گفتار مصطفي ملكيان درباره کتاب ابرهای ندانستن
از مجاهدت تا مشاهدت
محسن آزموده: عرفان و تفكر و زیست عرفانی، در میان ادیان و آیینهای گوناگون، همواره به حقیقتی واحد و آرامش درونی و پالایش روانی فرا میخواند و از این حیث در روزگار عسرت روشی برای مقابله با مصایب و دشواریهاست. در میانه قرن چهاردهم میلادی، در هنگامه استیلای كلیسا، جنگ و تبعیض اجتماعی و فراگیری بیماری مهلك طاعون، عارفی مسیحی در مجموعهای از نامهها به دوستش از ابرهای ندانستن و فراموشی سخن گفت و مریدان را به مراقبه فراخواند. حاصل این نامهها كتابی شد با عنوان ابرهای ندانستن كه به تازگی با ترجمه صبا ثابتی توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است. این كتاب تاكنون به زبانهای گوناگون ترجمه شده و مفسران و صاحبنظران زیادی درباره آن نوشتهاند. روز پنجشنبه 16 تیرماه مصطفی ملكیان، پژوهشگر نامآشنای فلسفه و اخلاق درباره این كتاب گفتاری ارایه كرد كه گزارشی از آن از نظر میگذرد. با این توضیح كه آنچه درباره ویژگیهای عرفان و اندیشه عرفانی و نحوه مواجهه امروزین ما با آنها بیان میشود، مربوط به همه سنتهای عرفانی در ادیان و آیینهای گوناگون است و قطعا درباره اینكه این رویارویی چگونه باید باشد، دیدگاهها و نظرات مختلفی وجود دارد.
*********
كسانی كه عرفان جهانی از نظر او مخصوصا عملا پیشرفت داشتهاند، از شهرت و اینكه مورد توجه مردم قرار بگیرند، گریزان بودهاند. بنابراین چندان هم عجیب نیست نویسنده كتاب «ابرهای ندانستن» كه احتمالا یكی از راهبان عالیمقام مسیحی بوده، اجازه نداده كه كسی به هویت او به عنوان نویسنده پی ببرد و هنوز بعد از 600 سال معلوم نیست نویسنده این كتاب و شش كتاب دیگر كیست.
چه نیازی به خواندن آثار عرفانی است؟
اما در ابتدای قرن بیست و یكم و در دوران مدرن یا به تعبیری در دوران پست مدرن چه نیازی به خواندن آثار عرفانی است؟ پاسخ نخست اینكه اگرچه اكثریت ما با اندیشههای مدرن و پست مدرن آشنایی و كمابیش انس و الفت داریم، اما هنوز هم كسانی در جهان هستند كه با همه مبانی نظری عرفان موافقند و میتوانند كتابهای عرفانی را از آنرو كه كتابهای عرفانی است، بخوانند و همان حظی را كه خوانندگان در قرون گذشته میبردند، ببرند. اما پاسخ مهمتر دوم اینكه اگر شما مبانی نظری كتابهای عرفانی را قبول نداشته باشید، یعنی حتی اگر وجود خدا را هم قبول نداشته باشید یا به وصال الهی و به تعبیر مترجم اتحاد با خدا و فناء فیالله و بقاء بالله، قائل نباشید، اما بسیاری از آنچه در آثار عرفانی هست برای نیل 6 مقصود خوب هستند یعنی برای رسیدن به یك زندگی خوب یعنی اخلاقی و یك زندگی خوش یعنی زندگی كه از لحاظ روانشناختی با كمترین درد و رنج ممكن همراه است و زندگی كه در آن سلامت اخلاقی داشته باشیم و در آن بتوانیم بیشتر تحمل درد و رنج و كمتر تحمیل درد و رنج كنیم. از این نظر به جد معتقدم از این لحاظ همه كسانی كه در روانشناسی و رواندرمانگری و حتی روانپزشكی و كسانی كه در اصلاح سیاسی و اجتماعی یك جامعه فعال هستند و همه روشنفكران جامعه باید از این گنجینه غنی عرفانی لااقل برای مقصود دوم (نیل به زندگی خوش) استفاده كنند. دو كتاب حاضر كه در یك مجلد منتشر شدند، حتی اگر هیچ یك از مبانی نظری عرفان از جمله اصلیترین فرض آنها را قبول نداشته باشیم هم میتواند به رسیدن به یكی یا چند تا از شش غرض مذكور كمك كند. بنابراین بهرغم مخالفت بسیاری، آگاهانه تاكید میكنم كه ما همیشه به خواندن آثار عرفانی نیازمندیم، زیرا این كتابها فقط برای كسانی نیست كه میخواهند به وصال الهی و فناء فیالله و بقاء بالله یا نیروانا برسند یا به تعابیر دیگری كه در سنتهای متفاوت عرفانی هست، بلكه برای كسانی هم هست كه میخواهند خوب و خوش باشند، سودمندند.
در حوزه عرفان عملی مسیحی
كتاب «ابرهای ندانستن» اثری در حوزه عرفان مسیحی است، اما بیشتر به عرفان عملی مسیحی میپردازد. در این كتاب پیچیدگیهای نظری عارفان بازتاب نمییابد. از این جهت بیشتر به مثنوی معنوی مولانا شبیه است تا به فصوص الحكم یا فتوحات مكیه ابن عربی. به بیان ساده انسان از كتاب مولانا بیشتر از كتاب فصوص ابن عربی سود میبرد، زیرا در فصوص مباحث صرفا نظری هستند، اما در مثنوی الزاما فرد قصد عارف شدن ندارد، بلكه مثلا میخواهد حسود نباشد و فروتن باشد. بنابراین در این كتاب جنبه عملی بر وجه نظری چیره و غالب است. البته در عرفان عملی هم تاكید كتاب بر مفهوم «مراقبه» است و به جنبههای دیگر عرفان عملی كمتر پرداخته است. «مراقبه» در عرفان عملی خواه در عرفان عملی ادیان شرقی مثل آیین بودا و آیین دائو، مركزیت دارد. كتاب با این عبارت شروع میشود كه این كتاب رسالهای است در باب مراقبه.
عیسی(ع) در میهمانی مارتا و ماری
در انجیل لوقا داستانی هست در این باب كه عیسی(ع) روزی به روستایی وارد شد، زنی به نام مارتا كه با خواهرش مریم زندگی میكردند، از او برای میهمانی دعوت كردند. عیسی(ع) دعوت آن دو را پذیرفت و به خانهشان رفت. مریم كنار عیسی(ع) نشست و فقط به حركات و سكنات عیسی(ع) چشم دوخت و به گفتارش گوش كرد. اما مارتا به نظافت خانه و آشپزی و خدمت به میهمان و وظایف میزبانی مشغول شد. مارتا وقتی خسته شد، به عیسی(ع) گفت به خواهرم مریم بگو كه مرا در میزبانی یاری كند. عیسی(ع) در پاسخ گفت كار مریم از كار تو (مارتا) برتر است. این حكایت را به بافت مسیحیت میبریم. اولا در بافت مسیحیت عیسی(ع) پیامبر نیست، بلكه خدای پسر یا پسر خداست، یعنی یكی از سه اقنوم الهی است، یعنی خداست كه جلوه انسانی پیدا كرده است. بنابراین این دو خواهر، مارتا و مریم، در خدمت خدا بهسر میبرند و هیچ یك از خدمت او عدول نكردند، اما در عین حال یكی (مارتا) به سمت فعالیت روی آورده و به عیسی(ع) خدمت میكند و دیگری (مریم) تنها نظارهگر اوست و به زبان حال و قال عیسی(ع) مینگرد. عیسی(ع) هم این دومی را ترجیح میدهد. از این زمان بود در عرفانهای سه دین غربی، این مفهوم پدید آمد كه كسانی كه میخواهند به خدا برسند، دو راه دارند: راه عمل یا فعل (action) یا در ادبیات عرفانی ما مجاهدت و مراقبه (contemplation) یا در ادبیات عرفانی ما مشاهدت. عارف اكتیو مثل مارتا، اهل مجاهده و مریم اهل مشاهده است. البته هر دو راه خدا را میپویند و میخواهند در خدمت خدا باشند.
اهل مراقبه یا اهل مشاهده
كسانی هستند كه اصلا اهل اطاعت از خدا نیستند و اهل عصیان و معصیت و گناه هستند و اصلا قصد تبعیت و اطاعت از خدا ندارند. اینها را معمولا گناهكاران میخوانند. اما كسانی كه اهل اطاعت هستند، دو دستهاند: یك دسته در عین حفظ زندگی اجتماعیشان خدا را اطاعت میكنند یعنی تمام هدفشان از این زندگی اجتماعی این است كه به خدا برسند، اینها اهل مجاهدت و فعال (active) هستند، اما دسته دوم زندگی اجتماعی را تعطیل میكنند و به صومعه یا دیر یا آشرام یا غاری یا بیشهای میروند و از زندگی اجتماعی خودشان كاملا فاصله میگیرند و درنهایت یك جماعتی (community) بین خودشان تشكیل میدهند. مثلا اهل صومعه هم با هم زندگی میكنند. یعنی برای اینكه به خدا برسند، بهطور كلی به مقتضیات زندگی اجتماعی پشت میكنند و نهایتا در جماعت رفیقان و اهل سیر و سلوك خودشان زندگی میكنند. دسته اول اهل فعالیت یا مجاهده هستند و دسته دوم اهل مراقبه یا مشاهدت، یعنی همه چیز را تعطیل میكنند و میخواهند از راه تمركز اولا بر وجود خدا و ثانیا بر حضور خدا به او برسند. زندگی همراه با قسم دوم را زندگی همراه با مراقبه میخوانند.
یك معنای مراقبه، یك روش یا طرز زندگی (life style) است، طرز زندگی سالكانه كسانی كه میخواهند از زندگی اجتماعی عدول كنند. این كتاب هم برای كسانی نوشته شده كه زندگی فعال را تعطیل كردهاند و به سمت زندگی مراقبهآمیز رفتهاند. اما مراقبه در كتاب معنای دومی هم دارد و آن یك عمل خاصی است كه همین افراد میكنند. این عمل خاص را به صورتهای مختلف میتوان تعریف كرد. یك تعریف آن این است: مراقبه یعنی تامل در امور روحانی و امور ماورایی. كتاب درباره مراقبه به هر دو معناست، یعنی هم آن طرز زندگی را توضیح میدهد و هم آن عمل خاصی كه لبلباب آن طرز زندگی را.
لبلباب عرفان
اگر بخواهیم از كتابهای عرفانی بهطور كلی و این كتاب بهطور خاص برای اخلاقیتر شدن، یا مقاصد ششگانه فوق استفاده كنیم، باید چند كار انجام دهیم، در غیر این صورت مانع عاطفی بین خودمان و محتوای كتاب مییابیم. نخست اینكه در این كتابها به هر چه به باورها و تفكر جادویی مربوط میشود، توجه نكنیم. ثانیا هر چه به باورها و تفكرات اساطیری مربوط میشود، حذف كنیم. فاهمه امروز ما این اساطیر را نمیپذیرد. تصور نكنید اگر این حذفها صورت بگیرد، چیزی در انتها باقی نمیماند. آنقدر نكته دارند كه میارزد آدم عمری را صرف پنج تا از این كتابها كند. ثالثا به هر چه در این كتابها راجع به بنیانگذار آن دین و مذهب گفته شده، توجه نكرد. مثل اینكه جهان برای بنیانگذار این دین و مذهب آفریده شده و اگر این بنیانگذار نبود، خدا جهان هستی را نمیآفرید یا اینكه این بنیانگذار این دین و مذهب هیچ خطایی در عمرش مرتكب نشده یا تحت تاثیر فرهنگ زمانه خودش نبوده و… این ویژگیها را پیروان هر دین و مذهبی برای بنیانگذاران دین و مذهب خودشان فراهم میآورند، اما با واقعبینی سازگار نیست. اتفاقا این بنیانگذاران انسانهای بسیار قابل احترامی هستند، اما یكی از علامات احترام واقعی به اینها آن است كه بگوییم اینها در عین اینكه انسان با همه ویژگیهای عادی یك انسان بودند، به اینجا رسیدند. این بزرگترین احترام است. نكته چهارم اینكه باید به آنچه راجع به وثاقت متون مقدس گفته میشود، توجه نكرد. اینها اموری است كه ما برای خودمان درست میكنیم. علت یك خودشیفتگی گروهی است كه در ما آدمیان هست و باید هر چیزی در میان گروه ما هست، مشكلی در آن نباشد. پنجم نكته اینكه هر چه مربوط به علوم و معارف آن زمان میشود و بعدها تطورات علوم و معارف بشری نشان داده خطا بوده، باید حذف شود. مثلا هر چه در این آثار تحت تاثیر هیات و نجوم و جغرافیا و پزشكی آن زمان هست، باید حذف شود. وقتی این موارد حذف میشود، سراغ لبلباب آن دیدگاه میرویم. مگر اینكه شما كسی باشید كه در عین اینكه در قرن بیست و یكم زندگی میكنید، بتوانید همه آن حرفها را بپذیرید كه به نظر من غریب است. اما بهطور عمومی برای یك زندگی آرمانی باید این كارها را انجام دهیم. اگر این پنج نوع غربالگری انجام شود، این كتابها بسیار میتوانند مفید باشند.
چرا مشاهده به جای مراقبه
اما چرا آن زندگی توام با مراقبه (contemplative) بر زندگی فعالانه (active) ترجیح دارد؟ عموم عارفان میگویند زیرا انسان یكبار رهایی میخواهد و یكبار كمال. برای رهایی همان زندگی فعالانه كفایت میكند، اما رهایی امری سلبی و ممكن است ما غیر از رهایی كمال هم بخواهیم. ایشان معتقدند زمانی میتوان به كمال رسید كه به زندگی اهل مشاهدت یا توام با مراقبه روی آورد. هر وقت من بخواهم چیزی را به خوبی دریابم باید به همه چیزهای غیر از آن پشت كنم. توجه یعنی رویكردن، همواره با میلیاردها ادبار (پشت كردن) همراه است. به نظر عارفان اگر فرد میخواهد فقط به خدا برسد و فقط نیل به او وصال الهی برای او لازم است، باید به هر چیز دیگری پشت كند، اگرچه همه چیزهایی دیگر به تعبیر عرفای اسلامی، صنائعالله یعنی كاردستیهای خدا و ساختههای او هستند. در این دیدگاه فرد باید فقط به خود خدا توجه كند و به چیز دیگری توجه نكند، زیرا اگر چنین نكند، ادب عاشقی را رعایت نكرده است. تنها با این شرط است كه فراتر از رهایی و نجات و رستگاری به كمال هم میرسیم. اهل مراقبه و مشاهدت به كمال میرسند، اما اهل مجاهدت تنها به رستگاری و رهایی و نجات و فلاح و آزادی. رهایی امری سلبی یعنی نجات از هلاكت نجات است، اما كمال امری ایجابی است.
مراقبه برای چه كسانی است؟
از سوی دیگر، مراقبه برای همه انسانها نیست. خدا از همه انسانها فعالیت میخواهد اما از همه مراقبه یا مشاهدت نمیخواهد. از كجا بفهمیم خدا از چه كسی مراقبه و مشاهدت را خواسته است؟ نویسنده در دو جا از كتاب، 3 علامت برای كسانی كه میتوانند اهل مشاهدت باشند و بلكه باید چنین باشند، به دست میدهد. بنابراین خدا به كسی دستور نمیدهد كه اهل مراقبت باشد، بلكه فرد باید ببیند این حالت یا حالات سهگانه را در خود دارد یا خیر، اگر وجود دارد، باید زندگی اجتماعی را رها كند و اهل مراقبه شود: 1. اخلاقیات را رعایت كند و در بند دروغ و تزویر و ریا و خدعه و نیرنگ و تكبر و خیانت در امانت و وعدهشكنی و بیانصافی نباشد. 2. در صورت برآورده شدن همه نیازهای مادی و معنوی، هنوز هم تشنگی احساس كند. یعنی در امور مادی مثل ثروت و شهرت و قدرت و احترام و آبرو و محبوبیت و علم قیل و قالی و امور معنوی مثل شادی و امیدواری و آشتی با خود و تعادل با محیط و یكپارچگی وجودی و معناداری سیراب باشد. علامت دوم فردی كه باید سراغ مراقبه برود، این است كه بهرغم همه اینها هنوز هم گمگشتهای دارد و یكسره معطوف به خدا شود. 3. وقتی اهل مراقبه را میبیند یا میشنود كه چگونه زندگی میكنند، طلبی در او پدید میآید و به یاد آنها اشك میریزد و حسرت در او پدید میآید. فردی كه این سه ویژگی را دارد، اگر تا آخر عمر هم در زندگی اجتماعی باشد، از خودش ناراضی است و باید به سمت مراقبه برود. در غیر این صورت یعنی در صورت نداشتن این سه ویژگی، تنها اهل مجاهدت است و جهنمی نیست. از این جهت جمله حضرت عیسی(ع) اهمیت پیدا میكند كه میفرماید: «چه بسیارند فراخواندهشدگان به خانه پدر من و چه اندكند راه یافتگان به آن خانه». یعنی همه به اطاعت از خدا دعوت شدهاند، اما راه یافتن به درون خانه، یعنی اهل مراقبه اندكند.
ابر نادانی، ابر فراموشی
پشت كردن به همه را نویسنده این كتاب و سه قرن پس از او یوحنای صلیبی (San Juan de la Cruz) عارف مسیحی اسپانیایی (1591-1542) متاثر از نویسنده كتاب «ابرهای ندانستن»، به صورت خاصی توصیف كردهاند. این پشت كردن به چه معناست؟ نویسنده تعبیر «ابر» را به كار میبرد. او میگوید چیزهای فراوانی هست كه ما نباید بدانیم، ولی میدانیم و چیزهای فراتری هست كه باید بدانیم و نمیدانیم. بنابراین اولا وظیفه ما این است آنچه نباید بدانیم به ابر فراموشی بسپاریم و ثانیا وظیفه ما این است كه اموری را كه در ابر ندانستن هستند، بدانیم. نویسنده كتاب ابرهای ندانستن و بعدها یوحنای صلیبی به تبع او میگویند ما با دو ابر مواجه هستیم: 1. ابر فراموشی: ابری كه خودمان باید روی دانستههایی بیندازیم كه هیچ سودی برای ما ندارد و بلكه مانع و مزاحم ما هستند. این ابر فقط به درد دو چیز میخورد؛ یكی به درد ارضای كنجكاوی ما و دیگری به درد فخرفروشی و در ما عجب میآورد. نویسنده كتاب هر دو را تخطئه میكند. در ادبیات آیین بودا، به این حالت رهایی از دانستگی میگویند. 2. ابر نادانی: ابری است كه مانع از ما میشود آنچه درباره خدا باید بدانیم، ندانیم. بنابراین رابطه این دو ابر چنین است كه هر چه ابر فراموشی غلیظتر میشود، ابر نادانی رقیقتر و نازكتر میشود و بالعكس، یعنی هر چه ابر فراموشی انبوهتر شد، ابر نادانی نسبت به امور ماورایی و آنچه به درد انسان میخورد و او را دچار تحول معنوی میكند، رقیقتر و نازكتر میشود و به تدریج انگار خدا را از پشت یك پرده توری میبیند. البته چنانكه پولس قدیس هم میگفت، درنهایت ما خدا را از پشت پرده (ولو بسیار نازك) میبینیم.
فایده مراقبه چیست؟
اما اگر انسان در این راه موفق نشد، چه باید كرد؟ یعنی اگر فردی زندگی اجتماعی خود را تعطیل كرد و به صومعهای رفت و مثلا كوشید شبیه فرانسوای آسیزی شود، اما چنین نشد، وضعیت به چه طریق میشود؟ به این سوال یك جواب الهیاتی و یك جواب روانشناختی ارایه میشود. یا به تعبیری یك جواب دینی و یك جواب ناسوتی یا سكیولار. جواب دینی این است كه محال است خدا خلف وعده كند. او گفته هر كه مرا بخواهد، من او را میخواهم. اصلا قبل از اینكه او مرا بخواهد، من او را خواسته بودم. بنابراین امكان ندارد كه خدا وعده خودش را خلاف كند. تعبیر مشابهش در ادبیات عرفان اسلامی چنین است: «من كان لله، كان الله له» (هر كه از آن خدا شد، خدا یكسره از آن او خواهد شد). اما جواب ناسوتی یا سكیولار چیست؟ این پاسخ این است كه فردی كه دنبال این امور است، به آرامشی دست پیدا میكند كه كسانی كه دنبال مطلوبات مادی بودند، به آن نرسیدهاند و همواره ملولند و از زندگی خستهاند. او به مطلوبات معنوی میرسد كه فردی كه همواره به دنبال مطلوبات مادی بوده، به آنها نمیرسد.
فضایل عرفانی
در ابتدای صحبت گفتم حتی اگر مبادی مابعدالطبیعی آثار عرفانی را نپذیریم، باز هم سودمند هستند. البته این كتابها را نباید مثل روزنامه خواند، بلكه آنها را باید دایم و مداوم خواند. به تعبیر آن عارف آلمانی به جای اینكه هزار كتاب را بخوانید، یك كتاب را هزار بار بخوانید. به نظر من كتاب ابرهای ندانستن درباره چند فضیلت اخلاقی بیان اعجابانگیزی دارد و مخاطب واقعا شهود میكند كه انصافا راست میگوید و اگر انسان این ویژگی را داشته باشد، وضعیتش بسامانتر است از ضد آن ویژگی یا نقیض آن ویژگی یا به هر حال مقابل آن ویژگی. این فضیلتها عبارتند از: 1. سپاسمندی نسبت به هستی، البته نویسنده از سپاسمندی نسبت به خدا یاد میكند. 2. امیدواری. 3. فروتنی. 4. در حال زیستن و زندگی اینجایی و اكنونی. 5. پایداری در آرمان و عدول نكردن از اهداف یا آرمانها، آن چیزی كه از آن گاهی با عنوان صبر و استقامت یاد میشود. 6. آنچه میتوانی كردن و بقیه را به هستی واگذار كردن كه در تعبیر عرفانی از آن با عنوان توكل یاد میشود. 7. عدم توجه به ستایش و نكوهش دیگران، یعنی عدم توجه به ارزش داوریهای دیگران درباره من. من باید وظیفه اخلاقیام را نسبت به هر كسی انجام دهم، اما اینكه آن فرد چه برداشتی از وظیفه اخلاقی من میكند، اصلا اهمیت ندارد، خواه ستایش كند یا نكوهش. مثلا من موظفم با دیگران متواضع رفتار كنم. وقتی چنین میكنم، ممكن است یكی چنین برداشت كند كه آبا و اجدادم نوكر بودند و بچه نوكر است! اما دیگری ممكن است بگوید چقدر چاپلوس است، سومی بگوید چقدر چسب است! چهارمی بگوید شاید منافعی دارد! همه این برداشتها هست و به من ربطی ندارد. من اگر تشخیص دادم وظیفه اخلاقیام تواضع است، باید چنین بكنم. ستایش دیگران هم نباید من را خوشحال كند. 8. داوری نكردن درباره دیگران. من باید از دروغ متنفر باشم و از دروغگو خیر. یعنی اگر دیدم كسی به مظلوم ظلم كرد، از او دفاع میكنم اما در باب ظالم داوری نمیكنم. من میتوانم راجع به اعمال دیگران اعم از رفتار و گفتار و حتی زبان بدنشان موضع اخلاقی بگیرم، اما خود دیگران را نباید داوری كنم. من از گفتار و كردار نادرست نفرت داشته باشم نه از فردی كه این كارها را میكند. اصلا چون عاشق آن فرد هستم، میگویم ای كاش چنین نمیكرد، زیرا چنین فردی پیش از هر كس به خودش ضربه زده. 9. خودشناسی. هر چه من خودشناستر شوم، بیشتر رشد میكنم و متواضعتر میشوم، زیرا نقاط ضعف خودش را بهتر میشناسد و انگیزه مییابد خودش را اصلاح كند. فردی كه خود را نمیشناسد، اولا عجب و غرور پیدا میكند و ثانیا به سمت بهتر شدن نمیرود. به تعبیر مولانا، توهم كلام، یگانه مانع كمال است. 10. بخشایش. انسان باید همه انسانها از جمله خودش را ببخشد و مدام در گذشته دیگران سیر نكند. 11. عشق به همنوع كه بالاتر از شفقت به همنوع است. عشق به همنوع یعنی همنوعت را به اندازه خودت دوست بدار. انسان در شفقت، بخشی از حقوق خودش را به دیگران میبخشد، اما آنها را به اندازه خودش دوست ندارد. به عبارت دیگر رفتار با دیگران سه مرحله دارد: اول اینكه با دیگران به عدالت رفتار میكند، یعنی حق دیگری را رعایت میكند، دوم شفقت است كه انسان بخشی از حق خود را به دیگری میبخشد و سوم عشق است كه انسان دیگری را با خودش یكی میداند. در عشق من دیگری را مثل خودش تلقی میكند. 12. خویشتنداری. خواستههای ما بینهایت هستند، بنا نیست به دنبال همه خواستهها برویم، باید كف نفس نشان بدهیم و خویشتندار باشیم و از هر هزار خواسته دنبال دو تا برویم. ضمن آنكه اكثر خواستهها وقتی برآورده میشوند، به زیان من هستند. 13. نباید بر خود سخت بگیریم. حتی در معنویترین امور هم نباید چیزی فوق طاقت بر خود بار كند. 14. دلبستگی پیدا نكنیم و عشق بورزیم. تفاوت میان عشق و دلبستگی بحثی است كه جای دیگری مطرح كردهام. در پایان مایلم تاكید كنم كه ابرهای ندانستن، هم كتاب خوبی برای ترجمه انتخاب كردهاند و هم این كتاب خوب را خوب ترجمه كردهاند و ترجمهشان انصافا خیلی خوب است. در این دنیایی كه قدرشناسی و سپاسمندی نسبت به موجودات كم شده، ضروری است از كسی كه چنین كتابی ترجمه میكند، سپاسگزار بود.
.
.
منبع گزارش نوشتاری: روزنامه اعتماد / شماره ۵۲۵۴ / ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۲ تیر
مشاهده فیلم سخنرانی در یوتیوب
دانلود صوت سخنرانی
.
.
در ادیان قبلی تاکید بر قیام بالقسط (بهره مندی همگانی) کمتر است ، بسادگی بجهت کم بودن جمعیت و سادگی ابزار…بیشتر به باور به قیامت امر میشده است و افراد برای مواجه نشدن با عذاب الهی به انفاق نیز توصیه میشده اند…نابودی مستکبران و اسرافکاران و غیر مومنین آن جوامع بیشتر با نیروی عوامل الهی انجام میشده است و البته همراهی مومنین…
با رسیدن به اوایل دورانی که انسانها در کنار تولید ابزار قدرت و کشتار بیشتر در جنگ ها ، با درک قوانین بهداشت و طب میتوانند جمعیت زیاد داشته باشند اسلام ظهور میکند و استقرار پیدا میکند….
بعنوان دین پایانی بر قیام بالقسط توسط خود مومنین و رضایت اجتماعی تاکید بسیار میکند (مبادا کسانی یا جوامعی فراموش شوند)…
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا ﴿۲۹﴾
حال پیروان ادیان قبلی یا هر قوم و قبیله دیگر ، به این اقامه قسط تن بدهند و مخالفت نکنند میتوانند بر آداب خویش باشند و امید تزکیه برای آنها هم هست….والا باید با آنها مبارزه بی امان کرد….اجازه رشد ناپاکان نباید داده میشد و بشود….عدم مبارزه با ناپاکان و اسرافکاران ، امکان پاک زیستن را از همه میگیرد…
این به گوش ارباب ثروت و ستایندگان رقابت (رقابت هایی که خود در آن پیروزند) و … سنگین می آید…
حقوق بشر و دموکراسی و تکثر گرایی و… بهانه است…. با سفارش ایشان ، میخواهند آخرین دین هم تحریف یشود….این
بار کتاب دین را نمی توانند تحریف کنند سازمان های عریض و طویل برای تفاسیر سفارشی تاسیس ، و با طبل و نقاره در اذهان جاسازی میشود…
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾ فصلت
میخواهند از تعالیم تحریف شده ادیان قبلی که خشونت و قتال کمتری دارند و اهلی و “عرفانی” شده اند ، استفاده کنند…قیام بالقسط برای این دوران از زندگی انسانها ضروری بوده و هست والا فساد از در و دیوار جوامع بالا خواهد رفت ، محیط زیست نابود خواهد شد و….