حرف اول: جنجال!
آیا عقیده هر کس محترم است؟ آیا باید به هر عقیدهای هر چه که باشد، احترام گذاشت؟ یا میتوان به بعضی عقاید بی احترامی کرد؟ حرمت یک عقیده در چیست…؟ به گمان من یک سخن بی معنا در فرهنگ و زبان ما (و شاید در همه زبان های دنیا) رواج دارد که میگویند: عقیده هر کس محترم است. یا: باید به عقاید همدیگر احترام گذاشت و سخنانی مانند آن. خیلی ها هم استدلال میکنند که: هر عقیدهای محترم نیست و فقط عقاید درست (!) محترم هستند و غیره. و شاهد هستیم که بر سر آنچه مردم آن را احترام یا بیاحترامی به عقاید یکدیگر تلقی می کنند چه بحث ها و جنجال ها و دشمنی ها و حتی جنگ ها و کشتارهای هولناکی به راه افتاده است. به گمان من «احترام به عقیده» هم از جمله حرف های بی معنا و فکر نشده است که همه آن را تکرار می کنیم و هیچکدام به آن فکر نمی کنیم. عقیده محترم نیست؛ انسان محترم است. به عقیده احترام نگذاریم؛ به همدیگر احترام بگذاریم.
۱. انسان و عقیده
مثل همیشه برای روشن شدن موضوع ابتدا باید ببینیم عقیده یعنی چه؟ ماهیت اعتقاد چیست؟ برای این کار باید به قول مولانا از نام «اعتقاد» فراتر برویم و در عوض، در صفات آن دقیق شویم تا بتوانیم ماهیتش را به درستی بشناسیم:
در گذر از نام و بنگر در صفات تا صفاتت ره نماید سوی ذات
به گمان من هر باور یا اعتقاد یا عقیده، یک گزاره است، گزاره ای که خبر از وجود یک واقعیت می دهد (یا فرض بر این است که می دهد). مثل این که می گوییم ”ظلم بد است”، ”دقت و تعهد در کار، خوب است”، ”دو، دو تا، می شود چهار تا” و سعادت، بزرگ ترین مطلوب زندگی است”. اما منشا عقاید ما (دست کم عقاید عقلانی و منطقی مان) چیست؟ یعنی این باورها یا اعتقادها از کجا آمده اند؟ روشن است، ما انسان ها در زمانی به درازای تاریخ، اندیشیده ایم و خوانده ایم و گفتگو کرده ایم و تجربه کرده ایم و به این گزاره ها رسیده ایم. خیلی از این باورها را هم انسان های خردمندی کشف کرده اند یا آموخته اند و به ما عرضه کرده اند. اما چرا چنین کرده ایم یا چرا چنین کرده اند؟ چرا ما به دنبال عقاید یا گزاره های صحیح و موافقِ واقع بوده ایم؟ برای آن که با کمک آنها و بر اساس آنها بتوانیم زندگی خوب و انسانی شادمان و جامعه ای سالم بنا کنیم. پس این عقاید، برای ما هدف نبوده اند و نیستند، بلکه وسیله ای هستند در خدمت هدفی. هدف ما عبارت بوده است (و باید باشد) از شادی و آرامش و شکوفایی آدم ها. وسیله تحقق این هدف هم، کشف حقایق و واقعیت های عالم هستی بوده است. اکنون، ماحصل این تلاش، این تجربه و این کشف، عبارت است از عقاید و به عبارت دقیق تر، گزاره های مختلفی که به آن دست یافته ایم، اعم از گزاره های اخلاقی یا علمی یا فلسفی یا دینی و غیره. پس در نهایت، آن که قرار است همه این وسیله ها در خدمت راحتی و شادی و بالندگی او باشد انسان است.
یک وسیله به خودی خود ارزشی ندارد. ارزش یک وسیله در گرو رساندن انسان به هدفی است، و عقیده ها، هر چه که باشند، حد اکثر، وسایلی هستند برای راه بردن انسان به زندگی بهتر، روابط خردمندانه تر و جامعه ای شادتر و شکوفاتر و ثروتمندتر (و ثروت، البته فقط ثروت مادی و اقتصادی و صنعتی نیست، بلکه اندوخته های فکری و علمی و فرهنگی هم ثروت است). حتی هیچ یک از فلاسفه و مصلحان و متفکران آگاه و خردمند توصیه نکرده اند که این عقاید بخصوص را بگیرید و به آنها بچسبید و از آنها دفاع کنید یا بر سر آنها با هم بجنگید و یکدیگر را بزنید و بکشید! همه آنها گفته اند که این عقاید یعنی این گزاره ها و آموزه ها را بشنوید و بدانید و وفق آنها رفتار کنید تا زندگی بهتر و شکوفاتری داشته باشید. پس روشن است که انسان و شکوفایی او هدف است و عقاید یا دانسته ها یا کشفیات، وسیله. اکنون نگاه کنید و ببینید به دلیل فهم نادرست همین مطلب ساده، چه جنگ ها که به راه نیفتاده و چه انسان ها که سلاخی نشده اند و چه قتل عام ها و نسل کشی های هولناکی که در دنیا رخ نداده است و چه قساوت ها و جنایت های دردناکی که امروز هم در حال وقوع است. بخش چشمگیری از فجایع اسف بار تاریخ، به خاطر عدم درک این مطلب ساده است که این عقیده است که در خدمت حفظ انسان است، نه انسان در خدمت حفظ عقیده! این عقاید هستند که قرار است به آدمی خدمت کنند نه آدمی به عقاید! آن که حرمت دارد و مورد احترام است و باید پاسبانی شود انسان است نه عقیده! این مطلب، ما را به سوی دیگرِ عبارت مورد بحث راه می برد.
۲. خلأ احترام
سوی دیگرِ گزاره هایی مثل «عقیده هر کس محترم است» یا «به عقاید هم احترام بگذاریم» (و گزاره های مشابه)، مفهوم «احترام» است. پس باید اندیشید احترام چیست و احترام گذاشتن یعنی چه؟ می دانیم که واژه «احترام» به معنای رعایت مرز و حریم و محدوده یک چیز است. (کلمات «احترام»، «حرمت»، «محروم»، «حرم» و «حریم» از یک ماده هستند. همه این کلمه ها مفهوم مرز و فاصله و حد را دربر دارند.) احترام گذاشتن یعنی رعایت حد و حریم دیگری. وقتی می گوییم باید به دیگری احترام گذاشت یعنی این که برای دیگری حقوق و داشته هایی مفروض است که باید آنها را رعایت کرد و نباید به آنها تجاوز نمود یا آنها را به ناحق از او سلب کرد. این حقوق، ممکن است حقوق انسانی و طبیعی باشند یا حقوق قانونی و قراردادی یا مدنی، اما این گفتار کوتاه، در مقام پرداختن به این موضوع نیست. مطلب مورد بحث در اینجا، روشن کردن معنای دقیق و درست مفهوم «احترام» است. مفهومی که برای همه ما بسیار آشناست و در روابط، رفتار و روانشناسی ما حائز حساسیت و اهمیت فراوان است و با این حال تقریبا هیچ تعریف مشخص یا توافق روشنی بر سر معنا و مصداق آن وجود ندارد! معنی این خلأ آن است که پدیده ای وجود دارد که همه ما به آن اهمیت می دهیم و نسبت به رعایت یا عدم رعایت و حفظ یا آسیب دیدن آن بسیار حساسیم ولی تقریبا هیچ یک از ما به درستی نمی داند که آن پدیده چیست! (البته چنین وضعی گریبان گیر اغلب مفاهیم مهم و حساس زندگی فردی و اجتماعی ماست). چنان که گفتیم، احترام گذاشتن به یکدیگر به این معناست که پیرامون زندگی و انسانیت و فردیت و حقوق هر یک از ما انسان ها، مرز یا حریمی وجود دارد که باید آن را رعایت کرد و نباید از آن تجاوز نمود. هر آنچه در محدوده آن حریم و آن مرز قرار دارد متعلق به آن شخص است و دارایی اوست و حق اوست. لذا باید هم حد خود و هم حد دیگران را دانست و حقوق دیگری را به رسمیت شمرد و آن را از او سلب نکرد. همچنان که نباید روا داشت که دیگری به حدود و حقوق ما تجاوز کند.
۳. حرمت های پوشالی و رنج های واقعی
احترام گذاشتن به دیگری، به معنای ادای الفاظ یا کلمات خاصی در خطاب به او نیست. مفهوم احترام یا حرمت قائل شدن، خم و راست شدن و از جا برخاستن و پای خود را دراز نکردن یا روی حرف کسی حرف نزدن نیست. اینها حرکات لفظی و جسمانی است که به خودی خود هیچ ارزشی ندارد. انجام یا عدم انجام این کارها و حرکات، نه هیچ حق انسانی ای را به کسی می دهد و نه هیچ حقی را از وی سلب می کند (هر چند بسیاری از به اصطلاح «احترام» های کورکورانه، ممکن است فقط حقوق خود ما را ضایع کند). شناخت و رعایت حقوق یکدیگر، سنگ بنای سلامت، آسایش و پیشرفت هر جامعه ایست. اگر مردم یک جامعه هیچ یک از این آداب ظاهری را هم اجرا نکنند اما به حدود و حقوق انسانی خود و دیگران آگاه و حساس باشند و آن را رعایت کنند آن جامعه گلستان خواهد شد. آنچه رنج می آفریند یا آسایش خلق می کند، رعایت یا عدم رعایت حقوق انسانی یکدیگر است، مثل این که به دیگری دروغ نگوییم، در معامله از حق او کم نگذاریم، آسایش دیگران را ضایع نکنیم، پشت سر دیگری سخن نگوییم و در میان دوست و اقوام، چهره وی را تخریب نکنیم، اگر از کسی رنجیدیم یا رفتار او را نادرست دانستیم با خود او در این باره گفتگو کنیم و فرصت اندیشیدن و اصلاح یا دفاع و توضیح را از او سلب نکنیم، به قول و تعهد خود با دیگران متعهد باشیم و آنها را فریب ندهیم.
ممکن است من، با الفاظ و حرکات و آداب خاصی به شما نهایت «احترام را بگذارم»، شما را جناب آقا یا استاد ارجمند یا سرکار خانم یا دوست گرانقدر یا هموطن شریف یا همسایه بزرگوار خطاب کنم ولی در عمل، حقوق شما را لگد مال کنم. شما را فریب بدهم، ارزشی برای خواسته و نیازتان قائل نباشم و از شما به اشکال مختلفی سوء استفاده کنم. در این صورت آیا می توان گفت من به شما احترام گذاشته ام؟ آیا می توان دلخوش بود که با رواج چنین رفتاری من و شما جامعه ای آرام و پیشرفته و مرفه برای هم ساخته ایم؟ اتفاقا معضل بزرگ جوامعی مثل جامعه ما همین است، این که ادای آداب و حرکات و کلمات خاص و بکار بردن عناوین پر طنطنه در رابطه با یکدیگر، کاملا حائز اهمیت و حساسیت است ولی کمتر خبری از احترام واقعی و عملی به حقوق انسانی و شهروندی و اجتماعی یکدیگر هست. تعجبی هم ندارد، همیشه تاکید بر لفظ و نشانه و علائم یک چیز با حضور واقعی آن چیز نسبت معکوس دارد. در هر جایی که واقعیت یک چیز، کمیاب و کمرنگ شود، الفاظ و نشانه ها و شعارها برجسته تر می گردد و در هر جا که حقیقت یک چیز ظهور و گسترش پیدا کند، کمتر نیازی به لفظ و علائم و شعار، احساس می شود.
۴. احترام به ریاضیات!
چکیده سخن این که احترام گذاشتن به دیگران مساوی است با رعایت حقوق آنها. و بی احترامی به دیگران مساوی است با تجاوز به حقوق آنها. به این معنا، روشن است که عبارت «احترام به عقیده» یک جمله بی معناست چون معنایش این است: «رعایت حقوق عقیده»! عقیده، حقوقی ندارد؛ انسان است که حق و حقوق دارد. عقاید از پیش خود ارزشی ندارند؛ این انسان است که ارزشمند است. و عقاید، هر چه که باشند، ارزش خود را از انسانی می گیرند که قرار است به او خدمت کنند. گفتن این که عقاید محترم هستند یا محترم نیستند، مثل این است که بگوییم گزاره ی: «خورشید از شرق طلوع می کند» محترم است یا عبارت «کره زمین گرد است» محترم است یا به «دو، دو تا، می شود چهار تا» باید احترام گذاشت! این گزاره ها به خودی خود حق و حقوقی ندارند که موضوع رعایت یا تجاوز به آن مطرح باشد. اینها کشفیات و دانسته هایی است که فایده شان در آن است که زندگی ما را سامان دهند و به آسایش و کمال ما آدم ها خدمت کنند. آن که باید به او احترام گذاشت انسان است. انسان است که حق و حقوقی دارد که باید شناخت و رعایت کرد. عبارت «دو، دو تا، چهار تا» حقوقی ندارد، بلکه یک گزاره ریاضی است و کارکردش آن است که روشن کند شما که تا به حال دو بار و هر بار دو تومان به من قرض داده اید، امروز چهار تومان حق تان است که بنده باید بپردازم، نه سه تومان و نه پنج تومان. احترام من به شما یعنی متعهد ماندن به تعهد خودم در قبال شما و دانستن ارزش اعتمادی که به من کرده اید و پرداخت صادقانه چهار تومانی که طلب دارید. احترام به «ریاضیات» معنا ندارد ولی احترام به شما، چرا.
۵. معانی دیگر
البته کلمه «عقیده»، خیلی اوقات، به معنای «سلیقه» یا «خواست» یا «نظر» هم بکار می رود. مثلا می گوییم در یک خانواده یا در یک مسافرت جمعی یا یک مجموعه کاری همه باید به عقاید هم احترام بگذارند. در اینجا هم منظور آن است که انتخاب کردن مطابق تشخیص خود، یا عمل کردن بر وفق خواست یا نیاز خود، جزو حقوق هر یک از اعضاء یک مجموعه است و همه باید چنین حقی را در رابطه با هم رعایت کنند و یکدیگر را از آن محروم نسازند. البته ممکن است در یک مجموعه، اختلاف عقاید یا تعارض سلیقه ها پیش بیاید که در آن صورت هم باید بدون تجاوز به حقوق یکدیگر، چنین اختلافاتی را به شیوه های معقول و مورد توافق حل کرد. این هم ممکن است که در یک جامعه، کس یا کسانی به تعهدات خویش عمل نکنند یا حدود خود را رعایت نکنند و پا به حریم دیگران بگذارند. بدیهی است که در چنین جایی باز هم باید بر اساس توافقات و تعهدات جمعی، برای حل چنین مشکلاتی اقدام کرد اما در همه این موارد، آنچه روشن است این است که آن که آسایش و حقوق او مد نظر است، انسان ها هستند نه باورها یا عقیده ها! آنچه مهم است این است که در یک جامعه سالم، همه آدم ها باید احساس کنند که قطع نظر از این که عقیده یا باور آنها چیست، خود آنها مورد ارزش و احترام هستند و حقوق انسانی ایشان رعایت می شود چرا که انسان، مهم تر از عقیده است. (به نظرم واضح است که در سراسر این بحث، هیچ نظام اعتقادی یا دیدگاه خاصی در نظر ما نیست بلکه مراد، روشن ساختن معنای دقیق و صحیح جملات یا عبارت هایی است که واژه ها یا مفاهیم «احترام» و «عقیده» در آنها به شکل های مختلفی به کار برود).
۶. نقض غرض
در آخر باید دو نکته را روشن کرد. نخستین مطلب این است که این که می گوییم عبارت «احترام به عقاید»، یک جمله بی معناست یا این که می گوییم: عقاید حرمت ندارند، بلکه انسان ها هستند که حرمت دارند، مفهومش این نیست که باید به اعتقادها یا باورهای دیگران توهین کرد! این هم نیست که اشکالی ندارد که درباره عقاید دیگران با لحن زننده یا کلام تحقیر آمیز صحبت کنیم. چنین کاری خود عین نابخردی است و مصداق نقض غرض است چرا که اولا نشان می دهد که ما هنوز جایگاه انسان و جایگاه عقیده را به درستی درک نکرده ایم و گرنه انسان صاحب گوشت و پوست و احساس و عاطفه ای را به خاطر عقیده که به خودی خود یک گزاره و یک پدیده انتزاعی است، رنج نمی دادیم! ثانیا، آزردن یا غمگین ساختن دیگری به هر دلیل و علتی، نه عملی عقلانی است و نه سازنده. اگر با عقیده یا باور کسی موافق نیستیم، انسانی ترین و موثرترین شیوه آن است که دیدگاه خود را با کمال مهر و حوصله و رعایت عواطف و حساسیت های دیگری با او در میان بگذاریم و اگر توان یا مهارت های لازم برای چنین گفتگو و تبادلی را در خود نمی بینیم، اساسا از این کار خودداری کنیم چرا که انسان نباید به کاری که در ظرفیت های او نیست اقدام کند و دیده ایم که آنان که چنین کرده اند، اقدام و رفتارشان همواره نتیجه های معکوس و حتی مصیبت آفرینی به بار آورده است. آخر این که بدیهی است یکی از حقوق انسانی آدم ها، برخورداری از امنیت و آرامش و ایذاء نشدن و آزار ندیدن است، ولو این رنجش یا آزار، ناشی از اشتباه فکری و شناختی خود فرد باشد.
۷. خفّاش و آفتاب
ممکن است این سوال مطرح شود که خیلی از عقاید ما اشاره به حقایق بزرگ جهان هستی و معارف ژرف معنوی و اخلاقی و حتی الهی دارند. آیا بی احترامی یا بی توجهی یا خوارداشت آنها رفتار عاقلانه یا روایی است؟ درباره مفهوم «احترام»، موضوع تشریح شد، اما بی توجهی به دیدگاه دیگران یا تحقیر و خوارداشت عقاید یا گزاره های مهم، مطلب علیحده ایست. این حقیقتی است که همیشه انسان هایی بوده و هستند که به گزاره های بزرگ و عمیق هستی بی توجهی می ورزند یا تعمدا بر آنها چشم می بندند و آنها را انکار می کنند. اما در این باره، آن که خطا کرده و باید نگران باشد و آن که خسران دیده و رنج خریده است، خود شخص است نه کسانی که آن حقایق را کشف کرده یا گوشزد نموده اند یا آنهایی که به آن حقایق ژرف و بزرگ هستی باور دارند. چنین کسی با انکار حقیقت و فریب خویش به خود ستم روا می دارد نه به آن حقایق یا گزاره ها.
از همه محروم تر خفاش بود کاو عدو آفتاب فاش بود
نیست خفاشک عدو آفتاب او عدو خویش آمد در حجاب (مولوی)
چنان که گفتیم، توشه های علمی و فکری و اخلاقی بشر، گنجینه های ذی قیمتی هستند که در درازنای پر پیچ و خم تاریخ، ذره ذره و با رنج و شوق بسیار برای خدمت به شادی و روشنی زندگی انسان گرد آورده شده اند. این دستاوردهای بزرگ امکاناتی هستند که می توانند انسان را به بالندگی و بزرگی بی کران راه ببرند. بی توجهی به این امکانات شگرف، به منزله بی احترامی به خویش است. فراموش نکنیم که احترام به انسان، از محترم شمردن خود و احترام گذاشتن به حقوق خویش شروع می شود و بزرگ ترین حق وجودی هر کس، رشد و کمال و زندگی توام با شکوفایی است. دشوار می توان گفت که آن که خود را از اساسی ترین حقوق انسانی خود محروم می کند، به معنای دقیق و ژرف آن، برای خویش احترام و ارزشی متصور است.
.
.
آیا هر عقیده ای محترم است؟
کالبدشکافی مفهوم عقیده و احترام
ساسان حبیب وند
.
.
این عقیده است که در خدمت حفظ انسان است، نه انسان در خدمت حفظ عقیده!
این عقاید هستند که قرار است به آدمی خدمت کنند نه آدمی به عقاید!
آن که حرمت دارد و مورد احترام است و باید پاسبانی شود انسان است نه عقیده…
فرق است بین احترام گذاشتن به ” عقیده ” با احترام گذاشتن به” انسان دارای آن عقیده”.
آزادی تفکر و آزادی عقیده هر دو مقوله هایی هستند که نمیتوان مستقل از در نظر گرفتن حقوق “انسان داری آن تفکر و عقیده ” نقد گردند.
ما نمیتوانیم خود را کامل فرض کنیم و برای تمام انسانها نسخه بپیچیم. قطعا طرف مقابل نیز ما را کامل نمیداند تا اینکه مطیع تفکرات ما باشد.
اعتقاد از عقد و انعقاد است، منعقد شدن حالت گره خوردن را دارد، و این دل بستن چند گونه است، ممکن است مبنای اعتقاد انسان تفکّر باشد، در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکّر است، و یا گاهی مبنای اعتقادات احساسات است. گاهی تقلید از پدر و مادر است، گاهی تأثیر از محیط و علائق شخص و یا منافع فردی است. آیا بشر باید در این دلبستگیها آزاد باشد به این دلبستگیها که منشاء تعصب و جمود و خمود است و اغلب دست و پای فکر را می بندد و چشم بصیرت انسان را کور می کند. آیا این گونه اعتقادات که به یک سلسله تقلید ها و تعصّبات منتهی می شود باید آزاد باشد، بت پرستی ها، گاو پرستی ها، خورشید و ماه پرستی ها ناشی از این تفکر است که انسان باید در عقیده خودش آزاد باشد. آیا بشر در اینصورت آزاد است؟ یا اینکه باید با این اعتقادات مبارزه کرد؟ باید به بشر گفت که تعلق به این اعتقادات عین بندگی و اسارت است، باید با بشر مبارزه کرد تا فکر او از این اسارت آزاد شود. و وقتی آزاد شد انتخاب آزاد کند»
محترم شمردن چنین عقائدی بی احترامی به حیثیّت انسان است.
سوال اساسی اینجا پیش می آید که این مبارزه باعقاید اشتباه چگونه بایستی صورت گیرد ؟ با شخص صاحب آن عقیده مثلا بت پرست بایستی مبارزه کرد؟! و تازه چگونه ؟ با او جنگید تا دست از عقاید اشتباه خود دست بردارد؟!! یا بجای مبارزه با بت پرست با تفکر بت پرستی آن هم به روش استدلالی و جدال احسن … مصداق بی احترامی به عقاید مثلا کفر آمیز و اشتباه چیست؟ مثلا به این عقاید ناسزا و دشنام بار کنیم ؟!!یا مرتب مرگ بر و یا لعن و نفرین بر این عقاید بفرستین؟!! سالی یکبار بنا به بعضی فتاوی با کفار جهاد کنیم تا ایمان بیاورند؟!!
سلام دوست عزیز
چقدر عالی و شفاف بیان کردید. ممنونم
جناب حبیب وند گرامی!
1. باید توجه داشت که غالباً منظور از «احترام به عقیده» «آزادی بیان هر نوع عقیده» است، وگرنه صفت «محترم» برای عقیده اصلاً معنا ندارد، یک عقیده فقط یا صادق است یا کاذب. بنابراین، پرسش عنوان مقاله را باید به اینصورت تغییر داد: «آیا ابراز هر عقیده ای آزاد است؟»
2. متأسفانه مغالطه کردن درمیان ما ایرانی ها بسیار رایج است. و یکی از مغالطه های پرکاربرد «مغالطۀ حمله به شخص» است: اینکه بجای نقد عقیدۀ یک شخص، به خود آن شخص حمله میکنیم؛ صاحب عقیده را نقد میکنیم، نه خود عقیده را. به این علت است که جملۀ «هر عقیدهای محترم است» در فرهنگ ما رایج شده! یعنی لطفاً مغالطه (حملۀ شخصی) نکنید و به صاحب عقیده احترام بگذارید!
با سپاس و احترام.
احترام گذاشتن به عقاید دیگران” بزرگترین مغلطه و نادرست ترین تعبیر از “آزادی بیان” است. بسیار با کسانی مواجه شده ام که همواره بر این مغلطه پافشاری کرده اند. در پاسخشان همواره گفته ام: «من فقط به خود شما، به عنوان یک انسان، احترام قایلم و نه به عقاید شما.» ممکن است عقیده شما بر این باشد که یک قوری بسیار ریز در کهکشان راه شیری هم ارز خورشید در حال گردش است یا گاو موجودی پرستیدنی است یا برای سعادت مندی و خوشبختی باید روزی سه مرتبه سر خود را به دیوار کوبید. احترام من به عقاید شما یعنی باور کردن و پذیرفتن همه آن چیزی که با پارامترها و مدل ذهنی من مغایرند. من این حماقت را مرتکب نمی شوم.
احترام به عقاید یکی از مغالطه های جدی در خفه کردن مخاطب یا حریف مباحثه و ترکیبی از چندین مغالطه است. در این مغالطه فرد به جای پاسخ به گزاره استدلالی، آن را توهین به یکی از باورها دانسته و با تمارض پا از بحث بیرون می کشد و یا با مغالطه سنگ بزرگ راه را بر دادن پاسخ می بندند.
• طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر هر انسانی حق دارد عقیده، دین، مسلک و آئینی را انتخاب کند، آن را ابراز کرده و به هر شکلی که علاقه دارد به عبادت بپردازد، اما در شرایطی که این عقیده باعث سلب آزادی بیان و عقیده دیگران نشده و تفکرات و جان و مال و آزادی دیگران را تهدید نکند. به بیان ساده تر می توان عقاید افراد را مادامی که فقط در حوزه فردی حضور دارد نادیده گرفته و با آن مدارا کرد، اما اگر عقاید شما از حیطه ذهن شما بیرون آمده و باعث اثراتی محدودکننده یا تهدیدگر برای دیگران شود باید با آن برخورد کرد. اینکه شما براساس عقیده ای از مرحله نصیحت و ارائه نظر عبور کرده و برای دیگران تصمیم بگیرید یا تصمیمات فردی مبتنی بر عقاید را به فاز عملی برسانید، باعث می شود عقیده شما نه تنها محترم نباشد، بلکه پس زده شود.
• توهین به عقیده البته با توهین به شخص تفاوت جدی دارد، احترام به کرامت انسانی از اهمیت بالایی برخوردار است اما عقاید نمی تواند محترم باشد. اگر احترامی برای عقاید قائل باشیم باید نگاهی نوین به عقاید داعش، بوکوحرام، القاعده، فاشیسم و نازیسم داشته باشیم. حال اینجا این مغالطه ابهامی ایجاد می شود که «فرد از عقایدش جدا نیست و توهین به عقاید همان توهین به کرامت یک انسان است». اما باید توجه کرد کسی که عقایدش مقدس و جزئی جدانشدنی از وجودش باشد، یک متعصب یا «فقط یک عقیده است نه انسان» و دیگر انسانی باقی نمانده که کرامت انسانی اش شایسته احترام باشد…
شما انسان رو از افکارش جدا کردی انگار انسان یه مقوله جداست افکار هم جدا. نخیر میوه فروشی نیست جدا کنی . هر انسانی به واسطه افکار و اعمالش باید سنجیده شه و قابل احترام یا بی حرمتی باشه
اگر احترام گذاشتن را رعایت حقوق دیگران بدانیم در اینصورت این حقوق و خطوط قرمز توسط چه کسی تعیین شده است؟
احترام به انسان نیز بی معناست چراکه احترام به انسان احترام به حقوق اوست و این حقوق در نظرگاه افراد یک جامعه یکسان نیست و شاید تحمیلی نیز باشد.
سعادت و شادی انسانها در چیست؟در برآورده شدن حقوقشان؟ باز باید پرسید این حقوق توسط چه کسانی تعریف شده است.
ولی اگر بصورت پراگماتیک به مسئله نگاه کنیم می بینیم که انسانها چاره ی جز تحمل عقاید مخالف ندارند و هر عقیده ی باید بتواند آزادانه ابراز شود.بدین منظورهیچ سیستم حقوقی در جامعه نباید عقیده ی را بر عقیده ی دیگر برتری دهد.در غیر اینصورت تنها عده ی اندک شاید بتوانند که زندگی رضایت بخشی داشته باشند.
من یکی از دوستداران فلسفه هستم و هیچ تخصصی در این زمینه ندارم اما اگر این متن را بخواهم مصداقی در نظر بگیرم می توانم به نویسنده محترم پیشنهاد کنند شخصی مثل هیتلر یا استالین را بگذارند جلویشان و این متن را چون لباسی بر تن ایشان بدوزند ، نه شخصیت و نه عقیده این ها شایسته احترام نیست .
سفید پوستانی که در همین چند دهه پیش سیاهان را به جرم سیاه بودن می کشتند ، آیا شخصیت انسانی شان قابل احترام است.
داعشی ها و طالبان ها و غیره ، قطعا باید مقابل عقیده شان ایستاد و ناراستی عقیده شان را به رخشان کشید و به لحاظ انسانی هم قابل احترام نیستند.
عقیده در خدمت انسان است و این درست است ، عقیده نژادپرست در خدمت انسان خودبرتر بین است ، کدام بخشش را قابل احترام می دانید؟
کاملا موافقم.
گاهی اوقات تمایز و تشخیص “عقیده’ از ‘انسان” کاری دشوار است.. و در طول تاریخ، “ایمانها” نیز، به دلیل “مقدس بودگی” شان و الزام احترام به آنها، به عقاید و ابزار خودشیفتگان نزدیکتر بوده اند…
اینجاست که به گفته ی یکی از دوستان:
کسی که عقایدش “مقدس” و جزئی جدانشدنی از وجودش باشد، یک متعصب یا «فقط یک عقیده است نه انسان» و دیگر انسانی باقی نمانده که کرامت انسانی اش شایسته احترام باشد…
بنده شخصا با “ایستادگی” مقابل ‘طالبانی مسلکان’ موافقم..
ولی مشکل اینجاست که (حداقل در مورد فردی مثل هیتلر) داستان کمی پیچیده تر است..
مثلا بنده و شما نیز، در اینجا ‘عقاید’ خود را به شکلی “خود محق پندارانه” بیان کردیم.
آیا این امکان نیست که افراد در سطحی نظری به ورطه ی “خود برتر بینی” بلغزند. و با داشتن حداقلی قدرت، از “عقاید” خود در سطحی عملی برای زدودن آنکس، آن تفکر و نهایتا آنچه صادق نمیپندارند، بهره جویند؟؟؟
و آیا من و شما در مقابل (متعصبین مذهبی طرفدار فرهنگ طالبانی)، “ایستادگی” و راهی جز این داریم ؟؟؟؟
و -در این صورت- آیا آیندگان با جبر اندیشیدن در درون پارادایم فکری خود، بر خلاف میل مان، -در آینده- ما را ( فاقد شخصیت قابل احترام انسانی) نخواهند پنداشت ؟؟؟؟
دیدگاه جالبی بود ، اما من چندان با آن موافق نیستم ، شاید نظریه نسبیت نسبت به قوانین گرانشی نیوتن پیشرفته تر باشد اما فراموش نکنیم اولین موشکها با قوانین نیوتن به فضا پرتاب شده اند و احتمالا هنوز هم با پایه همان قوانین در محدوده های مشخص پرتاب می شوند.
مدنظرم این است هیچگاه آیندگان در باره من وشما آنگونه که فرمودید فکر نخواهند کرد چرا که ما همواره به انسانهایی که در مدار گفت و گو باقی می مانند احترام می گذاریم و عقیده آنها را در همان مباحثه که شاید گاهی به مجادله هم بیانجامد در عین نقد صریح باز محترم می شماریم ، چرا که همان عقاید می توانند نکات آموزنده بسیاری برای خود ما حداقل در حوزه نقاط ضعف و قوت تفکرمان به ارمغان بیاورند.
ما در برابر افراد یا عقایدی که حاضر به گفت و گو نیستند و برای خود برتری ذاتی قایل هستند و برای عقیده خود اصالت قایل هستند ایستادگی می کنیم آنهم برخلاف آنها نه به صورت فیزیکی بلکه با گفت و گو و بسط واقعیت و دعوت به تفکر و رسوا کردن خرافه.
لذا با این عمل کرد خیلی ناجوانمردانه است که آیندگان من را متهم به خودبرتر بینی کنند چرا که من برای عقیده اصالتی قایل نیستم بلکه برای انسان اصالت قایل هستیم و شاید بحث حقوق فطری کمی ایده آل نگرانه باشد اما برای هر آنچه انسان را به سعادت نزدیک کند تلاش می کنم آنهم به اختیار نه بالاجبار ، اما عقاید اینگونه نیستند
با شما هم نظرم. درود بر تو دوست عزیز… 😉
متشکرم ، بهره مند شدم چیزی برای افزودن ندارم
عالی و بدون نقص???
حالا یه سوال دارم از خدمت همه دوستان:
عقاید درست انسان را به هدف میرساند و یا عقاید اشتباه ؟
اگر به درستی در پس اتفاقات اسفناک بنگریم همیشه عقاید اشتباه هستند که باعث افعال اشتباه میشوند.
بنابراین به راحتی میتوان گفت که :
انگاره “عقاید هرکس محترم است” اشتباه و بلکه مغلطه ای است برای تن ندادن به حق و حقیقت.
بنابراین با عقل سالم میتوان به نتیجه ای صحیح دست یافت که همانا گزاره “عقایدی که درست هستند محترمند وقابلیت اجرایی شدن در افعال انسان را دارا میباشند” خواهیم رسید.
اما اینکه چه چیزی حق و حقیقت است بر پایه عقل و استدلال خواهد بود نه دوست داشتن ها و تمایلات شخصی !