آیا فلسفه می تواند به خوشبختی ما کمک کند؟
به نظر میرسد روح انسان زودتر از جسم او چروک بر میدارد، اما چون چروکهای روح بهراحتی جسم دیده نمیشود، از آن غفلت میکنیم. آیا انسانهای امروزی برای نیرومندی، شادابی، زیبایی و جوان ماندن روحشان، تنها به اندازه ای که برای زیبایی پوست خود می اندیشند و می کوشند، ایده و اراده ای دارند؟ برای ما بدیهی است اگر جسم مدتی طولانی بیغذا، کم غذا، یا بد غذا بماند و یا دچار رخوت و سستی شود، از پا در میآید، اما چرا برایمان بدیهی نیست که روح نیز نیازمندیهای مشابهی دارد و اگر با بیغذایی، کم غذایی، بد غذایی، بیتحرکی و عدم پویایی مواجه شود، افسرده و فرسوده خواهد شد؟
یونانیان فلسفه را نوعی «رژیم غذایی» مفید و ضروری برای «سلامت روان» میدانستهاند؛ چنانچه فلسفه را «ژیمناستیک روح» نیز میخواندهاند. فلسفه برای آنها، نه مجموعهای از «آموزه»های ساخته و پرداخته، و نه صرفاً «شیوهی دانستن» و فعالیتی نظری مختص به نخبگان، بلکه «شیوه زیستن» ضروری برای داشتن «زندگی شادمانه» همه شهروندان بوده است. به همین خاطر، هدف فلسفه هم برای آنها، چیزی کمتر از «خوشبختی» انسان نبوده است. فلسفه، برای یونانیان، «هنر خوب زندگی کردن» و «هنر خوب مردن» بوده است. به عبارت دیگر، فلسفه اندیشهورزی انسان است برای پرداختن به پرسش «چگونه باید زیست و چرا؟»
باری، این بحران جهان امروز است که فلسفه را از این خاستگاه اصیل تاریخی دور کرده و از جایگاه رفیع فرهنگی خود فروکاسته است. به قول پیر آدو، فیلسوف فرانسوی، “امروزه پرفسورهای فلسفه فراوان داریم، اما فیلسوف نداریم!” بنابراین، اگر از این منظر آسیبشناسانه بنگریم، میتوان تاریخ فلسفه را تاریخ تعاریف متفاوت و تئوریهای مختلف «خوشبختی» دانست، چنانچه میتوان هر فیلسوف را نیز یک «فیلسوف زندگی» خواند که به شیوه و بهنوبه خود، ما را «به سلامت روان» خویش فرا می خواند.
این وبیاد، کارگاه اصول خوشبختی گروه بیست تا سی ست که با حضور استاد مسعود زنجانی در روز فلسفه برگزار شد.
.
.