جریان غالب در سنت فلسفی پیشامدرن، و حتی فلسفه مدرن تا پیش از قرن بیستم، نگاهی منفی به احساسات و عواطف داشت. اکثریت قریب به اتفاق فیلسوفان نسبت به احساسات و عواطف چندان خوشبین نبودهاند. یکی از نشانههای این بدبینی آن است که احساسات و عواطف همیشه در جایگاهی پایینتر از تفکر و آگاهی قرار میگرفتند. به همین دلیل در قیاس با انواع گوناگون آگاهی کنار گذاشته میشدند.
برخلاف این سنت، برخی از فیلسوفان معاصر – برای مثال هایدگر – نگاه کاملا متفاوتی به این موضوع اتخاذ کردند. از نظر آنان احساسات و عواطف بسیار اساسی و مبنایی بوده و مربوط به چگونگی نسبت ما با حقیقت هستند؛ زیرا از نظر آنان مواجهه ما با حقیقت از جنس آگاهی سوبژکتیو نیست، بلکه از سنخ احساسات و عواطف است. در احساسات و عواطف است که حقیقت بر ما منکشف میشود و نسبت ما با آن مشخص میگردد.
در اندیشه ایمانوئل لویناس (1906-1995) نیز احساس جایگاه کاملا مبنایی دارد و به هیچ وجه در ذیل آگاهی قرار نمیگیرد. از نظر او احساس نه از معرفت ناشی میشود و نه وسیلهای برای معرفت است. اساسا احساس به هیچ صورتی به آگاهی تحویل نمیشود و لذا قائم به ذات است؛ خودش خودش است و نه هیچ چیز دیگر و نه برای چیزی دیگر و نه حتی ناشی از چیزی غیر از خود، همچون معرفت و شناخت. از آن بالاتر، احساس نقش بسیار مهمی را در سوژه ایفا میکند؛ زیرا شأن بالایی در قوام آن دارد. احساس مقوم سوژه است. لویناس از احساس با عنوان “سوبژکتیویته سوژه” یاد میکند. به همین دلیل سوژه اولا و بالذات یک سوژه حساس است و نه یک سوژه آگاه و شناسا. لذا هرگونه تغییر و دگرگونی در احساسش، بن و بنیاد آن را زیر و زبر میکند. همین احساس در باب جهان و “دیگری” نیز نقش کلیدی را ایفا میکند.
از نظر لویناس جهانی که در احساس بر ما پدیدار میشود، یک ابژه عام و گسترده نیست. و نیز جهان بهوسیله سوژه تقویم نشده، بلکه اساسا خودش شرط قوام سوژه است. همچنین ارتباط با “دیگری” یک رابطه شناختی و معرفتی نیست بلکه از جنس احساس است. به همین دلیل لویناس اصرار دارد که باید بپذیریم “دیگری” را نمیشناسیم، و نمیتوانیم بشناسیم و نباید بشناسیم. اخلاقی بودن سوژه نیز در همین احساس آن جای دارد. یعنی احساس، زمینه ارتباط با “دیگری” را فراهم میآورد و همین ارتباط با “دیگری” شرط امکان اخلاق واقع میشود. به همین دلیل است که احساسِ سوژه، تکلیفِ اخلاقی بودن او را روشن میسازد.
لویناس یکی از مصادیق چنین احساسی را گرسنگی میداند؛ زیرا سوژهی اخلاقی از نظر او انسان متجسدی است که گوشت و پوست و استخوان دارد. از نظر او سوژه چیزی شبیه به خود استعلایی کانت یا هوسرل نیست. به همین دلیل سوژه گرسنه میشود و طعم تشنگی را میچشد. بر این اساس، لویناس کاملا با استادش هایدگر مخالف است که میگفت سوژه پیش از هر چیزی هستی برای او مساله میشود. او میگوید: “آنچه به نظر میرسد که از دید هایدگر دور مانده است – اگر صحت داشته باشد که اصلا در این مسائل چیزی بتواند از دید هایدگر دور بماند – این است که جهان قبل از آنکه سیستمی از ابزارهای کار باشد، مجموعهای است از خوراک”. لذا او بر این باور است که سوژه پیش از آنکه هستی برایش مسئله باشد، دغدغه خورد و خوراک دارد؛ خوراکی که توان اندیشیدن در باب هستی را برای او فراهم میآورد. او بهوضوح میگوید: “سوژه، دازاین نیست که هرگز گرسنه نمیشود”. از جهت اخلاقی نیز همین امر بسیار تاثیرگذار است. به بیان خود لویناس “تجربه اخلاقی ایثار نان خویش فقط برای سوژهای معنادار است که نان را میشناسد و با حظ تمام طعم آن را میچشد”.
روزه نیز مصداقی خاص و ممتاز برای گرسنگی است. روزه که احساس تشنگی و گرسنگی نیز هست، انسان را وارد جهانی میکند که تا پیش از آن بر او آشکار نبود. یعنی جهان را به صورت دیگری بر او پدیدار میسازد. همچنین روزه زمینه ارتباطی ژرف و عمیق را با “دیگری” فراهم میآورد و اینگونه باعث غنی و پربارتر شدن سوژه میشود. با توجه به این مطلب میتوان گفت که از این منظر سوژه گرسنه و سوژه سیر دو فرد یک نوع نیستند، بلکه دو نوع کاملا متفاوت هستند. و طبیعتا دو جهان کاملا متفاوت خواهند داشت و نیز ارتباط آنها با “دیگری” هم کاملا متفاوت خواهد بود. لذا به دلیل اینکه روزه نحوه مواجهه و ارتباط سوژه با “دیگری” را دگرگون میکند، در شرایط امکان اخلاقی بودن برای سوژه بسیار مؤثر است.
گرسنگی و تشنگی سوژه را به ریشههای خود باز میگرداند و اصل او را به یادش میآورد. و بنابراین نوعی خودشناسی و خودآگاهی و معرفت نفس نیز هست. من، در اصل، گرسنه و تشنه هستم. “دیگری” هم گرسنه و تشنه است و من نیز شخص گرسنه و تشنه دیگری هستم. در یک کلام، من در اصل سوژه گرسنهای هستم همانند “دیگری” و مثل او. از همین روی، من و “دیگری” در گرسنگی و تشنگی به هم نزدیک میشویم، با هم ارتباط برقرار میکنیم و به هم گره میخوریم و متحول میشویم. و اینگونه، روزه تولد دیگری است برای سوژه.
.
.
روزه و سوژه (تأملی در باب روزه از منظر فلسفه لویناس)
نویسنده: دکتر علی غزالیفر
.
.
روزه همان روزی است
سهمت آری زان بدست
از خورد و نوش آسوده
دانی چه است بیهوده
بکار بری این دو را
که لایقست بس تو را
لگام زنی بر شهوت
لذت برده از قدرت