خشونت، این نامیمونترین کنش انسانی، که فرزند منحوس آمیزش قوه غضبیه و قوه شهویه آدمی است، این روزها بشریت را در کام خود فرو میبرد و چنگالهای خونینش را نه تنها در جان و مال مردم که در آینده بشریت نیز فرو میبرد و دیبای نازک خاطر کودکان را به تیغ جهل و ستم پاره میکند و از خیالهای رنگین کمانیشان تلی از خاکستر بر جای میگذارد. خشونت، خنده را از لبان کودکان میرباید و شادی را برایشان بی معنی میسازد، و این بزرگترین خیانتی است که به یک کودکان میتوان کرد.
کارل ریموند پوپر1، فیلسوف شهیر اتریشی، که در ایران بیشتر با نظرات سیاسی و کتاب “جامعه باز و دشمنانش2” شناخته میشود، کتابی دارد با عنوان “درس این قرن3”. چنانکه در برخی اقوال آمده است، ریاست دولت اصلاحات، خواندن این کتاب را به وزرای دولتش توصیه کرده بوده است. یکی از موضوعاتی که پوپر در این کتاب بدان پرداخته است خشونت و تاثیر آن بر نسل آینده است. در مقالهای در این کتاب با عنوان “تلویزیون نسل بشر را فاسد کرده است4”، وی خاطرهای را از زمانی که به عنوان یک معلم مشغول کار بوده است نقل میکند. پوپر چنین میگوید که در زمان معلمیاش نزاعی میان فرّاش مدرسه و همسرش رخ میدهد و او به روی همسرش چاقویی را بلند میکند که با ورود پوپر و دیگران به این درگیری، موضوع بدون خونریزی به پایان میرسد. سپس وی این نکته بسیار مهم را یادآوری میکند که این صحنه چاقو در دست داشتن در میانه درگیری، خشونت آمیزترین صحنهای بوده است که دانشآموزانش تا آن زمان دیده بودند. پوپر پس از نقل این خاطره به برخی برنامههای تلویزیونی ایراد میگیرد که با پخش صحنههای خشونت آمیز روح لطیف کودکانی را که چشم به تلویزیون دوختهاند فاسد میکند. امسال بیست و چهارمین سالی است که کارل پوپر نقاب در خاک کشیده است. گاهی با خود چنین میاندیشم که اگر کارل پوپر امروز از خاک برمیخیزید در باب نسبت خشونت با کودکان و وضع کنونی دنیا چه میگفت و چه مینوشت. شاید سیاستمداران را به باد انتقاد میگرفت و شاید جامعه بشری امروز را ناشی از فساد نسل بشری میخواند که در زمان نگارش کتابش به وسیله تلویزیون پدید آمده است. من در این مقاله کوشیدهام در سه حوزه که متعلق به دوران حاضر است، به بررسی نسبت میان کودکان و خشونت بپردازم و در نهایت جمع بندی خود را از این سه موضوع خواهم داشت.
بخش اول- کودکان در سایه خشونت تروریستها
نخستین نوع مواجهه کودکان با خشونت در دوران مدرن، حضور مستقیم و بی واسطه است. خواه خود کودک در قالب یک تروریست یا نظامی ظاهر شود، خواه حضور تروریستها و نظامی ها او را با خشونت از نوع برخورد نزدیک آشنا سازد؛ البته نقش تروریستها در این بخش پر رنگتر است.
تروریستها (مخصوصا تروریستهای قاره آفریقا و داعش) علاقه عجیبی به جذب و حضور کودکان در تشکیلات و اعمال سیاه و تاریک خود دارند. چندی پیش خبرها و تصاویری در رسانهها منتشر شد که من را عمیقا به فکر فرو برد. تصویر کودکی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، جلاد وار به سر یک اسیر گروه تروریستی داعش در عراق تیر خلاص میزند. مدتی بعد در لیبی، تروریست داعش یک سرباز ارتش را در برابر چشم کودکان سر میبرد و کودکان نظارهگر این صحنه هستند. و تصویری دردناکتر، تصویر دخترکانی خردسال که پوشیه زده کلاشینکفهایی را در دست گرفته اند که هم قد خودشان است و کودکانی که مشق جنگ میکنند و قتل و خونریزی میآموزند و لقب “شیر بچههای خلافت” گرفتهاند. از این تصاویر در میانه جنگهای داخلی آفریقا نیز به وفور یافت میشود. شاید حدود هشتاد سال پیش میتوانستیم در کشاکش جنگ جهانی دوم در اروپا و شرق آسیا نیز مشابه چنین صحنههایی را ببینیم اما امروز صرفا در خاورمیانه و آفریقا است که چنین تجلی میکنند. این صحنهها دردناکترین صحنههایی هستند که فرد میتواند ببیند. کودکانی که خشونت را به عریانترین و بدویترین صورت ممکن به صورت زنده همه روزه در مقابل چشمان خود میبینند، در آینده چه تاثیری از این صحنهها خواهند گرفت؟
پسرانی که به جای کتاب و اسباب بازی و دخترکانی که به جای کتاب و عروسک سلاحهای جنگی واقعی را در دست بگیرند و تفریحشان ریختن خون دیگران (حتی اگر مجرم حقیقی و مستحق مرگ باشند) بشود، به لحاظ روانی بسیار خشونت طلبتر از هم سن و سالهایشان خواهند بود که در محیطی طبیعی رشد کرده اند و این چنین است که قتل و جنایت در آنها نهادینه خواهد شد. هر کدام از این کودکان اگر مورد معالجه و درمان روانی قرار نگیرند بالقوه میتوانند در آینده خود گروه و دستهای تروریستی ترتیب دهند و خونریزیهای دیگری را آغاز کنند و خون به خون بشویند.
از آنجا که گروههای تروریستی زیر پرچم هیچ حکومت و سازمانی قرار نمیگیرند نمیتوان مستقیما فشار سیاسی چندانی بر آنها وارد آورد و تعهداتی بین المللی از آنها گرفت. از این رو تنها راه ممکن برای حل این مشکل، فشار به حامیان مالی و تسلیحاتی این تروریستها برای قطع حمایت و نیز از بین بردن گروههای تروریستی به طور کامل و صد البته تقابل ایدئولوژیک و عقیدتی برای نابود کردن ریشههای تفکر افراطی و خشونت طلب (در همه زمینهها) است.
اگرچه این نوع مواجهه کودکان با خشونت اثرگذاری فجیعی بر آنها میگذارد اما نباید چنین اندیشید که صرفا حضور مستقیم کودکان در جنگ عامل تخریب و فاسد کردن نسل بشر است، اگرچه روشنترین و ملموسترین آنهاست، و از باقی موارد چشم پوشانید و غافلانه تنها به این دلخوش باشیم که چنین خشونتهایی در جامعه را وجود ندارد. در دو بخش بعد به دو عامل دیگر در نهادینه شدن خشونت در کودکان خواهم پرداخت.
بخش دوم- کودک در سیطره خشونت رسانهها
نکتهای که کارل پوپر در باب خشونت و کودک بیان میکند و در مقدمه این جستار بدان اشاره شده است در جهان امروز با پیشرفت فناوری و در دسترس بودن آن هم از نظر فراوانی (کمیت) افزایش (و بلکه جهش) داشته است و هم از نظر کیفیت دچار دگرگونیهای اساسی شده است. افزایش وسایل ارتباط جمعی و در دسترس شدن آنها باعث شده است که کنترل ورودیهای به کودکان برای والدین مشکلتر از قبل بشود که این امر با رشد فضای مجازی و اینترنت به شدت آن افزوده شده است.
در کنار این رشد همه جانبه فناوریهای ارتباطی و صوتی و تصویری در دنیای معاصر، ماهیت برنامههای مربوط به کودکان نیز دچار تحول شده است. تا چند سال پیش برنامههای تلویزیونی و رسانهای مخصوص کودکان دارای ویژگیهای خاصی بودند که امروزه در تهیه برنامههایی با مخاطب کودک چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. ویژگیهایی که اگرچه به آنها در نگاه نخست چندان دقت نمیشد ولی تاثیر خود را به طور غیر مستقیم گذاشته است. برای مثال، یکی از این ویژگیها طبیعی بودن یا نزدیک به واقعی بودن شخصیتهای کارتونی بوده است. البته طبیعی (یا واقعی) به این معنا که موارد مشابه آن شخصیت را میتوان در عالم واقع یافت. یعنی شخصیتها یا انسان بودند یا حیوان، آن هم حیواناتی که شاید غیر طبیعیترین حالتشان حرکت روی دو پا بوده است، ولی خبری از هیولاها و موجودات فضایی که در تعلق به عالم خیال دارند، وجود نداشته است. به عبارتی فضای کلی تصویری کودکان در قبل به حقیقت نزدیکتر بوده است تا حال. علاوه بر این خصوصیت، خصوصیتی که به بحث این مقاله بیشتر مربوط میگردد ویژگی عدم وجود خشونت در انیمیشنها و برنامههای مربوط به کودکان است. در هیچکدام از کارتونهای کودکان، حتی هنگامی که گرگی به دنبال شتر مرغی، یا گربهای به دنبال موشی میدود، با اینکه بدترین ضربه ها را متحمل میشوند، ولی نه خونی دیده میشود و نه مرگی5 رخ میدهد. سومین مشخصه در کارتونها طبیعی نشان دادن وجود مشکل در زندگی و تلاش برای رفع آن مشکل با همه جوانب انسانی اش بوده است. مشکلی که گاه با طنز همراه بوده است و گاه بصورت جدی خود را نمایش داده است اما توسط شخصیتهای داستان برطرف شده اند. نکته مهمتر آنکه انیمیشنها و محصولات رسانهای با مخاطب کودک عموما مقتبس از کتابها و آثار نویسندگان بزرگ دنیا بوده است که در آنها نویسنده رویکردی با درون مایههای اخلاقی و فرهنگی داشته است.6
نگاهی به انیمیشنها و برنامههای مربوط به کودکان در این روزها تفاوت آشکاری را نسبت به قبل نشان میدهد. کارتونهایی که در آن موجوداتی خیالی با چهرههای عجیب نقش پردازی شده اند و هدف نیز کشتن و از بین بردن دشمنی فضایی یا زمینی است. از سوی دیگر مشخص نیست که هدف نهایی و درونمایه این فیلم یا کارتون که برای رده سنی کودکان ساخته شده است چیست. پس از دیدن ساعتها فیلم و انیمیشن کودکان آدمی هیچ پیامی (چه رسد به پیامی اخلاقی) را از آنها درک نمیکند و صرفا عمری گذرانده شده است. در برنامههای مربوط به بزرگسالان نیز چنین تغییری تا حدودی رخ داده است، اما برای کودکان این مسئله اثرگذاری عمیقتری را دارد. در کنار همه این مسائل با توجه به رشد فناوری و به خدمت گرفتن تکنیکهای نوین جذابیت بصری و هیجانی کارتونهای امروزی نسبت به کارتونهای سابق بسیار بیشتر شده است، اما این خلق هیجان، که به نظر من کاذبترین نوع هیجان است، صرفا در راستای ترویج خشونت (و نه حتی نفی آن و بلکه به نوعی مشروطیت بخشیدن به آن) قرار گرفته است.
بخش سوم- جنگ سالارانی خانه نشین
با ورود فناوری رایانهها به داخل خانهها و پدید آمدن رایانههای شخصی و به تبع آن رشد فناوری سخت افزار و نرمافزار و ورود سرمایه داران و شرکتهای ثروتمند به تجارت بازیهای رایانهای، مدخل دیگری در کنار محیط زیستن و تلویزیون به کودکان باز شد که بازیهای رایانهای (دنیای مجازی) نام گرفته است. این بازیها به علت جذابیت گرافیکی بالایی که دارند و نیز به سبب آنکه کاربر در آنها خود را در موقعیتی قرار میدهند که شاید در دنیای واقع امکان حضور در آن موقعیت با آن قابلیتها را نداشته باشند بسیار مورد توجه اقشار مختلف جامعه، مخصوصا کودکان قرار گرفته اند. همچنین فضاسازیهای مطابق واقع و ترکیب دنیای حقیقی و مجازی بر این جذابیت افزوده است، به گونهای که نه تنها کودکان، بلکه بزرگسالان را نیز مجذوب خود ساخته است. آش این مسئله چنان شور است که اعتیاد به بازیهای رایانهای به یکی از عوامل از هم پاشیدن زندگیهای مشترک تبدیل شده است و حتی در برخی خبرها آمده است که در برخی کشورهای شرقی و جنوب شرقی آسیا چند نفری جان خود را بر سر بازیهای رایانهای از دست دادهاند.
پدیدارشناسی بازیهای رایانهای (دنیای مجازی) و بررسی تاثیرات مثبت و منفی آن و سخن گفتن از نسبت دنیای مجازی و واقعی از حوصله این متن خارج است. اما ترویج خشونت از طریق بازی های رایانهای باید هم مورد توجه والدین و هم در صدر توجه متولیان امر فرهنگ و بازیسازان قرار گیرد.
اثرات ناشی از بازیهای رایانهای بر کودکان از منظر تلفیق دنیای مجازی و حقیقی و سخت کردن تفکیک میان آنها، مخصوصا با رشد فناوریهای سه بعدی و افزایش کیفیت پردازش تصویری، چه برای بازیهای دارای خشونت و چه برای دیگر بازیها مسئلهای است که باید مورد توجه و تامل قرار گیرد. اما در باب بازیهایی که در آنها خشونت موج میزند و خون ریختن و خون بازی زمینه اصلی داستان بازی است، این اثر بسیار خطرناکتر است، چرا که باعث نهادینه شدن خشونت، و حداقل، باعث عادی شدن خونریزی در ذهن کودکان میشود. این خطر با افزایش کیفیت فناوری شدیدتر میشود، چرا که در بازیهای سالهای اخیر، فضای مجازی دقیقا همانند واقعیت است و حتی در برخی از بازیها از وسایل ارتباطی سه بعدی استفاده شود و فرد عینا خود را در همان شرایط بازی میبیند و چنان از فضای حقیقی خارج میگردد که تفکیک میان محیطهای مجازی و حقیقی برای او سخت میشود.
تاثیر بازی های خشونت بار از فیلم های خشونت بار بسیار بیشتر است، چرا که در این بازیها خود فرد، در مقام اول شخص، تجربه خونریزی و جنگ افروزی و جنگ طلبی را تجربه میکند. کودک خود را نه در اتاق خود و روبروی تلویزیون، که سپهسالاری جنگاور میبیند که با تاکتیکهای جنگاورانه (چه در بازی های استراتژیک و چه در بازی های اول شخص جنگی) به سمت دشمن حمله میبرد و خون میریزد و همرزمانش روی زمین میافتند. گاه در گذشته و در زمان جنگ جهانی دوم است و برای ارتش آمریکا یا آلمان مبارزه میکند و گاه به آینده میرود و در جنگ بین زمینیان و فضائیان ستیزه میکند، و گاه در سرزمینی خیالی با موجوداتی خیالی نبرد میکند، گاه در واقعه ای غیر واقعی مانند نبرد میان شوروی و آمریکا شرکت میکند، و گاه در آخر الزمان باید از چنگال مرده های زنده شده (زامبیها) بگریزد. و البته در برخی موارد به فاصله چند ساعت در همه این عوالم سیر میکند و هر کدام را به جلو میبرد و حتی شب ها به جای شنیدن و خواندن “قصه های خوب”، صدای تیر و تفنگ و موشک را میشنود و کشته شدن و کشتن را میبیند، و هر بار حریصتر میشود که بتواند بیشتر بکشد و بیشتر خون بریزد تا به پیش برود و مدال فرضی بگیرد. در مدرسه نیز با دوستانش سخن از آخرین تکنیک ها و رمزها و روشها میکند که چگونه بتواند بر آن دشمن فرضی پیروز شود.
نتیجه این میشود که این کودک با فکر خون ریختن از خواب برمیخیزد، در مدرسه از همکلاسیهایش روشهای خون ریختن میآموزد و شبها نیز خون میریزد تا به خواب رود (البته اگر رود!). پدر و مادر نیز از این خرسندند که فرزند دلبندشان در اتاقش به کارهای خودش مشغول است و از فضای آلوده شهر مصون مانده است و نمیدانند که خشونت را به درون خانه خود راه داده اند بی آنکه از آن باخبر باشند. با توجه به مشکلاتی که امروزه گریبانگیر خانواده ها شده است و کم توجهی که والدین نسبت به فرزند خود نشان میدهند و موفقیت کودک خود را تنها در خوراک و پوشاک و مدرسه چند زبانه با هزینه های میلیونی میبینند، غفلت از این مسئله در جامعه بسیار فراگیر شده است که خطر بزرگی برای نسل آینده خواهد بود. نسلی که کودکیاش را در خشونت ورزی گذرانده است و در بهترین حالت خشونت برایش امری عادی است. حتی شاید بتوان ادعا کرد در ناخودآگاهش به قدری رسوخ کرده است که برایش عادی است که برای رسیدن به مقصودش از دیگران نربان بسازد و حتی اگر لازم باشد خون دیگران را بریزد. وحشتناکتر آنکه گاهی اوقات این کشتن با خوشحالی همراه است، یعنی فرد از کشتن دیگری (حتی اگر در دنیای مجازی باشد) نه تنها ناراحت نمیشود بلکه لذت میبرد و برای موفقیت خود به سرزمین دیگری حمله میکند و آن سرزمین را غارت میکند و ساکنانش را از دم تیغ سربازانش میگذراند و بر اندوخته های خود میافزایدو مطلقا از نظر اخلاقی خود را مواخذه نمیکند. چنین میشود که کسانی که در میان همسایگان خود سر به زیرترین و محجوبترین و تودارترین افراد شناخته میشوند ناگهان تحت تاثیر یک جرقه، چونان انباری باروت تبدیل به ماشین کشتاری میشوند که به زن و مرد و بچه رحم نمیکنند.
نتیجه گیری
عجیب است که قرن حاضر، با داشتن تجربه دو جنگ جهانی، چنین در خشونت در پیچیده است. خشونتی که از سالهای آغازین این قرن آغاز شد و هنوز آتشش فروکش نکرده است. خشونتی که تا خانه و کاشانه مردمان که بایستی محل امن و آرامش باشد نفوذ کرده است. در این میان کودکان آسیب پذیری بسیاری مقابل این پدیده ناخوشایند دارند و از این منظر، کودک در محاصره سه منبع رواج خشونت قرار گرفته است. هرگونه که تحت تاصیر این منابع باشد، خواه به طور مستقیم در میانه خشونتها قرار گیرند و خواه به طور غیر مستقیم توسط رسانههای جمعی یا دنیای مجازی در تیر رس خشونت و خشونت ورزی قرار گیرند، بایستی راهکاری موثر و مناسب را برای هر کدام از این موارد یافت و به کار بست.
برای مورد نخست، باید با گروه های عامل خشونت شدیدا و با قدرتی جمعی و بینالمللی بی هیچ مماشاتی برخورد کرد. با کسی که توانایی برخورد عقلانی با نقدها را ندارد و زمانی که با او از در عقلانیت صحبت میشود ترجیح میدهد به روی شما اسلحه بکشد و خون شما را بریزد نمیتوان با آرامش و منطق گفتگو کرد بلکه باید با قدرت بالا نسبت به سرکوب آن اقدام کرد. نمیتوان با گروه های سلفی تندرو (تکفیری) از در منطق و عقلانیت وارد شد. گروههایی که به کشتن مخالف و منتقد به چشم بلیط بهشت مینگرند. البته در این نبرد یک وضعیت پیچیده وجود دارد. گروههای تکفیری مانند آن اژدهای هفت سری است که با قطع هر سرش هفت سر دیگر در میآورد و درنده خوتر میشود و نیز باید به یاد داشت که برخورد صرفا نظامی خشونت را افزایش میدهد. چنین بود که با از بین رفتن القاعده، داعشیانی پدید آمدند که در خشونت و جنایت علیه بشریت روی سلف خود را سفید کرده اند. بایستی در کنار کارهای نظامی به تحرکات ایدئولوژیک و منطقی نیز پرداخت تا از رشد این غدد سرطانی و پیشرفتشان جلوگیری کرد و اندیشهها را چنان با منطق بارور کرد و ذهنمردمان را چنان ورزیده کرد که در دام مغالطههای این ایدئولوژیهای خونریز نیفتند.
در مورد دوم، اربابان رسانه و بزرگان قوم باید نسبت به انتخاب برنامه های مخصوص کودکان دقت بیشتری به خرج دهند و نکات ریز و درشت را با توجه به فرهنگ بومی و ملی در نظر گیرند. همچنین والدین باید نظارت بیشتری بر برنامه هایی که کودکان نگاه میکنند داشته باشند. این کار برای والدینی که بنا به نیاز هر دو شاغلند و فرزندشان را ساعاتی تنها در خانه میگذارند ضروریتر است. گمان نباید برد که صرفا فضای بیرون از خانه برای کودک خطرناک است. فضای داخل خانه نیز میتواند همانند یک میدان جنگ برای کودک تجربه خشونت به دنبال داشته باشد.
در مورد سوم است که نقش خانواده بسیار پر رنگتر میگردد. والدین نباید برای در خانه نگهداشتن کودکانشان آنها را به میان میدان نبردی مجازی سوق دهند و آنها را از چاله به چاه بیفکنند. هر چند باید این کار را با ظرافتهای روانشناسانه انجام داد که جای آن است متخصصان روانشناسی و تربیتی کودکان وارد عمل شوند و راهکاری عملی و بومی ارائه دهند.
در انتها توجه به یک نکته را ضروری میدانم و آن اجتناب از فرو افتادن در گرداب تئوری توطئه است. نباید چنین اندیشید که کشورهای غربی و شرقی، غرب استعمارگر و شرق تجاوزگر، برای نابودی و استحاله فرهنگی ایران و اسلام، یا بر اساس برنامههای استعمارگرایانه چنین برنامهها و بازیهایی را صرفا برای ما ساخته اند. چنین نیست، چرا که نخستین بازار مصرف این بازیها کشورهای خودشان است و بسیاری از این بازی ها و انیمیشنها به طور غیر قانونی و بدون مجوز از سازنده در کشور ما پخش میگردند. کاری که آنها میکنند و ما نمیکنیم این است که در آن کشورها به سن مناسب برای مخاطبین توجه بیشتری میشود در حالیکه در کشور ما به نظر میرسد فروشندگان و والدین و حتی خود کودکان به سن مناسب برای کارتون ها و بازی ها که بر روی آنها نوشته شده است مطلقا توجهی ندارند و به علامت رده بندی سنی محصولات مجازی و فیلمها و انیمیشنها دقت نمیکنند که بایستی این روند اصلاح گردد. خشونت اگر در میان کودکان کشوری نهادینه گردد آینده نامناسبی را رقم میزند. بهتر است به جای این موارد، کودکان را با کتاب آشتی داد و برای آنها وقت گذاشته و حکایتهای بوستان و گلستان و مثنوی و شاهنامه و دیگر کتب ارزشمند را نقل کرد که بسی نکته های اخلاقی در خود دارند که چشم آدمی را بر روی حقیقت عالم باز میکنند. اینها کتبی بوده اند که از میان سدهها سربلند بیرون آمده اند و همگان بر ممتاز بودن آنها صحه نهاده اند. باید به یاد داشت که شاید یک نسل اشتباه کند، شاید یک جامعه اشتباه کند اما جامعه انسانی در دراز مدت در انتخابهایش اشتباه نمیکند و اگر برخی کتابها در تمام دنیا صاحب حرمت و احترامند بی سبب نیست و واقعا ناگوار است که فرهنگی که چنین نویسندگانی را در خود پرورش داده است از معانی عالی مورد توجه آنها خالی گردد و به ورطه بی اخلاقی و خشونت بیفتد.
.
.
توضیحات:
1- Sir Karl Raimund Popper
2- Open society and its Enemies
3- The Lesson of this century
4- Television corrupts mankind, It is like war
5- مرگ به معنای مرگهایی که در وسایل ارتباط جمعی کنونی نشان داده میشود، مخصوصا در بازیهای رایانهای.
6- مانند انیمیشن بابا لنگ دراز نوشته جین وبستر، هاکلبری فین نوشته مارک توآین، آنه شرلی نوشته لوسی مونتگمری، زنان کوچک نوشته لوییزا الکات
.
.
کودک و خشونت
حامد فرنقی زاد
منبع: سایت فرهنگی نیلوفر
.
.