آموختن هنر تفکر نقادانه
هیچ چیز برای انسان سودمندتر از درست اندیشیدن نیست. مهم نیست کجا و در چه موقعیتی هستید و با کدام مسئله یا مشکل دست و پنجه نرم میکنید، در هر حال، چنانچه مهارت درست اندیشیدن را داشته باشید، برایتان بهتر است. بهعنوان یک مدیر، راهنما، کارمند، شهروند، عاشق، دوست، سرپرست فرزند – در هر موقعیت و قلمرویی از زندگیتان – خوب اندیشیدن به سود شماست. اندیشهی ضعیف و نادرست در عوض ناگزیر باعث بهوجود آمدن مسائل و مشکلاتی میشود، زمان و انرژی را هدر میدهد، و به ناکامی و درد و رنج میانجامد.
تفکر نقادانه هنر قاعدهمندی است برای اطمینان یافتن از اینکه در هر موقعیت و شرایطی از اندیشهتان به بهترین نحو ممکن – و البته در حد توان خود – بهره میگیرید. هدف عمدهی تفکر (اندیشیدن) “فهم درست اوضاع و احوال” در هر شرایطی است که در آن به سر میبریم. همهی ما همواره با گزینههای متعددی روبرو میشویم که ناگزیر باید دست به انتخاب بزنیم. برای بهترین انتخاب باید درستترین و مفیدترین اطلاعات را داشته باشیم.
در این یا آن موقعیت خاص، واقعا موضوع (یا مسئله) چیست؟ آیا میخواهند از من سوء استفاده یا بهرهکشی کنند؟ آیا فلان کس واقعا دلش برای من سوخته و قصد کمک به من را دارد؟ آیا وقتی فلان مدعا (عقیده) را باور میکنم، دارم خودم را فریب میدهم؟ نتایج و پیآمدهای احتمالی ناکامی در انجام فلان کار کدامند؟ اگر میخواهم کاری را انجام دهم، بهترین راه برای فراهم آوردن مقدمات آن چیست؟ چطور میتوانم در انجام کاری موفقتر باشم؟ آیا این بزرگترین مسئله یا مشکل من است، یا باید توجه خودم را به چیز دیگری معطوف کنم؟ اندیشیدن، پاسخ درست و مفید به چنین پرسشهایی است. اما برای اینکه بدانید تا چه حد خوب (یا بد) میاندیشید، باید بیاموزید که چگونه میتوانید منتقد واقعی و تاثیرگذار اندیشهی خودتان شوید، و برای این منظور باید روشها، اصول و قواعد درست اندیشیدن را بیاموزید.
با خودتان این پرسشهای نسبتا نامعمول را مطرح کنید:
درمورد طرز فکر خودتان چه میدانید؟ آیا تاکنون باورها و عقاید خود را مورد تامل و بررسی قراردادهاید؟ درمورد نحوهی تحلیل، ارزیابی، یا بازسازی اندیشههایتان واقعا چه میدانید؟ باورها و عقاید شما از کجا آمدهاند؟ چه مقدار از آنها درست و محکم هستند و چه مقدار ضعیف یا نادرست؟ چه مقدار از افکار و اندیشههای شما مبهم، پریشان، ناسازگار، غیردقیق، غیرمنطقی، یا سطحی است؟ آیا اعمال و رفتار شما – به هر معنای واقعی – تحت کنترل اندیشهتان است؟ آیا میدانید چگونه میتوان این را آزمود؟ آیا معیارهای دقیق و هوشمندانهای دارید تا قوت و ضعف باورها و عقاید خودتان را تعیین کنید؟ آیا تاکنون شده است که مسئلهی مهمی در نظام فکری خودتان بیابید و بعد با اقدامی آگاهانه و ارادی آن را تغییر دهید؟ اگر کسی از شما بخواهد تا آنچه را که در طول زندگی خود دربارهی اندیشیدن آموختهاید به او هم بیاموزید، آیا واقعا میدانید چه درسهایی را آموختهاید و چگونه باید به او نیز بیاموزید؟
اگر مثل بیشتر انسانهای دیگر هستید، تنها پاسخهای صادقانه از این قبیلاند: خوب، راستش را بخواهید، فکر میکنم چیز زیادی دربارهی طرز فکر خودم یا اصولا دربارهی اندیشیدن بهطور کلی نمیدانم. گمان میکنم در زندگیام کمابیش به اندیشهام اهمیتی ندادهام و قدر آن را ندانستهام. در واقع نمیدانم چگونه عمل میکند و هرگز نیز بر روی آن تاملی نکردهام. تاکنون اندیشهی خود را نیازمودهام و اصلا نمیدانم چگونه باید آن را آزمود. اندیشیدن چیزی است که در ذهن من بهطور خودکار اتفاق میافتد.
خوب است بدانیم که مطالعه و تامل بر روی فرآیند اندیشیدن، امری است بسیار کمیاب، اگر نگوییم نایاب. در کمتر دانشگاهی بهعنوان یک موضوع درسی تدریس میشود. اما اگر برای لحظهای توجه خود را بر روی نقشی معطوف کنید که اندیشیدن در زندگیتان ایفا میکند، شاید تصدیق کنید که هرچیزی را انجام میدهید، یا میخواهید، یا احساس میکنید، در واقع متاثر از اندیشهی شماست. و اگر این حقیقت را بپذیرید، از اینکه انسانها به اندیشیدن اینقدر کم اهمیت میدهند، شگفتزده خواهید شد.
برای افزایش کیفیت اندیشیدن مجبورید درگیر فعالیتی شوید که بیشتر انسانها آن را اگر نگوییم دردناک، دستکم ناخوشآیند مییابند – منظورم فعالیت فکری (عقلانی) است. با وجود این زمانی که همین فکر جامهی عمل میپوشد و ما اندیشهی خود را به لحاظ کیفی به سطح بالاتری ارتقاء میدهیم، نگاه داشتن آن در این سطح دشوار نیست. اما هزینهای هست که باید بپردازید تا بتوانید برای رسیدن به سطح بعدی گامی به جلو بردارید. هیچکس یکشبه نقاد ماهر تفکر نمیشود، درست همانطور که یکشبه نمیتواند موسیقیدان یا بازیکن حرفهای بسکتبال شود. برای کسب مهارت بیشتر در تفکر باید علاقمند به اندیشیدن باشید، همان چیزی که رشد مهارتهای تفکر همیشه نیازمند آن است.
این بدان معنی است که شما باید به فعالیتهای فکری خاصی تمایل داشته باشید که در ابتدا دستکم دشوار و گاهی چالشبرانگیزند. باید بیاموزید تا با ذهن خودتان تمریناتی را انجام دهید، درست مثل آنچه ورزشکاران با بدن خود انجام میدهند. به بیان دیگر بهبود در نحوهی اندیشیدن همچون دیگر قلمروهای رفتاری انسان محصول نظریهای درست، تعهد و پایبندی، کار سخت، و تمرین مستمر است.
ایدههای بنیادی زیر را در نظر بگیرید، که اگر بهکار بسته شوند، مهارت در تفکر نقادانه را برای شما به ارمغان میآورند. این ایدهها تنها تعداد بسیار کمی از راههای بسیاری را نشان میدهند که متفکرانِ تحلیلی از آنها برای بهتر اندیشیدن سود میبرند. اینها نمونههایی از روشهای ممکن هستند که ذهن بهوسیلهی آنها میتواند خود را مضبوط و قاعدهمند کند، در سطحی بالاتر بیندیشد، و کارکرد بهتری داشته باشد.
- واضح بیندیشید
مراقب باشید در دام مبهماندیشی و تفکر آشفته و بینظم نیفتید. بکوشید تا معنای حقیقی آنچه را که دیگران میگویند به درستی بفهمید. به ظاهر و باطن امور توجه کنید. سعی کنید معنی حقیقی اخبار مهم را دریابید. فهم خود از یک موضوع را به فردی دیگر توضیح دهید تا به واضحتر شدن آن در ذهن خودتان کمک کند. بکوشید تا آنچه را که دیگران میگویند، ابتدا به زبان خودتان خلاصه کنید و سپس از آنها بپرسید که آیا فهم شما از سخنان آنها درست بوده است یا نه. تا سخن دیگران را بهوضوح نفهمیدهاید، نباید با آن موافقت یا مخالفت کنید. افکار ما معمولا در نظر خودمان واضح جلوه میکنند، حتی وقتی چنین نیست. اما افکار مبهم، دوپهلو، فریبدهنده یا گمراهکننده مسائلی مهم در زندگی انسان هستند. اگر میخواهیم اندیشهمان رشد کند، باید بیاموزیم تا واضح بیندیشیم، نظرات خود را دقیق و روشن بیان کنیم و شرح دهیم.
اکنون ببینیم برای شروع چه باید کرد. وقتی مردم چیزهایی را برای شما بیان میکنند، با زبان خودتان آنچه را که از سخن آنها فهمیدهاید، خلاصه کنید. اگر نتوانید این کار را طوری انجام دهید که مورد پذیرش آنها باشد، در واقع سخن آنها را نفهمیدهاید. آنها نیز اگر نتوانند خلاصهای از سخنان شما را با زبان خودشان و بهگونهای خلاصه کنند که شما بپذیرید، در واقع سخنان شما را نفهمیدهاند. امتحان کنید، ببینید چه اتفاقی میافتد.
راهبردهایی برای وضوح بخشیدن به افکار و اندیشههای خود
شمرده سخن بگویید و مطالب را در هم نیامیزید (از موضوع اصلی منحرف نشوید).
منظورتان را با ذکر جزئیات بیشتری توضیح دهید.
مثالهایی بیاورید که افکارتان را به تجربیات زندگی پیوند میدهد.
از تمثیل و تشبیه استفاده کنید تا مخاطب بتواند نظرات شما را به چیزهایی که از پیش میداند ربط دهد (برای مثال: تفکر نقادانه مانند یک پیاز است. لایههای زیادی دارد. همین که گمان میکنی آن را از اساس فهمیده و آموختهای، متوجه میشوی که لایهی دیگری هم وجود دارد، و بعد لایهای دیگر، و کشف این لایههای جدید همچنان ادامه مییابد)
یک ترتیب بیان خوب که میتوانید از آن الگو بگیرید، چنین است:
من فکر میکنم که … (در اینجا مدعای اصلی خود را بیان کنید)
به بیان دیگر … (مدعای خود را با ذکر جزئیاتی بیشتر توضیح دهید)
برای مثال … (در اینجا مثالی بیاورید تا مدعای اصلی شما بهتر فهمیده شود)
اگر بخواهم این نکته را به صورت تمثیل بیان کنم باید بگویم … (تصویری از مدعای خود را ارائه دهید)
برای وضوح بخشیدن به افکار و اندیشههای دیگران نیز طرح پرسشهای زیر مفید خواهد بود:
الف) ممکن است لطفا مدعای خود را با تعابیری دیگر دوباره بیان کنید؟
ب) میتوانید مثالی بزنید؟
ج) بگذارید آنچه را که از سخنان شما فهمیدهام، به شما بگویم (و پس از بیان آن بپرسید) آیا درست فهمیدهام؟
- از موضوع بحث منحرف نشوید.
مراقب باشید به آشفتهاندیشی و پراکندهگویی نیفتید، و از مطلبی به مطلب دیگر – بدون وجود ربط منطقی میان آنها – رفت و آمد نکنید. هرگاه خودتان یا دیگران از مطلب اصلی و مرتبط با بحث منحرف شدید، تذکر دهید و به بحث اصلی برگردید. توجه خود را معطوف به یافتن چیزی کنید که در حل واقعی مسئله (یا مشکل) به شما کمک میکند. وقتی کسی نکتهای (هرچند درست) را مطرح میکند که به موضوع اصلی بیربط به نظر میرسد، بپرسید: “این نکته چه ربطی به موضوع دارد؟” وقتی بر روی مسئلهای کار میکنید، به ذهنتان اجازه ندهید تا در میان موضوعات بیربط سرگردان شود. نگذارید دیگران نیز از از موضوع اصلی منحرف شوند. مرتب بپرسید: مسئله (یا موضوع) اصلی در بحث ما چیست؟ آیا این به آن ربط دارد؟ چطور؟
وقتی تفکر انسان مضبوط و قاعدهمند باشد، بر روی موضوع اصلی مورد بحث متمرکز میشود و فقط به سراغ چیزی میرود که به آن ربط دارد. در اینگونه تفکر، فرد همواره حواسش به چیزی است که به نحوی با موضوع مورد نظر ربط پیدا میکند، و هر چیز بیاهمیت، حاشیهای، نامربوط و اضافی را کنار میگذارد. تفکر نامنضبط و بیقاعده اغلب به سوی حاشیههای نامربوط کشیده میشود (این مرا به یاد آن میاندازد، آن مرا به یاد این میاندازد)، نه به سوی آنچه منطقا به موضوع ربط دارد (اگر p و q صادق باشند، آنگاه r هم باید صادق باشد). با طرح پرسشهای زیر میتوانید مطمئن شوید که ذهنتان فقط بر روی مطالب مرتبط با موضوع متمرکز شده است:
آیا بر روی مسئله یا موضوع اصلی متمرکز شدهایم؟
فلان مطلب چه ربطی به موضوع یا مسئلهی مورد نظر دارد؟
آیا اطلاعات من مستقیما به موضوع یا مسئله ربط پیدا میکند؟
توجه خودم را به کجا باید معطوف کنم؟
آیا داریم به موضوعات بیربط کشیده میشویم؟
آیا توانستهام نقطه نظرات مرتبط با موضوع را در نظر بگیرم؟
نکتهای که دارید مطرح میکنید، چه ربطی به موضوع مورد بحث ما دارد؟
کدام دسته از اطلاعات قرار است واقعا در پاسخگویی به پرسش مورد نظر کمک کنند؟ و کدام ملاحظات را کنار باید گذاشت؟
آیا دانستن یا توجه به فلان مطلب تاثیری در حل مسئله یا رسیدن به پاسخ یک پرسش دارد؟
- پرسشها را به پرسش بکشید.
مراقب پرسشها باشید: پرسشهایی که طرح میکنیم، و پرسشهایی که از طرح آنها غافل میشویم. به لایههای رویین و زیرین مسئله توجه کنید. به پرسشهای دیگران خوب گوش کنید، حتی به پرسشهایی که از طرح آنها غافل شدهاند. به پرسشها نگاهی عمیق و از نزدیک بیندازید. کدامیک از پرسشهایی را که مطرح کردهاید، میبایست مطرح میشد؟ ببینید میزان پرسشگری شما تا چه حد است. آیا شما هم از همان دسته افرادی هستید که هرچه دیگران میگویند، به راحتی میپذیرید؟
بیشتر مردم یا روحیهی پرسشگری ندارند، و یا پرسشگران ماهری نیستند. شناخت آنها از جهان همانگونه است که به آنها دیکته شده است. و هنگامی نیز که پرسش میکنند، پرسشهایشان اغلب سطحی یا “مرکب” (مبتنی بر پیشفرضهای کاذب یا دستکم مشکوک) است. پرسشهای آنها کمکی به حل مسائل یا تصمیمگیری بهتر نمیکند. متفکران خوب همیشه پرسشهایی را مطرح میکنند تا دنیای اطراف خود را بهتر بفهمند و ارتباط موثرتری با آن برقرار کنند. آنها وضع موجود را زیر سئوال میبرند. آنها میدانند که چیزها اغلب با آنچه در ظاهر به نظر میرسند، تفاوت دارند. پرسشهای آنها پرده از روی توهمات، نقابها، ظواهر و تبلیغات دروغین برمیدارد، مسائل واقعی را آشکار میکند و تفکرشان را در جهت حل آنها سامان میدهد.
روشهایی برای طرح پرسشهای مفید
هرگاه چیزی را نمیفهمید، پرسشی را در جهت توضیح و روشن شدن آن مطرح کنید.
هرگاه درحال بررسی یک مسئلهی پیچیده هستید، پرسشی را که میکوشید تا به آن پاسخ دهید، به طرق مختلف (و به دقیقترین وجهی که میتوانید) بیان کنید، تا بهترین راه حل مسئلهی مورد نظر را پیدا کنید.
هرگاه میخواهید موضوع یا مسئلهی مهمی را به بحث بگذارید، مهمترین پرسشهایی را که فکر میکنید در این بحث باید به آنها پرداخته شود، از پیش یادداشت کنید. آمادهی تغییر پرسشهای اصلی باشید، اما وقتی معلوم شد که پرسش اصلی کدام است، به شرکتکنندگان در بحث کمک کنید تا از آن منحرف نشوند، و گفتگو را به سمت یافتن پاسخی منطقی هدایت کنید.
پارهای از پرسشهایی که به اندیشهی شما نظم میدهند
پرسشی که تلاش میکنیم تا پاسخ آن را بیابیم، دقیقا کدام است؟
آیا این بهترین پرسشی است که در این وضع میتوان مطرح کرد؟
آیا پرسش مهمتری وجود دارد که باید به آن بپردازیم؟
آیا این پرسش موضوعی را که با آن روبرو هستیم، در بر میگیرد؟
آیا پیش از تلاش برای پاسخگویی به این پرسش، پرسشی هست که ابتدا باید پاسخ آن را بیابیم؟
برای پاسخگویی به این پرسش به چه اطلاعاتی نیاز داریم؟
کدام نتایج در پرتوی اطلاعات موجود موجه به نظر میرسند؟
از کدام منظر درحال نگریستن به مسئله هستیم؟ آیا نباید از منظری متفاوت به آن نگاه کنیم؟
آیا راه دیگری برای پرداختن به مسئله وجود دارد؟
پرسشهای مربوطی که باید در نظر بگیریم، کدامند؟
پرسش مورد بحث از چه نوع پرسشهایی است: اقتصادی؟ سیاسی؟ حقوقی؟ یا …؟
- منطقی باشید
مراقب رفتارهای منطقی و غیرمنطقی خودتان و دیگران باشید. همهی جوانب مختلف مسئله را مورد تامل قراردهید. به آنچه مردم میگویند، گوش کنید. کارهای آنها را از نزدیک و با دقت بنگرید. یادتان باشد که هرگاه علاقهای به شنیدن نظرات دیگران نداشتید، یا فقط نظرات خودتان را حق و نظرات دیگران را باطل محسوب کردید، از خودتان بپرسید آیا نظرات آنها ممکن نیست ارزش شنیدن را داشته باشد؟ بکوشید تا بر موضع متعصبانه و دفاعی خود در برابر شنیدن سخن آنها غلبه کنید. در عین حال سخن یا عمل غیرمنطقی دیگران را به آنها یادآوری کنید. گاهی افراد از زبانی استفاده میکنند که آنها را منطقی بنمایاند، درحالی که رفتارشان خلاف این را نشان میدهد. حواستان به این موضوع باشد. سعی کنید بفهمید که خودتان یا دیگران چرا دارید سخن غیرمنطقی میگویید یا رفتاری نامعقول از شما سرمیزند؟ آیا ممکن است منافع شخصی، شما یا دیگری را به تنگنظری و تعصب کشانده باشد؟
یکی از نشانههای بارز یک متفکر نقاد آمادگی برای تغییر نظر خود هنگام مواجه شدن با دلایل خوب (برای تغییر) است. متفکران خوب هنگامی که نظرات بهتری را کشف میکنند، مایلند نظر خود را تغییر دهند. عقاید و باورهای آنها را میتوان با دلیل و برهان تغییر داد. اما در مقایسه با آنها، افراد کمی منطقی و عقلانی میاندیشند. کم هستند افرادی که مایلند نظر خود را تغییر دهند. معدودی افراد پیدا میشوند که حاضرند باورهای خود را منوط به شنیدن کامل دیدگاههای مخالفان خود (و اندیشیدن بر روی آنها) کنند. شما خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
روشهایی برای منطقیتر شدن
با صدای بلند بگویید: “من کامل نیستم. من هم خطا میکنم. من اغلب اشتباه میکنم”. ببینید آیا وقتی با کسی مخالفت میکنید، جرات این اعتراف را دارید: “البته، شاید من دارم اشتباه میکنم. ممکن است حق با شما باشد”.
مرتب با خود بگویید: “ممکن است من دارم اشتباه میکنم. من درصورتی که با دلایل خوبی مواجه شوم، با کمال میل نظرم را تغییر میدهم”. سپس به دنبال فرصتهایی بگردید تا در تفکرات خودتان تغییراتی ایجاد کنید.
از خودتان بپرسید: آخرین باری که من بهخاطر شنیدن دلایلی بهتر نظر خودم را تغییر دادم کِی بود؟ (شما تا کجا آمادهی پذیرش روشهای جدید برای نگریستن به چیزها هستید؟ تا چه حد میتوانید درمورد اطلاعاتی که ناقض باور یا عقیدهی فعلی شماست، واقعبینانه داوری کنید؟
مطمئن باشید که شما تنگنظرید اگر:
الف) به شنیدن استدلالهای مخالف بیعلاقه باشید.
ب) در مقابل استدلالهای مخالفان عصبانی شوید
ج) در مباحثه با دیگران دچار تعصب شوید
هنگامی که به تنگنظر بودن خود پیبردید، با کامل کردن این جملات، آنچه را که در ذهنتان میگذشته، تجزیه و تحلیل کنید:
الف) قبول دارم که در این مورد تنگنظر بودم، چون …
ب) مدعایی که من میکوشیدم آن را به کرسی بنشانم … است
ج) دیدگاهی که احتمالا درستتر است، این است که ….
د) این دیدگاه درستتر است، چون …
در انتها بگذارید یادآوری کنم که نظرات مطرحشده در این مقاله تنها تعداد اندکی از روشهای بسیاری است که متفکران نقاد با بهکار بستن آنها طرز فکر خود را عقلانی و قاعدهمند میکنند. بهترین متفکران آنهایی هستند که میدانند رشد اندیشه حاصل فرآیندی است که از میان سالها تمرین و ممارست در اندیشیدن میگذرد. میزان پیشرفت هرکدام از ما بهعنوان یک متفکر به عوامل متعددی بستگی دارد، ازجمله: مدت زمانی که صرف آن میکنیم، کمیت و کیفیت تمرینهای نظری که انجام میدهیم، و عمق تعهد و پایبندیمان به منطقیتر و عقلانیتر بودن.
by Dr. Linda Elder and Dr. Richard PaulLearning the Art of Critical ThinkingThere is nothing more practical than sound thinking. No matter what your circumstance or goals, no matter where you are, or what problems you face, you are better off if your thinking is skilled. As a manager, leader, employee, citizen, lover, friend, parent — in every realm and situation of your life — good thinking pays off. Poor thinking, in turn, inevitably causes problems, wastes time and energy, engenders frustration and pain. Critical thinking is the disciplined art of ensuring that you use the best thinking you are capable of in any set of circumstances. The general goal of thinking is to “figure out the lay of the land” in any situation we are in. We all have multiple choices to make. We need the best information to make the best choices. What is really going on in this or that situation? Are they trying to take advantage of me? Does so-and-so really care about me? Am I deceiving myself when I believe that . . .? What are the likely consequences of failing to . . .? If I want to do . . . , what is the best way to prepare for it? How can I be more successful in doing . . .? Is this my biggest problem, or do I need to focus my attention on something else? Successfully responding to such questions is the daily work of thinking. However, to maximize the quality of your thinking, you must learn how to become an effective “critic” of your thinking. And to become an effective critic of your thinking, you have to make learning about thinking a priority. Ask yourself these — rather unusual — questions: What have you learned about how you think? Did you ever study your thinking? What do you know about how the mind processes information? What do you really know about how to analyze, evaluate, or reconstruct your thinking? Where does your thinking come from? How much of it is of “good” quality? How much of it is of “poor” quality? How much of your thinking is vague, muddled, inconsistent, inaccurate, illogical, or superficial? Are you, in any real sense, in control of your thinking? Do you know how to test it? Do you have any conscious standards for determining when you are thinking well and when you are thinking poorly? Have you ever discovered a significant problem in your thinking and then changed it by a conscious act of will? If anyone asked you to teach them what you have learned, thus far in your life, about thinking, would you really have any idea what that was or how you learned it? If you are like most, the only honest answers to these questions run along the lines of, “Well, I suppose I really don’t know much about my thinking or about thinking in general. I suppose in my life I have more or less taken my thinking for granted. I don’t really know how it works. I have never really studied it. I don’t know how I test it, or even if I do test it. It just happens in my mind automatically.“ It is important to realize that serious study of thinking, serious thinking about thinking, is rare. It is not a subject in most colleges. It is seldom found in the thinking of our culture. But if you focus your attention for a moment on the role that thinking is playing in your life, you may come to recognize that, in fact, everything you do, or want, or feel is influenced by your thinking. And if you become persuaded of that, you will be surprised that humans show so little interest in thinking. To make significant gains in the quality of your thinking you will have to engage in a kind of work that most humans find unpleasant, if not painful — intellectual work. Yet once this thinking is done and we move our thinking to a higher level of quality, it is not hard to keep it at that level. Still, there is the price you have to pay to step up to the next level. One doesn’t become a skillful critic of thinking over night, any more than one becomes a skillful basketball player or musician over night. To become better at thinking, you must be willing to put the work into thinking that skilled improvement always requires. This means you must be willing to practice special “acts” of thinking that are initially at least uncomfortable, and sometimes challenging and difficult. You have to learn to do with your mind “moves” analogous to what accomplished athletes learn to do (through practice and feedback) with their bodies. Improvement in thinking, in other words, is similar to improvement in other domains of performance where progress is a product of sound theory, commitment, hard work, and practice. Consider the following key ideas, which, when applied, result in a mind practicing skilled thinking. These ideas represent just a few of the many ways in which disciplined thinkers actively apply theory of mind to the mind by the mind in order to think better. In these examples, we focus on the significance of thinking clearly, sticking to the point (thinking with relevance), questioning deeply, and striving to be more reasonable. For each example, we provide a brief overview of the idea and its importance in thinking, along with strategies for applying it in life. Realize that the following ideas are immersed in a cluster of ideas within critical thinking. Though we chose these particular ideas, many others could have instead been chosen. There is no magic in these specific ideas. In short, it is important that you understand these as a sampling of all the possible ways in which the mind can work to discipline itself, to think at a higher level of quality, to function better in the world. Our own thinking usually seems clear to us, even when it is not. But vague, ambiguous, muddled, deceptive, or misleading thinking are significant problems in human life. If we are to develop as thinkers, we must learn the art of clarifying thinking, of pinning it down, spelling it out, and giving it a specific meaning. Here’s what you can do to begin. When people explain things to you, summarize in your own words what you think they said. When you cannot do this to their satisfaction, you don’t really understand what they said. When they cannot summarize what you have said to your satisfaction, they don’t really understand what you said. Try it. See what happens. Strategies for Clarifying Your Thinking
Here is One Format You Can Use
To Clarify Other People’s Thinking, Consider Asking the Following
2. Stick to the Point When thinking is relevant, it is focused on the main task at hand. It selects what is germane, pertinent, and related. It is on the alert for everything that connects to the issue. It sets aside what is immaterial, inappropriate, extraneous, and beside the point. What is relevant directly bears upon (helps solve) the problem you are trying to solve. When thinking drifts away from what is relevant, it needs to be brought back to what truly makes a difference. Undisciplined thinking is often guided by associations (this reminds me of that, that reminds me of this other thing) rather than what is logically connected (“If a and b are true, then c must also be true”). Disciplined thinking intervenes when thoughts wander from what is pertinent and germane concentrating the mind on only those things that help it figure out what it needs to figure out. Ask These Questions to Make Sure Thinking is Focused on What is Relevant
3. Question Questions Most people are not skilled questioners. Most accept the world as it is presented to them. And when they do question, their questions are often superficial or “loaded.” Their questions do not help them solve their problems or make better decisions. Good thinkers routinely ask questions in order to understand and effectively deal with the world around them. They question the status quo. They know that things are often different from the way they are presented. Their questions penetrate images, masks, fronts, and propaganda. Their questions make real problems explicit and discipline their thinking through those problems. If you become a student of questions, you can learn to ask powerful questions that lead to a deeper and more fulfilling life. Your questions become more basic, essential, and deep. Strategies for Formulating More Powerful Questions
Questions You Can Ask to Discipline Your Thinking
4. Be Reasonable One of the hallmarks of a critical thinker is the disposition to change one’s mind when given good reason to change. Good thinkers want to change their thinking when they discover better thinking. They can be moved by reason. Yet, comparatively few people are reasonable. Few are willing to change their minds once set. Few are willing to suspend their beliefs to fully hear the views of those with which they disagree. How would you rate yourself? Strategies for Becoming More Reasonable Say aloud, “I’m not perfect. I make mistakes. I’m often wrong.” See if you have the courage to admit this during a disagreement: “Of course, I may be wrong. You may be right.”
Practice saying in your own mind, “I may be wrong. I often am. I’m willing to change my mind when given good reasons.” Then look for opportunities to make changes in your thinking.
Ask yourself, “When was the last time I changed my mind because someone gave me better reasons for his (her) views than I had for mine?” (To what extent are you open to new ways of looking at things? To what extent can you objectively judge information that refutes what you already think?) After you catch yourself being close-minded, analyze what was going on in your mind by completing these statements: In closing, let me remind you that the ideas in this article are a very few of the many ways in which critical thinkers bring intellectual discipline to bear upon their thinking. The best thinkers are those who understand the development of thinking as a process occurring throughout many years of practice in thinking. They recognize the importance of learning about the mind, about thoughts, feelings and desires and how these functions of the mind interrelate. They are adept at taking thinking apart, and then assessing the parts when analyzed. In short, they study the mind, and they apply what they learn about the mind to their own thinking in their own lives. The extent to which any of us develops as a thinker is directly determined by the amount of time we dedicate to our development, the quality of the intellectual practice we engage in, and the depth, or lack thereof, of our commitment to becoming more reasonable, rational, successful persons. Elder, L. and Paul, R. (2004). Adapted from The Thinker’s Guide to the Art of Strategic Thinking: 25 Weeks to Better Thinking and Better Living.
A How-To List for Dysfunctional Living
As you see, the list is almost laughable. And so it would be if these irrational ways of thinking didn’t lead to problems in life. But they do. And often. Only when we are faced with the absurdity of dysfunctional thinking, and can see it at work in our lives, do we have a chance to alter it. The strategies outlined in this guide presuppose your willingness to do so. |
.
.
ترجمهی آزاد و با اندکی تلخیص از فصل پنجم کتاب زیر:
Elder, L. and Paul, R. (2004)
The Thinker’s Guide to the Art of Strategic Thinking: 25 Weeks to Better Thinking and Better Living
قابل دسترس در آدرس اینترنتی:
http://www.criticalthinking.org/pages/becoming-a-critic-of-your-thinking/478
.
.
منتقد خود شدن
نویسندگان: لیندا الدر، ریچارد پاول
مترجم: خدیجه حسینی
.
.