دکتر محمد صنعتی روانکاو است و دارای تخصص در رشته روان پزشکی از کالج سلطنتی روانپزشکان انگلستان، او سالهاست به عنوان عضو هیئت علمی و دانشیار گروه روانپزشکی در بخش روانشناسی بیمارستان روزبه و دانشگاه علوم پزشکی تهران کار میکند. یکی از مباحث مورد علاقه صنعتی، خشونت و به خصوص رواج آن در جامعه ایران است. به عقیده این روانکاو، خشونت و پرخاشگری قدیمتر از انسان در این کره خاکی است، به گفته او خشونت و زندگی غریزی یکی از مهمترین معضلات جهان انسانی به ویژه در ایران است. صنعتی درباره مسئله خشونت در ایران در مقاله ای نوشته است : «ناخودآگاه سیاسی جمعی مردم ما در طول تاریخ اسطورهای و مکتوب، همواره جنگ، پرخاشگری و خشونت، و زور و کین خواهی و نفرت و انتقام را، به مثابه ارزش و یا ضرورت پاسداری از آئین و میهن، در دستور کار، زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود داشته است و دلیلش آن همه جنگ و گردن کشی و سلطه جویی برای تشکیل یک امپراتوری قدر قدرت از ۲۵ قرن پیش بوده است.» با او در باره اینکه خشونت از کجا میآید و به کجا میرود به گفتگو نشستهایم.
آقای صنعتی! شما به صورت مشخص بر روی مفهوم خشونت کار کردهاید و در نقد آن مطالب زیادی نوشتهاید، به نظر شما در مواردی که در آن افراد به کارهایی با میزان خشونت بالا دست میزنند، علت چیست، به عنوان مثال در رابطه با یک عمل تجاوز که فرد یا افرادی با روشهای خشن اقدام به تجاوز به دیگری میکنند، چه فرآیندی در جامعه یا در درون خود این افراد رخ داده که حاصل کار این اقدامات شدیدن خشونت بار است؟
این قضیه دو بخش دارد، یکی مساله جنسی و دیگری مساله قانون شکنی، خلاف و خشونت. به اعتقاد من این دو مساله کاملن جداگانهاند. گو اینکه هر دوی اینها بر میگردد به غرایز بسیار پایه ای انسانی، همان غرایزی که روانشناسی قدیم به آن نیازهای سبوئی، بهیمی یا حیوانی انسان گفته میشد. هر حیوانی هم نیاز جنسی دارد و هم میل به خشونت. انسان هم به عنوان یکی از حیوانات مشهور هر دو نیاز پایه ای را دارد.
اما انسان تفاوت عمده ای دارد با دیگر حیوانات و آن فکر کردن است و همچنین اینکه میتواند با دست خود چیزهایی بسازد. این دو تفاوتی است که بین انسان و حیوان است اما در بقیه موارد تفاوتی بین انسان و دیگر پستانداران نیست. قسمت عمده ای از زندگی بشر اولیه بر پایه همین نیازهای اولیه بود و خیلی نمیتوانست از فکر خود این سان که بشر مدرن استفاده میکند استفاده کند. ماجراهایی مثل تجاوز یعنی عمل بر پایه غرایز و بدون فکر. البته تجاوز در روانپزشکی بین المللی به این معناست که اگر زن یا مردی به زور دیگری را حتی لمس کند بدون رضایت یا تمایل او، اسمش تجاوز است. تجاوز به این معنا نیست که لزومن دخولی صورت گیرد. تمام این مراحل اسمش تجاوز است چه در تاکسی چه در خیابان چه در جاهای دیگر صورت گیرد. حالا اگر ما خود را بسپاریم به دست غرائزمان، باید به هر شکل ممکن غریزه جنسی یا غریزه پرخاشگری را ارضا کنیم، یعنی به محض اینکه غریزه جنسیمان بیدار شد نتوانیم خود را کنترل کنیم، یا اینکه وقتی غریزه خشونت ورزی ما بیدار شد چاقو را بکشیم، و دیگری را بکشیم تا ارضا شود. آن وقت فروید میگوید اگر چنین کاری بکنیم جنایت کار میشویم، اگر هم کامل آن را سرکوب کنیم ممکن است افسرده یا مضطرب و بیمار شویم بعد توضیح میدهد بین این دو برای متمدن بودن من مجبورم کنترل را انتخاب کنم، چون اگر به همدیگر و به بدن دیگری تجاوز کنیم جامعه ای نخواهد ماند. بنابر این باید این تاوان را پرداخت. اما میشود این تاوان را هم نداد که نتیجهاش میشود اضطراب و افسردگی.
– برای کنترل این غرایز راه سومی غیر از این دو نیست؟
میشود که بخشی از این نیاز را ارضا کرد اما بخش اعظمی از آن را صرف خلاقیت و امر والا شود از کار گرفته تا هنر تا علم و … اگر جامعه ای را به طرف علم هدایت کردیم و دانشمندان ارج واقعی یافتند. آنگاه جوانان می ببیند که دانشمند شدن علم آموختن و هنرمند شدن ارج دارد، متاسفانه در این جامعه جوانان میبینند که اگر علم کسب کنند حقوقشان تفاوتی با یک کارگرد بی سواد ندارد، به همین خاطر ارزشی برای علم قائل نخواهند بود. الگویشان میشود لاتهای سر محل.
وقتی اتفاقهایی مانند این در جامعه رخ میدهد و رسانه ای میشود تریبون ها و مسئولان همه از افزایش شدت برخوردها سخن میگویند، افزودن بر شدت برخورد چه تاثیری بر چنین وضعیتی دارد؟
تجاوز همه جای دنیا مجازات بسیار سنگینی دارد، در حد سنگینترین مجازات ها. اما بقیه دنیا موافق اعدام نیستند، واقعیت این است که با اعدام مشکل حل نمیشود در سی سال گذشته اعدامهای زیادی انجام شده، هم در ملا عام هم در ملا خاص اما تغییری ایجاد نکرده است. تمام شیوههای آموزش اخلاقی هم اثری نداشته است. مجازات اعدام مشکل را حل نمیکند اگر میکرد بقیه کشورهای راقیه جهان هم این کار را میکردند. اما ما در امر دادگستریمان هم جهانی سیاه و سفید و افراط و تفریطی داریم، گو آنکه اگر قرار است اعدام نکنند معنایش این است که طرف باید آزاد شده و به جامعه برگردد. چند سال پیش پرونده یک نوجوان قاتل به نام بهنود بحث روز روزنامهها بود که در نهایت اعدام شد، در روزنامهها چنان دفاعی از او میشد گو اینکه او فرد بیگناهی است که هر چه سریعتر باید آزاد شود، اما طرف سه سال چاقوی ضامن دار توی جیبش بود، خب این آلت قتاله است، این چاقوی آشپزخانه که نیست، این چه دفاعی است. قتل او عمد بود. اما چون در شانزده سالگی انجام شده نباید اعدام میشد اما به معنای آزادیاش هم نیست. روشنفکرانی که نه معنی قانون را میدانند و نه آزادی را و نه شناختی از دنیای مترقی دارند، فکر میکنند باید از اینها حمایت کنند، کار آن قاضی که این افراد را به اعدام محکوم میکند غلط است کار این روشنفکران هم صد برابر غلط است.
– پس تکلیف چیست باید با این افراد تجاوز کار یا متمایل به خشونتهای شدید چه کرد؟
افرادی که چنین کارهایی را میکنند ما روانپزشک ها به آنها سایکوپات (جامعه ستیز) یعنی کسانی که قانون شکنند و از خود قانون شکنی لذت میبرند و احساس شرم هم نمیکنند میشناسیم. در کشورهای دیگر قانون را اصلاح کردند، افراد خطاکار را اعدام نمیکنند اما آنها را طولانی مدت در زندان یا بیمارستانهای خاص نگه میدارند . چون آنها را حتی نمیشود در زندانهای معمولی نگه داری کرد. ممکن است به بقیه اسیب بزنند، یا تجاوز جنسی کنند . اینها را در هیچ بیمارستان معمولی هم نمیشود نگه داشت، در آن کشورها این افراد را که از قانون نمیترسند، از شکستن قانون شرم ندارند و احساس شجاعت و قهرمانی هم میکند، در نوعی «زندان بیمارستان» مخصوص افراد تجاوز کار نگه داشته میشوند. مجازات به طور کل برای ایمن کردن جامعه است نه یک فرد، اعدام چیزی را حل نکرده بلکه میل به خشونت را افزایش میدهد به خصوص اگر در ملا عام انجام شود.
– برخی بر این نظرند که تجاوز بیش از آنکه ناشی از میل به خشونت باشد از سر شدت نیاز جنسی است؟
اصلن اینطور نیست، این مساله ربطی به سرکوب جنسی ندارد، اینها کسانی اند که از بچگی در خشونت به دنیا آمدند، با خشونت بزرگ شدند، بسیار شنیدیم که سربازان آمریکایی حاضر در جنگ ویتنام پس از آنکه به وطن بازگشتهاند هنوز پس از سالها گاهی جایی ظاهر میشوند و مردم را به رگبار مسلسل میبندند. این ناشی از بودن در صحنه خشونت آن جنگ است، به همین خاطر من میگویم. افراد تجاوزگر اصلن مشکل نیاز یا کمبودهای جنسی نیست. این همه امکانات رابطه جنسی در خیابانهای تهران وجود دارد، مگر کم در دسترس است؟ چرا باید کسی دست به تجاوزهای خشونت بار بزند.
– اما امکان دسترسی به آن برای همه مقدور نیست؟
نه خیر به هیچ عنوان، کاملن و مطلقن این حرف را قبول ندارم . خیابان پر از زنانی است، که میشود با آنها دوست شد برخی هم در این زمینه کار میکنند. با پرداخت حداقل پول میتوان نیاز خود را برطرف کرد. خیلی از این تجاوز کاران با ماشین کار خود را انجام میدهند، اینها فقیر هستند؟ گاهی این مساله داشتن ماشین فراموش میشود. زیر خط قرمز نیستند که، درست است که به نظر میاید متعلق به حاشیه شهر باشند اما اینها حاشیه نشین به معنای واقعی نیستند، این افراد بیشترشان ماشین دارند. وسط شهر هم همین خبراست. وقتی به دست آوردن مواد مخدر در خیابانها اینقدر راحت است معنایش این است که کمبود پول وجود ندارد، با همان پول میتوان این نیاز را هم بر طرف کرد. خب از هر جا پول مواد تامین میشود میتواند پول ارضا شدن نیاز جنسی را هم تامین کند.
– اما به نظر نمیرسد مساله فقط به داشتن یا نداشتن پول مربوط باشد
بگذارید قبل از اینکه نظریهها را فشار بدهیم روی واقعیت، ببینیم واقعیت چیست و بر اساس آن حرف بزنیم، من نه تنها کمبود جنسی نمیبینم، بلکه بحث این ست که ما غیر از رابطه جنسی و خشونت کار دیگری نداریم، ما ممنوعیت تفکر داریم. انچه که این افراد لات منش، اصلن حاضر نیستند به آن وارد شوند تفکر است، آنها هر چیزی که نیاز به اندکی تفکر باشد را نمیپذیرند. حتی ترجیح میدهند فیلمی ببیند که نیازی به تفکر نداشته باشد، طاق باز دراز بکشد و تخمه بشکند و راحت آن را نگاه کند، چرت و پرتی گفته شود و به ان بخندد. تجاوز به دیگری شاید ده برابر بیشتر از خود آن رابطه جنسی به افرادی که طالب آن هستند لذت میدهد. به این قسمت توجه نمیشود. چرا افراد سکس مشروع را لذت بخش نمیدانند؟ چون از نظر آنها ممنوع خودش هیجان انگیز است. مساله این است که کسی که وارد عمل جنایت میشود متوجه نیست اسمش جنایت است، آن را عمل باحال و هیجان انگیز میداند. فی نفسه عین رد شدن از چراغ قرمز، مثل این است که گفته شود آنهایی که چراغ قرمز را رد میکنند کمبود چراغ قرمز دارند یا کمبود چراغ سبز، خیر آنها حوصله ایستادن پشت چراغ را ندارند، حوصله قانون را ندارند، یعنی هیچ نوع چارچوبی را نمیپذیرند. برخی از جنایتهایی که در کشور ما رخ میدهد حقیقتن هولناک هستند اما ما در حال عادت کردن به آنها هستیم، هر روز که روزنامه را باز میکنیم اخبار یکی دو جین از این جنایات هولناک را میبینیم. باید پرسید آیا جامعه ما دچار یک سقوط اخلاقی شده است؟ یا اینکه ما اصلن در توهم بودهایم و هیچگاه اخلاق نداشتیم؟ یعنی توهم خوش اخلاق بودن داشتیم.
– اینکه میگویید باید دید «آیا ما مردمی خوشاخلاق بودهایم یا توهم خوشاخلاق بودن داشتیم» معنایش این است که از نظر شما در جامعه ما از گذشته تا کنون وضعیت اخلاق و خشونت همینگونه بود، درست است؟
بله، از نظر من منهای قرون دوم، سوم هجری تا ششم و هفتم هجری که همزمان بود با شکوفایی تمدن اسلامی که خرد در این جامعه جایگاه رفیعی پیدا میکند و دانشمندان بزرگی مثل رازی و ابوریحان، فارابی، بوعلی و … پیدا میشوند. اما پیش از آن مشخصن ما بیشتر مردمانی جنگجو بودهایم، به خشونت علاقه خاصی داشتیم و فکر میکردیم خشونت است که میتواند در جهان گیری و ساختن امپراطوری به ما کمک کند. مشابه همین چیزی که انگلستان و اسپانیا و …. هم برای فتح دیگر نقاط جهان استفاده میکردند. البته آنها با خشونت کمتر و بیشتر با استفاده از فکر خود سعی میکردند بر بقیه ملل سلطه پیدا کنند. یعنی آنها بیشتر با سیاست ولی ما بیشتر با شمشیر. در آن دوره به جوانان پسر شمشیر زنی، اسب سواری و تیرآندازی آموخته میشد. کمتر من شنیدهام در ایران مرسوم باشد که فرزندان پسر را بفرستند نزد متفکرانی مثل ارسطو و افلاطون در حالی که در آن سوی جهان شاهزادگان را ارسطو تعلیم میداد اما در ایران، رستم معلم شاهزادگان بود. این تفاوت فرهنگی چیز جزئی نیست و بسیار مهم است. در کشور ما هموار در قرون متمادی به خصوص بعد از حمله مغول اندیشیدن خطرناک بوده، بنابراین همه تشویق به نیاندیشیدن شدهاند. واقعیت این است که اگر ۷۰ تا ۱۰۰ سال پیش مدارس وارد ایران نمیشد مدرسه هم در ایران معمول نمیشد، شاعر ما هم گفته خوشبخت آنکه کره خر آمد و الاغ رفت
– البته شاعر طعنه زده است
بله طعنه بود، طعنه ای بود به جامعه ای که اکثرن فکر نکردن را ستایش میکنند و احساس خوشبختی هم میکنند.
– این یعنی خشونتی که شما از آن صحبت میکنید ریشه ای تاریخی دارد، در دوران جدید هم آیا عواملی بوده که خشونت را در جامعه ترویج کرده باشند؟
یک شیوه زندگی لاتی از دهه ۴۰ تا کنون در این جامعه پرورش داده شده که از نظر من وحشتناک است. باید دید چرا جوانهای ما علاقمند به لاتی حرف زدن هستند؟ وقتی لاتی حرف میزنند لاتی هم عمل میکنند. لاتی شده لوتی و همه منش لوتی وار را دوست داریم و نماد لوتیها هم پوریای ولی است، انگار خیلی خوب است که من چاقو ضامن دار توی جیبم باشد! انگار خیلی باحال است که من خلاف کار باشم. خلاف کاری در ایران شده خیلی باحال. آنچه جوانان ما دوست دارند و با آن حال میکنند خلاف است. من پیش از این در مصاحبه ای گفتم، متاسفانه در دهه چهل روشنفکر چپ ما و چریکها گفتند کتابها را ببندید و تفنگها را بردارید، با آن کار همان یکذره کتاب خواندن این ملت هم تمام شد.
– یعنی میتوان اینطور گفت که حوادث و اقدامات خشونت باری که در جامعه رخ میدهد محصول ترویج همین منشهایی است که شما آنها را خشونت بار میدانید؟
کاراکترهای فیلمهای محبوب سینمای ایران در سالهای گذشته را ببینید، فردین لات جوانمرد بود، بهروز وثوق همینطور، علی حاتمی همینها را میساخت و خیلیهای دیگر، بعد یکباره دیدیم بیک ایمانوردی و قیصر قمه به دست به خیابان آمدهاند، این طبیعی بود، بچهها هم یاد گرفتند چون اینها قهرمانشان شدند. نتیجه اینکه این میشود سبک زندگی ما، تشویق کردن به جنگ و خشونت که چیز درستی نیست. من از هفت کانال تلویزیونی ایران وحشت میکنم، اغلب فیلمهایی که از آنها پخش میشود تم خشونت بار دارد، هر وقت نگاه کنیم یا فیلمهای رزمی دارد یا فیلمهای جنگی و گنگستری. وقتی که پخش کردن یک فیلم درست و حسابی سینما این همه بگیر و ببند دارد چرا برای پخش این فیلمها هیچ بگیر و ببندی نیست. وقت مساله جنسی قابل سانسور است؟ این خشونت قابل سانسور نیست؟ در تمام سریالی ها ما یک نقش لات جوانمرد داررند و محبوب هم هستند. این سنت از زمان شاه شروع شد و همچنان ادامه دارد.
– اما اغلب این فیلمهای رزمی و جنگی که تولید هالیوود است و در همه دنیا هم پخش میشود اگر اینطور باشد پس همه دنیا با این معضل دست به گریباناند، اینطور نیست؟
بله اینها را هالیوود تولید میکند و در همه دنیا هم بیشترین فروش را فیلمهای ترسناک و جنایی دارند، اما در دیگر کشورها دیدن این فیلمها برای سنین ۱۸ سال به پایین ممنوع است چون میدانند روی این افراد تاثیر گذار است. در ایران اما این فیلمها در روزهای تعطیل و جشن یا در پر بینندهترین ساعات شبانه روز پخش میشود.
– نکته دیگر اینکه در غرب و دیگر کشورها هم اخبار مبنی بر تجاوز و اقدامات خشونت بار منتشر میشود، یعنی صرفن اینطور نیست که خشونت فقط در اینسو باشد، در آن کشورها هم هست، تفاوت خشونت ما با خشونت آنها در چیست؟
البته که حوادث خشونت بار در آن کشورها هم رخ میدهد، اما فرقش این است که اول اینها را به سرعت گزارش میدهند، موردی نیست که مغفول بماند. در غرب هم رخ میدهد اما داریم راجع به نسبت حرف میزنیم، من یکبار به خانمی انگلیسی گفتم در لندن، که شما هم مراکز جنسی و امثال آن را دارید؟ گفت بله این مرکز برای جلب سیاحان است. بعد از من پرسید رفتید آنجا را ببینید؟ من گفتم خیر، گفت اگر بروید خواهید دید که مراجعه کنندگان به انجا انگلیسیاند یا اهل خاورمیانه و دیگر کشورها، در دیسکوهای انها بریتانیایی نیستند، هستند اما آن ۲۰ درصدی از جامعه که متفکر و خلاق هستند جامعه را اداره میکنند. اینجا آیا ما چنین نسبتی در اینجا داریم؟ اگر داشتیم خیلی خوشبخت تر از این بودیم. همینها باعث میشود ما قیاس مع الفارق کنیم، بله انجا هم مراکزی هست اما بسیار قانون مند و مدرن و حساب شده.
– برخورد وضعیت مدرن با این گونه موارد چگونه است، یعنی مدرنیته در مواجه با چنین اوضاعی چه میگوید؟
البته ما که می گوئیم مفاهیم مدرن به ما ربطی ندارد. اما مگر مدرنیته چیست؟ راجع به قانون است راجع به حقوق فردی است، راجع به جلوگیری از تجاوز است، راجع به عدالت و اخلاق است. مدرنیته که چیز شاخ و دم دار و ضد اخلاقی نیست. مدرنیته میگوید هر کس باید مرزهای خود را بشناسد و به مرزهای دیگری هم احترام بگذارد. حال این دو، میخواهد دو کشور باشد، دو خانواده؛ دوتا قوم یا دو فرد. یعنی من مصون باشم از اینکه دیگری به من آسیب وارد کند و دیگری هم از خشونت من یا میل به تجاوز من ایمن باشد، این یعنی قانون. بنابرین اولین چیزی که من با شنیدن یا دیدن این گونه خشونتها حس میکنم این است که ما در جامعه ای بسیار بی قانون زندگی میکنیم. «جامعه آنومی» یا جامعه ای که ارزش پریش شده است.
– شما حتی عبور از چراغ قرمز را هم نمونه ای از تمایل به خشونت و قانون شکنی ذکر کردید، آیا نمیتوان این مورد را ناشی از کمبود آموزشها و یا کافی نبودن قوانین و مواردی از این دست دانست؟
البته در اینکه ما اصولن جامعه قانون شکنی بودیم تردیدی وارد نیست. یعنی لااقل من میدانم از زمان رژیم گذشته مردم هم عصر بنده وقتی اسم قانون را میشنیدند فکر میکردند شکستن آن برابر است با شجاعت. افراد قانون شکن به عنوان قهرمان شناخته میشدند. حالا هم ملاحظه میکنید عبور از چراغ قرمز همینگونه است، در حالی که این یک قانون بین المللی است و ربطی به حکومتها ندارد. عبور از چراغ قرمز نشانه شجاعت نیست، رفتن به خیابان یک طرفه و اعتراض به دیگرانی که درست حرکت میکنند شجاعت نیست. در کشورهای دیگر قانون درونی شده است. مهم نیست مامور بالای سر افراد باشد یا خیر. خود فرد از شکستن قانون احساس خوشایندی ندارد. اما اینجا قانون شکنی افتخار آمیز است، خلاف باحال و تفریح است. وقتی هم کسی از مجری قانون نگرانی ندارد، یا آن را قبول ندارد، احساس میکند خیلی هیجان انگیزتر است که این قانون شکنی در ملا عام باشد. مشکل اساسی و پایه ای این افراد خود قانون شکنی و لذت بردن از این خشونت است. بنابرین در این میان چند نکته وجود دارد؛ اصولن گویا جامعه ما مرتبن نیاز به هیجان دارد، اگر هم استرس های اضافی نباشد خود مردم ایجاد میکنند تا احساس موجودیت کنند. خشونت و تجاوز و اینکه من در ملا عام قانون را بشکنم هیجان دارد. عبور از چراغ قرمز و یا شکستن هر قانون دیگری ایجاد هیجان خواهد کرد و این لذت بخش است.
– اینکه شما می گوئید کارهای خلاف و غیرقانونی در جامعه ما باحال و خوشایند قلمداد میشود یک واقعیت است، از آن سو قانونمداری و قانون مندی هم لوس و بی مزه تلقی میشود.
در جامعه ما نه فقط قانونمندی که حتی عشق و دوست داشتن هم جزو واژههای لوس قلمداد میشوند، حتی زن و شوهر هم با اکراه به هم میگویند فکر میکنند لوس است، اما تا دلت بخواهد فحش و انچه مربوط به خشونت باشد باحال است. من نمیفهمم چرا جامعه ما اینطور است، باید به خودمان بیایم، چرا ما اینقدر خشونت طلب شدهایم. مقداری انتقاد به خود لازم است. میدانم اینها که میگویم خوشایند مردم نیست. اما باید گفت چون نگفتنش صدمه زدن به جامعه است. باید الگوها را تغییر داد، افراد باید متوجه شوند که اینهمه خشونت ما را به کجا رسانده است. باید پرسید چرا اینقدر قانون شکنی و بد اخلاقی برای مردم جذاب شده است؟ چرا مردم اینقدر نیاز به هیجان خشونت دارند؟
.
.
دکتر محمد صنعتی در گفتگو با شرق/سالنامه ۹۱
صدرا محقق
.
.
سلام
خیلی از خواندن این مصاحبه راضی هستم.
اما سوالی که برآیم پیش آمد این است که اگر موثر نبودن اعدام در روند کاهش خشونت دلیل بی فایده بودن آن است ، می توان روشی که ایشان برای مجازات متجاوز گفتند هم به خاطر همان دلیل بی فایده دانست.
سلام
مقاله خوبی بود.فقط اگر راه حل های جزئی تری گفته میشود قابل درک تر و بهتر بود.ممنون
باسلام و تشکر از سایت صدانت و انتشار مصاحبه استاد صنعتی بنظرم نکاتی در این راستاقابل تامل است
ایشان به ریشه های خشونت در کشورمان اشاره نمودند در خصوص قانون گریزی و میل به آن و..
همچنان که بخش قابل توجهی از شهرنشینان ما از توزیع ناعادلانه منابع و امکانات روز بروز وضعیت معیشتی نامناسبی می یابند نگاهی به حاشیه شهرهای بزرگ و کلان شهرها ( بویژه تهران)که محل اسکان بخش بزرگی از رانده شدگان از روستاها ( بدلیل موانع کشاورزی _کمبود آب و عدم حمایت های لازم از محصولات تولیدی و مشوق هاو…)می باشند و غالبا در بخش اقتصاد غیر رسمی و یا بعضا اقتصاد سیاه مشغول بکار هستند ( در غیاب شرایط لازم جهت جذب سرمایه ها به سمت تولید مولد و اشتعالزایی که موجب رکود و بالارفتن نرخ بیکاری بوده )آیا نمیتوان بخشی از خشونت رایج و فزاینده امروزین را تبلور بی عدالتی و مشاهده رانت های فراوان صاحبان قدرت و ثروت دانست ؟
کودکان و جوانان حاشیه نشینی که روزها در شهر به مشاغل سیاه می پردازند و شاهد شکاف روز افزون طبقاتی می باشند
گفته اند : « ما بیشتر مردمانی جنگجو بودهایم، به خشونت علاقه خاصی داشتیم و فکر میکردیم خشونت است که میتواند در جهان گیری و ساختن امپراطوری به ما کمک کند …. یک شیوه زندگی لاتی از دهه ۴۰ تا کنون در این جامعه پرورش داده شده که از نظر من وحشتناک است. باید دید چرا جوانهای ما علاقمند به لاتی حرف زدن هستند؟ … متاسفانه در دهه چهل روشنفکر چپ ما و چریکها گفتند کتابها را ببندید و تفنگها را بردارید، با آن کار همان ی کذره کتاب خواندن این ملت هم تمام شد. » وقتی کرم برگ خوار بخواهد درخت را وصف کند ، همین می شود. ساکنان ایران که همواره در معرض تازش اقوام بیابانگرد و دامچران بوده اند ، برای مقابله با تهدیدها به جوانان فنون رزم می آموختند و منش و بینش جنگاوری در آنان پدید می آوردند . در شهرها هم در برابر یکه سالاری و خراج خواهی بی حساب و قانون ارگ نشینان ، پروردن عیاران و جوانمردان حامی متن جامعه راهی ناگزیر بود . در گذشته نزدیک هم « لات منشی » نه از دهه چهل و از روشنفکران بلکه از کودتای تاج بخشان مایه می گرفت و واکنشی در برابر تحقیر اهالی اندیشه و سخنوران بوده است . ( بقایای سلطنت هنوز به این آفت مبتلا هستند . )