مهدی عبدالهی: صفحه 8 روزنامه شرق در روز شنبه 5 اسفند (ش3093) مزین به عنوان «اندیشه» بود، اما بهواقع «آوردگاه بیاخلاقی در مصاف با اندیشهورزی» بود. به اسم «اندیشه» سهگانهای به خامه سه تن از اهالی فلسفه به زیور طبع آراسته شد: «سخن را چنين خوارمايه مدار» به قلم دکتر نصرالله موسویان، «تهمت فیلسوفی» به قلم جناب کسری پناهی و «ما و آسيابهاي بادي فلسفي» به دست دکتر امیر صائمی. سهگانه یادشده با استناد به برخی مواضع سه اثر از جناب استاد حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه انتقادات علمی را با بیاخلاقی و بیادبی درآمیخته، تا مرز سخرهگری پیش رفتند.
روشن است که هیچ اندیشمند مسلمان و غیرمسلمانی بدون نقد نبوده است، اما مگر اخلاق نقد این نیست که نکات مثبت اندیشهها را نیز برجسته کنیم؟! بهراستی اگر با نگرش آزاداندیش و بدون هیجان آثار دکتر خسروپناه را بخوانیم، هیچ نقطه مثبت و برجستهای در آنها نمییابیم؟! برخی از آنچه نویسندگان این متون بهمثابه اشکالات بیّن علمی و فهم نادرست اصطلاحات و مسائل فلسفی زیر ذرهبین خود نهادهاند، از سنخ اشتباهات نگارشی است که هر نویسندهای در معرض آن قرار دارد، اما بیتردید کاوش در یک اثر علمی برای یافتن چنین نکاتی نه رسالت اهل فضل و دانش است و نه مجوّزی برای افسارگسیختگی قلم در وادی اتهام بستن به دیگران!
بهزعم نگارنده این سطور، اندکی از انصاف و وجدان برای فهم تفاوت آشکار نقد علمی با درنوردیدن مرزهای اخلاق و ادب بسنده است. از سوی دیگر، واژگانی که در این سهگانه دامن اخلاق علمی را آلودهاند، آن چنان پرشمارند که هیچ نیاز به یادآوری و بازگویی ندارد، و زخم بیانصافی چنان بر پیکر این سه هویداست که چشم بینای هیچ منصفی نمیتواند آن را نبیند. از این رو، نگارنده این سطور سر آن ندارد که مواضع پرشمار بیاخلاقی نگاشتههای یادشده را نشان دهد، بلکه قصد مناقشهای علمی با نویسندگان محترم را دارد. غرض پرتو افکندن بر برخی ـتأکید میکنم تنها برخیـ مدعیات علمی نویسندگان محترم است که بهاستناد آنها جرأت جابه جایی مرزهای اخلاق به خود دادهاند.
1) جناب آقای دکتر موسویان در طلیعه سخن خویش بر «دبیرخانه هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی» خرده گرفتهاند. ایشان به گمان این که در این هیئت برخلاف همه دنیا، «هیئتی دولتی که اعضای آن نه توسط دانشمندان یک رشته، بلکه از طریق مکانیزمهای انتصاب افراد در مشاغل دولتی، تعیین شدهاند، دیدگاهی را به عنوان «نوآوری» یا «نظریه» بپذیرند یا اعلام کنند.» اندر معایب این فرآیند سخن گفتهاند. حال آن که این گمان ناصواب است و کافی بود ایشان در همان سایتی که در نوشته خویش ارجاع دادهاند، به بخش آییننامهها مراجعه میفرمودند تا برایشان روشن میشد که فرآیند تأیید یا ردّ یک نوآوری یا نظریه توسط اندیشمندان رشته مربوط به آن انجام میگیرد.
2) بهگفته دکتر موسویان «اول آنکه در سی صفحه ابتدایی کتاب، مؤلف حتی یک بار هم سعی نمیکند تا بگوید منظورش از «عقلانیت» چیست . . . جا داشت توضیح میداد این عقلانیتی که مد نظر اوست و هشت یا نه مدل مختلف دارد چگونه چیزی است»
پاسخ ایشان دو جمله است: 1) آنچه ایشان «چند صفحه نامربوط کتاب» خوانده، پنج اشکال بر آن گرفته است، از مباحث اصلی کتاب نیست و تنها به عنوان مقدمه بحث آمده است. از این رو، رعایت اختصار در آن ضروری بوده است. 2) بار دیگر نمودار صفحه 28 را بنگرید تا تعریف عقلانیت را ملاحظه فرمایید. «مدل عقلانیت (روششناسی معرفت و اندیشههای بنیادین)
3) جناب موسویان در مقام اشکال بر دو گونه پیشینی و پسینی فلسفه مضاف فرموده است: «ممکن است کسی فیالمجلس بگوید که من دو گونه اصلی فقه را «کشف» کردهام: فقهی که مبتنیبر رویکرد پسینی است و فقهی که مبتنیبر رویکرد پیشینی است. و به همین شکل در موارد دیگر.»
این اشکال نشانگر آن است که ایشان به مقصود از این دو گونه فلسفه مضاف راه نیافته است. مراد از پیشینی و پسینی فلسفه مضاف، نگاه درجه دوم به مضاف الیه پس از تحقق و نگاه درجه دوم به مضاف الیه پیش از تحقق است. پیشینی و پسینی تنها وصف فرانگری به یک موضوع است. بر این أساس، رویکرد پسینی و پشینی در علومی مثل فقه که از علوم درجه اول هستند، اصلا معنا ندارد.
4) فرمودهاند: “«تأسیس» این «نظریه» نزد خسروپناه چنان شکوهمند جلوه مینماید که آن را این گونه توصیف میکند: نظریه دیدهبانی را نباید صرفا دستهبندی علوم دانست . . . علاوه بر اینکه دستهبندی علوم، بحث سادهای نیست که بزرگانی چون فارابی و غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی و ابنخلدون و آمپر و دهها نفر دیگر در این باب اظهارنظرهای متفاوتی ارائه کردهاند . . .”
سپس در مقام انتقاد برآمده، این گونه فرمودهاند: «اینکه کار خسروپناه دستهبندی علوم بوده است یا نه، «نظریه»اش «بحث سادهای» هست یا نیست و چرا هیچکس جز ایشان موفق به «کشف» و «تأسیس» این «فلسفههای مضاف» نشده است شاید درخور بحث باشد، اما من نمیدانم نام «آمپر» نگونبخت در این میان چه میکند. حتماً حکمتی داشته است، «مهم، مبنایی و مستحکم.»
اما مسئله چندان دشوار نیست، چنان که جناب آقای خسروپناه گفته است، آمپر از جمله اندیشمندانی است که دست به طبقهبندی علوم زده است. جهت اطلاع بیشتر میتوانید به کتاب آراء و نظریهها در علوم انسانی، از ژولین فروند، ص21-22 مراجعه فرمایید.
نقد مقاله «ما و آسيابهاي بادي فلسفي» از دکتر امیر صائمی منتشر در صفحه 8 روزنامه شرق در روز شنبه 5 اسفند (ش3093)
دکتر امیر صائمی در نوشته خود با اسناد بر مقاله استاد خسروپناه با عنوان «معناشناسی گزاره های دینی» منتشر در فصلنامه علمی پژوهشی «کلام اسلامی» بر ایشان خرده گرفته اند.
1) مدعای اساسی آقای دکتر صائمی در نقد استاد خسروپناه اتهام فهم نادرست از فلسفه معاصر است. جناب دکتر صائمی میگوید:
“خسروپناه در ادامه مینويسد: «دسته چهارم) فلسفه تحليلي يا تحليل زباني: فلسفه تحليلي يا فلسفه زباني يکي از فلسفههاي غرب است که توسط ويتگنشتاين و ديگران در مقابل پوزيتيويسم منطقي مطرح گرديد»” ایشان سپس در مقام نقد این گونه میفرماید: «فلسفه تحليلي، يکي از مهمترين بخشهاي فلسفه معاصر است که خود داراي زيرشاخه هاي متعدد نظير فلسفه زبان، متافيزيک، فلسفه ذهن، معرفتشناسي و غيره است. بنابراين آشنايي اوليه با يکي از مهمترين بخشهاي فلسفه معاصر يعني فلسفه تحليلي کافي است تا فکر نکنيم فلسفه زبان و فلسفه تحليلي در عرض هم هستند. فلسفه زبان زيرشاخهاي از فلسفه تحليلي است. همچنين، فلسفه تحليلي، تحليل زباني نيست . . . خسروپناه در اينجا يک ديسيپلين گسترده فلسفي را با يک نظريه خاص خلط مي کند.»
بر فرض که استاد خسروپناه فلسفه تحلیلی نمیداند، ولی جناب آقای دکتر صائمی که متخصص فلسفه تحلیلی است چرا نباید میان «فلسفه زبان» و «فلسفه زبانی» تمایز نهد. استاد فلسفه اسلامی، فلسفه تحليلي را با تحليل زباني و «فلسفه زباني» یکی گرفته است، و استاد فلسفه تحلیلی، بر وی خرده میگیرد که 1) «فلسفه زبان» زيرشاخه فلسفه تحليلي است، نه در عرض آن! و 2) «فلسفه تحليلي، تحليل زباني نيست.»
جناب آقای دکتر، فلسفه زبان (Philosophy of language) با فلسفه زبانی (Linguistic Philosophy) یکی است؟! فلسفه زبانی، برخلاف فلسفه زبان، شاخه ای از فلسفه نیست، بلکه روشی برای حل مسائل فلسفی خاص است. فیلسوفان تحلیلی، این روش را برای بررسی و مطالعه مسائل فلسفی پیشنهاد کرده، و آن را در همه حوزه ها و شاخه¬های فلسفه، ساری می¬دانند. براساس این روش، برای حل مسائل فلسفی، به جای بررسی ماهیات ذهنی و کندوکاو در اعماق ذهن، باید موارد استعمال واژه ها را در زبان متعارف جست¬وجو کرد. معنای یک واژه، سر جمع موارد استعمال آن واژه در زبان متعارف است. بهگفته جان سرل: «فلسفه زبانی، عبارت است از تلاش برای حل مسائل فلسفی خاص از طریق توجه به کاربرد معمولی واژههای خاص یا دیگر مؤلفه¬های یک زبان خاص.» (جان سرل، افعال گفتاری، ص86)
نسبت به اشکال دوم ایشان نیز باید خاطرنشان کنم که در دوره نخست پیدایش فلسفه تحلیلی، وظیفه فلسفه چیزی جز تحلیل مفاهیم نبود. فیلسوفان پوزیتویست و پساپوزیتویست مسؤولیت خویش را تحلیل مفاهیم میدانستند. در فلسفه تحلیلی دوره نخست، فلسفه از اساس به یک فعالیت زبانی یا مفهومی تبدیل شد. اما از دهه 1950م. به بعد مفهوم جدیدی از فلسفه تحلیلی پای به عرصه نهاد که تا زمان حاضر رو به گسترش است. (see: John R. Searle, “Contemporary Philosophy in the United States”, p.4-5.)
2) یکی دیگر از مدعیات علمی دکتر صائمی بریدگی علم از فلسفه است. به فرموده ایشان: «نیازمندي علم به فلسفه ـكه آموزهاي است به غايت مشكوكـ از سوي چه كسي پذيرفته شده است؟»
الف) بعید میدانم جناب ایشان از کتاب «مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین» اثر ادوین آرتور برت بیاطلاع باشند.
ب) پاسخ ایشان را برعهده راجر تریگ میگذارم:
«هیچ کس نمیتواند بدون داشتن درکی از این که انسان چگونه موجودی است، درباره جوامع انسانی یا فعالیتهای آدمی اظهارنظر کند. متأسفانه در اغلب موارد، حضور این گونه فرض ها در عملکرد رشته های فکری مختلف تنها به صورت ضمنی و غیرآشکار است. تنها متفکران بزرگ میتوانند این فرض را آشکار سازند . . . فرضهای فلسفی درباره سرشت انسان، در بنیاد هر رشته علمی مربوط به رفتارهای انسانی نهفته است. به همین جهت . . . برخی از متفکران از منظر رشته های علمی دیگر در این وادی قلم زده اند . . . داروین یک زیستشناس، مارکس اقتصاددان سیاسی، فروید، روانشناس است، اما از آنجا که اندیشه¬های ایشان دقیقاً به کنه وجود آدمی معطوف گردیده، ناگزیر باید فلسفی باشد. آراء مربوط به طبیعت آدمی، ماهیتی فلسفی دارند، یعنی این دیدگاه¬ها نتیجه تحقیقات علوم تجربی نیستند، بلکه نظراتی کلی هستند که با استدلال¬های عقلانی به دست آمده اند (Roger Trigg, Ideas of Human Nature: An Historical Introduction, p.6)
نقد مقاله «تهمت فیلسوفی» از کسری پناهی منتشر در صفحه 8 روزنامه شرق در روز شنبه 5 اسفند (ش3093)
«تهمت فیلسوفی» یا تهمت بر «فیلسوف»!؟
جناب کسری پناهی نویسنده «تهمت فیلسوفی» اتهام «ناآشنایی نویسنده با اصطلاحات و مفاهیم فلسفی» بر استاد خسروپناه بسته، ادعای آن دارد که ایشان از نکات آشکاری ناآگاه بوده است که «نكاتي نیست كه جايز باشد از چشم حتي دانشجوي ترمهاي يك و دوي كارشناسي فلسفه پنهان بماند.»
بنا به نقل جناب پناهی، استاد خسروپناه «چندین و چند بار نسبیتگرایی در اخلاق را برآمده از معرفتشناسی اشتباه یا شکاکیت دانسته است.» اما جناب پناهی معتقد است «نسبیتگرایی در اخلاق آموزهای است درباره شرایط صدق و کذب ادعاهای اخلاقی . . . این آموزه معناشناسانه البته نسبت به درستی و کذب نظریههای معرفتشناسانه و از جمله شکاکیت درباره جهان خارج، و حتی شکاکیت درباره اخلاق، لااقتضاء است. کسی که در حوزه اخلاق شکاک است امکان معرفت/باور موجه به احکام اخلاقی را رد میکند. چنین کسی میتواند در معناشناسی احکام اخلاقی نسبیگرا باشد یا مطلقگرا». چنان که هویداست به تلقی نویسنده محترم، نسبیتگرایی اخلاقی ـکه موضوع آن صدق و کذب ادعاهای اخلاقی استـ یک مسئله معناشناختی است! کاش ایشان بر این مدعای خود ـکه پایه اتهامشان بر آقای خسروپناه استـ مستندی ارائه میفرمودند.
نسبیتگرایی اخلاقی انواعی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: نسبیتگرایی توصیفی، نسبیتگرایی فرااخلاقی و نسبیتگرایی هنجاری. نسبیتگرایی توصیفی تنها به توصیف اختلافات اصول اخلاقی افراد و جوامع مختلف میپردازد، نسبیتگرایی فرااخلاقی از اعتبار احکام و نظامهای اخلاقی متفاوت و متعارض سخن میگوید، و نسبیتگرایی هنجاری یک حکم هنجاری صادر میکند مبنی بر این که افراد و جوامع نباید بر رعایت اصول اخلاقی خود پافشاری کرده، نسبت به ارزشهای اخلاقی دیگران بر اساس معیارهای خودشان داوری کنند. (ویلیام فرانکنا، ص227-230، David B. Wong, Moral Relativism, Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol.6, p.539) کدام یکی از این سه نوع نسبیتگرایی، معناشناختی است؟! هیچ کدام!
در ضمن خوب است مسؤولان روزنامه شرق هویت جناب کسری پناهی! را نیز روشن فرمایند که این دانش آموخته فلسفه کیست که هیچ جا اسمی از وی وجود ندارد. آیا کسری پناهی هویت جعلی برای فرد دیگری است؟!
.
.
سهگانه بیاخلاقی در مصاف اندیشهورزی
نویسنده: مهدی عبدالهی
.
.
شما علاوه بر تکرار اشتباه خسروپناه، در فهم نقد صائمی بر خسروپناه مرتکب اشتباه دیگری نیز شدهاید
خسروپناه در تقسیمبندی علوم زبانی، فلسفه زبان را در عرض و قسیم فلسفه تحلیلی قرار داده در حالیکه فلسفه زبان زیرشاخه ای از فلسفه تحلیلی است نه در عرض آن (اشکال اول صائمی بر خسروپناه)
بنابراین صائمی فلسفه زبان و فلسفه زبانی را یکی ندانسته بلکه اشکالش بر تقسیم بندی علوم زبانی است که چرا اینها را قسیم هم قرار داده، چنین برداشتی حیرتانگیز است، برای فهم اینکه چنین چیزی را از کجای نوشته صائمی و چگونه برداشت کردید خیلی فکر کردم
خسروپناه فلسفه تحلیلی و تحلیل زبانی را یکی دانسته است (اشکال دوم)، فلسفه تحلیلی غیر از تحلیل زبانی است، به تعریفی که از سرل آوردهاید بنگرید
اگر سخن شما درست باشد و فلسفه تحلیلی و تحلیل زبانی در ابتدا و قبل از ۱۹۵۰ یکی بوده باشند، باز هم کمکی نمیکند و اشکال وارد است چون معنایشان امروزه اینطور نیست و هیچ نویسندهای لفظی را به معنای نیم قرن قبلش بکار نمیبرد تا دیگران در فهمش سرگردان شوند
منظورتان این است که فلسفه زبان نمی تواند به زبان طبیعی بپردازد؟ و یا این که نوع نگاه ( بسیار خاص و مکانیکی فلاسفه تحلیلی) به زبان به کل گستره زبان در معنای موسع آن قابل تعمیم است؟ آیا این قابل قبول است که ما مواضع فلاسفه تحلیلی را با حاق واقع برابر فرض کنیم؟ فلسفه زبان در دایره فلسفه تحلیلی دارای مفروضاتی است که بایست ارزیابی زبانشناختی هم بشوند. چون زبانشناسی در کنار خصلت نظری دارای وجاهت تجربی هم هست.
نقد شما جانبدارانه است.
اصلا متوجه ارتباط سوالاتتان با نظرم نشدم
من هیچ حرفی در مورد زبانشناسی نگفتم
لطف کنید بیشتر توضیح بدهید کجای نقد من جانبدارانه است؟
آقای محمدی مخالف یک روحانی درست می گوید حتی اگر اشتباه کند چون مخالف روحانی است!
اشکالات نگارشی بوده!!!!!؟؟؟؟؟
چرا نگاشی بودن اشکالات رو نشون ندادید؟
چرا آقای خسروپناه خودش به نقدها جواب نمیده که شاگردان هم اینقدر به زحمت نیفتند؟
اینگونه هم عرض خود را نگه داشتهو هم زحمت دیگران نداده
بسم الله
یه بار دیگه مطالعه بفرمایید.
انتظار دارید نویسنده اشکالات نگارشی رو تک تک در چشم نورانی شما فرو بفرماید ؟
مگر قراره هر کسی هر چیزی علیه هر نفر می نویسه، نفر دوم پاسخ گو باشه ؟
آیا دباغ پدر و دباغ پسر هم خودشان به تمام اشکالات پاسخ داده اند ؟
چرا آقایان الان یادشان آمده است که به برخی مقالات شش سال پیش خسروپناه خرده علمی بگیرند ؟
نظر به این بخش از متن :
“جناب کسری پناهی نویسنده «تهمت فیلسوفی» اتهام «ناآشنایی نویسنده با اصطلاحات و مفاهیم فلسفی» بر استاد خسروپناه بسته، ادعای آن دارد که ایشان از نکات آشکاری ناآگاه بوده است که «نکاتی نیست که جایز باشد از چشم حتی دانشجوی ترمهای یک و دوی کارشناسی فلسفه پنهان بماند.» ”
بایست گفت در صورتی این بیان قابل قبول است که مواضع فلسفه مورد نظر مورد قبول ما باشد نه مورد انتقاد ما.
بر فرض صدق موضع شما، شما نیز بر بسیاری از اصلاحات مورد استفاده آقای خسرو پناه تسلط ایشان را ندارید حال چه مبنایی وجود دارد که عدم تساط به کدام دسته ارزش و یا اشکال باشد؟
آیا فبول ندارید کسی که به اصطلاحات فنی یک حوزه تسلط ندارید نباید در آن حوزه اظهار نظر کند؟ اظهار نظر در یک حوزه هم شامل دفاع از مواضعی در آن حوزه میشود هم شامل انتقاد از مواضعی در آن حوزه.
آیا مخاطب شما که “بر بسیاری از اصلاحات مورد استفاده آقای خسرو پناه تسلط ایشان را ندارند” در آن حوزه ناآشنا (قاعدتا، فلسفه اسلامی یا چیزی شبیه به آن) اظهار نظر کرده اند؟
احتمالاً به علت این است که نقد سلیم ، عقلانی، با انصاف صورت می پذیرد!! احتمالاً بخاطر این که حیثیت شان بخاطر این که منتقدین رعایت اخلاق را می کنند(؟!) حفظ خواهد ماند. احتمالاً به این علت که منتقدین گرایشات متعصبانه ندارند. خود من جراتش رو ندارم. اساساً حمله به سنت و دین بسیار پرفایده است. بله هموطن کسی جراتش رو ندارد که با شماها مواجه شود. همدردی می کنیم با فردی که به جرم بیان موضعی غیر از مواضع فلاسفه “معتبر” تحلیلی بایست جریمه پس دهد و زیر پا له شود.
خدای اش جرات می خواهد با چنین افراد اهل انصافی سخن گفتن. من بودم ترجیح می دادم سکوت کنم.
این توئیت از آقای عبدالحسین خسروپناه یگانهی بیاخلاقی است (بعد به مخالفانشان میگویند که نقد علمی نمیکنند. خود ایشان دارند پروندهسازی میکنند):
“ملاک دینداری و اخلاق هر فردی را باید در رفتار خودش جویا شد. #آقازادگی افراد یا #فرزند_شهید و جانباز بودن ضابطه نیست. گاهی فرزند شهیدی که پدرش با اخلاص و حفظ میهن به شهادت رسیده و اما آن فرزند مملو از رذایل اخلاقی است.”
https://twitter.com/Khosropanah_ir/status/971089924173828096
قسمت دوم سخن شما را قشر دیندار با جان و دل قبول دارد.
اما در مورد سخن شما
” این توئیت از آقای عبدالحسین خسروپناه یگانهی بیاخلاقی است ”
حمله دست جمعی ،اتهام زنی، و حمله به شخصیت آقای خسروپناه اصلاً در رفتار این جمع منتقد دیده نمی شود! رفتار آن ها کاملاً غیر متعصبانه و بلکه اخلاقی است! ما در کشورمان گروهی فیلسوف و روشنفکر داریم که نمونه اخلاق هستند. مثلاً هیچ گاه به هم گیر نمی دهند! هیچ وقت همدیگر را تحقیر نمی کنند! اتهام نمی زنند( حمله به آقای دکتر خاتمی)! سعی در کسب جایگاه فلسفی با کوچک کردن افراد شناخته شده ندارند( تمسخر سروش)!در میان شاگردانشان تواضع دانشجویی دیده می شود( دانشجویان فلسفه تحلیلی)!
تا جایی که میدانم کسی در مورد مسائل شخصی (مثلاً نوع لباس پوشیدن یا ظاهر) چیزی به خسروپناه نگفتهاند. ایشان در جایگاه “مسئولِ” یکی از نهادهای فلسفیِ قدیمیِ کشور باید پاسخگوی مقتضیات مقام خود باشد. این مقام اقتضا میکند که چیزهایی را بدانند. یکی از الفباهای روششناسی این است که پژوهش و نظریهپردازی باید مسبوق به آموزش کامل باشد. پژوهشهای ایشان درازدامنه است و قرار است به بخش زیادی از سنت فلسفی غربی اعم از تحلیلی و قارهای بپردازد (نقد کند، رد کند، گزینش کند، بینشها را استفاده کند و …). پس ایشان باید مسبوق به آموزش مبسوطی در زمینه فلسفه غرب باشند. این گروهی که حمله دستهجمعی کرده است دارد ایشان را به چالش میکشد که آیا آموزش کافی در حیطه فلسفه داری که اولاً چنین پژوهش درازدامنهای را در پیش گرفتهای و ثانیاً مقامِ ریاستِ یک نهاد فلسفیِ ریشهدار را آن هم با اصرار بر تغییر رویههای بنیادین به عهده گرفتهای. این خیلی تفاوت دارد با اینکه وارد حوزه مسائل شخصیِ آدمها شویم؛ مثل اینکه فلانی چگونه لباس میپوشد، همسرش چگونه میپوشد، نماز میخواند یا نه، … منتقدانِخسروپناه وارد حریم خصوصیِ خسروپناه نشدهاند. ایشان در مقام ریاست (هم به حکم عقل و عرف و هم به حکم شرع که غیبت از مسئولین را مجاز دانسته) موظفاند به چالشها پاسخ دهند، به جای اینکه برای منتقدان پروندهسازی کنند. (مثلاً ایشان درباره یکی از منتقدان قدیمیترشان گفته بودند که گویا این آقا از زنش هم طلاق گرفته و ال و بل!) چنین رویکردی درست نیست. انشاالله خداوند همه ما را آدم کند!
ادعای سخن شما این است جمع حمله کننده وارد حریم شخصی نشدند. بله خیلی مطالب دیگر را هم نگفته اند. اما این مطلبی نیست که نظر منتقدین منتقدین را جلب کرده. خیلی ساده است. انتقاد این افراد مشخصا همراه با توهین است. کلمات ایشان حاوی تحقیر است . با هم هماهنگ است. نقد آثار دارای اشکال است. سخنان شما هم که در بخش اصلی ادعایتان نامربوط به اشکالی است که مشاهده می شود در بخش دیگر ادعایی است که شما صرفا طرح فرمودید اما شواهد ارائه ندادید. تا آن جا که من دیدم نقدها پاسخ دااده شده. این در حالی است که خود مدیوم طرح کننده با توجه به تعداد مطالب ، نوع، و عناوین مشخصا در جبهه مخالف حرکت می کند.
یک پاسخ به سخن شما:
وقتی انتقاد های یک جمع به عدم اخلاقی بودن رفتار یک فرد مورد اعتماد جامعه قرار می گیرد که آن جمع خود مراعات کننده اخلاق باشد. اما وقتی جامعه فلسفه مرتباً در صدد تخریب یکدیگر هستند ، وقتی همدیگر را قبول ندارند، مچ گیری می کنند، هر چند وقت یکبار اخبار انتحال فردی جدید از سوی شاگردان یا همکاران یکی از آنان بدست می رسد سخن گفتن از اخلاق بی از سوی آن جمع بی معنا می شود.
نوع نگرش و رفتار جامعه فلسفه تحلیلی مشخصا تمامیت خواه، مستبدانه، خود شیفته، و روش تدریسان قطعا غیر معقول است. چطور جمعی از انتحال سخن می گویند که قریب به اتفاق مقالاتشان نقل قول از این و آن است و موضع خودشان شدیداً محافظه کارانه و غیر خلاقانه است. فضای فلسفه تحلیلی به داد و ستد مواضع این ویا آن فیلسوف مشهور می ماند. عدم صداقت آموزشی و نگارشی در جمع فلسفه تحلیلی بخوبی پنهان شده اما اگر دانشجویان بدنبال نام و جایگاه نباشند آن را از بدو ورود حس می کنند و خود فلاسفه و یا اساتید هم با افشاء یکدیگر مؤید این واقعیت می شوند. اگر حرفی دارید بفرمایید تا نمونه های بی اخلاقی یکی پس از دیگری خدمتتان بیان شود. وقتی جامعه فلسفه تحلیلی جایگاه آکادمیک و اخلاقی کسی را می تواند ارزیابی کند که خود خود را قبول داشته باشد، وقتی که خود رفتار اخلاقی داشته باشد.
کند حرفی در مقابل فلاسفه بر زبان آورد بایست آبرویش را برد.
برای جامعه اهل اندیشه روشن باشد
کانال فلسفهسنج نوشته است:
۱. مهدی عبداللهی، که به عنوان عضو هیئت علمی مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران معرفی شده است، در انتهای نوشتهی خود چند سطری از کتاب دیدگاههایی دربارهی سرشت آدمی، نوشتهی راجر تریگ، را نقل میکند و در پایان به صفحهی ۶ متن انگلیسی کتاب ارجاع میدهد. این کتاب را سالها پیش جمعی از مترجمان به فارسی ترجمه کردهاند. از تصویر زیر مشخص میشود ترجمهی عبداللهی از این چند سطر عین همان متنی است که در ترجمهی فارسی، به قلم سعید ناجی، آمده و در آن صرفاً «فقط» به «تنها» و «فرضها» به «فرض» تبدیل و کروشهی افزودهی ناجی حذف شده است. ارجاع به متن انگلیسی ظاهراً جز «اظهار فضل» و البته شائبهی تقلب چیزی به نوشتهی عبداللهی اضافه نکرده است.
اگر این سخن درست باشد، آقای عبداللهی باید بابت تقلب ناشیانهاش از خجالت آب شود.
واقعا این همه ادعای اخلاق روشنفکران و اتباع ایشان مایه شادمانی خاطر است!!!
انگار اخلاق فقط در کتاب و مقاله نوشتن است و در ان که طیف مقابل انها کاری برخلاف میلشان انجام دهد و بهانه را بدستشان بدهد.
خوداین افراد وقتی قرار است درباره ی شخص دیگری سخن بگویند مثل نقل و نبات فحش و تهمت و افتراست که نثارش می کنند.
کافی است چند نقد که بردیگران نوشته اند خلاصه شود تا معلوم شود با چه ادبیات و عباراتی طرف مقابل را مورد عنایت قرار داده اند.
اینکه خسروپناه دو تویت بنویسد بی اخلاقی است اما اینکه اینها دهها تهمت بزنند عین اخلاق است!!!
اینکه تفکر در ایران رو به نابودی است بدلیل همین بی اخلاقی های مدعیان اخلاق علمی است .
اینکه اقبال به فلسفه روز به روز کمتر می شود و جامعه به سمت احساسات و هیجانات پیش می رود دستاورد همین اهل عقل است برای کشور ما!