معضل مطالبات کوچک !

معضل مطالبات کوچک

به نظرم، یکی از معضلات بنیادین جامعۀ ما این است که «عموم مطالباتی که در سطح عملیاتی طرح و پیگیری می‌شوند، بسیار کوچک هستند» و لذا حتّی اگر تمامی مطالبات مطرح و پیگیری شده محقق شوند، در محیط پیرامونی و سطح زندگی-مان تفاوت محسوسی ایجاد نمی‌شود. منظور از طرح و پیگیری «در سطح عملیاتی»، آن وقتی است که مطالبه‌گران اوّلاً، واقعاً می‌خواهند برخی مطالبات را پیگیری کنند و ثانیاً، واقعاً فکر می‌کنند که مطالباتشان قابل پیگیری بوده و امکان تحقق آنها وجود دارد، ولو بخشی از مطالباتشان.

توضیح اینکه، گاهی مطالبات در سطح نظری و بیشتر با هدف زیرسئوال بردن مسئولان مطرح می شوند. به عنوان مثال، وقتی یک مقام مسئول در معرض عموم به سخنرانی پرداخته و زمانی را نیز به پرسش و پاسخ یا طرح درخواستها اختصاص می دهد، ممکن است برخی از مستمعانی که دلشان از مسئول مورد نظر خون است، محافظه کاری را کنار گذاشته و با لحنی تند، برخی مطالبات را مطرح کنند. در چنین شرایطی، چنان مطالبه‌گرانی خودشان هم به امید برآورده شدن مطالباتشان به این کار نمی پردازند بلکه از دید خودشان، در پی آنند که مسئول مورد نظر را رسوا کرده باشند. بنابراین، مطالباتی که مطرح می کنند ایده آل و جسورانه هستند. مثلا ممکن است بگویند: «ما با مردمان اسکاندیناوی چه تفاوتی داریم که آنها باید چنین و چنان زندگی کنند و ما چنان و چنین؟ مگر نه اینکه ثروتهای خدادادی ما چندین برابر آنهاست؟ و …». اگر با ادّعای نگارنده مبنی بر اینکه مطرح کنندگان چنین مطالباتی خودشان هم اصلاً نمی توانند مطالباتی که مطرح کرده اند را متصوّر شده یا هضم کنند مخالفید، از آنها چند پرسش ساده در خصوص اسکاندیناوی و نحوۀ زندگی مردمانشان بپرسید. به نظرتان، آیا پاسخ آن پرسشها را می دانند؟ مسلّما اگر کسی واقعاً هدف و مطالبه اش همانند شدن زندگی اش با زندگی مردمان منطقۀ اسکاندیناوی باشد، در اوّلین قدمها باید به مطالعه در خصوص کمّ و کیف زندگی آنها و اینکه چگونه به این شرایط رسیده اند بپردازد. شما که از آنها در این خصوص سئوال کردید پاسخ بدهید: «آیا در این خصوص مطالعه ای داشته اند؟». اگر در خصوص هدف و مطالبۀ خود مطالعه و اطّلاعاتی ندارند، پس قبول کنید که اینها «اهداف و مطالبات واقعی» آنها نیستند.

 درست به همین صورت، مسئولان هم وقتی در سطح سخنرانی (حرف، نظر) مطالبات، خواسته ها و اهداف خود را مطرح می کنند، بسیار ایده آل نگرانه رفتار می کنند. مثلا می گویند «ما می خواهیم کشورمان بهترین کشور جهان باشد، مردمانمان موفق ترین و خوشبخت ترین مردم جهان باشد، با همراهی شما، مرزهای علم را خواهیم گشود، دانش بنیان خواهیم شد، تمام مسائل و مشکلات را حل خواهیم کرد، اخلاق-محور خواهیم شد، الگوی همه جانبه خواهیم شد و غیره». در چنین شرایطی، چنان مسئولانی نیز معمولاً با اهدافی غیر از «پیگیری مطالبات و اهداف» این سخنان را می گویند. یعنی خودشان هم چندان باور ندارند که این آرمان ها لزوماً دست یافتنی هستند بلکه بیشتر با نیّت هایی مانند امیدبخشی به مردم، حفظ و افزایش روحیۀ آنان، تضعیف روحیۀ دشمنان و امثال آن چنین اهداف و مطالباتی را مطرح می کنند.

در مقابل، چه مردم و چه مسئولان وقتی در سطوح عملیاتی، مطالباتی را واقعاً جهت محقق شدنشان پیگیری می کنند، مطالباتشان بسیار کوچک و کم ارزش هستند. همان مردمانی که در مقام حرف و اعتراض، جسورانه به یک مسئول می گویند «چرا ما نباید مثل مردم اسکاندیناوی زندگی کنیم؟»، وقتی فرصتی پیش می آید که مثلا در محل کار، واقعاً مطالباتشان را جهت تحقق یافتن مطرح و پیگیری کنند، فقط و فقط اهداف کوتاه مدّت صنفی و گروهی را طرح می کنند؛ چیزهایی از قبیل «حقوقمان افزایش پیدا کند»، «ساعات کاری مان کم شود»، «کولر آبی جواب نمی دهد، برایمان کولر گازی نصب کنید»، «سهمیۀ کاغذمان را که کامل نداده اید، بدهید»، «وام بدهید» و امثال این ها، همین!، وقتی انتخابات شورای شهر پیش می آید، تمام همّ و غمّشان فقط و فقط این است که آن کاندیدایی که از تیر و تبار آنهاست رأی بیاورد تا خود و سایر هم تیر و طایفه ای هایشان، وضعیت مالیشان از این چیزی که الان هست اندکی بهتر شود، همین!؛ و قس علی هذه.

مطالبات واقعی مسئولان را نیز باید در قوانین و مقررات و به ویژه «نظام تشویق و تنبیهی» که تدوین می کنند جستجو کرد. همان مسئولانی که در وقت سخنرانی، از دانش بنیان شدن، پیشرفت و توسعه، رفاه، تعالی، بهبود زندگی مردم و امثال آنها دم می زنند نظام پاداش و تنبیه را فقط و فقط در راستای هدف های ناچیزی از جنس افزایش آمار برخی شاخص های کمّی («افزایش تعداد مقالات»، «افزایش رتبۀ دانشگاه در رتبه بندی ها»، «افزایش قبولی در مقطع بالاتر» و غیره) سازمان دهی می کنند.

لطفا لحظاتی در دبدبه و کبکبه ای که در این عنوان مستتر است تأمّل کنید: «شورای عالی انقلاب فرهنگی». مسلّما اعضای این شورای متعالی در هنگام سخنرانی و مصاحبه های تلوزیونی از اهداف و آرمان های بسیار بزرگی سخن می گویند، امّا فکر می کنید اگر از یک آدم فضایی خواسته شود که با مطالعۀ مجموعۀ آئین نامه هایی که این شورا تصویب کرده است، مشخص کند که هدف و مطالبۀ اصلی این شورای پرطمطراق از حدود 400 هزار مدرس دانشگاهی و نزدیک به 1 میلیون دانشجوی تحصیلات تکمیلی کشور چیست، به چه نتیجه ای خواهد رسید؟ بله، فقط و فقط «افزایش تعداد مقالات و در نتیجه بهبود رتبۀ کشور از این حیث»، همین!

ممکن است بسیاری از (یا لااقل بعضی از) رؤسای دانشگاه ها و معاونان آنها (در این جا به ویژه معاونان پژوهشی و مالی-اداری) و اعضای هیأت علمی، با مطالعۀ پاراگراف بالا اندکی خرسند شده باشند، امّا، با عرض پوزش، تا جایی که حقیر می فهمم و می بینم، معضل «مطالبات کوچک» شامل حال بیشتر آنها نیز می شود.

فکر می کنید در جلسه ای که در هیأت رئیسۀ یک دانشگاه جهت تصویب شیوه نامه های داخلی (پژوهانه، ترفیع سالیانه، اعطای پایۀ تشویقی، ارتقاء و غیره) برگزار می شود چه نوع مطالباتی مطرح می شود. معمولاً یک سوی مطالبات رئیس دانشگاه و معاونان پژوهشی و مالی-اداری او هستند و سوی دیگر آن نمایندگان شورای صنفی اعضای هیأت علمی. هر دو طرف مجادله، در سخنرانی ها، مصاحبه ها، کلاس درس و غیره، از اهداف و آرمان های بزرگ و متعالی سخن می گویند، امّا در آنجایی که موقع تأثیر گذاری روی مقررات است، تلاش مسئولان فقط و فقط در این خلاصه می شود که مقررات را به سمتی سوق دهند که به وسیلۀ آنها «مقالات بیشتری از اعضای هیأت علمی بیرون بکشند» و در مقابل، چانه زنی نمایندگان شورای صنفی نیز فقط و فقط معطوف به این است که مقررات را به سویی سوق دهند که از فشار روی هیأت علمی (جهت چاپ کردن مقاله، ساعات حضور در دانشگاه و غیره) هر چه بیشتر کاسته و به امتیازاتی که قرار است نصیبشان شود (حقوق، پاداش، ارتقاء رتبه، پایۀ تشویقی، پژوهانه و غیره) هر چه بیشتر بیفزایند. گاهی دو طرف معامله، در آن سالن های جلسات مجلل و علی رغم عنوان های پرطمطراقی که دارند، چنان صریح و بی پرده مطالبات کوچک مذکور را مطرح کرده و بر آنها پافشاری می کنند که تازه واردی که برای اولین بار در چنین فضایی قرار گرفته باشد … (بگذریم). معمولاً تنها وسیله ای که دو طرف مذکور به منظور اینکه خودشان هم مانند تازه وارد مورد نظر حالشان از این وضعیّت به هم نخورد از آن استفاده می کنند، ابزار «شوخی و کنایه» است که به طرز هوشمندانه ای مطالبات کوچکِ کمّیِ صنفیِ مالیِ کوتاه مدّتِ خود را در لفّافۀ آنها می پیچند. سایر اعضای هیأت علمی نیز اگر چه عموماً در کلاس درس حرفهای بزرگی می زنند، امّا در عمل، فشاری که به دانشجویانشان وارد می کنند عمدتاً در راستای «نگارش مقاله» است.

ممکن است بسیاری از (یا لااقل بخشی از) دانشجویان، از مطالعۀ پاراگراف بالا مشعوف شوند، امّا با عرض پوزش، تا جایی که حقیر می بینم و می فهمم، معضل «مطالبات کوچک» شامل حال بیشتر آنان نیز می شود.

فکر می کنید چانچه مثلا انجمن های علمی فرصت پیدا کنند مطالبات خود را طی نامه ای به مسئولان دانشگاه مطرح کنند، بر چه خواسته هایی تأکید خواهند کرد؟ آیا جز این است که اولویت هایشان برخی مطالبات صنفیِ کوتاه مدّتِ کمّیِ مالی (چیزهایی مانند پرینتر، اتاق، بودجه و حتّی «سهمیۀ کاغذ!») خواهد بود؟! اصلا چرا راه دور برویم؟! آیا قبول ندارید که اگر می شد تمامی مطالبات مطرح شده از سوی تمامی دانشجویان را گردآوری کرده و دسته بندی کنیم، پر تکرارترین و پرطرفدارترین خواسته ها چیزهایی بود از جنس «استاد خسته نباشید!»، «افزایش تعطیلی ها»، «آسان شدن امتحانات»، «کم شدن واحدها»، «کاهش شهریه ها»، «افزایش وام ها»، «تعویق بازپرداخت وام ها»، «بهبود کیفیت غذای سلف و کاهش قیمت آن» و امثال آنها؟

ممکن است بسیاری از معلّمان از مطالعۀ پاراگراف های بالا (به ویژه پاراگراف مربوط به اعضای هیأت علمی)، بدشان نیامده باشد، امّا تا جایی که حقیر می بینم و می فهمم، معضل «مطالبات کوچک» شامل حال بیشتر آنها نیز می شود.

اتّفاقاً، معلّمان یکی از صنف های مظلوم واقع شدۀ جامعه هستند (در کنار بسیاری صنف های مظلوم واقع شدۀ دیگر)، که به هر ترتیب، هر از چندی مطالبات خود را مطرح و منتشر کرده اند. خودشان قضاوت کنند، آیا شاه بیت مطالباتشان چیزی جز «افزایش حقوق»، «رسمی شدن»، «پرداخت معوّقات» و امثال آنها بوده است؟ آیا کسی تا به حال دیده است که یک بار هم که شده معلّمان اولویت مطالبات خود را «افزایش اثربخشی نظام آموزش عمومی»، «تقویت محتوای دروس»، «پیگیری هدف افزایش علائق دانش آموزان به یادگیری و مطالعه در برنامه ریزی ها»، «لحاظ کردن استعدادهای دانش آموزان» و امثال آنها قرار داده باشند؟ نمی دانم، شاید هم چنین بوده و حقیر خبر نداشته باشم.

ممکن است بسیاری از دانش آموزان (یا لااقل بخشی از آنها) از مطالعۀ پاراگراف بالا دلشان خنک شده باشد، امّا با عرض پوزش، تا جایی که حقیر می بینم و می فهمم، معضل «مطالبات کوچک» شامل حال بیشتر آنان نیز می شود. از آنجا که حال و  روز آنها بسیار مشابه حال و روز دانشجویان است از تکرار آن خودداری می کنم.

ممکن است بسیاری از مردمی که خیلی زود ارتباطشان با نظام آموزشی قطع شده، در نتیجۀ مطالعۀ پارگراف های بالا حال خوشی پیدا کرده باشند، امّا با عرض پوزش، تا جایی که حقیر می بینم و می فهمم، معضل «مطالبات کوچک» شامل حال بیشتر مردم همیشه در صحنه نیز می شود.

بله، اکثریت مردم ما (شامل گروه هایی که پیش از این نام برده شدند)، علی رغم آنکه در هنگام دعا، از خداوند شفای تمامی مریضان، سر و سامان گرفتن تمامی جوانان، حلّ مشکلات تمامی گرفتاران، سربلندی جامعۀ مسلمین، پیشرفت و توسعۀ کشور، فراهم شدن شرایط ظهور امام عصر (عج) و امثال آنها را می خواهند، در مواقعی که واقعاً می توان یک مطالبۀ واقعی را پیگیری کرد (ولو به صورت محدود)، تمام تلاش خود را بر مطالباتی متمرکز می کنند که با عرض معذرت، بسیار سخیف هستند.

فرض کنید، فردا صبح که از خواب بیدار شدیم، تمام مطالبات واقعی مان محقق شده باشند، به نظرتان حال و روزمان چگونه خواهد بود؟ آیا حالمان بهتر خواهد بود. اجازه بدهید این فرض را با جزئیات بیشتری دنبال کنیم.

اوّل فرض کنیم هر یک از مطالبات بالا به صورت مجزّا محقق شده باشند. مثلاً فرض کنید همین الان که دارید این متن را می خوانید، تعداد مقالات کشورمان به جای 55 هزار مقاله، 200 هزار مقاله و رتبۀ کشورمان به جای شانزدهم، سوّم جهان باشد. به نظرتان آیا روی حال من نویسنده و شمای خواننده تأثیری خواهد داشت؟ فرض کنید رئیس دانشگاهی که مثلا در آن فعالیت داریم (چه به عنوان مقام مسئول، چه به عنوان هیأت علمی، چه به عنوان کارمند و چه به عنوان دانشجو) موفق شده باشد با اعمال نظام تشویق و تنبیه سخت گیرانه تر، تعداد بسیار بیشتری مقاله از هر عضو هیأت علمی و دانشجوی تحصیلات تکمیلی بیرون کشیده و از این طریق رتبۀ دانشگاه را در نظام های رتبه بندی بهبود بخشیده باشد، آیا حالمان بهتر خواهد شد؟ بالعکس، فرض کنیم نمایندگان شورای صنفی موفق شده باشند فشار موجود روی اعضای هیأت علمی را کاسته و حقوق و مزایای آنان را افزایش داده باشند، آیا در نتیجه، به آرمانها و اهداف متعالی که در سخنرانیها و مصاحبه ها درباره شان حرف می زنند نزدیک تر خواهیم شد؟ و قس علی هذه. مسلّما، با تحقق هر یک از مطالبات کوچکِ کمّیِ صنفیِ مادّیِ کوتاه مدّت، معدودی از افراد، موقعیتشان، نسبت به قبل، اندکی بهتر خواهد شد، امّا حال و روز جامعه چطور؟ حال آن هم وطنانی که هر روز در پیش چشمان ما تا کمر در سطل های زباله خم می شوند چه؟ حال آن کسانی که در سرمای زمستان و گرمای تابستان در سر چهارراه ها دستمال کاغذی می فرشند چه؟ آیا تحقق این مطالبات کوچک، سر سوزنی بر روی خواست «سربلندی جامعۀ مسلمین» تأثیری خواهد داشت؟ آیا اگر، به فرض محال (که فرضش محال نیست)، می شد تمامی خواسته های کوچکِ کمّیِ صنفیِ مادّیِ کوتاه مدّتِ ما با هم محقق شود، سر سوزنی هم که شده به «شرایط ظهور منجی آخر الزّمان» نزدیک تر می شدیم؟

حال فرض کنیم تمامی مطالبات کوچک همگی ما، با هم برآورده می شد، به نظرتان حال و روزمان چقدر تغییر می کرد؟ تأمّل بر روی این فرض یک جنبۀ دیگر از معضل مطالباتمان را پیش می کشد که نیاز است در فرصت دیگری به آن پرداخته شود.

ممکن است بسیاری از خوانندگانی که با کلیّت مطلب بالا (یعنی معضلی که در بیشتر مطالبات ما وجود دارد) موافق هستند، وجه اصلی معضل مطالباتمان را چیزهای دیگری مانند «خودخواهانه بودن (هر کسی فقط به فکر خودشه)» بدانند امّا برای من، مهمترین صفت عموم مطالباتی که واقعاً پیگیری می کنیم (چه مردم و چه مسئولان) «کوچک بودن» (بخوانید سخیف بودن) آنهاست. چه طور ممکن است یک ملّت 80 میلیونی که اکثریت آنها خواسته های بسیار کوچکی را پیگیری می کنند متحوّل شود؟ خواسته هایی که حتّی اگر تمامی آنها در سطح 200% هم تحقق بیابند، باز هم حال روز جامعه و مردم تفاوت محسوسی نخواهد کرد.

امیدوارم این متن خوانندگان احتمالی را به تأمّل واداشته و پرسشهای عمیق و تحوّل آفرینی در ذهنشان ایجاد کند.

.


.

معضل مطالبات کوچک!

نویسنده: وحید احسانی

.


.

1 نظر برای “معضل مطالبات کوچک !

  1. سلام و درود،

    چند عبارت حکیمانه، در رابطه با مطلب بالا:

    1- گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی/ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی (مولوی علیه الرّحمه)

    2- تا بجوشد آبت از بالا و پست / آب کم جو، تشنگی آور به دست (مولوی، علیه الرّحمه)

    3- گر گران و گر شتابنده بود [منظور هدف و مطلوبیست که دنبال می کنیم] / آنک جویندست یابنده بود – در طلب زن دایما تو هر دو دست / که طلب در راه نیکو رهبرست – لنگ و لوک و چفته شکل و بی‌ادب / سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب – گه بگفت و گه بخاموشی و گه / بوی کردن گیر هر سو بوی شه – گفت آن یعقوب با اولاد خویش / جستن یوسف کنید از حد بیش (آیا این اهداف ناچیزی که ما دنبال می کنیم، می توانند مصداق «جستجوکردن یوسف» باشند؟!) – هر حس خود را درین جستن بجد / هر طرف رانید شکل مستعد – گفت از روح خدا لا تیاسوا / همچو گم کرده پسر رو سو بسو – از ره حس دهان پرسان شوید / گوش را بر چار راه آن نهید (مولوی، علیه الرّحمه)

    4- دکتر محمود سریع القلم: به نظر می رسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفته ایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایده‌آلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم (گفتگوی مشروح با سریع القلم: نقدی بر سبک زندگی ایرانی. تارنمای خبرگزاری مهر. 7 بهمن 1391)

    5- آیۀ 11 سورۀ رعد: إن الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم (خداوند حال و روز هیچ قومی را تغییر نخواهد داد مگر این که اوّل آنها خودشان را تغییر دهند).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *