تحلیل فلسفی از «فهم متدینین» نه گوهر دین

تحلیل فلسفی از «فهم متدینین» نه گوهر دین

آن‌هایی که شکاک یا ملحد هستند، باور و فهم متدین‌ها را تحلیل فلسفی می‌کنند. مثلاً شخصی به نام آنتونی کنی لاادری‌گر است. قبلاً متأله مسیحی و مدرس بوده، اما شکاک شده است. ایشان یک شخص دین‌باوری مثل آلوین پلانتینگا یا ریچارد سوئین برن را تحلیل فلسفی می‌کند و دلایل آن‌ها را برای اثبات وجود خدا یا خداباوری نقد می‌کند. لازم نیست که خودش خداباور باشد. وقتی تحلیل می‌کند، نمی‌تواند ملحدین را تحلیل کند، باید کسانی را تحلیل کند که فهم دینی دارند.

فرهنگ امروز: رسول رسولی‌پور رئیس دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی است. وی دارای مدرک دکترای رشتۀ فلسفۀ دین از دانشگاه پونای هندوستان و مدرک پسادکترا از مرکز فلسفۀ دین دانشگاه نوتردام ایندیانا آمریکاست. او در زمینه‌های کلام قدیم و جدید، فلسفۀ دین، منطق (کلاسیک و ریاضی)، الهیات مسیحی و… تدریس می‌کند و در دورۀ مطالعاتی‌اش در دانشگاه آکسفورد انگلستان، با پروفسور ریچارد سوئین برن همکاری کرده و طی سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹ نیز در آمریکا با پروفسور آلوین پلانتینگا، از چهره‌های شهیر فلسفه و کلام مسیحی، مطالعاتی انجام داده است.

رسول رسولی‌پور رئیس دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی
رسول رسولی‌پور رئیس دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی

* از جمله انتقادات مطرح‌شده به فلسفۀ دین این است که این رشته اساساً دغدغۀ دین‌داری ندارد و در اصل، درگیری دنیای مدرن با مسیحیت بوده است. لذا مسئلۀ کشور ما نیست. با این نگاه موافقید یا خیر؟

هرگونه داوری در مورد وضعیت فلسفه دین در کشور برمی‌گردد به آشنایی ما به تعریف آنکه اصلاً فلسفۀ دین چیست. با توجه به تعریفمان آن وقت می‌توانیم بگوییم که وضعیتش در کشور ما الآن به چه شکل است. خوب است یا بد است؟ باید باشد یا نباید باشد؟ ببینید تفاوتی در ابتدا بین فلسفۀ دین و کلام جدید هست. آنچه در کشور ما از آغاز طرح شده و از سوی روشنفکرهایی مثل آقای عبدالکریم سروش عنوان شده، مباحثی تحت‌عنوان کلام جدید بوده به تعبیر دیگر، نوعی مسئله‌شناسی جدید در حوزۀ اعتقادات و پاسخ به مسائل جدید بود که باعث شکل‌گیری کلام جدید شد. تعریف کلام جدید برمی‌گردد به تعریف خود کلام که کلام «دفاع از آموزه‌های دینی» است و اگر این کلام، فلسفی باشد، دفاع عقلانی از آموزه‌های دینی است و اگر نقلی باشد، دفاع روایی از آموزه‌های دینی است؛ یعنی متکلم خیلی ساده تعریف می‌شود به مدافع. متکلم یعنی کسی که مدافع باورهای دینی است.

اما فلسفۀ دین کاملاً متفاوت است. فلسفۀ دین تحلیل فلسفی پدیده‌ای به نام دین است که در این تحلیل، ما آن قید دفاع یا شرط دفاع را نداریم. در کلام داریم؛ یعنی کسی که اسمش متکلم است، قاعدتاً درصدد و در تلاش است که چه عقلانی و چه نقلی، از آموزه‌های دینی دفاع کند. اما در فلسفۀ دین، نه.

ما معرفت‌های درجه‌دومی داریم که نسبت‌به یک‌سری رشته‌های علم بشری، نگاه تاریخی و متدولوژیک دارند و غایات آن را بررسی می‌کنند. این سه مورد در حقیقت، مبانی فلسفۀ علم تلقی می‌شود. فلسفۀ دین یکی از همین شاخه‌های معارف درجه‌دوم یاScience Meta است. به‌جای اینکه بیاییم در حوزۀ معرفت درجه‌اول راجع‌به آموزه‌ها صحبت کنیم، می‌گوییم پدیده‌ای به نام دین با این آموزه‌ها با این شیوه، دنبال چیست؟ و تحلیل می‌کنیم که موفق بوده در آن اهدافش یا موفق نبوده؟ روش‌های آن روش‌های محکمی است یا به آن ایراد وارد است؟ و در تاریخ به آن چه گذشته است؟

اولین کتابی که یادم می‌آید در این حوزه در کشور ترجمه شد و مورد توجه قرار گرفت، کتاب «فلسفۀ دین» جان هیگ بود که آقای بهزاد سالکی در سال 1371 آن را ترجمه کردند. این کتاب نقطۀ عطفی برای ورود به مباحث فلسفۀ دین بود. ما تجربه‌ای از کلام جدید داشتیم که اصطلاحاً در سنت کلامی به آن می‌گوییم آشنایی با شبهات جدید و پاسخ‌گویی به شبهات جدید که وظیفۀ متکلم جدید است. اما کسی که فیلسوف دین است، می‌آید پدیده‌ای به نام دین را تحلیل فلسفی می‌کند، نقاط قوت و ضعف آن را بررسی می‌کند، دلایل له و علیه آن را بررسی می‌کند و هدف‌گیری به‌منظور دفاع یا مشروط به اینکه بررسی‌اش نهایتاً منجر به دین‌داری یا تحکیم باورهای دینی شود، ندارد. رشتۀ فلسفۀ دین «لابشرط» است نسبت‌به اینکه دین تحکیم بشود، مبانی آن تقویت شود یا نشود. به‌هرحال شرایطی که در کشور ما هست، یک مقدار شرایط اختلاطی است؛ یعنی ما در کلاس‌هایی به نام کلام جدید، فلسفۀ دین می‌گوییم و در کلاس‌هایی به نام فلسفۀ دین، کلام جدید می‌گوییم.

* البته موضوعات و مسائل مشترک زیادی در این بین وجود دارد.

بله، موضوعات مشترک وجود دارد، اما هدف متفاوت است. اگر عنوان درس مثلاً بررسی مسائل کلامی جدید باشد، غایت آن کلاس این است که در آن به همۀ مسائل جدیدی، که برای آموزه‌های دینی چالش‌برانگیز بوده است، پاسخ داده شود و از آن دفاع شود، اما اگر کلاس فلسفۀ دین باشد، چالش‌ها بررسی می‌شود، دلایل دین‌ورزان و دین‌داران هم بررسی می‌شود و احتمالاً نقاط قوت و ضعفی که هست یا دلایلی که علیه این دلایل طرح شده را استاد مطرح می‌کند، اما به‌هیچ‌وجه خودش را متعهد به این نمی‌داند که در پایان آن بحث، آموزه‌ای مثل آموزۀ خداباوری یا نبوت یا ضرورت آموزه‌ای به نام معاد، اثبات بشود.

* آقای دکتر، یکی از طیف‌های مخالفین فلسفۀ دین نگاهشان این است که پرداختن به فلسفۀ دین، بازی کردن در زمین مدرنیته است؛ یعنی می‌گویند رویکرد فلسفۀ دین، از این زاویه که دین ابژه شود و آن را استنطاق کنیم، متعلق به تفکر مدرن است. چنین نگاهی را قبول دارید؟

اینجا هم برمی‌گردد به اینکه ما مرادمان از دین چیست. یعنی تعریف ما از دین در عبارت فلسفۀ دین چیست. ببینید ما وقتی می‌گوییم فلسفۀ دین، یعنی تحلیل فلسفی معارف دینی. ما خود دین و گوهر دین را نمی‌آییم در آنجا تحلیل فلسفی کنیم. پس اگر چیزی ابژه شده، معارف دینی (به‌عنوان یکی از رشته‌های علوم انسانی) است؛ یعنی به‌عنوان یکی از معرفت‌هایی که در بین انسان‌ها جاری شده، مورد توجه است. فیزیک هست، فلسفۀ فیزیک داریم. ریاضی هست، فلسفۀ ریاضی داریم. یک رشته هم در علوم انسانی تحت‌عنوان معرفت دینی داریم؛ یعنی یک‌سری آموزه‌های دینی شکل معرفت و ساینتیفیک پیدا کرده و در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی مورد بحث قرار گرفته است. پس ما دربارۀ دین بحث نمی‌کنیم، ما معرفت علامه طباطبایی، معرفت ملاصدرا، معرفت جان هیگ، معرفت آکوئیناس و… را بررسی می‌کنیم.

* یعنی وقتی می‌گوییم دین، منظور دین مُنزَل نیست، دین محقَّق هم نیست، بلکه صرفاً فهم ما از دین است؟

بله، یعنی فهم‌های رایج در بین متألهین را بررسی می‌کنیم. مثلاً آقای سوئین برن در اثبات وجود خدا، از آیات طبیعی یا الهیات طبیعی استفاده کرده است. ما در حقیقت می‌آییم الهیات طبیعی را تحلیل می‌کنیم که الهیات طبیعی خودش یک رویکرد انسانی نسبت‌به مسئلۀ خداباوری است و استفاده از معرفت انسانی در اثبات وجود خداست. حتی اگر ما راجع‌به خدا بحث می‌کنیم، معرفت فلان فیلسوف یا تعریف فلان عالم یا روایت فلان دانشمند راجع‌به خدا را بررسی می‌کنیم، خود خدا را که تحلیل نمی‌کنیم. از این جهت نباید نگران باشند که داریم در زمین مدرنیته بازی می‌خوریم یا داریم دین را بازیچه قرار می‌دهیم. ما یا باید بپذیریم که دین معرفتی قابل بحث در آکادمی‌هاست یا نه. اگر نمی‌خواهیم آن را به‌عنوان یک رشتۀ دانشگاهی وارد دانشگاه کنیم، بحث دیگری است، ولی به‌محض اینکه مباحثی تحت‌عنوان الهیات و معارف اسلامی یا فلسفه و حکمت اسلامی یا کلام اسلامی را به یک رشتۀ دانشگاهی تبدیل کردید، طبیعت دانشگاه این است که نظریاتی که داده شده را بررسی می‌کند. در حقیقت فلسفۀ دین، تحلیل فلسفی فهم متدینان از آموزه‌های دینی است.

* آیا لازم است که فیلسوفان دین خودشان هم گرایش یا فهمی از دین داشته باشند؛ یعنی طعم دین را چشیده باشند؟

نه، آن‌هایی که شکاک یا ملحد هستند، باور و فهم متدین‌ها را تحلیل فلسفی می‌کنند. مثلاً شخصی به نام آنتونی کنی لاادری‌گر است. قبلاً متأله مسیحی و مدرس بوده، اما شکاک شده است. ایشان یک شخص دین‌باوری مثل آلوین پلانتینگا یا ریچارد سوئین برن را تحلیل فلسفی می‌کند و دلایل آن‌ها را برای اثبات وجود خدا یا خداباوری نقد می‌کند. لازم نیست که خودش خداباور باشد. وقتی تحلیل می‌کند، نمی‌تواند ملحدین را تحلیل کند، باید کسانی را تحلیل کند که فهم دینی دارند.

* گروهی در کشور به‌سمت تأسیس مباحثی تحت‌عنوان فلسفۀ دین اسلامی رفته‌اند. می‌خواهم از شما بپرسم که آیا اصلاً تأسیس چنین مفاهیمی شایسته و بایسته است؟

بله، به نظر من مشکلی ندارد. یک وقت ما دین را به‌عنوان یک پدیدۀ جنرال بحث می‌کنیم که مثلاً خداباوران برای اثبات وجود خدا، چه دلایلی آورده‌اند. می‌گوییم مثلاً هندوئیسم این را گفته، اسلام این را گفته و… یک وقت می‌آییم به‌طور خاص آموزه‌های دین اسلام و فهم از آموزه‌های دین اسلام را تحلیل فلسفی می‌کنیم. اینجا ما داریم فلسفۀ دین اسلام می‌خوانیم. مشابه این مباحث را در آکسفورد هم داریم. آقای سوئین برن خودش مدیر کرسی فلسفۀ دین مسیحی بوده است. این مشکلی ندارد. یک وقت شما جنرال بحث می‌کنید، یک وقت می‌گویید می‌خواهیم یک دین خاص مثل یهودیت یا مسیحیت را تحلیل فلسفی کنیم که می‌شود فلسفۀ دین مسیحی یا فلسفۀ دین اسلامی.

* یکی از اساتید فلسفۀ دین اخیراً گفته است که ما تا امروز چیزی به اسم فلسفۀ دین در کشور عملاً نداشته‌ایم. هرچه بوده، الهیات بوده است. شما با این نظر موافقید؟

ایشان می‌گویند ما فلسفۀ دین نداشته‌ایم و الهیات داشته‌ایم. درستش این است که بگوییم کلام داشته‌ایم. الهیات یعنی خداشناسی، درحالی‌که ما می‌خواهیم تحلیل فلسفی بکنیم. ما هم در کلام عقلی تحلیل فلسفی می‌کنیم، هم در فلسفۀ دین. منتها آنجا تحلیل فلسفی می‌کنیم متعهد و مشروط به اینکه باورها تحکیم شود، اینجا تحلیل فلسفی می‌کنیم لابشرط؛ ممکن است بشود، ممکن است نشود. اما در کلام جدید، هم استاد، هم فضا، هم سیلابس و هم دانشجو برایشان تفهیم شده که در این کلاس قرار است آموزه‌های دینی تحکیم شود. به نظر من، الهیات را مقابل فلسفۀ دین قرار دادن، کار درستی نیست. شما اگر می‌خواهید در برابر فلسفۀ دین از اصطلاحی استفاده کنید، باید از کلام جدید استفاده کنید. ایشان شاید منظورشان این بوده است که ما در کشورمان هنوز آن تحلیل آزاد فلسفی را نداریم. هرجا که راجع‌به معجزه یا تجربۀ دینی صحبت می‌کنیم، باید نهایتاً منجر به این شود که خداباوری را تقویت کنیم. اگر این باشد، ما می‌توانیم بگوییم که فلسفه‌ورزی به‌معنای تحلیل عقلانی دین نمی‌کنیم، بلکه دنبال این هستیم که مبانی اعتقادی دینی‌مان را تحکیم کنیم.

* گروهی هم از نتایج یا خروجی‌های فلسفۀ دین ناراحت هستند؛ یعنی می‌گویند خروجی دانشگاه‌های ما در رشتۀ فلسفۀ دین، درگیر شکاکیت‌های خیلی جدی یا شبهات بی‌جواب جدی هستند؛ یعنی همین رویکرد فلسفی که می‌فرمایید تا حدی ایجاد شده است، اما در نهایت به‌عنوان یک دین‌باور نتوانسته‌اند خودشان را اقناع کنند. لذا خروجی دانشگاه‌های ما در رشتۀ فلسفۀ دین، نگران‌کننده شده است. این نگرانی را وارد می‌دانید؟

آن‌هایی که نگران خروجی رشتۀ فلسفه دین هستند، در گذشته هم نگران رشتۀ فلسفه بودند. اساساً طبیعت فلسفه بماهو فلسفه این است که شما عقل وحشی دارید، آزاد هستید، در بحث خط قرمز ندارید و تحلیل عقلانی می‌کنید. اگر شواهد کافی فراهم شد، باور می‌کنید، اگر شواهد کافی فراهم نشد، باور نمی‌کنید. به همین خاطر، آن‌هایی که پیش‌فرض‌هایی دارند، برایشان خوشایند نیست که شما کار فلسفی کنید، چون اصلاً کار فلسفی کار مشروط و متعهد به خداباوری نیست. من فکر می‌کنم آن‌هایی که امروز از فلسفۀ دین می‌نالند، همان‌هایی هستند که دیروز از رشتۀ فلسفه می‌نالیدند.

* فارغ از انتقادات، شما تحلیل کلی‌تان از فضای فلسفۀ دین در کشور چیست؟

من اعتقادم این است که ما واقعاً به آن شکل جدی هنوز فلسفۀ دین در کشور نداریم. به‌خاطر اینکه استادانی که تدریس می‌کنند، همه‌شان خداباور هستند یا غالباً خداباور هستند و در حقیقت دارند کلام جدید تدریس می‌کنند؛ یعنی مسائل و شبهات و چالش‌های جدیدی که فراروی دین هست را طرح می‌کنند و به آن پاسخ می‌دهند. کمتر تحلیل می‌کنند و بیشتر هدفشان پاسخ‌گویی به آن چالش‌هاست.

به‌خاطر اینکه خودشان پیش‌فرض دارند، تفلسف نمی‌کنند، در کلاس بیشتر دارند تکلم می‌کنند و دفاع می‌کنند. این واقعیتی در جامعۀ ماست. ارزش‌گذاری نمی‌خواهم بکنم، واقعیت جامعۀ ما این‌گونه است. آن‌هایی که گفته‌اند ما فلسفۀ دین به آن معنای واقعی‌اش نداریم، راست می‌گویند، به‌خاطر اینکه استادانی که اینجا تدریس می‌کنند، استادانی خداباور هستند. ما که به استاد ملحد اجازه نمی‌دهیم بیاید بحث کند. اساتیدی که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌کنند، قاعدتاً اساتید مذهبی هستند و خداباورند. به همین خاطر، وقتی این بحث مطرح می‌شود، می‌روند ناخودآگاه به‌سمت اینکه آن آموزه‌ها تقویت شود. پس می‌شود گفت که فضای غالب در کشور ما، فضای فلسفۀ دین نیست، بلکه فضای طرح کلام جدید است.

ما هنوز خیلی فاصله داریم با آن آرزوی شهید مطهری که در دانشکدۀ الهیات، مارکسیسم را یک مارکسیست تدریس کند. فضای آکادمی‌ها باید فضایی باشد که کسی که به خدا باور ندارد، حالا نه به‌عنوان هیئت‌علمی، ولی حداقل در قالب یک کرسی آزاداندیشی، فرصتی پیدا بکند و یک discussion داشته باشد. بیاید بگوید من به خدا باور ندارم و دلایلم این است. مثلاً آرای فروید، نیچه، مارکس، لنین و باخ راجع‌به دین را بگویند، تحلیل فلسفی کنند، دلایل خودشان را ارائه کنند و از آن طرف هم کسی بیاید آن دلایل را نقد کند؛ یعنی ضعف دلایلی را که علیه دین مطرح می‌شود، بیان کند، نه اینکه هدف‌گیری‌اش این باشد که خدا را در آن جلسه اثبات کند. این می‌شود یک بحث در چارچوب فلسفۀ دین.

* عده‌ای از اساتید نکات مثبت فلسفۀ دین را دیالوگ مشترک با دنیا عنوان می‌کردند و می‌گفتند فلسفۀ دین می‌تواند یک زبان مشترک و یک محمل برای دیالوگ مشترک با دنیا باشد. آیا چنین چیزی را می‌شود پذیرفت؟

اگر آکادمیک بحث می‌کنیم، در آکادمی ما زبان استاندارد داریم. زبان استاندارد به این معنی است که همۀ رشته‌هایی که تدریس می‌شود، رشته‌هایی نیستند که تقدس داشته باشند، بلکه امکان نقد و جرح و رد و انکارشان هست. این زبان استاندارد آکادمی‌هاست. اگر این‌گونه باشد، می‌توانیم دین مسیحیت، اسلام، یهودیت، ادیان شرقی یا حتی مکاتب انسانی مثل لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم را تحلیل کنیم. این آن زبان مشترکی است که براساس آن می‌توانیم پهلو بزنیم به آنچه مثلاً در یک کشور اروپایی، آفریقایی یا آسیایی دیگر جریان دارد. اما اگر قرار باشد چون مسلمان هستیم، از آموزه‌های اسلامی خودمان به‌عنوان دین حق و برتر بحث کنیم، دیگر زبان ما با زبان آکادمی‌ها متفاوت خواهد بود.

.


.

تحلیل فلسفی از «فهم متدینین» نه گوهر دین

گفت‌وگوی فرهنگ امروز با رسول رسولی‌پور

منبع: ماهنامه فرهنگ امروز، سال سوم، شماره ۱۳، مهر ۱۳۹۵

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *