در تاریخ 5 اسفند 1396 روزنامه شرق صفحه اندیشه خود را به سه مقاله از نصرالله موسویان[1]، امیر صائمی[2] و کسری پناهی[3] به ترتیب با عناوین “سخن را چنین خوارمایه مدار“، “ما و آسیاب های بادی فلسفی” و “تهمت فیلسوفی” در نقد بخشی از مکتوبات فلسفی عبدالحسین خسروپناه؛ رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، اختصاص داد.[4] این مقالات در سایت صدانت بازنشر داده شد. 11 اسفند سایت صدانت مقاله دیگری را در نقد خسروپناه، این بار از سروش دباغ[5] با عنوان “در سرزمین قد کوتاهان“[6] منتشر کرد. در اینجا به گوشه ای از این نقدها اشاره می کنیم که از سوی امیر صائمی و سروش دباغ با محوریت نقد سه فقره از مقاله خسروپناه با عنوان “معناشناسی گزاره های دینی”[7] صورت گرفته است.
خسروپناه در صفحات 11 و 12 مقاله خود، به گزارشی از علوم زبانی می پردازد. از جمله این علوم هشت گانه عبارتند از: (1) «گرامر» (2) «زبان شناسی» (3) «فلسفه زبان» (4) «فلسفه تحلیلی یا تحلیل زبانی». سپس در توضیح فلسفه زبان می نویسد: “دسته سوم) فلسفه زبان: فلسفه زبان، مانند سایر فلسفه های مضاف به موضوع شناسی یعنی جنبه های عمومی زبان و تأمل و تحقیق در آن، با روش عقلانی می پردازد. زبان شناسی، قواعد عام زبان را که از روش تجربی به دست آمده، بیان می کند و فلسفه زبان شناسی با نگاه درجه دوم به زبان شناسی می پردازد و به پرسش هایی از جمله: زبان شناسی چیست؟ تعریفش چیست؟ موضوعش چیست؟ با چه علومی مرتبط است؟ از چه علومی تأثیر می پذیرد؟ بر چه علومی تأثیرگذار است؟ پاسخ می دهد.” (خسروپناه، 1391: 11) صائمی در نقد این فقره می گوید: “آشنایی اولیه با کتاب های فلسفه زبان کافی است تا فکر نکنیم موضوع فلسفه زبان سؤالاتی است نظیر اینکه زبان شناسی چیست و با چه علومی در ارتباط است. فلسفه زبان، فلسفه زبان شناسی نیست. فلسفه زبان شناسی (خود اگر این موضوع مورد توجه جدی فیلسوفان قرار گرفته باشد) مبحثی در فلسفه علم است و نه در فلسفه زبان.” سروش دباغ نیز در نقد این فقره نوشته است: “نه فلسفۀ زبان نسبتی با زبان شناسی دارد، که اولی پژوهشیِ عقلی- فلسفی است و دومی دانشی تجربی”.
خسروپناه در ادامه مقاله خود قسم چهارم علوم زبانی را این گونه توضیح می دهد: “دسته چهارم) فلسفه تحلیلی یا تحلیل زبانی: فلسفه تحلیلی با تحلیل زبانی یک از فلسفه های غرب است که توسط ویتگنشتاین متأخر و دیگران در مقابل پوزتیویسم منطقی مطرح گردید.” (همان) صائمی در اینجا به خلط یک دیسیپلین گسترده فلسفی با یک نظریه خاص در کلام خسروپناه اشاره می کند. نقد این فقره در مقاله سروش دباغ با نکات بیشتری همراه می شود: ” نه فلسفۀ زبان «قسیم» فلسفۀ تحلیلی است، بلکه شاخه و دیسیپلینی است در میان دیگر رشته های سنت فلسفه تحلیلی، نظیر فلسفۀ دین، فلسفۀ اخلاق، فلسفۀ هنر و فلسفۀ ذهن؛ نه فلسفۀ زبان با ویتگنشتاین متقدم ]چه برسد به ویتگنشتاین متأخر[ آغاز می شود، بلکه پیش از او فرگه، راسل و مور در انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در این باب فتح باب کردند و زبان را به ابژۀ فلسفی بدل نموده و دربارۀ حدود و ثغور معناداری نظریه پردازی کردند، چنانکه ویتگنشتاین در مقدمۀ « رساله منطقی- فلسفی» از دِین خود به فرگه راسل سخن می گوید[8]“.
خسروپناه بعد از دسته بندی سراغ پوزتیویسم منطقی می رود و می نویسد: “نتیجه این که بر طبق دیدگاه پوزتیویست های منطقی که مبتنی بر اصل تجربه پذیری بود نه تنها اغلب عبارات معهود فلسفه، بلکه همه گزاره های متداول در متافیزیک، اخلاق و الهیات و دین، نه صادقند و نه کاذب، بلکه بی معنا بوده و هیچ گونه محتوای واقعی و معنای محصلی را در بر ندارد. مکتب پوزتیویسم از سوی طرفدارن خود، ویتگنشتاین متأخر و پوپر در معرض نقد و انتقادهای شدیدی قرار گرفت. برخی از نقدها به شرح ذیل است: الف) نظریه تکاملی و سه مرحله ای آگوست کنت، هیچ مؤید دقیق تاریخی و علمی ندارد و در صورت تسامح، باید آن را به مقطعی از تاریخ نظام اجتماعی اروپا نسبت داد و تعمیم آن به سراسر تاریخ جهان نادرست است. علاوه بر اینکه امروزه در فلسفه علم، نیازمندی علم به فلسفه و تأثیر متافیزیک بر تئوری های علمی، مورد تأیید فیلسوفان علم قرار گرفته است.” (همان، 16) هر دو منتقد متذکر خلط پوزتیویسم منطقی با پوزتیویسم آگوست کنت از جانب خسروپناه شدند. دباغ به این نکته نیز اشاره می کند که آگوست کنت که در نیمه قرن نوزده از دنیا رفته است قاعدتاً نمی توانست منتقد ایده های پوزیتیویست های منطقی ای نظیر کارنپ و شلیک باشد که در دهۀ سوم قرن بیستم در شهر وین دور هم می نشستند و متاثر از تراکتاتوس ویتگنشتاین و علم تجربی زمانه، تاملات فلسفی خود را با یکدیگر به بحث می گذاشتند!!؛ پوزیتیویست هایی که بیانیۀ « نگرش علمی»[9] خود را در سال 1931 منتشر کردند، هفتاد و اندی سال پس از وفات اگوست کنت. صائمی جمله پایانی نقل شده از مقاله خسروپناه را نیز نقد می کند و می نویسد: ” نیازمندی علم به فلسفه – که آموزه ای است به غایت مشکوک- از سوی چه کسی پذیرفته شده است؟ چرا باید برای ما مهم باشد که کسی آن را پذیرفته است، و اصلا چه ربطی به نقد پوزیتیویسم دارد؟”
خسروپناه در برابر این نقدها در کانال خود دو بار موضع گیری غیر معرفتی می کند و با نیت خوانی که هیچ وزنی در ترازوی تحقیق ندارد، منتقدان را متهم می کند با عینک کبود سیاست زدگی به نقد پرداخته اند و اینکه نقدها از سوی افراد و اپوزیسیونی مطرح می شود که نمی خواهند یک انقلابی بر مسند ریاست مؤسسه تکیه بزند.[10] انتظاری که از خسروپناه می رفت این بود که اگر فرضاً جوابی دارد ارائه کند یا صادقانه اشکالات خود را بپذیرد. نتیجه ای که منتقدان از مجموعه نقدهای خود درباره بخش کوچکی از آثار قلمی خسروپناه – تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل- گرفته بودند این بود که شخصی با چنین اشتباهات فاحش که شاید از دانشجوی دوره لیسانس هم سر نزند، چطور می تواند بر چنان مسندی تکیه بزند؟! این نتیجه گیری درست چه ارتباطی با انقلابی گری خسروپناه دارد؟ خسروپناه با مغالطه «خلط انگیزه و انگیخته»[11] از راه نیت خوانی سعی می کند به جای پاسخ فنی، زمین بازی را از بحثی علمی به سمت سیاسی کاری عوض کند و با مغالطه «نکته انحرافی»[12] اذهان را از ضعف عیان علمی خود منحرف نماید. وی همچنین با ذکر پیشینه مهندسی و داروسازی نقادان به مغالطه «رد مبتنی بر پیشینه»[13] دست می زند؛ نقادانی که اتفاقا هم در دانشگاه های معتبر دنیا تحصیل کرده اند و هم در حال حاضر در بهترین مراکز فلسفی کشور مشغول تدریس اند یا در آکادمی های معتبر جهان به تحقیق فلسفی در زمینه مطالعات دین می پردازند. جالب اینجاست که او با ذکر پیشینه علمی منتقدان، به شکل تلویحی در صدد زیر سؤال بردن صلاحیت آنها برای اظهار نظر در باب مباحث فلسفی بوده است، اما از قضا افرادی با پیشینه علوم تجربی چه بسا بهتر از اشخاصی با پیشینه فقهی- کلامی قادر به درک نسبت علوم تجربی با فلسفه و دین باشند. بنابراین، مغالطه رد مبتنی بر پیشینه نه تنها از خسروپناه دستگیری نکرده است، بلکه ناخواسته او را در این جدال غیر معرفتی که به راه انداخته به سمت موضع ضعیف تری رانده است. خلاصه اینکه او باید بداند با کلکسیونی از مغالطات نیز نمی تواند ضعف علمی خود را بپوشاند و با این ترفند های منسوخ ره به جایی نمی برد. یا باید اشکالات علمی خود را بپذیرد یا اگر جوابی فنی دارد ارائه کند.
.
.
[1] عضو هیأت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
[2] عضو هیأت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
[3] پژوهشگر فلسفه
[4] لینک مقالات:
http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=2523&pageno=8
http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=2523&PageNO=9
http://www.sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=2523&PageNO=10
[5] پژوهشگر دپارتمان مطالعات ادیان، دانشگاه تورنتو، محقق مهمان دپارتمان خاورمیانهشناسی، دانشگاه نیویورک
[6] این مقاله علاوه بر سایت صدانت در کانال تلگرامی ایشان نیز منتشر شد. آدرس کانال تلگرامی دکتر سروش دباغ:
https://t.me/Soroushdabbagh_Official
[7] این مقاله در فصلنامه علمی- پژوهشی کلام اسلامی، پاییز 1391، ش83، صص 9- 28 به چاپ رسیده است. لینک مقاله:
http://www.namayenarjes.com/files/31779.pdf
[8] برای آشنایی با تاریخ فلسفه تحلیلی، به عنوان نمونه نگاه کنید به :
سروش دباغ، در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین، لندن، نشر اچ اند اس، شهریور 96.
[9] Scientific Worldview
[10] @khosropanah_ir
[11] Appeal to motive
درباره این مغالطه نگاه کنید به:
https://www.logicallyfallacious.com/tools/lp/Bo/LogicalFallacies/9/Ad-Hominem-Circumstantial
https://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_motive
[12] The red herring
درباره این مغالطه نگاه کنید به:
https://www.logicallyfallacious.com/tools/lp/Bo/LogicalFallacies/150/Red-Herring
https://en.wikipedia.org/wiki/Red_herring
[13] Genetic fallacy
درباره این مغالطه نگاه کنید به:
https://www.logicallyfallacious.com/tools/lp/Bo/LogicalFallacies/99/Genetic-Fallacy
https://en.wikipedia.org/wiki/Genetic_fallacy
.
.
فرافکنی خسروپناه به جای پاسخ گویی؛ ترفندی منسوخ
نویسنده: حمیدرضا سعادت نیاکی
.
.
خسروپناه را از سال 81 میشناسم. ایشان از همان سالها تاریخ فلسفه غرب کاپلستون و راسل و برخی کتب فلسفی و کلام جدیدی رایج را همراه با نقد تدریس می کردند. من اعتقاد دارم هر نقدی که به کسی میشود اگر نقد خود را بپذیرد اتفاقا بر ارزش او افزوده میشود اما نحوه نقدها بر خسروپناه چاره ای جز چنین پاسخی نگذاشت. نقدها سراسر پر از توهین و هتک حرمت بودند. کسی که دست کم 20 سال فلسفه غرب را تدریس کرده نمی توان متهم کرد به اینکه آثارش در حد ترم یک و دو کارشناسی است. قضاوت منصفانه خیلی خوب است.
آقای عبداللهی در نقدی حداقل مقداری علمی پاسخ به اشکالات علمی منتقدان پرداخته اند .
اقای خسروپناه آنوقت نمیتوانستن حداقل همان طور و نه با انگ های مختلف سیاسی و علمی پاسخ دهند به اشکالات علمی دهند .
آیا نقد ایشان واقعاً وضع نقد معمولی را دارد و یا هجوم دسته جمعی برای تسکین احساسات افرادی که تعصب ضد اندیشه ای متفاوت را دارند؟
از آنجا که شما را علاقمند به دیالوگ واقعی و حقیقت جو میدانم، شما را دعوت میکنم پاسخ سوالتان را در کامنت زیر بخوانید.
https://3danet.ir/هیاهوی-بسیار-برای-هیچ/#more-14043
از پاسختان استقبال خواهم کرد.
” ، اما از قضا افرادی با پیشینه علوم تجربی چه بسا بهتر از اشخاصی با پیشینه فقهی- کلامی قادر به درک نسبت علوم تجربی با فلسفه و دین باشند. ” آیا این اظهار نظر پوزیتیویستی نیست؟ فردی با پیشینه علوم دقیقه بهتر در زمینه فلسفه اظهار نظر می کند؟ پوزیتیویسم سالهاست که در محافل فلسفی مطرح دنیا تبدیل به واژه ای منفی و یا توهین آمیز شده.
نگفته لزوما اینطوره. گفته “چه بسا” این نسبت رو بین علوم تجربی و فلسفه و دین بهتر درک کنه. به نظر طبیعیه چون اطلاعات بیشتری از علم تجربی داره.
قسمت انتهایی گفته شما قسمت اول را نفی می کند.
قسمت انتهایی توضیح قید “چه بسا” است نه قید “لزوماً”. بنابراین قسمت انتهایی ناظر به جمله اول نیست تا بگیم نافی اونه.
بله . اما وقتی می فرمایید به نظر طبیعیه و قید می کنید چون اطاعات بیشتری از علم تجربی داره این نشاندهنده جهت فکری شماست. همچنین با طلب پوزش این عدم دقت را را نشان می دهد که با وجود این که ابتدا می فرمایید چه بسا اما مواردی که در قید چه بسا نیستند را نادیده گرفتید و دچار مصادره به مطلوب شده اید
به نظرم مطلب روشنه. کسی که بخواد نه فقط در مورد علم، مثلا در مورد نسبت شعر و ادبیات با فلسفه و دین نظر بده اگه اهل فلسفه باشه و در عین حال اهل رمان و شعر و ادبیات باشه انتظار میره که نظر صائب تری بده تا کسی که هیچ آشنایی با این مقولات نداره. در مورد نسبت علم تجربی با فلسفه و دین هم همین مطلب صادقه. حالا لزومی در کار نیست ولی انتظار میره که چنین باشه. این نه به پوزتیویسم ربطی داره و نه به گرایشات من در مقام یک نظر دهنده محتوای این یادداشت
آفرین شما هم تایید فرمودید که ربط به پوزیتیویسم نداره(= ایراد کار شما. موضع شما پوزیتیویستی بود )
طوری از پوزیتویسم بد میگید که انگار پوزیتیو بودن یک ننگ بزرگ هست پوزیتویسم صد مرتبه شرف داره به داعشی بودن به بنیادگرایی اعضای حلقه وین جزو آزاد اندیش ترین متفکران تاریخ بودنند طوری که کتاب منطق اکتشاف علمی پوپر که منتقد سرسخت پوزیتویسم بوده توسط انتشارات حلقه وین منتشر شد به گونه تا هنگام تر جمه این کتاب به انگلیسی عده ای فکر می کردند پوپر می گفت گزاره های دینی و تجربه ناپذیر با این که معنادار هستند اما شامل علم نیستنند علم آن چیزی هست که بتوان آن را با آزمایش ابتال و یا تایید کرد می بینید که میان نظر پوپر و حلقه وین درباره معیار علمم چندان تفاوتی نیست
«مایکل فریدمن(2) در دهه ی 80 و ابتدای دهه ی 90 میلادی مجموعه مقالاتی را به چاپ رساند که هدفشان عموما این بود که نشان دهند تعبیر استاندارد درباره ی آموزه های حلقه ی وین و آرای پوزیتیویست های منطقی بسیار مغشوش، مغلوط، نادقیق و دور از واقعیت است. در باب علل به وجود آمدن چنین تصویری، البته، جز فریدمن، متخصصین تاریخ فلسفه مقالات و کتاب هایی به چاپ رسانده اند؛ (مثلاً Giere & Richardson 1998)؛ اما فریدمن در این مجموعه مقالات دو هدف جدی دیگر را هم (سوای ریشه یابی این مسئله) دنبال می کند: اول این که چرا پوزیتیویسم منطقی به یک بازنگری جدی نیاز دارد و دوم این که چه چیز از این بازنگری نصیب پژوهشگران حوزه ی فلسفه ی تحلیلی می شود. این مجموعه مقالات اساس کتاب فریدمن به نام بازنگری در پوزیتیویسم منطقی(3) را تشکیل می دهند که به سال 1999 انتشارات کمبریج آن را چاپ نموده است.
. برداشت های ناصحیح
فریدمن در مقدمه ی کتاب سعی می کند رایج ترین برداشت های ناصحیح از پوزیتیویسم منطقی و نسبت های ناروا به آن را معرفی، بررسی و نقد کند. از نظر وی شایع ترین برداشت غلط از پوزیتیویسم منطقی این است که این مکتب به عنوان یک مکتب بنیان گرا معرفی می شود. می گویند پوزیتیویست ها در جست وجوی به دست دادن یک «نقطه اتکای ارشمیدسی» برای توجیه معرفت علمی (چه تجربی و چه صوری) بوده اند. به نظر می آید که این بنیانِ موجه را منطق صوری، به شکلی که فرگه(13) صورت بندی کرده است، برای ریاضیات، و تحویلِ پدیدارگرایانه به داده های حسیِ بلاواسطه، برای علوم تجربی، فراهم می سازد. طبیعی هم هست که با شکست این پروژه های تحویل گرا، پوزیتیویسم منطقی را باید یک برنامه ی شکست خورده به حساب آورد. مطابق این نگرش، فلسفه ی پوزیتیویستی در جست وجوی به دست دادن این بنیان موجه برای علوم است. حال آن که با مراجعه به آرای ابتدایی اعضای حلقه ی وین مشخص می شود که برای آنها فلسفه ی تجربه گرا، نه تنها بنیان مستحکمی برای علوم فراهم نمی کند، بلکه هدف پوزیتیویست های منطقی از فلسفه ای که ارائه می دهند، در واقع، طرد این «لاف زنی ها» است. این فلسفه است که باید خود را با انقلابات علمی هماهنگ کند و اصول خود را در پی تغییر اصول علوم تغییر دهد. از نظر شلیک ارزش فلسفه ی نقادانه ی کانت در این است که «محصول آموزه ی نیوتن درباره ی طبیعت است.» (ص3) نه این که در پی به دست دادن شرایط تحقق تفکر معقول بوده است. به همین دلیل امروز که انقلابات علمی در فیزیک رخ داده و فیزیک نیوتنی جایش را به نسبیت داده است، فلسفه نیز متناظر با آن باید دچار دگرگونی های اساسی شود. شلیک سپس ادعا می کند که پوزیتیویسم ماخ(14) و نو کانت گرایی کاسیرر هر دو از هضم نتایج نظریه ی نسبیت عاجزند و به این دلیل باید کنار گذاشته شوند. «این اصول علوم دقیقه هستند که ابتدائا، یا حتی انحصارا اهمیت فلسفی اساسی دارند» (همان جا) و هر تغییری در آنها جهان بینی ما را تغییر می دهد.
به این ترتیب (نسبت به علوم دقیقه) فلسفه به هیچ عنوان نقش یک بنیان موجه را ایفا نمی کند؛ بلکه برعکس این علوم اند که بنیان فلسفه محسوب می شوند؛ و وظیفه ی فیلسوف این است که همواره یک چشمش به دنبال تغییرات (و پیشرفت های) علمی باشد و به این ترتیب نظریات فلسفی خود را با آنها هماهنگ کند.
از طرف دیگر انگیزه ی اصلی مکاتب بنیان گرا پاسخ دادن به شک گرایی (افراطی) است. این مکاتب سعی می کنند یک بنیان موجه` و قطعی` برای معرفت به دست دهند که بتوانند در برابر خرده گیری های شکاکان مقاومت کند. گرچه چنین انگیزه ای در برخی نوشته های فلاسفه ی تحلیلی (مثلاً مور(15))، پیش از پوزیتیویست های منطقی دیده می شود، اما پوزیتیویست های منطقی در نوشته هایشان «در هیچ نقطه ای خود را درگیر واژگان سنتی قطعیت`، شک`، توجیه` و نظایر این ها نمی کنند» (ص4)؛ مثلاً در کتاب Aufbau که در بخش یازده این مقاله دقیق تر به آن می پردازیم کارنپ برای انتخاب عناصر اولیه ی دستگاهِ ساختی اش از یافته های تجربیِ نظریه ی روان شناسی گشتالت استفاده می کند، بی آن که دغدغه ی قطعی و یقینی بودن آنها را داشته باشد؛ علاوه بر این، هدف پروژه ی کارنپ در آن کتاب این نیست که توجیه کند چرا معرفتی که بر پایه ی داده های حسی و به کمک ابزار منطقی به دست آمده قابل اطمینان است؛ «بلکه هدفش این است که با استفاده از پیشرفت های نوین در علوم منطقی (در این مورد، نظریه ی انواع راسل در اصول ریاضیات) به همراه پیشرفت های علوم تجربی (به طور خاص نظریه ی گشتالت)، یک جایگزین برای معرفت شناسی سنتی تهیه کند که به لحاظ علمی ارزشمند باشد» (ص5).
از طرف دیگر عموما پوزیتیویسم منطقی را ادامه ی جنبش تجربه گرایی سنتی می دانند که با آموزه های فلاسفه ی تجربه گرای انگلیسی نظیر لاک(16) و هیوم(17) شروع شد و به پوزیتیویسم ماخ و اتمیسم منطقی راسل انجامید. به نظر می رسد نکته ی مشترک برای فلاسفه ای که در این گستره قرار می گیرند، این است که داده های حسیِ بلاواسطه، واحدهای سازنده ی معرفت محسوب می شوند. اما نکته ای که فریدمن بر آن انگشت می گذارد این است که «ملاحظات اصلی فلسفی پوزیتیویست ها اصلاً در ادامه ی سنت فلسفی تجربه گرا به وجود نیامده است» (ص6)، بلکه همان طور که اشاره شد، انگیزه ی اصلی آنها در به دست دادن مکتب فلسفی شان کارهای بنیادی ریمان،(18) لی و هیلبرت در هندسه از یک سو و کارهای اینشتین در فیزیک از سوی دیگر است. به این ترتیب مهم ترین انگیزه ی فلسفیِ آنها را باید در مفهوم شهودیِ کانت از فضا و زمان جست وجو کرد (که با انقلابات علمی یاد شده دچار تغییرات بنیادی شد)، تا تلاش های فلاسفه ی تجربه گرا. در این جا باید توجه کرد که طرد مفهوم تألیفی پیشینی توسط پوزیتیویست ها با انگیزه های تجربه گرایانه صورت نمی گیرد؛ یعنی در ابتدای شکل گیری حلقه ی وین احکام تألیفی پیشینی به این دلیل که از لحاظ تجربی آزمون پذیر نیستند حذف نمی شوند، بلکه به این دلیل کنار گذاشته می شوند که پوزیتیویست ها بر این باورند که هندسه و فیزیک نوین نشان می دهد آنچه به حکم این احکام ضروری و جهان شمول خوانده می شوند، حتی در بعضی موارد درست هم نیستند، چه رسد به آن که ضروری باشند. طبیعی است که با طرد احکام تألیفی پیشینی به این ترتیب آنچه باقی می ماند به مکاتب تجربه گرا شبیه تر است؛ چرا که یا احکام تألیفی داریم که به خاطر وضعیت جهان خارج و تجربه درست اند و یا احکام تحلیلی که به خاطر قراردادهای زبانی درست اند. این موضوع این شبهه را همواره برانگیخته است که اعضای حلقه ی وین در ادعای طرد عناصر پیشینی از تجربه گرایان ملهم بوده و این احکام را به دلیل آزمون ناپذیر بودن کنار گذاشته اند.
«.1
1بازنگری در پوزیتیویسم منطقی نویسنده: مهدی نسرین(1)
چه منبع موثق و چه مرجع معتبری برای ارزیابی پوزیتیویسم! بهتر نیست از منابع دست اول بهره بگیریم؟ ایشان بعنوان یک ایرانی دانشگاهی مورد احترام اند اما در مورد پوزیتیویسم منابع دست اول موجود است.
نتیجه گیریتان که خطا و بی دقت است . متن نگاشته شده نیز موضع ثابتی را تبیین نمی کند. بالاخره پوزیتیویسم پجاریتیو هست ویا نه؟
” هدفشان عموما این بود که نشان دهند تعبیر استاندارد درباره ی آموزه های حلقه ی وین و آرای پوزیتیویست های منطقی بسیار مغشوش، مغلوط، نادقیق و دور از واقعیت است. ” بله حتی وقتی مشخص شد سر تا پا در متافیزیک غرق اند و نگاه نسبت به متافیزیک تغییر کرد برخی ” پایبند منطق ” باز دست برنداشتند و نشان دادند که این تنها مخالفان آن ها هستند که ” در توهم ” آن ها تعصب دارند.
یعنی فردی که هم فکر شما نیست داعشی است؟ در رسانه های غربی شغل های خوبی در انتظار شماست. هرچقدر فردی که تخریب می کنید مهمتر باشد پاداش بیشتری نسیبتان خواهد شد. با عصبانیت و نفرت علیه دیگران سخن گفتن و پروژه sensationalism رسانه هایی که مخاطبان شان افراد زودباور، و دانشجویان جویای نام هستند.
تعصب علمی بسیار شدیدتر و عمیق تر از هر تعصبی است که تا کنون وجود داشته. از موضع شما معلوم است که تازه با پوزیتیویسم آشنا شده اید.
ضمن عرض تشکر از انتشار عقاید مختلف، به نظر می رسد که نوع و تعداد مطالب منتشر شده سو گیری علیه یک طرف دارد. آیا منطقی تر نیست که تعداد مطالب منتشر شده متعادل باشد؟
متاسفانه این خود بزرگ بینی را خسرو پناه یدک میکشد ایشان هم مدعی رد نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش بودند بدون انکه بتوانند ادله ی منطقی ارائه دهند خسروپناه حتی در پاسخگویی به اشکالی که بر نقد ایشان نوشته شده بود درماندند بعد مدعی ردیه نظریه دکترسروش بودند البته باید بگویم که نظریه دکتر سروش تا الان رد نشده است واز نگاه درون دینی پاسخی ندارد مگر انکه از نگاه برون دینی رد شود ویا اینکه براساس تعبدی وپذیرش دربسته متن بدون تحلیل وتفسیر وارائه دلیل انرا رد نماییم
ربط نظری که ارائه می شود به موضوع مهم است. ظاهرا شما بیشتر قصد تایید نظریه های آقای دکتر سروش را دارید. بدیع بودن این بیان ها و یا تقلیدی بودن آن ها ( از شلایرماخر) مطلبی قابل مطالعه است. اما متاسفانه جامعه فلسفی حیات خود را تنها در مخالفت می بیند. اهمیتی ندارد مطلبی صادق یا کاذب باشد اگر از طرف افراد خاصی طرح شده باشد و یا سبقه دینی داشته باشد مسابقه ای برای مخالفت و نقد در می گیرد
با این روندی که فیلسوفان تحلیلی جلو میروند شاهد پیامبران خودساخته ای هستیم که به ایجاد تشکیک و تردید – که قطعا به قلمرو امور خط قرمز دین هم میرسد- باعث حرکت جامعه دینی به سمت لاابالی گری فکری خواهیم بود.
ضمن عرض ادب، اگر امکان دارد، این عبارت “لاابالی گری فکری” را کمی باز کنید. این که لاابالی دقیقا یعنی چه و بعد این که آیا فکر نباید لاابالی باشد؟ چرا؟ و آیا اصلا برای فکر، خط قرمز معنایی دارد؟ چرا؟
بر این سائل منت می گذارید اگر فرصت داشته باشید و کمی موضوع را باز کنید.
والسلام علیکم
سلام علیکم.کسی که با شیوه تدریس و تسلط در عرفان، کلام (جدید و قدیم)و فلسفه اسلامی استاد خسروپناه آشنا باشد و لااقل صوت های ایشان را گوش کرده باشد بدون شک ایشان را یکی از نخبگان جامعه علمی میداند و شک در علامه بودن یا نبودن ایشان میکند نه مدرک دانشگاهی دکتری و…..وای به حال جامعه ای که نخبگان خود را با یاوه سرایی طرد و تضعیف میکند و نخبگان خود را تضعیف میکند.ارادتمند همه شما عزیزان
علامه شعرانی -علامه طباطبایی -علامه جعفری -علامه حسن زاده آملی -علامه مطهری-علامه جوادی آملی
دوست عزیز این بزرگواران علامه مسلمان ما هستند .
دروس و کتب و رسالات این عزیزان را بخوانید.
اوریجینال بخوانید نه کپی !!
مطلب مخالف خونی ، اختلاف هم سیاسی است حال چقدر بتونیم رقیب را از صحنه بیرون کنیم دیگه بستگی به شانس و اقبال دارد و این که چقدر خواننده را متقاعد کنیم!
پس جدال ،جدال سیاسی است . نه جدال فلسفی.
بیچاره جناب فلسفه چه تنها مانده است در این عالم رنگارنگ سیاست.
به نام فلسفه و به کام سیاست.
جالب است که انتقادی که به شما شده را به گوینده نسبت می دهید. گرچه که عجیب نیست . فضای فلسفه تحلیلی فضای خودنمایی و کسب شهرت است
پاسخ به جناب م ن
انتقاد به بنده نشده است.انتقاد به جزم اندیشی و جزم گرایی است.
لطفا مکاتبات دوطرفه علامه جعفری و راسل را دوباره بازخوانی کنید.
آیا در مکاتبات بین راسل و علامه جعفری “از طرف علامه جعفری” جزم اندیشی دیده می شود؟!
متن مکاتبات در کمال احترام و ادب بوده است.
آیا در فلسفه تحلیلی هم علامه هستند؟!!!
وای به حال جامعه ایی که همه در همه زمینه ها علامه هستند!
ریاضیاتی نگاه کنیم یا هستند یا نیستند. اگر شق اول درست باشد که موضع شما بر خطا خواهد بود. و اگر شق دوم، خدمتتان عرض کنم که اشکالی ندارد چون با چند تا فریب و پیچیدگی در گفتار و با جلب نظر افراد متظاهر پر ادعا با کمی کپی برداری از آراء این یا آن فیلسوف تحلیلی مشکل حل می شود.
مگر ما از فلاسفه تحلیلی بجز شروع بحث از مسأله این یا آن فرد سراغ داریم؟ مگر بغیر از ارائه سیلی از جزییات برای فریب دانشجوی جویای نام و چند فن روانشاختی و جامعه شناختی دیگر چه عقلانیتی، چه آزاد اندیشی از ایشان سراغ داریم. تخبختر، تفرعن، خودبرتر بینی بی پایه و اساس تصویر اجتماعی بسیاری از فلاسفه تحلیلی است.
وای تر!! به حال افرادی که برای کسب شهرت مواضع چند فیلسوف را با عدم صداقت به خورد جامعه می دهند وبرای ارضاء خوخواهی به ساحت عقلانیت و اندیشه ضربه میزندد. سرشت تقلیدی و ضد عقلانی فعالیت این جوانان و پیران از خود راضی و متوهم برای دانشجو، استاد، و جامعه روشن خواهد شد. همینطور که فلاسفه تاریخ مصرف گذشته که دیگر تکاپوی گذشته را هم برای جلب توجه نمی تونند بزنند دیگر حرفی برای گفتن ندارند.
واقعا باید گریست به حال جامعه ایی که همه ادعا علامه بودن را یدک می کشند.
رها ، به حال آدم متکبر بیشتر بایست گریست و به حال دانشجوی مقلد فلاسفه تحلیلی بیشتر از آن.
ایکاش دانشجو منش و رفتار و آزاداندیشی علامه طباطبایی و علامه مطهری را یاد بگیرد.
خودپرستی بالاترین بت پرستی است .
” حال آن که با مراجعه به آرای ابتدایی اعضای حلقه ی وین مشخص می شود که برای آنها فلسفه ی تجربه گرا، نه تنها بنیان مستحکمی برای علوم فراهم نمی کند، بلکه هدف پوزیتیویست های منطقی از فلسفه ای که ارائه می دهند، در واقع، طرد این «لاف زنی ها» است. این فلسفه است که باید خود را با انقلابات علمی هماهنگ کند و اصول خود را در پی تغییر اصول علوم تغییر دهد. ” در این صورت مشخص نیست هدف از فلسفه علم چه باید باشد.آیا فعالیتی نورماتیو و یا توصیفی. اگر توصیفی است که خوب خود دانشمندان کار را بهتر از انجام می دهند و نیازی به فلسفه علم نیست! اگر نورماتیو، که جمله بیان شدهدر این متن فوق خودبخود ردّ می شود.
در نقل قول شما : ((ی گویند پوزیتیویست ها در جست وجوی به دست دادن یک «نقطه اتکای ارشمیدسی» برای توجیه معرفت علمی (چه تجربی و چه صوری) بوده اند)). تلاش برای نیل به گزاره های پایه، جملات پروتکل ، و …نفی می شود. در صورتی که دوره طولانی بطور مثال بر کارنپ گذشت تا نیل به گزارش شواهد را و بر پایه آن confirmationرا تبیین کند.
البته دفاع شما از پوزیتیویسم که در میان خداوندگاران مورد تحسین دلباختگان دیگران هم هفت کفن پوسانده.
” انگیزه ی اصلی آنها در به دست دادن مکتب فلسفی شان کارهای بنیادی ریمان،(۱۸) لی و هیلبرت در هندسه از یک سو و کارهای اینشتین در فیزیک از سوی دیگر است. ” آیا توسل به انگیزه برای توضیح بدفهمی پوژیتیویسم قابل قبول است. در حالی که مقالات و آثار آن ها مشحون از فعالیتهای فکری در سویی است که با یک حقه سعی در پنهان و توجیه کردنش شده.
سلام. روزنامه شرق و امثال صدا نت چرا درباره تز آقای روحانی و آقای آخوندی ورود نمی کنند؟
ازدواج فلسفه تحلیلی + سیاست = هتاکی به اخلاق، خودنمایی، بمنظور کسب شهرت و جایگاه برای خود