قریب چهار دهه است که فاصلهی بین دو روایت تاریخی مشهور سنی و شیعه از ولادت پیامبر اکرم(ص) بهعنوان «هفتهی وحدت» و یکی از مناسبتهای رسمی کشوری گرامی داشته میشود؛ تمهیدی در راستای ایدهی «تقریب مذاهب اسلامی» که پس از پیروزی انقلاب، بهعنوان یکی از سیاستهای دینی جمهوری اسلامی اعلام شد. بااینوجود در عمل این گرامیداشت منحصر بوده است در بازنماییهای رسانهای رسمی. در زیست دینی روزمرهی شیعیان و سنیان بهدشواری میتوان نشانهای از توجه به چنین مناسبتی و سیاست پشتوانهی آن جست. سهل است، این هفته از طنز روزگار بلافاصله بعد از روزهایی است که جماعتی از شیعیان، لااقل از صفویه تا امروز، آنها را بهعنوان سالمرگ خلیفهی دوم (شخصیتی بهشدت منفور شیعیان و بههمان شدت محبوب اهلسنت) گرامی میدارند و جشن و پایکوبی میکنند. و این فقط شیعیان نیستند که اعتنایی به هفتهی وحدت ندارند؛ اهلسنت نیز ـ بهطور طبیعی ـ موضعشان منفی و بدبینانه بوده است. بهعبارت دیگر وضعیت عینی و واقعی جامعهی مسلمانان ایران (اعم از سنی و شیعه) در این هفته مانند دیگر ایام سال، کاملاً خلاف آنچیزی است که رسانههای رسمی نشان میدهند. در رسانهها، در این ایام نمایشی سالانه برپاست: ماموستاها و مولویها با حجتالاسلامها و آیتاللهها به گرمی مصافحه میکنند، دست برادری میدهند، مقابل دوربینها لبخند میزنند، از «ضرورت وحدت امت اسلامی» آنهم در «برههی حساس کنونی» سخن میگویند، از ضرورت بیداری در برابر دشمن مشترک و استکبار جهانی و حتا جریانهای تکفیری سخن میگویند، از «نقاط اشتراک فراوان شیعه و سنی» و «اصل اخوت دینی» میگویند و بعد هم چند تصویر از جشنهای اهلسنت برای میلاد پیامبر پخش میشود و احیاناً دو سه سخنرانی از روحانیون منسوب به نظام و تمام. در توافقی نانوشته (مثل خیلی حوزههای دیگر) همه اعم از رسانه و مخاطبانش میدانند که اینها یک نمایش سفارشی است که نباید جدیشان گرفت. نمایشی که حتا خود نمایشدهندگان هم به آن باوری ندارند. همه میدانند این تصویر ایدهآلی تنها مصرف رسانهای دارد و واقعیت چیز دیگریست. واقعیت آن چیزی است که در دلِ حوزهی قم و مدرسهی زاهدان میگذرد. واقعیت آن چیزی است که در پستوی بیوت فقها و حجرههای طلاب و مساجد و حتا خانههای شیعیان و سنیان میگذرد. واقعیت، همان جدلهای بیپایان و تکراری و گاه کودکانهی مجریان شبکههای مذهبی ماهوارهای بر سر مسایلِ گذشته است. واقعیت، رقابت شدید و نهچندان دوستانه و توأم با هراسی است که هرسال بهموازات رنگباختن ایدهی وحدت، میان روحانیتِ رسمی این دو مذهب و پیروانشان جریان داشته و دارد. و نمودش را در روند فربهی روزافزون آیینهای شیعی و هراس جمعیتی مراجع تقلید شیعه از یکسو و موج مسجدسازی و طلبهگزینی اهلسنت از سوی دیگر میتوان دید.
حالا و بعد از قریب چهار دهه، میتوان گفت ایدهی وحدت یکی از پروژههای دینیِ شکستخوردهی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نهتنها در برقراری این اتحاد چندان موفق نبوده، بلکه بهجهت اصرار ولو نمایشی بر این ایده، ناخواسته جناح مخالف مذهبی تازهای در بین شیعیانِ سنتی برای خود ایجاد کرده است. شیعیانی که از پروژههای اصلاحگرایانهی حکومت (نظیر مدیریت و پالایش آیینهای عزاداری و همین ایدهی وحدت و جریانسازیهای تبلیغاتی و سیاسی علیه جریانهای شیعی رقیب با برچسبهایی چون «تشیع انگلیسی») بوی خوشی به مشامشان نمیرسد و مجموعهی اینها در جهت تحدید و تهدید شیعه ارزیابی میکنند. بروز برخی رفتارهای تقابلی خصوصاً در سالهای اخیر (نظیر اصرار بر برگزاری رسومی که ممنوع اعلام شده است مانند قمهزنی) از نشانههای چنین بیاعتمادیای است. با این اوصاف پربیراه نیست اگر کسی مدعی شود ایدهی وحدت، مشکل شکاف شیعه/سنی را که حل نکرده هیچ، حتا به شکاف شیعه/شیعه دامن زده است (اگر نگوییم اساساً از عوامل ایجاد آن بوده است.)
مشکل کجاست؟ چرا از قضا سرکنگبین صفرا فزوده است؟ چرا به اینجا رسیدهایم؟
به نظر من مشکل اصلی این است که ایدهی وحدت، ایدهای ایدهآلی و غیرواقعبینانه بوده که بهاشتباه در سه میدان «تاریخ»، «مذهب» و «دولت» طرح و دنبال شده است.
یک. میدان تاریخ
باید پذیرفت که خوب یا بد، مسألهی شیعه/سنی در میدان تاریخ هیچگاه حل نشده و نخواهد شد. اختلافات تاریخی میان این دو مذهب ـ که عمدتاً مربوط به وقایع پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است ـ شاید از منظر یک ناظر بیرونی کوچک و جزیی باشد، اما تاریخ حیات مذاهب اسلامی نشان داده است که از منظر دروندینی اهمیت فوقالعادهای دارند؛ خصوصاً بهمرور زمان هالهی کلامی هم اطرافشان را گرفته و تقویتشان کرده است. تلاش برخی وحدتگرایان شیعه برای رفع و رجوع کردن این اختلافات (نظیر موضع مرحوم فضلالله) نهتنها در عمل کمکی به حل بحران نکرده، بلکه برعکس به فاصلهگیری بیشتر شیعیان سنتی از ایدههای وحدت و تقریب دامن زده و هراسشان را از عواقب چنین ایدههایی افزون کرده است. بنابراین اولین واقعیتی که باید پذیرفت و انکارش ثمری ندارد این است که اختلافات تاریخی میان شیعه و سنی اولاً وجود دارد و ثانیاً جدی است. هر تلاشی برای نفی یا کوچکشمردن آنها حکم آب در هاونکوبیدن دارد و بهجهت واکنشی که برمیانگیزد، اختلافات را برجستهتر و مهمتر خواهد کرد. پس در میدان تاریخ، ایدهی وحدت شانس چندانی ندارد.
دو. میدان مذهب
یکی دیگر از وجوه غیرواقعبینانهی پروژهی وحدت این بوده که در گام نخست خواسته است وحدت را بین روحانیتِ رسمی دو مذهب ایجاد کند. غافل از آنکه [لااقل بخش مهمی از] روحانیت (چه شیعه و چه سنی) خود منبع اصلی حفظ افتراق و شکاف مذهبی است. لازمهی وحدت علمای دو مذهب، رفع اختلافات مذهبی است؛ اختلافاتی که بهطور تاریخی با فلسفهی وجودی روحانیت پیوند خورده است. و این امر خصوصاً در مورد روحانیت شیعه (بهجهت در اقلیتبودن) بیشتر مصداق پیدا میکند. از این منظر هراس مراجع و روحانیت متعلق به گفتمان «تشیع سنتی» از پروژهی وحدت و عدم همراهیشان با آن کاملاً منطقی و قابلفهم است. آنها بهدرستی دریافتهاند پذیرش چنین امری بهمعنای نفیِ خود است. عجیب نیست که تشیع سنتی از پروژهی وحدت برای کیان شیعه احساس خطر میکند. اهتمام ویژه و فوقالعاده بر برگزاری آیینهای شیعی خصوصاً عزاداریها و ارادهی گسترش روزافزون آنها مکانیسمی دفاعی است که تشیع سنتی ـ هوشمندانه ـ برای بقای خود طراحی کرده است؛ خصوصاً اگر بپذیریم که (طبق فرضیهی من) مبنای اجتماعی آیینهای شیعی اساساً بر تقابل و مرزگذاری با اهلسنت بوده است. باایناوصاف اگر با خوشبینیِ مفرط، بشود ذرهای به حل اختلافات تاریخی مذهبی امید بست، هیچ امیدی به حل اختلافات مذهبی نمیشود داشت. زیرا روحانیت دو مذهب، فلسفهی وجودیِ عرفیشان پاسداری از همین مرزها است. همین است که در طول تاریخ نوعاً گفتگو و تعامل میان علمای سنی یا شیعه با علمای ادیان دیگر بهمراتب سهلتر امکانپذیر شده است تا علمای دیگر مذاهب اسلامی. چون از جانب ایشان احساس خطری نمیکردند.
سه. میدان دولت
یکی دیگر از عوامل شکست پروژهی وحدت، اینست که این دغدغه، دغدغهای درونزا در متن جامعهی اسلامی نیست؛ بلکه مشابه بسیاری سیاستهای مذهبی دیگر پروژهی دولت بوده است. «دولت» در ایران جدید (ایران پهلوی و جمهوری اسلامی) همواره در نقش روشنفکر و عقل برتر ظاهر شده است. عقلی که از رعیت (شهروند) بهتر میفهمد و مدعی است که چند گام جلوتر قدم برمیدارد. در دورهی جمهوری اسلامی، این عقل برتر، وجاهت و قداست دینی هم پیدا کرد. برای همین یکی از دغدغههایش اصلاح دینیِ جامعه بوده است. محصول این رویکرد، طیف وسیعی از سیاستهای دینی بوده است که از اصلاح حوزه و دانشگاه تا اصلاح آیینها و رسوم مذهبی و کنترل و مدیریت ادبیات و هنر دینی را شامل شده است. کارنامهی قریب به چهار دهه نشان میدهد لااقل در برخی موارد (ازجمله پروژهی وحدت) حاکمیت در پیشبرد سیاستهای دینیاش ناکام بوده است. یکی از موانع این کامیابی آن بوده که عقل برتر نخواسته یا لازم ندانسته است پیش از اقدام، جامعه را «اقناع» کند. همین اقناعنشدن مانع از آن شده است که این سیاستها با همدلیِ بدنهی جامعه همراه باشد. نتیجهی اصرار بر یک امر بدون توجه به فقدان بستر پذیرش آن همین است که امروزه نهتنها شیعیان سنتی، بلکه بخش قابلتوجهی از بدنهی حامیان «اسلام سیاسی» و هواداران مذهبی جمهوری اسلامی هم با سیاستهایی نظیر وحدت همدل نیستند؛ گرچه که اگر مجبور باشند، ممکن است تظاهر به همدلی کنند. شکافی که خصوصاً در سالهای اخیر در مسایل مذهبی بین برخی «هیئتیها» و «بچهمذهبیها»ی حزباللهی با نظام پدید آمده، محصول همین فاصله است. جمهوری اسلامی ذایقهی دینیاش با ذایقهی دینی بدنهی جامعهی شیعیان و حتا با ذایقهی دینی بدنهی حامیان خودش (لااقل در مواردی) متفاوت شده است. و برای همین پیشبرد سیاستهای دینی برای نظام دشوارتر از هر سیاست دیگری است.
*
بااین اوصاف، چه باید کرد؟
بهنظر میرسد حل مسألهی شیعه و سنی نیازمند صورتبندی تازهای است. صورتبندیای با توجه به مجموعهی گزارههای واقعی و عینی حیات شیعیان و اهل سنت اولاً در گسترهی ملی ثانیاً در گسترهی جهان اسلام و ثالثاً در گسترهی نظام بینالملل.
برای صورتبندی جدید این موارد را میتوان بهعنوان پیشنهاد درنظر گرفت:
1. جایگزینی آرمان عملیِ «تعایش اهل سنت و شیعیان» با شعار ایدهآلیِ »وحدت شیعه و سنی». چنانکه گفته شد، مسألهی سنی و شیعه در میدان تاریخ و مذهب حل نمیشود. کما آنکه در این هزار و چهارصد سال و در این سی و هشت سال هم حل نشده. این معضل اگر راهحلی داشته باشد باید آن را در جامعه جست. مشکلات و فاصلهها و شکافهای مذهبی تاریخی و سیاسی این دو شاخه از جهان اسلام لااقل برای بخش عظیمی از باورمندانشان جدیتر از آن است که قابل مذاکره باشد. اما مشکلات اجتماعی به آن جدیت نیست. در بسیاری حوزههای عرفی که ربطی به مذهب ندارند، شیعیان و سنیان ایرانی منافع مشترکی دارند؛ نظیر آسیبهای اجتماعی که گریبانگیر خانوادهی ایرانی (فارغ از هر مذهب) شده است. و یا بسیاری از مقولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگر که نیازمند گفتگو و تبادل نظر نخبگان مختلف جامعه است. بهجای نزاع بیحاصل بر سر گذشتهای که قابل تغییر نیست، باید دربارهی امروز و آیندهای همفکری کرد که قابل برنامهریزی است. بهجای تمرکز بر اشتراکات مذهبی، باید بر فرصتها و تهدیدهای مشترک اجتماعی انگشت نهاد. در راستای رسیدن به همزیستی مسالمتآمیز اجتماعی در عین بهرسمیتشناختن و احترام به تفاوتهای مذهبی.
2. گفتگو و تعامل لایههای میانی و نخبگان غیردینی: تاکنون حاملان اصلی گفتمان تقریب، روحانیون دو مذهب بودهاند. و چهبسا یکی از دلایل شکست پروژهی مذکور همین بوده است. بهنظر میرسد وقت آن است که روحانیون عرصهی گفتگو در این میدان را به دیگر نخبگان جامعه بسپارند. گفتگویی بیرون از کنترل و مدیریت دولت و با هدف اولاً همفهمی و شناخت دقیق همدیگر و ثانیاً رسیدن به فهرستی از توافقهای ضمنی آنهم در امور عرفی (و نه مذهبی). اشتراکات مذهبی اگر قدرت آن را داشتند که مانع خشونت شوند، این تاریخ سیاهِ دیگریستیزیِ مذهبی را امروز پشت سر نداشتیم. فرجام مسیری که دو مذهب با هدایت روحانیون شیعه و سنی در پیش دارند، تکفیر است و خشونت. آخرش یا شیعهکشیِ سلجوقی است یا سنیکشیِ صفوی. آنچه ممکن است ما را از چنین فرجام تلخی دور کند، اشتراک بر سر منافعی است که ما را بهم پیوند داده است. طبعاً چنین امری وقتی ممکن است که بدواً پیوند منافعی وجود داشته باشد. و پیوند منافع وقتی وجود خواهد داشت که فرصتها برابر باشند. بنابراین یکی از نخستین گامها، تلاش مشترک نخبگان و فعالان اجتماعی بهخصوص شیعیان برای مطالبهی همهی حقوق شهروندی اهلسنت از حاکمیت است.
3. برجستهسازی دیگر وجوه هویتی اهل سنت، بهموازات وجه مذهبی: به نظر میرسد یکی از موانع دستیابی اهلسنت ایران به همهی حقوق شهروندی و قانونی خود همین تأکید بر شخصیتِ متفاوت مذهبیاش بوده است؛ حال یا از جانب خودش یا جامعه و حکومت. بهعبارت دیگر بازنمایی اهلسنت در افکار عمومی کشور همواره بهمثابهی دیگریِ مذهبیِ جامعهی شیعه بوده است. نمایندگان و سخنگویان جامعهی اهلسنت ایران علیالاغلب شخصیتهای روحانی و نخبگان مذهبیشان بودهاند. همین امر زمینهساز بروز حساسیتهای مذهبی روحانیت شیعه شده است. حالآنکه وجه مذهبیِ شهروندان معمولیِ سنیمذهب درست مانند شهروندانِ شیعه، هرچند مهم اما تنها یکی از وجوه هویتی آنهاست و با تمرکز بیش از اندازه بر آن، دیگر وجوه هویتی ایشان را تحتالشعاع قرار داده است. جامعهی ایران نیاز دارد، بهموازات صدای مذهبی، صداهای دیگری هم از شهروندان اهلسنت خود بشنود.
.
.
فایل pdf این نوشتار
.
.
چرا وحدت شیعه و سنی یک پروژهی شکستخورده است؟
نویسنده: محسن حسام مظاهری
.
.
با سلام
به نظر من به نتیجه نرسیدن پروژه هفته وحدت، کنار گذاشته شدن مبدع و طراح آن بود. به نظر می رسد به غیر از آیت الله منتظری که این پیشنهاد را داد و بقیه طوعا یا کرها به خاطر مصالح نظام پذیرفتند، هیچ کس به این موضوع اعتقاد راسخ نداشت. به همین خاطر با کنار گذاشتن ایشان و نبود حامی اصلی، کم کم موضوع از دور خارج شد و به نتیجه نرسید.
واعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا.
خوب بود نویسنده محترم که دیدگاه منفی نسبت به وحدت مسلمین دارد، یک مقایسه ای بین اقلیت های شیعه در همین نزدیکی های ما، مانند عربستان و بحرین با اقلیت های اهل سنت ایران داشته باشد.متوجه خواهد شدتفاوت بین دولت شیعه و دولت تکفیری چیست. درگذشته علمای تکفیری مانند قرضاوی و سلطان الواعظین حکومت سعودی وقتی با موضوع وحدت مسلمین مواجه می شدند، بجای استقبال و فراهم آوری زمینه، به دنبال بهانه می گشتند تا از آن فرار کنند. مثلا می گفتند شما اگر دنبال وحت هستید چرا در کاشان شما قبر ابولولو مورد احترام مردم است ؟ تا آن جا بسته نشود امکان وحدت نیست. ولیکن همه می دانند این ها بهانه ای بیش نبود. زیرا منافع آنان و دست های پشت پرده که آنان را هدایت می کنند، وحدت نیست. بلکه اختلاف و جنگ و خون ریزی بین امت است تا اسرائیل در منطقه به ترکتازی خویش ادامه دهد.نتیجه اعتقاد و گفتار علمای تکفیری همان است که در سوریه و عراق مشاهده می کنید. همین کار را در لبنان نیز توسط یک روحانی نمای خود فروخته می خواستند انجام دهند که بیداری حزب الله، نقشه آنان را بر آب کرد. این برادر عزیز نویسنده مقاله که تحت تاثیر افکار تکفیری است، به مانند عالم نمایان تکفیری به خاطر فرار از وحدت و دمیدن باد در تنور اختلاف و درگیری و جنگ، که آگاهانه و یا ناآگانه از جای دیگر شارژ می گردد، بحث تعایش اهل سنت و شیعیان و موضوعات دیگر منحرف کننده از بحث وحدت را مطرح می کند. خوب است نگاهی به بخش های ترکمن نشین و کردنشین ایران بفرمایید آیا تعایش نیست؟ بیایید همین حالت را در بلوچستان هم به وجود آورید. قسمت اعظم این کار دست علما و نخبگان بلوچ است. وحدت یک شعار توخالی نیست، بلکه راهبرد نظام مقدس جمهوری اسلامی و سیره پیشوایان معصوم(ع) و تنها راه گریز از دسیسه های دشمنان اسلام و اهریمنان است. البته در بحث وحدت، طرف ما تمام فرقه های اصیل اهل سنت(مانند شافعیان، مالکیان، حنفیان و حنبلیان)و شیعیان غیر امامی(مانند زیدیان، اسماعیلیان و دروزیان) است و طبیعی است حساب تکفیری ها، وهابیان و بهاییان از بقیه جدا است.با آنان هیچ وحدت و حتی هم زیستی امکان پذیر نیست. چون معتقَدآنان مذهب نیستند تا قابل وحدت باشند، آنان گروههای تبهکارند که دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ابزار فشاربر دولت های مخالفشان به وجود آوردند.
با سلام
مخالف نگارش مقالات تند با نگاه تند و احیانا افراطی نیستم، چرا که عکس العمل علمی درست در مقابل همین مقالات زمینه ساز رشد و تعالی حق خواهد بود
اما نسبت به مقوله وحدت شیعه و سنی باید تامل نمود، مثل در مقوله دیگری که در مقام عمل احیانا دچار مشکلاتی می شود توجه به سه نکته ضروری است؛
الف) بایستگی و شایستگی ذاتی: آیا مقوله وحدت شیعه و سنی ذاتا امری شایسته است که برای تحقق آن باید دست به کار شد یا نه؟
ب) توجه به مشکلات و کوتاهی های پیش آمده: بالتبع در امری در مقام عمل با مشکلاتی مواجه است ، شناخت و تحلیل صحیح این مشکلات ما را در تصمیم سازی کمک خواهد کرد.
ج)اصلاح مشکلات به جای حذف صورت مسأله: افرادی که نگاه راهبردی ندارند بدون دقت به موارد فوق در مواجه با مشکلات، در اولین قدم دست به حذف صورت مسأله می زنند و این اشتباه رایج است و بهترین سفارش به این اشخاص ، عدم اظهار نظر و ورود به حوزه های استراتژیک است.
بدور از تمام مشکلات و کوتاهی هایی که مقوله وحدت با آن مواجه است( اموری که طبیعی و قابل برنامه ریزی برای حل است) مقایسه ایران با کشور های منطقه نشان از زندگی مسالمت آمیزتر شیعه و اهل سنت است، هرچند قدرت نیروهای امنیتی در این مورد قابل انکار نیست، امادر کنار این مسأله، اثر فعالیت های فرهنگی صورت گرفته در مورد وحدت شیعه و سنی بسیار مشهود است. وجای تأسف دارد، افرادی که آشنابه موضوع و آگاه به نتایج بدست آمده نیستند، به خاطر مشکلات طبیعی پیش آمده بر طبل تخریب می کوبند.البته بحث در این باره بسیار است که بنده را وقت و حوصله لفاظی نیست.
وحدت یعنی ما باهم سر جنگ نداریم همین
وگرنه اختلاف عقاید همه جا هست
سنی ها انتظار نداشته باشند که پستهای مهم حکومت هم بهشون بدن هرچند که در عمل اونم داده شده برخی جاها
به نظر بنده نویسنده مقاله مطالب نسبتا درستی را مطرح کرده است مخصوصا که به راه حل هم اشاره کرده است البته منظور از وحدت شیعه و سنی هیچگاه این نبوده که طرفین یکی کوتاه بیاید و معتقدات طرف دیگر را بپذیرد!
بلکه منظور همین زندگی مسالمت آمیز درکنارهم است با حفظ هر گروه به اعتقادات خود.
مهمترین چیز و تنهاترین چیز در وحدت شیعه و سنی این است که برای حفظ منافع مشترک خود وحدت داشته باشند تا دشمنان این سرزمین برای غلبه برآنها از راه مذهب بر آنها سلطه نیابند. و این تا کنون در ایران خوب پیش رفته است و در عراق نیز اخیرا وحدت خوبی حاصل شده است و نتایج خوبی هم داده است که در این چند سال اخیر ازحضور آمریکائیان به بعد و مخصوصا حمله داعش وحدت شیعه و سنی خود را خوب نشان داد و اگر این وحدت نبود هرگز عراق موفقیت کنونی را نداشت. همینطور سوریه.
پس طرح وحدت بین شیعه و سنی تا کنون چیزی جز زندگی مسالمت آمیز همراه با همکاری در راستای تامین منافع مشترک ملی و فرا ملی چیز دیگری نبوده است . اگر چه بعضی کج فهمهای دو طرف به دنبال القای وحدت عقیدتی هستند تا به این وحدت ضربه بزنند.
من هم اکنون در ایرانشهر هستم که شیعه و سنی در کناهم زندگی می کنیم حتی ازدواج می کنیم و هیچ مشکلی با هم نداریم حتی بسیاری از اهل سنت در عزاداریهای ما شرکت میکنند چرا بعضی میخواهند موضوع را پیچیده و ناموفق جلوه دهند نمیدانم احتمالا از دور دستی برآتش دارند والله اعلم
م. شریف
گویی نویسنده محترم اصل معنای وحدت را متوجه نشده اید.
راستی از خود پرسیده اید:
1. چرا شیعه کشی و سنی کشی امروزه در کشور ما نیست یا به ندرت دیده می شود؟؟
2. چگونه است که تا 30 سال پیش خانواده های شیعه و اهل سنت به راحتی با هم وصلت می کردند؟البته امروزه بخاطر تفکر تکفیری اخیر دیگر کمتر چنین اتفاقی می افتد.
3. درباره تاریخ اهل بیت و نحوه تعامل خوب آنان با اهل سنت چه می گویید؛ اگر شیعه و سنی به همان روش با هم سلوک می کردند به نظر میرسید دیگر مشکلی ایجاد نمیشد ولی افراط ها و تفریط ها باعث رشد اختلافات در برخی مقاطع شد.
باتشکرنویسنده مقاله حقیر چند نکته بیان کنم اولا تمامی مستندات و ادله جماعت وحدتی پوشالی و پوچ است چنانچه به قرآن استناد کنند ما از حدیث ثابت میکنیم و عمدتا هم به دو آیه واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و آیه شریفه انماالمومنون الاخوه احتجاج میکنن به لطف خدا اهل بیت علیهم السلام مصداق واقعی آیه شأن نزول آنهارا بیان فرموده اند آیه اول منظور از حبل الله امیرالمومنین علی علیه السلام میباشند و آیه بعدی منظور از مومنون شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام میباشند لذا اگر شخص یا گروهی دیگر چنانچه که اهل وحدت مدعی هستند مصداق آیات بودند اهل بیت علیهم السلام میفرمودندپس ادله جماعت وحدتی از قرآن کاملا بی پایه و بی اساس است حال اگر گناه تحریف تفسیر هم به گردن وحدتیون باشند اوضاع بدترمیشود اما از باب حدیث ولله ما هربار از جماعت اهل وحدت خواستیم برای اثبات ادعای خود از حدیث و روایت برای ما بیاورند مارا متهم به نفاق کردن حال آنکه ما راضی شدیم حتی ضعیف ترین روایت با مجهول ترین روات هم باشد ما قبول میکنیم و مخالف وحدت را منافق حتی کافر میدانیم اما متاسفانه یا خوشبختانه این جماعت دستشان خالی بود و این نشان دهنده اینست که حتی این ادعای وحدتیون به حدی نزد اهل بیت علیهم السلام شنیع و قبیح و بعید بوده حتی جاعلان حدیث هم جرات جعل چنین حدیثی و نسبت دادن به اهل بیت علیهم السلام نداشته اند
دغدغه نویسنده دغدغه همه شیعیان است که اهل وحدت با ادعای خود موجب تفرقه بین شیعیان شدند و اتهامات و اهانات ایشان به مخالفین وحدت هم عذر بدتر از گناه است اگه منهج و مرجع ما اهل بیت علیهم السلام هستند ایشان در احادیثشان عموما برای اهل سنت از لفظ مخالفین و اعدائنا و عدو استفاده کرده اند بهتر است ماهم از ایشان علیهم السلام تبعیت کنیم و از آنها جلو نزنیم و آیات و احادیث هم بر اساس میل و هدف و انگیزه خود تحریف و جعل نکنیم
والسلام علی من اتبع الهدی