آرش نراقی: دوزخ به مثابه تبعید خود خواسته

آرش نراقی: دوزخ به مثابه تبعید خود خواسته

آیا عذاب جاودانه در دوزخ با رحمت خداوندی ادیان توحیدی سازگار است؟ این پرسش را «مسأله دوزخ» می نامند. در این سخنرانی برخی پاسخ های مهم به این مسأله بررسی می شود، و در نهایت از نظریه «دوزخ به مثابه تبعید خودخواسته» دفاع می شود.

در تاریخ ۹ آوریل ۲۰۲۳

مشاهده فیلم سخنرانی در یوتیوب | آپارات

شنیدن صوت سخنرانی در انکر | اسپاتیفای | کست‌باکس

دریافت فایل صوتی این سخنرانی با لینک مستقیم

11 نظر برای “آرش نراقی: دوزخ به مثابه تبعید خود خواسته

  1. دکتر نراقی عزیز هم به لحاظ شخصیتی دوست داشتی است و هم به لحاظ علمی فاضل است. اما حقیقتا این سخنرانی غیر از اشاره به دو مدل مشهور در باب ماهیت عقاب اخروی، چیز خاصی نداشت! و آنچه به عنوان مدل پیشنهادی خود معرفی کردند مبهم بود و نسبتش با دو مدل قبلی نامشخص بود.
    شما میگویید تبعید خود خواسته از رضوان خدا! قبول، ولی قرآن و روایات که جهنم رو صرفا دوری از رضوان خدا معرفی نکردند.
    شکنجه های مذکور در قرآن که همه به آنها واقفیم، چه جایگاهی در مدل شما دارند؟‌ آیا اینها همه شقوق دوری از خدایند؟ کدام گناهکاری خودش طالب این شکنجه ها بوده؟
    مسئله جهنم امروز در فلسفه دین معاصر یکی از مهم ترین نمونه های مسئله شرّ است که حلش به این سادگی ها نیست و نباید “سخن مختصر گرفت”.

    1. باید ببینید عذاب و رنج اساسا چیست؟ ادراک ناسازگاری حقیقت وجودی با آنچه آنجاست، خود عذاب است و خود این دوری هم هست

  2. در آیه 7 سوره آل عمران تقسیم آیات قرآن به دو گروه محکمات و متشابهات ، تمایز بین “متشابهات” و “ما تشابه منه” راهگشای فهم آنچه در آخرت و حیات مجدد بر سر انسان خواهد آمد مهم است…
    درک سنتی تمایزی بین “متشابهات” و “ما تشابه منه” قائل نیست…اما با کنار هم گذاشتن مفاهیم مرتبط از سور دیگر نشان میدهد تمایز هست…
    آیات “متشابهات” شبیه سازی میکنند و جزء لاینفک و ناگزیر از کلام الهی هستند …برای شبیه سازی عالم غیب از جمله آنچه بر سر گناهکاران در حیات اخروی خواهد آمد…
    آیات “ماتشابه منه” ، آیاتی هستند که پس از نزول و در اثر عدم رعایت اتصال قول الهی ، برداشت اشتباه از آنها ممکن میگردد …این اشتباه ممکن است عمدا یا سهوا رخ دهد….امکان دارد از جانب افراد دارای غرض و مرض و عمدا صورت بگیرد و یا آنهاییکه سهوا اتصال قول الهی را رعایت نکرده اند مرتکب شوند…
    quranmizan[.]com

  3. تاملاتی درباره بهشت و جهنم

    بنده، با توجه به کلیدواژه نزول و تنزیل که متن قرآن خود را با آن معرفی می‌کند. بشارت و انذارهای موجود در متن را توصیف گونه و نه توصیه گونه، و بهشت و جهنم را، تمثیل گونه و نه واقع گونه، فهم و تفسیر می‌کنم.

    متن می‌خواهد همواره انسان را میان امید و خوف نگه دارد. البته، بعضی وقت‌ها، بعضی انسان‌ها را از این کشمکش و تعارض فراتر نشان می دهد: بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ [سوره البقرة : 112] أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ [سوره يونس : 62]

    اما به طور کلی، درباره انذارها، متن می‌خواهد ((جدی بودن)) بودن مسئله را نشان بدهد و اینکه انسان در طول زندگی‌اش ((در خطر)) است. زندگی زیسته خود من هم، به من یاد داده است  که به معنای واقعی کلمه، انسان در خطر است و بعضی خط قرمزها به غایت جدی هستند. انسانی که یک گناه به معنای عام می‌کند، چه می‌دانم به خاطر منافع شخصی و تمایلات نفسانی، ظلم و تجاوز می‌کند، به هیچ وجه با همان انسان پیش از ارتکاب گناه یکسان نیست.

    عقلانیت متن مقدس، عقلانیتی است که شبیه فرونسیس و حکمت عملی است. چه بسا، بتوان گفت از این زاویه و دیدگاه، معنای خلود، ماندگاری طولانی و منظور از ابد ظرف زمان است. به عبارت دیگر، این واژه‌ها و اصطلاح‌ها معنای منطقی به معنای نامحدود زمانی ندارند، تا مشکل‌ها و تعارض‌های مورد نظر را بوجود آورد. متن مقدس فقط و فقط می‌خواهد دو افق و چشم‌انداز برای انسان ترسیم کند، البته بر اساس عقلانیت انضمامی، نه انتزاعی، عقلانیت عملی، نه نظری. به همین خاطر باید آیه‌های بهشت و جهنم را تمثیل‌گونه فهم و تفسیر کرد و موضوع خلود را هم، تاکید بر جدی بودن و خطیر بودن مسئله تفسیر کرد.

    به نظر من، بزرگترین و جدی‌ترین موضوع برای عدم همدلی با متن مقدس دوقطبی بهشت و جهنم و حضور پر رنگ و برجسته انذار و زنهار در آن است. به خصوص، وقتی که آن را با اشعار عرفانی مقایسه می‌کنند. اما بنده، دوباره اینجا، در عین حال، که عاشق ادبیات عرفانی پارسی هستم از گفتمان متن مقدس درباره دوقطبی بهشت و جهنم و بشارت و انذار دفاع می‌کنم. به نظر من، متن مقدس، به متن زندگی واقعی انسان نزدیک‌تر است، درست مثل رمان و فیلم‌. در رمان و فیلم، اگرچه به جنبه روشن و امیدبخش زندگی هم توجه شود، اما به مراتب جنبه‌های تاریک و خوف‌انگیز زندگی هم نشان داده می‌شود. از سوی دیگر، ادعیه و دعاها که از پیامبر و امامان مانند صحیفه سجادیه وارد شده است، درست مانند اشعار عرفانی و موسیقی‌های معنوی، سعی می‌کنند به فراسوی دوقطبی خیر و شر حرکت کنند و توحید را در معانی عمیق کلمه تجربه کنند. اما همه حرف در این است که فراروی از دوگانگی خیر و شر و کفر و ایمان، به غایت صعوبت دارد و متعلق به اوقاتی است که انسان به مرزهای وجودی ضربه می‌زند، و به‌هیچ‌وجه همه زندگی انسان را شامل نمی‌شود و پوشش نمی‌دهد.

    یکی از ویژگی‌های بنیادین پارادایم ادیان عبری_یهودی یا ادیان ابراهیمی، معرفی دو قطبی‌های ایمان و کفر، بهشت و جهنم است. اما در کتاب‌ها و آثار عرفانی، گوئیا تصمیم به فراتر رفتن از این دوقطبی‌ها وجود دارد و می‌خواهد همه‌ی جهان هستی را بهشت و گل و بلبل ببینید. نمی‌گویم نمی‌شود از دوگانگی ایمان و کفر فراتر رفت، اما با تاکید می‌گویم، این فراروی به غایت صعوبت دارد و نمی‌شود هر انسانی که عشق را با هوس جنسی یکی می‌گیرد، مصداقی از این انسان‌ها دانست. حتی می‌توانم بگویم برای عارفان و اولیا هم، در اوقات به خصوصی این حالات وجود دارد، نه برای همیشه‌.

    فیلسوفانی که “سخن سخت”* می‌گویند و جنبه‌های تراژدی زندگی را نشان می‌دهند، هم بهره ای از حقیقت را نمایان می‌کنند؛ اگرچه گاهی وقت‌ها هم زیاده روی کنند. مثلا به نظر من، مقصود از بهشت و جهنم در کتاب‌های مقدس، گشودن (افق) و (جهتی) برای زندگی انسان است؛ حالا در دنیای سنت، با بیان اساطیری و افسانه‌ای این افق و جهت ترسیم می شود. و در زمان معاصر، به نظر بنده، نیهیلیسم و پوچ‌گرایی که در فلسفه و ادبیات خودش را هویدا می‌کند دقیقا معادل همان جهنم هستند.

    درد و رنج‌ها و تاریکی‌ها و سیاهی‌هایی که فیلسوفان و ادیبان بزرگی مانند شوپنهاور و نیچه‌ و کافکا و کامو با آنها سر و کله زده‌اند، دقیقا معادل معنای جهنم در ادیان سنتی هستند. آن مغاک نیچه که اگر طولانی مدت در آن خیره شوی، تبدیل به خود مغاک می‌شوی، همان جهنم است. آن بیهودگی و ملال و مسخ‌شدگی و فروبستگی که کافکا ترسیم می‌کند دقیقا معادل جهنم هستند.

    *هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
    حافظ

    1. فرق نگذاشتن بین معرفت الهی و معرفت انسان آیا برای فرد دینداری مانند شما عملی موجه است؟ آیا برای کافر موجه است؟ با فرض وجود خدا موجه است؟
      مسأله صدق و کذب باورهای موحدین جدا در نظر می گیریم.
      آیا می شود کسی دین را قبول داشته باشد و معرفت الهی و معرفت بشری را مانند فرگه ببیند؟ آیا موجه است که کسی خود را مسلمان یا مسیحی بداند و به معرفت الهی و بشری به عنوان یک چیز بنگرد؟ فرق نگذارد؟
      حال چه خدایی وجود داشته باشد چه نداشته باشد.
      برای معرفت الهی لاقل در بخشی قطعا مغایرت با علم روز باید وجود داشته باشد. زیرا که تاریخ علم تاریخ افتضاحات و شکست ها و توبه نامه هاست.
      عجیب است که در فلسفه علم حتی در در سطح فرض هم چنین نگاهی وجود ندارد. اگر چه که بیش از 90 فلاسفه علم و تحلیلی ملحدند. شاید این تنفتن توضیحی برای این واقعیت بتواند باشد.

      1. منظور از فرق نگذاشتن و تفاوت قائل نشدن بین معرفت الهی و معرفت بشری که پرسیده اید برای فرد دینداری مثل آقای هراتی آیا با وجود خدا موجه است چیست ؟
        برای یک شخص کافر یا ملحد مقوله ای به نام معرفت الهی وجود ندارد و همه ی ادیان و معارف مطرح شده در آن فاقد ریشه ی الهیاتی بوده و لذا آنها و تمام معارف از فلسفه ، علم ، دین و اخلاق همگی بشری هستند .
        بنابراین در این جهان بینی مقوله ای به نام معرفت الهی اصلا وجود ندارد که شما بخواهید و قائل باشید بین آن یعنی معرفت الهی با معرفت بشری تفاوت و تمایز یا برتری وجود داشته باشد .
        اما با فرض وجود مقوله ی به نام معرفت الهی اگر منظور از تفاوت و تمایز گذاشتن بین آنها با معرفت بشری ، برتری و تقدم معرفت الهی و برخاسته از مکاشفه و شهود و وحی با معارف بشری و صادق و واقع نما بودن مطلق معرفت الهی در مقابل معرفت بشری باشد که چنین ادعا و باوری با توجه به فلسفه و معرفت شناسی جدید و بصیرت های آن خطا و نادرست و غیرتاریخی و مردود است .
        چرا که همه ی اقسام معارف بدون استثنا از جمله معارف الهی حتی مقوله ی وحی از جانب خدا به طور کامل نمی تواند فراتاریخی و فرازمانی و فرامکانی و مطلق باشد . زیرا حتی اگر وحی را از جانب خدایی عالم و قادر مطلق بدانیم اما مخاطب وحی نه وجودی مثل خدا با صفاتش که انسانی در یک دوره ی خاص تاریخی با انواع و اقسام محدودیت های انسانی ، تاریخی ، علمی ، عقلی ، زمانی ، زبانی ، اسطوره ای و حتی جغرافیایی است که این محدودیت ها به ناچار به ظرف وحی سرازیر می شود و بخش هایی از آن را تاریخ مند و مکان مند و نسبی می کند و نمی توان معارف الهی حتی وحی را از این منظر به طور مطلق و تام و تمام فراتاریخی و فرامکانی و مطلق و لذا صادق دانست .
        پس از منظر صدق و کذب و مقوله ی تاریخیت و گرفتاری و اسارت در بند زمان و مکان و واقع نمایی بر خلاف ادعای دینداران ارتدوکس و سنتی محافظه کار یا به تعبیر دکتر عبدالکریمی تئولوژیک اندیش که به مکان مند و تاریخی بودن بخشی از عقاید و باورهای خود آگاهی ندارند و یا بعضا اصلا قبول ندارند هیچ برتری و تفاوتی بین معرفت الهی و معرفت بشری از این حیث وجود ندارد و هر دو معرفت هم معرفت الهی و هم بشری هر دو دارای هم وجوه و گزاره های صادق و واقع نما و فراتاریخی و فرازمانی و هم وجوه و گزاره های کاذب و تاریخی و بعضا تمثیل گونه و تخته بند زمان و مکان و دوره ی خود هستند .
        بنابراین معرفت الهی همان طور که به درستی اشاره کردید قطعا مغایرت با علم روز دارد نه به این دلیل که صرفا تاریخ علم تاریخ شکست ها و اشتباهات و خطاها و توبه نامه ها بوده است که بلکه بیشتر تاریخ دین و ادیان و معارف ادعایی الهی و مبتنی بر وحی هم سرشار از گزاره های تاریخی غلوآمیز در باب خلقت الهی و باورهای مبتنی بر باورهای اساطیری و علم زمانه ی خود در باب خلقت و جهان که اکنون با پیشرفت علم و حتی فلسفه نادرستی و تاریخی و کاذب بودن و خطا و غلو آمیز و غیر علمی بودن این باورها و معارف دینی و معارف الهی آشکار و روشن شده است؛ بوده و می باشد .
        مسئله و واقعیت تاریخ مندی بخشی از معارف حتی وحی و معرفت الهی نکته ای است که طیف دینداران نوگرا و نواندیش که با فلسفه و معرفت شناسی جدید و معاصر آشنایی داشته به درستی فهمیده و متوجه آن شده و به آن تفطن یافته اند مثل آقای هراتی

        1. 1.احتمالا منظور از تمییز ندادن معرفت بشری و معرفت الهی، تمییز ندادن بین معرفت بشری و معرفت الهی است!
          argument from evidentness : Witgnestein
          برهان بداهت ویتگنشتاینی
          2. دومین جمله این فرد بانکداری خوانده که بسیار جالب تر اشکال بداهت در خط 1 است. اگر قرار بود که با فرض منکر یک باور و یا گزاره کذب آن اثبات شود که فلاسفه همه بیکار می شدند!? طبق proposition ارائه شده در خط 2 ” معرفت الهی ” مطرح شده در کامنت فرد قبلی که یک entity در نگاه ایشان است وجود خراجی ندارد چون در باور مضحک فردی دیگر که ملحد است معرفت الهی مورد باور نیست.
          تعریف absurdity “مضحک بودن “را در فلسفه میتوان به نفع این case study اصلاح کرد.
          این دو خط اول ایشان بود. این کامنت گذار محترم را در بخش بعدی مدعی تاریخمند بودن همه معرفت ها شده اند . حواسشون نیست که ما باید به تعریف وفادار باشند. اشکال دیگر این که خود این proposition anti- absolutism خود این self-defeater خود-شکن است زیرا بدون برداشتن یک قدم خود این این proposition مطلق است. یا این گزاره صادق است که بر اساس حکم گزاره پس گزاره تاریخمندی همه معرفات های بشری کاذب می شود . یا کاذب است که That’s waht wev been looking for.
          جالب است که this comment خود می گوید بخشی از معرفت تاریخمند و نسبی می شود! خوب شما به آن استاد درجه هشت بفرمایید لاقل این اشتباه را نفرمایید وگرنه کامنت گذار صفحه فلسفه صدانت بلافاصله می تواند بگوید آه، بله این معرفت الهی که من می گم همان بخشی است که تاریخمند نیست!?بی دقتی شما و اشکالات محتوای بیانات این نویسنده ها و اساتید درجه چندم را صدها کامنت هم نمیشود گنجاند.
          دوست عزیز خوب کامنتهای شما شرایط پاسخ دادن را ندارد. امیدوارم به جای نگاه تحقیر به خود با همدلی به میراث خود بنگرید. غرب آنچه که تصور می کنی نیست.

          Unsurprisingly, Iranian teachers project an untouchable delineation of western philosophy .. They do this because of many reasons . One, they do not dare to even think of anything that goes stray off western philosophy’s gauranteed path. Secondly, they try to eliminate any alternative thought. Thirdly, they are dogmatically trying to fight Don Xihote in Sevantes Romance. The project defined for weak foreign non-native students in the West.

          1. متاسفانه نقد کامنت شما دوست عزیز و ناقد محترم در نقد ادعای من نه موجه و منطقی که مبتنی بر مغالطه ی پهلوان پنبه یا حمله به مرد پوشالی ( straw man ) است .
            شما به من در نقد خود ادعای تاریخی بودن تمام معرفت ها را نسبت داده و بعد در نقد آن آوردید که این ادعا خودشکن است و شامل مدعای من می شود و بعد با آوردن قسمتی از کامنت من که به نسبی شدن بخشی از معرفت ها مربوط است مدعی و نسبت بی دقتی و اشتباه و وفادار نبودن به تعریف خود در محتوای بیانات من و اساتید فلسفه من شده اید .
            در صورتی که مدعای اصلی من در کامنت خودم اصلا چنین چیزی نبوده است و من به هیچ وجه مدعی تاریخ مند بودن همه ی معرفت ها و گزاره های آن نشدم که شما و یا شخص دیگری آن را با نقد خود ابطال کرده و نادرستی و بطلان و خودشکن بودن این ادعا را نشان داده و اثبات کنید .
            مدعای اصلی این جانب در کامنتم همان طور که موجود می باشد این بوده است که همه ی اقسام معرفت بدون استثنا اعم از بشری و الهی دارای بخش ها و گزاره ها و وجوهی تاریخ مند و مکان مند و تخته بند مکان و کاذب و در نتیجه نسبی و همین طور بخش ها و وجوهی فراتاریخی و فرازمانی و واقع نما است .
            پس اتفاقا من در باب وجوه و گزاره های معارفی که در طول تاریخ بشریت عرضه شده است قائل به تفکیک شده و آنها را نه به طور کامل و تمام تاریخ مند و نسبی و نه به طور کامل فراتاریخی و فرازمانی و صادق و مطلق بلکه دارای هر دو وجه تاریخی و فراتاریخی دانسته و قلمداد کردم .
            بنابراین من در مدعای خود نه دچار اشتباه و نه تناقض هستم و این شما ناقد محترم عزیز هستید که متاسفانه نقدتان به من اشتباه و نادرست و ناموجه و مبتنی بر بدفهمی آن و در نتیجه دچار چنین اشکالات و بی دقتی هایی شده است .
            شما دوست عزیز ناقد هم در نقد طرف مقابل بهتر است که کامنت طرف مقابل خود را با دقت و بدون تعصب خوانده و فهم کرده تا دچار چنین اشتباهات و بی دقتی هایی و اشکالات و بعضا مغالطاتی هم چون تحریف و مغالطه ی پهلوان پنبه و اینها نشوید .

          2. در باب معرفت الهی و انکار آن
            با فرض یک منکر و یا انکار شخص یک گزاره و یا باور رد نمی شود اما اثبات هم نمی شود مگر آن که آن گزاره و باور امر بدیهی باشند و علی الاصول نیاز به اثبات و یا رد آن نباشد .
            معرفت الهی هم مقوله ای است که مدعیان وجود چنین مقوله ای باید آن را اثبات کنند . این بر عهده ی مدعی وجود چنین معرفتی ست که باید آن را اثبات کند . وگرنه اگر بنا به ادعا باشد ممکن است اشخاص ادعای وجود معرفت های دیگری هم چون معرفت جنی ، معرفت ارواحی ، معرفت فرشته ای و معرفت اسب تک شاخ نامرئی ! و … هم بکنند .
            در صورتی که در باب معرفت بشری این گونه نیست . معرفت بشری و اصولا این که مقوله ی معرفت امری بشری است نیاز به اثبات ندارد و امری بدیهی و واضح است . اگر قائل به وجود مقوله ای به نام معرفت الهی هم باشیم باز حتی بسیاری از معارف دینی ارائه شده توسط ادیان ابراهیمی که ادعای الهی بودن را دارند بشری بوده و خود علمای این ادیان هم نمی توانند ادعای الهی بودن آنها را کنند و در عمل هم چنین ادعایی را ندارند چون این معارف دینی حاصل تفسیرها و اجتهادات و قرائت های این علما از متون دینی و مقدس این ادیان بوده که امری بشری است می باشد و لذا بشری محسوب می شوند .
            بنابراین کسی که ادعای وجود مقوله ای تحت عنوان معرفت الهی را دارد باید آن را اثبات کند که اثبات آن هم به لحاظ منطقی بسیار دشوار و تقریبا غیر ممکن است اگر نگوییم به هیچ وجه امکان ندارد و تازه پس از اثبات اصل وجود مقوله ای به نام معرفت الهی باید ثابت کند که فلان معرفت در فلان زمینه ی خاص که ادعای الهی بودنش می رود هم واقعا یک معرفت الهی نه بشری است در حالی که مقوله ی معرفت بشری امر و مقوله ای بدیهی است که اصلا نیاز به اثبات ندارد و از آن بی نیاز است .

  4. جناب محمد آزادی طلب عزیز. عمده سخنان این بزرگواری که با نامهای “بابک” و “امیر” در زیر تمام مطالب این سایت کامنت می‌گذارد، به معنای دقیق کلمه، مهمل و بی‌معنی است. کل سخن این بزرگوار (بدون ارائه دادن شواهد و دلایل) این است که همه‌ی پژوهشگران و روشنفکران ایرانی بی‌سواد هستند، و تنها خود ایشان سواد دارد. اگر دقت کنید بیشتر عبارت‌های ایشان حتی ساختار گرامری درستی ندارد، چه رسد به ربط و ساختار منطقی. بنده هم چندبار تلاش کردم با این بزرگوار وارد بحث منطقی شوم، اما کلا جز تکرار همان مدعیاتی که گفتم، در سخنان ایشان چیزی پیدا نمی‌شود. بنابراین وقت گرانبهای خود را برای پاسخ دادن به ایشان تلف نکنید. همچنان که گفته‌اند، بهترین پاسخ در برابر چنین کسانی سکوت است.

    1. با درود

      چون نقد کردن مشکل است ، اما تخریب کردن ، آسان .
      شخصی که با رویکرد انتقادی با پدیده ها مواجهه می شود ، می داند که روش نقد با تخریب متفاوت است ..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *