شک گرایی جی ال مکی درباره ارزش های اخلاقی

شک گرایی جی ال مکی درباره ارزش های اخلاقی

جان مکی در کتاب Ethics: Inventing Right and Wrong  سعی دارد نشان دهد که ارزش‌های عینی وجود ندارند. هرچند که تمرکز او در این کتاب بیشتر روی ارزش‌های اخلاقی است، از آنجایی که در کتاب او عنوان شده استدلال‌های او در مورد اخلاق در مورد زیبایی هم صدق می کند، در این یادداشت علاوه بر اخلاق به مواردی زیبایی شناختی نیز اشاره می‌کنیم. از نظر او مواضع اخلاقی و زیبایی شناختی ما انسان ها صرفا رویکردی هستند که ما داریم. ممکن است در فرهنگی برخی از این ارزش‌ها کارآمد و مفید در نظر گرفته شده و از این رو پذیرفته شوند. البته وقتی مکی می‌گوید ارزش‌ها عینی نیستند و موضع شک گرایی اتخاذ می‌کند، تفاوت بین اعمال خشونت آمیز و مهربانانه یا تفاوت بین آثار هنری زشت و زیبا را نفی نمی‌کند. چرا که این تفاوت ها وابسته به ذهن انسان هستند – معیارهایی که معرفی می‌کنیم یا خواسته‌هایی که داریم. آنچه مکی نفی می‌کند، وجود ارزش‌های مستقل از ذهن انسان است، از نظر او ارزش‌ها مانند خوبی/بدی یا زشتی/زیبایی وجودی مستقل از ذهن بشر ندارند. او در مقابل عینی‌گرا یا وقع گرا قرار می‌گیرد که مدعی است ارزش‌های اخلاقی مستقل از ذهن انسان ها وجود دارند و وجود یا عدم وجود آنها تفاوت بزرگی در زندگی انسان ایجاد می‌کند. اگر موضع عینی‌گرا را بپذیریم آنگاه قضاوت‌های اخلاقی یا زیبایی شناختی ما در صورتی صحیح هستند که با واقعیت‌های عینی اخلاقی و زیبایی شناختی مطابقت داشته باشند. از نظر عینی گرا صرف اینکه یک عده عملی را تمجید می‌کنند یا اثری را تحسین می‌کنند نمی‌تواند تعیین کننده درستی/نادرستی یا زیبایی/زشتی عمل اخلاقی یا قضاوت زیبایی شناختی باشد.

در عین حال مکی تفاوت زندگی انسان‌ها در صورت وجود یا عدم وجود ارزش های عینی را می‌پذیرد. از نظر او ارزشی عینی وجود ندارد که بتوان به واسطه آن از درستی یا نادرستی قضاوت های اخلاقی مان مطلع شویم. بنابراین، وقتی شخصی می گوید تابلوی «کِی ازدواج خواهی کرد؟» اثر پل گوگن زیبا است، از نظر او این تابلو دارای خصیصه زیبایی است یا وقتی شخصی می گوید عمل تجاوز بد است بر این باور است که عمل تجاوز خصوصیت «بد بودن» را داراست.

نحوه سخن گفتن ما انسان‌ها به گونه ای است که گویی به وجود ارزش‌های عینی باور داریم. هنگامی که اظهار نظرهای زیبایی شناختی می‌کنیم یا قضاوت‌های اخلاقی داریم به شکلی سخن می‌گوییم که گویی این ارزش ها مستقل از ذهن بشر وجود دارند. مکی که خود به وجود چنین ارزش‌هایی مستقل از ذهن بشر قائل نیست می‌خواهد تبیینی پیدا کند به وسیله آن توضیح دهد که چرا با اینکه ارزش‌های عینی وجود ندارند ولی ما انسان‌ها هرگاه قضاوتی اخلاقی و زیبایی شناختی داریم به صورت ضمنی به توصیف چنین ارزش‌هایی پرداخته ایم. راه حل او این است که بگوید تمام مدعاهای ما در مورد ارزش‌ها به صورت سیستماتیک غلط هستند. به عبارت دیگر، مکی می‌گوید هدف قضاوت‌های اخلاقی توصیف صحیح ارزش‌های عینی است ولی این ارزش ها وجود ندارند، بنابراین آنچه ما در سخن گفتن از ارزش‌ها به زبان می آوریم به شکل گسترده‌ای اشتباه هستند، از این رو مکی برای توصیف سخنان ما در مورد ارزش‌ها از اصطلاحerror theory استفاده می‌کند.

آنچه مکی می‌گوید هیجان انگیز به نظر می‌آید، ولی قبل از پذیرفتن آن باید دید چرا مکی بر این باور است که ارزش‌های عینی وجود ندارند. او دو دلیل عمده برای عدم وجود ارزش‌های عینی می‌آورد.

1)      تنوع و تفاوت ارزش‌ها در فرهنگ های متفاوت

در فرهنگ‌های متفاوت و زمان های متفاوت ارزش‌های متفاوتی وجود داشته اند. بین گروهی از افراد «یک جفت کفش» ون گوگ اثری زیبا و معنادار برشمرده می‌شود و گروه دیگری ممکن است این اثر را فاقد زیبایی بدانند. گروهی ممکن است بر این باور باشند که اثر هنری «گذاشتن تاج خار بر سر مسیح» از نظر اخلاقی مشکلی ندارد یا حتی دارای ارزش‌های مثبت اخلاقی است و گروهی دیگر آن را با ارزش‌های اخلاقی در تعارض ببینند. مکی با تکیه بر اینکه در فرهنگ‌ها و گروههای متفاوت توصیف ارزش‌ها متفاوت است سعی دارد نشان دهد که ارزش‌های عینی مستقل از انسان‌ها وجود ندارد. چرا که اگر چنین بود، انسان‌ها به رغم فرهنگ‌های متفاوت می‌بایست ارزش‌های یکسانی را اتخاذ می‌کردند، در حالی که اغلب قضاوت‌های اخلاقی و زیبایی شناختی ما به واسطه گونه زندگی ما تعیین می‌شوند. مسئله‌ای که این موضع دارد این است که نمی‌تواند تغییراتی را که در ارزش‌های یک فرهنگ یا جامعه رخ می‌دهند توضیح دهد. مثلا هنگامی که حق رای زنان در غرب مطرح شد، افرادی که مخالف حق رای زنان بودند خود در گونه‌ای از زندگی که برای زنان حق رای قائل نبود می‌زیستند و فرهنگی که این افراد در آن زندگی می‌کردند برای زنان حق رای قائل نبودند. مکی مخالفتی با اینکه در برخی موارد ارزش‌های اخلاقی ما به می‌گویند چه اعمالی را باید انجام دهیم ندارد. از نظر او این تعارض‌ها و تغییرها هنگامی رخ می‌دهد که سبک زندگی ما با ارزش‌هایی که پذیرفته‌ایم در تعارض هستند.

2)      عجیب بودن (queerness) ارزش های عینی

دلیل دوم مکی عجیب بودن ارزش‌ها است. او چنین استدلال می‌کند که اگر ارزش‌های عینی وجود داشته باشند مقوله‌هایی بسیار متفاوت از مقوله هایی که می شناسیم خواهند بود. به عنوان مثال اگر ارزش‌های اخلاقی مستقل از ذهن انسان وجود داشته باشند با درخت، ساختمان، انسان، حیوان، ماشین، کوه و دیگر چیزهایی که سعی داریم آنها را توصیف کنیم تفاوت بسیار زیادی دارند. علاوه بر این، اگر ارزش‌های عینی وجود داشته باشند نمی‌توانیم به روش‌های متداولی که معرفت کسب می‌کنیم از وجود آنها آگاه شویم. از آنجایی که این ارزش‌ها فیزیکی نیستند با مشاهده، یا بهره گیری از میکروسکوپ یا دیگر ابزاری که برای مطالعه پدیده‌های طبیعی به کار گرفته می‌شوند قابل تشخیص نیستند. علاوه بر این، با فکر کردن هم نمی‌توانیم از وجود ارزش‌های عینی آگاه شده و توصیفی از آنها ارائه کنیم.

اختلاف نظر ما انسان‌ها در مورد ارزش‌ها پدیده‌ای انکار ناپذیر است، ولی آیا واقعا می‌توان از اینکه در مورد زیبایی و اخلاق اختلاف نظر وجود دارد به این نتیجه رسید که این ارزش‌ها به ذهن انسان ها وابسته هستند، و از آنجایی که هر یک از ما در فرهنگ، جامعه و دوران متفاوتی زندگی می‌کنیم و تفاوت‌های فردی نیز داریم، این ارزش‌ها را باید در فرهنگ یا در پرسپکتیو جست؟ اگر شخصی بگوید زیبایی مستقل از ذهن انسان است و زیبایی آنقدر مشهود است که هر کس به تمامی آثاری که دارای خصوصیت زیبایی هستند نگاه کند باید متوجه آن شود و هیچ نکته دیگری به این دیدگاه خود اضافه نکند آنگاه می توان پذیرفت که اختلاف نظر دلیل خوبی برای شک کردن به عینی بودن ارزش ها است.  به عنوان مثال اگر شخصی که به زیبایی عینی قائل است بگوید که برای لذت بردن از زیبایی نیاز به تمرین و دست یافتن به مهارتی به خصوص وجود دارد، اختلاف نظر نمی تواند به راحتی به عنوان دلیلی علیه عینیت به کار گرفته شود. در عین حال، می‌توان از منطق هم کمک گرفت، از آنجایی که تناقض نمی تواند صحیح باشد، یکی از دو دیدگاهی که یکدیگر را نقض می کنند باید صحیح باشند. اگر همه انسان‌ها بر دیدگاهی توافق داشته باشند نمی توان آن را دلیلی برای صحیح بودن آن موضع دانست (به این فکر کنید که زمانی همه انسان ها فکر می کردند آسمان یک سقف است) اختلاف نظر هم نمی‌تواند نشان دهد که عینتی در کار نیست. بنیادگرایان مسیحی بر این باورند که کره زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد. ولی اختلاف نظر ما با بنیادگرایان مسیحی باعث نمی شود بگوییم اینکه عمر زمین چقدر است، پاسخی عینی ندارد.

عجیب بودن نمی‌تواند دلیلی برای وجود داشتن یا نداشتن چیزی باشد. اینکه چه چیزی برای ما عجیب است خود به شرایط زندگی، گونه زندگی، فرهنگ و دوران خود ما دارد. شاید آنچه برای من عجیب است برای شما عجیب نباشد، بر اساس مدل مکی می‌توان نتیجه گرفت که «عجیب بودن» عینی نیست و وابسته به ذهن بشر است و بنابراین وابسته به پرسپکتیو و فرهنگ و تاریخ انسان ها است! موضع فلسفی مکی طبیعت‌گرایی است و از این رو برای او عجیب است که ارزش‌ها مستقل از انسان ها وجود داشته باشند، این در حالی است که طبیعت‌گرا می‌تواند به ارزش‌های مستقل از ذهن انسان باور داشته باشد و در نهایت می‌توان زیبایی و خوبی را با گونه‌های طبیعی تبیین کرد یا اینکه بگوید ارزش های اخلاقی در واقع گونه‌های طبیعی هستند (برخی از طبیعت گرایان این موضع را دارند). بر اساس تعریف مکی در مورد عجیب بودن دانش ما از منطق و ریاضی نیز عجیب هستند. مکی می‌گوید اگر ما نتوانیم تبیین کنیم که چگونه دانش خود نسبت به حقایق ریاضیاتی و منطق را بدست می‌آوریم باید آنها را کنار بگذاریم.

همانطور که اشاره شد موضع فلسفی مکی طبیعت‌گرایی است. او بر این باور است که اگر واقع‌گرایان اخلاقی می‌خواهند از ارزش‌های عینی سخن بگویند باید بتوانند به ما نشان دهند که چگونه چنین ارزش‌هایی در تصویر علمی ما از جهان قرار دارند. این بدان معنا نیست که دانشمندان باید به وسیله میکروسکوپ یا تلسکوپ ارزش های عینی را برای ما کشف کنند. بلکه منظور مکی این است که با توجه به تصویر علمی ما از جهان، واقع گرایان اخلاقی باید نشان دهند ارزش‌های عینی چه هستند. از آنجایی که ریاضی و منطق نقشی اساسی در تصویر علمی ما از جهان بازی می‌کنند، مکی نمی‌تواند آنها را نفی کند.احتمالا بهترین راه حل برای واقع گرا در مورد ارزش‌های اخلاقی، بررسی تبیین معرفت ما از حقایق ریاضیاتی و منطقی و سپس تلاش برای الگو برداری از آن برای ارزش‌های اخلاقی است.

مکی سه نوع واکنش به موضع خود را در نظر می‌گیرد. یکی از واکنش‌ها خشم است چرا که موضع  مکی  را به عنوان تهدیدی برای اخلاق در جامعه در نظر می‌گیرد. در عین حال ممکن است برخی بگویند که این موضع کاملا بدیهی است. واکنشی دیگر این است که بگوید منظور مکی دقیقا از «عینی» بودن مشخص نیست و نیاز به شفاف سازی بیشتری دارد. برای اینکه موضع مکی بهتر مشخص شود باید توجه کرد شک گرایی او دقیقا شامل چه چیزی می‌شود. برای این منظور رویکرد فرزین و فرزانه را در نظر بگیرید.

فرزین بر این باور است که اخلاق سیستمی از باورها است که توسط طبقه حاکم اعمال می‌شود تا بتواند بدین وسیله مردم را کنترل کند و منافع طبقه حاکم را حفظ کند. او به مصادیق زیادی در جامعه خود فکر می‌کند و به یقین رسیده که موضع او درست است و کدهای اخلاقی صرفا برای سرکوب و کنترل است. فرزین بر این باور است که حقیقتی عینی  وجود دارد و آن این است که کدهای اخلاقی جامعه همه برای سرکوب و کنترل هستند. بنابراین شک‌گرایی فرزین در مورد کدهای اخلاقی است.

حالا فرزانه را در نظر بگیرید. فرزانه بر خلاف فرزین بر این باور است که چیزی به نام ارزش‌های اخلاقی وجود ندارد ولی با این حال به کدهای اخلاقی خود متعهد است. در واقع فرزانه بر این باور است که کدهای اخلاقی که او به آنها باور دارد بازتاب دهنده ارزش‌های اخلاقی نیستند بلکه نمایانگر رویکرد او است. علت اینکه فرزانه به کدهای اخلاقی خود متعهد است این است که این کدها را مفید می‌داند. موضع مکی با موضع فرزانه همخوانی دارد.

در وهله اول به نظر می‌آید که موضع مکی شبیه موضع نسبی‌گرا است. نسبی‌گرا ممکن است بگوید هر کسی هر کاری که به نظرش خوب می‌آید را انجام دهد. تفاوت این دیدگاه با دیدگاه مکی در این است که این گونه نسبی‌گرایی در واقع بدین شکل قابل طرح است:

اینکه هر فردی باید هر کاری را که فکر می کند درست است انجام دهد به شکل عینی صحیح است.

در واقع یک قانون مطلق و عینی وجود دارد که بر اساس آن هر فردی مجاز است بر اساس آن هر کاری که فکر می‌کند درست است انجام می دهد.

موضع مکی در مورد ارزش‌های اخلاقی، موضعی متافیزیکی است، یعنی او می‌گوید چیزی به نام ارزش‌های عینی وجود ندارد. در عین حال او متوجه است که ممکن است همه افراد پدیده‌ای یا عمل به خصوصی را ارزشمند برشمارند. از نظر مکی این صرفا نشان دهنده میان ذهنی – intersubjectivity – بودن ارزش‌ها است نه عینی بودن ارزش‌های اخلاقی. مثلا اگر همه انسان‌ها صداقت را ارزشمند بدانند این بدان معنا نیست که ارزشی عینی وجود دارد و بتوان به واسطه آن گفت که صداقت دارای ارزش اخلاقی است. بلکه صرفا به این معنا است که همه انسان‌ها برای صداقت ارزش قائل هستند. همچنین ممکن است ما به این نتیجه برسیم که می‌خواهیم برخی از ارزش‌ها جهانی باشند، مثلا می خواهیم همه انسان‌ها بپذیرند زن و مرد دارای حقوقی یکسان هستند. این بدان معنی نیست که ارزشی عینی وجود دارد و ما بر اساس آن می‌خواهیم این ارزش جهانی شود و همه آن را بپذیرند، بلکه این صرفا به این معنا است که ما می‌خواهیم این ارزش در جهان گسترده شود. بنابراین اخلاق از نظر مکی نمی‌تواند بدون قید و شرط باشد. یعنی نمی‌توان گفت چه افراد بخواهند چه نخواهند کسی نباید دروغ بگوید یا قتل مرتکب شود. ممکن است ما قوانینی وضع کنیم یا کمپینی راه بیندازیم تا برخی ارزش‌ها را در جامعه تثبیت یا فراگیر کنیم ولی این صرفا به این وابسته است که بخواهیم چنین کاری کنیم. بنابراین ممکن است ما بتوانیم به مکی نشان دهیم که برابری ارزش مفیدی است و باعث بهبود کارآیی جامعه می‌شود. او این نکته را نفی نمی‌کند، آنچه او نفی می‌کند این است که واقعیتی عینی وجود دارد که بر اساس آن برابری ارزشمند است.

.


.

زهیر باقری نوع‌پرست

جی ال مکی

Mackie, J. L. (1977). Ethics: Inventing Right and Wrong. Penguin

.


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *