محسنِ زمانی:
اشاره: آنچه میخوانید معرفی کتاب «هراس از معرفت: در نقد نسبیانگاری»، اثر پل بوغوسیان، ترجمهی یاسر میردامادی است. این کتاب از سوی نشر کرگدن به تازگی منتشر شده است. دکتر محسن زمانی پژوهشگر و مدرس فلسفهی تحلیلی در پژوهشگاه دانشهای بنیادی (IPM) است.
1- مقدمه
«حقیقت نسبی است». «واقعیت ساختهیِ ما است». «هرکس قدرت دارد، واقعیت و اخلاق را میسازد». «پارادایمها قیاسناپذیر اند». «جهانِ مدرن با جهانِ سنتی متفاوت است». «پست مدرنها نشان داده اند که نه صدقی وجود دارد و نه عقلانیتِ مستقل از سنتی». «این عقلانیتی که از آن دم میزنی ساختهیِ غربیها است، ما باید عقلانیتِ خودمان را بسازیم». «نمیتوان ثابت کرد که پزشکیِ جدید بهتر از پزشکیِ قدیم است. دورهیِ این اثبات کردنها گذشته است». «مسحیت برایِ مسیحیان صادق است و اسلام برایِ مسلمانان». «انشتن [کذا فیالاصل] نشون داده که همه چی نسبیه».
احتمالن شما هم چنین جملههایی را شنیده اید. معمولن کسانی را که اینگونه ادعاهایی میکنند «نسبیانگار» میخوانند. نسبیانگاری دربارهیِ هر حوزهای، اجمالن، بدین معنا است که در آن حوزه واقعیتی مستقل از اشخاص و جامعهها وجود ندارد. نیازی نیست که جستوجویِ زیادی کنیم تا دریابیم نسبیانگاری، یا آنچه گمان میشود نسبیانگاری است، در ایران بسیار پرطرفدار است، مخصوصن در میانِ تحصیلکردگان. اگر در خیابانهایِ تهران، مثلن، به عامیای بگویی که اگر انسانی نمیبود، کوهِ دماوندی در کار نمیبود، احتمالن دیوانهات خواهد پنداشت. ولی در همین تهران، اگر به خیلی از تحصیلکردگان بگویی فکر میکنی کوه، الکترون، یا برخی ارزشهایِ اخلاقی مستقل از ما انسانها وجود دارند، به احتمالِ زیاد باید منتظر باشی که سخنرانیای دربارهیِ تامس کوون، دلوز، فیزیکِ کوانتم، کلانروایتها و مانندِ آنها بشنوی؛ خود اگر متهم به دگم و فناتیک بودن نشوی.
اینهمه بدین معنی نیست که نسبیانگاری از سنخِ عقایدالعوام است و شایستهیِ تامل و تدقیق نیست. اتفاقن فیلسوفانِ بزرگی و دانشمندانِ علومِ تجربی و انسانیِ برجستهای، چه در بینِ متقدمین و چه در بینِ متاخرین، چه در بینِ قارهایها و چه در بینِ تحلیلیها، نسبیانگار اند. اما همانند هر مرام و مکتبی که مد میشود، نسبیانگاری هم در معرضِ این خطر است که بد فهمیده شود. مشخصن ممکن است چنین دردسری رخ دهد: صورتبندیِ مبهمی از آن به دست داده شود، چنانکه بینِ تعبیرهایی متفاوت از آن نتوان تمییز گذارد. بدین معنی که با در نظر داشتنِ تعبیرِ درستی از آن صورتبندی، گمان کنند که تعبیرهایِ دیگری از آن هم درست اند. بگذارید چند مثال بزنم.
ادعای 1: این که اخلاطِ اربعه وجود ندارند، برایِ تو صادق است.
تعبیرِ اول: تو این را صادق میشمری که اخلاطِ اربعه وجود ندارند. دیگرانی آن را صادق نمیشمرند.
تعبیرِ دوم: هم باورِ تو بدین که اخلاطِ اربعه وجود ندارند، به یک معنی از صدق، صادق است و هم باورِ من به این که اخلاطِ اربعه وجود دارند، به یک معنیِ دیگری از صدق، صادق است.
ادعایِ دوم: باور به این اخلاطِ اربعه وجود ندارند، برایِ تو عقلانی است.
تعبیرِ اول: تو شاهدهایی داری که این باورات را عقلانی میکنند که اخلاطِ اربعه وجود ندارند. برخی افراد شاهدهایِ دیگری دارند که این باورشان را عقلانی میکند که اخلاطِ اربعه وجود دارند.
تعبیرِ دوم: شاهدهایی که من و تو در اختیار داریم باور تو را به این که اخلاطِ اربعه وجود دارند عقلانی میکنند، ولی همین شاهدها این باورِ مرا عقلانی میکنند که اخلاطِ اربعه وجود ندارند.
ادعایِ سوم: علاقهها و منفعتهایِ تو تبیین میکنند که چرا باور داری اخلاطِ اربعه وجود ندارند.
تعبیر اول: این که باور داری اخلاطِ اربعه وجود ندارند از جمله به این سبب است که به این موضوع علاقمند ای و در کشفِ حقایقی دربارهیِ آنها سودی به دست میآوری. به همین سبب سعی کرده ای شاهدهایی دراینباره به دست آوری و بر اساسِ آنها چنین باور آورده ای.
تعبیرِ دوم: شاهدها نقشِ تعیینکنندهای در کسبِ این باورات نداشته اند. تنها چون دوست داری یا به نفعات است، چنین باوری آورده ای.
کسی که نسبیگرا نیست میتواند با تعبیرهایِ اول هر سه ادعایی که آوردم موافق باشد. در مقابل تعبیرهایِ دوم این سه ادعا از نسبیانگاشتنِ، به ترتیب، این سه حوزه خبر میدهند: واقعیات، توجیه، و تبیینِ عقلانی. نکته این است که گاهی ادعاهایِ سه گانهیِ پیشگفته مطرح میشوند و، باتوجه به مقبولیت شهودیِ تعبیرهایِ اولِ آنها، گمان میرود که به سودِ تعبیرهایِ دوم استدلال شده است. اگر آنچه را که تا به حال نوشتم جالب یافته اید، به احتمال زیاد از خواندنِ این کتاب بسیار لذت خواهید برد: هراس از معرفت در نقد نسبیانگاری، نوشتهیِ پل بوغوسیان، ترجمهیِ یاسرِ میردامادی. نشرِ کرگدن. 1395.
این کتاب را یکی از فیلسوفانِ تحلیلیِ بزرگ و معاصر نوشته است، و چنانکه انتظار میرود، پر از تدقیقهایی دربارهیِ چیستی ادعاهایِ نسبیانگارانه و بررسی دلیلهایِ له و علیه آنها است. تفکیکهایی که بینِ تعبیرهایِ مختلف از ادعاهایِ سهگانهیِ بالا آوردم، سادهترین تدقیقهایِ کتاب اند و آنها را در یکیدو فصل اول آن خواهید یافت.
اگرچه هدفِ بوغوسیان ردِ نسبیانگاریِ معرفت است، این کتاب برایِ مدافعانِ نسبیانگاریِ معرفت هم بسیار خواندنی است. هم بدین سبب که با خواندنِ آن میتوان از منقحترین صورتبندیهایِ نسبیانگاری آگاه شد و هم بدین سبب که نویسنده کوشیده است، لااقل به زعمِ خود، تقریری به دست دهد از بهترین استدلالهایی که ممکن است به سودِ نسبیانگاری آورده شوند. ایبسا برخی از این استدلالها را خودِ نسبیانگاران نیز، بدین دقتی که در کتاب آمده است، نیاورده باشند.
نویسنده در مقدمه میگوید که با این که کتاب را برایِ خوانندهیِ غیرِ متخصص نوشته است، کتاب برایِ کسانی که فلسفه را حرفهای دنبال میکنند هم نکاتِ زیادی دارد. اقبالی که دیگر فیلسوفان به این کتاب نشان داده اند، مویدِ این ادعا است. با جستوجویی ساده در گوگل اسکالر درخواهید یافت که در حدودِ ده سالی که از انتشارِ این کتاب گذشته است، بیش از 700 بار در مجلهها و کتابهایِ تخصصی به این کتاب ارجاع داده اند. چنین تعداد ارجاعی به آثار فلسفی معاصر نادر است.
2- در کتابِ هراس از معرفت چه خواهید یافت؟
کتابِ بوغوسیان، علاوه بر مقدمه و پسگفتار، هفت فصل دارد. «برساختنِ اجتماعی معرفت»، «برساختنِ واقعیات»، «نسبیسازیِ واقعیات»، «دفاع از نسبیانگاریِ معرفت»، «رد نسبیانگاریِ معرفت»، «حلِ یک تناقضنما»، و «دلایلِ معرفتیِ و تبیینِ باور». مترجم دو ضمیمه هم به کتاب افزوده است. یکی به قلم نویسنده و دربارهیِ نسبیانگاریِ اخلاق و دیگری مرروی انتقادی بر کتاب که هاروی سیگل نوشته است. در ادامه گزارشی کوتاه از این فصلهایِ هفتگانهیِ پیشگفته به دست میدهم.
در فصلِ «برساختنِ اجتماعیِ معرفت» به تقابل رویکردهایِ عینی و برساختی به صدق و توجیه پرداخته میشود. در این شکی نیست که برخی امور، مانندِ پول، برساختهیِ انسانها اند. انسانها برایِ رسیدن به منفعتهایی پول را ساخته اند و میتوانستند چنین نکنند. اگر انسانی نمیبود پولی هم در کار نمیبود. لااقل در بادی نظر، برخی امور، مثلِ کوه دماوند یا الکترون، برساختهیِ آدمیان نیستند، عینی اند. نسبیانگارانِ واقعیات اینها را هم مانند پول برساختهیِ آدمیان میدانند. و سعی دارند نقابِ عینی بودن را از چهرهیِ آنها بردارند. نسبیانگاری به دو امرِ دیگر مربوط به معرفت هم میتواند اطلاق شود: توجیه و تبیین عقلانی. طبقِ نسبیانگاریِ توجیه، این که شاهدی مویدِ باوری است، امری است برساختهیِ اجتماع. نسبیانگاریِ تبیین عقلانی بدین معنی است که هیچگاه نمیتوان تنها بر اساس شواهد تبیین کرد که چرا کسی باوری آورده است. همیشه علاقهها و منفعتها را هم باید در چنین تبیینی آورد. کسی که حداقل به یکی از این سه نسبیانگاری باور داشته باشد، نسبیانگارِ معرفت است. نویسنده در ادامه میکوشد که هر سهیِ این آموزهها را رد کند.
در فصلِ برساختنِ واقعیات آموزهیِ نسبیانگاری واقعیات بررسی میشود. در این فصل نظرهایِ این نسبیانگارانِ واقعیت بررسی میشود: گودمن، رورتی، پاتنم. گودمن و رورتی این را مویدِ نسبیانگاری میدانند که واقعیت وابسته به توصیف است. واضح است که این ادعا ملازمِ نسبیانگاریِ واقعیت است. اما بوغوسیان همچنین متذکر میشود که اغلب این ادعا با ادعایِ دیگری، نسبیتِ اجتماعیِ توصیفات، خلط شده است که الزامن نتیجههایِ نسبیانگارانه ندارد. طبقِ ادعایِ اخیر این که کدام طرحواره را برایِ توصیف جهان برگزینیم وابسته به علاقههایِ ما است. بوغوسیان سپس به برساختانگاریِ کاردِ کیکبری میپردازد، آموزهای که پاتنم بدان قائل است. ایدهیِ اصلیِ پاتنم این است که میتوان جهان را به شیوههایِ کاملن متفاوتی تقسیم کرد و با برگزیدنِ هر یک از این شیوهها به وجودِ شیءهایِ کاملن متفاوتی متعهد میشویم. پس نسبیانگاریِ واقعیات درست است. بوغوسیان میگوید این استدلال تنها نشان میدهد راههایِ متعددِ صادقی برایِ توصیفِ جهان وجود دارند. وانگهی در این تصویر وجودِ مستقل از طرحوارهای که به شیوههایِ متعدد «برش» میخورد مفروض است. بوغوسیان مشکلِ مهم این روایتها را از نسبیانگاریِ واقعیات این میداند که ناقضِ اصلِ امتناعِ تناقض اند. اگر من واقعیتِ الف بودنِ ب را برساخته باشم و شما واقعیتِ الف نبودنِ ب را، آنگاه باید هم الف ب است صادق باشد و الف ب نیست.
در فصلِ «برساختانگاریِ نسبیگرایانهیِ رورتی» روایتی از نسبیانگاریِ واقعیت میآید که از جمله برایِ دفعِ آخرین اشکال بندِ قبل مطرح شده است. در این تلقی از نسبیانگاریِ واقعیات، صادق بودنْ امری است وابسته به نحوهیِ سخن گفتن. ممکن است الف ب است در نحوهیِ سخن گفتنِ من صادق باشد و الف ب نیست در نحوهیِ سخن گفتنِ شما. البته در اینجا تناقضی در کار نیست. چنانکه در این تناقضی نیست: هورت کشیدنِ غذا در آسیایِ دور مطلوب است و در ایران مطلوب نیست. بوغوسیان سپس به نقدِ این نسبیانگاری میپردازد. استدلالی سنتی وجود دارد که مدعی اند نشان میدهد چنین نسبیانگاریای خودشکن است. بوغوسیان استدلالِ سنتی را نمیپذیرد، اما استدلالی مشابه علیه نسبیانگاری میآورد. ایدهیِ اصلی استدلالِ را با این پرسش میتوان دریافت. فرض کنید پذیرفتم که وقتی الف را اظهار میکنم، واقعن اظهار میکنم که طبقِ نظریهای که پذیرفته ام الف. اما آیا این ادعایِ اخیر مطلقن صادق است یا در نظریهای که پذیرفته ام؟
در فصلِ «دفاع از نسبیانگاریِ معرفت» استدلالی به سودِ نسبیانگاری توجیهِ آورده میشود. مطابقِ این دیدگاه، ممکن است شاهدِ واحدی گزارهای را برایِ کسی موجه کنند و نقیضِ آن را برایِ کسی دیگر. چنانکه رورتی میگوید، در نزاعِ بینِ گالیله و بلارمین بر سرِ ثابت یا متحرک بودنِ زمین، دو طرفِ مناقشه در باورِ خود موجه بودند. زیرا این دو اصلهایِ معرفتیِ متفاوتی را پذیرفته بودند. مطابقِ یکی از این اصلها وحی توجیهبخش است و مطابقِ دیگری مشاهده. نکته این است که هیچیک از این دو اصلِ معرفتی برتریای بر هم ندارند. پس این ادعا درست نیست که شاهدی باوری را توجیه میکند یا نمیکند، بلکه باید گفت شاهدی در دستگاهِ معرفتیِ خاصی باوری را توجیه میکند یا نمیکند. با در نظر داشتنِ این نکته، بوغوسیان استدلالی به سودِ نسبیانگاریِ توجیه میآورد که لباللبابِ آن این است: برایِ این که استدلالِ کنیم اصلهایِ معرفتیِ ما بهتر از اصلهایِ معرفتی رقیب اند، باید از اصلهایِ معرفتیای سود ببریم. اگر از اصلهایِ معرفتیِ خود سود ببریم، دچار دور، دورِ هنجاری، شده ایم و اگر از اصلهایِ معرفتی رقیب استفاده کنیم، به هدف نمیرسیم. پس ممکن نیست بدانیم که کدام اصلهایِ معرفتی مطلقن درست اند.
فصلِ «ردِ نسبیانگاریِ معرفت» با شرح و رد روایتِ نیگل از استدلالِ سنتی علیه این آموزه شروع میشود. سپس بوغوسیان متذکر میشود که نسبیانگارِ معرفت برایِ این که ادعاهایِ معرفتیِ خود را کاذب نخواند، باید آنها را ناکامل بداند. به عبارتِ دیگر، مثلن، این ادعایِ معرفتی نه صادق است و نه کاذب: مشاهدهیِ الف باورِ ب را موجه میکند. آنچه صدقوکذببردار است چنین چیزی است: شاهدِ الف، در نسبت با نظامِ معرفتی ج، باور به ب را موجه میکند. طبقِ این تلقی، نظامهایِ معرفتی، که خود شاملِ گزارههای اند که صورتهایِ کلیتر ادعایِ پیشگفته اند، نیز ناکامل اند. پرسش این است که چگونه گزارههایی ناکامل در نسبت با گزارههای ناکاملِ دیگری قرار میگیرند؟
بوغوسیان در فصل «حلِ یک تناقضنما» به تناقضِ نتیجههایِ دو فصلِ قبل میپردازد. او در یک فصل به سودِ نسبیانگاریِ توجیه استدلال آورده است و در دیگری به زیاناش. به نظرِ او، راهِ حل این است که یکی از مقدمههایِ استدلالی را که به سودِ نسبیانگاریِ توجیه آورده شد، نپذیریم: تنها وقتی مجاز ایم که از اصلهایِ معرفتی سود ببریم که برایِ آنها استدلالی در اختیار داشته باشیم. البته با رد این اصل به این متعهد نمیشویم که هیچگاه نباید در اصلهایِ معرفتیِ خود شک کنیم. مراد این است که تا وقتی دلیلی برایِ چنین شکی نیافته ایم، مجاز ایم که از آنها سود ببریم.
موضوعِ فصلِ «دلایلِ معرفتی و تبیینِ باور» سومین آموزهیِ نسبیانگارانه بررسی میشود: نسبیانگاریِ تبیینِ عقلانی. ایدهیِ اصلی این است که شاهدهایِ ما هیچگاه برایِ تبیینِ این امر کافی نیستند که چرا باورهایِ خاصی داریم. همیشه علاقهها و منفعتهایِ ما در این امر دخیل اند. یکی از استدلالهایی که به سودِ این ادعا شده است، استدلالِ مبتنی بر تعینِ ناقصِ باور بر اساسِ شاهدها است. کوون و کواین، از دو طریق، به نفعِ این ادعا برهان آورده اند؛ اولی استدلالی پسین و دومی استدلالی پیشین. کوون با بررسی آنچه در انقلابهایِ علمی و تغییرِ پارادایمها رخ میدهد، آموزهیِ تعینِ ناقص را میپذیرد. کواین متذکرِ این نکته میشود که از تعارض مشاهده و نظریه منطقن نتیجه نمیشود که نظریه بر خطا است؛ ممکن است مقصر برخی از فرضیههایِ کمکیِ بسیارِ ذیمدخل باشند. پس این که کدام را برگیرند و کدام را واگذارند، در نهایت وابسته به علاقههایِ دانشمندان است. بوغوسیان در نقدِ کوون از جمله دو تعبیرِ متفاوت از در جهانهایِ متفاوت زیستن را بررسی میکند. یکی بازنماییهایِ متفاوتی داشتن و دیگری بازنمودههایِ متفاوتی داشتن. اولی مقبول است و دومی نیست. ولی گاهی بینِ این دو خلط میشود. نویسنده در نقدِ کواین نیز از جمله به این اشاره میکند که باید بینِ این دو امر فرق گذاشت: یکی این که شاهدها باورها را منطقن نتیجه نمیدهند، و دیگری این که شاهدها باورها را عقلانی نمیکنند. اولی درست است و دومی غلط. کواین تنها برایِ اولی استدلال آورده است.
3- هراس از معرفت
اینهمه گفتیم و از هراس از معرفت نگفتیم. بوغوسیان نیز تنها در پسگفتار به این موضوع میپردازد. او یکی از انگیزههایِ نسبیانگاری را جلوگیری از سرکوبِ زیردستان میداند. فعالانِ نهضتهایِ چندفرهنگی و پسااستعماری با توسل به این این آموزهیِ فلسفی قصد دارند مانعِ سرکوبِ کسانی شوند که باورهایشان کاذب و بدوی قلمداد میشد. این انگیزهیِ محترمی است. اما راهبردی که اینان پیش گرفته اند مانعِ انتقادِ فرودستان از فرادستان نیز میشود. در ایران نیز کسانی که، مخصوصن، برایِ علومِ انسانی تضییقاتی فراهم میکنند و سودایِ ساختنِ علومی دیگر با اصلهایِ معرفتی متفاوت دارند، علاوه بر عده و عُدهیِ فراوانی که دارند، از زرداخانهیِ نسبیانگاری فلسفی هم بسیار سود میجویند.
4- دربارهیِ ترجمه
ترجمه بسیار روان و خالی از دستانداز است. از جمله به این سه دلیل: 1- مترجم نه عربیگرا است و نه فارسیگرا. بدین معنی که دستودلبازانه و باذوقانه از عبارتهایِ فارسی و عربی مناسب سود برده است. این که «همه قبیلهیِ او عالمان دین بودند» او را قادر کرده است که از اصطلاحاتِ قدماییِ وافی به مقصودْ بهخوبی استفاده کند. احتمالن خراسانیِ بودنِ او سبب شده است که از معادلهایِ فارسی خوشتراشی هم بهره بیرد. حتا، بهدرستی، ابایی ندارد که اگر معادلِ مناسبی نمییابد، از واژهیِ دخیلِ انگلیسیای استفاده کند: «پارادایم». 3- متن یکدست است. مثلن اگر مترجم، علیرغمِ من، ترجیح میدهد که برای جمعِ غیرذیروح فعلِ مفرد بیاورد، همهجا چنین کرده است. 3- متن با «جرات» ترجمه شده است. چه در معادلیابیها و چه در برگزیدنِ ساختارِ جملهها. اعتمادی که مترجم به فارسیدانی و انگلیسیدانی خود دارد موجب شده است که گاهی بیواهمهیِ طعنِ ملانقطیها کمی از ساختارِ جملههایِ انگلیسی و «معادلهایِ دقیق» فاصله بگیرد. نمونهها فراوان اند. من تنها دو مورد را میآورم: (زیرِ عبارتهایِ موردِ نظرام خط کشیده ام. همچنین دقت کنید به ساختارهایِ جملهها)
[I]t’s a truism about most of the objects and facts that we talk about—electrons, mountains, dinosaurs, giraffes, rivers and lakes—that their existence antedates ours.
دربارة بیشتر اشیاء و واقعیاتی که دربارة آنها سخن میگوییم –الکترونها، کوها، دایناسورها، زرافهها، رودخانه و دریاچهها،- گفتن ندارد که آنها پیش از ما وجود داشته اند. (ص. 45)
If we can be said to know up front that any item of knowledge only has that status because it gets a nod from our contingent social values, then any claim to knowledge can be dispatched if we happen not to share the values on which allegedly depends.
اگر بتوانیم پیشاپیش بدانیم که هر فقرهای از معرفت فقط از آن رو در جایگاه معرفت قرار میگیرد که ارزشهایِ اجتماعیِ امکانیِ ما با آن موافق است، آنگاه اگر ما از قضا در ارزشهایی که آن فقره از معرفت، بنابه ادعا، وابسته به آنها است، شریک نباشیم، کار هر ادعایِ معرفتی یکسره میشود.
خواندنِ این کتاب برایِ من تجربهیِ لذتبخشی بود. هم به سبب محتوایاش و هم به سببِ ترجمهاش.
.
.
معرفی کتاب «هراس از معرفت: در نقد نسبیانگاری» اثر پل بوغوسیان
متن معرفی از دکتر محسن زمانی
مترجم: دکتر یاسر میردامادی
.
.
دانلود pdf بیست صفحه نخست کتاب «هراس از معرفت: در نقد نسبیانگاری»
ویدیویی یک دقیقهای در معرفی کتاب «هراس از معرفت: در نقد نسبیانگاری»
.
.
این ترجمه در مجموع ترجمۀ قابل قبولی است.
اما فی الواقع اشکالات جدی فنی هم دارد که باید بازخوانی بشود.