نوشتار استفان دیویس با عنوان «بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴»

نوشتار استیون دیویس با عنوان «بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴»

هرروز با گزارشات و تحلیل‌هایی مواجه میشویم که ادعا میکنند «اگر فلان روند ادامه یابد بهمان فاجعه بوقوع خواهد پیوست.» موضوع تقریبا هرچیزی میتواند باشد ولی شکل قضیه همواره همین است؛ این گزارشات یک روند جاری را میگیرند و رشدش را به آینده‌ها تعمیم داده و آن را مبنای پیشگویی‌های آخرالزمانی میکنند. نتیجه‌گیری شان این است که، بقول یک شخصیت کمدی معروف از یک سیتکام انگلیسی «بدبخت شدیم، ما بدبخت شدیم!» مگر آنکه مسیرمان را با استفاده از نسخه‌ای که مولف پیچیده (و نه هیچ راه‌حل دیگری) اصلاح کنیم. و این نسخه همیشه محدودیت بیش از پیش آزادی‌های شخصی را تجویز میکند.

این پیامبران نکبت روی یک چیز حساب میکنند و آن اینکه مخاطبانشان سابقه این قبیل پیشگویی‌ها را بررسی نکنند. چرا که تاریخ به غلط و پرت بودن این قبیل پیشگویی‌ها گواهی میدهد. خیلی از این پیشگویی‌ها (ی معمولا آخرالزمانی) هرگز اتفاق نیفتاده‌اند. از سوی دیگر اتفاقات زیادی افتاده که هیچکس آنها را پیش‌بینی نکرده بوده. حتی یک بررسی سرسری ده‌ها مثال از این جنس را نشان میدهد.

بعنوان نمونه ده‌ها پیش‌بینی در دهه ۱۹۳۰ میلادی حاکی از این بود که کشورهای غربی در آستانه نابودی ناشی از کاهش نرخ رشد جمعیت هستند. حدود یک دهه بعد معلوم شد که اتفاقا نرخ رشد جمعیت افزایش چشمگیری داشته است.

در نمونه‌های دیگر مردم پیش‌بینی‌هایی کرده‌اند که بعدا مسخره از آب درآمده؛ بعنوان مثال پیش‌بینی زیادی فروتنانه روزنامه‌نگارهای قرن نوزدهمی که معتقد بودند تا نیمه قرن بیستم تکنولوژی آنقدر پیشرفت خواهد کرد که هر شهری در امریکا یک تلفن خواهد داشت (تا نیمه قرن بیستم هر شهروند امریکایی در خانه‌اش تلفن داشت.)، یا آن پیش‌بینی معروف بیل گیتس که همین چند سال پیش گفته بود ۶۴ کیلوبایت حافظه برای همه کاربران کافی خواهد بود. (کامپیوتر خانگی مترجم امروز ۱۰۰۰ برابر آن مقدار حافظه دارد.)

مشکل اساسی اکثر این قبیل پیشگویی‌ها، و بخصوص پیشگویی‌های منفی باف‌تر، این است که به غلط فرض بدیهی میگیرند که: همه چیز به همین ترتیبی که اکنون هست پیش خواهد رفت. این پیش فرض از  نادیده گرفتن یکی از معارف اساسی اقتصاد ناشی میشود: تاثیر انگیزه در رفتار مردم. در یک نظام مبادله آزاد مردم برای حل کردن مشکلاتشان (یا برآورده کردن نیازهاشان) همه جور سیگنالی دریافت میکنند.

https://dl.3danet.ir/pic/The%20Great%20Horse%20Manure%20Crisis%20of%201894-1.jpg

پیامبران نکبت به آن پیش‌بینی‌های غم انگیز  میرسند چون در دنیای آنها مردم از خلاقیت و استقلال فکر برخوردار نیستند و فقط خود این (به اصطلاح) اندیشمندان هستند که از قوه فکر برخوردارند.

یک مثال کلاسیک از این قبیل که در زمان خود هر روز بحرانی‌تر میشد قریب یکصدسال پیش اتفاق افتاد. نهایتا کار به جایی رسید که جز یاس و ناامیدی چیزی باقی نمانده بود و بسیاری خود را برای نابودی بشر آماده کرده بودند. آن بحران چیزی نبود جز «بحران بزرگ پهن».

قضیه این بود که اقتصاد و زندگی روزمره شهرهای قرن نوزدهمی حول اسب میچرخید. در لندن ۱۹۰۰ یازده هزار کالسکه رفت و آمد میکرد. همینطور چند هزار اتوبوس در جریان بود که هرکدام را ۱۲ اسب میکشید. مجموعا لندن بیش از ۵۰ هزار اسب داشت. مضاف بر اینها در لندن، که در آن زمان یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بود، بی‌شمار ارابه کالاها را در شهر جابجا میکردند. این موضوع محدود به لندن نبود و آمار مشابهی در مورد اکثر شهرهای بزرگ آن زمان وجود دارد.

مشکل این بود که هر اسب روزانه بطور متوسط بین ۱۵ تا ۳۵ پوند پهن تولید میکند. در نتیجه شهرهای بزرگ در قرن نوزدهم پوشیده از پهن بود. طبیعتا این موضوع نظر مگس‌ها و سایر حشرات را جلب میکرد و پهن خشک و زیر پای اسب خرد شده به هوا برمیخواست و به همه جا پراکنده میشد. (قابل توجه آنهایی که تصور میکنند هوا پیش از عصر اتومبیل پاکیزه بوده!) نیویورک ۱۹۰۰ با جمعیت ۱۰۰هزار نفر روزی دو و نیم میلیون پوند پهن اسب تولید میکرد که باید جمع آوری و امحا میشد. (مراجعه کنید به ادوین باروز و مایک والاس، گاثهام: تاریخ نیویورک تا ۱۸۹۸، و نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹).

در ۱۸۹۸ نخستین کنفرانس بین المللی طراحی شهری در نیویورک برگزار شد اما بعوض ده روز برنامه ریزی شده پس از سه روز به بن بست رسید، چرا که هیچیک از نمایندگان متخصص شرکت کننده نمیتوانست راه حلی برای بحران رو به رشد پِهِن اسبها تصور کند.

مشکل بنظر غیرقابل بازگشت میرسید. هرچه شهرها بزرگتر و ثروتمندتر میشدند برای چرخیدن امور به اسب های بیشتری نیاز داشتند. و هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد معضل پهن شدت میگرفت.

صاحبنظری در روزنامه تایمز لندن، به سال ۱۸۹۴، تخمین زد که ظرف پنجاه سال آینده تمام خیابان های لندن زیر ۹ فوت پهن (۹ پا معادل ارتفاع یک یخچال خانگی) دفن خواهد شد.

https://dl.3danet.ir/pic/The%20Great%20Horse%20Manure%20Crisis%20of%201894-2.jpg

اما معضل اسب ها محدود به پهن تولیدی آنها نبود. همه اسب های شهر نیاز به اسطبل داشتند و با رشد شهر و افزایش ارزش زمین، نیاز به این فضای فزاینده خود مشکل بزرگی بود. به همان نسبت هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد زمین های بیشتری زیر کشت علوفه میرفت. بگذریم که این علوفه باید وارد شهر شده و توزیع میشد (که با امکانات لجستیک آن زمان برای خود داستانی بود.). اما افزایش تولید. علوفه به این معنا بود که زمین های زیر کشت نیازهای انسانی کاهش یافته و تولید سایر محصولات کشاورزی کمتر میشد.

باری، بنظر میرسید که تمدن انسانی در شرف نابودی است.

بحران ناپدید میشود!

البته که تمدن انسانی زیر خروارها پهن دفن نشد. بحران بزرگ با جایگزینی اسب با اتومبیل ناپدید شد. این مهم بواسطه نبوغ مخترعان و کارآفرینانی مثل گاتلیب دایملر (بعدها شرکت دایملر-بنز) و هنری فورد محقق شد، و البته نظامی که آزادی لازم برای عملی کردن ایده هایشان را فراهم میکرد.

حتی مهمتر از اینها فراهم بودن نظام قیمت گذاری بازار بود. بحرانی که شرح آن در بخش نخست مطلب رفت، باعث شد که قیمت حمل و نقل با اسب رشدی پایدار پیدا کند چرا که هزینه نگهداری و علوفه اسب به دلایلی که رفت افزایش داشت. این افزایش قیمت برای مردم انگیزه ایجاد کرد تا دنبال پیدا کردن بدیلی برای وضع موجود باشند.

شکی وجود ندارد که در عصر حجر نگرانی فزاینده ای بابت تمام شدن منابع سنگ چخماق وجود داشته است لیکن بحران سنگ چخماق، درست مثل بحران پهن، هرگز آنطور که پیش‌بینی میشد تحقق نیافت.

نزدیک ترین مثال معاصر به بحران‌های قرن نوزدهمی از جنس بحران پهن، دغدغه آینده نفت است…

(بحث تمام شدن منابع نفت برای اولین بار تنها چندسال پس از کشف نفت مطرح شد. از آن زمان تا کنون هرچندسال یکبار این موضوع مطرح شده و مقالات زیادی در مورد آن تولید میشود. بحران تمام شدن نفت بارها آمده و رفته و در موردش مقاله‌ها و کتاب‌ها نوشته‌اند و فیلم‌ها ساخته اند. جدیدترین مثالش فیلم مدمکس (مکس دیوانه) است. داستان این مجموعه پس از تمام شدن طلای سیاه و درنتیجه فروریختن تمدن بشری و براه افتادن جنگ و شورش و نکبت آغاز میشود. البته در فیلم اخیر بحران آب هم به بحران نفت اضافه شده بود. حدس زدن دلیلش کار سختی نیست؛ پس از مشکلات اخیر کالیفرنیا، بحران آب نظر پیامبران نکبت را بخود جلب کرده و سناریوی جدیدی برای نابودی قریب الوقوع بشر به دست ایشان داده بود. مترجم)

آنچه این پیش‌بینی‌ها در نظر نمیگیرند آنست که در بازار رقابتی هرچه قیمت منبعی افزایش یابد نبوغ انسانی برای جایگزینی‌اش بفکر بدیل میفتد.

باید از تاریخ دو درس بگیریم:

اول آنکه انسان ها اگر به حال خود گذاشته شوند برای مشکلاتشان راه‌حل‌های نبوغ‌آمیز پیدا خواهند کرد. اما این مهم فقط وقتی اتفاق میفتد که جلوی آنها گرفته نشود. برای تحقق این موضوع به یکسری نهادهای اقتصادی از جمله حقوق مالکیت و حق دادوستد آزادانه نیاز داریم که انگیزه و آزادی لازم را فراهم کند. اگر این پیش‌نیازها تامین نشده، و یا با مکانیزمهای سیاسی جایگزین شود مشکلات حل نخواهد شد.

دوم، موضوعِ دشواری یا غیرممکن بودن پیش‌بینی آینده بخصوص پیش‌بینی نتایج خلاقیت بشر است. دلیل بزرگ دیگری برای رد کردن برنامه‌ریزی و کنترل انتخابهای مردم. مهمتر از هرچیز باید از اصل احتیاط دوری کنیم که استفاده از هر تکنولوژی ای را ممنوع میکند مگر آنکه بی خطر محض بودن آن مسلم شود.

اجداد ما وقتی به حال خود گذاشته شدند بحران بزرگ پهن را حل کردند. اگر در آن زمان معضل به طراحان شهری سپرده میشد یقینا بحران تشدید میشد.

.


.

The Great Horse-Manure Crisis of 1894

The problem solved itself

Stephen Davies

we commonly read or hear reports to the effect that “If trend X continues, the result will be disaster.” The subject can be almost anything, but the pattern of these stories is identical. These reports take a current trend and extrapolate it into the future as the basis for their gloomy prognostications. The conclusion is, to quote a character from a famous British sitcom, “We’re doomed, I tell you. We’re doomed!” Unless, that is, we mend our ways according to the author’s prescription. This almost invariably involves restrictions on personal liberty.

These prophets of doom rely on one thing—that their audience will not check the record of such predictions. In fact, the history of prophecy is one of failure and oversight. Many predictions (usually of doom) have not come to pass, while other things have happened that nobody foresaw. Even brief research will turn up numerous examples of both, such as the many predictions in the 1930s—about a decade before the baby boom began—that the populations of most Western countries were about to enter a terminal decline. In other cases, people have made predictions that have turned out to be laughably overmodest, such as the nineteenth-century editor’s much-ridiculed forecast that by 1950 every town in America would have a telephone, or Bill Gates’s remark a few years ago that 64 kilobytes of memory is enough for anyone.

The fundamental problem with most predictions of this kind, and particularly the gloomy ones, is that they make a critical, false assumption: that things will go on as they are. This assumption in turn comes from overlooking one of the basic insights of economics: that people respond to incentives. In a system of free exchange, people receive all kinds of signals that lead them to solve problems. The prophets of doom come to their despondent conclusions because in their world, nobody has any kind of creativity or independence of thought—except for themselves of course.

A classic example of this is a problem that was getting steadily worse about a hundred years ago, so much so that it drove most observers to despair. This was the great horse-manure crisis.

Nineteenth-century cities depended on thousands of horses for their daily functioning. All transport, whether of goods or people, was drawn by horses. London in 1900 had 11,000 cabs, all horse-powered. There were also several thousand buses, each of which required 12 horses per day, a total of more than 50,000 horses. In addition, there were countless carts, drays, and wains, all working constantly to deliver the goods needed by the rapidly growing population of what was then the largest city in the world. Similar figures could be produced for any great city of the time.*

The problem of course was that all these horses produced huge amounts of manure. A horse will on average produce between 15 and 35 pounds of manure per day. Consequently, the streets of nineteenth-century cities were covered by horse manure. This in turn attracted huge numbers of flies, and the dried and ground-up manure was blown everywhere. In New York in 1900, the population of 100,000 horses produced 2.5 million pounds of horse manure per day, which all had to be swept up and disposed of. (See Edwin G. Burrows and Mike Wallace, Gotham: A History of New York City to 1898 [New York: Oxford University Press, 1999]).

In 1898 the first international urban-planning conference convened in New York. It was abandoned after three days, instead of the scheduled ten, because none of the delegates could see any solution to the growing crisis posed by urban horses and their output.

The problem did indeed seem intractable. The larger and richer that cities became, the more horses they needed to function. The more horses, the more manure. Writing in the Times of London in 1894, one writer estimated that in 50 years every street in London would be buried under nine feet of manure. Moreover, all these horses had to be stabled, which used up ever-larger areas of increasingly valuable land. And as the number of horses grew, ever-more land had to be devoted to producing hay to feed them (rather than producing food for people), and this had to be brought into cities and distributed—by horse-drawn vehicles. It seemed that urban civilization was doomed.

Crisis Vanished

Of course, urban civilization was not buried in manure. The great crisis vanished when millions of horses were replaced by motor vehicles. This was possible because of the ingenuity of inventors and entrepreneurs such as Gottlieb Daimler and Henry Ford, and a system that gave them the freedom to put their ideas into practice. Even more important, however, was the existence of the price mechanism. The problems described earlier meant that the price of horse-drawn transport rose steadily as the cost of feeding and housing horses increased. This created strong incentives for people to find alternatives.

No doubt in the Paleolithic era there was panic about the growing exhaustion of flint supplies. Somehow the great flint crisis, like the great horse-manure crisis, never came to pass.

The closest modern counterpart to the late nineteenth-century panic about horse manure is agitation about the future course of oil prices. The price of crude oil is rising, partly due to political uncertainty, but primarily because of rapid growth in China and India. This has led to a spate of articles predicting that oil production will soon peak, that prices will rise, and that, given the central part played by oil products in the modern economy, we are facing intractable problems. We’re doomed!

What this misses is that in a competitive market economy, as any resource becomes more costly, human ingenuity will find alternatives.

We should draw two lessons from this. First, human beings, left to their own devices, will usually find solutions to problems, but only if they are allowed to; that is, if they have economic institutions, such as property rights and free exchange, that create the right incentives and give them the freedom to respond. If these are absent or are replaced by political mechanisms, problems will not be solved.

Second, the sheer difficulty of predicting the future, and in particular of foreseeing the outcome of human creativity, is yet another reason for rejecting the planning or controlling of people’s choices. Above all, we should reject the currently fashionable “precautionary principle,” which would forbid the use of any technology until proved absolutely harmless.

Left to themselves, our grandparents solved the great horse-manure problem. If things had been left to the urban planners, they would almost certainly have turned out worse.

*See Joel Tarr and Clay McShane, “The Centrality of the Horse to the Nineteenth Century American City,” in Raymond Mohl, ed., The Making of Urban America (New York: SR Publishers, 1997), pp. 105–30. See also Ralph Turvey, “Work Horses in Victorian London” at www.turvey.demon.co.uk.

.


.

بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴

نویسنده: استفان دیویس

مترجم: محمد ماشین‌چیان

منبع فارسی: سایت بورژوا

منبع اصلی: The Great Horse-Manure Crisis of 1894

.


.

2 نظر برای “نوشتار استفان دیویس با عنوان «بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴»

  1. اتومبیل درون سوز با سوخت فسیلی شهرها را از پهن نجات داد اما اکنون منشاء آلودگی شهرها به شمار می رود . خودروی الکترومغناطیس که امروزه نجات بخش به نظر می رسد ، منشاء آلودگی از نوع دیگر خواهد بود : میدان الکترومغناطیسی از انواع امواج مؤثر بر تکثیر سلول و ژن …

    1. قرار نیست که هر نفر یک قالیچه حضرت سلیمان داشته باشه تا تمام مشکلات حل بشه(هر چند که اونم مسئله ترافیک هوایی و.. را خواهد داشت !) رمز و راز دنیا و زندگی همینه امروز که یک مسئله رو حل می کنی فردا باید ده مسئله رو حل کنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *