سهراب سپهری از نگاه داریوش شایگان

سهراب سپهری از نگاه داریوش شایگان

داریوش شایگان منتخب اشعار سهراب سپهری را در هنگام حیات وی به فرانسه ترجمه کرد؛ وی در این ترجمه از مدد و مشورت خود مولف برخوردار بود. چاپ این ترجمه با تأخیر صورت گرفت و سهراب، آن را به چشم ندید. شایگان سرآغاز ترجمه خویش را به مقدمه ای بلند و وزین مزیّن کرده است. و اما، آخرین صفحه متن این کتاب، عبارت است از یادداشتی که مترجم نهایتاً افزوده است. در جهت بزرگداشت سهراب سپهری، و البته داریوش شایگان، صفحه مزبور را از فرانسه به فارسی برمیگردانیم. مشخصات اثر چنین است:

Sohrâb Sepehrî, Oasis d’émeraude, introduction et traduction de Daryush Shayegan, Imago Poiesis, Paris, 1982.

شمع حیات سهراب سپهری در تهران، در بیست و یکم آوریل 1980 (یکم اردیبهشت 1359) خاموش گشت، قبل از آنکه ترجمه فرانسه اشعارش از چاپ درآید. سهراب را آخرین بار، در ماه مارس (اسفند 1358)، در لندن دیدم. از سرطان خون رنج میبرد، رنگ پریده و نحیف بود، جسم او دیگر تاب و توان نداشت، تو گویی وقت جان برکندن او رسیده بود؛ و با این حال، چشمانش با برقی خیره کننده میدرخشید. هوای سنگین و گرفته ی لندن، تا سرحدی تحمل ناپذیر، او را آزار میداد. خیلی عجله داشت که بار دیگر، در هوای تازه و لطیف سرزمین مادری نفسی بکشد. این فرح و فرج بدو موهبت شد و فرصت یافت برای آخرین بار، برآمدن بهار را دریابد و نوروز ایران را، که سرآغاز سال نو و جشن شکفتن جمله قوای طبیعت است بچشد.

سهراب از دنیا رفت، بی آنکه کسی متوجه مرگ او شود، مرگ یکی از بزرگترین شاعران و نقاشان ایران معاصر، تقریبا التفات هیچ کس را برنینگیخت: آنان که به اصطلاح موسسان نظم معنوی جدید[1] بودند، دغدغه هایی مهم از نوعی دیگر داشتند، دغدغه هایی غیر از اینکه یاد و خاطره یکی از اصیلترین نداهای سرزمینمان را گرامی بدارند.

باشد که روان او در جوار حق آرام گیرد! و دل آرام و آسوده خاطر باشد که آنچه در نزد ما به میراث نهاده، هیچ یک بیهوده نبوده است، چرا که چنانکه سلف شهیر وی، حافظ شیرازی سروده است:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.

***

داریوش و سهراب، شایگان و سپهری، هر دو در بهار چشم فروبستند. شاید بهار که وقت زندگی است، به آنان رویشی دوباره میدهد، نفسی دوباره میدمد. سهراب، اندیشه اش جهانی است و با ترجمه هایی که از آثارش به زبانهای اروپایی شده، این افق گشوده گشته است که بیشتر شناخته شود و پژوهشهایی تطبیقی در حوزه ادبیات و هنر تطبیقی میان آثار او و ادبا و هنرمندان دیگر سرزمینها صورت گیرد. شایگان هم که خود به زبان فرانسه مینوشت و همینک مشهوریت جهانی دارد؛ وی فرانسوی را با قدرتی کم نظیر، وزین و ادیبانه اظهار میکرد.

برخی ساکنان یک ده، یک شهر یا کشور خاص هستند و پیامی هم اگر دارند برای همان عده است. حافظ، سهراب و شایگان در “ناکجا” میزیستند و به همین جهت، به همه جا تعلق دارند، به کل بشریت. و کل بشریت قدردان آنان خواهد بود. سپهری به شدت امروزی است؛ سپهر اندیشه سهراب جهانی است، اندیشه ای که میتواند مرهمی باشد برای تن زخم خورده جهان امروز. سپهری و شایگان از فرهنگ جهانی محو نخواهند شد. هنر آنان، صنع شان، بیش از پیش دیده خواهد شد و با فزونی بیشتر خوانده خواهد شد.

و اما چگونه باید سهراب را خواند؟ شاید او خود، کلید خوانش خویش را به دست داده باشد:

“به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که…”

سهراب از مخاطب درخواست میکند که آثار او را با نرمی و آرامش جان، با “سادگی روح عاشقانه” (به تعبیر قدیس خوان صلیبی) قرائت کند.

.


.

فایل pdf این نوشتار

.


.

سهراب سپهری از نگاه داریوش شایگان

نویسنده: رضا کوهکن

.


.

[1] اشاره دارد به تعبیر “انقلاب معنوی” که میشل فوکو، فیلسوف شهیر فرانسوی، از انقلاب سال 1357 ایران به دست داد. فوکو که در بحبوحه اعتصابات و تظاهرات سال 1357، چندین بار به ایران سفر کرد، با چاپ چند نوشته در روزنامه ای ایتالیایی، تصور مزبور را بر اوراق دفتر روزگار حک کرد. پس از پیروزی انقلاب و حوادث مترتب بر آن، نقدهای متعددی متوجه این ایده فوکو شد تا بدانجا که وی از این عقیده دست برداشت و بابت آنچه اشتباه خویش خواند، عذر خواست.

.


.

2 نظر برای “سهراب سپهری از نگاه داریوش شایگان

  1. نام هر دو عزیز جاودان و روح شان قرین آرامش ، جامعه ما بشدت به انسان های فرهیخته با اندیشه و روح آرام و مثبت چون شایگان و سهراب نیازمند است .???????

  2. بهار که باز می‌گردد
    شاید دیگر مرا بر زمین باز نیابد
    چقدر دلم می‌خواست باور کنم بهار هم یک انسان است
    به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد
    وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
    بهار اما وجود حقیقی ندارد
    بهار تنها یک اصطلاح است
    حتی گل‌ها و برگ‌های سبز هم دوباره باز نمی‌گردند
    گل‌های دیگری می‌آیند وُ برگ‌های سبز دیگری
    همچنین روزهای ملایم دیگری
    هیچ چیز دوباره باز نمی‌گردد
    و هیچ چیزی دوباره تکرار نمی‌شود
    چرا که هر چیزی واقعی است.
    بهار | فرناندو پسوآ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *