قبل تر چندین بار مطالبی را در رابطه با اینکه چرا من شرکت در انتخابات را وظیفه اخلاقی خودم میدانم گفته ام و آخرین بارش یک ماه و نیم پیش بوده…
برکرانه حضور
از اخلاق شفقت تا دموکراسی
استاد مصطفی ملکیان- 19 اردیبهشت 96 – مشهد مقدس
بحثهایی پیرامون :
لزوم اخلاقی شرکت در انتخابات
پاسخ به اشکالات مخالفان شرکت در انتخابات
تحلیل مسائلی در باب انتخابات رئیس جمهور دوازدهم
انتخابات بهترین راه برای تغییر در نظام سیاسی
قبل تر چندین بار مطالبی را در رابطه با اینکه چرا من شرکت در انتخابات را وظیفه اخلاقی خودم میدانم گفته ام و آخرین بارش یک ماه و نیم پیش بوده.
تمام استدلالی که می کردم برای این مدعا این بود که برای به سر عقل آوردن یک رژیم سیاسی بر اساس استقرا پنج نگاه بیشتر وجود ندارد یعنی در سرتاسر تاریخ وقتی مردمی می خواستند رژیم سیاسی ای را سرعقل بیاورند و به تعبیر دیگری می خواسته اند تبدیلش کنند به یک رژیم سیاسی سودمند تر به حال مردم پنج راه را بیشتر طی نکرده اند:
یک راه انقلاب است یک راه کودتا است که معمولا از آن به انقلاب کاخی تعبیر می کنند آن هم باز انقلابی است که در خود کاخ صورت می گیرد و سوم مرکز گریزی ها و شورش های داخلی است چهارم مداخله خارجی است و پنجم شرکت در انتخابات است. آن وقت من استدلالم این بوده که به جهت اینکه ما ازسویی تا الآن بیشتر از این پنج تا راه را کشف نکرده ایم و راه ششمی تا الآن برای برسر عقل آوردن رژیم سیاسی مان نشناخته ایم- نه ما بلکه بشر نشناخته- و از سوی دوم هم اینکه آن چهارتا رقیب دیگر شرکت در انتخابات یعنی انقلاب،کودتا، مرکزگریزی ها و شورش های داخلی مداخله خارجی نه به لحاظ اخلاقی و نه به لحاظ مصلحت اندیشی هرگز توصیه پذیر نیستند
آن وقت استدلال من این بود که حالا که ما پنج تا راه بیشتر نیافته ایم و چهارتا از این پنج تا به لحاظ اخلاقی قابل دفاع نیستند و مصلحت اندیشانه هم قابل دفاع نیستند پس اخلاقا و مصلحت اندیشانه ما باید در انتخابات شرکت کنیم یعنی خودمان را در فرایند رأی گیری از مردم فعال کنیم. این هرگز به معنای این نیست که شرکت در انتخابات همه کاری است که برای کاستن از درد و رنج های مردم می توان انجام داد اما کاری هست که لااقل علی الظاهر تا کنون گرفته نشده از من و تو. ما بسیار کارهای دیگر برای کاستن از درد و رنج مردم می توانیم انجام بدهیم یعنی ما می توانیم احزاب آزادی تشکیل بدهیم ما می توانیم مطبوعات آزادی داشته باشیم ما می توانیم گفتگو های متفکرانه، عاقلانه، مدققانه و منصفانه بر سر مسائلمان و بر سر یکایک مشکلاتمان داشته باشیم و ما خیلی کارهای دیگر هم در عالم نظر می توانیم انجام بدهیم ولی تقریباً همه این راهها دیگر مسدود شده اند تنها راه مسدود نشده همین راه شرکت در انتخابات است. بنابراین هرگز از اینکه آن چهارتا رقیب که رقیب های بسیار فاسدی هستند به لحاظ اخلاقی و به لحاظ مصلحت اندیشانه نمی خواهم نتیجه بگیرم که و در شرکت در انتخابات هیچ عیب و نقصی نیست و حتی نمی خواهم نتیجه بگیرم که شرکت در انتخابات همه کاری است که من در قبلا مردم جامعه خودم هموطنان خودم می توانم انجام بدهم. خیلی کارهای دیگر نظراً وجود دارند ولی آن کارهایی که نظراً امکانش هست عملاً محقق شدنی نیست یعنی متأسفانه رژیم سیاسی ما همه راههای دیگر را مسدود کرده آن وقت به صلاح من و تو نیست که آن یگانه راه مسدود نشده را هم خودمان مسدود کنیم مثل من بچه که توقع دارم که پدرم یا مادرم پنج شکلات به من بدهند و حالا دو تا شکلات به من داده اند و من به نظرم می آید سه تا شکلات حق من ضایع شده بعد بیایم بگویم خب شما به جای پنج تا شکلات دو تا شکلات به من داده ای یعنی سه تا شکلات کمتر دادی پس این دو تایی را هم که داده ای خودم از خودم پس می گیرم. این عقلانی نیست. روش عقلانی این است که من آن دو شکلاتی را که پدر و مادرم به من داده اند را بخورم و بعد بگویم که سه تا شکلات کمتر دارند به من می دهند. وگرنه منطق ندارد که من اصلا تمام قهرم و قطع ارتباطم با پدر و مادرم به خاطر این است که سه تا شکلات به من کم داده اند آن وقت این دوتایی هم که به من داده اند خودم از خودم باز پس می گیرم . من فکر می کنم که به این جهت شرکت در انتخابات وظیفه اخلاقی من است اما نه یگانه وظیفه اخلاقی من. وظایف اخلاقی فراوان دیگری هم من برای کاستن از درد و رنج مردم خودم دارم اما آن وظایف اخلاقی دیگر الآن دیگر به جهت اینکه قدرت انجامشان را از من گرفته اند دیگر وظیفه اخلاقی من در موقعیت کنونی نیست اما این یکی را قدرت انجامش را از من نگرفته اند بنابراین وظیفه کنونی من هست. گفته بودم به این جهت من قهر کردن با صندوق انتخابات و فرایند رأی گیری را کاری می دانم خلاف موازین و احکام اخلاقی. دقت می کنید تعبیر اخلاقی به کار می برم. من اصلا به شرکت در انتخابات از منظر سیاسی نگاه نمی کنم. چون اگر از منظر سیاسی به شرکت در انتخابات نگاه بکنم ممکن است کسی به من بگوید آقا من اساساً تصمیم گرفته ام وارد مسائل سیاسی نباشم. چه از من می خواهید؟ مگر من حتما باید وارد مسائل سیاسی هم بشوم. اما از منظر اخلاقی نگاه می کنم.
کاستن از درد و رنج مردم وظیفه اخلاقی من است که برای آن راههای عدیده ای وجود دارد ولی از میان راههای عدیده ای که به نظرم وجود دارد فقط یک راهش عملاً هنوز باز است و من باید از این یک راه استفاده کنم.
نقد یک اشکال مخالفان شرکت در انتخابات
اما کسانی در مخالفت با این نکته-نه به تازگی بلکه قبلا هم و از جمله به تازگی- دلیل آورده اند و گفته اند که نه، ما وقتی که در انتخابات شرکت می کنیم مشروعیت می دهیم به نظام سیاسی حاکم بر جامعه و اگر فرض کنید از 85 میلیون ایرانی 50 میلیون پای صندوق های رای حاضر شوند یعنی مشروعیت چشم گیری برای رژیم سیاسی حاکم بر جامعه مان فراهم آورده ایم. ولی اگر به جای 50 میلیون 5 میلیون بروند پای صندوق های رای خب مسلما مشروعیت سیاسی رژیم حاکم بر جامعه مان را در انظار جهانیان طبعاً به صفر رسانده ایم و استدلال این است که خود این که ما از مشروعیت نظام بکاهیم یا مشروعیت نداشتن نظاممان را نشان بدهیم و جلوی چشم مردم جهان بیاوریم این کار مثبتی است وقتی شما در انتخابات شرکت می کنی جلوی این کار مثبت را می گیری. من به نظرم می آید این استدلال به دو جهت عیب دارد. یکی به این جهت که اگر مشروعیت یک نظام کم شد مثلا فرض کنید 5 میلیون بیشتر در یک انتخابات شرکت نکنند و مشروعیت این نظام کم شود آن وقت این نظام می گوید: “عجب پس ما خبر نداشتیم که مشروعیت نداشتیم شما نشان دادید که ما مشروعیت نداریم پس بفرماییم ما برویم دنبال کار و زندگی خودمان و این نظام سیاسی را به دست کسان دیگری بسپریم.” ؟ جوری نگاه می کنید که در چنین جهانی داریم زندگی می کنیم که وقتی مشروعیت یک نظام کم شد بعد سردمداران و مسئولان و دست اندرکاران آن نظام بگویند عجب چه غفلتی ما داشته ایم باز خوبه با این رای گیری معلوم شد ما مشروعیت نداریم پس آقا بیایید برویم کاش زودتر به ما خبر داده بودند که ما شروعیت نداریم. شما گمان بر این دارید؟ بر خلاف، رژیم هایی در خلاف جهت مقاصد شهروندان خودشان اند هر چه مشروعیتشان کم می شود خشونتشان بیشتر می شود و سبوعیت و درندگی شان بیشتر می شود. خشونتشان عریان تر می شود بنابراین من خطا می بینم در این استدلال که بگوییم آقا کاستن از مشروعیت این نظام یا نشان دادن کاسته شدن از مشروعیت نظام کاری است که ما می کنیم مثل اینکه تصور بر این است که مثلا ما در سوئد داریم زندگی می کنیم که اگر نظام سیاسی حاکم بر جامعه فهمید دیگر مشروعیت ندارد می رود دنبال کار و زندگی اش. البته واقع بینانه بخواهم بگویم در سوئد هم اینجور نیست اما به هر حال اگر تصور این را داریم که مثل سوئد هستیم هم خب خطاست. این نکته اول
اما نکته دوم این است که خب آیا همه آنچه که شما می کنید برای کاستن از مشروعیت نظام آیا نمی خواهید اینها را وسیله ای قرار بدهید برای کاسته شدن از درد و رنج مردم؟ ما که غرض و مرض شخصی با نظام سیاسی حاکم بر جامعه خودمان نداریم پس اگر می خواهید مشروعیت نظام سیاسی حاکم کم جلوه کند برای این است که فکر می کنیم اگر این مشروعیت کم شود درد و رنج مردم کاسته می وشد ولی آیا این معادله جایی اثبات شده است؟ می شود اثبات کرد که اگر از مشروعیت یک نظام سیاسی حاکم بر جامعه ای کاسته شد آن وقت درد و رنج مردم کم می شود؟ فقط فرقش با قبل این است که قبل رژیم ناسالمی بود یا رژیم دارای سوء مدیریت بود یا رژیم دارای سوء نیت بود یا رژیم دارای جهل بود این اشکالات را داشت یک مشروعیت لا اقل داشت. حالا آن عیب ها را دارد یک بی مشروعیتی هم بر بقیه عیب هایش افزوده شده است. نظامی که پنج تا عیب داشت حالا تعداد عیب هایش رسیده به شش تا چون یک عیب جدید هم بر عیوبش افزوده شد. اگر غرض بر این نیست که من عناد شخصی با کسی داشته باشم و غزض بر این است که کنش ها و واکنش هایم با یک واسطه، دوواسطه، n واسطه سودش به مردم برسد آن وقت آیا اثبات شده است که چنین چیزی سودش بامآل به جیب مردم خواهد رفت یا نه؟ من گمان می کنم که این هم اثبات نشده. اثبات نشده است که وقتی یک عیب بر عیب های نظام سیاسی حاکم بر جامعه افزوده میشود آن وقت ما یک گام نزدیکتر شده ایم به کاستن از درد و رنج های مردم.
شرکت در انتخابات نه تنها حق ما بلکه از منظر اخلاقی وظیفه ماست
اما حالا می خواهم از منظر دیگری که منظر صرفا اخلاقی است به داستان نگاه کنم. خیلی از اشخاص یا در گفته ها یا در نوشته ها یشان آدم می شنود یا می خواند و یا اینکه استنباط آدم این است که گمانشان این است که شرکت در انتخابات حق من است و من نمی خواهم از حق خودم استفاده کنم. مگر آدم در زندگی اش از چندین حق خود صرفنظر نمی کند مگر ما دانه به دانه حق های خودمان را استیفا می کنیم؟ من می توانم این جعبه دستمال کاغذی را که مال من است از حق خودم صرنظر کنم و این دستمال کاغذی را به شما ببخشم یا به فقیری بدهم یا اصلا بگذارم همین جا و بروم. آدم می تواند اسقاط حقی را که دارد بکند یعنی بگوید حق خودم است و می خواهم از آن صرفنظر کنم. این اصل سخن من است که این استدلال خطاست که استدلال صرفا اخلاقی هم هست.
به لحاظ حقوقی شرکت در انتخابات حق ماست اما به لحاظ اخلاقی وظیفه ماست و این دو تا دو تا حکم دارند نمی توانیم یکی را به دیگری تسری دهیم من بارها در جاهای مختلفی گفته ام که ما در هر فعل ارادی ای که انجام میدهیم اگر فعل جبری نباشد مثل زدن قلب نباشد که جبری است بلافاصله قبل از اینکه دست به انجام آن عمل بزند یک بایدی در ذهنش نطفه می گیرد یعنی اگر دیدید من دست دراز کردم و این جعبه دستمال کاغذی را برداشتم ولو ک میلیادرم ثانیه قبلش در ذهنم آمده است که من باید این جعبه را از روی میز بردارم. یک باید نطفه بسته است در ذهن من . اگر ارادی باشد که اکثر اعمال ما ارادی است. انگار کسی در درون من به من می گوید که مصطفی باید این جعبه را از روی زمین برداری یا…
اما این باید ها از شش جا ناشی می شوند از ششچشمه سرازیر می شوند. هر بایدی که در ذهنتان منعقد می شود وقتی دقت کنید می بینید آن باید منبعث از یکی از این شش منبع است. به اینها می گویند منابع هنجار گذار اجتماعی. یکی از این منابع حقوق است. قانون است. مثلا وقتی دارم در خیابان از منتها الیه سمت راست حرکت میکنم یک بایدی در ذهنم منعقد شده که مصطفی باید از سمت راست خیابان حر کت کنی پس یکی از منابع هنجارگذار قانون است. یک منبع دیگر هنارگذار اخلاق است. وقتی من صادقانه متواضعانه و .. سخن می گویم یک بایدی در ذهن من منعقد می شود که آن باید را باید اخلاقی می گوییم. یک باید سوم باید مناسکی شعائری است که معمولا به آن می گوییم باید دینی مذهبی. باید چهارم باید های ناشی از آداب و رسوم و عرف و عادات احتماعی است باید سفره هفت سین چین چید و …باید ناشی از عرف و عادات اجتماعی است. باید پنجم هم باید زیبایی شناسی است. یک باید دیگر هم بایدهای مصلحت اندیشانه است.
مثلا اگر بخواهید در کنکور فلسفه قبول شوید باید کتاب کانت و اسپینوزا و … را بخوانید . بر سر وسایل گریز ناپذیر رسیدن به هر هدف باید می آید. این بایدها مصلحت اندیشانه است. ولی اگر آن هدف به هدف دیگری تبدیل شود همه آن باید ها فرو می ریزد. اگر بخواهم ادبیات قبول شوم باید کتابهایی دیگری را بخوانم.
آن وقت مشکل اینجاست که کسانی گمان می کنند چون به لحاظ قانونی شرکت در انتخابات “حق” ماست پس به لحاظ اخلاقی هم شرکت در انتخابات حق ماست ولی من می خواهم بگویم به لحاظ حقوقی شرکت در انتخابات حق ماست ولی به لحاظ اخلاقی وظیف ماست. اگر کسی شرکت در انتخابات نکرد بله از یکی از حقوقی که به لحاظ قانونی به او داده اند صرفنظر کرده و به شهروند خوب بودنش لطمه نمی خورد. چون شهروند خوب می تواند خودش از حق هایی که قانون به او داده صرنظر کند. اما به لحاظ اخلاقی یک وظیفه اخلاقی را انجام نداده ام و” وظیفه” اخلاقی را انجام نداده ام. حالا چرا وظیفه اخلاقی من شرکت در انتخابات است؟
استدلال اخلاقی برای لزوم شرکت در انتخابات
- وظیفه اخلاقی هر کس این است که تا جایی که می تواند از درد و رنج دیگران بکاهد. اتفاقا یکی از مولفه های مشترک همه مکتب های اخلاقی این است. مکتب های اخلاقی در هزار و یک موضوع و مساله با هم اختلاف نظر دارند ولی یک فصل مشترکی دارند که همه شان علیرغم تمام اختلاف نظر ها در این فصل مشترک با هم اتفاق نظر دارند یکی از آن 9 اصلی-یا به نظر بعضی 10تا یا 13 یا 23 تا- که در آن اتفاق نظر دارند این است که وظیفه هر کسی این است که از درد و رنج دیگران تا جایی که می تواند بکاهد
- یکی از سرچشمه های درد و رنج های انسان ها نظام سیاسی حاکم بر جامعه انسان هاست. نمیشود گفت که منحصرا همه مشکلات جامعه منبعث از نظام سیاسی حاکم بر جامعه باشد یا نظام سیاسی حاکم بر جامعه بزرگترین مشکل جامعه باشد یا یگانه مشکل جامعه باشد این مقدمه دوم در یک دانشی که از آن تعبیر می کنیم به جامعه شناسی نیازها محل بحث قرار می گیرد که انسان ها به لحاظ جامعه شناختی نیازمند نظام سیاسی سالم و صالح هستند و اگر نظام سیاسی رو به فساد و عدم سلامت برود درد و رنج مردم هم افزایش پیدا م یکند.
- خب پس یکی از وظایف اخلاقی ما مبارزه با فساد سیاسی حاکم بر جامعه مان است
- بشر تا کنون نظام سیاسی ای سالم تر از دموکراسی کشف نکرده . اگر روزی کشف بکند این مقدمه چهارم دیگر از دست من گرفته می شود. البته اینکه تا امروز کشف نکرده معنی اش این نیست که تا ابدالآباد کشف نخواهد کرد ولی تا الآن که تقریبا سه هزار و اندی سال از اندیشه سیاسی در جهان می گذرد نظام سیاسی ای سالم تر از نظام دموکراتیک (نمی گویم دموکراتیک لیبرال یا دموکراتیک سوسیال یا دموکراسی دیگری فقط روی دموکراسی دارم تایید می کنم) کشف نکرده یا اختراع نکرده یا جعل نکرده. در این گام چهارم می خواهم به این نتیجه برسم که سعی در دموکراتیک کردن نظام سیاسی وظیفه من است که نظام سیاسی حاکم بر جامعه ام را دموکراتیک تر و باز هم دموکراتیک تر بکنم برای دموکراتیک کردن یک نظام شرط اول قدمش شرکت در انتخابات است راه دیگری برای دموکراتیک کردن نظام وجود ندارد
این وظیفه اخلاقی ماست.
پاسخ به نقدی بر این استدلال
در اینجا ممکن است یک استدلال بر ضد من اقامه شود و آن اینکه شما گمان می کنید که با شرکت در انتخابات اصلاح میشود نظام سیاسی در جامعه؟ اصلا و ابدا اینگونه نیست . هیچ اصلاح نمی شود فقط یک روپوش زیبایی به نظام سیاسی می پوشانیم. انگار این نظام سیاسی همان ناسازی و بی اندامی را دارد ولی لباس خوش دوختی بهش می پوشانند که این عیوب معلوم نشود.
پاسخ های استاد ملکیان به این اشکال
- شما فرض کنید شرکت در انتخابات کردید و نظام دموکراتیک تر نشد و دوره بعد هم شرکت کردید و باز نظام دموکراتیک تر نشد و نشد و نشد و نشد.( با اینکه هرگز این نشد هایی که من می گویم محقق نیست .همواره در انتخابات یک ذره نظام دموکراتیک تر میشود . آقا ما الان 38 ساله در انتخابات شرکت می کنیم کدوم… میگویم اگر این 38 سال شرکت نکرده بودی آن وقت می دیدید که این نظام چه نظامی بود ما متوجه نیستیم که با شرکت در انتخابات اپسیلن اپسیلن ذره ذره مثقال به مثقال داریم نظام سیاسی حاکم بر جامعه مان را دموکراتیک تر می کنیم. اینکه ما 38 سال شرکت کرده ایم به اینجا رسیده ایم این استدلال درستی نیست باید ببینید اگر این 38 سال شرکت نمی کردیم به کجا رسیده بودیم. )
ولی می دانید فرزندان شما کم کم چه چیزی جزو فرهنگشان می شود؟ اینکه اگر راهی وجود دارد باز هم همین است آخرش می فهمند که هر نظام سیاسی هم بخواهد روی کار بیاید باز هم باید از طریق انتخابات بیاید روی کار. اینکه شرکت در انتخابات را تبدیل کنیم به یک فرهنگی که ولو ما تا الآن به نتیجه ای نرسیدیم… مثل این می ماند که اگر من یک بار در نانوایی رفتم و نان خوب به من تحویل نداد بار سوم هم تحویل نداد بار چهارم هم تحویل نداد ولی بچه من دید باز هم من می روم از نانوایی نان می خرم که نان را از نانوایی بخرم وگرنه پدرم که دیوانه نبود می رفت از یک مکانیک اتومبیل نان می خرید پس اگر علیرغم تمام نان های نپخته و سوخته و بدی که بهش میدهد باز هم پدرم از نانوایی نان می خرد.
پس اگر فرزند شما ببیند علیرغم اینکه شرکت در انتخابات نظام شما را دموکراتیک تر نکرده باز هم در انتخابات شرکت می کنید می فهمند که اصلاح جامعه فقط از این طریق امکان پذیر است این است که پدر و مادرم علی رغم بیست بار شکست خوردن باز هم بار بیست و یکم می روند پای صندوق های رای تبدیل کردن شرکت در انتخابات از یک فعالیت سیاسی به یک فرهنگ اجتماعی خیلی مهم است. آن وقت که بچه های ما ببینند ما باز هم میرویم در انتخابات شرکت می کنیم می فهمند که پدران و مادرانشان دیوانه نیستند پس اگر تکرار می کنند و باز هم می روند پای صندوق های رای چون اگر بناست شفایی حاصل بیاید از این دموکراسی حاصل می آید از امامزاده حاصل نمی آید و تبدیل شرکت در انتخابات یعنی شرکت در روند های دموکراتیک از یک فعالیت سیاسی به یک فرهنگ اجتماعی که اساسا در جامعه باید مسائل از طریق دموکراتیک حل شوند مشکلات از طریق دموکراتیک رفع شوند این یک خدمت بزرگی است که ما به نسل های آینده مان می توانیم بکنیم و شما دقت بکنید کسانی که به سن من هستند این را لااقل می دانند که ما پدرانمان یک همچین فرهنگی در ما پدید نیاورده بودند ولی خوب است ما در فرزندان و نوادگانمان این فرهنگ را پدید بیاوریم. اگر این فرهنگ پدید آمد فردا هر غداری هر مکاری هر جنایت کاری هر آدمخواری باید باز هم از طریق انتخابات وارد بازی شود و این یعنی انتخابات تبدیل شده است به یک فرهنگ اجتماعی .
- باید توجه بکنیم که نظام های سیاسی ای که می گویید اصلاح نمی شوند نفس اینکه تن داده اند به این انتخابات یک عنصر است یک مولفه دموکراتیک است یعنی می توانند تن ندهند. اگر ببینند من و تو افکار عمومی مان خیلی حساس نیست ممکن است یواش یواش -همانطور که شاید طلایه هایش را دوستان دیده باشند- اگر دیدند ما خیلی هم مهری هم به انتخابات نداریم یواش یواش بی حیایی را به آخر برسانند و بگویند که اصلا انتخابات چرا؟ خود مردم هم که از انتخابات استقبال نمی کنند از انتخابات. و شما حتما طلایه هایش را داریدمی بینید دیگه. اگر در کشور ما نیست شما به ترکیه نگاه بکنید و ببینید که از وقتی که حساسیت مردم به هر جهتی کم شد خب چه کارهایی دیگران می توانند بکنند اما اگر دیدند مردم نسبت به این حساسند یعنی این هم شده جزئی از مقدسات فرهنگ اجتماعی شان جزئی از توتم های فرهنگ اجتماعی شان است آن وقت دیگر نمی توانند این را هم از ما بگیرند . هر چیزی را که بتوانند از ما بگیرند می گیرند. اگر می بینید این را نگرفته اند نتوانسته اند تا الآن بگیرند وگرنه این را هم می گرفتند. مثلا ببینید ما در عرف جامعه مان به درست یا نادرست خیلی علاقه ای به حزب گرایی در ما ندیدند . آمدند همین را بهانه کردند و الآن تمام احزاب را نابود کرده اند کسی هم تکانی نمی خورد اگر حساسیتی که من وشما نسبت به شرکت در انتخابات داشتیم نسبت به تحزب هم داشتیم تحزب هم نمیشد از ما گرفته بشه و اگر همین حساسیت را نسبت به آزادی مطبوعات هم داشتیم آزادی مطبوعات هم نمی شد از ما گرفته بشه. وقتی می توانند چیزی را از ما بگیرند که ببینند ما نسبت به آن چیز خیلی هم غیرت نمی ورزیم اگر این غیرت ناورزیدن و حمیت نورزیدن نسبت به صندوق های رأی به وجود بیاید آهسته آهسته همانطور تحزب و آزادی مطبوعات و … را از ما گرفتند از ما می گیرند. خود اینکه ما نگه داریم این را هم یک وجه دموکراتیک نظام است.
- بسیار خب. من فرض می کنم شرکت در انتخابات حق با شماست مطلقا نظام را دموکراتیک تر نمی کند آیا راه دیگری سراغ دارید که نظام را دموکراتیک کند؟ اگر بله خب بیایید آن را بدیل این قرار دهید. بارها من گفته ام که اگر شما از تهران به مشهد بیایید و ده تا جاده وجود داشته باشد که شما را از تهران به مشهد می رساند البته هر خردمندی راهی را انتخاب می کند که او را سریع تر به مقصد می رساند. اما اگر به فرض محال ما در وضعی زندگی می کنیم که فقط یک جاده از تهران به مشهد وجود دارد ولو این راه سنگلاخ و طولانی باشد چاره این نداریم. اگر راه دیگری برای دموکراتیک تر شدن نظام غیر از انتخابات سراغ دارید خب برویم سراغ آن راه دیگر ولی چون فرض بر این است که ما راه دیگری نداریم نمی توانیم بگوییم این راه چون راهی است که ما را به نتیجه چندانی نرساند یا لااقل نتیجه اش برای خودمان محسوس نبود ما از این دست بر می داریم . اگر راه دیگری دارید دست بر دارید در غیر این صورت هر چقدر این راه طولانی، پر مشقت، نا مطمئن و پر عواقب باشد دیگر چاره ای جز این نیست.
اخلاق شفقت نمی گذارد ما نسبت به فعالیت های سیاسی و دموکراتیک کردن رژیم سیاسی بی تفاوت باشیم . اگر شما اخلاقتان اخلاق عدالت باشد ان وقت بن و بنیاد حرفتان این خواهد بود که من به کسی یک دینار ظلم نمی کنم و اجازه هم نمی دهم کسی هم یک دینار به من ظلم کند چون عدالت چیزی جز پاسداشت حق ها نیست. چه حق خودم چه حق دیگران. اما اخلاق شفقت فرقش با اخلاق عدالت در این است که در اخلاق شفقت می گوید یک دینار از حق تو نمی خورم اما بخشی از حق های خودم را به تو می بخشم. رفتار مادر با فرزندش به لحاظ روانشناختی ناشی از شفقتش است. اخلاق ناشی از شفقت احلاقی فوق اخلاق عدالت است. در اخلاق شفقت خودمان بخشی از حق خودمان را مختارانه به دیگران می پردازیم. تفاوت فاحشی بین اخلاق عدالت و شفقت پدید میآید. اخلاق شفقت نزدیک به 60 سالی است که مورد اقبال فیلسوفان قرار گرفته . این اخلاق از ما می خواهد که نسبت به دموکراتیک بودن نظام سیاسی حاکم بر جامعه مان حساس باشیم. چرا؟ اینکه وقتی من شفیقم دیناری از حق تو نمی خورم اما یک بخشی را هم می خواهم خودم مختارانه به تو بپردازم. شکی نیست که اگر شما فعالیت سیاسی بکنید برای دموکراتیک کردن نظام یک بخشی از حق های خودتان را از دست خواهید داد. آدمی که فعالیت سیاسی می کند برای محرومیت های فراوانی خودش را آماده کند محرومیت در ناحیه حیثیت اجتماعی شهرت … شفقت یعنی من از تو چیزی نمی گیرم اما می خواهم بخشی از آنچیزی را که حق خودم میدانم برای خوشی تو یا بهروزی تو یا هم خوشی و هم بهروزی تو به تو بدهم. اخلاق شفقت از من می خواهد اگر در یک نظام سیاسی زندگی من روال عادی خودش را دارد حتی اگر نظام سیاسی به من هیچ لطمه ای نرسانده(البته این حتی ها محقق نیست ولی فرض می کنم که این نظام سیاسی به من هیچ آسیبی نرسانده باشد هیچ حقی از من نگرفته باشد به جان و مال و ناموس و آبروی من تجاوز نکرده باشد) به دیگران که آسیب وارد کرده. خوب است من از بخشی از حق خودم صرفنظر کنم و به دیگران بدهم و بگویم به من دردی نرسیده ولی به تو دارد درد می رسد من این درد را می خواهم از تو باز بگیرم. این چیزی است که این اشکال را مرتفع می کند که ما وقتی حق مان است می خواهیم از حق مان استفاده نکنیم
نکات انتهایی بحث
در آخر صحبتم سه تا نکته می خواهم خدمتتان عرض کنم:
- هیچ وقتی نباید گفت که ما از فلان پدیده تا الان سودی نبردیم پس چرا باز باید به همان پدیده رو بیاریم. اولین باری که انسان از پدیده ای سود می برد اولین بار است که سود می برد پس معلوم میشود قبلا از این پدیده سود نبرده بود ولی با اینکه از این پدیده سود نبرده بود سود نبردن های قبلی مانع سود نبردن الان نشد. هیچ وقت که پدیدع ای که بار اول رخ میدهد بار دوم نیست که رخ داده بار اول است که رخ داده. اگر بار اول است که رخ می دهد یعنی چه؟ یعنی قبلا هیچ وقت این پدیده رخ نداده بوده. ولی با این حال رخ ندادن های قبلی جلوی رخ دادن کنونی را نتوانستند بگیرند. این مثل این می ماند که من بگویم که “من از سخنرانی اول فلان کس سود نبردم از سخنرانی دوم فلان کس سود نبدم از سخنرانی بیستمش هم سود نبردم پس دیگر رها می کنم.” ما می گوییم ببین تو از بیست تا سخنرانی سود نبردی اما اگر بیست و یکمین سخنرانی اولین سخنرانی ای باشد که ازش سود میبری آن بیست تا سخنرانی قبلی مانع سودبخشی این سخنرانی بیست و یکم نشده اند. هیچ وقت گذشته یک پدیده ای چراغ راه آینده خود آن پدیده نیست و بنابراین همیشه می شود یک فرایند مدت های مدیدی سود نداشته باشد ولی اول بار امروز شروع کند به سوددهی بنابراین هیچ وقت هم نمی شود گفت که در 38 سال 39 سال انتخابات هیچ سودی ندیدیم به فرض اینکه ندیده باشیم که من معتقدم البته دیده ایم باز هم دال بر این نیست که الان نخواهیم دید.
- اینکه از ما گذشته آیندگان هم در اندیشه خودشان باید باشند این واقعا خطاست. کسانی به صورتی سخن می گویند که دیگر از ما گذشته ما دیگر خیری و صلاحی در این نظام نمی بینیم آیندگان هم کار خودشان را بکنند. ما انگار نمی دانیم که آیندگان هیچ وقت از صفر نمی توانند کار خودشان را شروع کنند. نمی توانیم ما امور را به حال خودش رها کنیم بعد بگوییم که نوادگان ما خودشان از صفر کار را شروع می کنند آنجایی که نوادگان ما ایستاده اند و از آنجا می خواهند شروع به راه رفتن بکنند چه کسی آنها را آنجا ایستانده؟ ما آنها را انجا قرار داده ایم. به تعبیر دیگری هیچ وقتی نوادگان ما از لامکان نمی توانند شروع به دخل و تصرف کنند در جهان. هر کدام جایی می ایستند. ما با فعالیت های کنونی خودمان آنجا را برایشان تعیین کرده ایم. کما اینکه ما وقتی می خواستیم کاری برای خودمان بکنیم از کجا شروع به فعالیت کردیم؟ از آنجایی که پدران و مادرانمان ما را در آنجا نگه داشته بودند. فعالیتهای آنهاست که ما را به جای خاصی رساند و از آن جای خاص یک فعالیتی کردیم بنابراین این بی توجهی به این است که هیچ کس از صفر نمی تواند کاری را شروع کند. هر کسی باید از یک جایی شروع به کار کند و آن جا را فعالیت های گذشتگان برایش تعیین کرده اند. فعالیت های من و شما نشان می دهد نوادگان من و شما از کجا باید شروع کنند
- اینکه کاندیدا ها با هم فرق ندارند این واقعا یک مغالطه بزرگ است. اگر بگویید رئیس جمهور در کشور ما-هر که باشد- این فقط 25 درصد قدرت کشور در مشتش است 20 درصد قدرت کشور در مشتش است و 75 درصد دیگر و 80 درصد دیگر در مشت رئیس جمهور نیست اگر این را بگویید من کاملاً حرفتان را قبول می کنم. اما اگر بگویید آن بیست درصدی که در مشت رئیس جمهوران ماست دیگر همه شان یک جور از آن بیست درصد استفاده می کنند این را من نمی توانم بپذیرم. من واقعا فکر می کنم که با ساز و کارهای قانونی و غیر قانونی ای که در کشور ما در جریانه.-چه آن ساز و کارهای قانونی که مورد تایید متن قانون است و چه سازو کارهایی که قانون مصوب هم تاییدش نمی کند- بالاخره هر دو دسته ساز و کار قدرت رئیس جمهور را رسانده اند به بیست در صدِ یک رئیس جمهور. هیچ رئیس جمهوری در کشور ما بیشتر از بیست درصد قدرت ندارد. 80 درصدش جای دیگری است. اما از این بر نمی آید که رئیس جمهور ها در استفاده از آن درصدی که در مشتشان است عین هم عمل می کنند. شما در همین دولت قبلی آقای روحانی شما دقت بکنید دولت قبلی آقای روحانی شبح جنگ را از خوابهای ما و کابوسهای ما بیرون برد. این کم چیزی نیست. ببینید امنیت اجتماعی داشتن ارزشش از رفاه اجتماعی کمتر نیست اگرچه به نظر من امنیت اجتماعی ارزشش از رفاه اجتماعی بالاتر است وقتی شما می دانید که جنگ تا اطلاع ثانوی به تعویق افتاده شما به تعبیر جامعه شناسان چیزی به نام social hope امید اجتماعی پیدا می کنید که این سهم خیلی مهمی دارد در اینکه من و تو از زندگی خانوادگی مان گرفته تا زندگی اقتصادی مان تا زندگی حقوقی مان تا زندگی اخلاقی مان همه تحت الشعاع این امید اجتماعی قرار می گیرد. بنابرای این این مغالطه هم به نظر من مغالطه بزرگی است که چون قدرت در دست رئیس جمهور نیست پس فرقی نمی کند که حسن رئیس جمهور باشد یا حسین. اما نکته دوم اینکه رئیس جمهوران در اینکه قدرت خودشان را افزایش بدهند یا کاهش بدهند هم موثر هستند ممکن است من روز اول که رئیس جمهور شوم 20 درصد قدرت در دستم باشد و وقتی این رئیس جمهوری را تحویل می دهم این 20 درصد را 15 درصد کرده باشم 5 درصدش را هم خودم تحویل آن کسانی دهم که قدرت را از رئیس جمهور می گیرند. یک رئیس جمهوری هم ممکن است وقتی قدرت را در دست گرفته بیست درصد قدرت داشته ولی وقتی قدرت را تحویل داده بیست و پنج درصد قدرت را تحویل داده. این هم من نمی توانم بپذیرم که رئیس جمهوران در سرنوشت مردم هیچ تاثیری ندارند
و یک نکته دیگر هم می خواهم بگویم که رئیسان جمهور در یک جهت دیگر هم خیلی فرق می کنند و آن اینکه خیلی فرق است بین کسی که چوب می خورد و داد و فریاد می کند که آقا دارند چوبم می زنند و کسی که چوب می خورد و اصلا داد و فریاد نمی کند که دارند من دارم چوب می خورم و یکی که خودش هم دارد چوب می زند. ببینید “آخ گفتن” هم یک فعالیت است.ممکن است من رئیس جمهور در مقام عمل بسیاری از منویات و مقاصد خودم را نتوانم عمل کنم اما لااقل داد می زنم که کی جلوی من را گرفته است؟ کی مانع کار من است؟ این را دستکم نگیرید یعنی می خواهم بگویم آگاهی بخشی این هم یک شان مهمی است در ریاست جمهوری. اینکه من دست و بالم بسته است اطلاع بدهم که دست و بالم را چه کسی بسته است. چه نهادهایی بسته اند. چه مقاماتی بسته اند. این چیز کمی نیست. تا کسی که دست و بالش بسته است ولی آگاهی بخشی هم ندارد یا کسی که بالاتر از این خودش هم در دست و پا بستن موثر است. می خواهم بگویم همیشه هم نباید به فعالیت ها به معنای آنچه تحقق فیزیکی دارد نگاه کرد. به این هم که آگاهی رسانی هم رئیس جمهور تا رئیس جمهور فرق می کند و شما نمی توانید این را منکر شوید که در دولت آقای خاتمی یک آگاهی هایی به ما رسید که این آگاهی ها می توانست نرسد. این آگاهی ها خودش به معنای این نبود که مشکلی رفع میشد بلکه به معنای این بود که وجود مشکل را و وجود مشکل ساز را به اطلاع مردم میرساند
بر اساس این نکات است که من در عین اینکه همه دوستان هم میدانند و خودم هم تصریح کردم که ما در عالم سیاست بین خوب و بد مخیر نیستیم متاسفانه ما معمولا بین بد و بدتر و باز هم بدتر و بدترین مخیر هستیم ولی با این همه براساس این نکات است که گفته بودم من به آقای روحانی رای میدهم و واقعا گمان می کنم که کسی اگر انانیت و نفسانیت خودش را کنار بگذارد و واقعا به فکر بشریت باشد به فکر انسان های جامعه اش باشد هر چقدر هم مکدر باشد از فلان فعالیت دولت روحانی هر چقدر هم به نظرش بیاید فعالیت ها کند یا نارسا بوده ولی بالاخره می فهمد که فعالیت نارسا و یک کسی که قصد فعالیت دارد فرق می کند با فعالیت رسایی کسی که قصد خدمت ندارد فقط قصد خیانت دارد.
والسلام.
.
.
سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان«بر کرانه حضور – از اخلاق شفقت تا دموکراسی» 19 اردیبهشت 96
فایل pdf سخنرانی مصطفی ملکیان
صوت سخنرانی مصطفی ملکیان
.
.