ماهیت و ارزیابی سلامت معنوی

ماهیت و ارزیابی سلامت معنوی نویسنده: جان. دبلیو. فیشر

معنویت مفهومی است که رابطه میان انسان و امر الوهی را تشکیل می دهد و تلاش ها برای تعریف آن همچنان ادامه دارد. بسیاری از مطالعات روابط میان معنویت، دین و سلامتی را برجسته کرده اند. انبوهی ازمنابع به تقریباً یکصد مربی در چهار نوع مدرسه پرداخته اند که نتیجه تلاش آنها ارائه الگویی بوده که در آن سلامت معنوی را می توان اگر نه جنبه بنیادین سلامت، بلکه دست کم بخش مکمل دیگر ابعاد سلامت(از جمله سلامت جسمی، روانی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی) دانست. کیفیت روابطی که میان هر شخص با خود، دیگران، محیط زیست و خدا تجربه می شود، نشانگر وضعیت سلامت معنوی در هر یک از این چهار ساحت است. این الگو مبنایی برای ارزیابی های سلامت/بهزیستی معنوی در مدارس و دانشگاه هاست. مقاله حاضر ضمن پرداختن به ماهیت معنویت و ابعاد آن، به ارائه الگویی برای سلامت معنوی می پردازد و در نهایت، چالش های موجود بر سر راه سلامت معنوی را بازخوانی می کند.

مقدمه

روز به روز اجماع بر سر اینکه معنویت، پدیده ای واقعی است و نه محصول تخیل انسانی، بیشتر می گردد. ارزیابی دقیق این مساله، مستلزم دانش گسترده در خصوص صحت معنوی است و این دانش همزمان کمک می کند تا اختلال های معنوی را نیز شناسایی کنیم. این مهم البته تنها بر عهده افراد نیست، بلکه متوجه کل جهان است؛ و چه بسا که برای بقای نسل بشر امری ضروری است. تلاش ها برای تعریف معنویت در میانه انسان و الوهیت متمرکز است. بسیاری از افراد مدعی اند که معنویت و سلامت(بهزیستی) دو سازه چندوجهی هستند که ذاتاً ابهام برانگیزند. این البته مانع از این نشده که افراد دست از تلاش برای تعریف معنویت و بهزیستی و ارتباط درونی آنها ذیل عنوان مشهور سلامت(یا بهزیستی) معنوی( با نام اختصاری SWB) بردارند.

ماهیت معنویت

قرن هاست که بر سر ماهیت معنویت بحث و جدل بوده و هست. ادبیات مربوط به این مفهوم حاکی از آن است که نویسندگان نیز بر سر ارائه تعریفی دقیق از آن طرفی نبسته اند. مولدون و کینگ(1995) معتقدند که معنویت در بافت عامیانه ناظر به خیلی چیزهاست و افراد مختلف حسب شرایط و مقتضیات فکری و عاطفی، تلقی های گونگونی از آن دارند. این مفهوم با وجود ابهامی که دارد، طیفی از دین نهادینه سنتی تا اعمال غیبی را در بر می گیرد. در مجموع، این اصطلاح متناظر با کشف و تجربه حیات اصیل انسانی و زیستن در آن است.

در فرهنگ لغت آکسفورد حدود بیست و چهار معنای جداگانه برای واژه Spirit آمده است. معنای عامی که مبنای همه این بیست و چهار موردرا تشکیل می دهد، عبارت از اصل پویا و زنده ای که حیات بخش بوده و متعالی تر از امر مادی و ماشینی است. این مفهوم در حقیقت به ذات اصیل انسان ها، غایتمندی، ادراک، قوای روحی و روانی و قالب و چهارچوب ذهنی اشاره دارد. امر معنوی همچنین ناظر به شاخصه های اخلاقی و دلالت های عقلانی و ذهنی نیز هست. پیش از ورود به بحث لازم است به برخی مسائل به اختصار بپردازیم.

معنویت، امری درونی

شواهد قابل توجهی وجود دارد مبنی بر اینکه معنویت ودیعه ای است که در قلب تجربه انسانی نهفته است، و هر کس می تواند آن را تجربه کند. معنویت انسانی به معنای حقیق کلمه، شخص را به تمامه، یکپارچه می کند و انسجام می بخشد. لیتون(1996) ضمن تایید این مطلب، معتقد است که معنویت بُعدی از انسان است که کل زندگی را شکل می دهد، عمق می بخشد، بر تمام ابعاد حیات سایه افکنده و می توان آن را مولفه ضروری و حیاتی کارکرد انسانی دانست.

معنویت، امری احساسی

معنویت در عمق معنایی اش ناظر به احساسات و عواطف است. معنویت با قلب و دل افراد سروکار دارد چون ناظر به حاق ذات وجود است. افراد نمی توانند خنثی و بدون ارزش زندگی کنند. بلکه باید تلاش کنند در شناخت مولفههای معنویت و سلامت معنوی، مخصوصاً در سنین جوانی، واقع گرا بوده و عینیت گرایانه عمل کنند.

معنویت، امری شخصی

معنویت اساساً امری شخصی یا فردی بوده و عمده ماهیت آن از دسترس بررسی ها و روش های علمی دور است. در عین حال، علم مسائل مربوط به متافیزیک را نه می تواند انکار کند و تایید. یعنی مثلاً به همان اندازه که در رد و تایید زیبایی شناسی درمانده، تیغش به اثبات و ابطال معنویت نیز نمی بُرَد. دایز(1993) در این رابطه می گوید که ساینتزیم یا علم باوری (Scientism= قائلان به اینکه علم از چونان جایگاهی برابر با حقیقت برخورداراست)معنویت را رد می کنند چون معتقدند که این مقوله را نمی توان از طریق روش شناسی علمی مطالعه کرد. اگر بتوانیم مفاهیمی همچون عزت نفس، تحقق خود، خودشکوفایی، و خود-ارزشمندی را بپذیریم، در اینصورت می توانیم در خصوص معنویت به کنکاش بپردازیم، چون این مفاهیم به اندازه معنویت پیچیده، وصف ناپذیر و غیرقابل توصیف اند. اگر بگوییم استفاده از حواس پنجگانه  و شیوه تجربی شناخت، تنها علم حقیقی است، دراینصورت منطق، ریاضیات، عقل، روانشناسی، نیز هیچ جایگاهی در علم نخواهند داشت. تاکید بیش از حد بر قلمروی حواس، و فروکاهیدن انسان به صرف ماده، نمونه ای قدیمی از خلط صورت و معناست. تاچر(1991) برای ایجاد تعادل در خصوص شخصی بودن معنویت، می گوید که اگر معنویت را سا سوء تعبیر، امری یکسره درونی بدانیم، بهای سنگینی را باید پرداخت کنیم، از این رو برای فهم هر چه بهتر معنویت، باید فراتر از جستجوی درونی پانهیم.

معنویت، امری پویا

یکی از محققان به نام پریستلی(1981) معتقد بود که روح امری پویاست، و پیش از آنکه راجه به آن نظریه پردازی کنیم و از مفهومش سخن بگوییم، باید آن را حس کنیم. اصطلاحاتی مانند رشد معنوی و کمال معنوی برای از ماهیت زنده، پرشور و هیجانی معنویت حکایت می کند. سلامت معنوی شخص می تواند زیاد یا کم باشد. اگر ثابت باشد، نه رشدی در کار است و نه کمالی. جستجوی معنوی شبیه قرار گرفتن در یک سفر است: به محض اینکه فکر کردید که رسیده اید، هنوز پا در سفر ننهاده اید(یا فانی شده اید).

معنویت و دین

نظرات در خصوص ماهیت هر نوع رابطه بین معنویت و دین متفاوت است. برخی افراد معنویت را همطراز با فعالیت دین می دانند و با تعبیر همپوشانی را برای توصیف رابطه این دو بکار می برند. در حالیکه عده ای دیگر، بر این باورند که این فضیه فاقد اعتبار است. هیل و همکارانش(2000) از اشتراکات و افتراقات میان معنویت و دین سخن گفته اند. اسکات(1999) از نوعی تضاد بین دیدگاه های رفتارگراها خبر می دهد که معنویت و دین را از یکدیگر به کلی مجزا می دانند. مع الوصف، باید گفت که به یک معنا، دین بر ایدئولوژی و احکام استوار است در حالیکه اساس معنویت را تجربه و ارتباطاتی تشکیل می دهد که فراتر از دین قرار دارند. برخی محققان در تعریف خود از معنویت، رابطه با امر مقدس یا متعالی را لحاظ می کنند. نظر به این دیدگاه می توان گفت که معنویت مستلزم ارتباط با امر مقدس از هر نوع آن است. اما به باور برخی از جمله تیلور(1986) معنویت لزوماً به معنای سخن با خدا نیست. آبراهام مزلو(که بسیاری او را پدر روانشناسی انسانگرا می دانند) و نیز جان دیویی(که بانی مکتب پراگماتیسم است) معنویت را بخشی از وجود شخص می دانند که مقدم بر/ متفاوت با دین ورزی است. برخی نویسندگان از این تفکر انسانگرایانه پیروی کرده اند و کوشیده اند تا معنویت سکولار را معنویتی تعریف کنند که هیچگونه نیازی به دین رسمی یا خدا ندارد. در عین حال، اسمیت(2000) و رایت(2000) از جمله نویسندگان مسیحی هستند که استدلال هایی علیه کنار زدن دین و خدا از مباحث مربوط به معنویت مطرح کرده اند. این تنوع دیدگاه ها نشان می دهد که چگونه جهان بینی های افراد و باورهای آنان می تواند تلقی شان از معنویت را تحت تاثیر قرار دهد؛ و این مساله شاخصه کلیدی و اصلی درمدل سلامت معنوی است که دراین مقاله بدان می پردازیم.

انواع معنویت

کونیگ و همکارانش(2001) پنج گونه معنویت را در ایالات متحده بررسی کرده اند، در عین حال، این پنج گونه را می توان در سه طبقه جای داد: معنویت خدامحور، جهان محور، و معنویت اومانیستی. پالمر(1999) سعی کرده تا این تقسیم بندی ها و دیدگاه های واگرایانه را اینگونه توصیف کند که معنویت در واقع جستجوی دیرینه و ابدی انسانی برای پیوستن به چیزی عظیم تر و مطمئن تر از نفس ما، همنوعان ما، عوالم تاریخی ما، طبیعت ما، نسیم های روح ما، و سِّر حیات ماست. تعریفی که پالمر ارائه می کند شباهت های زیادی به تعریف کاربردی من دارد:

معنویت ناظر به آگاهی شخص از وجود و تجربه احساسات درونیو باورهای درونی ماست که به زندگی هدف، معنا و ارزش می دهد. معنویت به افراد کمک می کند تا با هم در صلح بزیند، به خدا و همسایه عشق بورزند، و با محیط زیست در هماهنگی باشند. برای برخی، معنویت مستلزم مواجهه با خدا، یا واقعیت متعالی است که می تواند در متن دین رسمی اتفاق بیفتد، در حالیکه برای برخی دیگر، معنویت مستلزم هیچ نوع تجربه یا باور به امر فوق طبیعی نیست.

ابعاد سلامت

پیش از پرداختن به ارتباط معنویت و سلامت، بیان ماهیت سلامت، امری ضروری است. حتی در یونان باستان، مربیان و معلمان فرد را زمانی برخوردار است سلامت کامل می دانستند که از سلامت معنوی برخوردار باشد. بنابراین، از نگاه بقراط این طبیعت(یعنی نیروی حیات=Pneuma، یا همان روح= Spirit) است که شفا می دهد، این روح هدیه خدا به انسان است. در عین حال، شفا را می توان نوعی از بهزیستی دانست که بر خاسته از آگاهی عمیق از کل و انسجام تمام ابعاد یک وجود است که شامل عناصر معنوی حیات است.

نویسندگان معتقدند که شش بُعد جداگانه و در عین حال مرتبط با هم وجود دارد کهسلامت انسان را تشکیل می دهد. سلامت، مستلزم چیزی بیش از تناسب جسمانی و نبود بیماری است؛ سلامت شامل ابعاد روحی و روانی و عاطفی، معرفتی و ادراکی نیز می شود. بعد اجتماعی سلامت ناظر به تعامل انسانی است: یعنی همان قلمرو حرفه ای. و این سلامت در متن و بطن و کنه وجود، ناظر به بعد معنوی است. و طرفه آنکه، این بعد معنوی است که بیشترین تاثیر را روی کلیت سلامت شخص دارد.

بهزیستی و سلامت معنوی

الیسون(1983) بر این باور بود که بهزیستی معنوی برخاسته از حالت زیربناییِ سلامت معنوی است و در واقع تجلی آن است، درست شبیه رنگ رخساره فرد و مقدار نبض و وضع مزاج او که تجلی سلامت جسمی او هستند. برخی از دانشمندان به در تکمیل این سخن گفته اند که بهزیستی معنوی نشانه ای از کیفیت زندگی شخص در بعد معنوی یا صرفاً نشانه سلامت معنوی اوست.

چهار موضوع اصلی در چهارچوب تعریفی که موسسه ملی ائتلاف بین الادیانی(NICA)از بهزیستی معنوی ارائه کرده وجود دارد. بنابراین تعریف، بهزیستی معنوی عبارت است از تایید زندگی در رابطه با خدا، خود، جامعه و محیط زیست که به نوعی کل  را می ستاید و تقویت می کند. وقتی از بهزیستی معنوی سخن به میان می آید، به این چهار نوع ارتباط به انحاء مختلف اشاره می شود. این روابط را می توان در چهار ساحت وجود انسانی تعریف کرد: 1)ارتباط با خود، ساحت شخصی؛ 2)ارتباط با دیگران، ساحت جمعی؛ 3)ارتباط با محیط زیست، ساحت طبیعت؛ و 4)ارتباط با امر متعال، ساحت متعالی.

فیشر(1998)به تفصیل به جزئیات هر یک از این چهار ساحت پرداخته و تعاریف مبسوطی از هر یک ارائه کرده است. او سلامت معنوی را یک حالت وجودی پویا می داند که در نوع روابط هماهنگ فرد با دیگران رخ می کند. به باور او ساحت شخصی، ساحتی میان فردی است که در آن شخص با خویشتن خویش درگیراست و در جستجوی معنا، هدف، و ارزش های زندگی است؛ و خود آگاهی در واقع نیروی سائق یا جنبه متعالی روح انسانی است که به دنبال هویت و یافتن ارزش خویشتن است. ساحت جمعی، که در کیفیت و عمق روابط بین شخصی تجلی می کند، ناظر به اخلاق، فرهنگ و دین است و اینها فی نفسه در عشق، بخشش، اعتماد، امید و ایمان به انسانیت خود را نشان می دهند. ساحت طبیعت، فراتر از تغذیه و بعد جسمانی، به نوعی حس هیبت و حیرت ناظر است، و به باور عده ای این ساحت ناظر به مفهوم اتحاد با محیط زیست است. و ساحت متعالی، در حقیقت به ارتباط یک خود و یک امر یگانه ورای قلمروی انسانی(یعنی یک امر غایی، نیروی کیهانی، واقعیت متعالی یا خدا) اشاره دارد. این مساله مستلزم ایمان، ثنا و پرستش منبع اسرار عالم است.

این تعریف ماهیت پیوسته و پویای سلامت معنوی را آشکار می کند که در آن، هارمونی به نوعی خودپروری عامدانه بستگی دارد که فی نفسه برآمده از سازگاری بین معنا، هدف و ارزش های تبلور یافته و تجربه شده در زندگی در سطح شخصی است. این اتفاق حاصل مواجهه با چالش های شخصی است که فراتر از مراقبه می رود و در نهایت به حالتی از بهجت می رسد که برخی آن را هارمونی درونی تعبیر می کنند.

اخاق، فرهنگ و دین در ساحت جمعی سلامت معنوی می گنجند و به گفته پل تیلیخ(1967)هر سه در یکدیگر توارد دارند و به طور پیوسته وحدت روح را تداوم می بخشند، در عین حال، این سه عنصر در عین تفکیک ناپذیری، قابل انفکاک هستند. تیلیخ می افزاید که جدایی دین از اخلاق  و فرهنگ به چیزی می انجامد که آن را امر سکولار می نامیم.

مدلی از سلامت معنوی

نمودار ذیل ارتباطات به هم پیوسته میان اجزای تشکیل دهنده تعریف سلامت معنوی را که پیش تر ذکر کردیم، به خوبی نشان می دهد. در اینجا هر ساحت از سلامت معنوی از دو جنبه تشکیل شده است: معرفت و الهام. معرفت چهارچوبی شناختی است که در تفسیر جنبه متعالی یا الهامبخش موثر است، جنبه ای که ذات و انگیزه هر ساحت سلامت معنوی به شمار می رود. در اینجا باز با دو مفهوم ذهن و ضمیر مواجهیم که با هم کار می کنند و هر دو در پی هارمونی هستند. وقتی این هارمونی حاصل شد، به خوبی خود را در بهزیستی نمایان می کند.

نمودار 4.1: مدل چهار ساحتی بهزیستی و سلامت معنوی

در این مدل جهانبینی های افراد را می توان از گذر ابعاد معرفتی  ملاحظه کرد و باورهای آنها را از گذر ابعاد الهامبخش. شاخصه اصلی این مدل ،ماهیتی تقریباً مجزا دارد، در عین حال، ابعاد معرفتی و الهامبخش هر یک از ساحت های چهارگانه بهزیستی معنوی با هم ارتباطی درونی دارند.

کیفیت یا درستی ارتباط در هر ساحت، در واقع بهزیستی معنوی در آن ساحت را رقم می زند. شاخص سلامت معنوی هر شخص را اثر ترکیبی بهزیستی معنوی در هر ساحت تعیین می کند. بنابراین، سلامت معنوی حاصل ارتباط مثبت و رو به رشد در هر ساحت است و بالطبع از گذر اشتمال بر ساحت های بیشتر افزایش می یابد.

مفهوم همکنشیِ پیش رونده برای توضیح هر چه بهتر ارتباط بین ساحت های سلامت معنوی بکار می رود. وقتی سطوح بهزیستی معنوی در ساحت های چهارگانه ترکیب شد، نتیجه، چیزی بیش از صرف کیفیت ارتباط بین تک تک ساحت ها خواهد بود. همکنشیِ پیش رونده بدان معناست که هر چه ظرفیت ساحت های سلامت معنوی بیشتر شود، عناصر بهزیستی بیشتری را می تواند درخود جای دهد. نمودار فوق ارتباط همکنشانه پیش رونده  بین چهار ساحت بهزیستی معنوی را به خوبی نشان داده است.

وقتی روابط درست نباشد یا رابطه ای وجود نداشته باشد، از کل یا سلامت خبری نیست. بیماری روحی گریبان قلب ما را می گیرد. بسته به تغییر شرایط، تلاش و جهانبینی و باورهای  شخص کیفیت روابط در هر ساحت در طول زمان تغییر می کند و حتی ممکن است رابطه ای از میان برود. بسیاری از افراد معتقدند که آنها خود تنها عوامل تاثیرگذار بر سلامت معنوی شان هستند. مفهوم همکنشی پیش رونده بیان می کند که رشد روابط شخصی (درارتباط با معنا، هدف، و ارزش های زندگی) بواسطه رشد روابط جمعی(یعنی رشد اخلاق، فرهنگ و دین) افزایش می یابد.

اتحاد با طبیعت و محیط زیست به تقویت روابط شخصی و جمعی کمک می کند. تفاوت های فرهنگی در اینجا مهم است: بسیاری از مردم از جوامع غربی دیدگاهشان در خصوص محیط زیست با دیگران، مثلاً بومیان استرالیا و موریس های نیوزیلند، تفاوت دارد. غربی ها بیشتر دوست دارند درباره محیط زیست بدانند تا اینکه بخواهند ارتباطی عمیق با آن داشته باشند و به اصطلاح با آن به اتحاد برسند.

نمودار پیشین همچنین نشان می دهد که ممکن است ارتباط یک شخص با یک موجود متعالی خاص، وارد ساحت های دیگر سلامت معنوی شود. به عنوان مثال، ایمان راسخ به خدا چه بسا که تمامی روابط دیگر در حوزه سلامت معنوی را ارتقا دهد. به موازات خارج شدن فرد از مزرهای وجودی خود، بعد روحانی و معنوی زندگی عمق پیدا می کند، و شخص ارتباط صادقانه تر و حقیقی تری با خود پیدا می کند و هر چه بیشتر خداوندگونه می گردد.

همانطور که سلامت معنوی یک جوهر پویاست، از طریق چالش های زندگی است که می توان صداقت و اعتمادپذیری جهان بینی یک شخص را آزمود. سلامت معنوی می تواند افزایش و یا کاهش یابد. اگر راهی برای ارزیابی حالت جاری سلامت معنوی به مثابه دوست، مشاور، والدین یا معلم داشته باشیم، مبنایی در اختیار داریم که بر مبنای آن می توانیم روابط را تقویت کنیم و بهزیستی معنوی خود و دیگران را تا حد مطلوبی افزایش دهیم.

ارزیابی بهزیستی و سلامت معنوی

محققان زیادی در خصوص ارزیابی سلامت و بهزیستی معنوی کار کرده اند. در عین حال، عمده مشکل در زمینه معنادار کردن این حجم پژوهش ها آن است که مبانی نظری این مطالعات با یکدیگر بسیار متفاوت اند. اکثر این تحقیقات دین و معنویت را محدود کرده اند. اگرچه اشتراکاتی بین این دو سازه وجود دارد، آنها مترادف نیستند. تمام ابزارهای سنجش، بر یک سری مبانی ارزشی بنا شده اند ،و عمده ابزارها نُرم هایی(دستورالعمل هایی) را برای مطالعات تدوین می کنند. دستورالعمل های گروه های مختلف آنچنان متفاوت است که ممکن است یک نرم برای سلامت معنوی و بهزیستی معنوی در یک گروه، مثبت باشد و در دیگری منفی. در عین حال، هر گروه معتقد است که معیارهای خاص خودش برای معنویت حقیقی بهتر از گروه دیگر است و باید دستورالعمل مبنایی برای تمام بشریت باشد. موبرگ(2002)با این مساله موافق نیست، چون تمام افراد معنوی هستند، و درعین حال می توان از شیوه های یکسان برای ارزیابی سلامت و بهزیستی معنوی جمعیت های مختلف (بویژه گروه های دینی و اقلیت ها)استفاده کرد. او می افزاید که تحقیق در موردمعنویت از این جهت دشوار و پیچیده است که هر سنجه ای را نمی توان کامل دانست و هر سنجه ای پدیده معینی را انعکاس می دهد و پیامدهای خاص خود را دارد و نمی توان آن را به نحو مستقیم ارزیابی کرد.

عمده سنجه ها، خود-روایتگر هستند، در عین حال، آنها ممکن است واقعیت را انعکاس ندهند، چون احساس خوب، لزوماً خوب بودن را نشان نمی دهد. بنابراین، چک کردن اعتبار هر ابزار و سنجه ضروری است. آیااین سنجه می تواندمعنویت و اجزای آن را دقیقاً بسنجد؟ توان پرسش نامه به مبنای نظری و دقتی بستگی دارد که در طراحی آن اعمال می شود.

تقریباً تمام سنجه های دینی/معنوی موجود پرسشی در خصوص تجربه زیسته مطرح می کنند. در بهترین سنجه ها، این پرسش ها بر اساس چهارچوب های نظری روابط بین معنویت و سلامتی مطرح می شوند. نمره ها و امتیازهایی که داده می شود نیز حسب شاخصه های اختیاری مربوط به سلامت و بهزیستی معنوی است، بویژه اگر تعداد موارد مورد پرسش یا آزمون، متعدد باشد. سلامت معنوی توامان به باورها و جهان بینی ها و نیز تجربه زیسته افراد بستگی دارد. فلذا ایجاد یک سنجه واحد که قرار است معیاری عینی را فراهم کند، که با آن بتوان افراد را مقایسه نمود، ماهیت چندوجهی سلامت معنوی را به چالش می کشد.

دولینگ و همکارانش(2004) چندین مورد در این زمینه را مورد مطالعه قرار دادند که متناسب با سلامت و بهزیستی معنوی جمعی بود. اگبرستون(2006) نیز به پژوهش در مورد پرسش هایی پرداخت که با ساحت شخصی در ارتباط بودند. در مجموع، بر اساس جستار نگارنده، در حدود 190 سنجه کمی در خصوص معنویت، سلامت و بهزیستی معنوی در 1967 انجام گرفته است. تا سال 2001 سنجه های دینی متعدد دیگری نیز به این میزان افزوده شده است.

سلامت معنوی و چالش های بهداشت جهانی

در سال های اخیر بر نقش مهم و اساسی معنویت در حوزه سلامت به نحو عام و خاص در پژوهش های مختلف تاکید بسیاری شده است. پرداختن به مسائل معنوی علاوه بر ارتقای سطح سلامت، به بهبود کیفیت زندگی نیز کمک می کند. مع الوصف معنویت در ادبیات و برنامه های آموزشی حوزه بهداشت جهانی برغم تلاش هایی که انجام شده، تجلی قابل ملاحظه ای ندارد. بهداشت جهانی با بهره گیری از اخلاق عدالت اجتماعی به سوی بهبود سلامت و برابری در دستیابی به خدمات حوزه سلامت درتمامی ابعاد آن از جمله سلامت معنوی تاکید دارد. زبانی که بهداشت جهانی از آن برای توصیف خود بکار می برد گواهی است بر اینکه ریشه در معنویت مبتنی بر محبت و شفقت دارد؛ محبت و شفقتی که کمتر دین و مذهبی بدان اشاره نکرده است. درپای بهداشت جهانی را باید به طب موسیونری(پزشکی تبلیغی) در سده های نوزدهم و اوایل بیستم بازگرداند که در نوعی هدفمندی و بینش معنوی که ارتباط مستقیمی با دین رسمی و خاصه شاخه انجیلی مسیحی دارد، متجلی است. البته دراینجا مراد ازدین در واقع سنت جمعی است که شامل تجربه امر قدسی و باورهای مشترک، متون مقدس و چهارچوب های نظری بنیادین می شود. ارتباط بین نهادهای دینی و معنویتی که دین پشتوانه آن است، ذاتاً پیچیده است. کریستا تیپت(2015) معنویت را به آب و دین را به لیوانی تشبیه می کند که نگهدار آن است. برای درک بهتر نقش معنویت در عملکرد بهداشت و سلامت جهانی و شناسایی عوامل تاثیرگذاری که آن را در مجموعه های مربوط به سلامت تحقق می بخشند، می توان به مصاحبه هایی مراجعه کرد که نگارنده در فاصله سال های 2010 تا 2014 به صورت باز از بیش از سیصد تن از رهبران، دستاندرکاران، پزشکان و پرستاران و دانشجویان حوزه سلامت و معنویت تهیه کرده است.

اما در خصوص مسائل معنوی و چالش های پیش رو، باید گفت که چهار موضوع معنوی مرتبط با هم وجود دارد که از متن و بطن این مصاحبه ها قابل استخراج است. این چهار موضوع که خود به چهار چالش نیز بدل شده اند عبارتند از: 1)محبت از راه دور، 2)تفکر دوگانه، 3)توطئه سکوت، و 4)ضرورت نجات جهان.

محبت از راه دور

ماهیت سلامت و بهداشت جهانی فی نفسه چالش های خاصی را برای ایجاد و ابراز محبت بوجود می آورد. منظور از محبت کردن به جمعیت هایی که به لحاظ جغرافیایی، فرهنگی یا اقتصادی فرسنگ ها دور هستند، چیست؟ بسیاری از دستاندرکارانی که من با آنها مصاحبه کرده ام، از محبت به مثابه انگیزه ای قوی برای ورود و تاثیرگذاری در سلامت جهانی سخن می گویند، اما در عین حال، آنها حس می کنند که بواسطه کار روزمره ارتباطشان با این محبت قطع شده است.  مدل های نظری در خصوص محبت که باتسون(1987) و دیگران مطرح کرده اند، چهارچوب مناسبی برای شناخت این قطع شدگی در اختیار ما می نهند. این مدل ها نششان می دهند که محبت مستلزم سه مولفه است: آگاهی از درد و رنج(هماهنگی شناختی)؛ همدلی(هماهنگی عاطفی)؛ و عملِ(متناسب با رنج). نخست اینکه، یک واکنش یا پاسخ محبت آمیز مستلزم ثبات و شفافیت ذهن جهت شناخت رنج به مثابه رنج است. در سلامت جهانی، فهم رنج غالباً مبتنی بر شاخصه ها(نمایه ها) یا داده هاست تا رویارویی های چهره به چهره با افرادِ مبتلا. این وضعیت خاصه در شرایطی که در سطح فردی با درد و رنج های مزمن یا پنهان مواجهیم، صدق می کند.

محبت از راه دور اول بار توسط بیل فورگ در سخنرانی او در 1984 مطرح شد: او گفت که اگر بنا باشد از شهرتی که این موسسه بدست آورده محافظت کنیم، باید برای هر کاری برنامه داشته باشم، و لازمه موفقیت در این برنامه، مواجهه مستقیم است. این پیامی خارق العاده برای سلامت بهداشت جهانی است که مسئول سلامت مردم در سطح جهان است و نه تک تک افراد. حفظ این جایگاه، علاوه بر اینکه به کارامدی برنامه ها، نتایج قابل سنجش، و قابلیت اپیدمولوژیک بستگی دارد، بر محبت و شفقت نیز مبتنی است، این محبت به معنای تمایل و اراده مشترک کارمندان و کارکنان در مواجهه با درد و رنج است. دوم اینکه، محبت مستلزم همدلی و ظرفیت درک و فهم درد و رنج دیگران است. داده های خام به قدر کافی نمی توانند انگیزه و تحریک عاطفی واحساسی ایجاد کنند. برای کسانی که در سطح سیاستگذاری در سطح کلان سلامت و بهداشت جهانی کار می کنند، غلبه بر این فاصله عاطفی و احساسی دشوار است. البته عکس این قضیه برای کسانی که در شرایط دشوار، درد و رنج های شدید و فقدان منابع کافی  و گاهی در میانه خطر کار می کنند، صادق است. در این شرایط، آنچه محبت را تهدید می کند، هیجانات افراطی و یا استرس های شخصی است که واکنش ها بیش از آنکه عاطفی و احساسی باشد، خشن، ستیزه جویانه، بوده و در برخی موارد منجر به گریز از شرایط و حتی انفعال می شود.

سوم اینکه، محبت مستلزم عمل است. ابزار سلامت عمومی در سطح جهان، ابزاری که از طریق آن محبت ابراز می شود و رنج التیام می یابد غالباً مستقیم و شخصی نیست آنچنانکه در مراکز درمانی وجود دارد بلکه ذاتاً سازمانی است، و به عنوان مثال از طریق طرح ها و برنامه های کلان، تخصیص بودجه ها، کمک های مالی و خدماتی، پروتکل ها، آموزش، و پشتیبانی ها مجال بروز و ظهور می یابد. طرح ها و برنامه های کلان در بهداشت و سلامت جهانی از طریق همکاری ها و تشریک مساعی ها بین المللی به اجرا در می آید. سیاست هایسازمانی، و برنامه های جهانی ضمن اینکه برای انتقال منابع مورد نیاز جهت روفع رنج و دردر مردم جهان ضروری است، می تواند توجه دست اندرکاران حوزه سلامت را از مواجهه با نفس رنج منحرف کند. و همدلی در این میان، به آسانی قربانی می گردد. این امر تقریباً در کوتاه مدت اتفاق می افتد؛ بسیاری از جوانانی که من با آنها گفتگو کرده ام، تقریباً بعد از چند سال آموزش و خدمت در مدرسه بهداشت عمومی، ابراز ناامیدی و یاس کرده اند و تمایل خود را به خدمت به مردم از دست داده اند.

تفکر دوگانه

دومین چالش در حوزه سلامت جهانی، تفکر دوگانه است. به این معنا که جهان را منحصراً در دو وجه این یا آن ببینیم، مثل بیماری یا سلامتی، مرگ یا زندگی و امثالهم. این طبقه بندی دوسویه یا دوگانه در حوزه بیماری های واگیردار(اپیدمولوژی) تاثیر فوق العاده ای دارد. در عین حال، محدودیت های خاص خود را نیز دارد. تفکر دوگانه اجازه نمی دهد ما تناقض را درک کنیم و مسائل پیچیده را حل و فصل نماییم. بعلاوه، این تفکر اساساً با تجربه زیسته بسیاری در حوزه سلامت و بهداشت جهانی همخوانی ندارد؛ حوزه ای که در آن مقولات و دسته بندی هایی از جمله اینجا و آنجا، محلی و جهانی، و ما و آنها دیگر جواب نمی دهد.

در طول تاریخ، تاملات مربوط به سنت های دینی و معنوی ناظر به ارزشمندی آگاهی های غیردوگانه بوده اند که فراتر از دسته بندی های دوگانه و دوطرفه و سیاه و سفید قرار دارند. برای کسانی که با شیوه فکری اپیدمولوژیک تربیت شده اند، مفهوم غیردوگانه بودن معنایی ندارد یا دست کم غیر علمی است، چه، اپیدمولوژِی نوعاً همسو با جهانبینی نیوتنی است. در مقابل، علم فیزیک  و مطالعات مربوط به آگاهی فراتر از دوئالیسم سوژه-ابژه رفته اند تا داده های تجربی را معنادار کنند.

آگاهی غیردوگانه دقیقاً همان چیزی است که برای رهبری سلامت و بهداشت جهانی ضرورت دارد. بیل فورج در 2012 طی یک سخنرانی به غیردوگانه بودنِ جغرافیاییِ بهداشت و سلامت جهانی اشاره کرد؛ او در این راستا گفت که همه چیز توامان محلی و جهانی است؛ سلامت جهانی، اینجا و آنجا ندارد. هانتر و فاینبرگ(2014) به تازگی سلامت عمومی جهانی را یک فرشی گسترده در جهان دانسته که در همه جا تاثیر دارد و در آن مواجهه تک تک بیماران، یک اتفاق محلی است و نهادهای بهداشتی بین المللی لحاف چهل تکه ای از ذوات مختلف را تشکیل می دهند. بنابراین، برای اینکه بهداشت و سلامت جهانی به وعده خود در راستای ریشه کن کردن درد و رنج از سر تمامی اهل جهان تحقق بخشد، دست اندرکارانش باید با تک تک افراد انسانی رو در رو مواجه شوند. این مهارت های غیردوگانه بیش از آنکه در دانشکده های پزشکی و پرستاری و سلامت آموخته شود، در سنت های غالب ادیان بزرگ و طریقت های معنوی تعلیم داده می شود.

توطئه سکوت

یکی از دوگانه های دائمی، تمایز بین خودِ درونی(چیزی است که به زندگی معنا و هدف می بخشد) و عمل ما در جهان است. ما که در حوزه سلامت کار می کنیم، مایلیم معنویت مان را قرنطینه کنیم، و هیچگاه مشترکاً قدرت روح افزای آن را تایید و تصدیق نمی کنیم. این مساله یک تقسیم بندی درونی ایجاد می کند، که شکل خاموشی از رنج درونی است. دلیل یا دلایل این توطئه سکوت، کاملاً مشخص نیست. نظر به وسعت رنج و بیماری در جهان، هر گونه تاکید بر حیات درونی می تواند یک کار لوکس به حساب آید، و ما را از کار مهم تر یعنی پرداختن به سلامت جهان باز دارد. سلامت جهانی که ریشه در علم اپیدمولوژی دارد، امری نتیجه محور و کاملاً سکولار است. در این بافت، تجلیات عام ارزش های شخصی را نمی توان رو در رو مشاهده کرد. در عین حال، به گفته یکی از الهیدانان برجسته، گوستاو گوتِرِز(2003) اگر قرار است کار ثمربخشی انجام دهیم، باید از چشمه معنویت خود بنوشیم.

یکیاز موضوعاتی که مکرر در گفتگوهای من مطرح می شود، اهمیت رویارویی شخصی با یک فرد خاص است، مثلاً طی یک پروژه آموزشی خدمات بین المللی یا انجام امور پزشکی در خارج از کشور. داستان های این قبیل رویارویی ها تاثیر بسزایی در ایجاد انگیزه، شکل دهی، و حفظ و نگهداری از کل حرفه پزشکی و سلامت دارد. وقتی در رویارویی فردی، مجال گفتگو فراهم شود، نتیجه بسیار مفید تر خواهد بود.

ضرورت نجات جهان

چالش چهارم که در گفتگوها و مصاحبه های من وجود داشت، بسیار ظریف و حساس است. از این رو، شناسایی آن دقت بیشتری می طلبد. این چالش همانی است که کارل یونگ از آن به سویه پنهان(یا سایه) یاد می کند؛ این سویه پنهان، هدف یا ماموریتی است که بسیاری از دست اندرکاران حوزه سلامت در کار خود دنبال می کنند. یکی از کارهایی که سلامت جهانی در نظر دارد، فراهم کردن مجالی برای انجام کار خیر در سطح وسیع است که تاثیر قابل ملاحظه ای(و البته قابل سنجشی) در رهانیدن میلیون ها نفر در جهان از رنج و درد و ناراحتی دارد. بکارگیری ماهرانه و سیستماتیک فناوری های نسبتاً ساده می تواند به نحو چشمگیری کودکان را از مرگ نجات دهد، مصائبی مثل آبله در گینه را ریشه کن کند، و اثرات مخرب و ویرانگر بیماری هایی که یک میلیارد تن در سراسر جهان را تهدید می کنند، از میان بردارد. بنابراین، سلامت جهانی نه تنها می خواهد انگیزه محبتِ نهفته در خودآگاهیِ برآمده از پختگی انسان را بیدار کند، بلکه تمایل نفس(خود) به معنا و هویت را نیز برانگیزد. دیدگاه فراگیر و جهانی سلامت، عاملی است که افراد را وادار می کند تا به دنبال تحقق نجات خویش باشند و خود را به عنوان یک شخص خیرخواه و مراقب(همانطور که سنت های دینی بزرگ اقتضا می کند) باور کنند.

پیوند هویت و خودارزشمندیِ شخص به حوزه ای به وسسعت و گستردگی سلامت جهانی می تواند منجر به انبوهی از فعالیت های پر جوش و خروشی شود به اسم خدمت به دیگران گردد. این مساله اگر مدیریت نشود، مشکل آفرین خواهد شد، در عین حال، این کار معمولاً به شرط وجود نیاز شدید، موجه خواهد بود. راهبی به نام توماس مرتون(1965) به سلامت جهانی اشاره نمی کند اما در عین حال، به این مشکل توجه دارد آنجاکه می نویسد: خود را در معرض انبوهی از دغدغه ها و مسائل متضاد قرار دهید، تسلیم بسیاری از خواسته ها و اقتضائات شوید، به اغلب طرح ها احساس تعهد کنید، به همه در هر کاری کمک کنید تا از پس خشونت ها و ناملایمات روزگار بر آیند.

اما تا چه میزان یکی انگاشتن خود با دیگران، بر عملکرد دست اندرکاران سلامت در جهان تاثیر می گذارد؟ نخست اینکه، می تواند تاثیر قابل ملاحظه ای بر روابط خانوادگی و عشقی بگذارد. دوم اینکه، گزینه ها و اراده لازم جهت بالارفتن از نردبان اثربخشی در سلامت جهانی است که می تواند مانعی بر سر راه تعهدات یک فرد باشد. با وجود چنین مانعی، دشوار بتوان پیامدهای عملکرد شخص را تایید نمود. وابستگی به یک نتیجه خاص با درک عمیق محبت همخوانی ندارد. بلکه سبب می شود گرفتار نوعی رفتار خودخواهانه شویم که عمدتاً معطوف نیازهای مددکار است تا مراقبت از مددجو.

سوم اینکه، یکی از چالش های عمده در سلامت جهانی عدم تعادل قدرت و منابع میان عوامل اهداکننده(خواه دولت و خواه بخش خصوصی) و دریافت کننده هاست. کسانی که اهدا می کنند.اغلب اوقات اولویت ها در پزشکی و سلامت در سطح بین المللی  اساساً توسط اهدا کننده ها، سیاست خارجی و یا عوامل دیگر هدایت می شود.

و سرانجام، یکسان انگاری شدید خود با دریافت کننده است که منجر به ناتوانی در کنار آمدن با پیامدهای دردناک غیرمترقبه اعمال شخص می شود. عذرخواهی بابت قصورهای پزشکی در سال های اخیر بسیار رواج یافته است. متاسفانه، این عذرخواهی در سطح جهانی بهداشت و سلامت هنوز نهادینه نشده است. این سنت در سلامت و بهداشت جهانی وجود ندارد که بابت از دست رفتن جان افراد حتی در اثر دخالت های خیرخواهانه عذرخواهی شود؛ امری که ضرورت آن بسیار احساس می شود.

.


.

ماهیت و ارزیابی سلامت معنوی

نویسنده: جان. دبلیو. فیشر

مترجم: علی اخلاقی

منتشر شده در شماره 145 فصلنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت 

منبع:

Understanding and Assessing Spiritual Health, John W. Fisher, 2009, M. de Souza et al. eds. International  Handbook of Education for Spirituality.

.


.

1 نظر برای “ماهیت و ارزیابی سلامت معنوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *