محمد فاضلی را چند سال بیشتر نیست که می شناسم. جمعا هم سه چهار بار حضوری او را دیدهام، اما از احوالش مطلعم. جامعه شناسی است که درسش را خوب خوانده و ایده پرداز است. من البته فقط به خاطر یک خصلتش او را دوست دارم. این خصلت را خودم هم دارم: نزدیکی به قدرت اصلا موجب نمیشود که دیگر خودش نباشد، ملاحظهکاری کند و لکنت زبان بگیرد. او تا جایی به قدرت نزدیک می شود که فکر می کند میشود برای کشور کاری کرد یا میشود چیزی را اصلاح کرد؛ به محض آن که متوجه میشود که نمی شود کاری کرد، فاصله میگیرد یا از قدرت میزند بیرون.
من هم در سال ۷۹ با پذیرش معاونت پژوهشی مرکز پژوهشهای مجلس به قدرت نزدیک شدم و بعد از دو سال وقتی فهمیدم از درون ساختار قدرت نمیتوان چیزی را اصلاح کرد، استعفا دادم و دیگر هم هیچ مسئولیتی را نپذیرفتم. اما خطایم این بود که فکر کردم میشود بیرون ساختار قدرت ایستاد و قدرت را اصلاح کرد. حدود ۱۵ سال بیرون قدرت ایستادم و آن را نقد کردم. اما اکنون دو سال است به این نتیجه رسیدهام که تا جامعه مدنی قدرتمند نشود مخاطبه با اصحاب قدرت چه از درون ساختار چه از بیرون ساختار اثری ندارد.
محمد فاضلی اما این خطا را مرتکب نشد. وقتی که دید درموقعیت معاون پژوهشی مرکز بررسیهای استراتژیک، کاری برای اصلاح قدرت نمیتوان کرد، کناره گرفت و یکراست رفت سراغ جامعه مدنی و انرژی اش را صرف تقویت نیروهای جامعه مدنی کرد. یکی از کارهای خوبش، ایده راه اندازی کانال تلگرامی «موفقیتهای کوچک» بود. ایده این کانال این است که ما به جای آن که تلاش کنیم حکومتی را اصلاح کنیم که تا سرش به سنگ نخورد هوشیار نخواهد شد، بیخودی انرژي و وقت خود را برای اصلاح آن تلف نکنیم، بلکه شروع کنیم خودمان را و محیط اجتماعیمان را و محیط زیستمان را و الگوهای رفتاری غلطمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح کنیم، وقتی حکومت با یک ضربه پیش بینی نشده یا در اثر فشارها و بحرانها هوشیار شود، ما میتوانیم برای بهبود اوضاع کمکش کنیم. اما اگر ما خودمان اصلاح نشویم، حکومت که هوشیار شد به جای کمک برای بهبود اوضاع، تازه شروع میکنیم به انتقام کشیدن وتخریب کردن و دست به یقه شدن و بعد همه با هم به ته دره سقوط می کنیم.
در انقلاب اسلامی همین حادثه رخ داد. شاه اول حرف ما را نمی شنید و ما هی بیشتر فریاد کشیدیم و عصبانی تر شدیم. بالاخره زمانی که شاه صدای ما را شنید و گفت پیام انقلاب شما را شنیدم، دیگر ما آنقدر در هیجان و هیاهوی انقلاب خود گم شده بودیم که صدای شاه را نشنیدیم. انقلاب اسلامی حاصل برخورد تاریخی یک حکومت نابالغ با یک جامعه مدنی نابالغ بود. اگر یکی از این دو بالغ بود، صدای دیگری را به موقع میشنید و نمیگذاشت کار به فروپاشی بکشد؛ بلکه پیش از نقطه فروپاشی، برای یک انتقال عقلانی در قدرت، به تفاهم می رسیدند.
به قول حضرت سعدی:
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
وگر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
حکومت اکنون چنان خودش را در بحران گرفتار کرده است که دیر یا زود باید بین پذیرش پارادایم شیفت (افق گشایی / دگرش پذیری) یعنی پذیرش تغییرات جدی در اولویتبندی اهداف و چیدمان ساختار خویش یا تن دادن به درهمریزی ساختار کنونی تصمیم بگیرد. اصلا دیگر نیازی به نقد ما نیست. نقد مربوط به زمانی است که بحران نیامده است؛ میگوییم و نقد میکنیم بلکه بحران نیاید. اکنون دیگر بحران آمده است، خود بحران بهترین ناقد عملکرد این ساختار قدرت است. اکنون ما باید برویم و به مسئولیتهای دیگرمان برسیم. و پیش از همه باید برویم سراغ اصلاح خودمان و الگوهای رفتاریمان و تقویت نهادهای مدنیمان. پس بیاییم به جای این که همه نگاهمان به قدرت و اصلاح آن یا براندازی آن باشد، نورافکنهامان را به سوی خودمان و رفتارمان بتابانیم. نقش خطاهای ما و عملکردهای نامناسب اجزای مختلف جامعه از افراد گرفته تا خانواده تا فعالین اقتصادی و دیگر بخشها، در به بحران کشیده شدن کشور، کمتر از نقش حکومت نیست. فقط یک مثال آن این است که اگر حکومت سالی ۵۰۰ نفر را با اتهامهای مختلف اعدام می کند، ما سالی ۱۶ هزار نفر از خودمان را، بدون اتهام، در تصادفات رانندگی میکشیم.
آری اکنون نوبت آن است که تک تک ما اصلاح را از خودمان شروع کنیم؛ شاید اگر همه شروع کنیم، امواج تحول به صورت قدرتمند شکل بگیرد. مثلا اگر همین ایده کانال «موفقیت های کوچک» موفق شود، یک موفقیت بزرگ است. یعنی اصلاحات کوچکی که از یک منطقه شروع میشود به یکباره میتواند به سراسر کشور گسترش یابد و یک اصلاح بزرگ ایجاد کند. تنها اگر چنین شود میشود گفت که مردم ما از سه انقلاب قبلی (انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی) درس گرفته اند.
کانال موفقیت های کوچک، اقدامات کوچک اما موفقیت آمیز را در سراسر کشور منعکس می کند. اقداماتی که اگر در همه جا گسترش یابد، میتواند به اصلاحات بزرگ در کشور بینجامد. این روزها در جایجای کشور شاهد افرادی بزرگوار اما گمنام هستیم که با امید ایجاد بهبودی کوچک اما عمیق در اطراف خود، دست به کنشگری زده اند. مهم نیست کجاست، در تهران است یا در سیستان و بلوچستان، در حوزه آب و محیط زیست است یا بهداشت، در خانواده است یا در نظام آموزشی، مهم این است که یک اقدام لازم و مغفول مانده اما مهم و تاثیر گذار است. ما چاره ای نداریم جز آن که هر کس در وانفسای کنونی دست به کنشی عقلانی و اخلاقی و امیدوارانه میزند را شناسایی کنیم و عمل او را برجسته کنیم و از او حمایت کنیم. ما ـ هم حکومت هم جامعه ـ تاکنون خیلی برای موفقیت های بزرگ دست به کار شده ایم اما پیدرپی شکست خورده ایم. اکنون ما نیارمند زنجیره بی نهایتی از موفقیتهای کوچک هستیم.
پس کانال موفقیت های کوچک را حتما ببینید و عضو شوید و آن را به هر کس که گمان میکنید به اصلاح کشور از طریق روشهای عقلانی اعتقاد دارد معرفی کنید. هر چه اعضای کانال «موفقیتهای کوچک» بیشتر شود به این معنی است که وقتی یک موفقیت کوچک در کشور شکل می گیرد احتمال تبدیل آن به یک موفقیت بزرگ بیشتر خواهد بود. خیلی باید افسوس بخوریم که کانالهای ورزشکاران یا هنرپیشه ها و بدتر از همه کانالهایی که تیشه به دست گرفته اند و با تخریب و تشویق بیثباتی و انتشار اخبار نادرست یا ناامید کنند، ریشه امید اجتماعی را می زنند، گاهی چند صد هزار و در مواردی به صورت میلیونی عضو دارند، ولی کانال هایی که دنبال بهبود ذره ذره و گام به گام و عمیق و تدریجی رفتارها و ساختارهای ما هستند، در بهترین حالت چند ده هزار عضو دارند.
این علامت خوبی نیست که نیروها و انسانهایی که تمایل دارند کشور از طریق عقلانی و آرام و با مشارکت واقعی اجتماعی و متکی به خود، اصلاح شود همتشان و جدیتشان و پیگیری شان و انرژی شان و انگیزه شان بسیار کمتر آنانی است که می خواهند از طریق هیجان و گشودن مسیرهای غیرعقلانی و تخریبی، اوضاع را تغییر دهند . این دقیقا نشانه بیعرضگی ماهایی است که با دیدن تجربه سه انقلاب پر هزینه در یک قرن اخیر به این اعتقاد رسیده ایم که از انقلاب و شورش و بی ثباتی و هرج و مرج، راهی به سوی آزادی و دموکراسی و سعادت و رفاه و رشد و توسعه باز نمی شود. اگر اعضای کانال موفقیت های کوچک به چند صد هزار نرسد یعنی نیروهای طالب ثبات و تغییرات عقلانی، لیاقت این که مسیر جامعه را هدایت کنند ندارند و درعمل این نیروهای منهدم کننده اند که سرنوشت آینده ما را رقم خواهند زد.
پس ماموریت ما این است: هر کدام از ما کانال «موفقیت های کوچک» را به تمام کسانی که به روشهای عقلانی و اخلاقی برای اصلاح و تحول در ساختارهای کشور معتقدند، معرفی کنیم و این کار را آنقدر ادامه بدهیم تا تعداد اعضای این کانال دستکم به یکصدهزار نفر برسد.
من به آینده بسیار امیدوارم. معتقدم بحرانهای بزرگ جاری در کشور بالاخره ساختار قدرت را مجبور می کند که بین بقای خود و ادامه مسیر کنونی تصمیم بگیرد؛ و تجربه نشان داده است که آنان بقا را انتخاب می کنند. اما تفاوت این انتخاب با انتخاب در بحرانهای قبلی این است که اکنون تنها یک انتخاب در برابر ساختار قدرت مانده است: عقلانی شدن ساختار. در انتخاب های قبلی آنها میتوانستند میان دو گزینه «غیرعقلانی» هم تصمیم بگیرند. چون در بحرانهای قبلی از یک سو گزینههای در پیش رو بیش از یک گزینه بودند و از سوی دیگر انباشتهای اقتصادی و درآمدهای فروان نفتی اجازه میداد که حکومت خطاهای خود را با پول نفت بپوشاند.
اما الان دیگر هیچ انرژی و فرصت و منابعی برای انتخاب های دیگر نمانده است؛ ما یا در مسیری عقلانی و غیرایدئولوژیک قرار می گیریم یا فرو میریزیم. گزینه دیگری وجود ندارد که کمک کند که ساختار باز هم به همان شکل ناکارآمد و فسادآمیز قبلی ادامه بدهد و خود را بازسازی یا بازتولید کند. با روند تحولات کنونی، من تقریبا مطمئن هستم که سیستم به زودی، به گمانم در همین چند ماه آینده، مجبور میشود تصمیمات بزرگ بگیرد و گمان می کنم – البته فقط و فقط با دریافتی شهودی – که ساختار موجود هنوز انسجام و قدرت لازم را دارد که تصمیمهای بزرگی بگیرد و هزینه های لازم را بدهد تا در مسیری عقلانی بیفتد (فقط دعا کنیم که از بیرون یا از درون حادثه ای روند طبیعی تحولات را به انحراف و بیثباتی نکشاند).
در این فرایند، هر چه جامعه مدنی پرتوان تر و منسجمتر باشد و زودتر بتواند در تحولات، خودش را دریابد و همبستگی خود را حفظ کند و دست به همکاری و مشارکت جمعی بزند، کم هزینه تر می توانیم از تحولات عبور کنیم. تفاوتی که امروز با گذشته دارد این است که فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی قدرت جامعه مدنی را خیلی بالا برده است به شرط آن که نخبگان فکری و نیروهای عقلانی جامعه مدنی بتوانند همدیگر را بیابند و در تحولات بتوانند الگوهای کنشگری عقلانی را در گستره کل کشور تکثیر کنند.
ما برای این که «موفقیت های کوچک محلی» به «موفقیت های بزرگ ملی» تبدیل شود باید باور کنیم که اگر به طور جدی برای همبستگی نیروهای عقلانیت طلب ملی اقدام نکنیم، آنگاه آنهایی که فکر می کنند با اقتدارگرایی یا با کنشگریهای هیجانی و غیرعقلانی میتوانند کشور را به سمت بهروزی ببرند، ما را به کام یک درهم ریزی بزرگ میکشانند. بیایید قدرت خود را آزمون کنیم. شروع کنیم آنقدر کانال «موفقیتهای کوچک» را به دوستان خود معرفی کنیم تا تعداد اعضای آن به یکصد هزار نفر برسد. ما میتوانیم.
.
.
میم مثل «موفقیتهای کوچک»
نویسنده: محسن رنانی
.
.
مطالب مرتبط:
سخنرانی محمد فاضلی پیرامون کتاب «اصلاحات برای خروج از دام اجتماعی»
.
.
ما میتوانیم! یک مشت شعار پوچ که بعد از یک ربع اعتراف به خودشیفتگی و من خوبم و ممد فاضلی خوبه رو کاغذ نقش میبنده
تجربه عقلانیت در اروپا نیز شکست خورد و نهضت رومانتیسم افرادی مانند ژاک راک روسو و دیگران آن را رد کردند. شما در توصیف شرایط حکومت را کاملا برخطا می دانید . چرا عقلانیتی که شکست های دائمی آن و نتایج دهشت بار آن بارها تجربه شده را دوباره کپی کنیم. چرا حکومت را یک پارچه تصور می کنید مگر توصیف دولت موافق با دیگران در حکومت است؟ مگر خود دولت از سخنان شما برنیامد؟
آیا در حکومت عقلانیت و مشی قابل قبولی دیگری جود ندارد؟
تجربه چیزهای دیگری هم نشان داده دیانت و ساده سیزتی پابرهنگان معتقد همواره از عقلانیت ترجمه ای و متظاهرانه و بیسوادانه روشنفکران متبختر موفقتر عمل کرده است.این بار نیز شاهد موفقیت دیگری برای زحمت کشان روستاییان و مردمی خواهیم بود که عقلگرایان مترجم آنان را بیسواد و ناآگاه فرض می کنند.
سلام علیکم
عزیزان! این “نظر”های یک جمله ای راه به جایی نمی برد. اگر توان و به تبع آن، حوصله ی نظر و تحلیل دقیق و عالمانه را ندارید، چرا وقت خودتان را صرف می کنید؟ نوشتن این که “خیلی خوب بود خوشم اومد.” یا این که “یه مشت شعار پوچ!” هیچ سخت نیست. با یک اسم عاریتی، یا اصلا با اسم واقعی که توفیر زیادی هم ندارد، می توان هزار نظر از این رقم نوشت و فرستاد. ولی چه فایده؟ این منافی حق اظهار نظر آزادانه نیست. و من اکیدا عقیده ندارم که اسم نویسنده ی یک مطلب ما را مرعوب کند و برای نظر نوشتن دستمان بلرزد. نویسنده چه من بی سر و پا باشم چه رنانی باشد چه هر کس دیگر، خواننده حق نظر دادن دارد. ولی، خداوکیلی(!)، فکر نمی کنم این جا، صدانت، دیگر جای نظرهای فله ای و عوامانه باشد. این ها نه کمکی به پیش برد بحث می کند، نه جایگاه “نظردهنده” ی گمنام را ارتقا می دهد. چون اغلب نه از دقت زبان علمی برخوردار است و نه حتی اصول منطقی و ساده ی یک نوشتار منسجمِ مستدلِ قابل فهم را رعایت می کند. غلط های املایی و احیانا تایپی (ناگزیر)و علایم نگارشی هم پیشکش. حال چرا این قبیل نظرها را همچنان می بینیم؟ من که نمی دانم.
و السلام علیکم
سایت صدانت ده مخاطب اگر داشته باشه دوازده تا ناظم داره. گلپسر، اسم اورجینال، سایتی که مثل خبرگزاری عمده فعالیتش بازنشره را دیر متفکران جا نزن. این یک. دو، تو که مطلبو خواندی و فهمیدی بفرما نکته این نوشتار خودستایانه استاد رنانی چیست و به جز کلیک خور بود این سلبریتی دلیل دیگری هست که صدانت نشرش کرده باشه؟
چرا قبیل نظرات شما را می بینیم؟ از مسئول صدانت بپرسیم بهتر است بگویند چرا با نام عاریتی بهرنگ پیر ناظم بازی میکنند.
سلام
دوست عزیز! همین نظر را در قالب آرام تری هم می شد داد! ولی چه باک، که ما از حلم زیاد، به حلیم مشهور شده ایم!
و اما اصل مطلب؛ صدانت محل بازنشر اخبارِ “سرپایی” نبوده البته. جایی برای مطالب حوزه ی کلی “اندیشه”، به اصطلاح. حالا شما بفرما “دیر تفکر” یا اصلا بفرما “ولگردگاه عینکی ها” یا هر لفظ دیگر. شما که گویا با اصطلاحات “وب گرد”ها، مثل “کلیک خور” و امثالهم بیشتر آشنا هستید. ولی اصل مطلب دگرگون نخواهد شد.
و اما بعد، من ادعا نکردم نکته ی نوشته ی رنانی را گرفتم. من گفتم اظهارنظر های سرپایی به چارچوب صدانت همخوانی ندارد و اساسا فایده ای هم ندارد و فقط فضای صفحه را پر می کند.
در مورد جمله ی آخر شما هم عرض کنم که منظورم این نبود که شما نظر ندهید. و البته قبل از آن هم اشاره کرده بودم که اظهار نظر آزاد و اتفاقا خیلی خوب هم هست. ولی آن جمله های یک خطی که نقل آن رفت، آیا اصلا می تواند عنوان “نظر” را به پیشانی خود بچسباند؟ به زعم ما که نمی تواند. همین مشکل را هم در سایت گنجور و در شرحی که متخصصان بر اشعار نوشته اند حس می کنم. سوال من در واقع از سایرین، و شاید از خودم بوده که ببینند و ببینیم چرا کسی که حوصله ی خواندن و نظر دادنِ دقیق و موشکافانه ندارد، به خود و دیگران زحمت می دهد. چون این متناقض است که کسی فکر کند این نوشته چرت و پرت محض است و بعد پای آن در یک جمله، یک نظر “سرپایی” هم بنویسد. خوشبختانه این جا بر خلاف بعضی از شبکه های مورد علاقه ی دوستان، محدودیت کاراکتر ندارد!
* از سایر دوستان و خوانندگان عذر می خواهم. جای این بحث در این جا و ذیل این مطلب نبود. ولی چاره چیست؟
1- به نظر مسئله موفقیت های کوچک را باید ذیل تئوری های بزرگتر و عمیق تربررسی کرد . به زعم من تئوری ( سوال ) اساسی تر اینست : اصالت فرهنگ یا اصالت سیاست ( و یا چیزهای دیگر ) ؟ . اصالت فرهنگ بدینمعناست که تا تک تک ما عوض نشویم ، چیزی عوض نخواهد شد . اصالت سیاست بدینمعنایت که تا نهادهای قدرت عوض نشوند ، چیزی عوض نخواهد شد . من شخصا معتقدم هیچکدام از این عوامل ( سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد ، و غیره ) به تنهایی عامل اصلی نیست . بین عوامل موثر در وضع جامعه رابطه ای دیالکتیکی برقرار است .
2- به زعم من در حال حاضر وضعیت فرهنگی ما نسبتا خوب است . منظور من از ” خوب ” یعنی اینکه در دو ساحت ” عقل ” و ” عاطفه ” ، جامعه ما نمره قابل قبولی دارد . حساسیتهای عقلانی و پرسشگری در جامعه ما مطلوب ( و رو به تزاید ) است . حساسیتهای عاطفی- اخلاقی نیز وضع مناسبی دارد . مثلا حساسیت نسبت به حقوق زنان ، حقوق حیوانات ، و امثال آن نشان دهنده اینست که جامعه ( علیرغم شرایطی که جایی برای نفس کشیدن اخلاق باقی نمیگذارد ) هنوز اخلاقی است .
3- پس مشکل چیست ؟ مشکل اینست که ” نهاد قدرت ” کاملا در تضاد با روح ( فرهنگ ) جامعه است . ارزش های جامعه به هیچ وجه با ارزشهای نهاد قدرت همسو نیست . مشکل اینست که ” نهاد قدرت ” کمترین حقی برای جامعه قائل نیست . اساسی ترین مشکل ما ” دمکراسی ” است . من نوعی باید احساس کنم در چگونگی اداره جامعه موثرم . چنین احساسی وجود ندارد . تمامی جامعه اسیر تصمیماتی ( چه خوب ، چه بد ) است که کمترین نقشی در اتخاذ آن نداشته .
4- لب کلام : خودمان را گول نزنیم . موفقیت های کوچک دوای درد ما نیست . دوای درد ما ” قدرت تاثیر ” است . تاثیر تک تک آحاد جامعه بر تصمیم گیریهای کلان . درد اصلی جامعه اینست : بردگی اکثریت به وسیله اقلیت .
رشته ای بر گردنم افکنده دوست ( ؟؟؟)
میکشد هر جا که خاطر خواه اوست
تکمله : این را هم اضافه کنم که اگر موفقیت های کوچک در راستای کسب موفقیت بزرگ ( دمکراسی واقعی ) باشد ، کاملا عقلانی و مقبول است .