفان اسرائیل در ایران و برخی چپ ها عرضه می کنند و این روایت رسمی آنها مبتنی بر تحریف واقعیت است به این حقیقت اشاره شد که نسل کشی واقعی را حماس انجام داد نه اسرائیل که طی یک روز هزار و دویست نفر را که حدود دو سوم آنها غیرنظامی و زن و کودک بودند به قتل رساند . و اشاره شد که اگر اسرائیل می خواست با این شدت کشتار کند طی یک سال باید حدود هشتصد هزار نفر از مردم غزه را قتل عام می کرد !
    در باب این که جنایات اسرائیل در حد نسل کشی نیست من دلایل خودم را دارم و به مطالب آقای برزگر که متخصص حقوق بین الملل است در مطلبی و سایتی ارجاع دادم . ممکن است من و ایشان اشتباه کرده باشیم و جنایات اسرائیل نه فقط در حد جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت که نسل کشی هم باشد اما مسئله اینجاست که ما ادعا نکردیم که اسرائیل مرتکب جنایت نشده است و به جنایات اسرائیل مثل هدف قرار دادن امدادگران سازمان ملل اشاره کردم و آقای برزگر هم که نسل کشی اسرائیل را قبول ندارد در همان سایت مصداق های متعددی از اقدامات اسرائیل که مصداق جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت است مثل کوچ اجباری یا گرسنگی دادن مردم غزه آورده اند که در مطلب آن سایت مفصل خوانندگان صدانت در صورت رجوع می توانند بخوانند .
    حال منطق فاشیستی مخالفان اسرائیل و حاملان روایت رسمی را ببینید که بدون توجه به این موضوع به قائلان این روایت متفاوت و نه حتی متضاد با روایت رسمی چگونه حمله کرده و زمین و آسمان را به هم می دوخته و انواع اتهامات و توهین ها را به آنها مثل نداشتن وجدان نسبت می دهند و بعد ادعای مبارزه با فاشیسم و این که لیبرالیسم هم منطقش مثل فاشیسم شده است می کنند !
    این نمونه ای از این منطق مدعیان ضد فاشیستی و ضد لیبرالیستی است که حتی روایت تا حدی متفاوت و نه متضاد با روایت رسمی خود را بر نمی تابد !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *