سخنرانی مرتضی مردیها با عنوان فواید ویتگنشتاین

سخنرانی مرتضی مردیها با عنوان فواید ویتگنشتاین

دهم اسفندماه جاری، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزارکننده‌ی نشستی با عنوان «فواید ویتگنشتاین» با حضور مرتضی مردیها در دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه بود.

در این نشست، مرتضی مردیها به توضیح این موضوع پرداخت که ویتگنشتاین متاخر، چگونه به‌واسطه‌ی پشت کردن به فلسفه ویتگنشتاین متقدم و تراکتاتوس و چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای با اثر ِپیشینی ِخود – پژوهش‎‎های فلسفی – باعث کمک و تغذیه‌ی فیلسوفان ِپست مدرن، چپ نو شده است؛ هرچند بخش عمده‌ای از آن مبهم و غیر قابل فهم است.

.


.

صوت سخنرانی مرتضی مردیها با عنوان فواید ویتگنشتاین

.


.

6 نظر برای “سخنرانی مرتضی مردیها با عنوان فواید ویتگنشتاین

  1. این سخنرانی آقای مردیها تنها نشان دهنده ی آن است که او نه تنها فهم درستی از فلسفه وتیگنشتاین ندارد، بلکه خود سنت تحلیلی را نیز به درستی نمی شناسد. زیرا شمار فراوانی از فیلسوفان تحلیلی که سنت تحلیلی را شکل داده اند و خود ویتگنشتاینی نبودند بنا بر اعتراف خود بسیار از ویتگنشتاین متاخر تاثیر پذیرفته اند. از جمله ی آنها استراوسون، سیرل، دیویدسون، دامت، پاتنم، کریپکی، مک داول، برندوم، رایت، تیلور، و… . بهتر ایشان به جای آنکه درباره ی هر امری سخنرانی کنند کمی مطالعاتشان را افزایش بدهند.

    1. من چیز زیادی از ویتگنشتاین نمیدانم ، ولی در عین حال انتقاد اقای ایمان را صرفا شعار میدانم. بجای انتقاد شعاری بهتر بود در یک مقاله محتوایی ، نشان میدادند انچه استاد مردیها گفته اند صحت ندارد . اوردن ده تا اسم که نشد سند .

      1. سخنان نادرست آقای مردیها در همین یک سخنرانی آنقدر زیاد است که رد کردن مستند همه آنها در یک مقاله نمی گنجد، باید یک کتاب حجیم برای توضیح همه ی آنها نوشت. اما به ذکر چند عدد از آنها با ذکر منابع اشاره می کنم:
        ۱- یکی از عجیب ترین اشتباهات آقای مردیها آن است که ایشان می گویند تنها دو کتاب از ویگنشتاین باقی مانده است، یکی رساله منطقی-فلسفی و یکی پژوهشهای فلسفی، در حالی که از ویتگنشتاین چندین کتاب، مقاله و سخنرانی دیگر هم باقی مانده است: On Certainty, Blue Book, Brown Book, Culture and Value, Some Remarks on Logical Form, Lectures and Conversations on Aesthetics Psychology and Religious, Lectures on the Foundations of Mathematics, A Lecture on Ethics, و…ایشان می گویند چگونه می شود فیلسوفی با یکی و نصفی کتاب چنین شهرتی پیدا کند. این ادعا مقدمه ای آشکارا کاذب دارد.
        ۲- ایشان ادعا می کنند که نه خود کتاب های ویتگنشتاین و نه آثار شارحان او به کلی قابل فهم نیست، و به ندرت جمله ای در رساله ی منطقی-فلسفی هست که به سامان باشد. اما هیچ دلیلی برای این ادعا در کل سخنرانی ارائه نمی دهند. جای پرسش است که ایشان کدام شارحان ویتگنشتاین را خوانده اند. زیرا هیچ نامی از هیچکدام نمی برند.
        ۳- ایشان می گویند تنها یکی دو نکته در آثار ویتگنشتاین هست که مورد اشاره قرار می گیرد، باز دلیلی برای این ادعا ارائه نمی شود. تنها نگاهی به ادبیات موجود درباره ی ویتگنشتاین کذب بودن این ادعا را نشان می دهد: ایده های او درباره ی صورت منطقی، رابطه زبان و جهان، نظریه ی تصویری معنا، تمایز گفتنی و نشان دادنی، برهان زبان خصوصی، ایده ی پیروی از قاعده، بازی های زبانی، صورت زندگی و… .
        ۴- ایشان می گویند ویتگنشتاین گفته است که: “حرفی را که نمی شه زد نباید زد”. در حالی که جمله ی ویتگنشتاین این است: “درباره ی آنچه نمی توان سخن گفت باید خاموش ماند”. در این جمله عبارت “درباره ی” نقشی محوری دارد، و دقیقا نقل قول نادقیق آقای مردیها از سخن ویتگنشتاین است که موجب انتقادات او به آن می شود. در حالیکه که اگر او سخن ویتگنشتاین را به دقت نقل کرده بود آشکار می شد که نقدهایش به ویتگنشتاین وارد نیستند. در واقع ایشان دچار مغالطه “پهلوان پنبه” شده اند. ساده ترین تفسیر از سخن ویتگنشتاین آن است که اموری هستند که نمی تواند درباره ی آنها سخن گفت، یعنی زبان ما محدودیت هایی بر سخن ما تحمیل می کنند، اما ما در بسیاری مواقع با نادیده گرفتن این محدودیت ها تلاش می کنیم درباره چنین اموری سخن برانیم و این تلاش ما را به سمت سخنان مهمل می کشاند.
        ۵- ایشان باز ادعا می کنند که دانشجویان فلسفه برای خواندن فلسفه ویتگنشتاین اشتیاق چندانی ندارند، ادعایی باز بدون دلیل.
        ۶- ایشان ادعا می کنند که “از روی زندگی فیلسوفان می توان فهمید از زندگی یک فیلسوف چه چیزی در میاد”. خب پس با این حساب از فلسفه لیبرالیستی و تجربه گرایانه ی جان لاک هم حتما برده داری در می آید زیرا او خرید و فروش برده می کرده است و از منطق ریاضی جدید هم حتما نژادپرستی در می آید زیرا فرگه پدر منطق جدید نژادپرست و یهودستیز بوده است و… . البته مشکل آن است که ایشان دوباره برای این ادعایشان هیچ دلیلی ارائه نمی دهند.
        ۷- ایشان ادعا می کنند که نتیجه سخن ویتگنشتاین در رساله ی منطقی-فلسفی ساینتیسم است. در حالیکه دقیقا پروژه ی ویتگنشتاین در رساله ی منطقی-فلسفی آن است که نشان دهد که زبان علم هم باید قواعد منطقی را رعایت کند و در نتیجه خود مبتنی بر چیزی فراتر از خود است که همان منطق است و افزون بر این تنها ضرورت، ضرورت منطقی است و دانشمندانی که تصور می کنند در حال کشف قوانین ضروری جهان هستند، دچار توهم هستند. در واقع پروژه ویتگنشتاین در همان دوره ی نخست هم نقد ساینتیسم است و نه دفاع از آن.
        ۸- ایشان می گویند ویتگنشتاین دوم به سمت رفتارگرایی حرکت می کنند. هر چند باز توضیخاتشان درباره ی رفتارگرایی هم نادقیق است، تنها به همین نکته بسنده می کنم که در رفتارگرایی نگاه ما به زبان صرفا توصیفی است ولی در نگاه ویتگنشتاین زبان در بنیادین ترین سطح اش امری است هنجاری (normative). برای فهم بیشتر تفاوت دیدگاه ویتگنشتاین با رفتارگرایی می توانید مقاله ی Necessity and Normativity از هانس یوهان گلاک را ببینید.
        ۹- ایشان می گویند تنها کسانی به شهرت می رسند که سخنانشان را به صورتی بی در و پیکر و نخراشیده و رادیکال مطرح می کنند. باز دلیلی ارائه نمی شود. و افزون بر این مثال های نقض فراوان دارد. برای مثال کدام سخن “جورج ادوارد مور” رادیکال بوده است که به شهرت رسیده است؟
        ۱۰- ایشان می گویند که ویتگنشتاین در دوره ی دوم فکری اش به کلی دیدگاه های دوره ی نخست اش را کنار گذاشته است. باز این ادعا نشان از دانش ناکافی ایشان از ویتگنشتاین دارد. برای اطلاع در این زمینه این کتاب روشنگر است: The Unity of Wittgenstein’s Philosophy نوشته ی Jose Medina.
        ۱۱- ایشان می گویند که نتیجه ی سخن ویتگنشتاین متاخر آن است که واژه ها معنای مشخصی ندارند و به کار بردن آنها کاملا دلبخواهی است و اگر کسی دلش خواست می تواند ساعت دو و چهار را با هم عوض کند. در حالی که ادعای ویتگنشتاین آن است که معنای واژه ها وابسته به بافتار (Context) است. اما بافتارباوری (Contextualism) به هیچ وجه ضرورتا به این معنا نیست که هر کس هر طور که دلش خواست می تواند واژگان را به کار ببرد. دقیقا “برهان زبان خصوصی” ویتگنشتاین جلوی این امر را می گیرد و فهم نادرست ایشان از ویتگنشتاین است که موجب می شود چنین نتیجه ای بگیرد. باز هم مغالطه پهلوان پنبه در کار است: نخست کاریکاتوری از ویتگنشتاین می سازند و سپس نقد می کنند. البته نه اینکه ویتگنشتاین قابل نقد نباشد اما نقدهای ایشان بسیار سطحی است.
        ۱۲- ایشان می گویند که “حجم کثیر رفرنس ها به ویتگنشتاین به خاطر دفاع او از قیاس ناپذیری و نسبی باوری است”. در حالیکه که بسیاری از کسانی که از ویتگنشتاین تاثیر پذیرفته اند و بخش عمده ی شارحان او دقیقا از منتقدان نسبی باوری هستند: از جمله آنها آنسکومب، گیچ، دیویدسون، استراوسون، آپل، سیرل، پاتنم، مک داول، برندوم، تیلور، کاول و… . چند کتاب در این زمینه:
        ۱- Mind, Value and Reality: John McDowell
        ۲- The Engaged Intellect: John McDowell
        ۳- The Claim of Reason: Wittgenstein, Skepticism, Morality, and Tragedy: Stanley Cavell
        ۴- Wittgenstein’s Meta-philosophy: Paul Horwich
        ۵- Wittgenstein’s Copernican Revolution- İlham Dilman
        ۶- Rule-Following and Meaning: Crispin Wright, Alexander Miller
        ۱۳- یکی از ویژگی های جالب توجه آقای مردیها نه فقط در این سخنرانی بلکه در عموم سخنرانی ها و آثار مکتوبشان آن است که بخش عمده ی سخنانشان را تنها از طریق تمثیل و ارجاع دادن به داستان ها و اشعار توجیه می کنند. امری که خلاف مدعیات خود ایشان است. در این سخنرانی هم ما باز ما با صورت بندی های به شدت نادقیق و ساده شده ی یک فیلسوف مواجه می شویم و سپس نقد آن نظرات از طریق توسل به تمثیلات و شعر و رجوع به اشعار مولانا و… . کاش ایشان خودشان اندکی به پیش بردن منطقی بحث ملتزم شوند.

  2. از آقای ایمان ممنونم ، چون حداقل نشان داد شعار نمیدهد و دستی بر آتش دارد . البته سنجش صحت و سقم مدعیات اقای ایمان خارج از توان من است ، ولی به هر حال همینکه نکاتی را مطرح کردند جای تشکر دارد

  3. شاید مشکل شارحان و مفسران ایرانی ویتگنشتاین اینه که تابحال نظریاتش را عملیاتی نکرده و بسط نداده اند تا به فهم عمومی درآید و صرفا مبادرت به ترساندن مخاطبین از پیچیدگی و نفهمی کرده اند همانند شارحان نیچه و هایدگر که زمانی فلسفه هراسی را سکه رایج کرده بودند. چنین اعمالی کم کم این شائبه را در اذهان میسازد که نکنه مفسران مختلف نوعی دلال بازی و معرکه گیری راه انداخته باشند.
    بهرحال در بهترین حالت، زبان تخصصی بایستی قابل تبدیل و بسط به زبان متعارف باشد تا وجه تمایزش را از سطوح بالینی مرضی و بزهکاری شیادانه معین سازد. و اگر فرضا نیز یک تئوری خاصی بقدری جزیی و تخصصی ست که‌ قابل بسط به کلیات زبان عمومی نیست، پس اهمیتش هم در همان حدود جزییات ست ( نه بیشتر ) مثل عدد پی که‌ معمولا تا دو رقم اعشار مفروض و تدریس میشود و نیازی به افاضه کلام تا بی نهایت اعشار نیست و یا سایر احتمالات. یا در فیزیک و شیمی نیز چنین ست که‌ به جوانب کاربردی و عملی اکتفا میشود.
    ویتگنشتاین نیز در بهترین و نخبه ترین حالتش، منتزع ترین ایده هایش را ایجاز کرده که‌ شاید زبانش قابل درک برای کسانی باشد که‌ حداقل در یک رشته از علوم تجربی تخصص داشته باشند همچنانکه سایر فلاسفه نیز مثل راسل در علوم فیزیکی دستکمی از خود فیزیکدانان نداشته و با اینشتن مصاحبت داشته و حداقل از تمامی جزییات آخرین پیشرفت های علوم خبر داشتند. لذا گرچه درک کامل ویتگنشتاین نیز مستلزم تسلط بر علوم مختلف ست اما برعهده شارحان نیز هست که‌ همه تلاششان را مصروف بسط و عملیاتی کردن نظریاتش کنند تا واقعا ارزش هایش نمایان شود. آنهم با مثالها و جملات ایجابی ، نه صرفا ابطال و رد سلبی. او اسکلت بندی کرده و ساختاری ساخته که بایستی فضاهای درونیش را پر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *