باید رازی داشته باشی تا بتوانی به زندگیِ خود ادامه بدهی. اگر رازت را نیابی، خودت را گم کردهای. اگر رازت را رها کنی مردهای، اگرچه به زندگی تظاهر کنی. اما اگر با رازت آشتی کنی زندهای، اگرچه با مرگِ خویش در تقلّا باشی.
راز زندگی نیست؛ راز مردنی است که مشغولِ آنی. راز ظهورِ خداوند در برابرِ تو نیست؛ راز عدمِ حضورِ او در تو است. راز شگفتیِ جهان نیست، بیهودگی و تهیبودگیِ آن است. راز روشنایی و آشگارگی نیست، تاریکی و تیرگیِ درونِ شبناک و غمناکِ تو است. راز زیبایی جهان نیست؛ راز نازیباییِ جانِ تو است. راز پاداشِ اعمالِ تو نیست؛ گناهِ بودنِ تو است. راز سرشاری ذهن نیست؛ سنگینی و سرباریِ آن است. راز زاییدهٔ روح نیست؛ زائدهٔ روح است. راز شکافی در اعماقِ تو است.
راز تو را فراسو نمیبَرَد؛ راز اصلاً تو را فرانمیبَرَد. راز خلأیی در همین سو است؛ سیاهچالهای است که تو را در خود فرومیبَرَد. راز تو را به هیچ خاطرهٔ ازلی رجعت نمیدهد یا هیچ پیوند نخستینی را تداعی نمیکند. راز تنها نسیانِ ازلی و حرمانِ ابدیات را به تو یادآوری میکند.
راز گفتنی نیست، چرا که راز «هستی» نیست. «زبان» بیانگرِ هستی است که از ذهن تراوش میکند، اما راز «نیستی» است که روح را به سُخره درمیآورد. راز گفتنی نیست؛ راز در تو میماند و هر لحظه تو را رویِ دِگر میدهد.
راز «معمّا» نیست که با تعقّل زُدوده و یا با تجربه گشوده شود. راز «سِرّ» نیست که بر آفتاب افکنده شود و یا بر سَرِ دار هویدا گردد. راز تا به ابد در نهانخانهٔ دل مکتوم و سَر به مُهر میمانَد. راز هرگز نمیمیرد. راز حتّی با تو هم نمیمیرد. راز در سینهٔ تو میمانَد و بعد از تو مُبدّل به نغمه و فغانی بر لبانِ بلبلان میگردد و آواز و نوایِ سیاوُشان میشود.
عشق طبیب و دوایِ راز نیست، پرستار و تسلّایِ راز است. عشق زیبا نیست، مرهمِ نازیباییها است. عشق سرشاری نیست؛ همآغوشیِ تُهیایِ دو روح است. عشق سرفروآوردنِ دو راز است.
عشق همرازی و بیرازیِ یاران نیست؛ همراهی و همدلیِ آنها در نهانداریِ رازها است. خلوتِ عاشقان سرریزی رازهایشان نیست؛ مراقبهای متقابل برای مراقبت از رازهای یکدیگر است.
دروغ است که عاشقان چیزی را از هم نهان نمیدارند و هر رازی را میانِ خود بیان و عیان میکنند. «سکوت» هنرِ عاشقان است. سکوت زبانِ گویایِ رازهایِ نهان است. سکوتِ عاشقانه شبیهترین چیز به راز است.
«هنر» بیانِ رازها نیست؛ بیانِ بیانناپذیریِ رازها است. «هنرِ زبان» آشکارسازی و معمّازدایی است، اما «زبانِ هنر» خاموشی و رازپوشی است. هر اثرِ هنری سکوتی است برای ادایِ احترام به رازهای بینام و مسکوتِ ابدی.
.
.
تأمّلی دربارهٔ راز (بخشی از مجموعهٔ «کلماتِ باطل»)
نویسنده: مسعود زنجانی
.
.