نشست «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی»

نشست «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی»

در این نشست که از سوی خانه هنرمندان ایران و گروه هنر و ادبیات انجمن اندیشه و قلم و با شرکت برخی هنرمندان و نیز علاقمندان ادبیات و سینما برپا شد، دکتر حاتم قادری، استاد علوم سیاسی و مجتبی گلستانی به سخنان خود در خصوص نقش روشنفکران در جامعه ایران، با توجه به نگاه سینمای مهرجویی به این قشر پرداختند و شهرام اقبال زاده نیز به نمایندگی از مهرجویی سخنانی را مطرح کرد.

حاتم قادری در سخنرانی خود با عنوان «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی»، ضمن اشاره به نقش روشنفکران در آثار داستایوفسکی اظهار کرد: به نظر من دلیل مطرح شدن داستایوفسکی به عنوان یک نویسنده کلاسیک این است که دست روی پرسش‌هایی گذاشته که سرحدات انسانی را به چالش می‌کشند. برخی از روشنفکران درکتاب‌های داستایوفسکی به عنوان مثال «ایوان» در «برادران کارامازوف» عمیق‌ترین پرسش‌های ممکن را که به وجود و زیست آدمی برمی‌گردد مطرح می‌کنند. به همین دلیل است که می‌بینیم داستایوفسکی همواره نویسنده‌ای حرفه‌ای نیست، بلکه نویسنده‌ای است که در فضاهایی سیر می‌کند که عموما انسان‌های عادی به آنها دسترسی ندارند؛ فضاهایی که ممکن است فراز و فرودهای سهمگینی را در روح و روان انسان ایجاد کند.

قادری در تحلیل شخصیت‌های آثار داستایوفسکی توضیح داد: بی‌جهت نیست که می‌بینیم برخی شخصیت‌های آثار داستایوفسکی ممکن است در عین خشونت و در عین غلیان اعتراض و عصیان، روی زمین زانو بزنند و زمین را ببوسند. میل عجیب این افراد به خشونت و پرسش بنیادینی که درباره دغدغه‌های وجودی انسان از جمله دین، معنا و خدا دارند به ما این فرصت را می‌دهد که میان این شخصیت‌ها و فضای روشنفکری قبل از انقلاب ایران و حتی دو دهه ابتدای انقلاب مقایسه‌ای انجام دهیم.

استاد دانشگاه تربیت مدرس پیش از آغاز بحث درباره فضای روشنفکری در ایران، اشاره کرد: دوستان توجه داشته باشند که من در بحث پیرامون فضای روشنفکری به همه چهره‌های روشنفکری نظر ندارم؛ بلکه عمدتا به آنها نگاه می‌کنم که برای خودشان نقشه راهی داشتند؛

من امروز تصور می‌کنم انقلاب باید آخرین گزینه باشد

وی افزود: شاید امروز نقد این صورت‌بندی‌ها و حتی رد آنها برای ما آسان باشد، ولی حقیقت این است که اگر به تجربه تاریخی این افراد و نحوه زیست آنها و فعالان فضای روشنفکری در آن زمان بازگردیم، شاید چندان نتوانیم آنها را مورد مذمت قرار دهیم. در واقع نظام‌های سیاسی در بیشتر مواقع کار را به جایی می‌رسانند که تصور می‌شود تنها انقلاب می‌تواند گره‌گشای تنگناها باشد. این در حالی است که من امروز تصور می‌کنم انقلاب باید آخرین گزینه باشد. شاید اگر از این بخردیت برخوردار بودیم که انقلاب را با بحران عوض کنیم و پس از دو سه دهه تحمل بحران اوضاع را بهبود ببخشیم، شرایط ما امروز بسیار متفاوت بود. اما از هر دو سو وضعیت طور دیگری بود، از یک طرف عدم بخردیت نظام شرایط را به سمت انقلاب سوق می‌داد و از سوی معترضان هم شتاب برای انقلاب بیش از اندازه بود، با ایمان به اینکه نقشه راه در دست آنهاست، بدون آنکه بدانند به کجا می‌روند و چه آینده‌ای در انتظار آنهاست.

حاتم قادری در ادامه بحث خود پیرامون مقایسه روشنفکران ایرانی و شخصیت‌های آثار داستایوفسکی اظهار کرد: همان‌طور که گفتم ایوان در رمان برادران کارامازوف، روشنفکری است که به شدت معترض است، اما اعتراض‌های او پرسش‌آلود است به جای آنکه پاسخ‌آلود باشد، به طوری که می‌توان نوعی رندی را در پرسش‌ها و تغییرافکنی‌های او دید. در مقایسه ایوان با روشنفکرانی که من حداقل یک دهه با آنها همدلی داشته‌م می‌بینیم که روشنکفران ما به پرسش‌های ایوان پاسخ می‌دهند؛ در واقع تفاوت عمده روشنفکر داستایوفسکی و روشنفکران ایرانی این است که اولی پرسش‌آلود بود و دومی پاسخ‌آلود. خود من وقتی جوان بودم، البته روشنفکر نبودم اما به فضاهای روشنفکری تعلق خاطر داشتم و آن موقع همه ما فکر می‌کردیم کافی است فرصتی ایجاد شود تا ما بتوانیم دست در جیب‌های تئوریک و ایدئولوژیک‌مان ببریم و نه فقط پاسخ پرسش‌های جامعه ایران که کل جامعه بشری را بیرون بیاوریم.

وی ادامه داد: هم نیروهای چپ و هم نیروهای مذهبی در همین حال‌وهوا فعالیت می‌کردند؛ درست است که نقشه‌های راهشان متفاوت بود و گاهی در رقابت‌های خونین با یکدیگر به سر می‌بردند، ولی در اینکه هر دو فکر می‌کردند پاسخ‌های آماده‌ای برای پرسش‌های جامعه بشری دارند تفاوتی با هم نداشتند. شاید از خودگذشتگی‌ها، زندان رفتن‌ها، تحمل شکنجه و تبعید از سوی روشنفکران به دلیل این بود که خیال می‌کردند روشنفکران ما کسانی هستند که تأیید شده تاریخ، هستی یا خداوند هستند، کسانی که فکر می‌کردند یا در مسیر ماتریالیسم تاریخی مارکس قدم برمی‌دارند یا در مسیر هابیل و قابیل و جناح حق الهی. مهم این است که هر دو جناح تصور می‌کردند به نوعی تأیید شده هستند و گویی که انرژی و تفکر خود را از همین تأیید شدگی می‌گرفتند.

قادری در نقد غایت‌اندیشی بشر تأکید کرد: من پس از سالها به این نتیجه رسیدم که مشکلی اساسی بر سر راه غایت‌اندیشی بشر وجود دارد و آن اینکه بسیاری تصور می‌کردند می‌توانند صورت‌بندی‌هایی داشته باشند که غایات مطلوب بشر را از آن خود کند. گویی آن غایات آخرت‌ها و نهایت‌هایی در انتظار کشف شدن، به‌دست‌آوردن و فهم شدن هستند و وقتی این غایات را بفهمیم می‌توانیم مسیر راه را براساس آنها تعیین کنیم و در این مسیر فداکاری را هم می‌پذیریم.

وی درباره اهمیت صورت‌بندی در میان روشنفکران مختلف ایرانی گفت: البته برخی روشنفکرانِ ما در عین اینکه بسیار متعهدانه عمل می‌کردند و تصور می‌کردند باید درباره هر چیزی نظر بدهند، مقید به نقشه راه نبودند. منظور من جلال آل احمد است. او به تعبیری دچار نوعی سرگشتگی بود، به براندازی نظام علاقه داشت، به اقدامات اگزیستانسیالیستی رو می‌آورد و گاهی حالات نوستالژیک خود را به دیگران تسری می‌داد. اما آل احمد کجا و کسی مثل شریعتی کجا که گویی نقشه راه را در دست داشت؟ یا آل احمد کجا و جریانات چریکی کجا؟ یکی از مشکلات اساسی که روشنفکران ما داشتند و بعضا دارند دل‌بستگی به کشف صورت واحد است، مثل کاری که فیزیکدانان انجام می‌دهند و تصور می‌کنند نظریه نهایی جهان را یکپارچه کرده و همه چیز را برای ما آشکار می‌کند و سپس به ما می‌گوید به کجا باید برویم.

حاتم قادری در ادامه به آثار فلسفی مانس اشپربر اشاره کرد و گفت: اشپربر در کتاب قطره اشکی در اقیانوس بین دو صورت‌بندی مانده است، از طرفی رگه‌های مارکسیستی دارد، اما مارکسیستی که در دام‌ها و چاله‌های استالینیسم گیر افتاده اما در عین حال نمی‌تواند از استالینیسم به راحتی عبور کند. چنین شخصیتی در برزخ به‌سر می‌برد، یعنی روشنفکری است که اگرچه نسبت به صورت‌بندی‌های کلان تردید دارد و به مرحله انکار برخی از آنها رسیده است، به مرحله‌ای می‌رسد که می‌گوید «هیچ کسی را به هیچ جریانی دعوت نمی‌کنم.»

روشنفکران زمان شاه با همه رنج‌هایشان روشنفکری را ساده کرده بودند 

وی افزود: ممکن است این پرسش ایجاد شود که آیا چنین گزاره‌ای به معنای فلج شدن روشنفکری است؟ یا دست برداشتن روشنفکری از تعهدات خود یا باری به هر جهت شدن روشنفکران؟ برای من خیر. برای من روشنفکران زمان شاه با همه صورت‌بندی‌ها، تلاش‌ها و رنج‌هایشان روشنفکری را ساده کرده بودند، به این معنا که غایات مشخص، صورت‎‌بندی مشخص و فداکاری مشخص برای به حرکت درآوردن گردونه کافی است. مارکسیست‌ها هم می‌گفتند چرخ کوچک چرخ بزرگ را به گردش در می‌آورد و همه چیز خوب می‌شود. زمان شاه ما روشنفکران دیگری به جز سارتر هم در اروپا داشتیم مثل ریمون آرون، ولی صدایشان در ایران شنیده نمی‌شد. توجه داشته باشید که حرف من انکار روشنفکری قبل از انقلاب نیست بلکه معتقدم ما به جهت تئوریک معضل تاریخی دیرپایی سر راه بشر داریم که توضیح آن در نشستی یکی دو ساعته ممکن نیست.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: روشنفکران وقتی می‌خواهند خیرخواهی کنند معتقدند خودشان یا جنسی که ارائه‌کننده‌اش هستند باید در رأس قدرت قرار بگیرد. مشکل دیگر روشنفکران ما این بود که تصور می‌کردند جامعه رهاشده نیاز به انسان‌های رهاشده دارد. در دوران قبل از انقلاب به عنوان مثال چریکی اوج فشار را تحمل می‌کرد برای اینکه بتواند از متعلقات بیرونی خود خالی شود، یا اینکه یک مسلمان باید به طور کامل از اساطیر دینی پیروی می‌کرد که این نشدنی بود. این در واقع اشتباه آرمان‌گرایانه‌ای بود که به انسان‌ها فارغ از ظرفیت‌های آنها و تکثر این جهانی نگاه می‌کرد، اشتباهی که می‌توان گفت به یک معنا منطقه ما را درگیر کرده‌است.

وی ادامه داد: پریکلس در زمان جنگ‌های پلوپونزی سخنرانی‌ای داشت به نام «رثای شهیدان» که در آن جمله‌ای را مطرح کرد که می‌توان بگویم در تاریخ ما گم است. او می‌گوید: «یک شهروند آتنی برای آتن فداکاری کرده و جان می‌بازد و همین جانبازی‌اش است که ما را وامی‌دارد از او تجلیل کنیم و همین جانبازی‌اش است که او را فراتر از آسیب‌هایی می‌نشاند که به عنوان یک انسان متوجه جامعه کرده‌است.» این جمله یعنی خوب و بد یک شهروند در هم تنیده شده و منافع و اغراض خودش را دنبال می‌کند ولی در یک نقطه در قالب یک پیوند شهروندانه می‌تواند از شهر خود دفاع کند.

حاتم قادری گم‌شده تاریخ کشورمان را چنین نگاه پریکلسی به شهروندی دانست و تصریح کرد: چیزی که در تاریخ ما گم شده شهروندی به معنای پویاست که با شهروندی مناسکی متفاوت است. شهروندی پویا هر فرد را انسانی این‌زمینی می‌بیند که البته می‌تواند غایات غیرزمینی هم داشته باشد. شهروندی‌ای که فرد در فضاهایی که ما در آن زیست می‌کنیم با ما ارتباط برقرار می‌کند اما به گونه‌ای نیست که بخواهد برای ما نقشه راه داشته باشد.

وی ادامه داد: من معتقدم شهروندی پویا می‌تواند ما را به چریک‌های اجتماعی تبدیل کند. در واقع ما نیاز داریم فرصت‌های انسان‌ها را پیدا کنیم و آنها را حفظ کنیم. به همین دلیل است که من پیشنهاد می‌کنم آن دسته از روشنفکران که از پرسشگری نمی‌هراسند و حاضرند عمیقا رنج تردید را به خودشان بقبولانند و نه آنها که نقشه راهی در دست دارند و به دیگران تحکم می‌ورزند، نیاز به راهی بینابین دارند، آنها می‌توانند در دل جامعه بزرگ جامعه کوچکی داشته باشند که در آن دست به تجربه بزنند.

نیازمند شهروند پویا و چریک اجتماعی هستیم

حاتم قادری در بخش پایانی سخنان خود توضیح داد: ما در زمان انقلاب به شدت ایده‌آلیستی فکر می‌کردیم اما امروز کارکردی می‌اندیشیم. این در حالی است که شهروند پویا نه حاضر است تبدیل به چریک شود و نه مثل جوانان امروزی فکر می‌کند یک عمر بیشتر ندارد و تنها دغدغه‌اش این است که آن را چطور بگذراند. امروز کمتر جوانی در پی چریک اجتماعی یا چریک شهروندی شدن است و به همین دلیل من معتقدم ما نیازمند جوامع کوچکی در دل جامعه بزرگ هستیم که پرسش‌های بنیادین در آنها قابل طرح باشد. این جوامع کوچک نیازمند روشنفکرانی هستند که رنج تعلیق‌های پاسخ‌ها را تحمل کنند و دنبال پاسخ سریع نباشند.

وی ضمن اشاره به امیال انسانی روشنفکران اظهار کرد: پرسش‌آلود بودن است که ایوانِ برادران کارامازوف را برای من مهم می‌کند و به همین دلیل برخلاف داریوش مهرجویی و برخی دوستان نمی‌گویم از دل ایوان مفتش درمی‌آید. اگر شما می‌بینید که برخی از شخصیت‌ها در رمان جنایت و مکافات یا تسخیر شدگان خودکشی می‌کنند به دلیل این است که میل به خداشدن دارند. من فکر می‌کنم کسانی که قبل و بعد از انقلاب طراح نقشه راه بزرگ بوده‌اند هم نوعی میل به خداشدن داشته‌اند. این میل میلی انسانی است و ما نباید آن را به سمت چیزهای جزئی هزینه کنیم، همان‌گونه که نباید این چیزهای جزئی را کاملا کنار بگذاریم با این هدف که به خودمان فشار بیاوریم و اعماق انسان‌ها را درنوردیم.

وی درباره فیلم گاو و معنای روشنفکری در این ساخته مهرجویی گفت: مشت اسلام زمانی که خسته شد شروع به زدن مشت ‌حسن کرد. این در حالی است که باید بپذیریم در درون همه ما گاوهایی زندگی می‌کنند که با هیچ ترفندی نمی‌توان آنها را از بین برد. همه ما شهروندانی هستیم که یک پای ما در زندگی شبه‌گاوی است و پای دیگر در زندگی انسانی. ما نباید گاوهایمان را بزنیم و در عین حال نباید انسانیت خود را هم فراموش کنیم. در نهایت باید بپذیریم مشت‌حسن‌ها در درون ما هستند و ما باید بتوانیم آنها را رام کنیم.

گلستانی: مهرجویی همواره برنامه ریزی روشنفکرانه برای جامعه را زیر سوال برده است

مجتبی گلستانی، نویسنده و پژوهشگر فلسفه در نشست «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی» درباره شخصیت حرفه ای داریوش مهرجویی گفت: نکته جالب توجه درباره مهرجویی دغدغه مندی اوست، به نظر من مهرجویی هیچ گاه راضی نشده است و همین ویژگی او را برای من جذاب کرده است. هامون به عنوان سرشناس ترین اثر مهرجویی تا حد زیادی بیانگر شخصیت اوست، حمید هامون همچون مهرجویی فرد موفقی است اما هیچ چیز او را راضی نمی کند و دغدغه دیگری دارد و آن جهش ایمان است.

وی در ادامه با اشاره به رویکرد دریدا به توصیف روشنفکری در یک متن گفتمان خاص گفت: متن خاص در اینجا سینمای مهرجویی است. پرداختن به معیارهای مشخص و مطلق برای توصیف روشنفکری مقبول نیست و زمانه ما، زمانه عبور از ذات گرایی، ایده آلیسم است. و این همان چیزی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است.

گلستانی با اشاره به رابطه سینمای مهرجویی و روشنفکری گفت: دو گزاره در این باره وجود دارد؛ مهرجویی در سینمایش کار روشنفکری و روشنفکران را نقد کرده است و از سوی دیگر سینمای او کار روشنفکری کرده است. تشریح و تحلیل طبقه بی طبقه روشنفکران نیازمند تحلیل نظری است. مارکس در رویکرد خود روشنفکران را ایدئولوگ‌های بورژوازی می خواند، آن ها را هم دستان حاکمیت می داند و د رمجموع تلقی منفی نسبت به آن ها وجود دارد. در ادامه سنت مارکسیستی؛ گرامشی در نامه های زندان تلقی خاصی از روشنفکران ارائه می کند که پیرو تلقی مارکس است؛ او معتقد است روشنفکران دستاوردهای حکومت سرمایه داری را تولید و توزیع می کنند یا به بیان آلتوسر سرمایه داری را بازتولید می کنند. گرامشی با ایجاد یک تبصره، روشنفکران را به دو گروه تقسیم می کند؛ از یک سو روشنفکران سنتی بودند _ چیزی که تاکنون به آن اشاره شد همچون پزشکان و مهندسان و …_ و از سوی دیگر روشنفکران ارگانیک قرار دارند که همپای مردم حرکت می کنند و به دنبال تثبیت هژمونی حاکم نیستند. این گروه از روشنفکران برای رسیدن به غایتی که مد نظر مارکسیسم است، لازم است همان کاری را که روشنفکران سنتی برای حاکمیت انجام می دهند برای مردم و طبقه کارگر انجام دهند. بنابراین شمول تلقی گرامشی از روشنفکران بیشتر از تلقی مارکس است، چراکه او گروهی از روشنفکران را هم پای مردم می داند.

وی ادامه داد: از اینجا مفهموم روشنفکر خوب و بد مطرح می شود، همان چیزی که سارتر در کتاب “ادبیات چیست؟” درباره تعهد و التزام روشنفکران مطرح می کند و در ادبیات معاصر ما نیز جلال آل احمد مطرح می کند.

گلستانی در ادامه با اشاره به رویکرد میشل فوکو به مسئله روشنفکری گفت: فوکو معتقد بود باید از روشنفکر عام عبور کرد و متخصصان باید به صورت خرد و در حوزه تخصصی خودشان دست به نقد بزنند و اقتدار زدایی بکنند. فوکو کار روشنفکران را نقد می داند تا ریشه های مویرگی قدرت حاکمیت را افشا کند.

این پژوهشگر فلسفه در ادامه به توصیف مفهوم روشنفکری در ایران پرداخت و گفت: روشنفکران ایرانی در دوره معاصر تا حد زیادی تحت تاثیر Intelligentsia (روشنفکران روسیه) بوده اند؛ و این به دلیل قدرت جریان های چپ و حزب توده تا دهه۴۰ ایران بوده است. بر اساس آنچه در رمان های داستایوفسکی آمده، روشنفکران به جای آنکه باری از روی دوش جامعه بردارند خود باری بر دوش جامعه شده اند و این همان تصوری است که طرفداران دیدگاه چپ از روشنفکری به جامعه ایران وارد کرده اند.

گلستانی در ادامه با پرداختن به نقش و جایگاه روشنفکران در آثار مهرجویی گفت: اگر سینمای مهرجویی را به جهار دوره تقسیم کنیم، در سینمای قبل از انقلاب مهرجویی شاهد فیلم هایی چون “آقای هالو” و ” گاو” هستیم؛ در سینمای بعد از انقلاب دو فیلم مهم “هامون” و “اجاره نشین ها” را می بینیم و در اوایل دهه هفتاد با فیلم هایی چون”سارا”،”بانو”، “لیلا” و در ادامه “بمانی” به مسئله آزادی زنان می پردازد و تلقی جدید مهرجویی که بعد از بمانی آغاز می کند و “میکس” را می توان مصداق آن دانست.

وی افزود: سینمای پیش از انقلاب مهرجویی همچون بسیاری از آثار ادبی آن روزها متاثر از فضای تاریخی آن زمان و به طور خاص انقلاب سفید است، نکته ای که در آثار مهرجویی دیده می شود و می توان آن را متاثر از تیزهوشی Intelligentsia روسی دانست؛ حضور چهره هایی همچون محمود دولت آبادی، احمدرضا احمدی و بهمن فرسی در فیلم های اوست و این دلالت خاصی را برای ما تداعی می کند. حتی در “دایره مینا” پزشکی که نسبت به فروش غیرقانونی خون در ایران اعتراض می کند در حقیقت یادآور همان تعهد روشنفکرانه است. یا در فیلم “اجاره نشین ها”، شخصیت وکیل که در صحنه ای بعد از تخریب خانه با عینک شکسته و سرو روی بسته در خیابان شروع به حرکت چریکی می کند، خود طعنه ای به جریان روشنفکری چپ است. در فیلم هامون، این شخصیت به زعم من نه یک قهرمان بلکه یک ضدقهرمان است چراکه از انجام امر غیر اخلاقی ابا ندارد و پیام فیلم آن است که ایمان یک امر فردی است و تا حد زیادی به تاریخ زمانه خودش وابسته است. چراکه ایران در جنگ به سر می برد و جامعه نیازمند یک التیام است و مهرجویی برای رسیدن آن به طرح پرسش درباره ایمان و عرفان می پردازد.

پری واکنشی در برابر مد شدن عرفان در جامعه بود، نه یک فیلم عرفانی

گلستانی در انتها از دوفیلم دیگر مهرجویی یاد کرد؛ او بانو را داستایوفسکی وار ترین فیلم مهرجویی می داند و معتقد است یادآور کتاب ابله است. از سوی دیگر او نیز به سوی عرفان رفته است اما عرفان نمی تواند پاسخگوی نیاز او باشد. او اعتقاد دارد، سینمای مهرجویی چند سوال اساسی را مطرح کرده است تا در فیلم پری به آن ها پاسخ دهد.

وی درباره پری گفت: پری یک فیلم عرفانی نیست و بیش از هر چیز واکنشی در برابر مد شدن عرفان در جامعه است و در صحنه ای که پری و برادرش در حوض خشک خانه ایستاده اند تلقی غلط جامعه از عرفان را نشان می دهد.

گلستانی در پایان گفت: مهرجویی روشنفکری و مدرنیته آمرانه را در آثار پیش از انقلاب خود نقد می کند، از سوی دیگر به نقد عرفان بازی در دوران بحران های اجتماعی پس از انقلاب می پردازد. از این رو می توان گفت مهرجویی همواره برنامه ریزی روشنفکرانه برای جامعه را زیر سوال برده است و همیشه نسبت به تاریخ خود متعهد بوده است و دلالت های روشنفکرانه را نقد کرده است و به عبارتی اقتدار زدایی کرده است.

گفتنی است در این نشست هنرمندانی چون مهدی کرم پور، آتش تقی پور و شهرام اقبال زاده نیز حضور یافتند و کلیپی حاوی بخشهایی از آثار سینمایی مهرجویی نیز به نمایش در آمد.

.


.

صوت نشست «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی»

.


.

نشست «روشنفکران از خیرخواهی تا اقتدارگرایی» با نکوداشت داریوش مهرجویی و با سخنرانی مجتبی گلستانی و حاتم قادری

منبع: کانال اطلاع رسانی انجمن اندیشه و قلم

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *