هنگام تجسم یك روز شاد و یا یك زندگی شاد، چه تصاویری به ذهن میآید؟ این تصاویر در نظر بعضی افراد ممكن است غذا خوردن با دوستان و یا اعضای خانواده، زمانیكه در كنار همند، میخندند، داستان میگویند و سرشار از احساس محبت هستند، باشد. دیگران ممكن است شادكامی را در تحقق بخشیدن به اهداف مهم و بالیدن به انجام كاری به نحو احسن بدانند. و همچنان در نزد بعضی افراد شادكامی ممكن است پیامد فرعی انجام اعمال نیك باشد، مثلا كمك به دیگران و باور به اینكه جهان به سبب آن، مكانی بهتر خواهد بود. اگر درباره اینكه چه چیزی آنان را به شادكامی میرساند اختلاف فراوان دارند، اكثریت قاطع ساكنان كشور آمریكا شادكامی را یكی از اصلیترین اهداف زندگی خود میدانند (Diener,suh,smith,&shao,1995).
دقیقا شادكامی را چگونه مییابی؟ هزاران سال است كه این پرسش مطرح است و اگرچه بسیاری از كتابهای خود-یاری تلاش كردهاند كه پاسخهایی برای این پرسش پیشنهاد كنند، نتایج به دست آمده از آنها اغلب مبتنی بر شخصیت و تجربه فردی خود نویسنده است. تنها به تازگی شواهدی علمی و كارآمد برای اكثر مردم در ارائه راهی ممكن به سوی شادكامی پایدار، پدید آمده است. منظور از علمی این است كه محققان آزمایشهای جدی و دقیقی را انجام دادهاند تا مشخص كنند آیا استراتژیهای خاص عملا به افزایش شادكامی میانجامند. مقاله حاضر شواهد را بررسی میكند و پیشنهادهایی عملی ارائه میكند كه میتوان در ایجاد تغییری قابل تحمل و طولانیمدت سطح بهباشی[1] از آنها بهره برد.
آیا شادكامی هدف ارزشمندی است؟
پیش از ارائه پیشنهادهایی در باب اینكه چگونه شخص شادتری باشیم، مهم است اثبات كنیم، كه شادكامی هدفی مطلوب است. البته همه میدانند كه شادكامی به كسی كه آنرا تجربه میكند احساس خوبی میدهد. اما برخی ممكن است ادعا كنند كه مردم شاد تنبل، سبكمایه، یا بی انگیزهاند. با این وجود، شواهد علمی جدید كاملا مخالف با این مدعاست. مردم شاد به جای اینكه ساده لوح و تن آسا باشند افرادی پرانرژی، خلاق، و پربازده در محل كار، و ساعی و با انگیزه در كمك به دیگران هستند. افراد شاد در اجتماع دارای دوستان بیشتری هستند، در تعاملات اجتماعی رضایتمندی بیشتری دارند و احتمال جدایی و طلاق گرفتن آنها كمتر است. و افراد شاد به لحاظ سلامت جسمی و ذهنی سیستم ایمنی نیرومندتری دارند، به نحوی كارآمدتر از عهده استرس برمیآیند، حتی بیشتر عمر میكنند (Fredrickson,2001;Lyubomirsky,king,&Diener,2005). در مجموع شادكامی تنها احساس خوب نیست. شادكامی بهرهمندیهای گسترده و متعددی برای فرد و همچنین خانواده ، محل كار و جامعه دارد.
تعریف شادكامی
زمانیكه درباره چگونگی افزایش شادكامی صحبت میكنیم منظورمان تنها ایجاد انواع زودگذر سرشار شدن، نیست. وقتی تیم مورد علاقه شما در یك بازی مهم پیروز میشود و یا هنگام یافتن یك تك دلاری در خیابان ممكن است این نوع سرشارشدنهای زودگذر را تجربه كنید. روانشناسان در ارتقاء روحیه مردم در دوره زمانیكوتاه نسبتا خوب عمل كردند. تكنیكهایی مثل آبنبات دادن، نواختن موسیقی لذتبخش، بدست دادن بازخوردهای مثبت، تمام اینها عواطف مثبت زودگذر را افزایش میدهند. مشكل اینجاست كه این افزایشها دوام ندارند. همانطور كه در ادامه تبیین خواهم كرد، روحیه افراد همراه با تغییر محیط واكنش نشان میدهد و دچار نوسان خواهد شد. هنگامیكه اتفاق بسیارخوبی رخ میدهد افراد بیشتر احساس شادمانی میكنند. هنگامی كه اتفاقی تاسفبار رخ میدهد، آنها اندوهگین میشوند. اما این تغییرات عمر كوتاهی دارند و مردم با سرعت به سطح خط پایه در شادكامی بازمیگردند.(Brickman & Cambel, 1971) هدف از تحقیقاتی كه در اینجا شرح میدهیم ایجاد تغییرات با دوام و قابل تحمل در سطح تمایلات مردم در شادكامی است. این امر میتواند با این عنوان كه رویهمرفته چگونه شخص در مدت زمان طولانی احساس خوشبختی میكند، مورد تامل واقع شود.درrickman & Cambel, 1971)رنددوهمساس شادي ميكنندهد ودچار نوسان خواهد شدر سرشار شدناست.يينتصاويري به ذهن ميآيد؟
اكثر پژوهشگران شادكامی را با سه مولفه فراوانی موارد عاطفه مثبت، كمی موارد عاطفه منفی و سطح بالای رضایتمندی از زندگی تعریف میكنند.(Diener et al,1995). عاطفه مثبت و منفی به ترتیب در احساسات خوب و بد تجربه میشوند. در مقابل در ارزیابی میزان خشنودی فرد از وضعیت زندگیاش مولفه«رضایت از زندگی» سنجه فراگیرتری است. كسانیكه در رضایت از زندگی در سطح بالایی قرار دارند با اظهاراتی چون «شرایط زندگیام بسیار خوب است» همدلی دارند (Diener, Emmons, Larsen, & Griffin, 1985).
به توصیفی كه از شادكامی ارائه كردیم باید بیافزاییم كه منظور ما از شادكامی حالتی انفسی است، به این معنا كه خود-گزارشدهی، روشی معیار در تعیین شادی افراد است. گرچه برخی پژوهشگران بهوسیله پرسش از دوستان و خانواده به ارزیابی مقدار شادی شخص خاص میپردازند، در نهایت آخرین داوری ازآن “كسی است كه در درون فرد زندگی كیكند”. بنابراین اصطلاح “بهباشی انفسی” اغلب مانند سرتاسر این مقاله ، مترادف با شادكامی به كار میرود.
آیا شادكامی افزایش یافتنی است؟ دلایلی به سود بدبینی
آیا شادتر شدن واقعا ممكن است؟ شاید تعجب كنید وقتی بفهمید تا همین اواخر دادههای علمی بسیار كمی برای پاسخ به این سوال كه آیا مردم میتوانند بهگونهای با دوام شادكامی خود را افزایش دهند، وجود داشت. در واقع، قبلا پژوهشگران در امكان شادتر شدن بسیار تردید داشتند. دو دلیل مبنای این بدبینی بود اول آنكه شادكامی تا حدودی وابسته به ژن افراد است و دوم مردم عادت كردهاند یا گرایش دارند كه به تدریج از مثبتترین تجربیات زندگی و آنچه در ابتدا آنها را به لذت رسانده، لذت نبرند. بنابراین، برخی میگویند هرگونه تلاش برای افزایش شادكامی بیهوده است. زیرا پس از یك تجربه لذت بخش مردم به سطح شادكامی محوری كه ژنشان برای آنها معین كرده، بازمی گردند. در ادامه دلایل به سود این دیدگاه را شرح خواهیم داد.
نقش وراثت و شخصیت
سطح پایه شادكامی، یا نقطه آغازآن، برای بعضی افراد بالاتر از بعضی دیگر است. به بیانی دیگر، بعضی از شما به صورت طبیعی یا سرشتی شادتر از دیگران هستید. سالها پژوهش بر روی برادرهای دوقلوی همسان، روانشناسان را برآن داشته نتیجه بگیرند كه خط پایه شادكامی بوسیله ژنتیك تعیین شده است(Lykken & Tellegen, 1996). به عبارت دیگر اگر شما و برادرتان دوقلو باشید در قد و هوش و آمادگی پذیرش تنش و همچنین سطح شادكامی به یك اندازه سهم بردهاید.
این واقعیت كه شادكامی وراثتپذیری بالایی دارد، همچنین هماهنگ با این یافته است كه سطح شادكامی افراد به شدت با برخی صفات شخصیتی آنها مرتبط است. مثلا افراد روان رنجور گرایش كمتری به شادی دارند، و برونگرایان بیشتر از درونگرایان گرایش به شادی دارند. چنین صفاتی نسبتا ثابتند به این معنا كه در طول زندگی تغییر چندانی نمیكنند. برخی پژوهشگران با استفاده از این یافتهها استدلال میكنند كه شادكامی از صفات شخصی پایدار است و در برابر هر نوع تغییر معنا دار مقاومت میكند. (Costa, McCrae, &Zonderman, 1987).
سازگاری لذتگرا
فرضیه سازگاری لذتگرا منشا دیگری برای بدبینی نسبت به امكان افزایش شادكامی با دوام فراهم میكند. به زبانی ساده، در تاثرات عاطفی مثبت و منفی، با گذشت زمان گرایشی به سوی كمرنگ شدن وجود دارد. برای مثال به زمانی در زندگیات كه اتفاقی به غایت خوب برایت رخ داده است بیاندیش. این اتفاق ممكن است چیزی باشد كه قبلا برای تو یك رویا بوده است، مثل قبول شدن در دانشگاهی كه آرزویش را داشتی، پیروز شدن در مسابقه دومیدانی و… بلافاصله بعد از آن چه احساسی دارید؟ به احتمال زیاد احساس نشاط و سرزنده بودن دارید. ممكن است شما پیوسته به این اتفاق بیاندیشد، در ذهن خود آنرا مرور كنید، به دوستان و خانواده خود فقط درباره این اتفاق صحبت كنید و احساس كنید یقینا لذتی را كه تجربه كردید برای همیشه باقیخواهد ماند.
صد البته، لذتی كه تجربه كردید تا ابد دوام نخواهد داشت. اگرچه اندیشیدن درباره زندگی جدید به عنوان دانشجو در دانشگاه، یا مهارتی كه در ورزش به دست آوردید، ممكن است شما را سرشار از لذت كند، به تدریج و در دفعات بعدی، اندیشیدن به این رویداد، نمیتواند لذت نخستینی را كه احساس كرده بودید، فراهم كند. این امر منجر به فرآیند سازگاری لذتگرایانه میشود كه در آن رویدادهایی كه در ابتدا آكنده از عواطف هستند به تدریج شور و شدت خود را از دست میدهند(Brickman & Campbell, 1971). از این تغییرات به سوی زندگی بیهیجان شواهد فراوانی بهدست آمده كه سازگاری مردم با رویدادهای مختلف را نشان میدهد. برای مثال مردم به تدریج با نتایج به دست آمده از انتخابات ریاست جمهوری، یا رویدادی ورزشی، به پایان آمدن یك رابطه رمانتیك، پیروزی در لوتاری، فلج شدن، محبوبی را از دست دادن و… سازگار میشوند(Brickman, Coates, & Janoff-Bulman, 1978; Gilbert, Pinel, Wilson, Blumberg, & Wheatley, 1997; Sieff, Dawes, & Loewenstein, 1999; Wortman, Silver, & Kessler, 1993).
در سال 1996 سو[2]، داینر[3]و فوجیتا[4] از دانشجویان خواستند گزارشی از سطح بهباشی انفسی، و شماری از تجربههای مثبت و منفی خود در چهار سال گذشته، ارائه دهند. اگرچه بسیاری از دانشجویان رویدادهای مهمی را در زندگی خود تجربه كرده بودند مثل از دست دادن یكی از اعضای خانواده، آغاز كردن و یا پایان بخشیدن به یك رابطه رمانتیك، نامزد كردن، ازدواج كردن، كسب مدارج علمی، یافتن شغل، اگر از زمان رخ دادن آن رویداد بیشتر از ششماه گذشتهبود، ارتباط معنا داری بین شماری از رویداد های مثبت و منفی كه در بالا ذكر شد و گزارش دانشجویان از شادكامی، وجود نداشت. این مطالعات نشان میدهد، باوجود شادی یا اندوه بسیاری كه در ابتدا با یك رویداد همراه است، با كمال تعجب دوام و استمرار این واكنشهای عاطفی عمری كوتاه دارند. به بیانیدیگر در تلاش به سوی شادتر زیستن، تغییر دادن شرایط زندگی چون تغییر در روابط، شغل و مدرسه در طولانی مدت، احتمالا روش موفقیتآمیزی نخواهد بود.
شادكامی را نمیتوان آگاهانه بهدست آورد
گاهی اوقات كه مردم هدف آگاهانه خود یعنی شادتر زیستن را آشكار میكنند، در نهایت به عكس نتیجه میگیرند. تحقیقات آرلی[5]و لویونستین[6] در سال 2003 نشان داد كه اگر از مردم بخواهیم تا جایی كه مقدورشان است احساس شادی كنند این امر در نسبت با اشخاصی كه از آنها چنین در خواست نشده است منجربه نوعی كاهش در شادی زودگذر افراد میشود.
ارزیابی و زیرنظر داشتن همیشگی سطوح شادكامی به صورتی مشابه آسیبزا بوده است. به نظر میرسد شادكامی غالبا محصول فرعی تجربهای لذتبخش است، و شاید نتواند بالذات هدفی آگاهانه باشد. یا همانگونه كه ناتانل هاوتورن[7] فصیحانه بیان كرد” شادكامی چون پروانهای است كه اگر تعقیبش كنی همیشه دور از دسترس خواهد بود، اما اگر آرام بنشینی ممكن است پایین بیاید و بهروی تو بنشیند”.
دلایل خوشبینی: الگوی شادكامی پاینده
برخی پژوهشگران با استفاده از یافتههایی كه در سطور قبل توضیح دادیم، از این ادعا كه طلب فزونی شادكامی تلاشی بیثمر است، حمایت میكنند (Lykken & Tellegen, 1996). خوشبختانه هم این واقعیت كه شادكامی نوعی سازه ژنتیكی دارد و هم این واقعیت كه ما بارویدادهای مثبت زندگی سازگار میشویم، هیچكدام به معنای این نیست كه شادتر بودن امری غیر ممكن است. پژوهشهای جدید حاكی از آناند كه سطح شادكامی شخص تغییرناپذیر نیست و شخص میتواند با بهرهبردن از فعالیتهای خود خواسته معین سطح شادكامی خود را ارتقا دهد. همانطور كه در بالا تبیین شد، الگوی شادكامی پاینده میگوید كه شادكامی سه عنصر تشكیل دهنده دارد: “نقطه پایه” كه به صورتی ژنتیكی تعین یافته، شرایط زندگی، و فعالیتهای ارادی. معنی ضمنی الگو این است كه درصد بالایی از شادكامی شما با فعالیتهای دشوار و آگاهی تعین مییابد، بنابراین، میتوان “افزایش در شادكامی” را با موفقیت به دست آورد.
نقطه پایه
بزرگترین قسمت این كیك سه جزئی به “نقطه پایه” اختصاص دارد. بصورت تحت الفظی به آن نقطهای گفته میشود كه سطح شادكامی شخص در آنجا قرار دارد یا استوار شدهاست. مردم گرایش دارند دارای سطحی از شادكامی باشند كه پس از یك اتفاق مهم جذب آن شدهاند. این نقطه پایه برای بعضی افراد بالاتر از دیگران است. به عبارتی دیگر بعضی شادتر از دیگران به دنیا میآیند. ازطرفی دیگر شما ممكن است با افرادی كه معمولا غمگین هستند آشنا باشید. آنها نیمه خالی لیوان را میبینند و لذت بردن از زندگی روزمره را كاری دشوار یافتهاند. روانشناسان خواهند گفت كه این دو مجموعه از افراد نقطه پایه متفاوتی در بهباشی دارند. سالها پژوهش در رشتهای به نام ژنتیك رفتاری روانشناسان را برآن داشته نتیجه بگیرند كه نقطه پایه در شادكامی را ژنتیك تعیین میكند (Lykken & Tellegen, 1996). برای مثال دوقلوهای همسان در مقدار شادی عمومیشان به شدت شبیه هستند، حتی زمانیكه هزاران مایل با یكدیگر فاصله دارند، اما دوقلوهای غیر همسان شباهت چشمگیری با خواهر و برادر خود ندارند. به دلیل اینكه تلاش ارادی برای افزایش نقطه پایه شادكامی شما بوسیله تغییر ژن بطور متداول غیر ممكن است، واضح است كه باید در جای دیگری به جستجوی كلید افزایش ماندگار شادكامی بپردازیم.
شرایط
شاید تعجب كنید وقتی بفهمید كمتر از ده درصد شادكامی مردم به شرایط بستگی دارد (Argyle, 1999; Diener et al., 1999). منظور ما از شرایط عواملی است كه زمینه زندگی شما را شكل میدهد. برای مثال اگر میخواستید زندگینامه شخصی خود را بنویسید، این زندگینامه شامل مقدار زیادی اطلاعات درباره شرایط زندگی شما میبود. شامل اطلاعات جمعیتشناسانه( مانند سن و جنسیت)، تجارب شخصی، موقعیتهای متغییر زندگی (مثل تحصیلات ، وضعیت مالی)، ظاهر فیزیكی و…
پژوهشگران مدعیاند كه تغییر شرایط زندگی به منظور افزایش شادكامی، روشی غیر معتبر است. اگرچه ممكن است احساس كنید كه اگر بیشتر پول داشتید یا در آب و هوای بهتری زندگی میكردید و یا ظاهری نیكوتر داشتید، شادتر بودید. مطالعات نشان میدهد كه مردم به سرعت با تغییر درآمد و موقعیتهای مالی سازگار میشوند (Diener & Oishi, 2000; Lucas, Clark, Georgellis, & Diener, 2003.) افرادی كه جذابترند همیشه شادتر نیستند (Diener, Wolsic, & Fujita, 1995). و با فرض برآورده شدن نیازهای اساسی، فرد ثروتمند تنها اندكی شادتر از همتای فقیر خود است. دلیل این یافتههای دور از انتظار چیست؟ دلیل اینكه شادكامی وابستگی زیادی به شرایط زندگی ندارد به احتمال زیاد این است كه عواملی چون درآمد، زیبایی و موقعتهای زناشویی، فوق العاده برای سازگار شدن مستعد میباشند و مردم عموما دلمشغول آنها نیستند. در عوض، این شرایط تمایل دارند در زمینه زندگی عاطفی شما حضور داشته باشند.
این واقعا خبر خوبی است. دشواری حالتی را تصور كنید كه كلید دستیابی به شادكامی در قلمرو شرایط زندگی قرارداشته باشد. چراكه بسیاری از این شرایط نسبتا پایدارند و تغییر آنها به غایت دشوار است. خوشبختانه لازم نیست برای شادتر شدن عمل جراحی پلاستیك كنید و یا به سواحل كالیفرنیا نقل مكان كنید. همانطور كه در بخش بعد تبیین خواهم كرد، كلیدهای شادكامی ماندگار بسیار كم هزینهتر و بسیار دستیافتنیتر از چیزی است كه ممكن است تصور كنید.
فعالیت ارادی
این مولفه سوم چهل درصد شادكامیما را شكل میدهد. این بخش از الگوی شادكامی پاینده كه فعالیتهای ارادی مردم را میسازد، همان دلیل امیدواری پژوهشگران به امكان افزایش” بهباشی” ماندگار است. در تعریفی آزادتر میتوان گفت فعالیتهای ارادی اعمال و تمرینهایی هستند كه شخص برای به كار بردن انتخاب میكند. به صورتی خاصتر افكار یا رفتارهایی كه نگاه شما را دركل به خودتان، زندگیتان و جهان تغییر دهد. یافتههای روانشناسان نشان میدهد افرادی كه با انتخاب خود فعالیتهای ارادی معینی را انجام میدهند در واقع میتوانند خودشان را به صورتی ماندگار به افرادی شادتر تبدیل كنند. این خبر بسیار خوبی است . چراكه میتوانید یكخروار شادتر باشید، اگر به انجام فعالیتهایی كه احتمالا شادكامی را فراهم میكنند، متعهد شوید. و خوشبختانه رشد میزان پژوهشهای روانشناسی به ما نشانمیدهد كه كدام نوع از این فعالیتها بهتر به كار میآیند. بخشهای بعدی به شرح بعضی فعالیتها كه به نحو كارآمدی افزایش ماندگار در شادكامی را فراهم میكنند، اختصاص دارند.
قدردانی ابرازی
پرورش قالب ذهنی قدرشناس ــ كه میتوان آن را نوعی تمركز بر حقشناسی و سپاسگزاری برای موهبت زندگی دانست ــ منتهی به شادكامی ماندگار خواهد شد. اما استفاده از قدردانی به منظور رسیدن به شادكامی ماندگار به چیزی بیشتر از تشكر زبانی نیاز دارد. برای بهرهوری از منافع قدردانی باید توجه خود را بر روی چیزهای مثبت زندگی متمركز كنید و بهراستی از آنها لذت ببرید.
شواهد تجربی
برخی مطالعات جدید نشان میدهند تمركز بر چیزهای مثبت زندگی ــ اساسا “برشمردن نعمتها و مواهب زندگی” منجر به افزایش سلامت فیزیكی و شادكامی میشود(Emmons & McCullough, 2003; Sheldon
& Lyubomirsky, 2006). در یكی از اولین مطالعات بر روی قدردانی، از گروهی از داوطلبان خواسته شد یكبار در هفته و به مدت ده هفته پنج نعمت كه شكرگزار آنها هستند را فهرست كنند. دوگروه دیگر از داوطلبان بودند كه به جایاینكه هر هفته متمركز بر قدردانی شوند از آنها خواسته شده بود كه یا بر پنج مشكل روزانه و یا پنج رویداد مهم كه قبلا رخ داده بود تمركز كنند. افرادی كه از آنها خواسته شده بود كه ابراز قدردانی كنند در مقایسه با دو گروه دیگر، خوشبینتر بودند و رضایتمندی بیشتری از زندگی داشتند. همچنین در گزارشهایی كه ارائه كردند كمتر نشانههای بیماریهای فیزیكی وجود داشت و زمان بیشتری به ورزش اختصاص داده بودند.
نوشتن نامه به منظور ابراز قدردانی، راه دیگری برای ایجاد قالب ذهنی قدرشناس و در نتیجه پرورش شادكامی است. یكی از مطالعات نشان داد كه نوشتن نامه قدردانی به مدت پانزده دقیقه در هفته و در دوره زمانی هشت هفتهای موجب بالابردن سطح شادكامی افراد به صورتی بادوام شد به گونهای كه تا نه ماه پس از پایان مطالعات نیز نمایان بود. این مورد حتی برای افرادی كه نامههایشان را به كسی نشان ندادند نیز صادق بود. در هر حال ــ در زندگی واقعی ــ بسیاری از مردم تمایل دارند كه به كسانی كه از آنها قدردانیمیكنند بگویند كه چقدر از آنها سپاسگزارند. چنین روشی در افزایش شادكامی و پرورش روابط بسیار موثر است. در یك پژوهش اینترنتی، سلیگمن[8]، استین[9]، پارك[10]، و پترسون[11](2005) از شركتكنندگان خواستند شخصی را كه سزاوار قدردانی میدانند ولی هیچگاه از او قدردانی نكردهاند درنظر آورند و نه تنها برای او نامه قدردانی بنویسند بلكه نامه را به او تحویل دهند. گزارشهای شركتكنندگان حاكی از افزایش شادكامی افراد به مدت یك ماه كامل بود.
علت كارآمدی این روش چیست؟
چرا” ابراز قدردانی” شادكامی را افزایش میدهد؟ چندین دلیل احتمالی وجود دارد: اول اینكه احساس قدرشناس بودن نسبت به داشتهها اثرات سازگاری را كه در بالا ذكر شد خنثی میكند و نگاه انسان را به زندگی تغییر میدهد. برای مثال لحظهای به چیزهای خوشایند اما بادوام در زندگیتان كه روزانه با آن روبهرو میشوید، بیاندیشید (مثل درختی زیبا در آنسوی پنجره، رستوران محلی مورد علاقه شما، و یا بهترین دوستتان). هر چه قدر هم كه این چیزها خوشایند و لذتبخش باشند، با گذشت زمان و یا به سبب سازگار شدن، مردم دیگر گرایشی به قدردانی ازآنها نخواهند داشت. اما زمانیكه شما “قالب ذهنی قدرشناس” داشته باشید توجه عمده شما به این داشته ها معطوف میشود، از آنها لذت میبرید و بیشتر قدردان آنها هستید. به بیانی دیگر اینگونه فعالیتها به فهم و ایجاد نوعی تمركز مثبت بر تجربه فعلی شما یاری میرساند.
شادترین مردم كسانیهستند كه از حمایت اجتماعی نیرومندی برخوردارند(Myers, 2000). بنابراین دومین دلیل سودمندی ابراز قدردانی این است كه میتواند در پرورش پیوندهای مهم اجتماعی یاری بخش باشد. به بیان دقیقتر وقتی در زندگی احساس قدر شناسی نسبت به بعضی افراد دارید، همچنین تمایل دارید زمان بیشتری را با آنها بگذرانید و رفتار بهتری با آنها خواهید داشت(Emmons & Shelton, 2002).
تجسم كردن “بهترین خود ممكن”
دومین فعالیتی كه موجب افزایش شادكامی میشود با ایجاد نوعی حس خوشبینی به دست میآید. این فعالیت شامل فكر كردن درباره زندگی در آینده و تجسم كردن “بهترین خود ممكن” در آن است(BPS; King, 2001). برای مثال دختر دانشجویی كه زندگی ایدهآل خود در ده سال آینده را تجسم میكند خود را روزنامه نگاری موفق میبیند كه با مردی برگزیده و با هوش ازدواج كرده و صاحب فرزندانی سالم شده است، ویلایی در خارج از شهر دارد و هر تابستان به كشورهای دیگر سفر میكند.
نكته مهمی كه باید به آن اشاره كرد این است كه تجسم كردن “بهترین خود ممكن” چیزی بیشتر از خیالبافی است ، منظور از آن نوعی تمرین خود فریبی است. اهداف و تخیلات درحالیكه اهمیت حیاتی دارند باید دستیافتنی و معقول باشند(Diener & Fujita, 1995). درغیر اینصورت ممكن است خودتان را مهیای شكست كنید. برای مثال نسبتا غیر محتمل است كسی آینده خود را به عنوان بیل گیتز[12] بعدی مجسم كند. هدف از این فعالیت سامان بخشیدن به اهداف زندگی و خوشبینانه، نه خیالپردازانه، اندیشیدن درباره چگونه نایل شدن به آنهاست.
شواهد تجربی
در یكی از پژوهشها(King, 2001)، از شركتكنندگان خواسته شد به مدت چهار روز و در هر روز بیست دقیقه درباره اینكه دوست دارند زندگیشان در آینده چگونه باشد، بنویسند. افرادی كه درباره بهترین خود ممكنشان در آینده نوشتند در مقایسه با كسانی كه بیشتر درباره موضوعات معمولی نوشتند، بلافاصله پس از نوشتن و به مدت چند هفته تجربه افزایش روحیه مثبت را داشتند.
بهتازگی به منظور بررسی تاثیرات این فعالیت در دوره زمانی طولانی، تحقیقات از سرگرفته شد. یك پژوهش چهار هفته (Sheldon & Lyubomirsky,
2006). و دیگری هشت هفته به طول انجامید (Lyubomirsky et al., 2007). برای مثال در پژوهشی كه چهار هفته به طول انجامید به شركت كنندگان در وضعیت “بهترین خود ممكن” دستور داده شد تا درباره تصاویر مطلوب از آیندهشان بنویسند، از سوی دیگر از كسانی كه در وضعیتی تحت نظر بودند خواسته شد رویدادهای روزانه خود را به یاد آورند. همانطور كه پیشبینی میشد، پس از گذشت چهار هفته گزارشهای ارائه شده از كسانی كه در وضعیت “بهترین خود ممكن” قرار داشتند در مقایسه با شركت كنندگان دیگر حاكی از تجربه افزایش عواطف مثبت بود(see also Lyubomirsky et al., 2007). ازاینرو به نظر میرسد تجسم كردن بهترین خود ممكن بهصورتی قانونمند روش موثر دیگری برای افزایش شادكامیاست.
علت كارآمدی این روش چیست؟
اساسا، فعالیت “بهترین خود ممكن” طرزفكری خوشبینانه را پرورش میدهد، چراكه باعث میشود تصور كنید در آینده به مهمترین اهدافتان دست خواهید یافت. بنابراین نوعی تصویر مثبت از آینده ایجاد میكند. برای مثال دختر دانشجویی كه در قبلا فرض كردیم پس از پایان تمرین نوشتن ممكن است چنین فكركند؛ من یك نویسنده حرفهای هستم، استاد روزنامه نگاریام گفته كه در این زمینه موفق خواهم شد و میتوانم به اهدافم در روزنامهنگاری دست بیابم. تمرین نوشتن اهداف را دستیافتنیتر نشان میدهد و انگیزه و حس خود مختاری شخص را پرورش میدهد.
در واقع افراد خوشبین در مواجه با مشكلات سرسختی بیشتری دارند. چراكه معتقدند اهدافشان دستیافتنی است. همچنین، اگر كسی حقیقتا باور داشته باشد اهداف بلند مدتی كه دارد دستیافتنی هستند، با مشكلات كوچك بهتر روبهرو خواهد شد. برای مثال دختری كه در بالا به آن اشاره كردیم اگر در آزمون دشوار روزنامه نگاری موفق نشود نا امید خواهد شد، اما با چشم انداز جدید این مشكل را كوچك خواهد شمرد و با اطمینان معتقد خواهد بود، اگر ایستادگی كند در آینده فرصتی مشابه به دست خواهد آورد.
تمرین نوشتن به مردم اجازه میدهد به اهدافشان تفصیل و استحكام بیشتری بخشند. عمل فیزیكی نوشتن به ساختار و تدوین منطقی داستان كمك میكند در حالیكه صرف تفكر درباره آینده زندگی (بدون نوشتن تفكرات) ممكن است موجب آشفتگی و بی نظمی در اندیشههای جاری شود(Lyubomirsky, Sousa, & Dickerhoof, 2006; Pennebaker & Graybeal, 2001). وقتی آینده مطلوب شما با مفهومی از ساختار و انسجام نظم یافته باشد گامهایی را كه به سوی موفقیت برمیدارید بیشتر تحت كنترل شما خواهد بود.
انجام اعمال محبتآمیز
سومین روشی كه در سطح بهباشی تغییراتی پایدار فراهم میكند مستلزم انجام اعمال محبتآمیز است. این ممكن است تعجبآور باشد زیرا رفتار منفعت آمیز (جامعهیار) را به راحتی میتوان به نوعی از خودگذشتگی تفسیر كرد. كمك به دیگران معمولا كاری وقتگیر، خستهكننده و بیاجر و مزد به نظر میآید. با این حال شواهد متعدد نشان میدهد كه رفتار مطلوب اجتماعی هم برای شخص دریافت كننده و هم برای شخص نیكوكار نتایج مثبت به دنبال دارد.
شواهد تجربی
در پژوهشی جدید (Tkach, 2005) بهطور نظاممند به بررسی تاثیرات اعمال محبتآمیز در طول دورهای چند هفتهای پرداخته شد. در یكی از پژوهشها، شركت كنندگان اعمالی چون شستن لباس هماتاقی، كمك به همكلاسی در انجام تكالیف و باز نگه داشتن دَر برای افراد غریبه را انتخاب كردند. بهطوركلی، انجام چنین اعمالی شادكامی شركت كنندگان را افزایش داد. البته آن پژوهشها خیلی هم ساده نبودند. پژوهشها همچمین در الف) بسامد اعمال محبتآمیز و ب) تنوع اعمال محبتآمیز شركت كنندگان با هم تفاوت داشتند. در مقابل گروه كنترل فقط رویدادهای خنثی زندگی را از هفته پیش فهرست كردند.
نتایج نشان داد كه بسامد اعمال محبتآمیز تاثیری بر “بهباشی” افراد ندارد. اما تنوع اعمال محبت آمیز (حتی پس از گذشت یك ماه) تاثیر چشمگیری در افزایش شادكامی افراد دارد. افرادی كه انواع مختلف اعمال محبتآمیز را انجام ندادند در مرحلهای از پژوهش كاهش زیادی در “بهباشی” داشتند و فقط در انتهای پژوهش بود كه به حالت اولیه خود بازگشتند. بخشی از تاثیر تنوع در بهباشی آتی را میتوان با اندیشه سازگاری لذتگرا كه ذكر آن گذشت، تبیین كرد. تصور كنید به مدت چند هفته یك نوع عمل محبتآمیز را انجام میدهید (باز نگه داشتن در برای فردی كه بعد از ما قرار دارد ) در ابتدا ممكن است از تعجب و قدرشناسی مردم نسبت به رفتارتان لذت ببرید، اما با گذشت زمان ممكن است این واكنشها قابل پیشبینی و بیمزه به نظر آیند و شما با انجام این فعالیت به شادكامی دست نیابید، اما با تغییر اعمال محبتآمیز، مطمئناً با انجام هركدام سرشار از شادكامی میشوید و همچنین شاهد مخاطبان و واكنشهای غیر قابل پیشبینی خواهید بود.
چرا انجام عمل محبتآمیز موجب افزایش شاكامی میشود؟
از قرار معلوم انجام اعمال محبتآمیز روشی موثر در افزایش شادكامی است. چراكه این روش ادراك شما را نسبت به خودتان تغییر میدهد و به شما اجازه میدهد كه به خودتان بهمانند شخصی مفید، مهربان و شایسته بنگرید(Bem, 1972). برای مثال بعد از اینكه داوطلب شدید در آخر هفته معلم خصوصی ریاضی یك دانشآموز باشید دیگر تصویری كه از خود در ذهن دارید شخصی نیست كه روزهای تعطیل تا لنگ ظهر میخوابد، بلكه خودتان را فردی میبینید كه در صبح سرد یك روز تعطیل از خواب بیدار میشود تا به یك دانشجوی ریاضی كمك كند.
همچنین انجام اعمال محبتآمیز موجب میشود آگاهی بیشتری به تواناییها و استعدادهای خودتان به دست آورید و از آنها بیشتر بهرهمند شوید (Seligman, 2002). یك معلم خصوصی ریاضی ممكن است متوجه شود كه مهارت ویژهای در ساده سازی و تبیین مفاهیم انتزاعی دارد. همانطور كه سلیگمن (Seligman, 2002) ذكر كرد بالابردن تواناییها و مهارتها موجب نوعی احساس اصالت و اعتبار میشود كه ارتباط نزدیكی با شادكامی دارد.
همچنین، وقتی اثرات خوشقلبی خود را مشاهده میكنید احساس خوبی به شما دست میدهد. مشاهده پیشرفت فوق العاده دانشآموز ریاضی به سبب كمكهای شما، یا پذیرا بودن یك تشكر از صمیم قلب میتواند شادكامی شما را افزایش دهد، اما افزون بر اینها انجام اعمال محبتآمیز میتواند سبب ایجاد ارتباطات قوی اجتماعی و پرورش رشدی پیوسته در منافع اجتماعی شود. كمك به دیگران موجب ارتباط بیشتر با جامعه میشود. این عمل باعث تعامل مستقیم شما با مردمی كه هرگز با آنها ملاقات نكرده بودید و یا آنها را به خوبی نمیشناختید، میشود. داوطلبان خدمت در آسایشگاهها ممكن است از سرنوشت بیماران خود چیزهای قابل توجهی بیاموزند. كار در پناهگاه آوارگان ممكن است شما را با چالشهایی كه افراد پیرامون شما با آنها مواجه هستند، آشنا سازد. بنابراین اینكه گزارشات افراد داوطلب حاكی از پیوند عمیق آنان با جامعه است تعجبآور نخواهد بود (Putnam, 2000).
انتخاب فعالیتی شادیافزا
در این بخش توصیههایی برای استفاده بهتر از فعالیتهای شادكامی ارائه شده است. درباره فعالیتهایی كه به آنها اشاره كردیم كارهای زیادی میتوان انجام داد مهم این است كه فعالیتها شورمندی، تازگی و معناداری خود را حفظ كنند. پس پیشنهاد ما این است كه به فكر دفعات انجام این فعالیتها باشید. با یك حساب سرانگشتی هفتهای یكبار خوب است و با یافتههای ما در بالا هم سازگاری دارد. تكرار بیشتر این فعالیتها بصورتی ناخواسته آنها را به افعالی قابل پیشبینی و خسته كننده تبدیل میكند. همچنین باید به راههایی كه موجب تنوع در اینگونه فعالیتها میشود، اندیشید، اگر فعالیتی را كه انتخاب كردهاید ابراز قدردانی باشد به این بیاندیشد كه چگونه میتوانید این احساس را تازه نگهدارید. میتوانید هر هفته روی یكی از جنبههای زندگی تمركز كنید.
همانطور كه همه كسانی كه به موفقیتهای بزرگ دستیافتهاند اذعان دارند، بیشتر موفقیتهای معنا دار زندگی به آسانی به دست نمیآیند. با قبول این مطلب باید به یاد داشت كه افزایش سطح شادكامی نیز مستلزم تلاش است. پژوهشها نشان دادهاند افرادی كه موفقیت بیشتری در افزایش سطح شادكامی خود داشتهاند هفتهها و یا ماهها فعالیتهای ارادی خود را دنبال میكردند (Lyubomirsky et al., 2007; Sheldon & Lyubomirsky, 2006). این به معنای تعهد هم به آغاز كردن و هم ادامه دادن فعالیتهای شادكامی است. همانطور كه دستیابی به هر هدف دیگری مستلزم تعهدی طولانی مدت است.
فعالیتهایی که در بالا توصیف شد برای همه به صورت یکسان کارآمد نیست. بنابراین انتخاب یک فعالیت که با شخصیت و اهداف شما متناسب باشد مهم است. در اینجا تناسب بدین معنی است که فعالیت برای شما طبیعی و ناب باشد. برای نمونه، با خواندن توصیفات بالا، یک گونه تمرین ممکن است به ذهن شما خطور کند، چراکه برای شما بسیار عملی و قابل اعتماد است. فرد دیگری ممکن است احساس کند که این فعالیت تا حدی غیرعقلانی، احمقانه و غیرطبیعی است. چراکه این شخصیت، تواناییها، علایق و ارزشهای شما است که زمینه را برای لذت بردن و بهره گرفتن از فعالیتهای خاص، بیشتر از دیگران فراهم میآورد. برای مثال آدمهای بسیار خجالتی ممکن است با نوشتن در یک دفترچه یادداشت سپاسگزاری (gratitude journal) احساس راحتری داشته باشند تا انجام اعمال محبت آمیزی که ممکن است به باور آنها نیازمند تعاملات آزارنده با غریبهها باشد. خلاصه اینکه فعالیتهایی که شادکامی به همراه می آورد واقعاً تنها زمانی کارآمد است که این حس سازگاری و تناسب بوجود بیاید.
نتایج
به گواهی آنچه که در مقاله حاضر بدان اشاره شد، مردم میتوانند تغییرات طولانی مدتی در سطح شادكامی خود فراهم آورند. با بکارگیری فعالیتهای ارادی خاص مانند تشکرکردن، تجسم کردن بهترین خود ممكن در آینده و انجام اعمال نیک، شادكامی انسانها برای هفتهها و حتی ماههای متمادی افزایش مییابد. زمانیکه این فعالیتها به طور کامل و مداوم انجام پذیرند (منظور این است که فعالیت در زمان مقرر، متنوع و متناسب با فعالیت فرد باشد)، باعث تغییر در نحوه اندیشیدن و عملکردن مردم در زندگی روزانهشان میشود. شاید شگفتآور به نظر برسد، اما پیشنهاد ما این است که حفظ شادكامی ماندگار، نیازمند تجدیدنظری همه جانبه در شرایط زندگی نیست، بلکه نیازمند بازسازی همیشگی و پرزحمت رفتارها و اندیشههای روزانه است. در مجموع پژوهشهای جدید نشان دادهاند كه مسیر دستیافتن به شادكامی بسیار نزدیكتراست از آنچه مردم بدان باور دارند.
.
.
كتابنامه:
Algoe, S., & Haidt, J. (2006). Witnessing excellence in action: The ‘‘other-praising’’
emotions of elevation, gratitude, and admiration. Manuscript submitted for
publication.
Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman,
- Diener, & N. Schwarz. (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 353–373). New York: Russell Sage Foundation.
Bem, D. J. (1972). Self-perception theory. In L. Berkowitz (Ed.), Advances in experimental
social psychology (Vol. 6, pp. 1–62). New York: Academic Press.
Brickman, P., & Campbell D. T. (1971). Hedonic relativism and planning the
good society. In M. H. Appley (Ed.), Adaptation-level theory (pp. 287–
302). New York: Academic Press.
Brickman, P., Coates, D., & Janoff-Bulman, R. (1978). Lottery winners and accident
victims: Is happiness relative? Journal of Personality and Social Psychology,
36, 917–927.
Costa, P. T., McCrae, R. R., & Zonderman, A. B. (1987). Environmental and dispositional
influences on well-being: Longitudinal follow-up of an American
national sample. British Journal of Psychology, 78, 299–306.
34 PURSUING HUMAN FLOURISHING
Diener, E., Emmons, R. A., Larsen, R. J., & Griffin, S. (1985). The satisfaction
with life scale. Journal of Personality Assessment, 49, 71–75.
Diener, E., & Fujita, F. (1995). Resources, personal strivings, and subjective wellbeing:
A nomothetic and idiographic approach. Journal of Personality and
Social Psychology, 68, 926–935.
Diener, E., Horwitz, J., & Emmons, R. A. (1985). Happiness of the very wealthy.
Social Indicators Research, 16, 263–274.
Diener, E., & Lucas, R. E. (1999). Personality and subjective well-being. In
- Kahneman, E. Diener, & N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations
of hedonic psychology (pp. 213–229). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Lucas, R. E., & Napa Scollon, C. (2006). Beyond the hedonic treadmill:
Revising the adaptation theory of well-being. American Psychologist,
61, 305–314.
Diener, E., & Oishi, S. (2000). Money and happiness: Income and subjective wellbeing
across nations. In E. Diener, & E. Suh (Eds.), Culture and subjective
well-being (pp. 185–218). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Suh, E. M., Lucas, R. E., & Smith, H. L. (1999). Subjective wellbeing:
Three decades of progress. Psychological Bulletin, 125, 276–302.
Diener, E., Suh, E. M., Smith, H., & Shao, L. (1995). National differences in
reported well-being: Why do they occur? Social Indicators Research, 34,
7–32.
Diener, E., Wolsic, B., & Fujita, F. (1995). Physical attractiveness and subjective
well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 69, 120–129.
Emmons, R. A., & McCullough, M. E. (2003). Counting blessing versus burdens:
An experimental investigation of gratitude and subjective well-being in daily
life. Journal of Personality and Social Psychology, 84(2), 377–389.
Emmons, R. A., & Shelton, C. M. (2002). Gratitude and the science of positive
psychology. In C. R. Snyder & S. J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology
(pp. 459–471). Oxford: Oxford University Press.
Fredrickson, B. L. (2001). The role of positive emotions in positive psychology:
The broaden-and-build theory of positive emotions. American Psychologist,
56, 218–226.
Gilbert, D. T., Pinel, E. C., Wilson, T. D., Blumberg, S. J., & Wheatley, T. P.
(1998). Immune neglect: A source of durability bias in affective forecasting.
Journal of Personality and Social Psychology, 75(3), 617–638.
King, L. A. (2001). The health benefits of writing about life goals. Personality and
Social Psychology Bulletin, 27, 798–807.
Lucas, R. E., Clark, A. E., Georgellis, Y., & Diener, E. (2003). Reexamining adaptation
and the set point model of happiness: Reactions to changes in marital
status. Journal of Personality and Social Psychology, 84, 527–539.
Lyubomirsky, S., Dickerhoof, R., Boehm, J. K., & Sheldon, K. M. (2007). How
and why do positive activities work to boost well-being?: Two experimental longitudinal
investigations of regularly practicing optimism and gratitude.
Manuscript under review.
Lyubomirsky, S., King, L., & Diener, E. (2005). The benefits of frequent positive
affect: Does happiness lead to success? Psychological Bulletin, 131, 803–855.
Lyubomirsky, S., Sheldon, K. M., & Schkade, D. (2005). Pursuing happiness:
The architecture of sustainable change. Review of General Psychology, 9,
111–131.
Lyubomirsky, S., Sousa, L., & Dickerhoof, R. (2006). The costs and benefits of
writing, talking, and thinking about life’s triumphs and defeats. Journal of
Personality and Social Psychology, 90, 692–708.
TOWARD A DURABLE HAPPINESS 35
Lykken, D., & Tellegen, A. (1996). Happiness is a stochastic phenomenon. Psychological
Science, 7, 186–189.
McCrae, R. R., & Costa, P. T. (1994). The stability of personality: Observations
and evaluations. Current Directions in Psychological Science, 3, 173–175.
Myers, D. G. (2000). The funds, friends, and faith of happy people. American Psychologist,
55, 56–67.
Myers, D. G., & Diener, E. (1995). Who is happy? Psychological Science, 6, 10–19.
Pennebaker, J. W., & Graybeal, A. (2001). Patterns of natural language use: Disclosure,
personality, and social integration. Current Directions in Psychological
Science, 10, 90–93.
Piliavin, J. A. (2003). Doing well by doing good: Benefits for the benefactor. In C. L.
- Keyes & J. Haidt (Eds.), Flourishing: Positive psychology and the life welllived
(pp. 227–247). Washington, DC: American Psychological Association.
Putnam, R. D. (2000). Bowling alone: The collapse and revival of American community.
New York: Simon & Schuster.
Sandvik, E., Diener, E., & Seidlitz, L. (1993). Subjective well-being: The convergence
and stability of self-report and non-self-report measures. Journal of
Personality, 61, 317–342.
Scheier, M. F., & Carver, C. S. (1993). On the power of positive thinking: The
benefits of being optimistic. Current Directions in Psychological Science, 2,
26–30.
Schooler, J. W., Ariely, D. & Loewenstein, G. (2003). The pursuit and assessment
of happiness can be self-defeating. In I. Brocas & J. D. Carrillo (Eds.), The
psychology of economic decisions. Vol. 1: Rationality and well being (pp. 41–
70). New York: Oxford University Press.
Schwarz, N., & Strack, F. (1999). Reports of subjective well-being: Judgment
processes and their methodological implications. In D. Kahneman, E.
Diener, & N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 61–84). New York: Russell Sage Foundation.
Seligman, M. E. P. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology to
realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N., & Peterson, C. (2005). Positive psychology
progress: Empirical validation of interventions. American Psychologist,
60, 410–421.
Sheldon, K. M., & Lyubomirsky, S. (2006). How to increase and sustain positive
emotion: The effects of expressing gratitude and visualizing best possible
selves. Journal of Positive Psychology, 1, 73–82.
Sieff, E. M., Dawes, R. M. & Loewenstein, G. (1999). Anticipated versus actual
reaction to HIV test results. American Journal of Psychology, 112, 297–311.
Suh, E., Diener, E., & Fujita, F. (1996). Events and subjective well-being:
Only recent events matter. Journal of Personality and Social Psychology, 70,
1091–1102.
Tkach, C. (2005). Unlocking the treasury of human kindness: Enduring improvements
in mood, happiness, and self-evaluations. Unpublished doctoral dissertation,
University of California, Riverside.
Wortman, C. B., Silver, R. C., & Kessler, R. C. (1993). The meaning of loss and
adjustment to bereavement. In M. S. Stroebe, W. Stroebe, & R. O. Hansson
(Eds.), Handbook of bereavement: Theory, research, and intervention
(pp. 349–366). New York: Cambridge University Press.
[1] well-being
[2] Suh
[3] Diener
[4] Fujita
[5] Ariely
[6] Loewenstein
[7] Nathaniel Hawthorne
[8] Seligman
[9] Steen
[10] Park
[11] Peterson
[12] Bill Gates
.
.
فایل pdf متن اصلی به زبان انگلیسی
.
.
به سوی شادكامی ماندگار
نویسندگان: Jaime L. Kurtz و Sonja Lyubomirsky
مترجم: علی كلانی
.
.
بسيار موضوع جذاب و نياز روز بود، با تشكر از انتخاب آگاهانه متن و ترجمه رساي شما.
از بابت ترجمه چنین متن علمی و مفیدی سپاسگزارم.
واقعا جای تشکر دارد به دلیل انتخاب مقاله ارزشمند، ترجمه روان و لینک به مقاله اصلی