1_ خصیصه اول: ما به وراجّی و یاوهگویی مبتلا شدهایم. وراجّی چه نوع سخنی است؟ سخنی است که در آن خود سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن. اینکه میگویند در شبنشینیها وراجّی میکنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه میگوییم، مهم این است که داریم چیزی میگوییم. به تعبیری، خود حرف زدن موضوعیت پیدا کرده با اینکه باید طریقت داشته باشد و از طریق سخن گفتن چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دائماً در زندگی خودمان جملهها، گزارهها و باورهایی را از دستهای میگیریم و به دسته دیگری انتقال میدهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران)در این صورت یاوهگویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است.
?در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانههای جمعی چیزهایی را شنیدهایم؛ بعد هم همینطوری که شنیدهایم به دیگری انتقال میدهیم، بدون اینکه قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درستند یا نادرست. گویی ما فقط و فقط دستگاهی هستیم که از سویی گیرنده چیزهایی است که شما به من میدهید و از سوی دیگر فرستنده همان چیزها به دیگری است و من تنها در این وضعیت گیرندگی و فرستندگی به سر میبرم. ایشان ادامه میدهد: درواقع، ما هم در گرفتن و هم در فرستادن لذت خاصی احساس میکنیم و همین لذت باعث شده که کلّ زندگی ما دچار این حالت شود. (حالا تأمل کنید که آیا شما اینگونه نیستید؟)
?شما از دوران کودکی تا الان چیزهایی از پدران، مادران، معلمان و مربیان و… فرا گرفتهاید. امروز و فردا هم که معلم و پدر و مادر و… میشوید همان چیزها را به فرزندانتان و متعلمان و متربیان خود انتقال میدهید. آیا این وسط معلوم شد که اینهایی که گرفته بودید کدامش حق بود کدام باطل یا نه، فقط گرفتید و لذتی بردید و بعد بدون تأمل و مداقّه به دیگران میدهید و لذتی دیگر خواهید برد.
2_ خصیصه دوم: ما از مرحله یاوهگویی و وراجّی به مرحله سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن میرسیم. بوالفضولی یعنی به محض اینکه چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شدــچون بنا بر این نبود که آن را بیازمایم ــ فوراً میگویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود اینکه هنوز مطلب اول را دریافت نکردهام و وارد هاضمه و فهم من نشده باز دنبال چیز جدید میگردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال میگوییم: «تازه چه خبر؟» و یکی نیست به ما بگوید با کهنههایش چه کردهاید که دنبال تازه میگردید؛ مگر کهنهها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازهها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً، شما کتابی نوشتهاید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال میدهم، اصلاً هم دقت نمیکنم آیا درست است یا نه اما تا به شما میرسم میگویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکردهاید؟ یکی نیست بگوید: خوب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدامش باطل؟!
?بنابراین نوجویی خصلت انسانهایی است که زندگی عاریتی دارند؛ و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر، از این مکتب به آن مکتب میلغزیم؛ و اصلاًمکث نمیکنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشتهایم آیا درست است یا نادرست.
?از این لحاظ هم هست که اگر شما از من بپرسید: «خدا وجود دارد یا نه؟» من با کمال مباهات و افتخار میگویم که در این باب نُه قول وجود دارد؛ یعنی من نمیدانم خدا هست یا نه، ولی نُه قول در این باره شنیدهام. در حالی که بحث بر سر این نبود که چند تا قول وجود دارد، بلکه شما میخواستید بدانید در عالم واقع خدایی هست یا نه. میدانید چرا چنین پاسخ میدهم؟ چون من به جای اینکه وقتی یکی از اقوال را شنیدم حسابش را به لحاظ شخصی با خودم تسویه کنم ــ که بالاخره درست است یا نادرست ــ فوری گفتم: حالا کاری نداریم که درست است یا نادرست، بالاخره این یک قول بود، قول دوم چیست؟ و همینطور تا قول نهم بدون هیچ مداقّه و تأملی بر روی آنها پیش رفتم.
3_ خصیصه سوم: سردرگمی و گیجی است یعنی نمیدانم در چه جهانی به سر میبرم. مثلاً نمیدانم آیا جهان هدفدار است یا بیهدف؛ نمیدانم در جهان با خدا به سر میبرم یا بیخدا؛ نمیدانم جنگ بهتر است یا صلح؛ اما در عین حال میدانم که درباره هر یک از این پرسشها اقوال زیادی هست و میتوانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلوتلو میخوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز خودمان تصمیم نگرفتهایم و تنها وسیلهای برای انتقال نظریات بودهایم. به تعبیر دیگر، باورها همینطور به ما میرسند و از ما به دیگران انتقال مییابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت به گیجی فرورفتهایم؛ یعنی هیچ رأی شخصی قابل دفاعی نداریم.
?مثال دیگری بزنم: من به کسی میگویم: فلانی! میخواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. میگوید: بیا برویم پای اینترنت. میرویم و میبینیم که ۸۰۰ کتاب، ۹۰۰۰ مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. میگوید: بفرما و افتخار هم میکند که مرا در جریان اینها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمیخواستم ببینیم چه نوشتههایی در باب اینکه «الف ب است یا نه؟» وجود دارد، بلکه میخواستم بدانم «الف ب است یا نه؟». در واقع، به جای اینکه سخن ما درباره واقعیتها باشد، درباره سخنانی است که درباره واقعیتها گفته شده و اصلاً از این سخنان به خود واقعیت انتقال نیافتهایم.
?این تلوتلوخوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر میکند؛ وقتی برای انسان حاصل میآید که به جای اینکه خودش با واقعیتها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران درباره واقعیت سر و کار دارد.
?حال اگر دقت فرموده باشید میبینید این سه مرحله در همه ساحتهای زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً، اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ میگویید: خوب گفتهاند باید اینطوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگاری دخترها بروند؟ میگویید: خوب دیگه، این جور گفتهاند! چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خوب باید رفت دیگه! مردم از جشن و شادی خوششان میآید، شما هم خوشتان میآید؟ خوشم نمیآید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمیآید طوری زندگی میکنم که گویی از جشن و شادی لذت میبرم!
?بنابراین خودتان نمیدانید چرا باید فلان کار را بکنید چون برای شما چیزی روشن نیست و هنوز در آن سه فرآیند به سر میبرید و طبیعتاً به راحتی میتوان شما را از این سو به آن سو کشاند؛ و چون تا الان چیزی را که به شما گفتهاند، بدون دلیل قبول کردهاید طبعاً فردا که چیز دیگری بگویند آن را هم بدون دلیل قبول میکنید ولو خلاف چیز قبلی باشد.
?هایدگر در ادامه بحث خود در این باره میگوید: یکی از ویژگیهای انسانهای عاریتی این است که چون هیچ چیزی در آنها ریشه ندارد، همه چیزشان بر اساس حدس و گمان است.من در اینجا به یاد این آیه قرآن میافتم که میفرماید: «إِنْ هُمْ اِلاَّ یخْرُصُونَ»[انعام: ۱۱۶] یعنی فقط حدس میزنند؛یا در جایی دیگر میفرماید: «إِنْ هُمْ اِلاَّ یظُنُّونَ» [بقره: ۷۸]، «إِنَّ الظَّنَّ لایغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً»[یونس: ۳۶] یعنی اینها گمانیاند. (گمان آن است که از درون شما نجوشد).
.
.
خصایص زندگی عاریتی از منظر هایدگر
مصطفی ملکیان
منبع: زندگی اصیل و مطالبه دلیل
.
.
معلومات بسیار مفید و موثر. تشکر از سایت شما.
همه این خصوصیات که گفته شد ویژگی خود هایدگر هستش که هزاران صفحه نوشته بی محتوی بی معنی مهمل و بی سرو ته از خودش به جا گذاشته