نشست اخلاق جنگ و صلح با حضور سعید حجاریان، داود فیرحی و جواد حیدری

نشست اخلاق جنگ و صلح با حضور سعید حجاریان، داود فیرحی و جواد حیدری

رویای صلح جاودانه جهانی كانت با توجه به شرایطی كه در آن به سر می‌بریم، چندان واقع نگرانه به نظر نمی‌رسد، در گوشه و كنار جهان به ویژه منطقه خاورمیانه جنگ به انحای گوناگون در جریان است و از این‌رو ضرورت دارد اگر نمی‌شود نجنگید، دست‌كم با اخلاقیات جنگ آشنا شویم. این موضوع نشستی بود كه عصر دیروز در سالن پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات با همكاری انجمن علوم سیاسی برگزار شد و در آن سعید حجاریان، داود فیرحی و جواد حیدری هر یك به وجهی از اخلاقیات جنگ و صلح پرداختند. در ادامه گزارشی از این سخنرانی‌ها از نظر می‌گذرد:

اخلاق در وضعیت صلح مسلح

سعید حجاریان

تحلیلگر سیاسی

مقالات و كتاب‌های مختلفی تاكنون درباره اخلاق جنگ و حتی اخلاق صلح نوشته شده است و حتی مراكزی مانند مركز پژوهش‌های صلح استكهلم به همین جهت تاسیس شده‌اند. اما موضوعی كه من در این یادداشت بدان می‌پردازم، حالت میانه جنگ و صلح یا به عبارتی صلح مسلح است. صلح مسلح در دو زمان حاكم می‌شود، نخست زمانی كه طرفین منازعه به قدر كافی از یكدیگر تلفات گرفته و انرژی‌شان را از دست داده‌اند و برای تجهیز نیرو و امكانات و از سرگیری جنگ به صورت موقت و دوفاكتو اعلام صلح كرده‌اند. دوم زمانی كه طرفین منازعه روابط اقتصادی و سیاسی خود را قطع كرده و به اصطلاح جنگ سرد را آغاز كرده‌اند و در آستانه جنگ واقعی قرار دارند.
طرفین منازعه ممكن است به دو كشور اطلاق شود، مانند وضعیت فعلی آذربایجان و ارمنستان كه با یكدیگر جنگ كرده و فریز شده‌اند یا ممكن است به دو طایفه اشاره داشته باشد، مانند درگیری‌ میان طوایف. اما چرا اخلاقیات این وضعیت برای من اهمیت پیدا كرده است. اكنون ایران و بعضی كشورها در چنین وضعیتی قرار گرفته‌اند. چنان كه مشاهده می‌كنیم، روابط سیاسی و اقتصادی ما با اسراییل، عربستان سعودی و امریكا به كلی قطع شده است و طرفین به‌شدت هر چه تمام‌تر به تبلیغات علیه یكدیگر می‌پردازند. ایران در مواجهه با این گروه از كشورها در وضعیت ماقبل جنگ قرار دارد، اما در بعضی مناطق مانند سوریه به خصوص در منطقه جنوبی این كشور وضعیت ما نه جنگ است و نه صلح. زیرا آتش جنگ فقط برای جابه‌جایی كشته‌شدگان و احیانا تجدید قوا متوقف شده است.
پس از این تاریخ باید به بحث درباره وظیفه در این وضعیت بپردازیم. وظیفه در اخلاق جنگ و صلح شفاف است، اما در اخلاق صلح مسلح بسیار بغرنج و پیچیده است. می‌توان گفت تا پیش از كنوانسیون ژنو در وضعیت جنگ، اخلاقیات دینی حاكم بود. بدین معنا كه بیشتر ادیان بودند كه با توصیه‌هایشان ملاك‌های اخلاقی جنگ را تبیین می‌كردند. به عنوان مثال در اسلام آیات و روایاتی وجود دارد مبنی بر اینكه در ایام جنگ نباید درختان را قطع كرد، نباید آب‌ها را آلوده كرد، نباید خرمن‌ها را آتش زد و قس علیهذا. اما اكنون كنوانسیون ژنو آمد و حقوقی برای افراد غیرنظامی و اسرا قایل شد. آنگونه كه بر اساس آن می‌توان متخلفین را به علت عدم مراعات قوانین به دادگاه كیفری لاهه كشاند، مانند اقدامی كه پس از قتل عام بوسنی صورت گرفت.
در صلح مسلح شرایط متفاوت است و قانون خاصی حاكم نیست و طرفین نزاع باید ببینند به چه حربه‌ای باید متوسل شد. گمان دارم در این وضعیت دیگر جمله «با دشمنان مدارا»ی حافظ كافی نیست، چرا كه مدارا امری فردی است و درچنین شرایط غیر عادی بین كشورها، كاری از یك فرد ساخته نیست. امروز در یك نگاه جامع وضعیت ایران و عربستان سعودی بحرانی است، چرا كه ١- حوثی‌ها با موشك به مناطق داخلی عربستان حمله می‌كنند؛ ٢- در منازعه میان قطر و عربستان ایران عملا جانب قطر را گرفته است؛ ٣- در منطقه الشرقیه بعد از اعدام شیخ نمر درگیری میان پلیس و ارتش و مردم شیعه به‌شدت جریان دارد؛ ٤- دو سال پیش چند صد نفر از زائران ایرانی به علت بی‌كفایتی دولت عربستان به قتل رسیدند؛ ٥- هر روز و هر هفته خبر می‌رسد كه عربستان قایق‌های ماهیگیری ما را گرفته است یا بالعكس؛ ٦- گروه‌های خودسر سفارت عربستان را آتش زدند و كنسولگری این كشور را اشغال كردند و ماجرا تا حدی كشدار شده است كه اكنون آنها را آل یهود می‌خوانیم و شجره خبیثه می‌نامیم؛ ٧- عربستان با اسراییل هم پیمان شده و برای حمله به داخل ایران داعش را حمایت می‌كند و از امریكا حدود ٤٥٠ میلیارد دلار اسلحه خریداری كرده است.
با در نظر گرفتن این فهرست آیا فردی می‌تواند وسط معركه بایستد و به شكلی اخلاقی با گفتن جملاتی نظیر «شما را به خدا دست نگه دارید»، «آستانه تحمل تان را بالا ببرید»، «تحریك نشوید»، طرفین را به مدارا دعوت كند؟ طبعا چنین فردی اگر همانجا كشته نشود، باید مابقی عمر خود را به جرم جاسوسی در زندان بگذراند. در زمان مسلح هم دولت و هم مردم به قدری خشمگین هستند كه اساسا هیچ فردی نمی‌تواند به وظیفه اخلاقی خود عمل كند و به آنها بگوید كه جنگ چه آثار شومی در بر دارد و انتظار گوش شنوایی داشته باشد. پس وظیفه اخلاقی در این مواقع چیست؟
یكم. باید این وظیفه را سرشكن كرد، به این معنا كه از ظرفیت‌هایی هم چون كمپین‌ها، عریضه نویسی‌ها، استمداد از ریش سفیدان، هنرمندان و غیره بهره گرفت. در چنین شرایطی حتی می‌توان در جهت بالا بردن آستانه تحمل از طرف دیگر منازعه جذب نیرو كرد. بدین طریق كه در میان سعودی‌ها جست‌وجو كنیم، روشنفكران و وظیفه مندانی را بیابیم كه در راستای اهداف مشترك تعامل می‌كنند.
دوم. باید جنگ طلبان را افشا كرد، چرا كه معمولا جنگ‌طلبان طرفین، شرافت خود را به جنگ گره می‌زنند و بسیاری اوقات آنها هستند كه سیاسیون را به چاه جنگ فرو می‌غلتانند. در واقع باید نشان داد كه این افراد سابقه خوبی در كارنامه نداشته‌اند و نمونه‌های جهانی را به مردم معرفی كرد كه چگونه جنگ طلبان كشورشان را به نابودی كشانده‌اند.
سوم. باید از فاز نظامی به فاز سیاسی گذار كرد. معمولا می‌گویند جنگ هنگامی آغاز می‌شود كه سیاست به پایان رسیده باشد. در وضعیت صلح مسلح باید از هر تلاشی كه وضعیت را به سمت دیپلماسی و امر سیاسی سوق می‌دهد، استقبال كرد. فی المثل در رابطه ایران و عربستان باید از اعزام حجاج دفاع و از مصافحه ظریف و جبیر تقدیر به عمل آورد و حتی در صورت امكان به برقراری مراودات اقتصادی و فرهنگی میان دول متخاصم كمك كرد. از دولت متخاصم به دولت كامله الوداد راه زیادی است كه باید گام به گام طی شود و وظیفه اخلاقی حكم می‌كند كه به خصوص در قبال همسایگان این مسیر را طی كرد، چرا كه بیگانگان به هر حال روزی از منطقه می‌روند و ما می‌مانیم و همسایگان‌مان.
چهارم. این امكان وجود دارد كه حالت نه جنگ و نه صلح به بعضا جنگ و بعضا صلح بدل گردد، یعنی جنگ منطقه‌ای شود، مانند وضعیتی كه میان هند و پاكستان برقرار است. این دو دولت در برابر یكدیگر صف آرایی كرده‌اند، اما در بعضی نقاط مانند جاوه و كشمیر منازعات حنیفی برقرار است. در چنین شرایطی اطفاء جرقه‌هایی كه ممكن است به حریق تبدیل شوند، وظیفه اولیه هر انسان صلح طلبی است.
در پایان این پرسش مطرح است كه وظیفه اخلاقی در شرایط جنگ عادلانه البته در معانی جدیدش چیست؟ در این شرایط استراتژی دفاع است. چنان كه شاهد بودیم در جنگ دوم جهانی بسیاری از روشنفكران به امریكا كوچ كردند و در آن جا در خدمت متفقین قرار گرفتند، چرا كه وظیفه‌شان را دفع فاشیسم، جلوگیری از نابودی مردم آلمان و پیشروی‌های خون‌بار هیتلر به نقاط مختلف جهان تعریف كرده بودند. این هجرت دستاوردهایی نظیر مكتب فرانكفورت را در پی داشت كه بخش سخت‌افزاری آن به سمت ساخت بمب رفتند و بخش نرم‌افزاری راه تفلسف را در پیش گرفتند. در فرانسه نیز برخی روشنفكران به نهضت مقاومت پیوستند و در دفاع از كشورشان جنگ كردند.

صلح در سنت فكری و ادبیات فقهی مسلمانان

داود فیرحی
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

در سنت فكری و در ادبیات فقهی و حقوقی شیعه و اهل سنت ما كتابی به نام «ادبیات صلح» وجود دارد اما بحث صلح فقط درآنجا نیست بلكه در جاهای دیگر نیز بحث می‌شود. به طور مثال، در بحث جنگ و در عقود و قراردادها و… می‌آید، یعنی فضای بحث صلح زیاد است. به همین دلیل، من ابتدا راجع به آنچه در سنت مسلمانی راجع به صلح وجود دارد، گزارش كوتاهی ارایه می‌كنم و به چند پیشنهاد یا برداشت نیز اشاره می‌كنم. در سنت مسلمانی وقتی كه از صلح صحبت می‌كنیم، گفته می‌شود كه صلح از كلمات متقارن است یعنی همیشه ضد خود یعنی نزاع یا مناقشه یا جنگ را تداعی می‌كند. یعنی جزو كلمات متضاد است كه با ضد خود شناخته می‌شود. وقتی از صلح می‌گوییم یعنی احتمالا جنگی هست یا انتظار وقوع جنگی می‌رود. تفكر فقهی ما این را پذیرفته كه صلح عبارت است از قراردادی برای رفع یا دفع نزاع. رفع نزاع جایی است كه نزاع اتفاق افتاده چه به صورت بین‌المللی و چه به صورت اختلاف بین دو نفر. در واقع، این نوع صلح را می‌توان به صلح ترمیمی تعریف كرد كه هدف آن ترمیم مناسبات به هم ریخته است. این یك نوع صلح تعدیلی یا عدالتی نیز هست یعنی خسارتی را كه وارد شده جبران می‌كند. اما دومین نوع آن، صلح پیشگیرانه است؛ در واقع، هنوز دعوا یا جنگی رخ نداده اما مجموعه حال و هوای زندگی نشان می‌دهد كه اتفاقی در حال رخ دادن است. صلح پیشگیرانه به دنبال ترمیم نیست بلكه به دنبال دفع نزاع است یعنی می‌خواهد مانع آنچه شود كه می‌خواهد بیاید. این هم در روابط بین‌الملل و هم در روابط خصوصی افراد وجود دارد. این صلح مبارك، صلحی كم هزینه‌تر از صلح اول است. نشانه‌های جنگ و نزاع را ردگیری می‌كند و می‌كوشد كه آنها را به شكلی دفع كند. این دو نوع صلح در ادبیات شیعه و سنتی به طور دایم وجود دارد. اما در ادبیات شیعی و كمی هم در فقه شافعی، از نوع دیگری از صلح به نام «صلح ابتدایی» صحبت می‌كنند یعنی نه صلحی كه برای جبران نزاع است و نه برای جلوگیری از نزاع محتمل، بلكه صلحی است كه مستقلا شروع می‌شود و قراردادها و نظم جدید تولید می‌كند. در ادبیات شیعه به آن صلح ابتدایی گفته می‌شود اما در بعضی از ادبیات‌ها به آن صلح پیشتاز یا سازنده هم می‌گویند كه در واقع، آینده‌نگر است. راجع به این نوع صلح بیشتر صحبت خواهم كرد اما پیش از آن به مبنای فلسفی دو نوع صلح قبلی اشاره خواهم كرد.

سنگ‌های انسان‌ها به هم خواهد خورد

طبق نظریه‌های مسلمانان، ظاهرا فقها و اندیشمندان مسلمان در حوزه صلح، بیشتر نزدیك به مكتب واقع‌گرایی بودند و تصورشان بر این بود كه خواسته‌های انسان‌ها زیاد و یافته‌های آنها كم است. یعنی هستی محكوم به ندرت است و خیلی نمی‌تواند خواسته‌ها و نیازهای همگان را چه در حوزه باور، چه درحوزه عمل و چه در حوزه مادیات، برآورده كند. شاید یك اقتصاد است. ما چیزی داریم به نام اقتصاد زندگی؛ یعنی نادر بودن خیلی از چیزها. بنابراین، ظاهر قضیه این است كه برداشت فقهای سنتی ما این بود كه به هر حال سنگ‌های انسان‌ها به هم خواهد خورد. یعنی این فرضی است كه ظاهرا در زمینه نظریه صلح وجود دارد. یعنی منافع انسان‌ها به هر حال باهم تلاقی خواهد كرد. می‌توان به جای انسان‌ها، گروه‌ها، اقوام، ملت‌ها، امت‌ها و… را گذاشت، بالاخره هر یك از اینها منافع و تفسیرهایی دارند كه با یكدیگر تضاد دارد و به هم خواهند خورد. به همین دلیل، گفته می‌شود درست است كه صلح، اشرف‌العقود است اما از لحاظ رتبه، جزو فروعات است. یعنی هركجا كه نزاع می‌آید صلح هم می‌آید. صلح، اصالت ندارد هرچند كه خوب و سیدالعقود است اما تابع روابط خصومت‌آمیز واقعی رخ داده یا احتمالا در حال وقوع انسان‌هاست. این پیش فرضی است كه به نظر می‌رسد در دستگاه‌های فقهی ما جا افتاده است. به همین دلیل نیز وقتی از صلح پیشگیرانه صحبت می‌كنند نهایت پیشرفت به حساب می‌آید. صلح پیشگیرانه از جنگ پیشگیرانه خیلی بهتر است و به همین دلیل فقهای سنتی ما معتقد بودند كه صلح ابتدایی بی‌معناست چرا كه انتظار جنگ نیست جنگ هم رخ نداده بنابراین، صلح اصلا موضوع ندارد تا اینكه ما از ترمی به نام صلح سازنده یا صلح ابتدایی یا صلح بدوی صحبت كنیم. بنابراین، چون موضوعیت ندارد و قابل تصور هم نیست پس باطل است. یعنی صلح نوع سوم اصلا وجود ندارد.
امروز اكثر اهل‌سنت به استثنای برخی فقهای شافعیه به چنین نظری معتقدند؛ یعنی اعتقاد دارند كه صلح نوع سوم بی‌جهت است و قابل تصویر نیست. اما تقریبا از دوره قاجار به بعد، ایده‌ای در بین شیعیان به وجود آمد كه البته نخستین بار در ادبیات مرحوم میرزای قمی صاحب «جامع‌الشتات» در زمان فتحعلی‌شاه پیدا شده بود كه در ایران مناقشه بین ایران و روس جریان داشت و در داخل نیز مناقشات جدی بود. مرحوم میرزای قمی، اصلا صلح را به سه قسمت تقسیم كرد و گفت صلح ترمیمی كه مابعد نزاع است. صلح پیشگیرانه، یعنی جایی كه توقع نزاع وجود دارد و صلح ابتدایی كه انسان اساسا شروع به صلح می‌كند تا آینده را آن‌گونه كه می‌خواهد بسازد تا راه به جنگ كم و مسدود شود. این صلح از اینجا مطرح شد و تاكنون در فقه شیعه رواج دارد.
صلح ابتدایی یكی از تكنیك‌های فن مذاكره و دیپلماسی است
امروز صلح ابتدایی یا سازنده یكی از تكنیك‌های فن مذاكره و دیپلماسی در حوزه سیاست داخلی و خارجی است. بعضی حقوقدانان ما مثل مرحوم ناصر كاتوزیان مخالف صلح ابتدایی بود. ایشان معتقد بود صلح ابتدایی بقیه قراردادها را از بین می‌برد و نمی‌تواند كار جدیدی هم انجام دهد. اما صلح ابتدایی، اخیرا اهمیت زیادی پیدا كرده است. به‌طور مثال، گفته می‌شود كه صلح ابتدایی، قراردادی است كه شرط پیشینی ندارد و شروط آن را طرفین قرارداد تعیین می‌كنند. برای مثال در بیع، شرط‌ها از قبل نهفته است و نمی‌توان در آن دست برد اما در صلح ابتدایی این طور نیست و می‌گویند كه دو شرط مهم دارد؛ یكی صرف رضایت طرفین است و دوم این است كه اجمالا طرفین بدانند بر سر چه چیزی توافق می‌كنند. این تعریف، از حقوق خصوصی به حقوق عمومی رفته است. در حقوق خصوصی برای نخستین‌بار در ایران، در خصوص بیمه به كار رفت. قراردادهای بیمه، تابع قراردادهای سنتی نیستند به این دلیل كه مقدار هزینه را نمی‌دانند، یعنی بیمه‌گزار و بیمه‌گر چیزهایی را قرارداد می‌كنند اما خیلی روشن نیست كه اینها عملی خواهد شد یا خیر.
بنابراین، صلح ابتدایی به این معناست كه مذاكره‌كننده در روابط بین‌الملل یا گروه‌های سیاسی در مسائل داخلی، قبل از اینكه منتظر تولید نزاع یا نشانه‌های آن باشند با خلاقیت خود، وارد قراردادهای تسالم می‌شوند. قراردادهایی كه اجازه اختلاف را كم می‌كند. بطور مثال، قبل از اینكه نظام كشتیرانی خلیج فارس، دو طرف خلیج را دچار مشكل كند قراردادهای سازنده می‌توانند نظام حقوقی جدید را ایجاد كنند كه امكان منازعه را كاهش دهد چه رسد به وقوع منازعه. این بحث در نظام بین‌الملل بسیار جدی است. بطور مثال، در بحث قطب بندی‌ها كه در حال حاضر یك ملت تلاش می‌كند در بین سایر ملت‌ها یارگیری كند بدون اینكه قبلا احتمال نزعی اصلا وجود داشته باشد. به این ترتیب، به نظر می‌رسد یكی از امكانات بسیار مهمی كه در مفهوم یا قرارداد صلح نهفته است، شارژ كردن مفهوم صلح ابتدایی است. این خیال‌پردازانه نیست بلكه ایجاد یك عرف جدید در نظام بین‌الملل و در مناسبات است. بطور مثال، در حوزه خصوصی مساله ربا در بانك‌هاست، مشكل ربا در قالب عقود متعارف، حل شدنی نیست. تنها راه آن تسالم است یعنی بین سرمایه‌گذار و سرمایه‌پذیر مصالحه‌ای به وجود آید و این صلح می‌تواند راه بانكداری را تا حدی باز كند. این را گفتم تا راه بیشتری برای صلح در روابط بین‌الملل و قراردادهای بین‌المللی باز شود. فرض این بحث یك مبنای فلسفی مهم دارد و آن، این است كه عقیده متفكرانی كه تایع این تقسیم‌بندی هستند بنیادگرایانه نیست، آنها معتقد هستند كه هم جنگ و هم صلح ساخته شده‌اند و می‌تواند به شكل دیگری ساخت. یعنی این‌گونه نیست كه جنگ اصل باشد و صلح مرهمی بر آن باشد یا صلح اصل باشد و جنگ، تركی بر كوزه صلح باشد. یعنی نه صلح اصل است و نه جنگ بلكه هر دو ساختگی هستند و اگر می‌شد تاكنون، چند قرارداد ساخت و مردم با آن آشنا باشند بعد از این نیز می‌توان قراردادهای دیگری ساخت تا عرف شود و مردم به تدریج بپذیرند، همانطور كه بیمه را پذیرفتند. به نظر می‌رسد در حوزه بانك نیز باید این بحث را وارد كرد. به همین دلیل است كه خیلی‌ها معتقد هستند كه صلح ابتدایی یك ترم خوب پرفایده است كه هم مبنای آن با نظریه‌های قبلی فرق می‌كند و هم این امكان را دارد كه ما را از جر و بحث در آن صلح‌های متعارف خارج كند.

اخلاق جنگ در سنت جنگ عادلانه
جواد حیدری
عضو هیات علمی دانشگاه شاهد

یكی از موضوعات و مسائل نظریه سیاسی مساله اخلاق و جنگ است. جاناتان گلاور در معرفی كتاب «انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم» می‌گوید «این ریشخند زمانه است كه بزرگ‌ترین جنایات بشر و بزرگ‌ترین جنگ و كشتار جمعی در قرن بیستم رخ داد و جدی‌ترین و عمیق‌ترین تحقیقات درباره اخلاق هم در همین قرن صورت گرفت». در سال‌های اخیر تحقیقات فراوانی راجع به اخلاق و جنگ و نسبت میان آنها صورت گرفته است. در ادامه گزارشی اجمالی و منسجم از این تحقیقات ارایه می‌كنم. جنگ فعالیتی به لحاظ اخلاقی مشكل‌آفرین است، در جنگ انسان‌ها در مقیاسی وسیع و به صورت تعمدی كشته و ناقص‌العضو می‌شوند. جنگ موجب تخریب و انهدام محیط زیست طبیعی و فرهنگی می‌شود، جنگ اختلالات تاثر‌انگیز اجتماعی و روان‌شناختی را به دنبال دارد. در مجموع می‌توان گفت كه چهار نظریه كلان درباره جنگ مطرح شده است: ١- صلح‌طلبی: صلح‌طلبی جنگ را به عنوان امری كاملا غیراخلاقی رد می‌كند، این نظریه ریشه در وظیفه گرایی و دیگرگزینی دارد. آدمی وظیفه دارد كه از كشتن دیگران اجتناب كند و اگر این آموزه را به نهایت خود برسانیم، می‌شود صلح‌طلبی. صلح‌طلبی می‌گوید در هیچ اوضاع و احوالی نمی‌توان فردی را كشت، فارغ از اینكه از این رهگذر این قتل چه خوبی حاصل آید یا از چه بدی‌ای اجتناب شود. ٢- واقع‌گرایی: این نظریه اخلاق را به عنوان امری كاملا نامربوط به جنگ رد می‌كند. این نظریه ریشه در خودگزینی و خودخواهی آدم دارد. بر اساس مبانی این نظریه هر وقت كه منافع آدمی ایجاب كرد، آدمی دست به خشونت جنگ می‌برد و هر وقت كه منافع ایجاب كرد، دست به سوی صلح و آشتی دراز می‌كند. آنچه تعیین‌كننده است، منافع آدمی یا منافع یك ملت است، به قول معروف «منافع را حفظ كن، یا به مردی یا به نامردی». ٣- نظامی‌گری رمانتیك: این نظریه جنگ را اوج تجلی فضایل اخلاقی می‌داند و قایل به این است كه فقط و فقط در جنگ است كه فضایل اخلاقی به اوج كمال می‌رسند. لذا این نظریه جنگ را محملی برای رستگاری آدمی یا محملی برای كسب افتخار می‌داند. ٤- سنت جنگ عادلانه: آبشخور این نظریه به سنت آگوستین بر می‌گردد، اگرچه در آثار افلاطون و ارسطو اشاراتی به آن یافت می‌شود. شرح و بسط مفصل آن مدیون متفكرانی است كه از فیلسوفان و مخصوصا الهی‌دانان قرون وسطا مانند آكویناس و سوارس متاثرند. هسته اصلی این سنت ریشه در ادیان ابراهیمی دارد. از تاثیرگذارترین نظریه‌پردازان جنگ عادلانه در سال‌های اخیر مایكل والزر و تامس نیگل هستند.

سنت جنگ عادلانه

سنت جنگ عادلانه نظریه‌ای بسیار مهم در تفكر سیاسی است. نظریه سیاسی هم كاركرد آرمانی دارد و هم كاركرد اقناعی. نظریه سیاسی آرمان زندگی جمعی را به تصویر می‌كشد و همچنین سعی دارد به تك تك انسان‌ها نشان دهد كه باید بخواهند زیر چتر این آرمان زندگی كنند. اما هم در مورد كاركرد آرمانی و هم در مورد كاركرد اقناعی پرسش جدی این است كه چگونه می‌توان به كاركرد آرمانی و كاركرد اقناعی یك‌باره جامه عمل پوشاند؟ و اینكه آیا آنها با هم لزوما تداخل پیدا می‌كنند یا خیر؟ اگر نتوان افراد معقول را برانگیخت تا از آرمانی پیروی كنند، آن آرمان هر چقدر هم برای تامل جذاب باشد، خیال‌پردازانه و ناكجاآبادگرایانه است. اما نظریه سیاسی‌ای كه كاملا به انگیزه‌های فردی و منفعت‌جویانه مقید شده باشد، ممكن است اصلا نتواند هر گونه آرمانی را در خود جای دهد و به سلب مسوولیت اخلاقی بینجامد. لذا ما به نظریه‌ای نیازمندیم كه به ما كمك كند تا بتوانیم انگیزش‌های دوگانه خود را در هم ادغام كنیم و رشد دهیم، یعنی هم انگیزش‌های خودگزینانه خود را تعطیل نكنیم و هم انگیزش‌های دیگرگزینانه خود را، بلكه این دو را با هم آشتی دهیم و اتحاد بخشیم. از انگیزش خودگزینانه ما نفع شخصی و واقع گرایی بیرون می‌آید و از انگیزش‌های دیگرگزینانه ما برابری طلبی و صلح‌طلبی. از یكسو اگر به صلح‌طلبی صرف تكیه كنیم، ممكن است نظریه سیاسی ما خیال پردازانه و ناكجاآبادگرایانه باشد، لذا صلح‌طلبی تمام عیار واقعیت تاریخ بشر و واقعیت روان‌شناسی بشر را نادیده می‌گیرد. جنگ از سرسخت‌ترین واقعیت‌های انسانی بوده است. از سویی دیگر اگر به واقع گرایی صرف تكیه كنیم و اخلاق را امری بی‌ربط به جنگ بدانیم، در دام سلب مسوولیت اخلاقی می‌افتیم. پس سنت جنگ عادلانه سنتی است در نظریه سیاسی جنگ كه می‌خواهد هم كاركرد آرمانی و انگیزش دیگرگزینانه و صلح‌طلبی را دنبال كند و هم كاركرد اقناعی، انگیزش خودگزینانه و واقع گرایی. به عبارت دیگر سنت جنگ عادلانه هم آرمان صلح‌طلبی را در خود دارد و هم مزیت واقع‌گرایی را.
تفكر جنگ عادلانه به عنوان یك سنت اخلاقی مورد بحث قرار می‌گیرد و نه صرفا به عنوان سنتی حقوقی. روابط پیچیده‌ای میان اخلاق و حقوق وجود دارد. اما به گمان من واضح است كه حقوق در بن و بنیان خود به تاملات اخلاقی نیاز دارد. این هم واضح است كه حقوق محلی یا بین‌المللی غالبا از بصیرت‌های اخلاقی عقب است. نظریه جنگ عادلانه سه ركن اساسی دارد: الف- عدالت قبل از جنگ؛ ب- عدالت حین جنگ؛ ج- عدالت پس از جنگ.

عدالت قبل از جنگ

نظریه جنگ عادلانه به ما می‌گوید كه قبل از شروع جنگ باید این شروط به صورت دقیق و كامل مراعات شود. نظریه‌پردازان مختلف به انحای گوناگون این شروط را بیان كردند. بر اساس عدالت قبل از جنگ شش شرط برای توسل اخلاقا مشروع به جنگ در اختیار داریم: ١- اعلام آغاز جنگ باید از سوی اقتداری مشروع صورت گیرد. البته تعیین مصداق اقتدار مشروع در روابط بین‌الملل كاری بسیار دشوار است. ٢- باید برای عزیمت به جنگ علل عادلانه‌ای وجود داشته باشد. تنها انگیزه‌ای كه جنگ را عادلانه و اخلاقی می‌كند، دفاع از خود است. حتی برای تبیین جنگ‌های پیشگیرانه باید به این اصل توجه داشت. ٣- جنگ باید آخرین راه‌حل باشد و باید از تمام نیروهای باوراننده و انگیزاننده استفاده كرد و اگر چاره‌ای نماند، به نیروی وادارانه و خشونت جنگ متوسل شویم. ٤- باید امید معقولی به موفقیت وجود داشته باشد. البته تفسیر موفقیت مهم است و یكی از مناقشات مهم در این سنت تفسیر این واژه است. ٥- به كارگیری خشونت باید با میزان مقاومت دربرابر كار نادرست تناسب داشته باشد. ٦- باید با نیت درستی جنگید.

عدالت حین جنگ

این اصل نشان‌دهنده آن چیزی است كه گاهی قواعد جنگ نامیده می‌شود، قواعدی كه تا حدی و گاهی در مجموع حقوق بین‌الملل و سازمان بین‌الملل جهت پرداختن به مقررات جنگ و نیز در مجموعه قوانین رهبری نظامی اندراج یافته است. دو اصل اخلاقی مهمی كه زیربنای اكثر مقررات را نشان می‌دهد و اصول اساسی عدالت در حین جنگ را تشكیل می‌دهد، عبارتند از: الف: اصل فرق‌گذاری: این اصل علی المبنا با مشروعیت اهداف و برنامه‌های هدفمند سر و كار دارد. این اصل می‌گوید باید میان نظامیان و غیرنظامیان مثل كودكان و زنان و پیران و كسانی كه یونیفرم نظامی ندارند تفكیك قائل شد و نیز در میان نظامیان میان جنگجویان و غیرجنگجویان مثل اسرا، زخمیان و كادر پزشكی و تداركات قائل به تفكیك شد. ب: اصل رعایت تناسب: بر طبق این اصل طرف درگیر در جنگ باید خساراتی را وارد كند كه متناسب با جبران آن ظلمی باشد كه در وهله اول آن را وارد جنگ كرده است. به عبارت دیگر در جنگ وقتی آسیب و خسارتی بر ما وارد می‌شود، باید واكنش ما متناسب با آن آسیب و خسارت باشد. در اینجاست كه می‌توان فهمید چرا بمب اتمی و سایر سلاح‌های كشتار جمعی به لحاظ اخلاقی غدغن هستند، زیرا این اسلحه‌ها نه می‌توانند اصل فرق‌گذاری را مراعات كنند و نه اصل رعایت تناسب را. بر اساس این دو اصل می‌توان گفت كاملا طبیعی است كه از تفكیك میان جنگیدن شرافتمندانه و جنگیدن ناشرافتمندانه دفاع كنیم. جنگیدن شرافتمندانه به این معناست كه خصومت یا تجاوزگری خود را به متعلق به حق آن معطوف كنیم، نه به هدفی حاشیه‌ای كه چه بسا آسیب پذیرتر است و می‌توان از طریق آن به متعلق به حق خود حمله مستقیم كرد.

عدالت پس از جنگ

عدالت پس از جنگ وقتی مراعات می‌شود كه عدالت قبل از جنگ و عدالت در حین جنگ رعایت شده باشد. دو روایت حداقلی و حداكثری از این عدالت وجود دارد. روایت حداقلی كانون توجه خود را بر حقوق فاتحان متمركز می‌كند و به دنبال محدود كردن آسیب‌هایی است كه فاتحان می‌توانند بر ارتش شكست خورده وارد آورند. روایت حداقلی می‌گوید فاتحان باید به طریقی عمل كنند كه علل عادلانه جنگ را تضمین كند و متجاوزان را مجازات كند. در مقابل روایت حداكثری كانون توجه خود را بر تكالیف فاتحان متمركز می‌كند و می‌گوید كسانی كه فاتح جنگ می‌شوند، دست كم باید این تكالیف را انجام دهند: ١- شرایط صلح باید متناسب باشد و به صورت علنی اعلام شده باشد. ٢- حقوقی كه از سوی متجاوزان تهدید شده بود، تضمین شود. ٣- مسوولیت شرایط صلح نباید بر دوش غیرجنگجویان باشد. ٤- كسانی كه مسبب و بانی جنگ تجاوزكارانه‌اند، باید مجازات شوند. ٥- كسانی كه جرایم جنگی مرتكب شدند باید مجازات شوند. ٦- باید پرداخت به قربانیان تجاوز تضمین شود. ٧- باید حكومت متجاوز بتواند آبرو و اعتبار از دست رفته خود را بازیابد.

جنگ برای آزادی

در پایان به دو نكته اشاره می‌كنم. نخست اینكه جنگ می‌تواند یكی از شروط سه گانه جنگ عادلانه را داشته باشد، یا دو یا تمام این سه شرط را مراعات كند. لذا از این سه معیار می‌توان برای ارزیابی اخلاقی تمامی جنگ‌ها استفاده كرد و تا زمانی كه این قواعد اخلاقی به حقوق دارای ضمانت اجرایی تبدیل نشوند، نمی‌توان چندان امیدی به مراعات این شروط سه‌گانه داشت. نكته دوم اینكه نظریه جنگ عادلانه به هیچ‌وجه نمی‌خواهد جنگ را زیبا جلوه دهد، بلكه به قول جان استوارت میل «جنگ چیز زشتی است، اما نه زشت‌ترین چیزها. وضع و حال رو به زوال و تحقیر شده حس اخلاقی و میهن پرستانه كه این عقیده را القا می‌كند كه هیچ چیزی ارزش جنگیدن ندارد بدترین چیز است. انسانی كه چیزی ندارد كه بخواهد برایش بجنگد، چیزی كه بیش از سلامتی و امنیت شخصی‌اش برایش اهمیت داشته باشد، چنین انسانی موجودی نگون بخت است كه از امكان آزاد بودن برخوردار نیست، مگر اینكه چنین آزادی‌ای از طریق جد و جهد انسان‌های بهتر خودش سرشته و صیانت شود».

.


.

فایل pdf گزارش «نشست اخلاق جنگ و صلح» در روزنامه اعتماد

.


.

نشست اخلاق جنگ و صلح با حضور سعید حجاریان، داود فیرحی و جواد حیدری

صلح پیشگیرانه نهایت پیشرفت است

محسن آزموده- عاطفه شمس

29 مرداد 96

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *