به نظر بسیاری دیوید بناتار، بدبینترین فیلسوف دنیاست چون معتقد است زندگی آنقدر بد است که ارزش زنده بودن ندارد. او که رئیس رشته فلسفه دانشگاه کیپ تاون، در آفریقای جنوبی است، در کتاب خود به نام “هرگز نبودن، بهتر است” مینویسد متولد شدن یک بدشانسی وحشتناک است. با یک چنین نظریهای، این فیلسوف ۵۱ ساله میگوید بهترین کاری که بشریت میتواند بکند این است که به تولید مثل پایان دهد تا نسل انسان از سطح کره زمین به کلی محو شود.
بیبیسی موندو با دیوید بناتار گفتگویی داشت تا با فلسفهای که در پس پرده اصطلاح “تولدستیزی یا زایشستیزی” (Antinatalism) وجود دارد آشنا شود و همچنین بپرسد که آیا این طرز فکر را او در زندگی شخصی خودش هم دنبال میکند.
منظور از روند فلسفی موسوم به زایش ستیزی، چیست؟
زایشستیزی به این معنی است که نباید انسانهای تازهای به دنیا آورده شوند.
چرا؟
به نظر من دلایل خوبی در این مورد وجود دارد. یکی از این دلایل این است که نباید انسانهای جدیدی به جامعه بشریت اضافه شوند چون ناچار خواهند بود رنج و درد زیادی را متحمل شوند.
ولی چیزهای خوبی هم در زندگی وجود دارد…
بله، درست است. ولی سئوال این است که با توجه به درد و رنج بشر، آیا این چیزهای خوب ارزش زنده بودن را دارد؟
به نظرم مردم اغلب فراموش میکنند که چیزهای بد زندگی تا چه اندازه میتواند بد باشد. شواهد روانشناختی زیادی وجود دارد که نشان میدهد بعضی اوقات مردم درباره کیفیت زندگیشان اغراق میکنند و فکر میکنند از آنچه واقعا هست بهتر است. اشتباه دیگری که مردم غالبا میکنند این است که هنگام فکر کردن به آیندهشان به رنج و عذاب بیش از حدی که بسیاری از آنان باید در اواخر عمر متحمل شوند، واقف نیستند. به این که مردم چطور میمیرند فکر کنید، به سرطان، بیماریهای عفونی، ضعف بنیه و….فکر کنید. رنج و درد زیادی در پایان عمر وجود دارد ولی مردم اغلب این موضوع را فراموش میکنند.
ولی اگر شما درست میگویید و زندگی واقعا وحشتناک است، مردم همیشه میتوانند خودکشی کنند، اینطور نیست؟
بله، ولی خودکشی هزینهای دارد که اگر اصلا متولد نشده باشید نخواهید داشت. اگر به دنیا نیامده باشید، اگر هرگز وجود نداشته باشید بدون این که هزینهای داشته باشد از همه چیزهای خیلی بد زندگی مصون خواهید بود. خودکشی ممکن است از سایر بدها، کمتر بد باشد ولی به هر حال چیز بدی است.
انسان در حقیقت نمیخواهد بمیرد. به همین جهت بیشتر مردم علیرغم این واقعیت که از زندگیشان لذتی نمیبرند و زنده بودنشان جنبه مثبتی ندارد، همچنان به زندگی ادامه میدهند.
یکی دیگر از هزینههای خودکشی هم این است که باعث غم و اندوه بازماندگانتان میشوید.
ولی نوع بشر برای تولید مثل خلق شده و تولید مثل امری طبیعی است. به این ترتیب آیا ایده ضد زایش، مغایر با قانون طبیعت نیست؟
همه چیزهایی که طبیعیاند خوب نیستند. مثلا رنج بردن از بیماری یک امر کاملا طبیعی است. ولی صرفا به این دلیل به مردم توصیه نمیشود که به درمان پزشکی خود پایان دهند یا عمل جراحی نکنند. در بین انسانها و حیوانات، حمله و تجاوز هم نوعی بیان احساسات طبیعی است ولی صحیح نیست که تسلیم آن یا در حقیقت غریزههای “طبیعی” دیگر شویم.
آنچه که طبیعی است و آنچه که از نظر اخلاقی خواستنی یا توصیه کردنی است دو چیز کاملا متفاوت هستند.
بنابراین به عقیده شما سقط جنین از نظر اخلاقی قابل دفاع است؟
بله، البته. فلسفه زایش ستیزی این است که عضو تازهای به جامعه بشریت اضافه نشود و سقط جنین یکی از راههای رسیدن به این هدف است.
افراد بشر تنها موجوداتی نیستند که رنج میبرند، بسیاری از حیوانات نیز در شرایط بسیار بدی زندگی میکنند با آنها باید چکار کرد؟ آیا باید برای نجات آنها از درد و رنج آنها را بکشیم؟
تفاوت بسیار بزرگی بین نابود کردن و صرف مُردن وجود دارد. نابود کردن یعنی کشتن و من با کشتن افراد بشر یا حیوانات مخالفم. البته موارد نادری وجود دارد، مواردی که میتوانم به آن فکر کنم. در حقیقت من از کشتن انسانها یا حیوانات حمایت نمیکنم. ولی طرفدار انقراض نسل هستم و یکی از راههای آن به دنیا نیاوردن هر گونه موجود تازهای است.
در مورد حیوانات، بسیاری از آنها آزاد زندگی میکنند و انسان به تولید مثل آنها کمک نمیکند. ولی شمار زیادی از حیوانات هستند که پرورش و زاد و ولدشان به دست ماست و پرورششان صرفا برای کشتن و خوردن آنهاست. در مورد این حیوانات که ما باعث درد و رنجشان میشویم، معتقدم باید به پرورش آنها خاتمه دهیم. ما بدون این حیوانات هم میتوانیم غذای کافی داشته باشیم.
آیا به جای این که جلوی به دنیا آمدن کودکان تازه را بگیریم، میتوانیم دنیا را طوری بهتر کنیم که زندگی تا این حد دشوار نباشد؟
خب، به نظرم ما همواره در حال بهتر کردن دنیا هستیم و مردمی که در قید حیاتند باید تمام تلاش خود را برای بهتر کردن دنیا بکنند.
ولی این یک خوش بینیبیش از حد است که فکر کنیم میتوانیم دنیا را تا آن حد بهتر کنیم که تمام درد و رنجها از بین برود و بتوانیم فرزندانی داشته باشیم که مطلقا در زندگی درد را تجربه نکنند. اما حتی اگر این خوشبینی منطقی باشد در آینده بسیار دور اتفاق خواهد افتاد و مستلزم دردهایی است که نسلهای بیشماری باید متحمل شوند. و قربانی کردن چندین نسل به خاطر آیندگان به عقیده من کار ترسناکی است.
اگر زندگی تا این حد بد است، چرا مردم تصمیم میگیرند بچهدار شوند؟
نمیدانم. بسیاری درباره این که بچهدار شدن به چه معنی است فکر نمیکنند و بدون فکر صاحب فرزند میشوند. تقریبا نیمی از کل بچههای دنیا ناخواسته بودهاند. البته کسانی هستند که درباره صاحب فرزند شدن فکر میکنند و در این موارد بیشتر به این دلیل است که میخواهند داشتن و بزرگ کردن فرزند را تجربه کنند. حتی عدهای که نوعدوست هستند فرزندان خود را به خاطر جامعه میخواهند یا این که میخواهند آرزوی والدینشان را برای داشتن نوه برآورده کنند.
ولی در اکثر موارد مردم از خودشان نمیپرسند که داشتن فرزند واقعا به چه معنی است. مردم این سئوال را از خودشان نمیکنند چون بچهدار شدن یک امر عادی و معمول است و به همین جهت آنها فکر میکنند صاحب فرزند شدن یک امر طبیعی است. کمتر کسی واقعا به مسائل اخلاقی مرتبط با به دنیا آوردن فرزند فکر میکند.
ولی به طور مثال تصور کنیم که بچهای که تازه به دنیا آمده زندگی خوبی خواهد داشت و خوشبخت خواهد بود. آیا این یک کار غیراخلاقی نخواهد بود که او را از یک زندگی خوب محروم کنیم؟
خب، من انکار نمیکنم که یک بچه میتواند ایام خوشی هم داشته باشد. ولی وقتی کودکی متولد میشود فقط برای لحظات خوش زندگی نیست. این بچه پیر خواهد شد و درد خواهد کشید، بیمار خواهد شد و در آینده خواهد مرد. ما باید در باره تمام مدت زندگی او فکر کنیم نه فقط لحظات خوشی که تجربه خواهد کرد. علاوه بر این توجه کنید که بچهها اغلب خوشحال نیستند، به مدت طولانی گریه نوزادان فکر کنید و به بسیاری از نومیدیها و سرخوردگیهایی که باید با آن مواجه شوند.
ولی حتی اگر در باره بچههایی که واقعا خوشحالند صحبت میکنیم باید بدانیم که این موارد به شرایط خاصی محدود میشود.
به طور مثال به گروهی از مردم فکر کنید که دیگران را فقط برای این که برده آنها شوند بزرگ میکنند. این بردهها ممکن است از وضعیتشان راضی باشند و به این که برده هستند اهمیتی ندهند زیرا آنها را تربیت کردهاند که این طور فکر کنند. ولی من با این کار مخالفم، حتی اگر خود آنها خوشحال باشند.
بنا بر استدلال شما والدین مسئول رنجی هستند که فرزندانشان خواهند کشید چون آنها تصمیم گرفتهاند بچهدار شوند. ولی آیا انها مسئول رنج بردن بچههای فرزندانشان و نوههایی هم هستند که احتمالا خواهند داشت؟
از یک لحاظ بله؛ یعنی غیر مستقیم. آنها کاملا مسئول نیستند و فقط مسئول به دنیا آوردن فرزندان خودشان هستند. ولی وقتی کسی تصمیم میگیرد صاحب فرزند شود، باید به احتمال بالقوه تولید نسلهای بعدی هم فکر کند. و اگر شخصی به تمام نسل های بعدی که نتیجه بچه دار شدن شخص اوست فکرکند، متوجه می شود چه مسئولیت سنگینی بر شانه اوست.
فکر می کنید این ایده شما که مردم باید صاحب فرزند شدن را متوقف کنند و بگذارند نسل بشر منقرض شود روزی واقعیت پیدا خواهد کرد؟
نه، من این طور فکر نمیکنم، دست کم نه در یک مقیاس وسیع. فکر میکنم که برخی تصمیم خواهند گرفت بچهدار نشوند و هم اکنون من عدهای از آنها را میشناسم. ولی معتقدم که زایش ستیزی میتواند در مقیاس کوچک عملی شود. و حتی همین مقیاس کوچک هم مهم است چون به این معنی است که از بسیاری از انسانها از رنجی که بعد از به دنیا آمدن متحمل خواهند شد مصون خواهند بود.
من ساده لوح نیستم که فکر کنم همه مردم ایدههایم را قبول خواهند کرد.
ولی شدیدا معتقدم که هر چه میگویم درست است و مایلم مردم از خودشان سئوال کنند و در باره این که بچه داشتن به چه معنی است جدی فکر کنند.
چه موقعی شما به فکر ایده زایش ستیزی افتادید؟
من همیشه در این مسیر حرکت میکردم. این ایده را همیشه داشتم و طی سالها آن را پرورش دادهام.
شما از این که زندهاید تاسف میخورید؟
دوست ندارم به پرسشهای شخصی جواب بدهم. ترجیح میدهم درباره مفاهیم و ایدهها صحبت کنم.
آیا پدر و مادرتان را به جهت این که شما را به دنیا آوردهاند ملامت میکنید؟
شاید بهتر باشد نگاهی بیاندازید به کتاب “هرگز نبودن، بهتر است” و ببینید آن را به چه کسی تقدیم کردهام.
بله ، من آن را خواندهام، نوشتهاید: تقدیم به والدینم، با وجود به دنیا آوردن من.
خب، پس خودتان میدانید. چیز بیشتری نمیتوانم به آن اضافه کنم.
آخرین سئوال: آیا صاحب فرزند هستید؟
این هم یک سئوال شخصی دیگری است.
سلام
در نوبه خودش دیدگاه جالبیه.
نمیدونم غیر از ایشون فیلسوف دیگری هم طرفدار این نظریه هست یا خیر؟
اما به نظرم باید تفکیک قائل شد به اینکه کلا زایش امر مذمومی است یا در شرایطی که درد و رنج بیش از خوبی و خوشی های زندگی است امر ناپسندی است؟
در هر حال به نظرم دنیا به قدری زیبایی دارد که انسان بخواهد در آن زندگی کند.
به نظر من فرزندآوری، حداقل در کشور ما یعنی ایران، کاملا اشتباه است. این بزرگترین ظلم در حق فرزندان و نسل های بعدی ماست که هیچ تضمینی برای بهتر زیستنشان نیست.
بسیارخوب بود…زندگی در اکثر موارد درد و رنج است. و فرزنداوری دلیل نبود تفکر و نتیجه دل سپردن به حرف«بالاخره که چه!دیر یا زود آخرش که باید بچه آورد!» از طرف دیگر، با همین حرف ها، زندگی های پدران و مادران بیچاره ای که از هم پاشید، چه از لحاظ روابط زناشویی، مالی، احساسی، و چه از لحاظ اهداف شخصی در زندگی، همه وهمه قربانی یک بچه…نسل امروز خوشه های امکانات زیادی دارد که این امر مانع رسیدن به تک تک آنهاست و حاضر نیست خود را قربانی یک فرزند کند!البته به نظر من فرزند آوری دلیل دیگری هم دارد : پدران و مادران به آرزو های خویش نرسیده اند و با تولد یک فرد میخواهند تمامی ناکامی های خود را از این طریق جبران کنند…و این عین خودخواهی است.نسل جوان دیگر مانند نسل گذشته نیست، همه چیز را به پرسش میکشد حتی امری به اصطلاح بعضی ها«طبیعی» ! خیلی از چیزها طبیعی هستند ولی لزوما خوب نیستند. و از حق نگذریم تولد یک انسان جدید برای پدر و مادر یا یک امر احساسی است و یا از طرف دولت ها یک سیاست!(هر ملت و هر مذهبی در گذر تاریخ فقط بخاطر ازدیاد ملت خود توصیه به فرزند اوری کرده) پس بهتر است از ایدئولوژی ها با خبر باشیم و به این حرف ها که فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت، تن در ندهیم!
تا آنجا که عقل انسانی اجازه می دهد، و تا آنجا برخی اوضاع و احوال انسانی از جمله درد و رنج و مرگ و ناکامی و … را «نامطلوب» می دانیم، فرزندآوری عملی غیر عقلی است زیرا، چنان که خودِ بناتار در مقاله ی مهم اش «چرا هرگز به دنیا نیامدن بهتر است؟» (Why It Is Better Never to Come into Existence)نیز استدلال می کند، «بودن» مطمئناً شروری در بر دارد در حالی «نبودن» حداقل متضمن هیچ شری نیست و بدین جهت نبودن مرجح است.
اما بهترین مهک برای برانگیختن و تفهیم این استدلال عقلانی ،به نظر من، توسل به این آزمون فکری است:
در مواجه با کسی که عمیقاٌ باور دارد که « در هر حال به نظرم دنیا به قدری زیبایی دارد که انسان بخواهد در آن زندگی کند» باید این سناریو را مطرح کرد:
فرض کنید فرزندی دارید مثلا 10 یا 12 ساله. قرار است فرزند شما را به یک اردوی تفریحی دراز مدت مثلاً 10 ساله در یک جزیره ی بسیار زیبا ببرند و در آن جزیره از تمامی لذات (به-هنجار) جسمی، معنوی و فکری بهره ببرند. تصور کنید فرزند شما طی این اردو بدنش را کاملا ورزیده و سالم می کند، مدرک دکتری در رشته ی دلخواهش را می گیرد و یک رابطه ی عاشقانه ی رومانتیک را هم خواهد داشت و … و درعین حال به هیچ وجه نیز بیمار نخواهد شد و ابداً متحمل هیچ ناخوشی و ناکامی و رنجی نخواهد بود. اما، تنها شرط رفتن به این اردو این است که در پایان 10 سال تمامی شرکت کنندگان به طرز رحیمانه ای، بدون اینکه حتی خودشان بفهمند، (مثلا با انتشار گاز سمی در جزیره) کشته می شوند.
سوال: آیا با رفتن فرزندتان به این اردو موافقت می کنید؟
بدون شک هیچ پدر و مادر صاحب فرزندی و یا زوجی که تصمیم به فرزندآوری دارند به این سوال «آری» پاسخ نمی دهند.
و نکته این جاست:
حال که شما اجازه نمی دهید و «نامطلوب» می پندارید این را که فرزند شما 10 سال از نهایت لذت و خوشبختی در یک اردویی که به مرگ حتمی ختم می شود بهره ببرد، چگونه است که حاضر شدید
(برای زوج هایی که فرزند دارند) و یا حاضرید (برای زوج هایی قصد فرزند آوری دارند)فرزند خود را به «اردو»یی به نام «زندگی» بیاورید، «اردویی» که مانند اردوی «جزیره» به مرگ حتمی اما افسوس غالباً ناگوار–مرگ بر اثر تصادف، بیماری، جنگ، زلزله و..– ختم می شود و در ضمن ابداً آن لذات و خوشبختی های «جزیره» را به آن حد ندارد؟
به تجربه دریافتم که چنین آزمون های فکری بیش از هر استدلال منطقی و پیچیده ی دیگر بر رقیب موثر می افتد.
سلام _قبل از اینکه پدر و مادر را بخاطر فرزندآوری و فرستادن فرزند به سمت مرگ سرزنش کنید اول باید ثابت کنید که مرگ فی نفسه چیز بدی است چگونه میتوانید ثابت کنید که مرگ بطور کلی پدیده ای بد و فاجعه محسوب میشود ؟
چگونه میتوانید ثابت کنید که رنج ها و درد ها ارزش تحمل کردن ندارند ؟
اکثر کسانی که دراینجا از زایش ستیزی دفاع کرده اند حتی به این سوالات بنیادی نمیتوانند پاسخ بدهند ، دفاع شما بدون پشتوانه ی عقلی است _
دلیلش این است که
این مسائل, قضایای ریاضی نیستند که پاسخ عقلی ریاضیاتیِ منطقی داشته باشند, این امور مربوط به ساحتِ احساسات و اگزیستانس و “زیست جهان ذهنیِ” آدمیان است و
“همین که” بنده و دیگرانی, ادراکات خود را از پدیده هایی مثل “مرگ” و یا وجود “درد و رنج” در هستی, غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل بدانند که “زیست جهان ذهنیِ” آنها را رنجور میگرداند, کاملا “کفایت میکند” …
مگر اینکه شما بخواهید بنده و آن دیگران را به دروغگویی در مورد محتویات ذهنیمان متهم کنید..
😉
اگر شما یا گروه زیادی از مردم مرگ را غیر قابل تحمل میدانند دلیل نمیشود که این یک اصل کلی و یا یک قانون همیشگی باشد ؛
شما وقتی کسی را از رفتن به یک مسیر خاص منع میکنید باید بتوانید دلیل عقلانی بیاورید وگرنه چگونه میتوانید کار او را محکوم کنید ؟ این که میگویید ادراکات شما مرگ و درد و مصیبت را غیر قابل تحمل میداند احساس درونی و نظر شخصی شما یا مردم است
پس نمیتواند حکم عقلانی باشد _ شخصی بود که با سرطان برای زنده بودن دست و پنجه نرم میکرد رزوی یکی از نزدیکانش به او گفته بود که این ارزشش را دارد که انسان چندین سال از زندگی را برای زنده ماندن این همه درد و رنج تحمل کند ؟ او گفته بود که اگر من یکسال تمام ، رنج را تحمل کنم ولی با این یکسال زنده ماندن بتوانم چند روز بیشتر به کبوتر های حیاط غذا بدهم ارزشش را داشته _ خب شما چگونه میتوانید به این فرد ثابت کنید که ارزشش را نداشته ؟ _درستتر این است که بگویید: { نظر شخصی ما این است } نه این که این عقیده را یک حکم کلی و تغییرناپذیر بدانید .
کاملا درست است.
قاعدتا برای آن شخص خاص “ارزشش” را داشته.
ولی برای شخصی همانند بنده و به نظرم اکثریت آدمیان “ارزشی” در آن درد و رنج همراه با زنده ماندن موجود نیست…
هیچ قاعده ی مطلق عقلی ای خارج از ادراکات و انفعالات “من” و “من ها” وجود ندارد. هرچه هست قراردادهاییست بین “من و من ها” که آگاهانه ی “قانون” و ناآگاهانه ی “غریزه و رانه” را در جهت اراده ی معطوف به حیات سامان میبخشد. و یکی از “کاری ترین” تجلیات آن اراده ی کور، چیزی نیست جز زایش مفهوم زبانی “ارزش” ..
بحث در اینجا بر سر “ارزش” داشتن یا نداشتن وقایع نیست.
بحث بر سر “درد و رنج” است..
“ارزشداری” امور و وقایع خاص را، افراد شخصا “می آفرینند و جعل” میکنند..
ولی “درد و رنج”، در زیست جهان ذهنی آدمیان، حقیقتا وجود دارد..
به لحاظ منطقی (آنچه فن منطق میگوید بالاخص منطق منهای مذهب) بوجود آوردن یک موجود بدون اجازه ی آن موجود ؛ کار درستی نیست! حالا اگر یک نفر علیرغم سختی های بیماری سرطان و …. همچنان از این زجر کشیدن و در عین حال لذت دانه دادن به کبوترها ، راضی است ، این یک استثنا است و مسلما در چنین شرایطی ، اکثریت انسان ها ، راضی به چنین چیزی نمیباشند! بقول همان فیلسوف ، مردم اغلب رنج ها و بدی هایی را که در آینده بطور قطع خواهند داشت در نظر نمیگیرند! یعنی فراموش میکنند ! حتی زجرهایی به مراتب بدتر از مرگ در این دنیا انتظار انسان ها را میکشد! مرگ عزیزان ، مرگ های دلخراش مثل آتش سوزی و خفه کردن و قتل و…. هر کدام از اینها به تنهایی و در لحظه ی مناسب میتواند نظر یک مدافع تولید مثل را تغییر بدهد ولی مشکل اینه که باز هم بعد از مدتی ، دلبسته لذایذ موجود شده و طبیعتا دچار فراموشی (از حقیقت بدون چون و چرا) میگردد! به هر حال هیچگاه به دنیا نیامدن (با توجه به ریسک بالایی که خوشبختی یا بدبختی احتمالی فرد دارد) بهتر از به دنیا آمدن است
سلام
کاملا درست است کسی نمیتواند ثابت کند که این درد و رنج های زندگی ارزش تحمل کردن را ندارند یا مرگ یک پدیده ی بد و فاجعه است. اما در مقابل کسی هم نمیتواند ثابت کند که درد و رنج های زندگی ارزش تحمل کردن را دارند یا مرگ یک پدیده ی بد و فاجعه نیست. اگر هم معتقدید که پس از مرگ بهشت و لذت است که پیشنهاد میکنم نظریات تولد ستیزی را دوباره بخوانید تا دریابید که مسئله اصلا بهشت و لذت و ارزش تحمل کردن این درد و رنج ها نیست نیست.
قسمتی از متنی در مورد تولدستیزی از ویکی پدیا:
جولیو کابررا، دیوید بناتار، و کریم اکرما همگی استدلال میکنند که تولیدمثل در تناقض با قاعده عملی کانت است (طبق کانت، یک انسان نباید به عنوان ابزاری برای یک هدف به کار رود، بلکه باید به خودی خود به عنوان یک هدف در نظر گرفته شود). آنها استدلال میکنند که یک فرد ممکن است به خاطر پدر و مادر یا دیگر افراد به وجود آید، اما غیرممکن است که یک نفر را به خاطر خود او به دنیا آورد، و در نتیجه، با استفاده از نصیحت کانت، نباید افراد جدید ایجاد کنیم. کابررا معتقد است که تولیدمثل مثال کاملی از دخالت است زیرا فرد متولد شده هیچ فرصتی برای دفاع از خود و جلوگیری از این عمل ندارد.
بچه دار نشوید در غیر اینصورت انسانی دیگر را در برابر رفتن به بهشت وجهنم قرار خواهید داد. با به دنیا نیامدن امکان جهنمی نشدن انسان صد در صد است. نبودن یعنی درد نکشیدن ومجازات نشدن که برتری دارد از بهشتی شدن و پاداش گرفتن…. خودتان را نگاه کنید معمولا کودکانتان بیشتر و بهتر از شما نخواهند شد.
سلام
به نظرم مسبب تمام مشکلات و رنج ها و سختی ها و گرفتاری هایمان پدر و مادر هستند
اکثر به خاطر ترس از تنهایی و جبران ناکامی هایشان دست به بچه دار شدند می زنند
مرگ هراسی دارید؟
ترس از مرگ یکی از بازی های ذهن است.
«در احوال ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی انگلیسی قرن بیستم، آمده است که او وقتی در جنگ جهانی اول در ارتش اتریش سرباز توپخانه بود، بدون آن که به او دستور داده باشند، به خط مقدم نبرد رفته بود.در علت این کار برای خواهرش می نویسد که می خواستم ببینم کسی که در خط مقدم جبهه می جنگد و ممکن است لحظاتی دیگرزنده نباشد، چه نوع مواجهه ای با مرگ دارد. به او مدال لیاقت دادند اما برای او که مهم نبود. چرا که فیلسوف بود، نمی خواست که جنگجو باشد،می خواست تجربه مواجهه ی با مرگ یا اموری از این دست را از سر بگذراند.»
ما آینه های مختلفی برای خودشناسی داریم. می توانیم با تأمل کردن دراحوال خویشتن و در طبیعت،خود را بهتر بشناسیم. اما یکی از این آینه ها، که شاید ما کمتر به آن از این حیث اندیشیده باشیم، مقوله ی مرگ است. مرگ آیینه ای است برای خود شناسی. بسته به نسبتی که شخص با این پدیده ی محتوم برقرار می کند و درباره ی آن می اندیشد خود را بهتر می شناسد.»
ترس از مرگ یکی از بازی ها و عادات ذهنی است که باید از آن رهایی پیدا کرد.
مرگ پایان راه و نیستی نیست.
مرگ سرآغاز زندگی جدید است.
مرگ میتونه سرآغاز یه زندگی ابدی نکبت بار سراسر رنج و عذاب باشه(جهنم ابدی)
به این فکر کنید انسانی رو وارد دنیا میکنید و در معرض آزمایش و امتحان الهی قرار میدید و بجز تحمل ضجر و سختی های دنیا ممکنه یه زندگی جهنمی ابدی رو پس از مرگ تجربه کنه
آیا حاضرید چنین ریسکی رو در قبال فرزندتون که مطمئنا خیر و صلاحش رو میخواید انجام بدید؟
یه جوری میگی انگار چند بار مردی
شما بعنوان productیک عمل غیر عقلانی ، ایا می توانید منشاء نگاه عقلانی باشید. خودتون طبق نظر عجیب خودتون غیر عقلانی به دنیا امدید
در همین مورد از ایشون یک مقاله خوب هست در
https://aeon.co/essays/having-children-is-not-life-affirming-its-immoral
من هم ترجمه دست و پا شکستهای ازش کردهام
http://mzolfagharid.com/blog/%d8%a8%da%86%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82%db%8c-%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84/
من کاملا با دیدگاه بناتار موافقم ولی تصور میکنم دلایل بناتار چندان قوی نیست . حال من ادعای بناتار را تقویت میکنم .
_” مسئله اساسی ” این نیست که در شرایط فعلی جهان رنج بر لذت غالب است . مسئله اینست که اساسا شادی معنوی ممتنع است . به تعبیر دیگر معناداری جهان ممتنع است . اگر شادی را صرفا ارضاء نیازهای فیزیولوژیک بدانیم ، حکم به امکان شادی ممکن است . ولی اگر فقط حیوانات و حیوانات انسان نما را در نظر نگیریم ، در آن صورت شادی معنوی ( معناداری جهان ) ممتنع است . این کامنت مجال تفصیل ندارد ، ولی شاید در اینده ای نه چندان دور ، ادعای خودم را شرح خواهم داد .
اگر زندگی اینقدر بد هست ! چرا ایشون خودکشی نمیکنند؟!
هزار دلیل برای خودکشی نکردن وجود دارد.
(مثل ترس از رنج دادنِ بیهوده به اعضای خوانواده) ..
ولی این دلایل هیچ کدام “اصل مدعا” را رد نمیکند ..
آقای پارسا .لطفا از بین هزاردلیل برای خودکشی نکردن فقط 10 دلیل دیگر را بگویید،البته غیراز (مثل ترس ازرنج دادن بیهوده به خانواده)،که این دلیل را همه آقایان تکرار کردند!
آقای پارسا .لطفا از بین هزاردلیل برای خودکشی نکردن فقط 10 دلیل دیگر را بگویید،البته غیراز (مثل ترس ازرنج دادن بیهوده به خانواده)،که این دلیل را همه آقایان تکرار کردند!
غریزه و رانه ی ناخودآگاهانه ی “صیانت از نفس”..
کافیست یا نه مورد دیگر را هم بشمارم؟؟ 😀
غریزه و رانه ی ناخودآگاهانه “صیانت از نفس”. همان تنازع برای بقا است.(جهت ادامه نسل)
این که با زایش ستیزی در تناقض است؟!
آرتور شوپنهاور: انسان، لقاحش يك اشتباه، تولدش يك رنج و زندگياش سراسر رنج است.
انسان دائماً بين لذت و اندوه در نوسان است، اما ميزان شدت اندوه زندگي بالاتر است و انسان تماماً به اميد بدست آوردن لذت روز را به شب ميرساند بي آنكه به آن دست پيدا كند. اساس زندگي نامفهوم است. از آنجايي كه معنايي براي زندگي كردن يافت نميشود. اين كه انسان خود معنا ساز زندگي خود است و ميتواند با انجام كارها اهداف بسازد دردي از بي مفهومي اساسي كل زندگي دوا نميكند.
اصلاً فرزندآوري دقيقاً به همبن معنا است كه انسان به دنبال ميل به جاودانگي خود توليد مثل ميكند همانطور كه شوپنهاور در كتاب در باب حكمت زندگي ميگويد.
از بابي ديگر فرزند آوري غلط است چرا كه بدون دخالت فرزند در اين تصميم، والدين تصميم ميگيرند صرفاً به دلايل ذكر شده و نه يك غايت درخور. و در نهايت يك عمر زندگي بي غايت و پر از رنج را به فرزند هديه ميدهند.
جناب امیر ، نه تنها بناتار بلکه خیلی ها انتحار نمیکنند چون رشته ای ( علتی ) آنها را به زندگی وصل میکند ، مثلا :
– اینکه وابستگان ناراحت خواهند شد و رنج عاطفی زیادی را متحمل خواهند شد .
– و دیگر اینکه شاید بناتار مسئولیت و وظیفه اخلاقی خودش را اشاعه اندیشه ” زایش ستیزی ” میداند . بودا نیز زندگی را رنج میدانست ولی عمرش را صرف اشاعه نجات مردم ( به روش خودش ) کرد .
مضاف بر همه اینها ، اصل حرف بناتار انتحار نیست ، بلکه اینست که کسی بچه تولید نکند . کسی حق دارد بچه تولید کند که بتواند به این پرسش پاسخ دهد که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه ؟ بقول خیام :
گر آمدنم بخود بدی نامدمی
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی
به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
به نظر بنده زایش ستیزی امری عقلانی و اخلاقی نیست .همانگونه که تولید مثل بیش از اندازه ،عقلانی و اخلاقی نیست.
اگرانسان جزیی از طبیعت و جهان است با زایش ستیزی در واقع تعادل را بر هم می زند.
جالب است که در بین موجودات دیگر غیرازانسان زایش ستیزی وجود ندارد ولی ما انسانها که خود را عاقل می دانیم از آنجاییکه خودخواهی در وجودمان بیشترازسایر موجودات است خود رامحق می دانیم که در هر اموری که خالق هستی به طور طبیعی قرارداده است ،دخالت و مخالفت کنیم.
اعتدال در هر اموری عقلانی و اخلاقی است.
دوست عزیز نهایت خودخواهی، فرزندآوری آنهم بیشعورانه وابلهانه برای رفع نیاز جنسی است!!!
عالیجناب مستطاب حلاج
1-لطفا کتاب بی شعوری خاویر کرمنت را باز خوانی بفرمایید.
2-جنابعالی با مغالطه شخصی همه را بی شعور و ابله می خوانید و هیچ برهان و استدلال منطقی ندارید.
3-متاسفانه بنده به دلیل مشکل پزشکی که دارم نمی توانم فرزنددارشوم ولی خودم را محق نمی دانم که نسخه برای کل بشریت بپیچم.
4-منظور من ارضا غرایز شهوانی و حیوانی نبود ،بلکه منظورم این است که ما مجاز نیستم به اسم انسان برای انسانهای دیگر تصمیم بگیریم.چرا که هر کسی دارای عقل واندیشه است و در حد سعه وجودی خود تشخیص سره از ناسره را می دهد،،اوج خودخواهی ما انسانها در این است که حتی اگر حیوان خانگی داشته باشیم باز هم به دلیل خودخواهی وخودبرتربینی، حیوان بیچاره را عقیم می کنیم که به نوعی تنهایی خود را با آن موجود بیچاره پر کنیم.واین نهایت ظلم به آن حیوان است از نظر اخلاقی!!
5-در مورد قرآن کریم سخن گفتید،که در قرآن همه به عقل و تعقل دعوت می شوند ،بله کاملا درست است .در جای جای قرآن افلاتعقلون،افلاتدبرون قرار دارد.ولی در همین قرآن کریم از موجوداتی به نام حمار سخن گفته شده است که به ظاهر انسان ولی در باطن حمارهستند که فقط کتاب بر دوش دارند،واز محتوای آن کتابها هیچ بهره ایی نبرده اند.
6- در پایان توصیه دوستانه : حتما خود را به یک روانپزشک یا روانشناس نشان دهید چرا که ممکن است خدای ناکرده به سرنوشت هدایت” بزرگ” دچار شوید.البته بنده هیچ وقت کسی را که خودکشی می کند را نه تنها بزرگ نمی دانم، بلکه آنقدر آن شخص را ضعیف و ناتوان میدانم ،که به جای مقابله وحل مشکلات خود به خودکشی احمقانه پناه می برد وحتی حاضر نیستم کتابهای پوچ و بی اهمیت آنرا بخوانم..
خانم کتایون
برای بچه دار شدن هیچ دلیل منطقی و عقلانی وجود ندارد
بلکه تمام دلایل این فساد احساسی و غریزی هستن
و صد البته که خودکشی هم مثل بچه دار شدن یک تصمیم کاملا احساسی هست
یعنی شما تعادل طبیعت را با ارزش تر از رنج و عذاب میلیون ها حتی میلیارد ها انسان میدانید؟؟
اگر فرزندتان در 15 سالگی از شما پرسید مادر یا پدر چرا مرا وارد این دنیای پر از رنج و عذلب کردید، جوابتان این است که چون خواستم تعادل طبیعت به هم نخورد؟؟
به این کار میگویند استفاده ابزاری از انسان که کاملا غیز اخلاقی است. تولد انسان برای تعادل طبیعت…
برای فرزند دار شدن دنبال بهانه های بهتر و معقولانه باشید
البته اگر همچین بهانه هایی وجود داشته باشد
با درود به دوستان
بنظر من غالب کسانی که در این باب قلم فرسایی می کنند آدم های افسرده و منزوی ای هستند، که توانِ حتی لذت بردن از نعمت های زندگی را ندارند… یا چه بسا می خواهند با این ژست های روشنفکرانه نامی برای خود در این دنیای فارغ از معنا دست و پا کنند…
کسی که از درون خالی از «امید» گشته و «بدبینی» در تمام وجودش رسوخ کرده، باید هم از زایش ستیزی! دفاع کند. من مانده ام چرا مانند بزرگانی چون هدایت دست به خودکشی نمی زنند، تا حداقل آدم در صداقت اینها شک نکند!
امیدوارم این دوستان از زایش دست بکشند، تا نسل منحطشان منقرض شود، چرا که آدمی و اساسا هر موجود جانداری با امید زنده بوده و زنده خواهد ماند.
جناب بی نام
شاید این آدم های منحط، توانِ لذت بردن از نعمت های زندگی را دارند اما وقتی رنج هایِ دیگران را می بینند لذتهای زندگی برایشان بی اهمیت می شود و شیرینی های زیستن به کامشان تلخ و با شاعر هم کلام می شوند که گفت:
من از بی نوایی نِیَم روی زرد
غمِ بی نوایان رخم زرد کرد.
و چون نگین انگشتری ندارند که با آن تمام گرسنگان جهان را سیر کنند و جادو هم نمی توانند بکنند که به رنج های بشریت پایان دهند
از خود می پرسند آیا همه شادی ها و شادکامی های دنیا می تواند بهایِ رنجِ مصیبت بارِ یک لحظه یِ انسانی را بپردازد؟
آیا همیشه انسان هایی نبوده و نیستند که به فریادی جگرخراش گفته و می گویند ای کاش نمی بودم و چنان رنجی نمی دیدم؟ چطور شما در مقابلِ این افراد دم از زندگی و لذت، امید و خوش بینی می زنید؟ امید و خوش بینی نسبت به چی؟ به کی؟
احسنت! متاسفانه همیشه عده ای هستند که فورا انگ افسردگی و دیوانگی و …. به دیگران بزنند ؛ صرفا بخاطر اینکه این دیگران همرنگ جماعت نیستند! قضیه فقط یک زجر و رنج ساده نیست! وقتی به چشم خود بی عدالتی ها و ظلم هایی را که به دیگران میشود میبینی و احساس همدردی میکنی ، طبیعتا نمیتوانی به لذت های خودت بچسبی و بگویی گور بابای دیگران! و میدانیم که این دنیا حتی برای ثانیه ای دست از ظلم و تعدی برنمیدارد! انسانهای قوی به ضعیف زور میگویند و لذت های بیشتری را تصاحب میکنند! برای بدست آوردن خانم خوشگل ، ماشین آخرین مدل ، آپارتمان و ویلا و…. باید (در اکثر موارد موجود) حق دیگران را ضایع بکنی
دوست عزیز اولا:همین امیدی که شما ازآن سخن بمیان می آورید یا انسان برای خودش آنرمیتراشد یادیگران برایش میتراشند عین هدفهای ابلهانه وبیشعورانه!
افسوس که هدایت بزرگ خودکشی کرد واز نظرات بی نظیرش بشریت رابی نصیب گذاشت.
ثانیا:بنظرمن این مسئله خودکشی خواهی برای دیگران ناجوانمردانه وغیرعقلانی است چراکه تصمیم گیری برای ادامه زندگیجز حقوق اولیه هرانسان است.
دوست عزیز بی نام
من هم مثل شما گاها درگیر چنین افکاری می شوم اما همیشه در پس ذهنم این را از خودم می پرسم که «از کجا می دانی؟ بنا به چه استدلالی چنین فکری با خود می کنی؟»
آنچه که گفتید صرفا بیان احساسات شما بود نسبت به بناتار و امثالهم اما هیچ استدلالی به نفع مدعای خود نداشتید. اما اگر نامستدل حرف می زنید، قبول می کنید که مخاطب شما هم مانند خود شما نامستدل و احساساسی پاسخ دهد؟ مثلا قبول می کنید که مخالف شما اینطور بگوید که:
«آقا! اینها یی که در آرزوی فرزند آوری هستند یه مشت علاف بی هدف الکی خوش اند که چون نمی دونن با بقیه ی عمرشون چی کار کنن یه بچه به دنیا می آرن که مثلا زندگی شون یه ذره هدف دار بشه. اصلاً من نمی فهمم اونایی که می گن بچه آوردن خوبه چرا تا اونجایی(یعنی تا اون تعدادی) که بدن یک خانم اجازه می ده بچه دار نمی شن؟ با به دنیا نیاوردن بچه آیا به خودشون و به اون بچه های نازاده ظلم نمی کنن؟–که اونا را از این «امید» زیبا محروم می کنند؟. امیدوارم این دوستان اینقد بزان که آرتروز بگیرن!»
ضمنا اگر کمی به واژه ی «زایش ستیزی» دقت کنید خواهید دید که این دیدگاه الزاما مستلزم خود کشی نیست زیرا که این دیدگاه نهی از «زایش» می کند و نه نهی از «زندگی» ای که زاده شده است– و منطقاً امر و نهی عطف به مستقبل اند بدین معنا که من منطقاً نمی توانم نهی از زایش خودم (که در گذشته رخ داده است) بکنم!!
به نظر من بیشتر دوستان با این مسئله احساسی برخورد می کنند ،چه زایش ستیزان وچه موافق فرزندآوری.
باید تمام جنبه های فلسفی ،روانشناختی و جامعه شناسی را با هم نظر گرفت.چرا که اتفاقا بعضی از کشورها در دهه های اخیر مخالف تولید مثل بودند وبا ترویج آن ، با رشد منفی جامعه مواجه شدند که خود مسئله و معضل بزرگی برای جوامع محسوب می شود.
باید هدف اصلی زایش ستیزان را پرسید..واقعا صرف نظر از جنبه های احساسی نظیر رنج و مرگ فرزند که بسیار برای پدر و مادر دردناک است .چه دلیل علمی و موجه وجود دارد که تولید مثل کنترل شود؟
آیا هدف کمک به بشریت است یا نابودی بشریت؟!
حمیدجان اگربراساس قرآن حرف بزنیم هیچ آیه ای بصورت دستوری درقرآن برای فرزندآوری وجودندارد وهمه قرآن پراز کلمه تعقلون ویعلمون است یعنی بیشترازحج کلمه عقل آمده ولی مابدون تعقل تولیدمثل میکنیم به نفع همه انسانهاست که تاریخ بشریت پایان یابد چراکه زمین توان ادامه زندگی برای بشررانداردوکلا تمامی مکاتب اقتصادی وفلسفی وروشنفکری وسیاسی شکست خورده اند وزندگی بردگان 1 درصدی و بردگان 99درصدی تهوع آورمینماید زندگی درلجنزاراین دنیای ناکجاآباد سرتاسربیعدالتی وپوچی وناجوانمردی برای نسل های آینده بی معنی است.اگردیندارباشیم وبه دنیای دیگروبهترایمان داشته باشیم بازپایان این مرحله وورود به مرحله اعجاب انگیز جدید به نفعمان خواهدبود یعنی پایان زندگی درقفس تن…
البته هر شخصی اخیار زندگی خود را در مورد فرزند آوری یا تولد ستیزی دارد تا آنجایی که در کار دیگران دخالتی نکند و باعث رنج و عذاب دیگران نشود.
ولی ر اینجا به یک مشکل بر میخوریم. گفتیم تا آنجایی که در کار دیگران دخالت نکنیم و باعث رنج و عذابشان نشویم. آیا با فرزند آوری در کار آن فرزند دخالت نکردیم؟؟ چون آن فرزند فرصت دفاع و جلوگیری از این عمل را نداشت. و آیا باعث رنج و عذاب او نخواهیم شد؟؟
و فرمودید که : کشورها در دهه های اخیر مخالف تولید مثل بودند وبا ترویج آن ، با رشد منفی جامعه مواجه شدند که خود مسئله و معضل بزرگی برای جوامع محسوب می شود.
اگر برای جلو گیری از رشد منفی جامعه و معضل های دیگر جامعه دست به فرزند آوری کنیم ، استفاده ابزاری از انسان است. علت فرزند آوری باید به نفع آن فرزند باشد نه برای جلوگیری از معضلات جامعه. استفاده ابزاری از انسان کار بسیار غیر اخلاقی است و هر گز در جواب کودکی از والدین خود علت بدنیا آمدنش را جویا میشود، نمیتوان گفت فرزند دلبندم ما تو را به دنیا آوردیم تا از رشد منفی جامعه و معضلات اجتماعی جلوگیری کنیم.
دنبال بهانه های معقولانه و بهتری برای فرزندآوری باشیم.
البته اگر چنین بهانه هایی وجود داشته باشند…
سر اختلاف موافقین فرزنداوری و مخالفین فرزند اوری دو چیز است : یکی باورها ( ساحت شناختی ) و یکی احساسات ( ساحت وجودی / روانشناختی ) ، و بین این دو ساحت انچه مهم تر است ساحت وجودی است . مهم ترین مسئله در ساحت وجودی ” لذت ” است ، منتها لذت عرض عریضی دارد .
– لذات فیزیولوژیک مثل خواب و خوراک و غریزه جنسی و امثال ذلک .
– لذات روانی ای مثل شهرت و قدرت و غیره .
– و لذات رونشناختی متعالی ، که جوهر آن معنویت طلبی ، محبت ، وحدت ، یگانگی ، و امثال ذلک است .
– به زعم من لذت سوم برای کسانی که سنخ روانشناختی اشان سنخ معنویت طلب است تقریبا ممتنع است . اینکه میگویم تقریبا به این دلیل است که بین ساحت باور و ساحت احساسات رابطه ای نعاملی برقرار است . مثلا یک ادم معنوی اگر به موجودی به نام خدا باور داشته باشد ، کمابیش میتواند معنایی برای زندگی قائل شود ( که البته آنهم اما و اگر ، و بگیر و نگیر دارد ) .
– ادعای من ابطالپذیر است . ادعای من اینست که انسان معنوی خواستار وحدت است ، خواستار وانهی منیت ( فردیت ) ، و ذوب شدن و فنای در یک معنا ( یا موجود ) متعالی است . من اساسا چنین چیزی را ممتنع میدانم . منتقد من باید بتواند نشان دهد که موجودی ( یا معنایی ) وجود دارد که میتوان فردیت و منیت را در پای آن موجود ( معنا ) وانهاد .
– مثلا مذهبی ها میتوانند بگوید این موجود خداست .
– مردم دوستان میتوانند بگوید این معنا ، کمک به مردم و رنجدیدگان است .
– و قس علیهذا …..
– تمامی این موارد و نظا ئر ان باطل است و قابلیت ایجاد حس ( لذت ) وحدت و یگانگی را ندارد . خیلی خیلی ساده ( و نادقیق ) اگر بخواهم بگویم : درد انسان “عشق ” است و معشوق ناموجود ( و بلکه ممتنع ) است .
– انچه گفته شد شرح مشروحی میطلبد ولی ظرفیت یک کامنت بیش از این نیست
راستش دوستان این بحث البته تازگی ندارد در تاریخ فلسفه غرب دقیقاً بعد از سقرا و به تبع از آرای سقراط دو شاخه به وجود میاد که یکی در حوزه نظریه (افلاطون و..) و دیگری در حوزه عملی که مورد بحث بنده است بوجود میاد گروهها و نحله های عملی همچون رواقیون ،کلبیون و …از این دست بودند گروههایی که در اون وقت به این مسائل می پرداختند لکن این مباحث در فلسفه اگزیستانسیالیزم دوباره در ساحت وجودی و هستی شناختی انسان سر در می آورند.اینکه اگزستانسیالیست هاریشه های فکریشان به سقراط بر می گردد بر همین اساس است.هگل هم در پدیدارشناسی روح بحث مهمی در ادامه مطلب خدایگان و بنده دارد که دوره تکمیل تاریخ بشری را به رواقیون طلبی،شکاکیت و آگاهی غمبار یا اندوهناک و نهایتاً عقل گرایی که آثار رنج و اندوه را برپیشانی همچنان خواهد داشت تقسیم بندی می کند.می خواستم این را بگویم که این مباحث یک ریشه تارخی فلسفی دارد و مفاهیم متعددی هم در این حوزه تولید شده است لکن من معتقدم که این مباحث به ساحت وجودی و روانشناختی افراد به صورت ویژه و خصوصی بر می گردد.آنچه که واضح است زندگی سراسر رنج است و مرگ با تولد انسان زاده می شود و مطمئنم که دلهره ناشی از آن همیشه با انسان است.از این حرفام این جوری برداشت می شود که من هم باید یک زایش ستیز باشم لکن جدا من فعلاً به شکلی اندوهبار معتقدم که زندگی ارزش زیستن دارد کسی چه میداند شاید در پنجاه سالگی این سخن برایم وحشت آور باشد اما فعلا با همه دردها و آلام و رنجهایم با توجه به روحیه جنگندگی و مبارزه طلبیم برای زندگی ارزش قائلم البته فعلاً…
مرتبط با موضوع:
نظریه نسل برتر نظریه ای درباره فرزنداوری
mastertheory.blogfa.com/
دوستان من سئوالی دارم وآن اینست که آیاتولیدمثل توجیه عقلانی ومنطقی واخلاقی دارد؟پاسخ اینست که به هیچ وجه!!انگیزهای انسان برای تولید مثل بررسی شده واین انگیزه ها،مادی، خودخواهانه ابلهانه وبقدری بچه گانه است که هیچ جای دفاع ندارد مثلا انگیزه فرزندآوری مشغولیت، رسیدن والدین به آمال دست نیافته شان یاتحویل انسانهای دانشمند وخوب به جامعه!!!است.کسی نیست ازوالدین بپرسد این مسئولیت خطیرپدرمادرشدن را چه کسی به شما داده است؟؟مثلا مادربزرگ بیسواد خانواده میگوید درخت بایدمیوه داشته باشد!!!!!!جامعه فعلی نه دانشمند میخواهد نه نابغه ونه به اصظلاح خادم به مردم.تمامی به اصطلاح دانشمندان ونابغه ها که هیچ ارمغانی جزبدبختی وتخریب برای انسانیت نداشته اند ،همیشه درخدمت برده داران 1درصدی وبهره کشی از 99درصدبرده بوده اند.بنظرمن بیداری وآگاهی نیازاصلی جامعه بشری است تا این بازی ابلهانه برده داری تمام شود ودراین مسیراولین نشانه آگاهی زیرسئوال رفتن هدف اززندگی ناعادلانه وبه تبع آن زیرسئوال رفتن تولید برده های جدید است.بردگان باید بجای افزایش تعدادشان آگاهیشان را افزایش دهند…
باسلام به همه
یکی از دلایل پوچ و نادرستی که خیلی از زوج ها برای بچه دار شدن دارند، بحث پرستیده شدن و اطاعت شدن است. از قدیم میگویند “بچه آوردم که عصای دستم باشد!” این طرز فکر نادرست، . دوست دارند که فرزندانشان تمامی نیاز هایشان را برطرف کنند و کاملا مطیعشان باشند، که به نظرم نوعی بردگی و خودخواهی محض است.
البته باید گفت که همین طرز فکر، از غریزه آدمی بر میآید که دوست دارد اطاعت شود. انسان ذاتاً دوست دارد ذاتا اطاعت شود و این موضوع شاید برای دیگر موجودات درست باشد، به عنوان مثال ما موجوداتی را اسیر خود میکنیم که مطیع ما باشد. مثل طوطی. چرا گرگ را اسیر خود نمیکنیم؟ زیرا که گرگ هرگز مطیع آدمی نیست.
اما برای فرزند خویش به هیچ وجه صحیح نیست چون فرزندت هیچ وظیفه ای ندارد تا تمامی خواسته هایت را برآورده کند.
غلو کردن و تحریف .
یکی از دلایل نگاه مطرح شده در این صفحه هم پذیرش کورکورانه مطالب کتاب های چاپ شیک و پیک ست. عقل هم خوب چیزیه. اگر یک فیلسوف مریض همجنس باز گفت حیات عقلانی نیست بایست خودکشی بکنیم؟ سطح نگاه مطرح شده همان سطح گفتگوهای دانشگاهی کافی شاپی بمنظور جلب توجه دخترهای دانشگاست.
نظریه بناتار فقط در حد یک نظریه است .انطباق با جهان واقعی ندارد!!
انطباقش را من و شما به وجود میآوریم،
اگر بخواهیم…
خود جهان با قوانین طبیعی جهان ، نظیر (زلزله -سیل -بیماری و…) انطباق را به وجود می آورد.نیازی به دخالت من و شما نیست.
به اندازه کافی ما انسانها در دستکاری قوانین طبیعت نظیر “تغییر اکوسیستم” دخالت کردیم کافی است!
سلام
من به این وضعیت بدون اینکه مطالعه ای داشته باشم اعتقاد راسخ داشتم به این که ما چه حقی داریم که کسی رو که ممکنه خودش راضی نباشه وارد این دنیا کنیم که در اکثر موارد دلیلش پاسخ به نیازهای فطری خودمون از جمله حس حب نفس هستش و این به نظر من دلیل قانع کننده ای نیست.تا این که طی ی سری مطالعات فهمیدم از این دیدگاه در قالب ی مکتب فلسفی حمایت هم شده.بنده تمام تلاشم رو برای جامه عمل پوشاندن به این طرز تفکر خواهم کرد چون منی که بی صبرانه انتظار و آرزوی پایان این دنیایی که بنطرم ارزش زندگی کردن رو نداره رو دارم و از طرفی مخالف خودکشی هستم غیر عاقلانه س اگه موجبات ورود ی شخص دیگرو ب این دنیای پوچ فراهم کنم.امیدوام این تفکر در وجود همه ریشه بدواند که این زندگی انقدر ننگین هست که ارزش تجربه کردن رو نداشته باشه پس مرگ بر زندگی و درود بر مرگ
من واقعا از این آدم خوشم میاد و قبل ز اینکه بشناسمش مثل اون فکر میکردم و در جهت پیداکردن موضوعی که بهش معتقدم سرچ کردم و این ادم رو پیدا کردم.
بیایید فکر کنیم ما انسانها آفت کره خاکی هستیم
یا نسلی تبعیدی که نفرین و تنبیهمون همین درد و رنجی که از ابتدای خلقت میکشیم
انسان دشمن طبیعی نداره تا قرن هیجدهم به صورت مشخص از بیماریهای مهلک جسمی میمرد و رنج میکشید الان به صور مشخص ار بیماریهای روانی
به نظرم خوبیهای حیات در برابر عمق درد و رنجی که تحمل میکنیم اصلا قابل مقایسه نیست و نمیتونه تعادل برقرار کنه زندگی کردن هرکز به اندازه کافی خوب نبود از ایتدای خلفت. البته مهمه که کافی رو چی تعبیر کنیم . فکر میکنم بر اساس میزان و حجم زجری که در دوره های مختلف زندگی باید تحمل کنیم انتظاراتمون و تعریفمون از کافی رو دوباره و دوباره برای خودمون تعریف میکینم . مقایسه کنید تعریف کافی برای منی که در جهنمی به نام خاور میانه زندگی میکنم با کسی که در اسکاندیناوی زندکی میکنه و یم سیلیبیریتی و … گونه های باهوش ترمون سعی کردیم کاری کنیم که کمتر رنج بکشیم ولی در نهایت دچار افسرگی و یگنواختی شدیم . از هر طرف نگاه کنیم زندگی و حیوات یک نفرین بزرگ است انسان به دلیل هوش و نوع آناتومیش درد بشتری رو تحمل میکنه بنابراین به دلیل همون هوش باید جایی به تداوم این نفرین و زجری که تولید میکنیم خاتمه بدیم شاید اون روز قیام معلول علیه علت خودش باشه …
عالی بود و کاملاً موافقم
سرکارخانم ساناز
اگر کشورهای اسکاندیناوی بهشت برین است،چراآمارخودکشی درآن کشورها این قدر بالاست!
ازقرن 18به بعد چون انسان ازخداباوری به سمت خداناباوری رفت،معنای زندگی برایش پوچ شد.
هیچ چیز در این جهان نفرین نشده است،این ماانسانهاهستیم که بارفتارناشایست خود جهان را تبدیل کرده ایم به جهان نفرین شده.
من خداناباور هستم و ترجیح می دم خودم رومثل شما خداباورهای خودحق پندار گول نزنم. زندگیم رو هم دارم میکنم،با توجه به اینکه به آنتی ناتالیسم معتقدم
مهران عزیز٬ اگر همهی انسانهای بیدین از شدت افسردگی خودکشی کنند و تمام انسانهای دیندار٬ همهی عمر را در امیدواری و ابتهاج بگذرانند باز هم دلیل بر حقانیت دینداران نیست. میدانید چرا؟
سرکارخانم فروزان
بستگي دارد تلقی شما ازدین وخداباوری چه باشد.اگر دین وخداباوری درجان و روح شما منطقی و عاقلانه نفوذکرده باشد,دیگردچارافسردگی وخودکشی نمیشوید.
لطفا به آمارخودکشی در جوامع پيشرفته خداناباور مراجعه بفرمایید.انسان خداباوردینی ویا خداباورغیردینی جهان را پوچ وعبث نمیداند.
جناب مهران،
آیا امکان دارد مرجع دقیق این آمار «خودکشی» ها را ذکر کنید؟ مرجعی که ،در ضمن، تصریح کند که فرد منتحر به دلیل «خداناباوری» اقدام به خودکشی کرده است و نه مثلا به دلایل مالی یا عاطفی و یا بیماری لا علاج (اوتانازی)؟
دوست عزیز، در عصر حاضر، بیتوجهی به مقولهی دین و به تبع آن خدا و رسیدن به پوچی و بیمعنایی از روی لجاجت و نادیده گرفتن واقعیتی غیرقابل انکار به نام خدا و دین نیست. انسانهای این روزگار با کولهباری سنگین از تجربیات باورهای متافیزیکی سنتی طرفند که در آزمون زندگی و تجربهی زیستهی آنها یا بسیار کم به کارشان آمده و یا اصلآ به کارشان نیامده و یا در جاهایی اتفاقآ دردی که دوا نکردهاند هیچ؛ بلکه نمک پاش زخم آنها هم شدهاند. (فکر نمیکنم نیاز به مثال زدن باشد).
به صرف اینکه انسانهای دیندار، هستی را پوچ و عبث نمیبینند، دلیل بر حقانیت باورهای آنها نیست: چونکه ممکن است بنیان تمام باورهای آنان بر روی توهمات و تصورات بیهوده و تخیلاتشان بنا شده باشد. در هندوستان با پرستش گاو و… دقیقآ به همین فاکتور(امید) میرسند، آیا این دلیل
بر حقانیت گاوپرستی آنهاست!؟
حتی خداباور غیردینی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ چرا که آنها هم در بیشتر موارد خدا را مآمنی برای گریز از پوچی و بیمعنایی قرار دادهاند تا از اضطراب و وحشت تنهایی خویش در جهانی تا این حد سرد و تاریک بکاهند. منظورم این است که رویکرد آنها به مقولهی خدا از روی ایمانی خالص و یافتن حقیقتی خدشهناپذیر نیست، بلکه ریشه در موقعیت اگزیستانسیل آنها در اینجا دارد.
در هر صورت ما در حال گقتگو و تبادل نظریم و خوشحال میشوم نظرات شما و دیگر دوستان را هم در این مورد بدانم. سپاس
توجیهاتی برای به دنیا آوردن فرزند:
1- سرگرمی و شیرینی زندگی پدر و مادر
2- عصای دست پیری پدر و مادر
3- استحکام پیوند ازدواج و جلوگیری از طلاق پدر و مادر
4- پرکردن تنهایی پدر و مادر
5- لذت هم آغوشی پدر و مادر
6- رساندن فرزند به آرزوهای دست نیافته پدر و مادر
7- جلوگیری از حرف مردم درمورد کور بودن اجاق پدر و مادر
8- نیروی کار خانه و کمک خرج خانواده
9- درخواست خانواده زن و شوهر برای داشتن نوه
10- پیروی از تعالیم دینی یا رسم و رسومات
11- بقای نسل خاندان یا نسل انسان
12- فرزند دوم برای تنها نبودن فرزند اول
همه این دلایل به نفع پدر و مادر است
آیا می توانید یک دلیل نام ببرید که به نفع خود فرزند باشد؟
آیا به دنیا آوردن فرزند نشانه خودخواهی پدر و مادر نیست؟
این ها رو شما به پدر و مادر نسبت دادید.خودتان چند تا گزاره کنار هم می چینید و خودتون از آن نتیجه مطلوب خودتان رات بیرون می کشید. نتیجه از گزاره های ابتدایی شما در نمی اید.
اگر نگرانی شما خودخواهی است جامعه ای که فلسفه و pseudo-science شبه-علم را با تهاجم نظامی به بشریت تحمیل کرد و با دانشگاه ان را توجیه نمود خود خواه نیست بلکه نسل کشی می کند.
First things first.
اول نگران نسل کشی های جامعه نو باشید المان فرانسه انگلیس امریکا روسیه کشورهای مدرن صدها جنگ به راه انداخته اند و میلیون ها انسان کشته اند. خودخواهی بد است اما نسل کشی بدتر. فکری که به شما القا شده فکر نسل کش است. اول جان ها حفظ کنیم بعد سراغ احساسات برویم.
سلام من یک جوان 18 ساله هستم که از همون اول قبل از اینکه با فلسفه زایش ستیزی آشنا بشم با دیدن واقعیت ها و حقیقت های تلخ دنیا به این نتیجه رسیدم که انسانها بدترین گونه روی کره زمین هستند و اگر همین طور نسل انسان ها افزایش پیدا کند کره زمین هر چه سریعتر نابود خواهد شد البته فکر میکنم که دیگر برای جلوگیری از این اتفاق دیر شده باشد اما انسانها میتوانند با همکاری یکدیگر و جلوگیری از تولید مثلشان هم در حق خودشان هم در حق تمامی گونه های دیگر و هم در حق کره زمین و محیط زیست لطفی بکنند و نابودی کره زمین را تا حد ممکن به تاخیر بیندازند دلیل بروز تمامی این مشکلات در خودآگاهی بیش از حد انسان هاست گونه انسان تنها گونه ای است که میتواند با فکر کردن به مرگش از آن بترسد گونه انسان تنها میتواند با محدود کردن خودآگاهیش به زندگی ادامه بدهد حیوانات تنها درد های فیزیکی رو احساس میکنند اما انسان ها به خاطر خودآگاهی ای که دارند انواعی از درد های روحی وروانی و عاطفی رو احساس خواهند کرد حتی بودا نیچه و شوپنهاور هم زندگی را پوچ و بیمعنی و پر از درد و رنج میدانستند بنابراین چه از لحاظ زیستمحیطی و چه از لحاظ عقلانی و منطقی خودداری از تولیدمثل در انسانها انتخابی است که به نفع همه است هم به نفع انسانها هم به نفع دیگر گونه ها و هم به نفع محیط زیست انسانها به دلیل داشتن خودآگاهی با تمامی گونه های دیگر متفاوت اند و در مقایسه با اونها به نظر بیگانه غیرعادی و غیرطبیعی هستند مثل این میماند که ما انسانها بیگانه هایی باشیم که از فضا آمده اند حتی یک جنبش موافق با فلسفه زایش ستیزی وجود دارد به نام جنبش اختیاری انقراض انسان که در آن با اختیار خود از تولیدمثل خودشان جلوگیری میکنند تا از محیط زیست و دیگر ارگانیسم ها محافظت کنند بیایید با کمک یکدیگر روزی چنین جنبشی را در کشور بزرگمان ایجاد کنیم تا از با جلوگیری از تولیدمثل از درد و رنجها و بدبختی های نسل آینده جلوگیری کنیم همان که متفکر بزرگ نیچه میگوید خواستنیترین و بهترین چیز مطلقاً از دسترسِ شما خارج است: زاده نشدن، نبودن، هیچ بودن. اما در درجهٔ دوم بهترین و خواستنیترین چیز همانا… هر چه زودتر مُردن است.
سلام من شانزده سال دارم.من شدیدا موافق نظریات دیوید بناتار و جنبش اختیاری انقراض انسان ها هستم.من تقریبا یک سالی میشه که به این نتایج رسیدم و وقتی این ها رو دیدم باورم نمیشد کسانی مثل من هم وجود داشته باشند و از اینکه نظر من کاملا شبیه این فیلسوف بزرگه احساس شادمانی زیبادی میکنم تا جایی که اشک شوق میریختم چون باورم نمیشد هنوز هم انسانهایی هستند که به جای تقلید کورکورانه و اوردن دلایل سست و بی پایه و اساس،به همچین کار بزرگی فکر میکنند چرا که اشتباه در تصمیم موجب به خطر انداختن زندگی فرد دیگه میشه که میتونست وجود نداشته باشه و کسی هم گله ای نکنه که چرا این شخص رو با فلان مشخصات بدنیا نیاوردی
من خیلی دنبال جنبش یا سازمان یا هر چیز دیگه ای در این رابطه که از این نظریات منطقی دفاع کنه هستم
تو ایران فکر نکنم باشه ولی خواهشا اگر شما یا اشنایانتون یاهرکس دیگه ای از اینجور جاها خبر داره خواهشا به من اطلاعشو بده حاضرم هرکاری بکنم که حرفمو به دیگران ثابت کنم،نه از روی خودخواهی خودم بلکه برای دفاع از بچه های بی گناهی که شاید این زندگی رو دوست نداشته باشند به هزار دلیل و اونوقت پدرو مادر چه دلیل منطقی میخواد برای بچه بیاره
بنظر من حتی یک نفر هم یک نفره که این حرف ها روش تاثیر بذاره
حتی من زمانی که فکر میکردم تنهام و هیچکس با عقیده من موافق نیست(که البته واقعا هم اینجوری بود و همه سعی در قانع کردن من داشتند)باز هم تلاشم در این بود که هرطور شده مردم رو اگاه کنم چه برسه به الان که میبینم افرادی مثل من هم هستند و من تنها نیستم واقعا خوشحالم فقط من دنبال جایی ام که بتونم اونجا راحت از عقایدم دفاع کنم چون به اندازه کافی دلیل دارم ولی واقعا نمیدونم باید به کنجا مراجعه کنم خواهش میکنم اگر خبر دارید به من در همین سایت اطلاع بدین و بنظر من دیوید بناتار نه تنها بدترین فیلسوف نیست که از نظر من بهترین فیلسوفه میدونید چرا از نظر(مردم)بدترین فیلسوفه؟چون مردم یاد گرفتن بدون اندیشه و صرفا از روی تقلید،پیروی از احساساتی که قابل کنترل اند و هزاران دلیل دیگه کاری رو انجام بدن ولی همین مردم اگه کمی وقت بگذارند و به این موضوع فکر کنند به همین نتیجه میرسن
سلام من هم کاملا با نظر شما موافقم ولی متاسفانه از وجود چنین جایی خبر ندارم
منم همینطور ، مثل شمابودم وقتی این مقاله رو دیدم. و خوشحال شدم که کسآیی هستند که با من هم عقیده هستند.
سلام دوست عزیز.من هم با شما تولد ستیزان موافق هستم.من از بچگی بسیار اهل فکر بودم و ساعت ها می نشستم و درباره زندگی و معناش فکر می کردم.من خیلی از نویسنده ها و فیلسوفان و…رو می شناسم و با افکارشان آشنایی دارم.الان17سالمه و همیشه به خودم میگفتم که اگه من صاحب فرزند بشم خیلی خوب تربیتش میکنم ولی الان تصمیم گرفتم که هرگز صاحب فرزند نشم و به انقراض نسل بشر کمک کنم.میخوام در آینده با قدرت مادی و با فلسفه به گسترش این طرز فکر بسیار اخلاقی کمک کنم و این هدفیه که با وجود نهیلیست بودن من رو سرپا نگه میداره.
باهات موافقم و بنظرم اینکه بی خدایی باعث رسیدن به پوچی میشه دلیل بر غلط بودن و بی پایه و اساس بودنش نیست.ولی بازم آدم عاقل و باهوش یه جایی واسه شک کردن باقی میزاره.
من واقعا با نظر ایشون موافقم چرا پدر رو مادر ها بچه دا میشوند؟
چون میخواستند که نسلشون باقی بمونه ؟ یا اینکه می خواستند رابطشون مستحکم بشه؟ یا چون از اینکه مردم بگن چرا بچه دار نمیشید یا غیره خسته شده بودند و میخواستند به حرف مردم پایان بدند؟ یا اینکه فقط می خواستند پدر یا مادر شدنو تجربه کنند؟ یا چون دیگه کنترل قسمت زیر شکمشونو نداشتند این کارو کردند و بچه ای ناخواسته بدنیا آوردن ؟
به نظر شما این خودخواهی نیست؟
خیلی بده که بچه ها حق انتخاب ندارن حق اینکه انتخاب کنند که به این دنیا بیان یا نه ، خیلی ظلمه در حقشون ، مطمئنا اگه این حقو داشتند جمعیت جهان انگشت شمار میشد
من به اینکه زایش برای فرزند یا والدین رنج آور هست یا خیر ، وارد نمیشوم. جنبه مهم برای من در فرایند تولید مثل این هست که ما مردم جهان داریم به کمک هم چیزی را ، امانتی را ، محموله ای را به انتهای جهان میرسانیم که اسمش زندگی ، دن ان ای ، حافظه تاریخی ، ژن و …بسیاری چیزهای دیگر هست. متوجه هستید؟ به انتهای جهان. اگر جهان انتهایی داشته باشد.
منهای حق سقط جنین با بقیه تا حدودی موافقم
دوستان منم با نظریه زایش ستیزی موافقم ولی لطفا به من بگین چاره مایی که به دنیا آوردنمون چیه؟ با غم و درد و رنج این عالم ماده چکار کنیم؟ عالم ماده عالم اجتمایی زندگی کردنه ما محکوم به زندگی کردن هستیم با درد تنهایی چکار کنیم؟!!!
اولا که قطعا من ( و هر کس دیگر ) هیچگاه مراد دقیق شما از تنهایی را ، با یک کامنت نخواهد فهمید . اما به هر رو آنچه به نظرم میرسد بیان میکنم :
یک : شما تها نیستید . میلیاردها انسان دیگر ، در احساس ” تنهایی ” ، و شکوه ( شکایت ) از به دنیا امدن ، با شما شریکند . سالانه یک میلیون خودکشی موفق در کل جهان وقوع پیدا میکند .
دو : به زعم من صمیمیت _ به معنای غلیظ آن – ممتنع است . ولی در عین حال صمیمیت های رقیق ممکن است . به بیان دیگر از ایدال گرایی افراطی دست بشویید .
سه : ” خودتان ” دوست خودتان باشید . انسانهای تهی مایه ، تحمل تنهایی را ندارند ( زیرا پوکند ) . ضمنا کتاب و موسیقی و طبیعت و هنر و امثال ذلک داروهای ارزشمند رفع تنهایی هستند . و مهمتر از همه ، داشتن ” معنایی برای زندگی ” است . زندگی یک معنای ذاتی ندارد ، بلکه خودتان باید معنایی ” جعل ” کنید . پیشنهاد من ” کاستن از رنج دیگران ” ( به هر وسیله که در توان شماست ) است .
چهار : نگاه من بیشتر متوجه ” تنهایی اگزیستانسیال ” بود . تنهایی روانشناختی را باید با مراجعه به روانشناس حل کرد ( که البته یک از هزار روانشناسها ، واقعا روانشناس است ) .
تنهایی درد نیست بلکه تنهایی خودش (درمان) است.
به نظرم
انسانی که بتواند با خودش” تنها” باشد ,, انسانِ سعادتمندی است..
لذتِ تنهایی و سکوت,, لذت وصف ناشماری است.
لذتی که عارفان به آن رسیدند و ما انسانهای معمولی به آن نرسیدیم.
واما در مورد چگونگی تحمل رنجِ بودن در این جهان ماده, با شما همدل هستم.
رنجِ بودن در این جهان ,رنجِ عظیمی است ,, رنجی که تا هنگام مرگ متحمل می شویم.
و مرگِ طبیعی لذتی است برای رهایی از رنجِ دنیا و ماده.
من معتقد هستم
برای کاهشِ رنج دنیا و آلامِ آن به (تنهایی و سکوت) برویم..
زندگی مثل زغال داغی هست که والدین کف دست ما انداختن، باید با از خودگذشتگی و فداکاری اونقدر این زغال داغ رو تو دستمون نگه داریم تا روزی که بمیریم و اون رو نندازیم تو دست یه طفل معصوم دیگه
سلام به همه عزيزان،
واقعابينهايت لذت بردم از خوندن نظرات و كامنت هاي اين بحث. تا به حال هيچ مطلبي رو نديده بودم تو سايتهاي مختلف و جاهاي ديگه كه انقدر نظرات منطقي و جذاب و كاملا مودبانه بيان شده باشه و خيلي خوشحال و متعجب! شدم از اينكه اينطور انسانهاييم تو كشورمون هست.
من هم كاملا موافق زايش ستيزي و اينكه امري كاملا خودخواهانه است،هستم. مدتها دنبال يافتن پاسخي منطقي براي سوال فرزندي كه از والدينش ميپرسه دليل اين كارتون چي بود هستم ولي به نتيجه نرسيدم.
يه نكته ديگه اينكه با وجود اينكه افراد زيادي با اين نظريه موافق هستند، مانند شما دوستان و خودم، شجاعت عمل كردن به اين تفكر و پيروز شدن تو مبارزه با قويترين خواست طبيعت (ژن) يعني تنازع بقا رو افراد بسيار نادري مثل نيچه و شوپنهاور، داشتند. اينكه حقيقتو بدوني يه بحثه اينكه شجاعت انجام حقيقتو داشته باشي يه بحث.
اميدوارم بتونيم اين شجاعتو داشته باشيم.
اختلاف بین دو گروه بسیار بنیادی است.که البته زایش ستیزها بیشتر مطابق واقعیت ها حرف می زنند. هر چقدر که محتمل باشد که یک نفر در این دنیا لذت می برد، باید بدانیم که ازدیاد جمعیت انسان کاملا غیر طبیعی و مخرب است. زمین را مانند یک اتاق تصور کنید. هر چه جمعیت این اتاق بیشتر شود، کیفیت زندگی برای همه پایین می آید. همه در فشار و تنگنای بیشتری به سر می برند. ضمن این که طبیعتاً زندگی توام با رنج و ناراحتی است. حتی یک دکتر پولدار خوش اندام که با یک زن بسیار زیبا زندگی می کند، کم کم این زندگی سرشار از خوشی برای او یکنواخت خواهد شد. به فرموده شوپنهاور، زندگی بشر بین رنج و کسالت در نوسان است. البته این وسط ها یک مقدار تجربه خوشی هم هست که معمولا نقش ژنتیک در آن بسیاز ریاد است.
موافقان فرزندآوری لطفا یک عمل صرفا (طبیعی و غریزی) رو اخلاقی و منطقی جلوه ندید، اگر قرار باشه هر عمل طبیعی و غریزی رو اخلاقی و منطقی فرض کنیم پاره پاره شدن یک کودک خردسال گم شده در طبیعت توسط گرگ هم اخلاقی خواهد بود، چون رفتار گرگ طبیعی و غریزی هست و طبعا اخلاقی….!
دوم اینکه ورود مابعدالطبیعه و خدا و بهشت و این چیزها یک جور دوپینگ در بحث هست، با وجود این دوپینگ (ایمان به وجود خدا) حضرت خضر هم مجاز هست یک کودک رو به قتل برسونه و توجیه کنه….!
البته با وجود همون مابعد الطبیعه هم شکست میخورید چون با نبود فرزند رفتن او به جهنم کاملا منتفی هست و وقتی نباشه ذهن او هم نیست تا از نرفتن به بهشت حسرت بخوره…
تولد ستیزی برابر با خودکشی نیست، همچنان که گودرز برابر با شقایق نیست، چرا موضوع خودکشی رو تو پاچه تولد ستیزان میکنید!؟ موضوع خودکشی چه ربطی به اعتقاد به نیاوردن موجود جدید به این دنیا داره؟ البته تو بحث خودکشی هم هزاران چون و چرا داره و بحث اختیار انسان بر خود و بیماریهای زجرآور لاعلاج و……
بچه بیارید اما خواهشا سرتون تو کار خودتون باشه نه تو کار زن و شوهری که تصمیم دارن بچه دار نشن
هر انسان در راس هرمی هست که فقط با تولد دوتا بچه بعد از ده نسل اعضای داخلی و قائده این هرم 2046 نفر خواهد بود یعنی علت العلل تمام رنجها و مصیبتی که به این تعداد وارد میشه شمایید بماند که زمین اصلا اینقد جا داره؟!!!!؟
و چند دلیل دیگه که در گنجایش این کامنت نمیباشد….
همانا غریزه و ژن خودخواه اغلب مواقع بر منطق و قبول حقیقت پیروز است!!!!! =) به هر حال این دنیا کارگر و تو سری خور هم نیاز داره
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت، آسوده کسی که خود نیامد به جهان
خوب همین توصیه را هم به خود شما می شود کرد شمارا هم می توان به این که سرتون تو کار خودتان باشد می توان توصیه کرد.
البته توصیه به ساکت شدن از خصلت های شناخته شده دنیای مدرن است. هیتلر سر زیر اب می کرد رقیبهای مدرن ترش اول لبخندمی زنند و فریب اکادمیک به کار می بندند. بعد هم طرف ناپدید می شه
غریزه رو رد کردید
طبیعترو رد کردید
مانند بسیاری یک خط از یک متن را از کانتکست بیرون کشیدید و با ارزش های منابع مخالف اون متن محتوای متن را بر اساس ارزشهای مخالفین اون نگاه با مغالطه باز رد کردید
……………………………
حالا چه نتیجه ای گرفتید ؟ جلوگیری از بقاء انسان! خیلی منطقی بود !
این نگاه خود شما از چه چیز نشان دارد؟ دگر خواهی یا تعصب و تبختر؟
شرف بر درودت
اگر بچه نباشه بهشت و جهنم هم معنی پیدا نمی کنه
فرزند اوری از نظر دینی هم محکوم به فناست
بزودی دنیا به نقطه ای میرسه که میشه بچه رو از نظر فیزیکی و عاطفی سفارش داد تا با دستکاری ژنتیکی مورد پسند پدر و مادرش باشه
در این بین والدینی که توانایی مالی بالایی داشته باشند میتونند یه بچه با آپشنهای فوق العاده مثل هوش بالا زیبایی خیره کننده و بدن ورزیده برای دوران جوانی اون بچه سفارش بدهند، به عبارتی یک اَبَـر انسان…. و طبق معمول سر طبقه کم درآمد و متوسط بی کلاه خواهد موند… و دوباره همون داستان اقلیت اربابان و اکثریت بردگان
بالاخره جرقه این اتفاق روزی در لوله های آزمایشگاه در جایی مخفی خواهد خورد و شما نمیتونید تضمین کنید هیچ پدر و مادری چنین کاری برای بچش نخواهد کرد، قطعا والدین متمولی پیدا خواهند شد که با خرج پول دوس دارن بچشون یک نیمه خدا نیمه انسان باشه، حالا فکر کنید والدینی که در کنار هوش و ذکاوت بالا، حس جاه طلبی و درنده خویی رو هم برای بچش سفارش بده =)
در چنین دنیایی ممکنه یکی از نوادگان شما باعث زجر و رنج هزاران نفر بشه که اونها هم نوادگان شما بودن و در واقع شما جد اعلای اونها بحساب میایید.
بهتره از خواب خوش خیالی بیدار بشیم و هزاران سویه گیری این دنیا در آینده رو رصد کنیم
درسته یک کمی علمی تخیلی شد اما بروز چنین حالتی محتمل هست
می دانم که بخاطر اعتقادتان به علم این نگاه را برگزدید. اما اگر تاریخ علم و تاریخ فلسفه علم بخوانید نکته ای توجه را جلب می کند. اشتباه بودن تمامی تبیین های دانشمندان از طبیعت . از هیٔت بطلمیوسی که بیش از هزار سال عمر کرد و اکنون به جوکی تبدیل شده تا تصور ما از ماده که اکنون از دایره علم ؛ مفهوم ماده؛ حذف شده. همه غلط بودند.
دوم این که برای این که چنین کاری انجام شود شما بایست از دقت، صدق، و مطابقت علم خو با جهان خارج از ذهن خود اطمینان داشته باشید وگرنه صدماتی که که در اثر تبختر و تفرعن علمی دانشمندان مغروری که خطایشان در تاریخ روشن شد بر سر نسل های بعد می آید.
توجه داشته باشیم که تعصب از هر گونه اش بر خطا و خطرناک است. تعصب فضای دانشگاهی و دانشجویی (نه فضای افراد علاقمند به علم در نسخه غیر شووو آف و متکبرانه و خونمایانه آن ) علم علم علم و ادعای علمی بودن با نگاه تحقیر برای سنن فکری دیگر است. این گونه نگاه مدیدی است که ابطال شده اما اتوریته دانشگاهی و جذابیت شهرت علمی افراد را به گزافه گویی و سرکوب دیگران ترغیب می کند.
ما در طبیعت گرا ترین نسخه تبیین علم متافیزیک داریم برخلاف ادعای افراد ناآگاه و برخلاف آرمان ضد متافیزیکی فلاسفه و دانشمندان گذشته که در ادعای خود شکست قطعی خوردند.
علم بخش ناچیزی از عالم را توضیح موقتی می دهد و این استنتاج استقرایی ، قیاسی، وووو … بالخره گزاره های aprioriگریز ناپذیر هستند که به ما می گوید همانطور که قوانینی در طبیعت مشاهده می کنیم و عواملی شناسایی می کنیم کل عالم هم فاعلی دارد و علتی در پس کل عالم است مثل عواملی و پیدید اورنده های اجزاء . اگر پدیده ای سراغ دارید که خلاف این است معرفی بفرمایید.
Science is the new myth.” Feyerabend”
خیلی خرسندم از اینکه هموطنانی دارم که در زمینه زادآوری با من همنظر هستن.
بدون تردید بسیاری از مردم جهان بدون تفکر در مورد زادآوری و با وجود اینکه نمیتونن برای کاری که میکنن دلیل عقلانی و منطقی بیارن این کار رو انجام میدن و شمار افرادی مانند ما اندکه.
پیرور باشید.
به عنوان کسی که از فلسفه زایش ستیزی دفاع میکند، از خواندن نظرات دوستانی که با عقل و منطق به این دیدگاه رسیده اند بسیار لذت بردم.
مشکلات زندگی امروزه بدلیل تکثیر افراد و کشورهای زیاده خواه و مستکبر و عمال آنهاست…
جنگها کثیف هستند یعنی مستکبرین و جیره خواران آنها زنده میمانند و ضعیفان میمیرند…
برای جنگ های تمیز احتیاج به نیرو داریم…علاوه بر نیروی انسانی جنگجو و شجاع ،احتیاج به باور و ایمان به مساوات مقدر الهی و آخرت و پاداش الهی است…تا به زندگی بدون رنج و عذاب برسیم…کاری که از اول خلقت باید همواره انجام میشد تا به چنین روزی نیافتیم…اما ترسیدیم و توکل بر خدا را فراموش کردیم و …
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۱۳﴾
أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾ احقاف