هدف سخنرانی «گذر به سوی الهیات نوین» طرح یک پرسش است. آیا الهیات مدرن شده است؟ این یک فرض رایج است که من میخواهم مورد تردید قرار دهم. دلایل متعددی برای مدرن شدن الهیات مطرح کردهاند. مثلاً میگویند ما پس از دکارت و هیوم و کانت وارد عصر «اصالت سوژه» شده ایم و درک سوژه از خدا درک جدیدی است. در باورهایی که گذشتگان از خدا میکردند شأن سوژه و چگونگی نزدیک شدن او به خدا در نظر گرفته نمیشد. اما از دکارت به بعد متوجه شدند که باید متناسب با دستگاه ادراکی سوژه دربارهی خدا حرف بزنند. پس ما با یک الهیات مدرن (یعنی subjective) روبهرو هستیم. میگویند الهیات دو راه رفته است: یا راسیونالیستی (دکارتی) شده یا تجربهگرا (هیومی). اما نزد قدما هیچ کدام از این روششناسیها مطرح نبود. دغدغهی روششناسی یک دغدغهی جدیدی در الهیات است. امروز هر کس بخواهد دربارهی خدا حرف بزند باید بگوید گزارههایش از چه نوع است: همانگویانه، تالیفی پیشینی، تجربی؟ و همین را نشانهای بر مدرن شدن الهیات میگیرند.
دلیل دیگری که برای مدرن شدن الهیات میآورند این است که در قرن نوزدهم «قارهی تاریخ» کشف شده است. و پس از آن، درک از خدا یک درک تاریخی شده است. یعنی شکلگیری الهیات متناسب با امکانات هر مقطع تاریخیای است. پس الهیاتی که در دوران جدید صورتبندی شده نیز یک الهیات جدید است. پیوند تاریخمندی و الهیات از هگل آغاز شد و پس از او نیز ادامه یافت. یعنی تمام تلقیهایی که از خدا وجود داشت را زیر چتر خود آورد.
در نگاههای قرن بیستمی به الهیات نیز از یک سو وجه اگزیستانسیالیستی مطرح است که توسط نیچه، کیرکگارد، هایدگر برجسته شد. خصوصاً در هایدگر، اگرچه نامی از خدا برده نمیشود، مرکز هستی، که همان «وجود» به معنای هایدگری است، به واسطهی عهدی که با انسان میبندد جدید میشود یا نمیشود. هایدگر میگفت دوران الهیات قدیم (یعنی الهیات متافیزیکی) دیگر به سر آمده است، و باید منتظر بود وجود عهد تازهای با انسان ببندد (یعنی تفکر معنوی). از سوی دیگر، بحث تحلیل زبانی مطرح شد و باورها در باب خدا وجه زبانی پیدا کرد، مهمل قلمداد شد و کنار گذاشته شد. سخن گفتن از خدا تبدیل به یک امر محال شد.
مدرن بودن الهیات را به این چیزها میدانند. میگویند امروزه در هر بحثی دربارهی خدا وجه تاریخی و زبانی و معرفتشناختی بحث باید مشخص باشد، و این به معنای مدرن شدن الهیات است.
نقد سخنران این است که در این روایتها تنها به اعراض الهیات توجه شده و جوهر آن مورد غفلت واقع شده است.
.
.
صوت سخنرانی علیاکبر احمدی افرمجانی با عنوان «گذر به سوی الهیات نوین»
.
.
گذر به سوی الهیات نوین
سخنران: علیاکبر احمدی افرمجانی (دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی)
زمان: چهارشنبه 11 اردیبهشت 98
سالن اندیشه
.
.
جناب عبدالکریم سروش در یکی از سخنرانی هایشان می گوید وجود خداوند یک (فرض معقول) است و بیش از این انتظار مالایطاق از انسان است. یا جناب مصطفی ملکیان در سخنرانی اخیرشان درباره اخلاقی زیستن؛ همواره می گوید (چه خدا باشد چه نباشد) مثلا مرگ انسان مُسَلم است و باید همواره مطمح نظر ما باشد و دیگر اصل های بنیادین اخلاقی. یک جورایی انگار وجود خداوند را در پرانتز گذاشتند و برای ایشان علی السویه است. در حالی که چیزی که من بهش رسیدم این است که یک مؤمن واقعی خدا را فرض نمی کند بلکه با همه وجود احساس می کند. گاندی می گفت مسئله خدا برای من مسئله مرگ و زندگی است. بله مؤمن، چیستی و ماهیت خداوند را نمی شناسد ولی اینقدر یقین دارد که جهان هستی تکیه گاه و سرچشمه ای دارد. هم چنین انسان ملحد و بی خدا، می تواند اخلاق مدار زندگی کند اما به هیچ وجه اخلاق نمی تواند بر پایه الحاد بنا شود. این عبارت درستی است که تا خوبی مطلقی وجود نداشته باشد خوبی نسبی هم معنا ندارد. نکته دیگر اینکه، در نظام اخلاقی رواقی و بودایی به این علت ظاهرا سخنی از خدا نیست که نظام های فکری پیشین بیش از حد و اندازه انتزاعی و متافیزیکی درباره خدایان صحبت می کردند ولی این نظام های اخلاقی می خواهند سهم انسان هم بپردازند. یعنی در دوگانگی انسان و خدا یا انسان و هستی؛ می خواستند حق انسان هم ادا کنند و اگر نه هیچ کدام از نظام اخلاقی رواقی و بودایی، اومانیسم به معنای امروزی کلمه نیستند. سخن آخر اینکه، من تفکیک خدای شخص وار و خدای ناشخص وار را تاحدی می توانم پذیرم ولی با این قدر با حدت و شدت و با کمال تأکید، بین خدای شخص وار ادیان ابراهیمی و ناشخص وار ادیان غیر ابراهیمی تمایز گذاشتن، نمی توانم همدلی کنم. بله اختلاف منظر و جلوه هایی درکار است اما نه اینقدر که در طبل آن می کوبند. اصلا خود تصور خدا و مفهوم خدا، اینقدر بارمعنایی ناشناخته و رازورانه دارد که خدای شخص وار صددرصد را منتفی کند. در ضمن اینکه همآیاتی از قرآن و هم عباراتی از نهج البلاغه خدا را غیر شخصی و فراشخصی معرفی می کند مانند هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [سوره الحديد : 3] ((و سر آغاز دین، خداشناسی است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست و كمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زیرا هر صفتی نشان میدهد كه غیر از موصوف، و هر موصوفی گواهی میدهد كه غیر از صفت است، پس كسی كه خدا را با صفت مخلوقات تعریف كند او را به چیزی نزدیك كرده، و با نزدیك كردن خدا به چیزی، دو خدا مطرح شده و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصوّر نموده و با تصّور اجزا برای خدا، او را نشناخته است. و كسی كه خدا را نشناسد به سوی او اشاره میكند و هر كس به سوی خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده. و آن كس كه بگوید «خدا در چیست» او را در چیز دیگری پنداشته است، و كسی كه بپرسد «خدا بر روی چه چیزی قرار دارد» به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتی كه خدا همواره بوده، و از چیزی به وجود نیامده است. با همه چیز هست، نه اینكه همنشین آنان باشد، و با همه چیز فرق دارد نه اینكه از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام دهنده همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسیله، بیناست حتّی در آن هنگام كه پدیدهای وجود نداشت، یگانه و تنهاست، زیرا كسی نبوده تا با او انس گیرد، و یا از فقدانش وحشت كند. خطبه اول نهج البلاغه))
دوست گرامی. جناب عالی در مرحله اول دینداری یعنی آیات و روایات باقی مانده اید. همه چیز باید مدرن شود. وگرنه محکوم به از هم گسبختگی و نابودی است. دین هم اگر نتواند مدرن شود و سرعت تغییر را در خود بالا نبرد ناچار باید از بین برود. چیزی که باعث عدم نابودی دین می شود به روز رسانی هر چه بیشتر فهم ما از ذات خدا و افزایش تحیر ما در قدرت خلقت او است. به همین دلیل الهیات باید مدرن شود. بهترین راه شناخت خدا، انجام کارهای مشابه او یعنی خلقت است. تنها یک خالق می تواند شناخت خوبی از خالق اصلی داشته باشد. بنابرین شروع خلقت و افزایش هنر خلقت بهترین راه شناخت خدا و راهگشای الهیات نوین خواهد بود. شک در وجود خدا برای یک دانشمند مدرن اندیش امروزی تنها با شروع به خلقت و شناخت دشواری های آن و شرایط لازم برای آن از بین میرود.
سلام دوست گرامی اولا:بین دو سخن”الهیات مدرن شده”با:الهیات باید مدرن شود”فرق است وانچه موضوع بحث سخنران است پرداختن به سخن اول است ثانیا:تمام کوشش سخنران محترم این است که توضیح دهد تلقی مدافعان وقائلین مدرن شدن الهیات مبتنی بر چه دلایلی است وثالثا: توضیح می دهد که چرا این دلایل نپذیرفتنی است وبه صراحت می گوید که هیچ یک ازدلایل معطوف به”جوهر”الهیات نیست .
پس بحث از اینکه الهیات باید مدرن شود واین ” مدرن شدن جوهری “الیات به چه معنی است ویا چگونه ممکن است اتفاق بیفتد کلا بحث دیگری است.
بهرحال بنظرم سخنران محترم بحث خوبی کرده است وطبعا جای بسط توضیحاتش هم باقی است