فرمانى اجرائی كه ترامپ پنجشنبه عصر، ۲۷ ژانویهی ۲۰۱۷ به نام و بهانهی «حفاظت از ملت [آمریکا] دربرابر حملههای تروریستی اتباع خارجی» آن هم در ساختمان پنتاگون امضا كرده است، بسیار وحشتناکتر و وحشيانهتر از آنی است که پیشتر در اخبار درز کرده و نگرانیهایی را برانگیخته بود.
علاوه بر ۹۰ روز عدم صدور ویزا، در این ۹۰ روز از «ورود» اتباع ۷ کشور با اکثریت مسلمان از جمله ایران جلوگیری سراسری میشود، حتی احتمالاً اگر گرینکارد یا ویزاهای بلندمدت کاری یا دانشجویی داشته باشند.
علاوه بر این، محدوديتهایی که بر اتباع کشورهای این فهرست تحمیل شده، میتواند پس از ٩٠ روز با توجه به گزارش سازمان امنيت ملی و وزارت امور خارجه دربارهی میزان همكارى ديگر كشورها براى در اختيار قرار دادن اطلاعات اتباعشان، به كشورهاى بيشترى هم سرايت کند.
این فرمانی قساوتآمیز و وحشیانه است؛ تعبیری که برخی حقوقدانهای آمریکایی کردهاند. فقط تصور کنید کسی با خانوادهاش با ویزای بلندمدت کاری یا دانشجویی یا با گرینکارد در آمریکا زندگی میکرده است. حالا این فرد اگر خود یا برخی اعضای خانوادهاش الآن در سفری بیرون آمریکا باشند، فعلاً، و شاید هم معلوم شود برای همیشه، نمیتوانند به آمریکا برگردند، و دستکم نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر از ساکنان کنونی آمریکا بالقوه در چنین شرایطی هستند. این سرراست و بهسادگی «وحشیانه» است. همانقدر ضدانسانی که جدا کردن شبانه و ناگهانی مردم برلین شرقی از مردم برلین غربی پس از جنگ جهانگیر دوم.
جهانِ امید به سیاست دموکراتیک اینک بهسختی با دیوار واقعیتی بیپروا و بیرحم برخورد کرده است: دموکراسی بدیهی نیست. چنان که اوباما در نطق خداحافظیاش گفت، دموکراسی را هروقت مفروض بگیریم، به خطر میافتد، و اکنون میبینیم نهتنها به خطر میافتد، بلکه میتواند جهانی را همراه با سقوط خویش به کام خطر کشد.
یک قلم از هزینههای شکست تجربهی دموکراسی نمایندگی در قرن بیستم برآمدن هیتلر بود و جانها و جهانهایی که سوخت و به خاکستر نشست و بر باد رفت. این بار که میتواند بگوید بهایی که جهان خواهد پرداخت ارزانتر خواهد بود؟
برآمدن ترامپ تاریخ دموکراسیهای نو را به دو دورهی پیش و پس از خود تقسیم خواهد کرد. ترامپیسم واکنشهای سیاسی و فکری و مقاومتهای مدنی خاص خود را بر خواهد انگیخت و به احتمال بسیار، جنبشهای مدنی جدی و نیرومندی در آمریکا و سراسر جهان دربرابر این موج خطر و خطا و حماقت و وقاحت و وحشیگری شکل خواهد گرفت.
نفس امکان یافتن ترامپیسم برای تصاحب اریکهی امپراتوری نشانهی افول خورشید دموکراسی نمایندگی و آغاز عصری است که ویراستاران اکونومیست آن را بهدرستی عصر «پساـحقیقت» نامیدند. اما این دوران نهتنها عصر پساـحقیقت، که شامگاه دموکراسی نمایندگی نیز هست.
جهان اینک باز در شیب تند خطا و خطر و حماقت و وقاحتی مهاجم افتاده است و به سوی آستانهای نو روان است. این آستانه آیا رو به شامگاه سرد و سخت و بلند قطبی گشوده خواهد شد، چنانکه با فوران نائرههای جنگ جهانگیر دوم روی داد، و ماکس وبر پس از جنگ جهانگیر اول آن را با ملاحظهی سیاستگریزی و فرهنگگرایی فراگیر در اروپا پیشبینی کرده بود، یا این که این بار تیغ تخیل خلاق بشر پردههای شوم این شام تیره را خواهد درید و خورشید سیاست «پسادموکراسی» را از ورای افق تیرهی عصر «پساـحقیقت» بیرون خواهد کشید؟
آیا سیاست پساـحقیقت سر از توتالیتاریسم جهانی درخواهد آورد، یا ارزشها و آرمانهای بنیادین دموکراسی در قالب سیاستی «پساـدمکراتیک» به صورتی نو بازسازی خواهد شد؟ نتیجهی این بازی مرگ و زندگی را، نهتنها حماقت و وقاحت ترامپیسم، بلکه عزم و زمانشناسی و جهد سیاسی و جهاد فکری تکتک آگاهان و مسؤولیتشناسان در سراسر جهان تعیین خواهد کرد.
.
.
دموکراسی بدیهی نیست: از شامگاه «پسا-حقیقت» تا سپیدهدم «پسا-دموکراسی»
محمدمهدی مجاهدی
.
.
سلام
قبلا مقالهای در همین وبسایت خواندم که در مورد اقلیتمتعصب بود. در انتهای آن مقاله، گوشزد کرده بود که اگر آمریکا بهفکر نباشد
در آینده از همین اقلیتمتعصب، لطمه جبرانناپذیری خواهد خورد.
بهنظرم این مقاله فعلی که در نقد و برخورد با تصمیم ترامپ است، از موضوع آن مقاله غافل بوده است.
بهنظر من مخالفت با ورود و یا ویزای برخی افراد، زیاد هم نباید بد باشد.
خصوصا در مورد کشورهایی که برخورد خصمانه با دولت آمریکا دارند.
مثلا فرض کنید فردی مثل کامران نجفزاده، خبرگزار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در نیویورک، در مقابل کاخ سفید، بهراحتی و صرفا به خاطر فضای آزاد و دموکراتیک در آمریکا، گزارش ضدآمریکایی را به ایران مخابره میکند.
شاید ترامپ احساس درستی دارد که نباید مار در آستین خود بپروراند، صرفا به این قیمت که حامی دموکراسی و قضای آزاد باشد.
تیم ترامپ هم مصداق « اقلیت متعصب » است ، اقلیت متعصبی که به رغم مخالفت گسترده طیف فرهنگی ـ سیاسی میانه به بالای جامعه برای آمریکا رشد اقتصاد جنگی ، کسری بودجه بیشتر آ افزایش تنش داخلی …. به همراه دارد .
چقدر از دیکتاتوری خبری آمریکا ناآگاهی !
آزادي خبرنگاران خارجي در ايران و راه ندادن خبرنگاران ايراني به جمع هاي و ساختمان هاي مهم را بي خبريد. هيچ خبرنگار ايراني اي را در پرس كنفرنس هاي غربي ديده ايد. خبر نگار خارجي در ايران كاملا آزاد و ايراني محدوديت كاري در غرب دارد.اين نشان دهنده حقانيت ايران و تزؤير غربي است.در صورتي كه امان پور و ديگران براحتي در ايران رفت و آمد مي كردند و خبرنگاران غربي همه چيز را با همان فن و كلك هاي یورناليستي زير سوال مي بردند. آزداي خبرنگاران خارجي و ديكتاتوري غربي در راه ندادن خبرنگاران غير خودي نشانه ديكتاتوري پنهان و كنترل هوشمند غرب و بي عدالتي آشكار در مقياس جهاني است.
اصلاح :
تیم ترامپ هم مصداق « اقلیت متعصب » است ، اقلیت متعصبی که به رغم مخالفت گسترده طیف فرهنگی ـ سیاسی میانه به بالای جامعه ، برای آمریکا رشد اقتصاد جنگی ، کسری بودجه بیشتر ، افزایش تنش داخلی … به همراه دارد .
ظهور ترامپ ، تحقق یکی از امکانات جامعه آمریکاست ، جامعه ای که « جابه جایی افراد و گروه ها در رأس هرم سیاسی به انتخاب مردم » در آن ، جاافتاده است و بافت دودمانی و قومی و … ، توان برهم زدن قواعد این جابه جایی را ندارند . این نقض دمکراسی نیست ، لحظه ای از فرایند عمل به آن است . ترامپ حق دارد مطابق برنامه های اعلام شده اش عمل کند ، دیگران هم حق و نیز امکان دارند باور مخالف خود را بیان کنند و با اعتراض خویش بر اعمال تیم حاکم اثر بگذارند و حداکثر در دور بعدی انتخابات ، رویکرد متفاوت خویش را مسلط کنند . مقایسه آمریکای امروز با آلمان پس از جنگ 18-1914 بدون توجه به تفاوت های مهم این دو ، نارواست : آلمان دمکراسی پرسابقه و جاافتاده ای نداشت ، در جنگی بزرگ شکست خورده بود … . جهان امروز ، جهان ویژه ای است ، متفاوت با هر عصر و دوره دیگری . تحلیل این وضع ویژه و تبیین گزینه های محتمل پیش رو ، نیازمند دستگاه فکری ای است که دربردارنده آگاهی از تحولات دهه های اخیر باشد : شهرهای چند میلیونی ، بخش غیرمولد متراکم و دارای پیوندهای متنوع درونی ، شبکه های تولید ـ توزیع همبسته در گستره زمین ، وجود سلاح های اتمی پراکنده در نقاط مختلف ، آسیب دیدگی بیوسفر از جمله و خاصه بر اثر تلاش انسان ، بی ارتباطی شاخه های دانش و گرایش به واگرایی با تخصصی شدن فزاینده پژوهش و آموزش ، غلبه « اقتصاد مرگ » ( تولید و مصرف ابزار کشتار و مواد مخدر و مخرب ) بر « اقتصاد زندگی » ….
چقدر راحت ادعاها را باور می کنید! پرپاگاندا چیست؟
بلاخره خاراندن و قلقلک کف پای دایناسور و موی دماغ هیولا شدن، کم کم او را از خواب بیدار میکند. همچنانکه دقیقا نمی دانیم که اول مرغ بوده یا تخمش!؟ حالا هم دقیقا نمیدانیم که دشمنان ریز و درشت آمریکا را، خودش ساماندهی میکند یا اینکه بطور خودجوش قارچی میرویند، بهرحال در هر دو صورت در نهایت بنفع اوست. بهانه جنگی همیشه بنفع یه مشت نظامی و تاجران میلیاردر ست. حتی درباره روسیه و چین هم دقیقا مطمئن نیستیم که تا چه حدی استقلال دارند. زیرا آنها هم تا حدی قادر به حفظ منطقه هستند وگرنه در نهایت، ناچارا با ناتو تبانی کنند.
حق دارید اینطور راجع به توهم هیولایی تان فکر کنید چون همه چیز را با واسطه رسانه، فیلم، استاد دانشگاه دریافت می کنید برای آن ها هم ایجاد تصاویر رؤیایی پرستیژ اجتماعی در بر دارد
Dream on!