یک وقتی بحث بر سر این بود که اگر «پولداری» یا «سرمایه داری»، اجمالاً سبب انحراف شخص هست که هست، راه چاره آن چیست؟ آن زمان، مارکسیستها مدعی بودند که سرمایهداری منشأ فساد است. البته ادعای آنها متمرکز روی مالکیت خصوصی بود و این که مالکیت ابزار تولید، بحث ارزش اضافی را به دنبال دارد و سرمایهدار به خاطر مالکیت ابزار تولید، ظالمانه، این ارزش اضافی را از کارگر گرفته، به خود اختصاص میدهد و به این ترتیب پولدار ـ یا همان سرمایهدار ـ میشود و فاسد. این بحثها به ما هم سرایت کرد و با برخی از استنادات دینی و حدیثی، درست روی میراث فقر و درویشی و ستایش انزواگری و چلهنشینی و جز اینها نشست که نشست.
همان موقع، یک پاسخ ـ که غالب هم بود و ناشی از چپزدگی ما ـ این بود که نگذاریم سرمایهدار درست شود؛ و این که در زمینداری هم اگر کسی بیش از ده هکتار زمین داشته باشد جلویش بایستیم. چند نفری از علما هم جمع شدند و این نظریه را تأیید و اجرا کردند. یک بار دیگر تقسیم اراضی اجباری شد (داستان این بود که رعایا از سرزمینهای استیجاری برنخاستند و قانون مصلحت هم حمایشتان کرد) و باز هم یکپارچکی زمینها از میان رفت و کشاورزی ظاهراً آسیب دید. در کشوری که بعد از مرگ هر صاحبملکی، املاکش پارهپاره و تقسیم میشد، خود حکومت هم با تقسیم اراضی این کار را تسریع کرد.
بههرحال، مقصود این بود که حالا چه کنیم که سرمایهداری یا زمینداری منشأ فساد نشود. کلی فکر کردیم تا از ترس کمونیستها اصلاحات ارضی کردیم و کشاورزی راا بسا آسیب زدیم و الی آخر. البته این تنها عامل نابودی کشاورزی یا عدم کارایی نظام تولید سنتی کشاورزی نبود و در کنار آن دهها عامل دیگر (از جمله مشکل علمی و فنی و ناتوانی ما در مدرنکردن کشاورزی) نیز وجود داشت.
به هر حال چه کنیم که سرمایهداری منشأ فساد نشود؟ گفتند راه این است که نگذاریم سرمایهدار درست شود. همان زمان، یکی از علمای فقیه اما شوخ قم که مشهور به طرفداری از سرمایهداری ـ و منتقد دولت هشتساله اول انقلاب بهخاطر چپرویهایش ـ بود میگفت: «این چه حرفی است که ما باید پول را از مردم بگیریم تا سرمایهدار نباشند و فساد تولید نکنند و فاسد نشوند؟ خوب، وسائل فساد دیگری هم در اختیار و همراه مردم هست؛ آیا معنایش این است که آنها را هم یک جوری نابود کنیم تا دیگر فسادی در کار نباشد؟». مقصودش روشن بود و نگارنده ـ حیاءاً ـ نمیتواند بیان ایشان را کامل نقل کند؛ اما اجمالاً مثال و مقایسه خوبی بود.
اصولاً ما هرچه را به ظاهر منشأ فساد میدانیم، اول که اجازه ورودش را نمیدهیم و میگوییم که دربست نارواست؛ برود تا فساد ایجاد نکند! کم کم به زور داخلل میشود و میآید؛ چون برای خود فنی و علمی و دنیایی است؛ همزمان مصرف خوب و بد دارد؛ پس حذفش نمیشود کرد که هیچ؛ بلکه با فشار وارد و کمکم همگانی میشود؛ اما همچنان زیر سیاست پرهیز و ترس و دلهره.
این روزها یک شوخی جالب اتفاق افتاد و آن این که زمان دولت آقای هزاره سوم، توییتر مسدود شد؛ و حالا بعد از ده سال، خودش در آغاز فعالیتهای سیاسی جدید،، حساب توییتری باز کرد. بهنظرم مضحکتر و عبرتآمیزتر از این نمیشد. از این جالبتر، فیسبوک است که علیرغم ممنوعیت، بسیاری از بزرگان دین در آن فعالیت میکنند.
باز هم این روزها بحث فضای مجازی برای صدمین بار به میان آمده است؛ بالاخره حلال است یا حرام؟ چه کنیم؟ آیا مثل همان ماجرای سرمایهداری نیست؟ یعنی حذف و قطعش کنیم تا اوضاع درست شود؟ اگر واقعا سرمایهداری و این قبیل چیزها، منشأ فساد است، چرا خیلی از خوبان، تجارتخانه و سرمایه دارند؟ حالا گاهی برای شخص خود کاری تجاری میکنند و گاهی بهعنوان یک مرکز خیریه یا امثال آن.
بحث من اصلاً اینها نیست؛ همهاش حلالشان باد و در پرتو وجودشان فقرا هم سیر شوند! ما که بخیل نیستیم. بحث این است که با همه این حرفها، به قول آنن دوست، هرگز اجازه ندادیم بخش خصوصی شکل بگیرد؛ چون تجربه نداشتیم و همهاش سختگیری کرده بودیم. یک بار هم که رفتیم بخش خصوصی درست کنیم ـ بلانسبت غالب افراد این حوزه ـ یک … بزرگ درست کردیم که سه سال است معطلیم تا پول مردم را از او پس بگیریم؛ چون قانونهای لازم را تدارک ندیده بودیم؛ بهعلاوه، آدمهای غیر متعهد به قانون هم سررشتهدار شده بودند.
غرض اینکه وقتی ما با هرچه آمد، برخورد منفی کردیم و تنها به جنبههای صوری آن توجه نمودیم، طبعاً نتیجهاش آن شد که خود را از گردونه کار و تجربه با این امور خارج کرده و فرصت بروز استعدادها و خلاقیتها را از نسل جدید گرفتیم؛ حتی نتوانستیم در تبلیغات دینی، درست از آن ابزارها استفاده کنیم. در این فضای مجازی که به قول برخی بالای نود درصدش خراب است، چه کسی جرأت حضور دارد؟ کدام استعداد از بچه مسلمانها اجازه مییابد خلاقیت خود را در آنجا بهکار گیرد و به نمایش بگذارد؟ در این موارد، باید میدان را دست دیگران، یعنی همان اجانب داد و دست روی دست گذاشت تا ببینیم کی استفاده از آن رسمی و حلال میشود! همین ماجرا را با سینما داشتیم؛ جنگهای علمای دین با فیلم محمد رسول الله و آن همه فتوای الازهر و سعودی و غیره و غیره از خاطر کسی نرفته است. نام این رویه را که صدها بار تکرار شده چه میتوان گذاشت؟ آیا این رفتار ما عامل بیعملی نسل جدید در استفاده بهینه از این ابزارها در مسیر رشد و ترقی جامعه نبوده است؟
من واقعاً به جنبههای دیگر بحث کاری ندارم و همین برایم مهم است و بس. البته، معنایش این نیست که مثلاً موافق فساد احتمالی در استفاده از این ابزاها هستم؛؛ فساد هست و خیلی از جاهای دنیا هم جلویش را میگیرند؛ مهم رفتن از یک مسیر درست ـ از میان راههای ناهموار پیش رو ـ است. دوستی میگفت، یک وقتی آدم سوار الاغ میشد، وقتی میافتاد دستش میشکست؛ دوچرخه سوار شد، وقتی میافتاد پایش هم میشکست؛ ماشین سوار شد، وقتی تصادف میکرد مجروح میشد و حتی میمرد، اما جنازهای داشت؛ بعد هواپیما آمد وقتی میافتاد، پودر میشد… بدین ترتیب هر وسیلهای ضمن کمکی که دارد، مشکلات خاص خود را هم دارد؛ هنر این است که هواپیمایی درست کرد که احتمال افتادنش در حد صفر باشد. نشستن و گفتن این که آدم عاقل، سوار هواپیما نمیشود، چون خطرش زیاد است، مشکلی را حل نمیکند.
.
.
یادداشتی از استاد رسول جعفریان پیرامون حواشی تمامنشدنی درباره فضای مجازی
با چالش فن و فساد چه کنیم؟
منبع: مباحثات
.
.