علی كلانی طهرانی (مترجم) : پرسش ازمعنا و نقشی که لذت در زندگی انسان دارد، در طول قرن های متمادی ذهن و قلم بسیاری ازفیلسوفان و نظریه پردازان را معطوف به خود کرده است. شاخه های متفاوت فلسفه معاصر نیزهر یک به نوبه خود در تلاش هستند تا به پاسخی مناسب درباره مسایل و پرسشهای مرتبط با لذت و مفهوم مقابل آن یعنی درد دست یابند. از همین روی نظریه پردازی ها و مصداق شناسی های بدیعی پیرامون این مفاهیم اساسی ارائه کرده اند. پرفسور تامس هورکا (1952) فیلسوف کانادایی، یکی از اعضای برگزیده جامعه سلطنتی کانادا که از سال 2002 کرسی ممتاز مطالعات فلسفی دانشگاه ترنتو را به خود اختصاص داده است و پیش از آن نیز به مدت بیست سال استاد فلسفه در دانشگاه کالگری (Calgary) بوده است تلاش می کند تا به پرسشهایی که نیگل واربرتون فیلسوف شهیر بریتانیایی درباره معنا و مفهوم لذت ، انواع لذت و ارتباط آن با دیگر مفاهیم ارزشمند در زندگی مانند هنر و معرفت مطرح می کند، پاسخ دهد. حوزه اصلی مطالعات و پژوهشهای تامس هورکا فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق خصوصا اخلاق هنجاری است. بیشترین آثاری که از وی منتشر شده درباره نظریه های اخلاقی مطلق گراست. از هورکا همچنین مقالاتی درباره قضاوت اخلاقی، تنبیه، ملی گرایی، دوستی و اخلاق جنگ منتشر شده است. اثر جذاب و غیر آکادمیک هورکا که شاید علت اصلی دعوت نیگل واربرتون از اوست با نام “بهترین چیزهای زندگی” (the best things in life) در سال 2011 منتشر شد در این کتاب هورکا به بررسی موضوعاتی مانند لذت، معرفت، موفقیت، فضیلت و عشق می پردازد.
شادی و درد
دیوید ادموندز: یقینا لذت یكی از چیزهای خوب زندگی است. اما چگونه لذت را با دیگر خوبیهای انسانی، مثل معرفت و هنر مقایسه میكنیم؟ انواع متفاوت لذت را چگونه در برابر هم قرار میدهیم؟ و چه ارتباطی بین لذت و شادكامی وجود دارد؟ فیلسوف آمریكایی، رابرت نوزیك، ماشین تجربهای را به تصویر كشید كه هرگاه به آن وصل شویم هر احساس لذتبخشی را كه ممكن است بخواهیم به ما میدهد، اما برای ما روشن نیست كه این تجربهها واقعی است یا نه. ممكن است باور كنیم كه در حال خوردن یك نانخامهای شكلاتی هستیم درحالیكه سیمهای متصل به مغز ما، علت واقعی این احساس لذیذ هستند. پرسشی كه نوزیك طرح میكند این است: آیا ماشین را به جای زندگی واقعی انتخاب میكنید؟ او فكر میكند چنین انتخابی نخواهید داشت و این نشان میدهد لذت آنقدر هم كه متفكری چون جرمی بنتام، فایدهگرای انگلیسی اواخر قرن هجدهم، باور داشت، اهمیت ندارد. راهنمای ما درباره مفهوم لذت، تامس هوركا،[1] استاد فلسفه در دانشگاه ترنتو، است.
نیگل واربرتون: موضوعی كه میخواهیم درباره آن گفتوگو كنیم لذت است. كاملا آشكار است كه لذت چیز خوشایندی است؛ چنین نیست؟
تامس هوركا: امیدوارم كه چنین باشد. اگر چیز خوبی نباشد اكثر ما در حال وقت تلف كردن هستیم. اما من میپذیرم كه نوعی احساس شهودی نیرومند وجود دارد مبنی براینكه لذت چیز خوبی است (منظور من از لذت تمام انواع احساس خوب است. هر حسی، هر احساس درونی كهاحساس خوبی است و طنینی مثبت دارد). انسانها واژههای مختلفی را برای انواع متفاوت احساس خوب به كار میبرند: لذت، خشنودی، شادی، شادكامی. منظور من همه اینها است و فكر میكنم بله، احساس خوب چیزخوبی است.
نیگل واربرتون: اما احساس خوب را به صورتهای مختلفی تجربه میكنیم، حتما همه آنها یك چیز نیستند، چنین نیست؟
تامس هوركا: این همان موضوعی است كه قصد دارم درباره آن صحبت كنم. فكر میكنم فایدهگرایانی چون جرمی بنتام گمان میكردند كه لذت تنها یك چیز است، به تعبیری “گویهای لذت”(pleasure pellets) اما به گمان من انواع متفاوتی از احساس خوب وجود دارد. وقتی میگویم لذت خوب است منظورم این نیست كه تنها “لذت” خوب است. بنابراین بهترین زندگی ضرورتا لذتبخشترین زندگی نیست. موفقیت یك ارزش انسانی است؛ معرفت یك ارزش انسانی است؛ به لحاظ اخلاقی شخص خوبی بودن یك ارزش انسانی است؛ با این حال لذت نیز یك ارزش انسانی است وگمان نمیكنم تصور یك زندگی خوب بدون لذت ممكن باشد. لذت برای زندگی خوب یك عنصر ضروری است. اما همانطور كه گفتید انواع متفاوتی از لذت وجود دارد. اولین تمایز بین لذتهایی كه صرف احساساند و درباره چیزی نیستند و لذتهایی كه درباره چیزی هستند (لذت از اینكه)، وجود دارد. بگذارید فرض كنیم شما در حال خوردن شكلات هستید، چشمها را بستهاید و بر احساس خود متمركز شدهاید، (نوعی احساس خوشایند فوق العاده از خوردن شكلاتی مالامال از خامه) اما لذت شما درباره چیزی نیست. شما “از اینكه چیزی”، واقع شده است، لذت نمیبرید. این لذت تنها نوعی احساس است كه (برای ما) خوشایند است.
نیگل واربرتون: بنابراین شما میگویید كه این لذتهای بسیط حقیقتا احساسات هستند، احساسات خوشایند.
تامس هوركا: هر یك از آنها احساس پیچیدهای همراه با وجهی از لذت و خوشایندی خواهد بود، علاوه بر این عناصر دیگری وجود دارد كه یك احساس لذتبخش را از احساس لذت بخش دیگر متمایز میكند. بنابراین لذت خوردن شكلاتی كه در بالا به آن اشاره شد تلفیقی است از لذت و مزه شكلات و زیاد بودن خامه. لذت برنزه شدن به سبب دراز كشیدن در آفتاب هم وجهی از لذت خواهد داشت و هم شخص ماسههای داغ را زیر بدن خوداحساس خواهد كرد. بنابراین هركدام از آنها مجموعههایی كاملا متفاوت هستند، اما دارای وجهی از لذت میباشند.
نیگل واربرتون: درباره مورد دیگر چه میگویید؟ مورد لذت “از اینكه چیزی”. (pleasure that something)
تامس هوركا: خُب، آن زمانی است كه شما “از اینكه” چیزی واقع شده است، لذت میبرید. شما میاندیشید كه در جهان اتفاقی رخ داده است( یا خواهد داد) و از اینكه چنین اتفاقی در آینده رخ خواهد داد لذت میبرید. بنابراین میتوانید از اینكه تیم لیورپول پنج دقیقه پیش امتیازی به دست آورده لذت ببرید. میتوانید از اینكه فرزندتان بهتازگی راه رفتن را شروع كرده است، لذت ببرید. میتوانید از اینكه مستمعین، سخنرانی شما را پسندیدهاند و در پایان آن سولات دقیقی مطرح كردهاند، لذت ببرید. بنابراین شما از اینكه چیزی واقع شدهاست لذت میبرید. این بسیار پیچیدهتر از نوعی احساس فیزیكی محض است، چرا كه بدون اندیشیدن درباره اینكه لیورپول پنج دقیقه قبل امتیازی به دست آورده نمیتوانید از اینكه لیورپول پنج دقیقه قبل امتیازی به دست آورده لذت ببرید. برای مثال ممكن است فكر كنیم كه حیوانات میتوانند لذتهای فیزیكی محض داشته باشند: میتوانند گوشت بخورند و از خوردن آن لذت ببرند اما نمیتوانند از اینكه لیورپول امتیاز كسب كرده است لذت ببرند مگر اینكه واجد این اندیشه باشند كه لیورپول امتیاز كسب كرده است و اكثر حیوانات توانایی چنین كاری را ندارند.
نیگل واربرتون: پس ما باید بین لذتهای محض، مانند خوردن شكلات و لذتهایی مانند لذت “از اینكه” لیورپول امتیاز كسب كرده است، تفاوت بگذاریم. آیا این تمام انواع مختلف لذت است كه میشناسیم؟
تامس هوركا: نه. به نظر من تمایز دیگری بین آنچه لذتهای صریح مینامیم و لذتهای عامتر (وسعتیافته) وجود دارد. بنابراین بگذارید من نوع اول را در كنار لذتهای صرف كه از نوع” لذت از اینكه” نیستند قرار دهم. اگر لذتی فیزیكی را تجربه كنید، مثل خوردن شكلات یا آفتاب گرفتن، این لذت معمولا به قسمتی از بدن شما محدود میشود شما لذت آفتاب گرفتن را در پشت خود احساس میكنید یا لذت خوردن شكلات را در اندامهای چشایی خود احساس میكنید. به همین نحو احساس درد معمولا به قسمتی از بدن شما محدود میشود: شما درد را در آرنج راستتان یا در ران چپتان احساس میكنید. بنابراین آنها موضعیاند و همچنین در ظرف آگاهی به صورت عناصری مجزا هستند. ممكن است شما در یك زمان احساسهای متعددی داشته باشید. ممكن است در آرنج راستتان درد داشته باشید و درحالیكه شكلات میخورید از آفتاب گرفتن لذت ببرید و در ران چپتان احساس سوزش داشته باشید، همه این ها در یك لحظه اتفاق افتد. آنها در آگاهی شما عناصری مجزا هستند. لذتهای بسیط موسعتر لذتهایی از نوع “بودن در حال خوب” هستند. شما در كل احساس خوبی دارید. در كل به وجد آمدهاید. اكنون، لذتهایی وجود دارند كه به قسمتی از بدن شما محدود نشدهاند. شما در آرنج چپتان یا ران راستتان روحیه و حال خوبی را احساس نمیكنید. این نوع لذت نه محدودهای فیزیكی دارد و نه در كنار دیگر عناصر صرفا عنصری مجزا در ظرف آگاهی میباشد این نوع لذت بر آگاهی سایه افكنده است. این احساس كل وضعیت روانی شما را فرا میگیرد. همچنین میتواند شدت و ضعف داشته باشد. ممكن است حالتان اندكی خوب باشد، یا ممكن است به وجد آمده باشید كه نوعی حال خوب شدت یافته است. حالها چون سرتاسر آگاهی را فرا میگیرند با لذتهای فیزیكی تفاوت دارند. آنها آگاهی را اشباع میكنند، و زمینهای برای دیگر وضعیتهای روانی هستند. مانند لایه نازكی از رنگ آبی در نقاشی كه به سبب آن همه چیز اندكی آبی رنگ است. و البته در مقابل حال بد یا افسردگی قرار دارد جاییكه احساس منفی ظرف آگاهی شما را فرا میگیرد.
نیگل واربرتون: بنابراین حالها بسیار كلی هستند و درباره چیزی نیستند، به خلاف عواطف كه درباره چیزی هستند.
تامس هوركا: بله درست است. بنابراین حال خوب كلیتر و موسعتر از لذت فیزیكی است، اما ما هنوز در قسمت احساس بسیط قرار داریم و نه” لذت از اینكه”. افزون براین (احساس بسیط) نوع كلیتر و موسعتری از احساس خوب وجود دارد كه در قسمت” لذت از اینكه” قرار دارد. بیشتر آنچه توصیف كردهام” لذت از اینكه” چیزهای خاصی رخ دادهاند بوده است. بنابراین صرفا از اینكه لیورپول امتیاز كسب كرده است، یا فرزندم راه رفتن را یاد گرفته است، یا از اینكه مردم قدردان سخنرانیام بودهاند، لذت میبرم. اما میتوان ” لذت از اینكه” را در موضوعات بسیار بزرگتری استفاده كرد و یكی از این موضوعات لذت بردن و احساس رضایت از زندگیام به عنوان یك كل است. تنها نظارهگر یكی از ابعاد زندگیام نیستم، زندگیام را به صورت یكپارچه پیش چشم دارم از اولین مراحل آن، تا زمان حال، و برای آیندهای كه در پیش دارم برنامهریزی میكنم. به زندگی شخصیام، شغلم، سرگرمیها و فعالیتهایم، دوستانم، به همه این چیزها مینگرم، احساس خوبی به آن دارم . لذت میبرم از اینكه زندگیام در این مسیر قرار گرفته است. این نوعی “لذت از اینكه” است. از اینكه چیزی واقع شدهاست (یا واقع شده بود) لذت میبرم. اما این چیزی بسیار بزرگتر از كسب امتیاز لیورپول است: این زندگی من به صورت یكپارچه است. میخواهم مروری بر خطوط كلی این تمایز چهار بخشی داشته باشم. بنابراین ما چهار نوع لذت داریم (الف) لذتهای بسیط و موضعی (لذتهای فیزیكی)؛ (ب) لذتهای بسیط و موسع (نوعی حال خوبِ فراگیر)؛ (ج) “لذت از اینكه” و خاص ( لذت از اینكه لیورپول امتیاز كسب كرده است)؛ (د) “لذت از اینكه” و بیشتر موسع ( احساس رضایت از زندگیم به مثابه یك كل). اینها انحاء احساس خوب هستند، اما با یكدیگر تفاوت دارند.
نیگل واربرتن: بنابراین ما اكنون یك طبقهبندی علمی داریم. اما چگونه میتوانیم این لذتهای متفاوت را با یكدیگر مقایسه كنیم؟
تامس هوركا: من دوباره میخواهم اندكی بنتامی شوم چرا كه به نظرم این چهار نوع لذت مستلزم احساس خوب هستند، همه آنها شامل نوعی طنین مثبت هستند و این طنین مثبت كمابیش پرشور است. در نظر من: تمام آنچه مهم است مقدار طنین مثبتی است كه به دست میآورید. اگر صرفا به كلماتی كه در انگلیسی به كار میبریم، بیاندیشید واژه “لذت” كمی سبكمایه به نظر میرسد. شما با جمله ” او زندگیاش را تماما وقف لذت كرد” كسی را ستایش نخواهید كرد. اما شادكامی بیشتر از لذت دارای معانی ضمنی مثبت است. من میخواهم شاد باشم، این بهتر به نظر میآید. انسانها معمولا واژه شادكامی را برای چیزی بسیار موسعتر از آن چهار نوع احساس خوب كه در بالا ذكر شد، به كار میبرند. بنابراین فكر میكنم شما احتمالا بیشتر تمایل خواهید داشت كسیرا كه در یك حال خوب فراگیر قرار دارد شاد بنامید، حال آنكه، اگر صرفا لذتی خاص از خوردن شكلات به دست آورده باشد، از واژه لذت استفاده خواهید كرد و نه شادی. به علاوه، اگر كسی “از اینكه” لیورپول امتیازی كسب كرده است یا دخترش راه رفتن را آموخته است، لذت ببرد، شما نخواهید گفت كه این اتفاق او را شاد كرده است. اما اگر كسی احساس خوبی به زندگیاش به عنوان یك كل داشته باشد تمایل داریم بگوییم كه او شخص شادی است. بسیاری از فلاسفه شادكامی را به رضایت و احساس خوب داشتن نسبت به زندگی به عنوان یك كل، تعریف كردهاند. بنابراین اگر این واژه (شادكامی) را با معانی ضمنی مثبتی كه دارد برای اشكال موسعتر از احساس خوب استفاده كنید، به گمان من این كار شما تلاشی است برای متقاعد كردن ما به اینكه آنها بهتر هستند، اما من با این كار متقاعد نمیشوم. به این ترانه فكر كنید “هر عشقی عشق خوبی است”، خُب، هر احساس خوبی احساس خوبی است. تنها شدت آن مهم است.
نیگل واربرتون: بنابراین شما میگویید لذت به هر نحوی كه بهدست آید چیز خوبی است. به نظر میرسد میتوان چنین نتیجه گرفت شخصی كه زندگیاش را معطوف به لذتهای ساده و ابتدایی كرده است و تجربههای شدید بسیاری دارد، میتواند به اندازه شخصی كه زندگیاش را بیشتر معطوف به پیروی از عقل و اندیشه كرده است، زندگی شاد و لذت بخشی داشته باشد.
تامس هوركا: من نمیگویم كه شخص اول زندگیاش به همان خوبی شخص دوم است چرا كه فقط لذت خوب نیست. اما اگر بپرسید چه مقدار لذت (چه مقدار احساس خوب) در یك زندگی وجود دارد، در پاسخ میتوان گفت: لذت در این زندگی به اندازه لذت در زندگی اندیشمندانهای است كه توصیف كردید. بگذارید چند نمونه را مقایسه كنیم. در یك طرف، شخصی لذتجو وجود دارد، كسی كه زندگیاش را صرف خوردن غذاهای دلپذیر و ماجراجوییهای شهوانی میكند، اما معتقد نیست كه به بهترین نحو زندگی میكند. او به سبب اعمالی كه انجام میدهد از احساس گناه رنج میبرد و بنابراین از زندگیاش احساس رضایت زیادی ندارد ، احساس خوبی نسبت به زندگیاش به عنوان یك كل ندارد. با این وجود، دارای همه این لذتهای خاص و شدید است. و در طرفی دیگر راهبی پرهیزكار داریم غذایش نان و آب است التذاذهای فیزیكیاش بسیار كم است اما از سویی دیگر، دارای نوعی احساس خوشنودی پایدار است (نه شدید) نوعی پایداری همه جانبه، حالتی خوب كه آگاهی شخص را فرا گرفته است. او آنچه را كه فكر میكند درست است انجام میدهد. به خدایش خدمت میكند و نسبت به زندگیاش احساس رضایت دارد. بالا و پایین نمیپرد، اما احساس رضایتمندی كاملی از نحوه گذراندن زندگیخود دارد. این افراد به صورتهای متفاوتی لذت میبرند، اما ممكن است پاسخی برای این سوال كه كدامیك بیشتر لذت میبرند وجود نداشته باشد. آنها برابرند، یا كمابیش برابرند؛ نمیتوان گفت زندگی یكی از آنها خوشایندتر و لذتبخشتر از زندگی دیگریاست. یك شخص لذتجو تمام لذتهای فیریكی شدید را دارد، اما به ندرت لذت حال خوب یا ” لذت از اینكه” موسع را تجربه میكند. شخص پرهیزكار دارای نوعی حال خوب پایدار، و رضایتمندی از زندگی است، اما لذتهای فیزیكی زیادی را تجربه نمیكند. آنچه را كه شخص در شكل خاصی از لذت به دست میآورد شخصی دیگر درشكل دیگری از لذت به دست میآورد. میتوان چنین فرض كرد، در پایان یك روز، آنها با روشهایی متفاوت به صورتی مساوی زندگی خوشایند و لذت بخشی داشتند.
نیگل واربرتون: ما تنها درباره لذت صحبت كردیم بدون توجه به اینكه چگونه پدید میآید، اما در زندگی واقعی، توجه به چگونگی پدید آمدن لذت مهم است. لذت بردن از شكنجه حیوانات چیز خوبی نیست.
تامس هوركا: نمیتوانم بیشتر از این موافقت كنم. ما درباره لذت به عنوان یك چیز خوب در زندگی صحبت كردیم و گفتم: معتقد نیستم كه آن تنها چیز خوب است. عناصر دیگری برای یك زندگی خوب وجود دارد، مثل موفقیت، شناخت و فهم، انواع معینی از ارتباطهای شخصی و همچنین به لحاظ اخلاقی خوب بودن. بنابراین مبتنی بر بیان مشهور بنتام اگر مقدار لذت برابر باشد، پوشپین (pushpin) به همان خوبی شعر است. (پوشپین نام نوعی بازی متعلق به قرن هجدهم است كه شباهت بسیاری به پولك بازی دارد). این مطلب تا جاییكه پای لذت در میان باشد میتواند درست باشد، هر دوی آنها به صورت مساوی خوب هستند؛ اما شعر مستلزم به كار بستن ظرفیتهای فكری، فهم و احساس همدلانه است كه بر لذت افزوده میشوند و در مقایسه با نوعی لذت برابر، كه در بازی پوشپین قرار دارد، ارزش بسیار بیشتری به شعر خواندن میبخشند.
شما درباره شخصی كه از شكنجه حیوانات لذت میبرد صحبت كردید. خُب، من گفتم به لحاظ اخلاقی خوب بودن چیز خوبی است و البته به لحاظ اخلاقی بد بودن (شرور بودن) چیز بدی است. اگر از دردِ دیگران ــ بیایید بگوییم دیگرآزاری یك انسان یا حیوان ــ لذت میبرید، به جهت لذت بخش بودن میتواند ارزش مثبت داشته باشد؛ اما ارزش منفی نیز دارد: به سبب اینكه بدخواهانه است و متضمن نوعی نگاه مثبت به شوق و التذاذ از كاری بد یعنی درد كشیدن شخصی دیگر است. بنابراین، این كار به میزان لذتبخشیاش خوب و به میزان شرورانه بودنش بد است. این لذت از لذتهای مشابه كه متعلَق آنها شرورانه نیست بدتر است؛ و بدتر از آن زمانی كه درد دیگران كه فرد دیگرآزار از آن لذت میبرد درد بزرگی باشد. بنابراین لذت دیگرآزاری در كل شرورانه است: بدی آن، كه ناشی از شرارت است، بیشتر از خوبی آن است كه از لذت سرچشمه میگیرد.
نیگل واربرتون: از آنچه گفتید به روشنی میتوان دریافت كه، گرچه به بحث لذت بسیار علاقمند هستید و لذت را یكی از چیزهای خوب در زندگی میدانید، اما فایدهگرا نیستید و این تصور كه لذت را تنها چیز خوب ممكن برای انسانها میداند، انكار میكنید.
تامس هوركا: بله، من فایده گرا نیستم و (به صورت خاصتر) درباره ارزشها لذتگرا نیستم. طبق سنت دو اشكال اساسی نسبت به لذتگرایی وجود دارد، اولی درباره لذتهای احمقانه است و دومی درباره لذتهای برخاسته از شرور اخلاقی است. بنابراین لذتهای احمقانه مانند لذت از بازی پوشپین وقتی در برابر شعر قرار میگیرد، لذتهای دلتاها و آپسیلونها در رُمان “دنیای قشنگ نو”[2] (Brave New World) یا آن لذتهایی كه ماشین تجربه رابرت نوزیك برای انسانها فراهم میكند. اگر هر آنچه كه ارزشمند است لذت است، پس پوشپین به همان خوبی شعر است. دلتاها و آپسیلونها كه میگویند “ما در اینجا شاد هستیم” در واقع صاحب بهترین زندگیها هستند، و همه ما باید به سراغ ماشین تجربه برویم. اما بیشتر ما اینطور فكر نمیكنیم. در نظر ما نوعی زندگی كمتر لذت بخش اما شامل فعالیتهای واقعی، موفقیتهای واقعی، معرفت و فهم واقعی از جایگاهی كه در عالم داریم ( در نسبت با زندگی خیالی ) بهتر است از نوعی زندگی كه شامل لذتهای بیشتری است، اما فاقد این نوع خوبیها است. بنابراین من فایدهگرایی یا لذتگرایی را رد میكنم، اول از هر چیز به سبب اینكه به لذتهای احمقانه و فعالیتهایی كه شامل به پرسش گرفتن و به كار بستن مهارت و از این قبیل امور است به یك اندازه بها میدهند. دومین علت مخالفت من مربوط به لذتهای به لحاظ اخلاقی شرورانه است چرا كه یك لذتگرای متعصب گمان میكند لذتی كه یك شكنجهگر از درد كشیدن قربانیاش میبرد وضعیت را بهتر میكند. اگر شكنجهگری از درد كشیدن قربانیاش لذت ببرد، ما باید او را تشویق كنیم چرا كه از بیتفاوتی شكنجهگر نسبت به درد كشیدن قربانیاش بهتر است. بر اساس لذتگرایی درد و رنجهای خوب وجود ندارند. اما اگر شما از مصیبتی رنج كشیدهاید، آیا خوب است كه من از مصیبت و ضایعهای كه بر شما وارد شده است احساس رنج توام با شفقت داشته باشم؟ من به شما خواهم گفت كه این چیز خوبی است چرا كه رنج توام با شفقت نوعی واكنش متناسب و درخور به مصیبتی است كه بر شما وارد شده است و بر این اساس چیز خوبی است. اما بر اساس لذتگرایی: بهتر است كه از مصیبت دیگران رنج نبریم، این صرفا رنجی بیهوده است. شما میبایست آنرا فراموش كنید یا اگر ممكن است از آن لذت ببرید. اما پذیرفتن این امر دشوار است، یا لااقل من نمیتوانم بپذیرم.
نیگل واربرتون: اما لذت خوب است. چگونه میتوانیم به ارزیابی لذت در مقایسه با دیگر خوبیهای زندگی بپردازیم؟
تامس هوركا: پرسش پایانی شما به غایت دشوار است. پاسخ سادهای برای آن وجود ندارد. ما درباره موضوعات كاملا متمایز ارزش، صحبت كردیم. لذت در یك طرف، معرفت و موفقیت در طرف دیگر. به نظرم لذت خوب است اما فكر میكنم آن چیزهای دیگر غالبا مهمتر هستند و یكی از آن چیزها، صورتی از فضیلت است كه متضمن التذاذ از چیزهای خوب است. بنابراین اگر زندگی شما، همه دیگر ارزشها را در بر داشته باشد ( فهم شما از جهان پیرامون خود ، اهداف دشواری را كه دنبال میكنید و به آنها دست مییابید، و به لحاظ اخلاقی فضیلتمند بودن شما) یك جنبه از فضیلت اخلاقی شما این خواهد بود كه از معرفت و فهم جهان پیرامون و از موفقیتهای خود لذت خواهید برد و زندگی شما حاوی لذت خواهد بود. بخشی از ارزشمندی این لذت به دلیل لذت بودن آن است، اما به نظر من به سبب اینكه آن لذت، لذت از چیز خوبی است (یعنی فهم و موفقیت شما) ارزش بیشتری پیدا خواهد كرد. سوال بسیار دشواری از من پرسیدهاید، برخی فلاسفه ممكن است به اینجا بیایند و بگویند: خیلی خوب معرفت و موفقیت خوب هستند اما آنچه اهمیت دارد احساس لذت است مادامی كه خیلی شرورانه و كاملا احمقانه نباشد . من به موضع مقابل گرایش دارم. اگر همه ما یك نمونه از ماشین تجربه نوزیك را در خانه داشته باشیم، بعضی از فلاسفه خواهند گفت، اگر لحظهای كه از محل كار به خانه میرسید بیشتر بعدازظهر خود را درون آن ماشین سپری كنید، زندگی بهتری خواهید داشت. من خواهم گفت به همان صورتی كه تماشای تلویزیون و وبگردی كودكان را سهمیه بندی میكنید عمل كنید. استفاده از ماشین تجربه نسبتا ارزشمند است، اما اگر به اندازه قابل توجهی در موفقیتها و روابط شخصی اختلال ایجاد كند به چیزهای دیگری كه بسیار ارزشمندترند آسیب میرساند.
.
.
[1] Thomas Hurka
[2] دنياي قشنگ نو يا دنياي شگفتانگيز جديد “brave new world” نام رمان علمي تخيلي است كه در سال 1932 به قلم آلدوس هاكسلي نويسنده انگليسي منتشر شدهاست.
.
.
«شادی و درد»
گفتگوی نیگل واربرتون فیلسوف بریتانیایی با پروفسور تامس هورکا فیلسوف کانادایی
مترجم: علی كلانی طهرانی
منبع: شماره ۱۱۴ ماهنامۀ علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت
.
.
ممنونم. استفاده کردم